بسم الله الرحمن الرحیم

امروز چهارشنبه مصادف است با شهادت حضرت حمزه سید الشهداء سلام الله علیه و همچنین وفات حضرت عبدالعظیم حسنی(علیه‌السلام) که دو شخصیت مدافع ولایت و اهل بیت(علیهم‌السلام) بودند. حضرت حمزه در وانفسای اسلام که احتیاج به مدافع ولایی داشت تا پای جانش ایستاد. زمانی که همه دشمنان علیه پیامبر اجتماع کرده بودند و توطئه میکردند و پیغمبر تنها بود،حمزه در کنار ولایت و پیغمبر اکرم ایستاد. به موقع ترین تصمیم را حمزه گرفتند و به لقب حمزه سید الشهداء مفتخر شد .او جزء چند نفری است که پیغمبر با ذکر آنها به بنی هاشم و هاشمیون می بالید. مانند جعفر طیار و حمزه سید الشهداء.

همچنین امروز وفات حضرت عبدالعظیم(علیه‌السلام) است. آن شخصیت ولایی که سه امام را و به تعبیری چهار امام را ملاقات کرد و از همه آن ها به مدال افتخار نائل شد. در بعضی تعبیرات آمده است انت ولینا حقا، این تعبیر خیلی بلند است ،از سوی امام هادی علیه السلام به این مدال مفتخر شد که «یا مرحبا بک» وقتی در جایی که امام بود وارد میشد ، آنقدر امام خوشحال میشد، که میفرمود «یا مرحبا بک» خوش آمدی، خوش آمدی، امام را با آمدنش خوشحال میکرد ، به طوری که گفته شده امام او را به خودش میچسباند به طوری که پای عبد العظیم با پای امام میچسبید . این ها دلالت بر یک قرب وجودی میکند، امام تا این حد از آمدنش مشعوف میشد. زندگی این بزرگوار به امر امام بود. آمدنش به شهر ری و سکونتش در آنجا و خفائش و رفتنش ،هر جایی که بود به امر بود. انسانی بود که به امر امام زنده بود. عقایدش را به امام عرضه کرد و امام از عقائد او لذت برد .عبدالعظیم روایت شریف و زیبایی از حضرت رضا )ع( نقل میکند که« یا عبد العظیم، ابلغ موالینا عنی السلام»  سلام ما را به دوست داران ما برسان. امروز هم که ما این روایت را میخوانیم، مخاطب به این خطاب هستیم که عبد العظیم حسنی سلام امام رضا علیه السلام را به ما رسانده است و ما هم جواب میدهیم السلام علیک یا علی بن موسی الرضی و این سلام را پاسخ میدهیم.

 این دو بزرگوار دو شخصیت ولایی بودند که به موقع در صحنه و تا آخر عاقبت به خیر شدند، هم ورود خوبی داشتند، هم ادامه حیات خوبی داشتند، هم خاتمه خوبی داشتند. خدای سبحان ان شاء الله این دو بزرگوار را جزء شفعای ما قرار بدهد و از مرام آن ها که اطاعت از ولی الهی بود در وجود ما هم قرار دهد.

یادآوری

در عظمت بحث نبوت و امامت، هیچ کس شک ندارد، بحثی مبنایی و مهم است، اما تمام این مباحث، باید در صحنه عمل برای انسانی که در مرتبه عمل است کارساز باشد. فقط بحثی نظری نیست که انسان بداند. باید در عرصه ای که امروز ما زندگی میکنیم، خود را نشان دهد.
عصر انقلاب اسلامی را باید با سابقه تاریخی آن شناخت. عقبه آن از ابتدای خلقت آدم تا امروز امتداد دارد. ما باید با شناخت این عقبه بفهمیم که امروز  چه باید بکنیم. از خلافت آدم تا خلقت انسان و آدم تا هبوط و ارسال انبیاء،  بعثت پیغمبر اکرم، جریان عصر امامت، غدیر، عاشورا، همه این ها مقدمات عظیمی بوده است تا هر انسانی در هر عصری که قرار می‌گیرد با نگاه به این عقبه وجودی و تاریخ هدایتی انسان، بداند که امروز چگونه باید تصمیم بگیرد و چگونه باشد.پس تمام این مقدمات برای تصمیم درست در این زمان بوده است.

بحث را از بحث خلافت الهی آغاز کردیم .«انی جاعل فی الارض خلیفة» کار این خلیفه آن است که ولایت خداوند، از طریق این خلیفه اعمال شود. نمیخواهد بگوید آدم صالحی را خلق میکنم. میگوید خلیفه خلق میکنم. یعنی میخواهم ولایتم را توسعه دهم. ، اجرای ولایتم را از طریق خلیفه محقق کنم. خلیفه یعنی صفات مستخلف را دارد. از جمله صفات مستخلفی ،ولایتی است که خدای سبحان بر هستی دارد. در نظام انبیاء گرامی و اوصیائشان، این نظام ولایت به شکل ولایت تکوینی و تشریعی محقق میشود. اینها تشریعشان عین تکوین است، فرمانشان و رفتارشان عین عصمت است، مطابق هستی خلق شدند و هیچ اختلالی در وجودشان نیست. [1]

رابطه معصومان(ع) و نائبان ایشان

خلیفه و مستخلف از این جهت متفاوتند که تمام صفات خدا ذاتی است، ولی برای خلیفه بالتبع است. برای خدا قیومیت است ،برای خلیفه بالتقوم است. تفاوت در ذاتی بودن و تبعی بودن است .«لا فرق بینک و بینهم الا انهم عبادک و خلقک» اینها صفات کمالی را دارند، اما در صفات کمالی عبد هستند و این صفات برایشان بالذات نیست.

همانطور که تفاوت خدای سبحان و خلیفه اش تفاوت بالذات و بالتبع است،بین انبیاء و اولیاء و اوصیاء معصوم و نیابت خاصه دوران غیبت صغری هم همین نسبت محقق است. یعنی کسی که نائب قرار میگیرد، همان تکالیف را دارد ،منتها تفاوتش این است که در ولی الهی این تکالیف بالذات است ولی  تکالیف نائب به تبع اوست. اگر امام بالذات و نائب به تبع اوست، پس در نائب، ممکن است عصمت نباشد. در آنجا که بالذات است عصمت لازم است. بالتبع یعنی نائب با تسدید و تایید ولی الهی این مسیر را درست میرود. این ولایت در تدبیرات الهیه، رتبه رتبه تنزل میکند. البته نسبت به نیابت عام و خاص، نمیتوان گفت نیابت عام از نیابت عام پایین تر است، ممکن است نائب عام از جهت وجودی از نائب خاص قوی تر باشد. هر چند همه این ها تابع و زیر مجموعه امام هستند، اما در نیابت خاصه شکلی تربیت شدند که آمادگی برای نیابت عامه فراهم شود .ممکن است در نیابت خاصه بسط ید نباشد، ولی بسط ید در نیابت عامه باشد و جامعیت بالاتری قرار داده شده باشد.

خلافت الهی اینچنین امتدادی دارد. آن همه مقدماتی که در بحث هبوط بیان کردیم تا اینجا نیز امتداد دارد. اینکه خلیفه الهی، مقهور احکام تن نباشد. به احکام بدن الهی نگاه کند و…

آثار نظریه نصب الهی

ظرافت این نکته نباید فراموش شود که آغاز حکومت الهی از انقلاب اسلامی است. از زمان وفات پیغمبر اکرم تا امروز، نگاه مردم به حکومت، نگاه انتصابی نبوده است. حتی حکومت امیر المومنین نیز از نظر مردم، انتصاب الهی نبود. مردم به عنوان خلیفه صالح شایسته برای حاکمیت به امیر المومنین نگاه کردند. نه به عنوان اینکه امر خدا  را درباره غدیر اطاعت کرده باشند .

این امر در خطبه های حضرت هم منعکس شده است و حضرت با زبان خود مردم با ایشان صحبت میکند. این امر منافات با این اصل ندارد که امام، منصوب از طرف خداوند است. حتی در زندگی انبیاء اگر انبیاء را به عنوان حاکمیت و نه به عنوان نصب خدا حاکم میکردند، میپذیرفتند. اما این تمام شأن او نبود. این یک مرتبه از شئون اوست. در اینجا هم این امام مردم را به سمت خدا سوق میدهد. اما نگاه مردمی که او را امام بدانند تا نگاه مردمی که او را فقط یک خلیفه صالح منتخب از طرف مردم بدانند ،خیلی متفاوت است. کمالی که مردم در اطاعت از ولی مومنان به عنوان نصب الهی پیدا میکنند با کمالی که در اطاعت از او به عنوان منصوب از طرف مردم پیدا میکنند، از زمین تا آسمان متفاوت است. این برمیگردد به عمل مردم و نگاه مردم؛ عمل مردم هم تابع نگاهشان است. اگر نگاه ایشان به نصب الهی باشد، تمام اعمال ایشان مانند نماز جماعت، جنگ و صلح  … با عنوان اطاعت از ولایت الهی صورت میگیرد و آنها را به کمالات عالی رسانده و موانع را برطرف میکند. اما اگر تبعیت از امام به عنوان این باشد که منصوب مردم است، کمال در همان رتبه نصیب افراد میشود.

اینکه عده ای از ابتدا دنبال این بودند که در جمهوری اسلامی، ولایت فقیه نباشد، یا با انتخاب مردم باشد، و ولی فقیه مانند رئیس جمهور وکیل مردم باشد، با اینکه ولی فقیه منصوب به نصب عام باشد و مردم کاشف ویژگیهای ایشان باشند، در بهره مندی از کمال بسیار تفاوت ایجاد کرده است. اگر خلیفه از جانب خدا نصب شده است ولو به نصب عام، اطاعت از خلیفه در هر امر و نهی ای، اطاعت الهی میشود. بعضی از اولیاء الهی فرموده بودند که اگر در جایی رجل عادل الهی حاکم بشود، سرعت فنا در قرب الی الله غیر قابل تصور میشود. در جای دیگر کسی فرموده بودند وقتی رجل الهی به حاکمیت برسد، تمام تهدیدها تبدیل به فرصت میشود، به شرط اینکه مردم کنار او بایستند، نه اینکه کناره بگیرند. اگر کنار او بایستند و همراه او باشند ،تمام تهدیدها تبدیل به فرصت میشود. حتی اگر مردم هم کنارش نایستند، برای او تهدیدها تبدیل به فرصت میشود، ولی برای مردمی که کنارش نایستادند چنین نمیشود.  اراده خدای سبحان برای همه یکسان نیست. دو نفر تحت یک اراده الهی قرار میگیرند، برای یکی رشد میشود ، برای دیگری سقوط. قرآن برای عده ای ضلالت است، همین قرآن برای عده ای هدایت است.

خلاصه آنکه خلافت الهیه تا حکم نیابت عامه نیز امتداد دارد و اینهم هم جزء خلافت الهیه است. در هر دو نصب الهی است نه نصب بشری. سعه و ضیق آنهم تابع سعه و ضیقی است که امام قرار داده است. امام فرمود: « انهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم». یعنی دست ولی الهی در اجرای حکم باز است  همانطور که امام دستش باز بود. امام خمینی )ره( فرمودند اصلا فقه تئوری عملی حکومت است. نمیشود فقه باشد ولی حاکمیت نباشد. اگر فقه بود ولی حاکمیت نبود، فقه ناقص است. یعنی در حد نظر مانده است. اتیان فردی برای فقه کفایت نمیکند. اجرای حدود میخواهد، قصاص دارد، دیات دارد، قضا دارد، شهادات دارد ،حاکمیت دارد، ولایت دارد، فضا سازی دارد. فضا سازی دین برای هدایت جزء حقیقت دین است. اخلاقیات دین در فضاسازی دینی محقق میشود. اعتقادات در فضاسازی دینی شکل میگیرد و رشد پیدا میکند. عموم مردم در فضاسازی دینی معتقد میشوند .

عموم مردم در فضاسازی دینی رشد پیدا میکنند. در جریان انقلاب اسلامی ، یک دفعه مردم از جهت نگاه دینی، نگاه به احکام ،نگاه رجوع به مباحث دینی، اخلاقیات، کاملا متحول شدند. اگر ما هزاران هزار، میلیون ها میلیون منبر میرفتیم، کتاب مینوشتیم مردم میخواندند، این تاثیر ایجاد نمیشد. یک فضا سازی ایجاد شد، به خصوص تا زمان جنگ هم این فضاسازی اوج پیدا کرد ،اما نتوانستیم این را درست مدیریت کنیم. بعد از جریان جنگ این فضاسازی معنوی رها شد و حاکمان با نگرش و تعلقات دنیایی خود، مردم را به سمت سبقت در دنیاطلبی سوق دادند. سبقت در دنیا اگر مقدمه آخرت باشد عیبی ندارد، سبقت در دنیا برای  دنیا  مذموم است که متأسفانه ایجاد شد. [2]

                                              

سرعت قرب در حاکمیت الهی

بنابراین وقتی حاکم الهی باشد، دنیا آسمانی میشود. یعنی یعنی به دنیا کسی توجه نمیکند. ارض محل خلافت الهی می شود . خدایی بودن از همین ارض جلوه گر میشود. خلیفه بودن در همین ارض جلوه گر می شود.

 اما بعد از پیغمبر حکومت الهی را بشری کردند، آسمان را زمینی کردند، یعنی دین و تمام حقایق دینی و اجرای احکام و حدود را زمینی کردند. ببینید چقدر متفاوت است؟ وقتی نصب الهی است، هر چیزی آسمانی میشود. دنیا میشود آسمانی. اما اگر نصب الهی نباشد، احکام الهی آسمانی هم زمینی میشود. این خیلی بحث دقیقی است، ما کم به این توجه میکنیم، نمیدانیم چقدر در تفاوت این دو نگاه کمالات را از دست میدهیم. اگر نصب الهی در کار نباشد همه اجزای دین، زمینی میشود. با اینکه دینداری است، اما دین داری زمینی است. آن روایاتی که در رابطه با ولایت هست که میفرماید «بنی الاسلام علی خمس، صلاة و زکات و حج …  ثم الولایة و هی خاتمتها و الحافظة لجمیع الفرائض و السنن» ولایت فصل اخیر است،  حافظ جمیع فرائض و سنن است. در ادامه میفرماید مردم چهار تا را انجام دادند، ولی ولایت را کنار نهادند، ولی تا ولایت نباشد خداوند بقیه را نمیپذیرد. یا در جایی میفرماید «و لم یناد بشیء ما نودی بالولایة»  [3]

پیامبر در حجه الوداع میفرماید: «یا ایها الناس اعبدوا ربکم و صلوا خمسکم و صوموا شهرکم و ادوا زکاة اموالکم طیبة بها انفسکم و اطیعوا ولاة ربکم، اطیعوا ولاة ربکم، تدخلوا جنة ربکم ». یعنی اگر از ولایت ربّ که نصب الهی است، اطاعت کردید، به جنت رب میرسید.

« الامامة نظاما للامة». نظام را تشبیه میکنند به نخ تسبیح. وقتی دانه های تسبیح را نخ نباشد این ها متفرقند و سمت و سو ندارند. جهت ندارند.  ارتباط و اتصال همه اعمال را ولایت تأمین میکند .

سوال: چرا جامعه ای که از مستضعفین زیاد است که مشکلات انتخاب ندارند، انتخابشان به همان کشف نینجامد، انتخابشان ماهیة همان انتصاب است، خودشان آنقدر پاکند که آنی که به دلشان خدا می اندازد انتخاب حق است. چرا انتصاب را روبروی انتخاب قرار دادید به عنوان دوگانه، بعضی وقت ها خود انتخاب همان انتصاب حق است.

پاسخ: سوال خوبی است. ما در مرتبه جواب این را مؤخر کرده بودیم که بعدا جواب بدهیم، اما حالا سوال کردید زودتر جواب میدهیم. ببینید انتخاب در جایی که فضای امامت باشد صحیح میشود. قلوب به سمت او میل پیدا میکند. اما در جایی که فضای

                                                                                                                                                            است که اگر چیزی از وزارت صنایع که اصل و اساس است، بت بزرگ است، چیزی را نمیخواهد، اضافه و خرد و ریز سفره اش را به آموزش و پرورش میدهند. این هم توجیه کارشان بود.

 آدم گاهی یادش می آید و حرص و جوش میخورد که از کجا این بشری شدن و تعلق به دنیا در کشور شکل گرفت؟ چه کسانی باعث شدند و چطوری پیش خدا میخواهند جواب بدهند که این سنت های الهی را فراموش کردند. آقا در بیانیه گام دومش حسرت میخورد، میگوید در این چهل سال خیلی ایجاد شده است، اما موانع و اصطکاکاتی که ایجاد شد باعث شد خیلی از چیزهایی که بیشتر از این میشد ایجاد بشود از دست دادیم و حسرتش را داریم. نشان میدهد که آقا میفهمد که چه سرمایه ای از دست دادیم. در اثر این نگاهی که مسئولین داشتند خیلی چیزها را از دست دادیم.

امامت نباشد، حاکمیت با امامت نباشد، آن انتخاب انتخاب صحیح نخواهد بود. تعبیر قرآن این است که اکثر مردم درست تشخیص نمیدهند. لایشعرون. این نظام نگاه به اکثریت فی نفسه نیست. اکثریت تحت این حاکمیت است که قلوبشان به سمت حق میل می یابد.  بیان امام و مقام معظم رهبری یکی از نقاط مهم کار است که در جایی که اکثریت در نظام امامت قرار میگیرند، حتی اگر خطا کنند این خطا جبران پذیر میشود. اما اکثریت رها مثل دانه های تسبیح رها است. هر کسی یک طرفی است. ملاک هر کسی میل خودش است. تکثر زیاد میشود. اما در جامعه ای که تحت یک ولایت قرار دارد، چنین نیست. چرا مردم سالاری دینی مقصود است؟ چرا امام اینقدر به مردم اهمیت میداد؟ چرا مقام معظم رهبری اینقدر به بحث مردم اهمیت میدهد؟ چون برای مردمی که تحت این نظام ولایت قرار میگیرند،  جذب قلوب به سمت آن نگاه الهی شکل میگیرد. جایی که نظام غیبت پیش می آید و ولی الهی مستقیم در کار نیست، خدای سبحان این مسئله را اینگونه جبران میکند که قلوب مردم را به آن سمت سوق بدهد. قلوب مردم را به آن سمت سوق میدهد که این جبران کننده او میشود.  نمیخواهیم بگوییم آنچه مردم تصمیم گرفتند معصومانه و صحیح است، اما میخواهیم بگوییم در کلیات و مسائل اصلی، در جایی که نظام ولایت در کار است ،خدای سبحان در تصمیم گیری های اصلی قلوب را سوق میدهد به میدان بیایند. این خیلی عجیب است که که مسئولین ما پناهنده شدند مانند بنی صدر،در دوران سازندگی دنبال پیاده کردن نگاه جهانی و مسائل جهانی بودند که افکار بشری پیاده بشود. دوران اصلاحات مشکلات دیگری داشت. دوران بعد که موسوم به دوران عدالت طلبی است، در یک برهه ای تا جایی که تابع ولی بودند درست پیش رفت، اما از یک مقطع به بعد منیت ها پیش آمد. همه این ها تا به حال، برای مردم یک رشد و بصیرت عظیم ایجاد کرده است که با ریزش مسئولین نریختند، و الا مردمی که رای دادند به بنی صدر، وقتی بنی صدر پناهده میشود به فرانسه،  قاعدتا باید بریزند ، دفاع از رایشان این بود که به تبع او بریزند. اما نریختند، مسئولین رفتند، مردم محکم ماندند، رای بعدی شان را به مقام معظم رهبری دادند. در همه این جریان ها با اینکه در حقیقت سردمداران مردم را به این طرف و آن طرف میکشیدند  ، اما آنجایی که باید در صحنه می آمدند و می ایستادند، آمدند و ایستادند و لذا چهل سال است مسئولین زیر و رو شدند، ولی مردم باقی ماندند. مسئولین به فنا رفتند، ولی مردم باقی ماندند.«ما عندکم ینفد و ما عند الله باق». آنچه باقی است، همین وجهه ای است که مردم در نگاه به رهبری دیدند. این «ما عند الله باق» است. اما آنچه فنا شد ،منیت ها و کسانی است که به منیت ها مبتلا شدند.

جذب قلوب مردم و هدایت قلوب در کل یک نظام الهی است. امام فرمود که خدای سبحان قلوب مردم را به سمت انقلاب و پیروزی انقلاب سوق داد و متحد کرد. وقتی مردم طلب حاکمیت دینی و نصب الهی را دارند، هرچند در جزئیات خطا کنند ،هرچند در جزئیات تکلیفشان را درست انجام ندهند، اما با این حال هدایت الهی در کل شامل حال میشود. مگر اینکه مردم حاکمیت الهی را دیگر نخواهند، آن یک بحث دیگری است.

وقتی حاکمیت الهی شد، هر کاری در این نظام به منزله تکلیف و عبادت میشود.  هر کاری که کسی در این نظام میکند میشود تکلیف، میشود عبادت. اما در حاکمیت بشری فرد تمام سعیش را میکند، اما سعیش نه تکلیف است نه عبادت است. مثلا انفاق یک امر ممدوحی است. میفرمایند انفاق کردن ثواب و اجرهایی دارد که در قرآن کریم فرموده اند. اما میفرماید یک درهم انفاق در راه ما، یعنی در راه ولایت، مطابق هزار درهم انفاق در راه های دیگر است. حضرت میفرمایند اصل انفاق یک امر خیر است ،اما انفاقی که برای رضای خدا در یک کار عمومی خرج میشود، این ثوابش یک اندازه است، آنجایی که برای رضای خدا در راه ولایت الهی صرف میشود متفاوت است. ممکن است در هر دو  من به این خانواده کمک کرده باشم ، اما آنجایی که کمک میکنم به این خانواده تا در اعتقاد به امامت تثبیت بشود ،با جایی که کمک میکنم به این خانواده چون فقیر است، متفاوت است  .

هر دو فی سبیل الله است. ولی یکی هزار برابر حساب میشود، دیگری یک برابر حساب میشود. در راه ولایت فقط به این معنا نیست که به امام بدهیم بلکه  آنچه در راه تثبیت امامت و ولایت باشد. متأسفانه تازه الان سیاست دشمنان ما و دوستان جاهل ما به سمتی دارد میرود که نظام اوقاف و امور خیریه به سمت نظام انسانی سوق میدهد. یعنی اگر میخواهیم خرج بکنیم غایت و قصد افراد کمک انسانی و نگاه انسانی است، مثلا سازمان محک، آدم های بدی هم نیستند، اما غایت و قصدشان نگاه انسانیاست. یعنی اینکه کمک کنید، مردم محتاجند، این احتیاجات برطرف بشود. حالا در احتیاجات بیماری های خاص یا جهات خاص. کمک کنید از نگاه انسانی. این نگاه انسانی ناخودآگاه دارد در مقابل نگاه الهی قرار میگیرد. حتی ممکن است مسئولینشان توجه نداشته باشند. مثلا در سیل زده ها میخواهند کمک جمع کنند، مردم به یک سلبریتی با هر نوع ظاهر و عقیده کمک کنند تا او به سیل زده ها کمک بکند. این نگاه یک اثر دارد. اما اینکه کمک کردن به محرومین از طریق آن مجاری ای مقام معظم رهبری باشد که از آن طریق تسدید ولایت بشود. اثر متفاوتی دارد. یعنی در هدایتگری، در جامعه ،استحکام جامعه، سوق دادن ارتباط امام با امت، اثر ایجاد میکند.  این ها مسائل ساده و مسائل کاربردی نظام امامت و نظام بشری است. یکجا نظام بشری است، آنجا که کمک به هنرپیشه یا آن ورزشکار یا آن شخصی که او هم در کار خیر و با نگاه دینی مصرف کند، یکجا کمک میشود به نظام ولایی و آن راهکاری که در نظام رهبری قرار داده میشود. این تسدید ولایت و تایید ولایت است، تحکیم ولایت است. لذا یکی از طرح هایی که چند سال است این ها شروع کردند و نمادهایش را انسان در بعضی جاها میبیند، با طرح و تئوری هم هست، یعنی برایش نشسته اند فکر کرده اند، این است که با سازمان های خیریه مردم نهادی که نگاه بشری را ترویج کنند. حتی وقف ها را به جای اینکه وقف الهی باشد، به وقف های بشری سوق میدهند ، برای درمان بیماری های خاص یک نگاه، وقف امام حسین علیه السلام برای درمان بیماری های خاص یا وقف به عنوان نظارت ولی فقیه و ولایت فقیه برای درمان بیماریهای خاص است، یک نگاه آن است که فقط بگویی درمان بیماری های خاص. در هر دو یک کار انجام میشود، اما یک موقع گره میزنی به رهبری، یک موقع گره میزنی به خودت. آنجایی که گره زدی به خودت میشود بشری. آنجایی که گره میزنی به ولایت میشود ولایی .

در روایت زیبای دیگر میفرماید کسی را در صحرای محشر آوردند، دیدند صفحه سیئاتش پر شد، وقتی نوبت حسناتش شد گفت من چیزی از حسنه یادم نمی آید داشته باشم. خدای سبحان میفرماید اگر تو نداری ما یادمان نرفته است، یک تکه ورقی، در کفه حسناتش قرار میدهند، بر تمام سیئات این میچربد. مردم به خدای سبحان عرض میکنند خدایا ما سیئاتش را فهمیدیم چه بود، اما این حسنه چه بود که بر آن سیئات غلبه کرد؟ میفرماید این شخص  بدهکار بود، وقتی میخواست بدهکاری اش را ادا بکند، گفت چون تو محب امیر المومنین علیه السلام هستی من با شوق این بدهی ام را ادا میکنم. و آن شخص هم گفت چون تو هم محب امیر المومنین هستی من از بدهی ام گذشتم. این گره زدن عملش به ولایت باعث شد سیئاتش بریزد، بلکه باعث شد پدر و مادر و دوستان و آشنایانش را بتواند شفاعت کند. یعنی این نگاه در ارتباطات دیگرش هم تاثیر گذار بود. او این محبت را در دل نگاه نداشت بلکه به مرحله ود رسید و آشکار کرد. آشکار کردن رابطه ولایی، جزء یکی از کمالات است. یعنی یک وقتی انسان ولایی هست، یک موقع رابطه ولایی اش را آشکار میکند. وقتی رابطه ولایی آشکار میشود قدرت شفاعت و تاثیر گذاری ایجاد می شود.

بنابراین سرعت رسیدن به قرب الی الله با حاکمیت رجل الهی بسیار سریع میشود. تمام مباحات و مستحبات در این نگاه عمیق تر و عظیم تر میشود. انسان در زمان طاغوت از چراغ قرمز عبور نمیکرد، چون جریمه داشت، اما در زمان حاکمیت اسلامی از چراغ قرمز عبور نمیکند ، چون حاکمیت اسلامی است و اینکار عبادت شمرده میشود. و اگر از چراغ قرمز عبور کرد فقط این نیست که جریمه شود، بلکه گناه هم کرده است، چون قانون حاکمیت اسلامی را به فتوای ولی حاکم زیر پا گذاشته است. پس مباحاتی که در جاهای دیگر مباح است، در حاکمیت اسلامی متفاوت میشود. پشت چراغ قرمز ایستادن در نگاه اولیه در حاکمیت جور مباح است. 129اگر رفتی، جریمه ات میکنند. اما در حاکمیت اسلامی، عنوان الهی پیدا میکند. هرچقدر احکام بیشتر شود ،

                                              

البته  اگر منجر به ضرر به دیگران باشد حرام می‌شود. یعنی عبور از چراغ قرمز اگر منجر به ضرر دیگران بشود، عنوان ثانوی پیدا میکند. اما عنوان اولی اش این است که پشت چراغ قرمز ایستادن در حاکمیت جور حکمی ندارد و مباح است؛ اثرش   فنای اراده من در اراده الهی است. در جایی که ولی الهی حاکم است،  احکام بیشتر میشود. وقتی احکام بیشتر شد  ،حاکمیت اراده خدا در وجود من بیشتر میشود. یعنی سرعت لقاء الهی و قرب الی الله افزایش می یابد.

  گریه های حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) بعد از جریان سقیفه از روز هفتم، شدیدتر شد، با اینکه قاعدتا باید از روز هفتم که هفت روز از وفات پیغمبر(ص) گذشته است، ایشان آرامتر شده باشد. اما گریه و تأثر ایشان شدیدتر شد. چون در نگرش حضرت زهرا )س( سقیفه ،تثبیت حاکمیت بشری و تبدیل شدن حاکمیت آسمانی به حاکمیت زمینی بود.

سوال: تبعیت از   قانون اگر معارض با قانون خدا نباشد اشکال دارد ؟ پاسخ: نگفتیم اشکال دارد. عرض کردیم مباح است.

سوال: در فرانسه در خانه امام خمینی یک گوسفند کشتند، امام گفتند من از این گوشت نمیخورم چون طبق قانون فرانسه کشتار باید فقط در کشتارگاه باشد، در خانه ها ممنوع است.

پاسخ: این عنوان حاکم است. عنوان ثانوی است. عنوان ثانوی این است که وقتی من این فعل را انجام بدهم، باعث میشود در نظر اهالی آنجا، تنفر و دلزدگی نسبت به دین اسلام پیدا شود. به همین دلیل امام فرمودند با اینکه مال   کافر غیر ذمی حرمت ندارد، اما به فتوای امام و اکثر مراجع، دانشجوی ایرانی در یک کشور آمریکایی یا اروپایی حق ندارد، به اموال عمومی آنها ضرر بزند مثلا جوری تلفن بزند که پول نیفتد، زیرا همین سبب میشود عده ای به اسلام بدبین بشوند. آن حکم اولی است که اگر تحت ذمه نیست مالش حرمتی ندارد ، ولی اینجا با عنوان ثانوی محترم میشود، حتی شاید باید رعایت جدی تری کرد  .

نیابت عامه و رشد یقین

دیروز گفتیم تمام حوادث از ابتدای خلافت انبیاء تا خلافت اوصیاء و نیابت خاصه، تمرین بود آمادگی نسبت به نیابت عامه .نیابت عامه اوج حرکت بشریت در پذیرش و اطاعت است، همانطوری که امام غائب را ندیده میخرند، در بحث نیابت عامه هم اگر به امر امام تن دهند، به کسی که معصوم نیست، سبب بالاترین یقینها میشود.«اعظم یقینا»

 عالمی که خود اهل نظر و تشخیص است، ولی از حکم ولی فقیه اطاعت میکند، این تسلیم شدن در این حکم «اعظم یقینا» است. تمرین برای آمادگی نسبت به نواب خاصه به صورت های مختلف شکل گرفت که دیروز عرض کردیم. اینجا هم یک بحث بسیار جدی و مهم است که بشر در دوران غیبت به بلوغ میرسد، با اینکه نبی معجزه آور را ندیده است، امامی که بخواهد نظام غیبی را آشکار بکند ندیده اند، اما در عین حال به تبعیت از کسی امر شده است که معصوم نیست و توانایی آوردن معجزه هم در او نیست، و این، تبعیت امام تلقی شده است.  وقتی چنین رشدی محقق میشود،  حقیقت غیبت آشکار میشود.   حقیقت ظهور نیز با این اطاعت محقق میشود. این تبعیت در راستای کمالی است که در ظهور محقق می‌شود.

عدم تباین بین ظهور و غیبت

یکی دیگر از بحث های مهم و سوال انگیز این است که مقام معظم رهبری میفرمایند ما پنج مرحله داریم. انقلاب اسلامی ،نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی، تمدن اسلامی. آیا تمام این پنج مرحله به دست ما محقق میشود و وظیفه ماست؟ یا مثل بعضی از کسانی که کم کم سست میشوند یا بریده اند، باید بگوییم ایجاد تمدن اسلامی کار ما نیست. اگر ما تمدن اسلامی را محقق بکنیم، امام زمان بیاید چکار بکند؟ اگر تمدن اسلامی)حاکمیت دین در سطح جهانی( به دست ما محقق شد ،امام زمان چکار بکند؟   روایاتی که در رابطه با امام زمان و ظهور است چه معنایی میدهد که «یملا الله الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا» ؟

ما قطعا معتقدیم که حاکمیت توحیدی و ایجاد حاکمیت توحیدی جهانی به دست حضرت محقق خواهد شد و قبل از آن ،محققنمیشود. از این طرف آقا به عنوان نیابت عامه حضرت میفرمایند که این مسیری است که باید طی کنیم و برویم. یعنی عمل مردم را در تحقق آن دخیل میبینند. از طرفی میگوییم آن فعل امام زمان است. از طرفی میگوییم فعل مردم دخیل در تحقق این است. جمع بین این دوتا چطور است؟

گاهی ما جریان انقلاب اسلامی و حاکمیت دینی را که الان محقق است یک برهه ای میگیریم که با جریان ظهور متفاوت است. با این نگاه، این تحلیل غلط است و هیچ راهی برای حلش نداریم. اما اگر جریان ظهور را  آغاز حکومت الهی برای تحقق حاکمیت الهی دانستیم، آغاز این جریان، با انقلاب اسلامی است، دنباله این، نظام اسلامی است، و ادامه این با دولت اسلامی محقق میشود، بعد از این جریان جامعه اسلامی محقق میشود و در انتها تمدن اسلامی محقق میشود و جریان ظهور هم دنباله همین جریان است. دنباله این جریان بودن به این معنا نیست که او تبع و فرع این است. دنبال این است یعنی نتیجه نهایی این حرکت، حقیقت ظهور است. حقیقت این جریان به آن سمت کشیده میشود. پس این حرکت دو طرف دارد. یکی که انقلاب اسلامی ما نتیجه اش ظهور است، یکی اینکه ظهور مقدمه اش انقلاب اسلامی است. این دو حقیقت از هم متباین نیستند، یک حقیقت واحده است، بنابراین در تمدن اسلامی از آن جهتی که مردم باید کار بکنند، کار مردم است. حتی در زمان ظهور هم فعل مردم است. یعنی در زمان ظهور اینطور نیست که مردم کناری بنشینند و امام زمان جامعه توحیدی و تمدن اسلامی را به پا کند. در آنجا هم فعل مردم در کار است.(لیقوم الناس بالقسط) ظهور روزی است که «یوم العرق و العلق» است. مردم با تمام توان میکوشند. آنجا هم فعل مردم است، البته تحت تابعیت امام. در حقیقت این فعل تحت رهبری امام محقق میشود .پس دو حقیقت متباین نداریم.  یک حقیقت کشدار و متصل است که یک سر آن در انقلاب اسلامی و سر دیگر آن به ظهور ختم میشود. همان سیر تشکیکی که در وجود انسان نیز هست. از همان نطفه، انسان بودن دیده شده است. لذا گندم از گندم بروید جو ز جو. گندم شدن در بذر گندم دیده شده است. در نطفه انسانی از ابتدا استعداد انسان کامل شدن دیده شده است. در انقلاب اسلامی نیز استعداد  ظهور دیده شده است، نتیجه انقلاب اسلامی و ادامه آن ظهور است نه اینکه دو حقیقت بیگانه باشند .

با این نگاه می فهمیم که هیچ تناقضی وجود ندارد. اشتباه از تفسیر ما بود که یک دوگانه ایجاد کردیم: آنچه مربوط به ما و دوران غیبت است و آنچه   مربوط به امام زمان و دوران ظهور است. این دوگانه ها در طول تاریخ همیشه دستاویز دشمن و شبهه ها بوده است. دنیا و آخرت، دین و سیاست، دین و عقل، عقل و علم، دین و علم و… کاری که امام رحمة الله علیه کرد این است که همه این چندگانه ها را، نه فقط دوگانه ها را،   یگانه کرد. یعنی یک عارف فقیه فیلسوف سیاستمدار مجری مدیر ،همه این ها را یکی کرد. همه این ها را پیوند زد. عارف در یک گوشه ای بود ، فقیه در یک گوشه ای بود ، سیاستمدار در یک گوشه ای بود ، هر کدام قبایشان را برتر از این میگرفتند که به دیگری مالیده شود، اما امام در وجودش همه این ها را از کثرت به وحدت رساند. همه این دوگانه ها یکی میشوند: دنیا و آخرت در نظام تحقق دینی یکی میشود، دین و سیاست یکی میشود ،علم و عقل، و عقل و دین، و علم و دین، تمام این دوگانه ها به یگانگی میرسد. این نگاه باعث میشود حتی دوگانه غیبت و ظهور نیز برداشته شود. چنین نیست که غیبت، مقابل ظهور باشد. غیبت مقدمه ظهور و استعداد ظهور است.  ظهور هم خودش از اشراط الساعة و نوعی آماده شدن برای قیامت است. دنیا و آخرت هم میشود ظهور و قیامت که باز یگانه می‌شود.

سوال: اگر این نگاه نباشد مدام یاس ایجاد میشود که ما نمیرسیم.

پاسخ: بله.   اگر این نگاه الهی که این ها را یگانه کرده است ، نباشد، یاس ایجاد میشود در حالی که این نگاه اخیر باعث میشود یاس ایجاد نشود.

سوال: این یاس برطرف شد و هدف قصوی و عالی ما هم دوره ظهور است. اما در قبل از ظهور هدفمان را باید چی قرار بدهیم؟

پاسخ: ما یک پنجگانه قرار دادیم که این پنجگانه مراحل تشکیکی است. هدف دوره ظهور هم یکی از این مراحل است. نه اینکه دوره ظهور بعد از این مراحل باشد. اگر گفتیم ما کارمان این است، و در برابر، کار امام زمان آن است، باز هم دوگانه کردیم. همین کار از حیثی کار ماست، و از حیثی کار امام زمان است. این در هر دو طرف است .یعنی اگر در دوره امام زمان تحقق تمدن توحیدی کامل است، همان، کار مردم هم هست. در دوران انقلاب اسلامی هم، انقلاب اسلامی هم کار مردم است و هم کار امام زمان. چون  گفتیم امام زمان در صحنه و فعال است. منتها فعال بودنش در دوران غیبت، مطابق دوران غیبت است که میخواهد انسانها را رشد بدهد. پس در حقیقت، چه کسی انقلاب اسلامی کرده است؟ انقلاب اسلامی تحت تبعیت و تاییدات و تسدیدات امام زمان محقق شده است. اگر از دوران انقلاب اسلامی به سمت جامعه اسلامی نیز،   تحت تسدیدات و تاییدات امام زمان محقق میشود. پس اینگونه نیست که بگوییم امام زمان الان نشسته اند یک کناری منتظرند ما سرمایه انقلاب اسلامی و جامعه اسلامی و دولت اسلامی را محقق بکنیم، بعد خدمت ایشان تقدیم کنیم و بگوییم شما جامعه اسلامی را  به تمدن اسلامی و تمدن توحیدی تبدیل کنید.   اینطور نیست. از اولین مرحله، حضرت دخیل است. همچنان که خدا دخیل است. تا آخرین مرحله هم خود حضرت دخیل است. از اول مردم دخیلند، تا آخر مردم دخیلند. و این دوتا با هم تنافی ندارند. برای مامومی که تحت این امامت حرکت میکند، این نتیجه مترتب میشود. این یک بحث خیلی مهمی است  . بعضی افراد که سابقا تند بودند، مصاحبه میکنند که تمدن توحیدی کار ما نیست.   تمدن توحیدی رسالت ما نیست و توان آن را هم نداریم، خدا هم از ما نخواسته است. طبق این استدلال، اگر تمدن اسلامی در توان و وظیفه ما نیست، جامعه اسلامی     هم ممکن نیست. اگر جامعه اسلامی هم ممکن نشود، دولت اسلامی هم نمیشود. ببینید ما چند سال است گیر کردیم. اگر دولت اسلامی نمیشود، نظام اسلامی میشود؟ اگر نظام اسلامی نمیشود، انقلاب اسلامی هم تا زمانی که خود حضرت نیاید بی ارزش است. چنانچه این ها را قبلا گفته اند که هر انقلابی و هر قیامی قبل از ظهور باطل است. پس انقلاب هم بی معنا میشود. پس ما باید همان انجمن حجتیه باشیم، اگر ابتداء کار بدی نکنیم، بعدا یک کارهای بدی هم بکنیم از باب اینکه ظهور نزدیک بشود.

عقب نشینی ها از مواضع اصیل اسلام سنگر به سنگر تا کجا می‌آید. اما باید به جای عقب نشینی، موضع تهاجمی داشت که انقلاب اسلامی کار امام زمان)ع( است، نظام اسلامی کار امام است، امام در صحنه است، امام غائب نیست. اگر واقعا امروز حضرت زهرا سلام الله علیها، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را در صحنه میدیدیم ، امام زمان در کدام جبهه بود ؟ دو جبهه حق و باطل الان رو در رو قرار گرفتند که در یک جبهه اش امام و مقام معظم رهبری و مومنین به انقلاب هستند و طرف دیگرش کفر و شرک و باطل و ثنویت و وثنیت و … قرار گرفته‌اند. اگر امام زمان در صحنه ظاهر بودند ،کدام جبهه را پشتیبانی میکردند؟ آیا میگفتند ما کاری نداریم و کناره گیری میکردند؟ امیر مومنان علیه السلام در دوران حاکمیت خلفای سه گانه، از نصح و کمک و تسدید امور، دست برنداشتند، با اینکه حاکمیت جور بود،و در مقابل امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) ایستاده بود و حق حضرت را غصب کرده بود، چه برسد به حاکمیتی که نیابت عام است، و به امر آن هاست. الهی است. اگر امام زمان(عج) در صحنه ظاهر بودند، کدام طرف بودند؟

البته خطاهایی هم محقق میشود. این اشکالات و خطاها لازمه نیابت عامه است و لازمه این است که مردم رشد بکنند تا به آماده شدن برای آن مرتبه برسند. این ها بصیرت می آورد. این ها خودش رشد ایجاد میکند.

سوال: اتصال جبهه حق و باطل به حقیقت امامت و ولایت مشخص است، خود تمدن اسلامی قبل از ظهور است، ظاهرا این مراحل پنجگانه را که حضرت آقا میشمارند، به اعتبار وظیفه ما در دوران غیبت میشمارند. اینکه از اول ، خود حضرت در کار بودند، به لحاظ جبهه حق درست است ، ولی گویی، دوگانه بین دوران ظهور و دوران غیبت است .

بالاخره در دوران غیبت باید به سمت تمدن اسلامی برویم یا…؟ اگر اینها را یکی کردیم، دوران غیبت را پاک کردیم.

پاسخ: دوران غیبت کی به ظهور میرسد؟ آیا دوران غیبت، دورانی است که تمام میشود، و بعد از آن ظهور شروع میشود؟ یااینکه انتهای دوران غیبت با ابتدای دوران ظهور در هم متشابکند.

سوال: بالاخره برای دوران غیبت احکامی داریم.

پاسخ: این از همان دوگانه غیبت و ظهور نشأت میگیرد. گمان میکنیم در دوران ظهور، امام)ع( فعال است و ما در دوران غیبت فعالیم. اما اگر گفتیم دوران غیبت دوران ظهور اسم الآخر امام است، و امام در این دوره حاکمیت دارد، در صحنه است، یعنی خودش تربیت میکند، خودش مدیریت میکند، خودش اداره میکند و سوق میدهد، مثل امام معصوم در دوران ظهور که مومنین را مدیریت میکرد ، هرچند حاکمیتی محقق نشده بود، در این دوره هم مدیریت میکند و به سمت حاکمیت مطلقه سوق میدهد.

سوال: فرقی نیست؟

پاسخ: چرا، فرق هست. فرقش این است که در دوران غیبت رشد عظیمی ایجاد میشود تا دوران ظهور محقق شود. در دوران ظهور، ظهور ظاهر و باطن میشود، در دوران غیبت این هدایتگری به نحو باطن است. مثل خورشید پشت ابر است. نور خورشید و آثار خورشید هست، اما قرص خورشید دیده نمیشود . در دوران ظهور اسم جامع حاکم میشود. پس در آنجا همه احکام ظاهر و باطن به فعلیت میرسد.

سوال: آیا این جمله صحیح است که بگوییم الان ظهور در مراتب پایینش محقق شده است، و ظهور یک حقیقت کش دار واحدی است که هرچقدر جلوتر میرویم، مراتبش بالاتر میرود تا به حد کمال برسد؟

پاسخ: دو تفسیر از غیبت کردیم. یک تفسیر   این بود که غیبت مربوط به ظلم و جور حاکمان و مردم در عدم اطاعت از حق است، لذا خدای سبحان غیبت را محقق کرد. یک تفسیر از غیبت این بود که غیبت « امٌرٌ من امر الله، غیب من غیب الله، سر من سر الله» است. غیبت از مواضع شدت یقین و رشد اهل ایمان است، ظهور غیب خدا و ظهور امر خدا  در مقابل خلق است، ظهور سِرّ خدا در مقابل ظاهر است. با این نگاه حتی اگر همه حضرات معصومین هم حاکمیت پیدا میکردند به گونه ای همه شان به حکومت بلامنازع میرسیدند ، باز غیبت ضروری بود. طبق روایات ما حتی اگر همه حضرات به حاکمیت میرسیدند، امام عسکری علیه السلام دورانش با حاکمیت تمام میشد، باز هم غیبت ضروری بود. چون غیبت سر الهی است .

«سٌرٌ من سر الله ،لابد للناس من غیبة»  آن هم غیبتی که همه غیبت های انبیاء سابق و اوصیاء سابق را در بردارد .

«من مدد غیباتهم»، یعنی همه آن ها را باید شامل شود. باید همه آن ها را داشته باشد تا این دوران غیبت که دوران رشد عقول مردم از مرتبه ظاهر به باطن است محقق بشود. پس دوران غیبت با این نگاه خودش یک ظهور است ،منتها ظهور در باطن یا ظهور در نسبت نظام باطنی. منتها آن ظهوری که وعده داده شده است ظهور تام اسم جامع است. ما دوران حضور امام معصوم را دوران ظهور میدانیم یا نمیدانیم؟ آن دوران اسم ظاهر بود. دوران غیبت هم دوران اسم باطن است، دوران ظهوری که بعد از این دو دوره میشود، اسم جامع بین این دو است که دارد محقق میشود. با این نگاه، پس این مراتبی که دارد محقق میشود همه در یک واحد تشکیکی است، جدا نیست. یک واحد تشکیکی است.

سوال: میخواهید بفرمایید تمدن در نهایت در دوران ظهور اسم جامع اتفاق می افتد و مرتبه قبل را نمیتوانیم تمدن بگوییم. ولی برداشتی که از حرف های حضرت آقا داریم از جنس مقدمات است.

پاسخ: تمام این بیان از آن کثرت نشات گرفته است. آن چیزی که در نطفه هست استعداد است. فعلیت مرتبه به مرتبه می آید .بعد میگویید این یک دوره است، آن یک دوره است؟ یا یک واحد است؟ در عین اینکه دوره دارد ،یک واحد است. پس میتوانیم بگوییم یک واحد است؟

سوال: بالاخره میتوانیم احکام خاص هر دوره را بگوییم.

پاسخ: بله. اشکالی ندارد. پس اگر ما میگوییم ظهور اسم باطن و ظاهر میخواهد محقق بشود، ظهور اسم باطن و ظهور اسم ظاهر؛ هرکدام احکامی دارند. در دوران اسم ظاهر حاکمیت الهی میشود. در دوران اسم ظاهر که دوران حضور ائمه بود، ممکن بود دوران حاکمیت توحید محقق شود. در دوران اسم باطن ممکن است حاکمیت توحیدی محقق بشود .در دوران اسم جامع هم ممکن است حاکمیت توحیدی میشود محقق بشود و قطعا باید محقق بشود. اما در هر دوره ای اگر این حاکمیت محقق میشود ،مرتبه ای از آن مرتبه اسم جامع است. یعنی حتی اگر امیر مومنان در دوران خودش به حاکمیت مطلقه میرسید ، این حاکمیت با دوره ظهوری که محقق میشد تفاوت داشت. و میتوانستیم بگوییم آن تمدن است. اما دو مرتبه از تمدن توحیدی است. پس تشکیک در مرابت تحقق تمدن توحیدی در هر عصری امکان پذیر است. پس اگر میگوییم آن نهایت است، به این عنوان است که عالی ترین مرتبه تمدن توحیدی در آن مرتبه محقق میشود. مراتب آن در مراتب دیگر محقق میشود .این نگاه باعث میشود در فاعلیت و در اقدام و صحنه جهادی مان یک ذره سستی و یأس دست ندهد،  چون ماموریت خودمان را آن میبینیم.   با این نگاه حرکت به این سمت تکلیف همه میشود.

پرسش و پاسخ

سوال: میتوانیم بگوییم انقلاب اسلامی وظیفه دارد تا یک مرحله ای از این مراحل پنجگانه کار را جلو ببرد، و هرچه سریعتر به آن مرحله برسد حضرت زودتر ظهور میکند.

پاسخ: بله. اما تعبیر تا یک مرحله غلط است. باید بگوییم انقلاب اسلامی هرچقدر زودتر این حقایق را به سمتش حرکت بکند ،تعجیل در فرج میشود .

سوال: بالاخره از یک جایی به بعد فرج محقق میشود.

پاسخ: تعبیر «از یک جایی به بعد» لفظ غلطی است. ما مثلا میگوییم خدای سبحان یک زمانی بوده که همه نبودند و خدا بوده ،این ها همه غلط است. باید جوری به کار ببریم که در عین حالی که ظهور یک حقیقت خاص است، اما در عین حال مراتب اتحاد تشکیکی حفظ شود. این از کجا و کی شروع میشود، یعنی زمانی با این زمان چه تفاوتی میکند، حادثه چه حادثه ای است ،علائم چه علائمی است، این علائم کش دار است، علائم تشکیکی است، ظهور تشکیکی است. اگر تشکیکی شد، مثل غیبت کبری که تشکیکی محقق شد، این هم همینطور است.

سوال: به یک مرحله ای که اضطرار به ولی و ضرورت حضور ولی که احساس میشود، باید به یک مرحله ای برسد .

پاسخ: این بحث ها از عدم دقت در مراحل قبل نشات میگیرد. ما گفتیم در دوران غیبت با آن نگاهی که امام در صحنه است ، اضطرار به ولی کجا محقق میشود؟ در دوران غیبت همین فرج خواهد بود   .«اکثروا ذکر الدعا بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم»   پس این کاملا پیچیده در هم و تشکیکی است. یعنی بر خلاف نگاه اولی که میگوییم. بالاتر از این، قیامت هم همینطور است. ما خیالمان این است که دوران ظهور هم مثل همین جاهایی است که ما هستیم، تفاوتش این است که امام می آید و دستش باز تر است. اصلا اینطوری نیست. بحث خیلی عمیق تر و سنگین تر از این بحث هاست.

سوال: چرا در روایات برای بنی اسرائیل زمان مشخص کردند، اما برای ما هیچ زمانی مشخص نکردند؟

نظام اندیشه اسلامی

پاسخ: دیروز روایتش را خواندم که شیعه با آرزوها و انتظارها تربیت میشود .«تربی بالامانی» چون اینجا میخواهد یک حقیقتآخر الزمانی را به طور کامل محقق کند، به همین نسبت سخت تر است. به همین نسبت پیچیده تر و مبهم تر است .در آنجا یک حقیقت معینی بوده است، لذا زمان دارد. ولی امروز زمان ندارد. این زمان نداشتن یک کمال است، نه اینکه نقص باشد.

سوال: اقبال از امام خمینی هم شکر عملی حساب میشود ؟ پاسخ: بله. نشد بحث شکر را مطرح بکنیم.

سوال: تسدید ولی فقیه به چه معناست؟

 پاسخ: یعنی حتی اگر جایی خطا کردند، بلافاصله متنبه شده و جبران میشود. مانند حکم خطای شیخ مفید.

سوال: ادله تسدید چیست؟

پاسخ: بحث دارد. از راه مباحث اجماع و قاعده لطف میتوان وارد شد. از راه عقلی نیز میتوان وارد شد که در حاکمیت الهی اگر کسی واقعا به دنبال اجرای حکم الهی و هدایت دیگران است، و چنین طلبی در وجود او باشد، خدای سبحان این قابلیت را به فعلیت میرساند و نمیگذارد استعدادی ضایع بشود.  اگر تقاضا جدی بود، اجابت هم هست. البته با آن شرایطی که برای ولی فقیه و نیابت عامه هست. در اینجا عصمت نیست. اما تسدید و تایید هست. مانند آنچه در خطای فتوای مجتهد هست. اگر مجتهد تمام زحمتش را کشید، و به خطا منجر شد، مأجور است. ما مخطئه ایم، مصوبه نیستیم، نمیگوییم حکم خدا تغییر میکند، اما میگوییم کسی که عمل کرد به این فتوا چون این را فتوای مجتهدی میدانست که حکم خدا را استنباط کرده است ماجور است ،اما این مجتهد یک اجر دارد، کسی که درست به حکم میرسد دو اجر دارد. همین یک اجر داشتن یعنی در نظام الهی این مسئله دیده شده و جبران پذیر شده است. هرچند متنبه کردن او و رسیدن او به حکم صحیح، جزء تاییدات و تسدیدات الهی است.

این بحث مهمی است که چرا خداوند نظام شیعه را اینطور قرار داده است که حتی اختلاف آراء میتواند سبب حفظ شیعه بشود؟مثل فتوای تقیه ای است. در  تقیه حضرات میگفتند با اینکه عمل واقع در لوح محفوظ محقق نشده است ،اما همین که این عمل از روی تقیه محقق شده است، سبب حفظ شیعه شده و ارزش حفظ شیعه بیش از خود عمل بوده است. لذا خود حضرات در تقیه، بیانهای متعددی داشتند تا بین شیعه اختلاف ایجاد بشود و این اختلاف سبب حفظ شیعه بشود .منتها در کنار اینها قرائنی را قرار میدادند که کسانی که عمیقتند و دقت دارند بتوانند در زمان لازم با این قرائن به آن حقیقت اصلی برسند .

حتی همین اختلاف در فتاوا باعث شده است دست شیعه در خیلی از جاها در انجام حکم خدا باز باشد.

[1] حتی از قبل از خلقتشان، یعنی در نطفه این ها، آباء و اجداد این ها هم باید موحد باشند. یعنی در قبل از تولدشان هم نباید اختلالی باشد. شرک اختلال ایجاد میکند و تاخیر در قبول توحید میکند. همان تعبیری که شاید در زیارت شریف اربعین است که آمده است «اشهد انکم کنتم نورا فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة، لم تنجسک الجاهلیة بانجاسها و لم تلبسک من مدلهمات ثیابها» نطفه شما در این سیر تاریخی در اصلاب و ارحام محفوظ بوده است.

[2] یعنی یک عده ای پرچمدار این شدند، خواسته یا ناخواسته، جاهلانه یا عامدانه چنین کردند. به طوری که رهبری هر چقدر هشدار دادند ، این ها خودشان را مثل یک آینه ای قرار دادند که هشدارها بخورد به این ها و برود طرف دیگری، انگار به این ها کار ندارد. من یادم نمیرود شاید سال 70 یا 71 بود که آقا صحبت کردند که وزارت خانه ها دارند به سمت تجمل گرایی میروند، وزارت صنایع کار عجیبی کرده بود، ساختمان وزارت صنایع را لخت کردند، از زیر و رو فقط اسکلتش ماند، تمامش را تغییر دادند. سنگ نما، ساختار داخل، دکوراسیون داخل، وسایل، خودکار و … را تغییر دادند. چیز عجیبی درست کردند. آنجا تا آقا گلایه کرد، رئیس جمهور وقت صحبت کرد، گفت الحمدلله منظور آقا دولت ما و وزرای ما نبودند. معلوم نبود پس آقا کدام وزارت خانه را میگفت، حتما وزارت خانه آمریکا را میگفت که دارند به سمت دنیا گرایی و …میروند!! آقای وزیر وقتی دید همه انگشت ها به سمت اوست مصاحبه کرد، گفت ما این تجهیًزات را دور نریختیم، دادیم به آموزش و پرورش. این جواب، یک گناه بعد گناه بود. یعنی آموزش و پرورش در نگاه حاکمیتی ما، مثل یک آدم فقیر بدبخت بیچاره ای

[3] جناب آقای استادی، روایات مرتبط با حکومت اسلامی را یکجا جمع آوری کردند.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “انسان‌شناسی قرآنی | جلسه 29” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید