بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، و الصلاه و السلام علی محمد و آله الطاهرین، و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین.
در محضر آیهی نورانی 110 سورهی آل عمران بودیم: «کُنتُم خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ»[1]. همان طور که در انتهای جلسهی گذشته در مورد آیهی شریفه قدری به آن اشاره شد یکی از آیات زیبای حیات اجتماعی اسلام است که نشان میدهد حیات اجتماعی اسلام نسبت به حیات اجتماعی ادیان دیگر کاملاً برتر و دقیقتر است. به طوری که مرحوم علامه در بعضی از فرمایشاتشان میفرمایند که حیات اجتماعی ویژهی اسلام است. تعبیر این که این قدر فاصلهی حیات اجتماعی اسلام با ادیان الهی دیگر زیاد است که میتوانیم بگوییم حیات اجتماعی اختصاص به اسلام دارد، این قدر تفاوت و فاصله زیاد است با این که ادیان دیگر ادیان الهی بودند همه بر اساس حیات اجتماعی و به دنبال حاکمیت الهی بودند اما احکام اجتماعی در اسلام با همهی آن جزییاتش آن قدر زیاد و دقیق است و همچنین مبدئیت نزول احکام در نظام اجتماعی در اسلام از مرتبهی احدیت است نه چنان که از مرتبهی واحدیت باشد، در ادیان دیگر که از واحدیت است، لذا شدت وحدت در نظام اجتماعی کثیره- چون اجتماع مظهر کثرت است- در اسلام غیرقابل قیاس با ادیان دیگر است چون احکام از مرتبهای نازل شده است که احکام ادیان دیگر از آن مرتبه نازل نشده است. حالا مرتبه هم که میگوییم تسامح است. چون احدیت و واحدیت دو مرتبه نیستند. در اصطلاح صحیح اسمش را میگذارند «حضرات»، یعنی از حضرت احدیت و حضرت واحدیت، چون آن چه که مربوط به عالم است مراتب صدق میکند، آن چه که مربوط به حضرت اله است آنجا حضرات صدق میکند؛ حضرت اسما و صفات، حضرت واحدیت، حضرت احدیت. این حالا مطابق اصطلاح و ادب بیان است که در بیان ادب میخواهد. با این نگاه بیان این که احکام اسلام از مرتبهی حضرت احدیت نازل شده است و احکام اجتماعی ادیان دیگر از حضرت واحدیت. حضرت واحدیت مجموع ظهور جمیع اسما و صفات است، لذا کثرت به نحوی در آن دخیل است اما حضرت احدیت اندکاک اسما و صفات است که مرتبهی وحدت در او اشد است. فقط همین مقدار اشاره میکنیم چون بحث دقیق و سنگین مبتنی بر مراتب معرفتی است از آن عبور میکنیم. فقط همین قدر بدانید که احکام اجتماعی اسلام منحصر به فرد است در غایت و مبدأ، هم مبدئیتی که از آن نشأت گرفته است و هم غایتی که به سمت آن حرکت میکند. لذا مسیر بین مبدأ و غایت هم کاملاً با ادیان دیگر متفاوت است. چون این گونه است آن موقع این آیهی شریفه خودش را به خوبی مینمایاند که «کنتم خیر امه»؛ شما بهترین امت هستید. بهترین امت هستید را در جلسهی قبل عرض کردیم، نه به این لحاظ که فقط پیامبرتان بهترین است که البته این هست، بلکه به لحاظ این که تبعیت شما از این پیامبر برتر بالاتر است، یعنی برترین تبعیت را دارد در اینجا بیان میکند از بهترین پیامبر، برترین تبعیت از بهترین پیامبر. هم شرط بهترین پیامبر بودن دخیل است و هم شرط برترین تبعیت. لذا فقط وصف به حال متعلق موصوف نیست، که اگر این بهتر بودن امت فقط به لحاظ برتری پیامبر بود وصف به حال متعلق موصوف بود که پیغمبر است نه امت. میگفتیم امت بهتر است چون پیغمبر بهتر است. اما نه! امت بهتر است و برترین است چون در حقیقت «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» هستید علت را بیان میکند که شما در تبعیت تمام تبعیت را دارید، خب این نکتهای بود که جلسهی گذشته هم عرض کردیم.
پس یک «کنتم خیر امه» داریم که اینجا بحثی که در آیات سابق داشتیم که «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»[2]؛ از شما باشد امتی که «یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف» که آیهی 104 بود، که از شما باید عدهای این گونه باشند. اینجا میفرماید «کنتم خیر امه»، این نسبت به همه اطلاق پیدا کرد. آیا این «کنتم» که حالت خطابی دارد خطاب به فقط مؤمنان صدر اسلام است که خطاب «کنتم» آمده است؟ آیا «کنتم» منسلخ از زمان است؟ یعنی این که در هر صورتی گذشته و آینده و حال یکی باشد، مثل «کان»هایی که در رابطه با خدای سبحان به کار برده میشود که مثلاً «إنَّ اللهَ کانَ عَلیماً حَکیماً»[3]، که هر گاه «کان» در مورد خدا به کار برده میشود از زمان منسلخ است، چون اگر بخواهد زماندار باشد خدا زماندار میشود و چون خدا زماندار نیست صفاتش هم زماندار نیستند. پس «کان»ها در رابطه با خدا هیچ موقع به معنای ماضی نیست، بلکه ماضی و مضارع و حال یکی است. آیا این «کنتم خیر امه» به لحاظ امت که امت پیغمبر است منسلخ از زمان است؟ ما هم امروز مخاطبش هستیم؟ مسلمانان صدر اسلام هم بودند؟ یا در حقیقت نه! مخاطب فقط همانهایی هستند که در صدر بودند. بعضیها فرمودند به لحاظ این که میخواهد یک امر واقع شده را بیان کند آن امر واقع شده که «کنتم خیر امه اخرجت للناس» چون «تأمرون بالمعروف» از لحاظ وجودی اختصاص به مسلمانان صدر اسلام دارد. بعضیها فقط به مهاجرین و انصار به ویژه، این را در حقیقت مخاطب گرفتند. اما میتوانیم بگوییم که این «کنتم» با توجه به روایاتی هم که آمده است اطلاق دارد، حتی اگر به جهت امت صدر اسلام هم آمده باشد چون علت را بیان کرده است علت تعمم و تخصص. وقتی میفرماید چرا خیر امت هستید؟ چون «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر». اگر هر جا «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» در اسلام و مسلمانان صدق کند خیر امت بودن هم صدق میکند هر چند مخاطب اولی صدر اسلام باشد. بنابراین بعضی از بزرگان مفسرین این قول را پذیرفتند. حالا قول مرحوم علامه را هم بعداً خدمتتان عرض خواهیم کرد.
پس در این آیهی شریفه که «کنتم خیر امه» این خیر بودن هم دو گونه خیر بودن است. اینها همه کاربردی است، یعنی اگر ما مخاطب باشیم الآن باید حتماً توجهمان به این آیه مثل کسی باشد که در صدر اسلام است که قرآن یجری مجری الشمس است، مثل خورشید طلوع دارد و انسان احساس میکند ادامهی وحی است تا الآن که به گوش من میرسد، که عرض کردیم بعضی وحی را تا قلب پیغمبر میدادند که «نزل علی قلبک»، بعضی وحی را تا رسیدن به گوش مخاطب میدانند، یعنی ادامهی وحی تا رسیدن به گوش مخاطب، وحی است. یعنی الآن این آیه که به گوش من و شما هم میرسد هنوز ادامهی وحی است تا اینجا. غیر از آن است که تا قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم فقط باشد. اگر تا آنجا باشد از آنجا به بعد کلام پیغمبر یا نقل قولهای دیگر میشود اما (پایان دقیقهی 10:00) آن کسی که میگوید این وحی تا رسیدن به گوش مخاطب است یعنی همچنان که پیغمبر اکرم میفرمودند و دیگران در وقت نزول وحی میشنیدند و آن، وحی بود، برای ما هم امروز این ادامهی وحی تا رسیدن به گوش ما هست. خب این خیر بودن هم یک بیان دارد که گاهی خیر بودن شبیه «إنَّ أکرَمَکُم عِندَ اللهِ أتقَاکُم»[4] است که اگر میخواهد بیان بفرماید که برترین و گرامیترین شما نزد خدا اتقای شما است. این، رابطهی هر فردی در نظام ارتباطی با خدا است: «إن أکرمکم عند الله أتقاکم». اما در اینجا بیان چیست؟ «کنتم خیر امه اخرجت للناس»، یعنی دارد بحث را در حقیقت در قیاس و ارتباط با مردم آن هم نه مؤمنان، میتوانست بفرماید «کنتم خیر امه اخرجت للمؤمنین أو للمسلمین»، شما که مثلاً اهل امر به معروف و نهی از منکر هستید نسبت به همهی مسلمانان و مؤمنان برترین هستید، میتوانست این گونه بفرماید که این عده از بقیه افضل هستند اما اولاً خطاب را به همه کرده است، «کنتم» یعنی ای امت مسلمان! شما خیر امت هستید نسبت به «للناس»، آن وقت این «للناس» باید حتماً با «کنتم» متفاوت باشد. پس مسلمانها نسبت به ناس برتر هستند، پس ناس چه کسانی میشوند؟ همهی مردم را شامل میشود، یعنی اعم از مؤمن و غیرمؤمن، مسلمان و غیرمسلمان. پس میخواهد بفرماید شما نسبت به مسلمانان خیر امت هستید، باز هم نفرمود «کنتم خیرا» نسبت به «الناس»، که تکتک افراد را شامل بشود، که تکتک افراد تسبت به افراد دیگر برتر باشند، بلکه فرمود «کنتم خیر امه»؛ یعنی فضیلت این امت از امتهای دیگر بالاتر است، یعنی قیاس را در دایرهی امتها نسبت به همدیگر برده است. اینها در نظام اجتماعی خیلی زیبا است! یعنی شما اگر آیات اخبار را نحوهای از انشا بگیرید به طوری که دارد اخبار میکند دارد انشا هم میکند که باید این برتری باشد. علاوه بر این که دارد اخبار میکند که این برتری هست چون این گونه است پس در اینجا هم دارد بیان میکند که باید این برتری بدین گونه باشد. پس این برتری بدین گونه باید باشد، انشا هم باشد آن موقع «کنتم خیر امه اخرجت للناس» که فاعل «اخرجت» خدای سبحان است که به لحاظ شدت عظمت مجهول ذکر شده است ولی معلوم است که فاعل کیست. چون خیر فقط از جانب خدا است، لذا این خیر بودن هم از جانب خدا محقق شده است. پس «کنتم خیر امه» که خدای سبحان شما را برای همهی مردم بهترین امت قرار داد که سنخ «کنتم خیر امه اخرجت للناس» از سنخ «وَ كَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا»[5] است، «وَ كَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَ سَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا»[6] است، از این سنخ است که شما امت وسط هستید. امت وسط یک موقع به وسط بین افراط و تفریط میگویند که یعنی نه اهل افراط است و نه اهل تفریط، یک موقع به وسط بین عالی و دانی میگویند. وقتی میخواهد عالی با دانی مرتبط شود یک وسطی میخواهد که آن عالی را برای این دانی تلطیف کند تا برای این دانی قابل فهم و اقتدا شود. این دومی مقصود است نه اولی. اولی یعنی شما نسبت به افراط و تفریط وسط هستید، آن موقع باید بگویم که امتهای دیگر اهل افراط و تفریط هستند. در حالی که امتهای دیگر به لحاظ دین الهی و الهی بودن و نبیشان اهل افراط و تفریط نیستند. این گونه نیست که انبیایشان اهل افراط و تفریط باشند، که امتهایشان اهل افراط و تفریط باشند. اما خدا شما را جوری قرار داد- ببینید خیلی اینها زیبا است- همچنان که انبیا احکام الهی را برای مردم نازل میکردند، در انبیا بعث و بعثت ایجاد میشد و اینها مردم را با این بعثتشان برمیانگیختند، یعنی وقتی انبیا مبعوث میشدند با بعثتشان مردم را برمیانگیختند. میفرماید «کنتم خیر امه» چرا «خیر امه»؟ چون «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر»، که «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» همان نحوهی بعثت انبیا است که انبیا برای امر به معروف و نهی از منکر بعث شدند که آیات و روایاتش را قبلاً خواندیم، چون برای این کار بعث شدند شما امت هم بعث و برانگیخته شدید، قرار داده شدید تا خیر امت باشید، چه خیر امتی؟ خیر امتی که وسط است، در حقیقت بین مردم و انبیا است، بین انبیا و امتهای دیگر، بین خدا و امتهای دیگر، این امت خیر امت است تا بین امتهای دیگر مبعوث شده باشد، قرار داده شده باشد: «کذلک جعلناکم امه وسطا لتکون شهداء علی الناس»؛ شما شاهد بر مردم باشید، «و یکون الرسول علیکم شهیدا»؛ رسول هم بر شما شاهد باشد. آن موقع وظیفهی امت با این نگاه چه میشود؟ وظیفهی امت با این نگاه حال توسعهی «منی» است که به صورت امتی میخواهد امتهای دیگر را بعث و برانگیخته و هدایت کند. تکلیف خیلی سنگینی میشود، یعنی یک موقع است که یک کسی در امت خودش موظف به یک کاری میشود و میگوید مؤمنان هوای همدیگر را داشته باشند که در حقیقت «بَعضُهُم أولِیاءُ بَعضٍ»[7]؛ بعضی اولیای بعض هستند. این که بعضی اولیای بعض هستند یعنی باید در جامعهی ایمانی هوای همدیگر را داشته باشند، «أذِلَّهٍ عَلَی المُؤمِنینَ»[8] هستند، مؤمنین نسبت به همدیگر مهربان و رام و مرتبط هستند. اینها در رابطهی یک امت است. اما در اینجا رابطهی بین امم را دارد بیان میکند: «کنتم خیر امه اخرجت للناس»؛ شما بهترین امتی هستید که برای همهی مردم برانگیخته شدید. پس وظیفهی این امت به لحاظ خیر بودن سنگینتر میشود. میگوید «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» که وظیفهی این امت است به لحاظ «اخرجت للناس»، به لحاظ همهی عالم، شما باید همهی عالم را مقصودتان قرار بدهید در امر به معروف و نهی از منکر. یک موقع است که درون دین است، امر به معروف و نهی از منکر حتماً در نظام درون دینی، معروف و منکر دروندینی معنا میشود، به لحاظ دین معنا میشود. اما یک موقع است که بروندینی است، یعنی خیر بودن این به لحاظ کل است. نمیشود وقتی میخواهید یک کافر را امر به معروف کنید به معروف دینی او را امر کنید. پس اینجا «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» هم عامتر میشود. یعنی یک مؤمن در نگاه الهی باید وظیفهی شناخت معروف و منکر را به لحاظ وجدانی و فطری و طبیعت وجودی بشناسد تا بتواند از طریق آن فطری و وجدانی با همهی امتهای دیگری هم که به این ایمان ندارند بتواند امر به معروف و نهی از منکر بکند. منتها این امر به معروف و نهی از منکری که انسان میخواهد در بیرون در بین امتهای دیگر موفق شود اول باید درون امت دینی این موفقیت محقق شده باشد تا با واحد شدن این امت قدرت امر به معروف و نهی از منکر اجتماعی امتی ایجاد شود نه قدرت امر به معروف و نهی از منکر فردی. «کنتم خیر امه اخرجت للناس»؛ شما به عنوان یک امت میخواهید امر به معروف کنید نه به عنوان فرد. شما به عنوان فرد امت دینی امر به معروف و نهی از منکر میکنید، یعنی به عنوان هر فردی در درون جامعهی دینی وظیفهی امر به معروف و نهی از منکر بر دوشش هست. اما وقتی که یک امت شدند به عنوان امت وظیفهی امر به معروف نسبت به امتهای دیگر را بر عهده دارند. یعنی آن امر به معروف اولیهی درون دینی مقدمه برای امر به معروف امتی در برون دین میشود. اگر این کار بر عهدهی یک جامعه قرار داده شود آن موقع چنانچه نبی یک امتی نسبت به این امت برتری و فضیلت دارد و آن برتری نبی که میفرماید: «وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنَا بِكَ شَهِيدًا»[9]؛ نبی هر امتی شاهد و میزان هر امت است، این حالت برتری نبی نسبت به هر امتی حالا نسبت امتها با همدیگر را هم با همین نسبت دارد میسنجد که این امتی که وظیفهی امر به معروف و نهی از منکر جهانی بر دوشش گذاشته شده است خیر امت است چنانچه نبی هر امتی خیر بشر آن امت است. پس «کذلک جعلناکم امه وسطا» به خوبی خودش را نشان میدهد که اینجا از سنخ «کذلک جعلناکم امه وسطا» است نه از سنخ «ان اکرمکم عند الله اتقاکم». آن «اکرمکم عند الله اتقاکم» درون یک امت است که «ان اکرمکم عند الله اتقاکم». این که در حقیقت بین امتها است از سنخ «کذلک جعلناکم امه وسطا» است که شما امت وسط هستید. وظیفهی امت وسط چیست؟ «لتکونوا شهداء علی الناس»، آن وقت این «ناس» هم تکتک افراد را شامل نمیشود بلکه امتهای مختلف را شامل میشود، یعنی این ناس به لحاظ امتهای مختلف است، شما امت برای امتهای دیگر باید الگو شوید، بعث ایجاد کنید، باید آمر به معروف و ناهی از منکر باشید. لذا در حقیقت باید فرهنگ اجتماعی امتهای دیگر را تغییر دهید. باید به دنبال ایجاد و نگاهی باشید که قدرت تغییر فرهنگ امتهای دیگر را که دون این هستند تغییر بدهد و امت وسط شود.
شاگرد: پس بهترین پاسخ برای سؤالی است که مطرح کردند که امت اسلامی ایران عزیز چه جایگاه و نقشی دارند.
استاد: دارم به همان سمت میرسانم. این که فرمودند این دوره، دورهای است که نظم نوین جهانی دارد تغییر میکند و نقش ایران به عنوان یک پایگاه امتی به عنوان یک پایگاه حاکمیتی امتی که دارد در اینجا قدم برمیدارد چه نقشی در این پایهگذاری تمدن نوینی که دارد شکل میگیرد باید باشد. اینجا در حقیقت دارد به ما الگو و سبک و آن راه را نشان میدهد که باید با این نگاه حرکت کنیم. آن چیزی که امروز جامعهی بشری به آن نیاز دارد آن چیزی است که امروز در دست ما است منتها قبلش باید خودمان قدردان باشیم و بفهمیم و بشناسیم. اگر این را شناختیم آن وقت وظیفهمان هم محقق میشود. آن وقت وظیفهی ما این نیست که بگوییم نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران! جانمان فدای ایران است اما نه با نه غزه نه لبنان. یعنی وظیفهی ما یک وظیفهی جهانی است، وظیفهی یک وظیفهی امتی نسبت به امتها است، الگو شدن نسبت به امتها است. لذا این است که دشمن خیلی از آن میترسد، یعنی اگر ما درون جامعهی خودمان میخزیدیم و فقط بهترین جامعه را هم ایجاد میکردیم کاری به غیر نداشتیم دشمن بدش میآمد اما این قدر دشمنی هم نمیکرد. میگفت درون خودشان هستند، یک واتیکانی درست کردند، دورش دیواری چیدند، بگذار خودشان باشند و خودشان، بیرون از اینجا خبری نباشد. اما این دین با این نگاه که میگوید حتی افق نگاه را نه این که از بیرون تکتک هدایت کنید، میگوید نگاهتان امت به امت باشد، امتها را تغییر دهید، این خیلی نگاه دقیقی است. «کنتم خیر امه» که «اخرجت للناس». باید با یک نگاه مجموعی، با یک نگاه امت بودن که خیر امت است حرکت کنید و با این نگاه تغییر ایجاد کنید. فقط به دنبال تغییر افراد نباشید بلکه به دنبال تغییر فرهنگها باشید. ببینید چه قدر تفاوت میکند یک موقع هدفگیری ما تغییر فرهنگها باشد، تهاجم و جذب ما به دنبال تغییر فرهنگها باشد. نمیخواهیم فرهنگهای خوب را از بین ببریم، قطعاً معلوم است اگر میگوییم یک تهاجم فرهنگی باید داشته باشیم آن هم در قالب دفاع تلقی میشود. اگر دوستان یادشان باشد در بحث جهاد که مفصل هم بود قبلاً این را عرض کردیم که به لحاظ نگاه جهادی که اسلام بیان میکند و «من» را تعریف میکند «من» هر انسانی چه قدر توسعه دارد؟ «من» هر انسانی آنجایی است که مرزهای وجودی آن، دین توحید را شامل میشود. هر جا مانعی برای گسترش توحید ایجاد شود «من» این مورد تعدی و هجوم قرار گرفته است لذا جهاد ابتدایی میشود، نه! جهاد دفاعی میشود، جهاد ابتدایی به جهاد دفاعی تبدیل میشود. چون «من»اش مورد هجوم قرار گرفته است برای دفاع از «من»اش میخواهد قیام کند هر جا توحید مورد هجوم قرار گرفته باشد. با این نگاه هر جا فرهنگ توحیدی مورد هجوم قرار گرفته است «من»ِ ما مورد تعدی قرار گرفته است؛ «من»ِ ما به عنوان یک فرد و «من»ِ ما به عنوان یک امت. «من»ِ ما به عنوان یک امت توحیدی هر امتی در مقابل این تهاجمی کرده باشد، مانع گسترش توحید شده باشد آنجا دفاع از «من» است و دفاع از «من» فطری است، اصلاً جعل نمیخواهد، این قانون خلقت است که هر کسی به لحاظ حب ذاتش دفاع از ذاتش را فطرتاً قبول و باور داد. به انسان هم منحصر نیست، حیوان و جماد و نبات را هم شامل میشود. یک سنگ هم در مقابل واپاشی مقاومت میکند، از ذاتش دفاع میکند، یک گیاه در مقابل از بین رفتن مقاومت دارد تا وقتی که میتواند دفاع از ذاتش و حب ذاتش و دفاع از بقای ذاتش دارد. حیوان هم همین گونه است، گاهی حیوان با هجوم از ذاتش دفاع میکند، گاهی با فرار از ذاتش دفاع میکند، ولی دفاع از ذات و حب ذاتش میکند و بقای ذاتش را میخواهد.
آن وقت انسان به لحاظ ایت که حقیقت وجودیش آن نظام معرفتی و ایمانش است ذاتش در دایرهی ایمانش معنا پیدا میکند نه فقط در مرتبهی بدنش. چون حقیقت وجودیش آن نظام تفکری و معرفتیش است ذاتش در دایره-ی معرفتیش تجلی پیدا میکند و دفاع از ذاتش هم در دایرهی معرفتیش معنا پیدا میکند. و یک امت هم در دفاع از نظام فرهنگیشان معنا پیدا میکند و دفاع از ذاتش در نظام فرهنگیش، گسترش و اقامهی توحید است. اگر در هر جایی مانعی برای گسترش توحید ایجاد شود در کمال «من» خدشه ایجاد شده است، برای «من» محدودیت ایجاد شده است. گستردگی این امت به گستردگی همهی هستی و استقرار توحید برای همهی هستی است که هیچ جا مانعی برای آن ایجاد نشود. این «کنتم خیر امه» با این نگاه خیلی عالی است که «اخرجت للناس»؛ خدا شما را قرار داد، این جعل الهی است، نمیتوانید بگویید ما نمیخواهیم، نمیتوانید بگویید اختیاری است و ما نمیخواهیم. مثل این است که انسان خلق شده است و بگوید من میخواهم حیوان باشم نمیخواهم انسان باشم. حق نداری! این جعل، جعل الهی است. «اخرجت للناس» یک تکلیف الهی است که در بین امتها خدا این مأموریت را بر دوش شما قرار داده است. البته هر جا که کمال اعظمی را قرار داده باشند ترک آن هم شر اعظم است. یعنی همان طور که خیری برای این امت قرار داده شده است به لحاظ خیر امت بودن، که خدا این زمینه را در اینها ایجاد کرد تا این نگاه و حرکت را داشته باشند، هم به لحاظ پیغمبرشان، هم به لحاظ محتوایی که به آنها داده است، هم به لحاظ قابلیت و توانایی که در اینها قرار داده است اگر کسی ترک این را هم کرد به شر اعظم مبتلا شده است، یعنی این گونه نیست که بگویید فقط ترک کرده است نه! آن مأموریتی که جزایش مضاعف است در نظام خیر بودن مضاعف است و در نظام ترک هم مضاعف است. لذا اگر این مأموریت را انجام نداد چون هم پیغمبرش را، هم محتوایش را، هم استعدادش را در این افراد قرار داده است، اگر ترک کردند استعداد را تفویت کردند و آن محتوا را ضایع کردند و نگذاشتند آن پیغمبر به مقصود برساند و آن مأموریت توسط اینها محقق نشده است و این میشود شر اعظم. چه قدر با این نگاه تکلیفی که بر دوش جمهوری اسلامی است به عنوان بسترسازی ظهور عظیم میشود. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. اللهم صل علی محمد و آل محمد. ادامهی بحث تا اینجا، این نیم ساعتی بود که ما باید محقق میکردیم. حالا اگر دوستان سؤالی دارند بفرمایند.
شاگرد: تعریف امت چیست؟
استاد: تعریف امت را مرحوم علامه با این بیان، بیان کردند که «و الامه إنما تطلق علی الجماعه و الفرد لکونهم ذوی هدف و مقصد یأمرونه و یقصدونه»؛ اگر جماعتی با هدف خاصی حرکت کردند و یک هدف خاصی را داشتند، «ذوی هدف و مقصد»، هم هدفشان و هم مقصدشان که به سمت آن حرکت میکنند اگر واحد باشد، اینها که «یأمرونه و یقصدونه» که دارند به آن سمت حرکت میکنند، جمعی حرکت میکنند، این میشود امت. حالا گاهی این امت ممکن است یک فردی باشد که این قدر قوی باشد مثل این که «إنَّ إبراهیمَ کانَ أمَّهً قانِتاً لِلَّهِ»[10]؛ این قدر این فرد قوی است و حرکتش اثرگذار است مثل این که جمع این کار را دارند میکنند یک نفر در حقیقت میتواند این قوتش این اثر را ایجاد کند. تعبیری که ایشان دارد: «تطلق علی الجماعه و الفرد لکونهم ذوی هدف و مقصد» که صاحب یک هدف و مقصد باشند اطلاق امت این میشود. در اینجا هدف را دارد برای امت بیان میکند، یعنی در ضمن همین آیه دارد بیان میکند که آن هدف «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» است، هدف اینها این است که معروف را- که عرض کردم نه معروف دروندینی را، بلکه معروفی که نظام فطری و وجدان بر آن مبتنی است- و آن نظام فطرت را غالب کنند. آن وقت نظام فطرت که جا افتاد از نظام و فطرت و وجدان به نظام دینی کشیده میشود. آمادگی برای چه ایجاد میشود؟ تعبیری که علامه دارند «هُدًی لِلمُتَّقینَ»[11] تقوای فطری است. و گرنه اگر کتاب فقط هدایت برای متقین باشد برای بقیهی مردم به کار نمیآید. میگوید «هدی للمتقین» میتواند با «هُدًی لِلنَّاسِ»[12] جمع شود به این معنا که متقین کسانی هستند که تقوای فطری را رعایت میکنند، آن چه که فطرت امر میکند «فَألهَمَهَا فُجُورَها وَ تَقوَیهَا»[13] را رعایت میکند. اگر آن فجور و تقوای فطری را رعایت کرد هدایت برای آن افراد میشود. لذا امر به معروف و نهی از منکر وجدانی و فطری سبب میشود که انسان به مرتبهی بالاتر او و نه مباین با او، که معروف و منکر دینی هم است نایل شود.
ابتدا باید امت شکل بگیرد و لذا باید امر به معروف و نهی از منکر درون دینی شکل بگیرد، منتها این اطلاق نیست که مطلق امر به معروف و نهی از منکر محقق شود بعد بیرونی اقدام شود. اینها تشابک دارند و مرتبهای از آن مرتبهای از این را امکانپذیر میکند، دوباره مرتبهای از آن در درون هم اثر میگذارد. یعنی امتی که نگاهش جهانی باشد قطعاً در نگاه درونی هم تبعیت از معروف و تبری از منکر راحتتر، جاافتادهتر، قدرتمندتر و امکانپذیرتر میشود. پس این دو تا با هم دایماً تأثیر و تأثر دارند. اگر نگاهمان به دینی باشد که این گونه تکلیف جهانی و نگاه جهانی بر عهدهی انسان میگذارد و جامعهسازی که مقدمه برای آن دولتسازی و تمدن اسلامی باشد را با این نگاه ببینیم چه قدر تکالیف ما امروز با نگاه جهادی باید سنگین و جدی باشد که این بسترسازی ظهور میشود، این آماده شدن برای تحقق ظهور میشود که اگر با این نگاه حرکت کردیم آن موقع ظهور هم امکان تحقق پیدا میکند.
در انبیای گذشته خطاباتی که موسای کلیم و عیسای روحالله میشود خطاب به بنیاسراییل است، اگر کسی خارج از بنیاسراییل ایمان نمیآورد نفی نمیکردند. درست است که مأموریت اینها جهانی بود و ما پیامبران اولوالعزم را جهانی میدانیم اما در دایرهی انبیای بنیاسراییل ایشان قدم اول را برمیداشتند و مأموریت اصلیشان بود بقیه نسبت به آنها تبعی بود. لذا اگر ایمان میآوردند رد نمیکردند، میپذیرفتند، مقبول هم بود. چنانچه یک عده از قبطیها که غیربنیاسراییلی بودند به موسی ایمان آوردند و موسی هم پذیرفت. اما مأموریت اولیش ایمان قبطیان نبود بلکه ایمان بنیاسراییل بود لذا قرآن دایماً خطاب به بنیاسراییل میگوید «أذکُرُوا نِعمَتَی الَّتی أنعَمتُ عَلَیکُم»[14]؛ نعمتها را بر بنیاسراییل میشمارد که نعمتها را بر شما قرار دادیم. اما در نگاه پیغمبر اکرم این نگاه جهانی پیغام اولی است هر چند مقدمهاش ایمان مؤمنین و جمع شدن و امت شدن مؤمنان است.
حالا این بحث وجود دارد که «کنتم خیر امه» و «کذلک جعلناکم امه وسطا» فرد عالی و مصداق اتمش حضرات معصومین علیهم السلام هستند حتماً. که آنجا حتی نوع شأن نزول را بعضی از روایات ما میفرماید «کنتم خیر ائمه»[15] که در آنجا امت را حتی ائمه خواندند، اما ائمه خواندن میتواند تفسیر اتم برای نزول باشد چنانچه با مبنایی که روایات ما میفرماید نزول این گونه بوده است یعنی شأن نزول، یعنی مصداق اتم، یعنی بیان این گونه باشد بنا بر این مبنا. البته مبنای دیگری هم هست که این نزول ممکن است به همین لفظ مقصود باشد که توجیه خاص خودش را میخواهد. اما بنا بر آن توجیه و بیانی که مرحوم علامه دارند تمام اینها را از سنخ تفسیر میگیرند که نزول این گونه است یعنی نزول تفسیری و مبین بودن. بین بودنش بر این اساس است و این شأن نزول میشود. لذا چه در «کذلک جعلناکم امه وسطا» که امت وسط را حضرات ائمه میداند و چه در اینجا که «کنتم خیر امه» یا «خیر ائمه»، به عنوان آنها روایات وارد شده است. همهی اینها صدق میکند و هیچ مانعی هم بنا بر آن مبنا ندارد.
اولاً آن روایت منسوب است و ثانیاً اگر این باشد به لحاظ قابلیت مردم است که نه عیسی علیه السلام ناقص بود که «کان اخی موسی عینه الیمنی عمیی و کان اخی عیسی عینه الیسری عمیی و انا ذوالعینین»، این گونه نه به این معنا که انبیا ناقص بودند بلکه به لحاظ مأموریت رسالتشان دورهی موسی علیه السلام دوران ایجاد حاکمیت و قانونگذاری بود و لذا آن عین یمنای او که عین در حقیقت آخرتگرایی بود به لحاظ اقتضای زمان و مردم کمتر جلوه داشت و عین یسرا و چپ او که همان قانونگذاری و دنیا و قوانین بود قویتر بود و عیسی علیه السلام در حقیقت در مقابل او بود. لذا میبینید عیسی علیه السلام قانون زیادی نیاورده است اما آخرتگرایی را تشدید و مشدد و مؤکد کرده است. این به لحاظ اقتضای زمان بوده است که «انا ذوالعینین» هم جامعیتی است که هر دو را به هم مرتبط میکند بنا بر این که روایت منسوب روایت صادر باشد. اگر بنا باشد توجیهش میتواند این باشد. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
[1]– آل عمران/ آیه 110.
[2]– آل عمران/آیه 104.
[3]– احزاب/آیه 1.
[4]– حجرات/ آیه 13.
[5]– بقره/آیه 143.
[6]– همان.
[7]– توبه/ آیه 71.
[8]– مائده/آِیه 54.
[9]– نحل/آیه 89.
[10]– نحل/آِیه 120.
[11]– بقره/آیه 2.
[12]– بقره/آیه 185.
[13]– شمس/آیه 8.
[14]– بقره/ آیه 40.
[15]– علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ، ج1، ص110.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 822” دیدگاه میگذارید;