بسم الله الرحمن الرحیم
یادآوری روش بحث
بحث درباره منظومه اندیشه اسلامی بود. در جلسات گذشته یادآور شدیم که نگرش منظومه وار تمام اجزا را در نسبت با هم میسنجد. همانطور که در طبیعت نیز گاهی اشیاء مستقل از هم لحاظ میشوند و گاهی در ضمن یک کل در نظر گرفته میشوند .مثلا گاهی چشم را به عنوان یک عضو تشریح و درباره بافت و سلولهای آن بحث میکنند. و گاهی چشم را در ضمن بدن و در نسبت با دیگر اعضا لحاظ میکنند. در لحاظ دوم، تمام خصوصیات قبل هست به علاوه یک سری ویژگیهای جدید. گاهی علاوه بر نسبت چشم با اعضای بدن، آن را در نسبت با نظام علّّی و معلولی باطنی میسنجیم. مثلا امیر مومنان فرموده اند: «القلب مصحف البصر» قلب یک کتاب نانوشته ای است که نویسنده او چشم است. عمر چشم در لحاظ اول روی میز تشریح ، ممکن است حداکثر یک روز باشد ، بعد از آن فرسوده میشود و از بین میرود. اما عمر چشمی که در بدن است صد سال است. و در لحاظ سوم، عمر این چشمی که نویسنده جان عمر است، تا ابدیت است. تاثیری که این نگاه در چشم دارد، حتی در مرتبه دوم نیز نبود. در مرتبه دوم ارتباط بدنی در نظام عالمی محدود اما مرتبط بود، ولی در نگاه سوم هیچ حدی وجود ندارد و یک رابطه بی حد در ابدیت ایجاد میکند.
تحلیل چشم روی میز تشریح در جای خودش این بحث درست است و غلط هم نیست، اما فقط یک حدودی را روشن میکند .وقتی این چشم در ارتباط با اجزاء دیگرلحاظ میشود ، نگاه دیگری در نظام ارتباطی ایجاد میشود که همه ویژگیهای سابق را دارد به اضافه کمالاتی بیشتر. و اگر آن روح و حقیقت و جانی که این روابط را ایجاد کرده است، در ارتباط با او دیده بشود ،بقیه اجزاء هم کاملتر و دقیقتر دیده میشوند. یعنی یک موقع روابط و اجزاء را ما در روابط معلولی میبینیم که میبینیم این چشم با بقیه اعضا در ارتباط معلولی با هم تاثیر و تاثر اینطوری دارند. اما یک موقع هست که این چشم، با جانی مرتبط میشود که آن جان با بقیه رابطه علّّی دارد. یعنی از طریق علت همه اعضا و جوارح با بقیه اعضا و جوارح رابطه برقرار میکند. چون با جان رابطه پیدا کرده بود.
مباحث معرفتی اسلام نیز بیشتر به صورت جزء جزء ا در جاهای مختلف بیان شده بود. مباحث مختلفی مانند بحث هبوط بحث غیبت ، بحث ظهور به طور پراکنده مطرح شده بود، بحث های انقلاب اسلامی در جایی مطرح شده بود، بحث انبیاء در جایی مطرح شده بود، اما اینکه اولا این ها مرتبط با هم بشوند، و ثانیا جان و روح این حقیقت و اندیشه دیده بشود و بعد از طریق آن جان و روح این اندیشه با بقیه مرتبط بشویم، کمتر پرداخته شده بود .
در مباحث ما هدف آن بود که جان مسئله، یا توحید مسئله، حقیقت ولایتی که جان همه این هاست در این ها دیده بشود، بعد همه این ها از منظر او تفسیر و دیده بشوند. یعنی تفسیر این حقایق از منظر علت. نه فقط از منظر ارتباطی آنها با یکدیگر .
این نگاه عظیم ترین بیانی است که میتوانیم از روایات و آیات اتخاذ کنیم. پس سعی بر این بوده است که ابتدا از نگاه اول حرکت کنیم. هر چیزی را به تنهایی ببینیم. سپس نگاه دوم را بر آن مترتب کنیم و همه این ها را با همدیگرمرتبط ببینیم .
سپس در نگاه سوم آن ، جان این مباحث را دریافته او از آن منظر به آنها نگاه کنیم. سعی شده است این نگاه سوم به صورت پنهان در قضیه دویده شده باشد. یعنی این منظر سوم،با رفت و برگشت ها القا شده باشد، نگاه سوم در قبال بقیه یا در عرض بقیه نیست که در عرض بقیه مطرح بشود .نمیشود جان را در عرض تن مطرح یا در عرض اعضا و جوارح مطرح کرد، در عرض
آن ها نیست. همتای آن ها نیست. بلکه یکتای آن هاست. یعنی آن حقیقت واحدی است که در همه این ها دمیده و دویده و درهمه این ها سرایت دارد. لذا در رفت و برگشت سعی کردیم آن نگاه هم باشد. این روش بحثی بوده که تا اینجا کردیم .
عظمت انقلاب اسلامی
بحث ما با هبوط آغاز شد و به سیر انبیا رسید و تا عصر ائمه و غیبت صغری و غیبت کبری بیان شد .در غیبت کبری انقلاب اسلامی به عنوان نقطه شروعی برای بستر و زمینه ظهور، و نقطه شروع جدیمعرفی شد. از ابتدای غیبت کبری هدف اصلی ،بستر سازی برای ظهور بود. اما در غیبت کبری یک گردنه عظیمی محقق شد که نگرش به حاکمیت را نگرش الهی دانست که این اتفاق پس از رحلت پیامبر )ص( بی نظیر است. این نگرش، رویکرد به انقلاب اسلامی را تغییر میدهد و عظمت این انقلاب آشکارتر میشود. لذا شاید دشمن زودتر از ما این را شناخت. لذا مقام معظم رهبری همان اوایل انقلاب، فرمودند که تئوریسین ها و نظریه پردازهای دشمن فهمیدند که این انقلاب از سنخ انقلاب های دیگر و حرکت های دیگر نیست.
در سال 57 که انقلاب اسلامی در ایران به وجود آمد و آن غوغای عظیم را در دنیا به راه انداخت، یک عده از نخبگان درجه یک سیاسی غرب، مثل کیسینجر، هانتیگتون و چهره های برجسته و نخبه سیاسی آمریکا و اروپا، یک سلسله مقالاتی نوشتند و منتشر کردند . مضمون این مقالات ، هشدار به دستگاه و نظام سیاسی غرب بود که انقلاب ایران فقط به معنای تغییر یک هیئت حاکمه و جابجایی هیئت های حاکمه نیست. بلکه ظهور یک قدرت جدیدی است در منطقه، به قول آن ها خاور میانه، و به فرمایش مقام معظم رهبری غرب آسیا، در منطقه غرب آسیا یک قدرت جدیدی دارد ظهور میکند که ممکن است از لحاظ تکنولوژی و علم به پای قدرت های غربی نرسد، اما از لحاظ نفوذ سیاسی و قدرت تصرف در فضای پیرامونی خود-یعنی جاذبه این کار- از قدرت های غربی یا بالاتر یا هم وزن آن هاست. اینکه در سال 57 کسی این حرف را بزند نشان میدهد چقدر با دقت نگاه کرده است. یعنی آن ها تحلیلشان از ما در سال 57 جلوتر بوده است. ما حد اکثر نگاهمان این بود که شاه سرنگون شده است و ما به جمهوری اسلامی در ایران رسیدیم. اما همان سال 57 این ها به این نتیجه رسیدند که بحث کشوری و جابجایی قدرت نیست ، این موضوع برای غرب چالش ایجاد خواهد کرد. تعبیر ایشان این است که آن حرفی را که آن ها آن موقع فهمیدند، سه دهه بعد تصدیق خواهد شد.
یعنی دشمن وقتی انقلاب و آثارش را را خوب بشناسد، قطعا در مقابلش به همان اندازه مقابله میکند. ما چون به اندازه دشمن ، به شناخت انقلاب نرسیده بودیم، دفاعمان هم از انقلاب دفاعی در آن حد نبود. یک موقع انسان احساس میکند سرنوشتش به این حادثه بند است، در اینصورت تا پای جان می ایستد. یک موقع احساس میکند این برایش خوب است ولیاگر نبود هم مهم نیست. یک فضیلتی است. در هر کدام یک طور سرمایه گذاری میکند. آن ها فهمیدند که با این انقلابحیثیتشان دارد بر باد میرود، لذا برای از بین بردنشتا پای جانشان سرمایه گذاری کردند. ولی ما چون عمدتا تا این مقدار نشناخته بودیم، دفاعمان هم تا الان دفاع اینطوری نبوده است. شاید هنوز هم این دفاع را نداریم. شاید الان یک خرده واضح تر شده باشد، اما هنوز هم آن عظمت و کنه این جریان معلوم نشده است که آغاز یک حکومت الهی است.حقیقت واحدی است که میخواهد به ظهور متصل بشود و الان خود حضرت متصرف در دل ها و جان ها هستند، و این انقلاب الان تحت تدبیر و تصرف فعال امامت عصر امام زمان و عصر مهدوی است ، اینطور نیست که الان امام زمان کناری نشسته باشد و انقلاب ما هم کار خودش را بکند. مانند دوران حضور امام معصوم است که بر حسب ظاهر امام )ع( در کناری دیده میشد ولی کل نظام مومنین را اداره میکرد، بدون اینکه دیده بشود. الان امام زمان )ع(، فعال تر از آن موقع هست. آثار وجودی اش هم دیده میشود و دشمن نمیتواند با آن درگیر بشود. چون آن ها نمیتوانند ببینند .اما ما میتوانیم این آثار وجودی و تسدید و تاییدها را ببینیم. ما میدانیم و میفهمیم و برایمان مشهود میشود که خیلی از جاها واقعا به تایید غیبی محقق شد، همانطور که امام رحمة الله علیه بارها فرمودند و مقام معظم رهبری بارها تایید کردند که این کار با قدم عادی شکل نمیگرفت.
این یک بحث جدی در طول تاریخ است. همیشه در فتنه و آزمایش و حادثه های مختلف، تحلیل انسانی که در متن آن حادثهاست، با تحلیل پس از حادثه متفاوت است. یعنی انسان وقتی در فتنه قرار میگیرد، شاید طول و عرض و عمق فتنه، برای اکثریت نزدیک به اتفاق، مشهود و معلوم نیست. لذا اگر کسی از یک بصیرت نافذی برخوردار نباشد، در فتنه ساقط میشود .ریزش محقق میشود. حالا ریزش ها یا ریزش به کل است که شخص از مسیر هدایت کلاً جدا میشود .یا ریزش به جزء است که در یک مرحله ای موضع غلط میگیرد و بعد دوباره خودش را اصلاح میکند.
مثلا انتخابات های ما از اول هر کدامشان یک فتنه و آزمایش بوده است. خیلی ها در این آزمایش ها معلوم میشد که درست رای دادند یا غلط. بسیاری اوقات، بعدا معلوم میشود. روایت میفرماید اهمیت جریان غیبت بعد از ظهور معلوم میشود ، مثل جریان موسی و خضر است که بعد از جدایی موسی از خضر معلوم شد که جریاناتی که پیش آمده بود چه حکمتی داشت. اگر ما در زمان انبیاء بودیم و در آن زمان میزیستیم، فکر میکنید ما جزء مومنین به انبیاء بودیم؟ چه کسی یقین دارد که ما جزء مومنین به انبیاء بودیم؟ ابتلائات در آن دوره ها سنگین بود. نوح نبی سلام الله علیه، بعد از این همه سال نبوت، درخواست عذاب کرده است. خداوند نوح را بیچاره کرده است تا عذاب را نازل بکند. مراحلش را قبلا در یک جلسه گفتم. غیر از آن ها ،خطاب میشود که در خشکی کشتی بساز. خیلی سخت است. یک عده ای همین جا بریدند. گفتند این ها میگفتند نوح نعوذ بالله عقل درستی ندارد، این کشتی در این خشکی چطوری میخواهد حرکت بکند . نوح مدعی است این کشتی سبب نجات ماست.
آیا ما باور میکردیم؟ چون نوح )ع( هنوز نگفته بود که قرار است آب از بالا و پایین بیایید این خودش یک فتنه بود. مومنان به نوح )ع( ، چه باوری به نوح داشتند. اگر ما زمان ابراهیم خلیل سلام الله علیه بودیم، آیا مومن به او میماندیم؟ بعد از نود و چند سال خدا به او بچه داده است. حالا خطاب میشود برو بچه ات را با زنت بگذار در بیابان و برگرد بیا. اگر این خبر را زنان ما ،مردان ما، جوانان و نوجوانان ما،میشنیدند ، چند نفر میگفتند این ابراهیم زن کش است. زن را ببرد بگذارد در بیابان بی آب و علف برگردد بیاید؟ و بعد میگوید خدا گفته است. خدا کجا این حرف را میزند؟ با عقل چه کسی جور در می آید؟ حالا این گذشت، بالاخره هر طوری بود گذشت. حدود ده دوازده سال بعد دستور داده میشود برو سر بچه ات را ببر .«انی اری فی المنام انی اذبحک». چند نفر از ما اگر این واقعه را میشنیدیم پای ابراهیم می ایستادیم؟ مومن ماندندر فتنه هاخیلی سخت است .
تزلزل در محکمات؛ علت اصلی ریزشها
هنوز بعضی از آزمایش ها تا این حد برایمان پیش نیامده است.برای ما مبدئیت وجود ابراهیم خلیل ،نوح نبی و انبیاء عقلا ثابت شده است که یقینا صادق مصدقند، به همین دلیل در افعال بعدی شان تبعیت عقلاًمًعنا میدهد. حتی اگر چیزی را عقل ما برنمیتافت، چون مبدئیت آن را عقل در مرتبه قبل تصدیق کرده بود و فعل و گفتارش را از آن ناحیه میدید، میگفت حتما دلیل و حکمتی دارد. حتما مثل موسی و خضر است که بعد از واقعه معلوم میشود حکمتش چیست، هرچند من الان ندانم. یعنی میداند از سنخ موسی و خضر است. چون یقینا مبدا عقلی اش قبلا ثابت شده است. این تعبد، بدون عقل نیست .اصل این تعبد،عقلانی است. میدانیم بسیاری از افعال الهی در حیطه عقل من تفسیر نمیشود. حالا اگر فعل ابراهیم را ما الان میبینیم، عقل ما تصدیق میکند. اگر مردم آن زمان هم اشراف داشتند که بعد را میدیدند تصدیق میکردند. الان فعل نوح را تصدیق میکنیم که این کشتی ساختن در بیابان درست است، چون ادامه آن را میدانیم که آب از زمین و آسمان جوشید.
خلاصه آنکه هر چیزی که بعد از واقعه معلوم میشود تحلیل عقلی دارد، معلوم میشود در وقت وقوعش هم که عقل نمیتوانست بفهمد، مخالف عقل نبوده است. کافر و مومن بعد از واقعه میفهمند فعل نوح سلام الله علیه در ساختن کشتی عقلایی بوده و عقلی بوده است. هرچند در آنجا آن موقع ممکن بود برای مومنین هم تحملش سخت باشد .
تحلیل جریان خضر و موسی نیز خیلی بحث عمیقی است، بسیاری از چیزهایی که حتی موسی کلیم )ع( برنمیتابد، بعد از واقعهروشن میشود که این کاملا نظام عقلی دارد. اگر کلاین بیان را در نظر بگیرید، خیلی مشکلات را حل میکند. چون آن چیزی که مخالف عقل یا ضد عقل باشد، همیشه ضد عقل است. نمیشود بعداً موافق عقلبشود. پس اگر بعداً تصدیق میشود، معلوم میشود قبلش هم حتما مخالف عقل نبوده است. مرز بین آن چیزی که محکمات ضد عقلی است با متشابهات عقلی است رهزن میشود. لذا احتجاجات انبیاء در این مسائل در متشابهات بوده است، نه در محکمات ضد عقل. هیچگاه فعل نبی محکم ضد عقل نبوده است.اما متشابهاتی بود که عقل های محدود آن را ضد عقل میدیدند و این خود، ابتلا و امتحان بود. نبی با کمک یک حکم محکم عقلی باید این متشابه را به آن محکم برمیگرداند، مردم قدرت ارجاع این متشابه به محکم را نداشتند.
اگر توجه به محکمات کامل نباشد و چینش در محکمات راسخ نباشد، وقتی به متشابهات میرسیم ،خیلی تزلزل ها ایجاد میشود. در همین انقلاب نمونه های فراوان دارد. اگر برگردیم صحنه ها را یکی یکی نگاه بکنیم، در بسیاری از مسائل، انسان ابتدا احساس میکرد حکم عقل آن است کهچنین کاری بکند ولی بعد روشن میشد مسئله به شکلی دیگر بوده است. حتی گاهی در مواضع امام و مقام معظم رهبری برخی ابتدا استنکار داشتند که چرا چنین موضعی گرفته شده است ولی بعد میدیدند که عین واقع و عقل این بوده است .
وقتی آمریکا به عراق حمله کرد ، آقا سید محمد باقر حکیم پیش آقا آمد ، گفت ما الان یا باید در مقابل آمریکا و کنار صدام بایستیم ، یا باید کنار آمریکا بایستیم در مقابل صدامی که استبداد چندین ساله و خون های چندین ساله را از مردم مسلمان ریخته است. اگر ما در کنار آمریکا بایستیم و با صدام بجنگیم، بعداً هم میتوانیم در حاکمیت دخیل باشیم .آقا فرمودند هیچکدام .نه در کنار صدام بایستید و با آمریکا مقابله بکنید، نه در کنار آمریکا بایستید و با صدام مقابله بکند .شما کناری بایستید و نگاه کنید. این یک نقشه و بازی است. در بازی وارد نشوید. بعداً معلوم شد که این یک نقشه بوده است. میخواستند شیعیان سیاهی لشگر و سربازان خط مقدم آمریکا باشند و آنها را در مقابل صدام بفرستند جلو تیر، و در ادامه جنگ، کشته ها از شیعیان باشد، بعد هم مثل جریان افغانستان اولین کسانی را که بزنند، این ها باشند. انسان ابتدا احساس میکند دو راه بیشتر نیست که یا کنار آمریکا باید بایستیم و با صدام بجنگیم، یا کنار صدام باشیم در مقابل استکباری که دارد به کشور اسلامی حمله میکند. لذا حتی بعضی از داخلی های ما گفتند صدام،حر بن یزید ریاحی شده است. ما باید در مقابل آمریکا کنار حر بن یزید ریاحی بایستیم. در مجلس ما، جمعی اطلاعیه دادند و بیانیه دادند، آقا فرمودند نه. اگر بگردیم، نمونه های فراوانی از نظائر این را پیدا میکنیم که تصمیم الهی و از نگاه الهی نگاه کردن یک چیز دیگری را نشان میدهد. کیاست دینی و سیاست دینی، آن نور الهی جور دیگری نشان میدهد. منتها بعضی جاها وقتی تحلیل میشود عقل راحت میپذیرد، بعضی جاها بعد از واقعه معلوم میشود که چه خبر بوده است.
بحث این بود که وقتی انسان در فتنه واقع میشود، راحت نمیتواند تحلیل کند، این ابتلا دائمی است. هرچه به سمت ظهور نزدیکتر میشویم، فتنه ها سهمگین تر میشود. پس باید چینش محکمات انسان منظم تر باشد. اگر میخواهیم چینش محکماتمان منظم باشد، باید اصل مسئله روشن شود که انقلاب کجای کار است، چه ارتباطی با نظام امامت و دین دارد و…
در بحث انقلاب، از جمله محکمات انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بحث ولایت فقیه است. دشمن با همه نقشه هایی که کشید، مجلس را تصرف کرد، ریاست جمهوری را تصرف کرد، قوای ما را تصرف کردند، نیروهای ما را جا به جا… حتی توانستند قائم مقام رهبری ما را تصرف بکنند، در یک برهه هایی توانستند جوانان دانشگاهی ما را رنگ و بویی که این ها دلشان میخواهد بزنند، برخی دانشجویان ما حرف دشمن را بزنند، تمام این ها در مراحل انقلاب طی شده است. رئیس جمهور ما فراری و پناهنده به غرب شده است. رئیس جمهورهای ما حرف دشمن را میزدند، تمام این ها در انقلاب ما طی شده است ولی هیچگاه نتوانستند انقلاب را تصرف بکنند. چون یک رکن اساسی و محکمی در این انقلاب بوده است . این از آن تدابیر الهی
خاصی بوده است که دشمن را به عجز در آورده است. ولایت فقیه پرچمی است که هرکاری کردند شل نشد. هر کاری کردند ،این پرچم زمین نخورد.جنگ احزاب راه انداختند، این پرچم زمین نخورد بلکه برافراشته تر شد. مردم بیشتر فدایی امام شدند .فتنه 88 راه انداختند، عشق مردم به رهبری بیشتر شد. این ها ساده نیست. یک دهم بعضی از این فتنه هایی که در انقلاب اسلامی محقق شده است، در کشورهای همجوار ما و همین منطقه باعث سقوط شد. تمام سرمایه انقلابرا از ایشان گرفت. مصر و تونس جلو چشم ماست، الجزایر جلو چشم ماست. کشورهای منطقه جلو چشم ما هستند. چون این پرچم و َعَلم نبود.
ثبات و استقامتی که مردم پیدا کردند،امری عادی نیست. امری الهی است. این همان نظر حضرت است که با صواب نظر و قطعیت نظر نائب عامش محقق میشود و دل های مردم را به سمت آن حقیقت سوق میدهد. با همه لرزش ها و زلزله هایی که ایجاد میشود، این استقامت حفظ میشود. صد سال ، دویست سال بعد، وقتی این وقایع پشت پرده هایش آشکار میشود، قبل و بعدش دیده میشود، میگویند عجب، چقدر مردم بصیرت به خرج دادند و چقدر رهبری که این مردم را هدایت کرد بصیر بود که این گردنه های هولناک را طی کرد.
یک کسی میگفت آقای بهجت را در خواب دیدم، دیدم در یک بازاری است و در این بازار همه مغازه دارها دعوت میکنند به سمت خودشان. مغازه ها به جای اینکه جای کالا باشد، دعوت به هدایت بود، همه میگفتند بیایید سمت ما، هدایت اینجاست .هر کسی با شور و هیجان دعوت میکرد به اینکه هدایت اینجاست. آقای بهجت هم در یکی از این دکان ها ایستاده بود، منتها یک کناری از آن دکان. آن هم دعوتی نمیکرد و ساکت بود. بنده خدا میگفت من رفتم خدمت حضرت آیت الله بهجت و عرض سلام کردم و بدون اینکه گفتگویی صورت بگیرد ایشان راه افتاد. این بازار هم غلغله از جمیعت، به طوری که آدم میخواست قدم بردارد باید از لای جمعیت به سختی عبور میکرد. آقای بهجت میرفت، گویی این جمعیت برای او مزاحمتی نداشت، او میرفت و جایی می ایستاد تا این شخص خودش را از لای جمعیت برساند. هرچه جلو میرفت، خلوت تر میشد، جمعیت کمتر میشد. تا کم کم رسید به یک بیابان های بی آب و علفی که دیگر هیچ نبود. دیگر سرعت او هم در همراهی آقای بهجت بیشتر شده بود. منتها گاهگاهی باز آقای بهجت می ایستاد، بعضی جاها حمله هایی میشد، سگ هایی حمله میکردند، آقای بهجت این ها را با یک اشاره دفع میکرد. تا رسیدیم به یک جایی که هرچقدر چشم کار میکرد، کسی به چشم نمیخورد. هیچ چیزی نبود . آنجا معلوم شد که مقصد آنجاست. آنجا آقای بهجت فرمود که دیدید حرف زیاد است، ادعا زیاد است، اما حقیقت کم است . خیلی سخت است. آنقدر بازار جذب زیاد و قوی است و فتنه شدید است که اکثریت در این فتنه ها ریزش پیدا میکنند.
سوال: ریزش اکثریت با استقامت مردم چطوری قابل جمع است؟
پاسخ: یکبار دیگر هم عرض کردم که ریزش ها دو جور است. گاهی ریزش بالکل است که از مسیر حق جدا میشوند. گاهی ریزشها برگشت پذیر است. این ریزش اکثریت، ریزش برگشت پذیر است. هرچقدر این بصیرت و تصرف در دل ها بیشتر میشود، ریزش برگشت پذیر بیشتر میشود. مردم زیاد نق میزنند. عیب ندارد. این یک ریزش است.اما هنگامی که پای مسائل اساسی انقلاب میشود حاضرند. این برگشت است و خدای سبحان این برگشت را به عنوان توبه قبول میکند. همانطور که در جنگ احد برگشت این ها را پس از فرار به عنوان توبه قبول کرد. این ها سنت های الهی است. بعضی از ایام در دوره های سابق ریزش اکثری بود و برگشت هم نبود. اما در این دوره تا کنون اینطور بوده است الحمدلله، فتنه هایی که ذره ای از آنهادر کشورهای دیگر خیلی ها را ساقط کرده است ، عظیمش در اینجا زلزله ایجاد کرده، خسارت زده، اما برگشت پذیر بوده است .مردم هنوز پای کار مانده اند. دوران جنگ دوران سختی بود، خیلی دوران سختی بود، روغن که به مقدار محدود توزیع میشد ،آزادش هم نبود. اینطور نبود که بگویی پول دارم و آزادش را میخرم. برنج و روغن وحتی چایی و نفت زمستان کوپنی بود. ما در قم در خانه بنده خدایی مستاجر بودیم، به هر خانه ای 20 برای هر ماه لیتر نفت میدادند. ما دوتا خانواده بودیم که در یک خانه زندگی میکردیم، خانم همسایهما آمد و شهادت داد که این ها دوتا خانواده اند، تا به ما سهمیه دو خانواده بدهند. با اینسختی ها مردم تحمل کردند. شهید میدادند، جمعیت میرفت، این ها امتحانات ساده ای نیست. امیر المومنین علیه السلام در 5سال حاکمیتش سه تا جنگ منقطع، و نه متصل، داشت، در جنگ آخر بسیاری مردم حاضر نمیشدند. امام باید برای هر جنگ چقدر مومنین را تحریک میکرد تا بیایند. اما این مردم ایستادند و این همه شهید دادند. در جنگ های امیر المومنین تعداد شهدا به نسبت کل جمعیتمعلوم است ، نسبت را سنجش بکنید، با نسبت جمعیت فعال متدین ما که شرکت در جنگ داشتند و شهدایی که دادند، غیر قابل تصور است. این ها دقیق است. اگر انسان این ها را عنایت الهی دید، رحمت دید، بعد خیلی وامدار میشود به خدا که انقلاب مانده است .
سوال: این عنایت الهی چرا برای مردم دوره حضرات معصومین(علیهمالسلام) نبوده است؟
پاسخ: زیرا قابلیت میخواهد. یعنی مردم هم باید بخواهند. اینطور نیست که تحمیل بشود. با اینکه امیر المومنین بالای سرشان بود، امیر المومنین خطبه میخواند، اما تعلقات دنیا و امیال دنیوی شان اجازه نمیداد. اینجا خود همین یک امتحان بوده برای مردم در این مرتبه. قابلیت را مردم با امتحانات ایجاد میکردند و خدا هم برکت میداد و عنایت بالاتر محقق میشد. یعنی اگر از آن طرف ایجاد میشود عنایت است. اما قابلیت را مردم ایجاد میکردند، ولی عنایت از آن طرف بود .
روایت شریفی است از کلینی رحمة الله علیه بسند صحیح عن زید الشحام قال سمعت اباعبد الله علیه السلام یقول احسنوا جوار نعم الله و احذروا ان تنتقل عنکم الی غیرکم.
یعنی جوار نعم الهی را قدر بدانید، نیکو پاس بدارید. یعنی نعمت های الهی جوار دارند، حق همسایگی دارند. اگر از آنها قدردانی شد، میمانند. اگر نشد با هیچ کسی عهد فامیلی نبستند که بمانند. در دنباله میفرماید اگر نعمت از کسی جدا شد، دیگر به سوی او بازنمیگردد. اگر نعمت رفت دیگر برگشت پذیر نیست. اگر زحمت کشیدند توبه کردند و یک چیز دیگری می آید. مرتبه دیگری است. ولی این نعمت برنمیگردد .
«و کان علی علیه السلام یقول قل ما ادبر شیء اقبل.»
امام علی(علیهالسلام) مستمرا میفرمود کم پیش می آید، یک چیزی پشت بکند، و برگشت پذیر باشد. مثل جریان قوم یونس سلام الله علیه که دیگر آن نعمت قبل بازنگشت.چون این ها از نظام ولی الهی تخطی کردند. درست است که نبی الهی نباید از آن قوم خارج میشد، ولی برگشت یونس، عذاب را دفع کرد، نه اینکه این ها از این به بعد صالح شدند. تضرعشان شدید شد. اگر این تضرع را قبل از نزول عذاب شکل میدادند، چه صلاحی برای این ها ایجاد میکرد و چه عظمتی ایجاد میکرد؟این ها تمام تضرعشان باعث شد عذاب مندفع بشود، گناه پاک بشود. اما اگر این تضرع در مقابل گناه صورت نمیگرفت ،بلکه در مقابل اطاعت امر صورت میگرفت، چه سیری برای این ها ایجاد میکرد؟
الان خدای سبحان یک سیر عظیم را با جمهوری اسلامی برای مردمی که در این دوره قرار گرفتند قرار داده است. خدای سبحان جاذبه و رحمت ویژه اش را در این دوره قرار داده است، اگر انسان اینطور دید، هر تخلفی در این دوره کفران نعمت است.
ناقه صالح معجزه ای بود که قوم ثمود خودشان خواستند، یک موقع هست که یک نبی خودش معجزه می آورد. یک موقع مردم پیشنهاد یک چیزی را میدهند. این ها متفاوت است. اینها در این معجزهمحاجه داشتند. محاجه بود که صالح از آن ها چیزی بخواهد، این ها هم از صالح چیزی بخواهند که ببینند خدایان کدام اجابت میکنند.در اینجا خود این قوم پیشنهاد دادند ،گفتند از دل کوهی که ما میپرستیم، یعنی از جای مقدس خودشان ناقه ای خارج شود که فصیل )بچه( داشته باشد. این ناقه علامتی داشت. آب یک روز برای این بود، آب یک روز برای مردم. سهم آب یک روز فصیل، فرآوری وبرای مردمتبدیل به شیرمیشد. اگر آب را بدهیم به یک کارخانه و تبدیل به شیر بکند، چقدر ارزش افزوده و سود دارد؟ در حالی که آب هم محفوظ است. یک روز آب است که همه میتوانستند از آن روز بهرمند باشند، نه اینکه آب نداشته باشند، یک روز آب داشتند، یک روز هم شیر برایشان ایجاد شده بود. یعنی تمامش نعمت بود، تمامش خیر بود، تمامش برای این ها رحمت و برکت بود. تقاضای خودشان هم بود. بعدا این ها این ناقه را پی کردند. وقتی ناقه را پی کردند، تعبیر قرآن این است که عذاب بدون درخواست صالح محقق شد. انبیاء دیگر، مثلا هود و نوح و لوط برای قومشان تقاضای عذاب کردند. شاید تنها عذابی که بدون درخواست عذاب برای قوم محقق شد همین بوده باشد. در قرآن علتش را ذکر میکند. میگوید این آیت مبصره بود. آیت مبصره یعنی آیت بصیرت زا. وقتی آیت مبصره باشد، تخطی از آیت مبصره تقاضای عذاب نمیخواهد. آنقدر این روشن بوده است، آنقدر این واضح بوده است که تخطی از آن حتما عذاب آور است و نیاز به درخواست نبی ندارد. من اوایل که این فراز را میخواندم که امام حسین علیه السلام هنگام شهادت علی اصغر به خدای سبحان عرض میکند که خدایا این را کمتر از ناقه صالح قرار نده. من فکر میکردم که چرا حضرت اینطوری فرمودند؟ این همه معجزات و مسائل در قرآن هست، چرا حضرت علی اصغر را به ناقه صالحتشبیه میکند؟ یا یک جایی خودشان را تشبیه به این مسئله میکنند که کمتر از آن قرار نده. خیلی برای آدم سخت است که امام خودش و فرزندش را تشبیه میکند به ناقه صالح. بعد دیدم روایت میگوید ناقه صالح، آیت مبصره بود که در قرآن هم آمده است، بعد که توجه کردم دیدم اینقدر این بصیرت زا بوده، مثل جریان حضرت علی اصغر، آنقدر بصیرت زاست که هر وجدانی وقتی این را نگاه میکند باید متنبه بشود، باید متوجه بشود. اگر کسی متوجه نمیشود، این از حالت انسانیت خارج شده است .
مواقعی از جریان انقلاب اسلامی ما، به جریان آیت مبصرهنزدیک شده است. یعنی دشمن ما ابراز میکند که این ها عادی نیست. دشمنان ما به عجز در آمده اند. نشان داده اند و بیان کرده اند. جریان امروز سوریه، جریان داعش، این ها با روش عادی حل نشده است. دشمنان کلانترین تجربه ها را به کار گرفتند. اما خیلی ساده حل شده است. اینکه میگوییم خیلی ساده نه از باب اینکه خبر نداریم. به نسبت سرمایه گذاری دشمن میگوییم ساده حل شد. دشمن برای جریان فتنه 88، به تعبیر آقا بیست سال سرمایه گذاری کرد. بعد میخواست نتیجه سرمایه گذاری اش را بگیرد. کاملا این سحر باطل شد. این ها نشان میدهد که اگر کسی عقبه این کار بعدا برایش روشن بشودآیت مبصره است، ما چون در متن حادثه واقع شده ایم نمیبینیم. بعد که کسی از بیرون نگاه بکند، توطئه ها و برنامه ریزی های آن ها را ببیند، و بعد حل مسئله را ببیند، میفهمد واقعا این ها آیت مبصره است. دشمن را به اظهار عجز در مقابل این حرکت وا میدارد. برای آن ها اظهار عجز در این مسائلعادی شده است. اعترافشان عادی شده است. ولی ما این ها را آیت مبصره نمیبینیم.
بنابراین اگر کسانی که حامل این انقلابند، و باید این را به مقصد برسانند، کوتاهی کنند ،حکمشان مثل پی کردن ناقه ثمود است. اگر کسی در این حالت پشت کرد، یا بی اعتنایی کرد، عذاب فردی یا اگر عمومی شد، عذاب عمومی شامل حالش میشود . انقلاب اسلامی به جریان نبوت گره خورده است. و در آن مسیر است.
سوال: اینکه میفرماییدپشت کردن به جریان انقلاب امکان عذاب عظیمی دارد ، آیا ممکن است باعث شود بین انقلاب و انقلاب بعدی که مثلا قرار است امت را ببرد جلوتر تا ظهور،یک فترتی حاصل شود؟
پاسخ: دلمان نمیخواهد به این فکر بکنیم، ولی هر چیزی امکان پذیر است. خدا در عالماز پیغمبر اکرم عزیز تر ندارد. وقتی مردم ادای حق نکردند، بین نعمت الهی که پیغمبر بود و حاکمیتش تا ظهور این همه فاصله افتاده است. از پیغمبر اکرم که عزیز تر نداریم. ولی این فاصله افتاده است.
در روایت بعدی محمد بن عجلان از امام صادق علیه السلام است که «سمعت اباعبدالله علیه السلام، احسنوا جوار النعم، قلت و ما حسن الجوار؟» راوی میپرسد حسن جوار چیست؟حضرت پاسخ دادند:
«قال الشکر لمن انعم بها و اداء حقوقها»
شاکر بودن نسبت به اینکه در این زمان واقع شدید و اداء حق آن. پس حسن جوار دو چیز است .شناخت نعمت که این شناخت، شکر را به دنبال خودش دارد. اداء حق نعمت. پس باید هم نعمت را شناخت… برای ما شناخت نسبت به انقلاب محقق نشده است. عظمتش برای ما آشکار نشده است. خیلی عادی نگاه میکنیم. پس هم شناخت لازم است و هم هم اداء حقوق لازم است.
ما اگر در انقلاب نبودیم، برنامه ها و کارهای تحصیلی مان، غیر از این بود؟آن موقع هم ، از صبح تا شب مشغول بودیم .درحالیکه طلبه بعد از انقلاب رسالت مضاعفی دارد. کارمند بعد انقلاب هم وظیفه دیگری دارد.اکنون ما کارهای خودمان را میکنیم. در حوزه قبل از انقلاب هم طلبه بود. قبل از انقلاب هم کارمند بود ، قبل از انقلاب هم شغل آزاد بود. من چه کردم که اداء حق این نعمت ویژه انقلاب بشود؟ چه کار کردم؟ اداء حقوق حسن جوارمیشود.
این بحث را با این گره بزنید که چقدر آن نعمت در آن صفوة و صفای نعم الهی باشد… گاهی نعمت نماز است ،خیلی عظیم است، ، یک موقع نعمت صیام است ،اما یک موقع نعمت ولایت است که میفرماید همه این عبادتها در دایره ولایت معنا پیدا میکنند. یک درهم انفاق در راه امام مطابق هزار درهم انفاق در راه خیر عمومی است. در اینصورت ،ادای حقوق که قائم به یک نعمت ولایت است اهمیت بیشتر می یابد، زیرا بقاء این دین به دایره آن ولایت است، تمام دشمنی دشمنان به خاطر جریان ولایت است وگرنه آمریکا با نماز خواندن ما مشکل ندارد. آمریکا با روزه گرفتن ما مشکل ندارد. کشورهای دیگر هم نماز و روزه دارند. به نماز ما کار ندارد. به روزه ما کار ندارد. به واجبات عمومی ما کار ندارد. تازه آن ها بعضی شان نمازشان را در ظاهر قشنگ تر از ما ادا میکنند. صف هایشان را آنچنان به هم متصل میکنند…
یکی از از کارشناسان حشرات، دیروز خبری میگفت که خیلی جالب بود. میگفت این ملخ ها ، زندگی شان از جهت تجزیه امور حشرات فردی است ، اما یک چیز عجیبی است که این ها وقتی کنار هم قرار میگیرند، پای این جلویی به بال عقبی که میرسد ،آنقدر توان پیدا میکنند در این رابطه که این هایی که قدرت و توان صد کیلومتر حرکت در شبانه روز را ندارند، پانصد کیلومتر در یک شبانه روز میروند. یعنی اینطور نیست که حرکت این ها مجموعشان فقط همین مجموع باشد. اصلا یک چیز عجیبی میشود. این ها در ارتباط با هم که قرار میگیرند یک توانی پیدا میکنند، نه اینکه توانشان هل دادن همدیگر باشد. یک رابطه ایجاد میشود، توانشان به چند برابر مضاعف میشود. به طوری که قدرت پیدا میکنند پانصد کیلومتر در شبانه روز حرکت میکنند .اصلا توان عادی این ها در نظام حرکتی شان و در تجزیه و تحلیل حشره شناسی فردی این ها این نیست. زندگی شان هم فردی است. اما در این رابطه که قرار میگیرند، ارتباط به این حالت که ایجاد میشود، سرعت ایجاد میشود و توان.
وقتی جریان ولایت در یک راسی قرار میگیرد که ارتباط ایجاد میکند، سرعت و توان حرکت و و رسیدن به مقصود غیر قابل تصور است . ما نمیتوانیم تصور بکنیم، چه میشود. اینکه این گردنه ها طی شده است، مردم پای کار ماندند، همین مقدار قابلیت سرعت داده است. در این چهل سال فکر نکنید ما کم حرکت کردیم. به فرمایش آقا بگردید انقلاب هایی که این موانع ما را هم در جلو راه نداشتند، دشمنی ها را هم در مقابلشان نداشتند، انقلاب فرانسه، انقلاب شوروی، ببینید در چهل سال اول تا کجا رسیدند، چقدر طی کردند؟ تازه ما این همه مانع داشتیم. نمیخواهیم بگوییم این تمام سرعت ما بوده است. خیلی موانع داخلی وخارجی بوده است. موانع داخلی اشد از خارجی بوده است. عدم همراهی نیروهای داخلی ما اشد از موانع بیرونی بوده است، اما با این حال، با تمام توطئه هایی که از درون و بیرون شده است، حرکت انقلاب به یک جایی رسیده است که در مقام علمی و توان اقتصادی، جزء یک مسائل عجیب است. دشمن با همه انکارها و کتمان هایی که دارد با اینکه نمیخواهد ابراز بکند، ناچار است بعضی اش را ابراز بکند، میبینیم همین مقدار به گفته دشمن یک عظمت عجیبی است. این ها را کم نبینیم. این ها عادی نیست. واقعا عادی نیست. نمیخواهیم بگوییم غیر عادی است یعنی نمیشود. نه، غیر عادی است یعنی توان انسان هست در این ها، اما اینکه این توان را خدای سبحان جهت بدهد و این حالت را ایجاد بکند، عنایت الهیه است. نگاه الهی است .
با همه عظمت وجودی انسانی، این نگاه انسان خلیفة الله را داریم تحلیل میکنیم. نه انسان گسسته را، و نه انسان مادی را. ولی با این حال در چشم انسان مادی هم این حرکت یک حرکت خیلی فزاینده است. برایشان خیلی سخت است. لذا ابتدا میگویند که این دروغ است و ایران موشک ندارد، توان هسته ای اش دروغ است، بعد مجبورند بیایند بنشینند پای میز مذاکره یا تحریم بکنند به خاطر همین ها. اگر دروغ است برای چی تحریم میکنید؟ اگر دروغ است ، از چه میترسید؟ به قول آقا اگر این ها میدانستند یک لحظه امکان دارد بیایند و غلبه بکنند، معطل نمیکردند. چهل سال است دیده اند نمیتوانند غلبه بکنند. این حرف ساده ای نیست. این از سنخ کلمات انبیاء است. هود سلام الله علیه میفرماید «فکیدونی جمیعا و لاتنظرون»،همه تان با هم مجتمع بشوید، مهلت هم ندهید، بیایید جلو ببینید چکار میتوانید بکنید. آن ها میگویند هود، اگر ما تو را اخراج نمیکنیم برای ملاحظه قوم توست و اگر نه تو خودت ضعیفی. هود میگوید اگر میگویید ضعیفم بیایید پشت به پشت هم بدهید در مقابل من ، مهلت هم ندهید، کسی را هم جا نیندازید. این دعوت چند نبی از انبیاء الهی است. وقتی آقا میفرمایند این ها نمیتوانند کاری بکنند، چهل سال است میخواهند کاری بکنند، همه قوایشان را هم گذاشته اند، نمیتوانند، اگر میتوانستند تا حالا میکردند، این همان «فکیدونی جمیعا و لاتنظرون» است. احساسات دشمن را تحریک میکند که اگر میتوانید بیایید یا امام میفرمایند آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. شما به یک طرفی که با او دعوا داری بگویی هیچ غلطی نمیتوانی بکنی، به غرورش برمیخورد. میگویند اینطوری اقلا حرف نزن. حداقل بین خودمان بگو غلطی نمیتواند بکند. جلو روی او نگو، داد نزن، شعارش نکن، آبرویش را جلو همه نبر، غیرتی میشود دیگر. اما امام داد میزند. «فکیدونی جمیعا و لاتنظرون». این نگاه انبیاء الهی است. این نهضت یک نهضت الهی است. محاسبات مادی در حداقل است. نمیگوییم نیست. کف کار است. ما نمیگوییم محاسبات مادی را باید کنار گذاشت، این ها فرق میکند. محاسبات مادی کف کار است. اما یک سقف متعالی و یک آسمان متعالی دارد. پرواز این انقلاب در آن مرتبه است. هرچند در کف هم با بقیه همراهی میکند، همانجا هم احتجاجش غالب است.
در همان مرتبه کف هم احتجاجش بر آن ها غالب است .
سرعت کمال در نظام ولایی
وقتی پای ولی و نظام ولایت وسط می آید، مسئله از نظام عبادات بالاتر میرود ، عنوان دیگری پیدا میکند، یک بحث دیگری میشود که یک درهم در راه این مطابق هزار درهم در راه خیر است. یعنی سرعت سیر به کمال رسیدن در جایی که این حاکمیت الهی هست و روابط بر این اساس شکل میگیرد هزار برابر سرعت وقتی است که کار خیر میشود ولی این حاکمیت نیست. انواع روایات در اینجا آمده است.
مثلا روایت میفرماید عن ابی عبدالله علیه السلام قال قوله عز و جل خیر من الف شهر ،هو سلطان بنی امیة، آن هزار ماه دوران بنی امیه است. و قال لیلة من امام عادل خیر من الف شهر ملک بنی امیة.
. امام معصوم صادق دارد این را بیان میکند. باطن عالم را دارد بیان میکند. میگوید سرعت سیر یک شب با امام عادل مطابقهزار ماه با امام ظلم است. نمیگوید امام ظلمی که آدم ظالم باشد. میگوید کسی که در آن سلطه است، خیر انجام میدهد، اما یک شب تحت امام عادل حرکت بکند، هزار ماه بنی امیة را طی کرده است . تفاوت حکومت الهی از این سنخ است. اگر گفتیم تفاوت حکومت بشری با حکومت الهی حتی در آن جایی که خوب است و خیر است به ظاهر، تفاوتش از این سنخ است، چون آنجا صرف در راه ولایت است، یک درهمش هزار درهم است. تازه اینجا یک درهمش را نمیگوید هزار درهم است، میگوید یک درهمش هزار ماه است. یک شبش هزار ماه است. هر ماهی سی روز است. یعنی سی هزار برابر.
سوال: آیا حکومت شرط است در ولایت؟
پاسخ: از اینجا بر می آید که حکومت است. اما اگر حکومت هم نباشد نشان میدهد که رابطه با امام عادل است .یعنی عمل را در ارتباط با امام عادل انجام میدهد. امام وقتی با شرط عدل می آید، یعنی یک سیطره ای در کار هست که دارد عدالت گستری میکند. کمک به این امام عدل، در راه این امام عدل قدم برداشتن این اثر را دارد. این ممکن است در یک روستا باشد، ممکن است در یک محله باشد، ممکن است در یک شهر باشد، ممکن است در یک کشور باشد، ممکن است در کل جهان باشد .
مراتبش با همین مرتبه حفظ میشود. همانطور که حکومت بنی امیه ممکن است در یک شهر باشد، ممکن است در یک کشور باشد، ممکن است در کل سیطره باشد. این ها تماما مطابق همان است.
سوال: خود حکومت هم دوباره مراتب دارد؟
پاسخ: بله . این ها مطابق با آن است. این یک شبش مطابق هزار ماه است، اگر در یک روستا است، مطابق هزار ماهی که سلطنت در آن روستا از ظلم باشد. اگر در یک شهر باشد همینطور.
در روایت بعدی میفرماید که قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ساعة من امام عدل، افضل من عبادة سبعین سنة.
یعنی یکساعت عبادت همراه امام عدل برتر از هفتاد سال عبادت است. این اصل بیانگر سرعت سیر در حکومت الهی است. ما چطور شاکر باشیم در این دوره قرار گرفته ایم؟ خدای نکرده اگر رعایت نکنیم، چطور باید جواب پس بدهیم؟
لذا در روایت دارد حضرت درباره این آیه میپرسند «ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم» آنجا حضرت سوال میکنند که این نعیم چیست، یکی میگوید این است، یکی میگوید آن است، یکی میگوید آب یخ است در یک روز گرم، یکی میگوید نماز است در حالت باحال، آن هایی که آب و نعمت ها و … را میشمارند، حضرت میفرمایند خدا کریم تر از اینهاست. یک آدم عادی اگر پذیرایی کرد به رخت نمیکشد که این را خوردی؛ یک آدم عادی کریم این کار را نمیکند. ممکن نیست خدا در روز قیامت بگوید من آب دادم به شما، از آب سوال کند، انسان کریم هم این سوال را نمیکند چه برسد به اینکه خدا بخواهد سوال بکند. آن نعمتی که از آن، سوال میشود ولایت است .
ساعة من امام عدل افضل من عبادة سبعین سنة و حد یقام لله فی الارض افضل من مطر اربعین صباحا، یک حد اگر در حکومت الهی اجرا شود از چهل روز بارندگی برتر است. این معارف یا راست است یا دروغ است. اقامه یک حد بهتر است از چهل صبح که در بهترین وقت باران بیاید. اگر میبینیم حدود الهی دارد میشکند، اینطوری غصه بخوریم که هر یک دانه اش اگر اجرا میشد افضل از این بود که چهل روز باران نافع بیاید. انسان چقدر غصه میخورد اگر یک حد زمین بخورد؟چقدر ناراحت میشود که یک جایی یک حدی و یک امری محقق نشود.
در خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها آمده است ،طاعتنا نظاما للملة، نظام یعنی آن نخ تسبیح. همه را به هم مرتبط میکند .اگر این طاعت نسبت به امام نباشد، اعمال ما در هم است، بیچاره است، باد هواست، هباء منثور است. باد که می آید همه اش را میبرد، چون نخ تسبیح نگاه دارنده ندارد. طاعتنا نظاما للملة. ملة یعنی دین. طاعت ما نظام است برای دین. دین را حفظ میکند و نخ تسبیح دین است که همه این ها به هم مرتبط میشود.
بعد میفرمایند «کل من دان الله بعباده یجهد فیها نفسه و لا امام له من الله فسعیه غیر مقبول و هو ضال متحیر» هر کس در انجام عبادات مجاهدت و کوشش کند، با تمام توانش عبادت کند ولی ولایت امام نداشته باشد، مانند اصحاب تیه متحیر میشود.. موسی کلیم از یک جایی عبور کرد ، دید کسی دارد گریه میکند، چه زاری و تضرعی. مدتی بعد از آنجا میگذشت دید این هنوز مشغول است. عرض کرد خدایا این چه میخواهد که به او نمیدهی؟ گفت اگر تا قیامت گریه بکند هم اجابتش نمیکنم چون از غیر طریقی که من گفته ام آمده است. طریق من تویی. خیلی جالب است. یعنی فکر نکنیم هر زار زدنی خوب است. بله، اگر زار زدن انسان را رساند به طریق، این خوب است. آدم گریه کرد، منتها دنبال هدایت بود، خدا این را به طریق میرساند.. راه ولایت را برایش باز میکند. اما یک کسی میبینید اصلا با طریق مخالف است. هرچقدر گریه بکند، خداوند راضی نمیشود و دشمن اوست. وقتی مخالف است و عناد دارد، خداوند شانئ لاعماله. و مثله کمثل شاة ضلت عن راعیها و قطیعها. این روایت در کافی شریف است. دنباله دارد. بعد میفرماید این مثل یک گوسفندی میماند که از گله جدا شده باشد ،وقتی جدا میشود دنبال یک گله ای میگردد که خودش را مرتبط بکند. میرود در یک گله، با این گله ساعتی هست ،وقتی میخواهند بروند در آغلشان، صاحب گله میبیند این غریبه است، این را دور میکند. شب متحیر و حیران است که چه کند، کجا برود، شبش را با چه اضطرابی سیر میکند، کسی را ندارد که به او پشت بدهد و او را نگاه دارد .
سوال: این عبادت ها، مثل تعبیر و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا، حساب نمیشود؟
پاسخ: یک موقع کسی با امام عناد دارد، با طریق ونبی عناد دارد، ولی عبادت میکند. عبادت او «فینا» نیست .اما کسی که عناد ندارد، ساده است، مسیر را نشناخته است، وقتی او نشناخته عبادت میکند، خدا به طریق هدایتش میکند. این ها را باید فرق بگذارید. آنی که دشمنی دارد با طریق، هرچقدر عبادت بکند ثمری ندارد.
سوال: این تعبیر که لا امام له من الله یعنی حالت انکار در وجودش باشد؟
پاسخ: بله. وقتی که فقط امام ندارد، سعی او غیر مقبول است. اما عبارت «و هو ضال متحیر، و الله شانئ لاعماله» برای کسی است که عناد هم دارد. آن جایی آدم برایش پیش می آید شناخت طریق، پشت میکند ،
اینطور نیست که راه پیچیده و پنهان باشد. بعضی میگویند ما نشناختیم. میگویند چطور اولی و دومی را شناختید ولی این را نشناختید؟ چطور به آن ها ایمان آوردید؟ شناخت این سخت تر از شناخت آن ها نبود .
در بخشی از روایتی از موسی بن جعفر دارد که «و ان السلطان العادل بمنزلة الوالد الرحیم، فاحبوا له ما تحبون لانفسکم». سلطان عادل مثل والد رحیم است، پدر مهربان. هرچه برای خودتان دوست دارید، برای او دوست داشته باشید .
پیغمبر در سال سیزدهم بعثت که مدنی ها آمدند مکه، پیمان حداکثری گرفت. پیمان حداکثری اش این بود که همانطور که برای خودتان فداکاری میکنید، برای من هم فداکاری بکنید. همانطور که تا پای جانتان از خودتان دفاع میکنید، دفاع از من هم بکنید. همانطوری. این همان بیان است. فاحبوا له ما تحبون لانفسکم و اکرهوا له ما تکرهون لانفسکم.
سوال: همه این ها ذیل نظام ولایت مثلا صد برابر یا هزار برابر بود، و غیر او ضال و متحیر بود. روایاتی که مثلا میفرمایند ازعَن أَبِِی جَعْفَر ع قَالَ قَالقَالَ اللَّهُ تبََارَکَ و تَعَالََى لأَعَُذِّبنََّ کُلَّ رَعِیَّةةٍ فِِی الْإِسلَْامِ دَانَتدَانَتْ بِوَلَایَةوَلَایَةِ کُلکُلِّ إِمَامإِمَامٍ جَائرٍِ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَْتِ الرَّعِیةَُّ فٍِِی أَعمَْالِهََا برََّةً تَقِیََّّة، میفَرماید عذاب میکند…
پاسخ: حتی اگر انسان در حاکمیت الهی باشد، مقر به حاکمیت الهی باشد، ولی مبتلای به معصیت بشود قابل بازگشت است
میفرماید وَ لَأعَْفُوَنَّ عَنْ کُلِّ رعَیَِّةٍ فِِی الْإِسلَْامِ دَانَْتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إمَِامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانتَِ الرَّعِیَّةُ فِی أَنْفُسهََِا ظَالِمَةً مُسِیئَةً، نه مسیئة بامام عادل، نه ظالمة بامام عادل. اما گناهان شخصی دارد. میگوید گناهان شخصی این در حاکمیت عادله که اقرار به این ولایت دارد، گذشت میشود، اما طاعت کسی که … خیلی عجیب است، این ها خیلی حرف های عجیبی است…
در روایت بعدی میفرماید ٍ عَنْ أَبِِی عبَْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ لََا یَستَْحیِِْی أَنْ یعَُذِّبَ أمَُّةً دَانتَْ بِإِمَامٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانتَْ فِِی أعَْمَالِهََا بَرَّةً تَقِیَّةً
خدا ازش دور نیست که این کار را بکند. نمیگوید ظالمند. میگوید لیس من الله. عام است. حتی شامل میشود کسی را که از قبل خدا نیست، اما دارد کار خوب هم انجام میدهد، ولی لیس من الله. چون غصب کرده است جای مِِن الله را. وقتی مامون به امام رضا علیه السلام میفرمایند که شما خلیفه بشوید، میفرمایند یا حق من است …دادن تو به من به چه معناست که تو بخواهی به من بدهی که بعدا تثبیت نشود که بگویند مامون اعطا کرد. وقتی مال خود امام است، این از قبل مامون معنا ندارد داده بشود.
وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَسْتَحْیِِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَْتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَِّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِِی أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً.
اینجا لام تاکید هم آورده است بر سر یستحیی. امت قبلی گناهکار نبود، ولی رابطه اش با امام لیس من الله بود. اینجا میفرماید لیستحیی ان یعذب امة دانت بامام من الله و ان کانت فی اعمالها ظالمة مسیئة. ما نمیدانیم نعمت وجود ولی الهی که نائب امام معصوم در این دوره است چه اندازه است و چقدر با ما کار دارد و اثر دارد. و لذا شاکریتمان در مرتبه شاکریت و ادای حقوق نیست.
iچرا در این قصه آدم سلام الله علیه این همه از شیطان در جاهای مختلف نقش داشته است و نقشش پررنگ است؟ معلوم میشود که در سرنوشت عالم انسانی نقش شیطان یکی از نقش های پررنگ است. بلکه همچنان که انبیاء نقش پررنگ در زندگی انسان ها به عنوان هدایت دارند، شیطان هم همین نقش را دارد به عنوان ضلالت. پس چنانچه نقش انبیاء اینقدر باید پررنگ دیده بشود، همچنان شیطان شناسی و دشمن شناسی هم نسبت به شیطان باید خوب صورت بگیرد تا میل به انبیاء و نفرت به شیطان دو قوه وجود انسان بشوند تا انسان را در این مسیر حرکت بدهند… .
ملائکه در قوس نزول، انبیاء در قوس صعودند. یعنی انبیاء در قوس صعود که میشناسیم این انبیاء را، همان ملائکه در قوس نزولند .شیطان که تمرد کرده است در مقابل ملائکه، در مقابل انبیاء هم در قوس صعود تمرد دارد. آن فعل ضد در مقابل انبیاء را در قوس صعود دارد .
iiیک نکته این است که تا قبل از این جریان، جریان سعادت و شقاوت مطرح نبود. آدم که خلق شد تازه قصه سعادت و شقاوت شروع میشود. تا قبل از این نظام عالم تکوین و وجود بود. تعبیری که مرحوم علامه دارند، قبل از این جریان سعادت عامه بود. سعادت عامه یعنی نظام وجود. بعد از این سعادت خاصه در مقابل شقاوت پیش می آید. اینجا نظام تشریع پیش می آید. لذا با این نگاه که از اینجا به بعد بود که … و الا ابلیس داشت زندگی اش را میکرد. ملائکه هم داشتند زندگی شان را میکردند. در این ابتلا که به آدم پیدا کردند دو دسته شدند. دو موطن شد و ابلیس طرد شد، هبوط کرد. فانک من المرجومین، انک من الصاغرین ،انک رجیم، رجیم شدن، صاغر شدن نسبت به ابلیس پس از ابتلای به آدم محقق شد. و الا قبل از اینکه شیطان ملعون نبود. اما اینجا آیه میفرماید که کان من الکافرین. منتها کفرش آشکار نبود. حالا اینکه کفر آشکار نبود ان شاء الله در بحث ابلیس بعدا بیان میکنیم.
iiiتمام اتفاقات مرحله سجده، تعلیم اسماء و … برای مرحله ساختار سازی آدم است. یعنی هستی آدم دارد شکل میگیرد. هنوز نیامده است که شروع به حرکت بکند. اینها همه در این است که این را میخواهند شکل بدهند و بسازندش، بعد بگویند راه بیوفتد. این هنوز در مرتبه ساختن اولیه است. در خلقت انسان است .هنوز در مرتبه ساختار و خلقت انسان است .تمام وقایعی که از جریان انی جاعل فی الارض خلیفه تا جریان تعلیم اسماء و بعد جریان سجده ملائکه و بعد جرینا تمرد ابلیس و جریان ورود به بهشت و جریان لاتقربا هذه الشجره و جریان نزدیک شدن به شجره و خوردن و اکل و هبوط تا میرسد به زمین، همه قبل از تکلیف است. دلیلش را بعدا از قرآن عرض میکنم. همه اینها قبل از تشریع است .ساختار انسان است. لذا یک روایت دارد که آدم سلام الله علیه وقتی به زمین آمده بود خیلی گریان و نالان بود. یک فرشته ای که مانوس بود خیلی با آدم قبل از هبوطش از خدا اخذ خواست که … دلش تنگ شده است، حالا با تعبیرات ما، برود آدم را ببیند. وقتی آمد، به آدم گفت این چه کاری بود که محقق شد. آدم خیلی گریه اش بیشتر شد. آنجا دارد که این فرشته گفت میدانی خدا به ما در ارتباط با تو چی گفت قبل از اینکه تو ایجاد بشوی؟ گفته بود انی جاعل فی الارض خلیفة. این خلیفه ام باید بیاید در ارض. لذا آمدن تو در ارض جزء نظام خلقتت بوده است. انی جاعل فی الارض خلیفه. میگوید وقتی این را گفت عزّّی آدم عزّیّ آدم. آدم یک حالت تسلیتی برایش ایجاد شد که پس قرار بوده من بیایم .
آدم فهمید که اینها همه در جریان ساختار و خلقت انسان است تا برسد به زمین.
به همین دلیل وقتی موسی آمد با آدم ملاقات کرد، موسی گفت این چه کاری بود که ما را به زحمت انداختی. آنجا گفت موسی در تورات تو خلقت من و آمدنم به زمین)انی جاعل فی الارض خلیفة( چند سال قبل از تحقق من ذکر شده بود؟ که من قرار است بیایم فی الارض. میفرماید که احتجاج کرد آدم و غلبه کرد بر موسی. در آن روایت دارد که آدم غلبه کرد بر موسی.
این نگاه به انسانشناسی را ببینید با یک نگاهی که انسان را یک جسم مادی صرف میداند. حیوان. حد اکثر همین است. یک حیوانی است که یک خرده خوش گوشت تر است ،خوش خوراک تر است، همین. بیچاره حیوان شب که میخواهند ببرند سرش را ببرند، تا قبل از اینکه سرش را ببرند ادراک الم هم نمیکند .نه قحطی میفهمد چیست، نه کم آبی میفهمد چیست، شب آرام میخوابد. فردا علف بود میخورد، نبود نمیخورد میمیرد. بارش زده اند ببرند بکشندش، شبش را راحت میخوابد. البته اگر جایش را سخت نکرده باشند .انسان بیچاره که همه اش غم و غصه دارد. این خوراکش هم با آرامش نیست. یعنی از این جهت ضعیف تر است نسبت به حیوان، اگر بخواهد فقط حیوان باشد. قصه روزهایی را دارد که اصلا معلوم نیست باشد. غصه همه آنها را دارد.
ii نقش حضرت حوا در جریان هبوط مهم است. درست است که پدر سکان دار این حرکت است، اما مادر نیز در همه این مراحل همراهش بوده است. در قصه سجده، جریان حوا سلام الله علیها مطرح نمیشود. اما در قصه ورود به جنت هر دو هستند. از اینجا به بعد دوتایی با هم هستند. اما در قصه سجده ،سجده مربوط به آدم است.
- حتی خود آدم سلام الله علیه از اول… عشق و عاشقی اش با حضرت آدم نمیشود اینجا بیان کرد. روایات آمده است. میگوید اول در خواب دید، بعد عاشق شد. دلش آب شد .خواب بود، یک روز بلند شد، یک دفعه دید یک پری رویی جلویش است. گفت خدایا این کیست. بعد حضرت حوا هم خیلی اهل تجملات بوده است. در بهشت که بوده است ،خودش را زیبا میکرده است. روایات دارد. برگ فلان درخت و عطر فلان درخت و … خودش را زیبا میکرد. بعد هم دارد که وقتی آمد به زمین، هبوط کردند، ببینید چی آورده است. یک سری از آن عطریات را همراهش آورده بود به زمین. دارد که موهایش را درست میکرد. گل میزد به موهایش. روایات دارد. اگر قرار بود اینها مذموم باشد، اول خلق را خدا اینطور قرار نمیداد که تا آخرش هم اینطور کشیده شده باشد
- حضور در بهشت با آیه میثاق تناسب ویژه ای دارد .
وَ إذِْ أَخَذَ ربَُّکَ مِنمِنْ بَنِِی آدَمآدَمَ منِْ ظُهُورِهِمظُهُورِهِمْ ذرُِّیَّتَهُمْ ووَ أشَْهَدَهُمْ علَََى أَنْفسُِهِمْ أأَ لَ ستُْ بِ ربَکُِّ ممْ
اولین کسی باشید که برای “انسانشناسی قرآنی | جلسه 30” دیدگاه میگذارید;