بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
خب در محضر آیات شریفه سوره آل عمران هستیم و بالخصوص در محضر آیه صد و پنجم سوره آل عمران که پس از این که بحث اعتصام به حبل الهی را مطرح کردند و امر به معروف را، فرمودند «وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»[1]. عرض کردیم که این آیه مفسر قسمت دوم آیه «وَ اعْتَصِمُوا» است. آیه امر به معروف که آیه صد و چهارم بود، مفسر قسمت اول آیه بود که «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا»[2] و این آیه صد و پنجم مفسر «وَ لَا تَفَرَّقُوا» قسمت دوم آیه صد و سوم است که با بیانی که مرحوم علامه داشتند فرمودند که هم تفرق را آوردند و هم اختلاف را آوردند، دلالت بر این دارد که این دو تا وقتی در کنار هم آمد حتماً معانیشان مختلف است و لذا تفرقوا دلالت بر اختلاف در اعمال و ابدان است و اختلفوا دلالت بر اختلاف در اعتقادات است. و وجه تقدم تفرقوا این است که اختلاف در اعمال در عموم مردم ابتدا آغاز میشود و بعد به اختلاف در عقاید کشیده میشود. و لذا برای این که آن اختلاف در عقاید ایجاد نشود، باید جلوی تفرق در ابدان را از ابتدا گرفت.
به همین جهت جلسه گذشته عرض کردیم انبیا بزرگوار برای این که این تفرق ایجاد نشود در نظام عملی، کارهایی را تعریف میکردند که مردم حول آن کار جمع شوند و با بودن در کنار هم نسبت به کار واحد حالشان در حقیقت مساعد میشود در ارتباط با هم، محبت به هم، اتصال با هم. و این اتصال و محبت با همدیگر به دنبالش جلوگیری از اختلاف را که اختلاف در عقاید است، ایجاد میکرد. پس اگر یک جامعهای به دنبال این است که آن اختلاف و تشتت در عقاید که گسست ایجاد میکند محقق نشود، راهش این است که از ابتدا جلوی تفرق در اعمال و اختلاف در اعمال را بگیرد. البته اختلاف اساسش مذموم نیست، اما اختلافی که به جدایی به تفاوتهای غیر قابل جمع میکشد این در حقیقت مذموم است و الا خود یک بدن ببینید دست و پا و چشم و ابرو، اعضا، جوارح، جوانح، هر کدام از اینها کاری دارند، مختلف با دیگری هستند، اما در هر کدام از اینها بگردی آن سلولی که این را تشکیل داده واحد است و با این که سلولها هم کارهای مختلف دارند، اما DNAی همه اینها چیست؟ یک سلول از این شخص بگیری، از هر عضوی از اعضای بدن این شخص بگیری یک چیز را نشان میدهد که خصوصیات این شخص است.
این اشتراک در عین اختلاف، این مهم است که اشتراک است؛ نه اشتراک مفهومی. ما یک موقع است که اشتراک مفهومی داریم برای این که بین افرادی که اینجا جمع شدند ما یک اشتراکی پیدا کنیم، باید تمام خصوصیتهای مختلف افراد را کنار بگذاریم، هی در حقیقت این را کلیاش کنیم، کلیاش کنیم تا صدق بر همه یک عنوان بکند. چون میخواهیم بر همه صدق کند هی مجبور هستیم آن تشخصات را بگیریم. اما در نظام مفهومی این از دست رفتن و ضعیف شدن باعث اشتراک میشود، ولی در نظام مصداقی قوت و قدرت سبب اشتراک میشود. لذا در نظام مصداقی خدای سبحان «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ»[3] است، او با شما است هرجا شما هستید، معیت حق معیت اطلاقی قیومی است، فعل الهی و مشیت الهی همه جا گسترده است، همه چیز مظهر مشیت خدا است در عالم وجود. ولی در عین حال مشیت خدا نه رنگ این را دارد نه رنگ او را دارد. در عین این که با همه است، رنگ هیچ کدام را ندارد. این شدت وجود است که باعث میشود انفعال از وجودات پیدا نمیکند، حدود وجودات را پیدا نمیکند.
پس دقت بکنیم هر چه قدر آن حقیقتی که امام است در جامعه قویتر باشد، افراد مختلفی حول امام جمع میشوند و این اختلاف اینها چون به ضمیمه این اشتراک است قوت حساب میشود. اما اختلافی که با اشتراک جمع نمیشود این مضر است. پس ببینید خدای سبحان میفرماید «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ … شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ»[4] ما شما را قبائل و شعوب خلق کردیم، این اختلاف را ما قرار دادیم اما این اختلاف مذموم است؟ میگوید نه «لِتَعَارَفُوا»[5] تا این اختلاف باعث شناختن نسبت به همدیگر بشود. پس این یک اختلاف مکمل است، یک اختلاف ممدوح است که این اختلاف باعث میشود کارهایی که محقق میشود مثلاً زن و مرد مختلف خلق شدند، درست است «مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثَى»[6] دو جهت است. اما این لِّتَسْكُنُوا دنبالش نتیجهاش است که یک امر واحد است.
اگر این اختلاف سبب سکون، سبب..، این سکون سکون کمالی البته دیگر، لِّتَسْكُنُوا آن سکونت و آرامش. و اختلاف باعث شناختن، اختلاف باعث تکمیل کارها و کارها پر نتیجهتر باشد مثل «إختلاف امتی رحمة»[7] میشود؛ که اختلاف امت من رحمت است، منتها کدام اختلاف رحمت است؟ نه آن اختلافی که «ستفرق أمتي من بعدي»[8] مثلاً «ثلاث و سبعين فرقة»[9] 73 فرقه میشوند. آن سه فرقه شدن اختلاف در اعتقاد است که از یک اختلاف در عمل کشیده شد به یک اختلاف در اعتقاد.
پس اگر مرحوم علامه اینجا این دو بیان را به خوبی تفسیر کردند که این دو تا کنار هم آمدند، یکیاش تفرق در اعمال است یکیاش اختلاف در عقائد. و تقدم تفرق در اعمال بر اختلاف در عقاید علتش این است که اول از عمل آغاز میشود و بعد به اعتقاد کشیده میشود اختلافها در جامعه. پس باید در یک اجتماع جلوی آن تفرق مذموم در عمل را گرفت تا آن تفرق موجب اختلاف در اعتقاد نشود. اگر میخواهیم جلوی تفرق در عمل را بگیریم چه کار بکنیم؟ سیره انبیا بیان میکند که این تفرق در عمل با تعریف یک کار شکل میگیرد، اما اگر آن کار میخواهد محقق بشود، نتیجه این کارها و تحقق این کارها چی میخواهد باشد؟ ارتباط بیشتر بین افراد، محبت بیشتر بین افراد.
حالا دقت کنید اینها را ترتیبی چیدم تا آمدم تا اینجا که اگر در یک جامعهای سرخطهای تفرق دارد پیدا میشود، فتنههایی که دنبال گسست اجتماعی است دارد پیدا میشود، دشمنیها و کیدهایی که میخواهد سبب تفرق بشود پیدا بشود، این باید اثرش در جامعه مؤمنین، مبارزه با او، پاتک نسبت به او در جامعه مؤمنین به چی باشد تا خنثی بشود؟ به محبت بیشتر مومنان با همدیگر، ارتباط گستردهتر مومنان با همدیگر منجر بشود. اگر این به ارتباط گستردهتر مومنان با همدیگر منجر شد که روایات ما الی ماشاءالله به این..، الی ماشاءالله که می گویم خیلی زیاد است آن هم در ابواب مختلف است. در ابواب احیای امر ما که رفت و آمد کنید با همدیگر، تذاکروا، بنشینید بگویید گفتگو کنید رفت و آمد کنید، تا این میشود «فان ذلك حياة لامرنا»[10] این احیای امر ما است. نشست و برخاست شما، رفتار..، بروید در خانه همدیگر، «تلاقوا في بيوتكم»[11] بروید در حقیقت ملاقات در خانه همدیگر داشته باشید که این رفت و آمد در خانه همدیگر، «ذلك حياة لامرنا» که باب احیای امر ما یک باب گسترده است برای مقدماتش با همین رفت و آمدها است. یا میفرماید اگر میخواهید به ما نزدیک بشوید، تزاوروا، تلاقوا، با همدیگر «فَإنَّ ذلِكَ قُربَةً إلَى اللّه»[12] این نزدیک شدن به من است.
یا در آن روایت اسحاق بن عمار میفرماید که اگر امام از شما رو برگرداند، اسحاق میگوید از من روبرگرد..، وقتی سؤال کردند که چرا «ما الذي غير حالي عندك؟»[13] حضرت فرمود «تغيّرك على المؤمنين»[14] تو با مومنان رابطهات ضعیفتر شد، منِ امام ارتباطم با تو مرتبط کامل با رابطه تو با مومنان است. یا در آن روایت علی بن مهزیار رحمة الله علیه آنجا وقتی به حضور امام میرسد بعد از 20 سفر حج، اولین سؤال امام از او این است چرا دیر آمدی؟ وقتی علی بن مهزیار عرض کند خدمت آقا که آقا راه بسته بود، من که عاشق بودم دنبال بودم. حضرت فرمودند راه بسته بود یا این که روابط شما با هم تغییر کرده؟ آنی که بنبست ایجاد میکند تغییر رابطههای مومنان است. پس ببینید یک موقع در حالت عادی است، ما در رابطه حالت عادی گاهی روابطمان رو به رخوت و سستی میرود و دشمن در دشمنیاش وقتی دشمنیاش را شدت میدهد، این نعمت الهی میتواند باشد تا این که رابطههای ما با همدیگر شدت پیدا بکند در مقابل این مسئله.
من مثال عرض کردم که وقتی که عراق داشتند دولت انتخاب میکردند به اختلاف شدید بین شیعیان منجر شده بود تا این که..، اگر دوستان یادشان باشد چندین سال قبل، تا این که داعش حمله کرد و در عراق با سرعت رفت موصل را گرفت و یک قدرتنمایی عظیمی کرد. یکی از برکات آمدن داعش به عراق و گرفتن موصل و اطرافش، و سرعت حرکتش این شد شیعیان آن تفرقشان را کنار گذاشتند، مجتمع کنار هم شدند، یک دولت واحدی تشکیل دادند. شاید جز موفقترین دولتهایی که اینها تشکیل دادند آن هم جبراً، به لحاظ یک دشمنی که دشمنیاش را ایجاد کرده بود و یکهو نصف خاک عراق را توانست با یک سرعت بگیرد، احساس خطر کردند، کنار هم جمع شدند، مجبور شدند؛ ولی این احساس خطر و مجبور شدن، برکاتی زیادی برای اینها ایجاد کرد، جلوی تجزیه عراق را گرفت، چون عراق قرار بود قطعاً تجزیه بشود. تمام مقدماتش با حرکت داعش شکل گرفته بود، اما خدای سبحان نقشه آنها را نقش بر آب کرد. چون مومنان به همان اندازه ایمان کنار هم مجتمع شدند، جلوی تفرق عملیشان را گرفتند، تفرق عملی به اختلاف در اعتقاد کشیده نشد و لذا نتیجه داد. اگر ما میخواهیم نقشه دشمن نه فقط نقش بر آب بشود، بلکه دشمن پشیمان بشود از کارش؛ ببیند هرگاه که دخالت میکند فتنه میکند، ایجاد مشکل میکند، مومنان رو به همدیگر بیشتر میآورند، ارتباطشان با همدیگر شدیدتر میشود.
این را بگوییم از کجا شروع بکنیم؟ صبر کنیم یک حرکت کشوری صورت بگیرد یا نه؟ بارها این را عرض کردیم که مومنان وقتی در کنار هم قرار میگیرند و به هم شروع میکنند از همین جمعهای محدود محبتها و ارتباطاتشان را قویتر کردن، مثل.. . اینها کاملاً راهکار عملی است ها، یعنی نسیه نیست که بگوییم نمیدانیم چه کار بکنیم، هر کسی میتواند در این رابطه وظیفه خودش را ببیند. وقتی مومنان کنار هم قرار گرفتند، هر مؤمنی یک جاذبه وجودی دارد، وقتی مومنان در کنار هم قرار میگیرند جاذبههای وجودی اینها به هم ضمیمه میشود؛ در نگاه اول اجتماع مومنان، در نگاه دوم روح جمعی حاصل از جمع مومنان، که او قویتر هم است. این آهنربای جاذبه محبت، هر یک نفری که به این جمع اضافه میشود قدرتمندتر میشود. اثر قدرتمندتر شدن این جمع مومنان با محبت بیشتر و روابط مکررتر به همدیگر این است که ابتدا آن مومنان خالص جذب میشوند، چون این آهنربا توانش حد دارد، بعد کم کم با جذب آنها، توانایی این گستردهتر میشود، آن حتی کسانی که ناخالصی دارند هم به دنبال این وجود جمع کثیر و طلب فطری محبت که در درون هر کسی نهفته است، این قدرت ایجاد میشود و این جاذبه شدت پیدا میکند. پس از نزدیکترین جا میتوانیم شروع بکنیم، از هسته یک خانواده و هسته یک فامیل، هسته در حقیقت یک عشیره، یک شهر، یک محله، یک در حقیقت محل کار، یک کوچه، همه اینها میشود این هسته را آغاز کرد و بدانیم اگر آغازش سخت است همیشه، ولی وقتی شروع شد سرعت پراکندگیاش و اثرگذاریاش، تاثیرگذاریاش خیلی زیاد است. به خصوص اگر مثلاً صد تا هسته در صد نقطه شروع بکنند هر نفر بشود در حقیقت مرکز یک هسته و این صد هسته با این نگاه اگر شروع بکنند به سرعت به هم ملحق میشوند. آن وقت این میشود ید واحده. یعنی اینها با نگاه به این که نمیخواهند محدود در این مطلب هم باشند، تبدیل به ید واحده میشوند. آن وقت تمام حرکتهای دشمن با این کار زیر سؤال میرود و هر هجمه دشمن به این جمع سبب محکمتر شدن رابطهها میشود. برخلاف آنی که دشمن فکر میکرد هر حرکتی بکند سبب گسست میشود، هر قدر دشمن نیرو وارد کند به این، مثل سلولهای ایمنی بدن که وقتی بیماری به آنها نفوذ میکند فعالیت اینها رو به تزاید میرود، به طوری که کارهای عادی تعطیل میشود و کارخانه تولید سلولهای ایمنی تقویت میشود و این بدن در رابطه با نظام آن ویروس یا میکروبی که وارد شده، قدرتمندتر ظاهر میشود، حفظش قویتر میشود، این یک اثر.
یک اثر دیگر این است که این خیلی زیبا است اشاره هم قبلاً کردیم، ببینید دشمن وقتی که میخواهد یک حرکت همهجانبه داشته باشد، مجبور است تمام نیروهای مختلف زشتی را کنار هم قرار بدهد. یعنی تمام اینها هر کدام متفرقاً یک بدی را دارند تبلیغ میکنند. اگر یکی در حقیقت همجنس باز است، یکی نمیدانم سلطنت طلب است، یکی در حقیقت کسی است که اخراج شده تبعید شده به خاطر کارهای مختلفی که داشته، هر کسی در آن راستای کاری که دارد..، یکی منافق است، هر کس در راستای کاری که دارد، یک بدی یا بدیهایی را دارد متجلی میکند. اما وقتی اینها کنار هم قرار میگیرند تمام اینها به خاطر این که بخواهند با هم همکاری بکنند حول یک محور با زور هم که شده، چون می دانید بدی و در حقیقت عدم کنار هم قرار نمیگیرد؛ اینها تعبیرش این است که ظاهرش این است که میبینید «تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی»[15] چون اینها آمال و آرزوهایشان هیچ کدام به هم نمیخورد، هر کدام قدرت را برای خودش میخواهد، چون این تهذیبی نشده، چون این محورش دنیا است، چون محورش دنیا است هر کدام قدرت را برای خودش میخواهد، باید یک قدرت بالاتری بر اینها مثل سلطه استکباری شیطانی بر اینها غلبه بکند، بگویید کنار هم بایستید تا بتوانید پیروز بشوید. اما در همان حین هم دائماً اینها حرف خودشان را دارند.
اما مهم این است که وقتی بدیها زشتیها کنار هم جمع میشود، خب یک زشتی بالاتری را نشان میدهد. یعنی یک زشتی یک مرتبه از زشتی را آشکار میکرد. برای این که مؤمن در مقابل این زشتی به تنهایی قرار بگیرد، ممکن بود وجوهی از خوبی را آشکار بکنند تا آن وجه زشتی پنهان بماند. اما وقتی که میخواهند همه زشتیها کنار هم قرار بگیرند، حتماً اگر این بخواهد زشتیهای دیگر را پنهان بکند، قیمتش به این تمام میشود که بخواهد آن یکی را رد بکند. چون پنهان کردن زشتیهای دیگر، رد کردن آن گروه دیگر است. این هم امکانپذیر نیست، چون آن هم میخواهد شرکت داشته باشد. پس مجبور است که همه را بپذیرد، همه زشتیها را پذیرفتن در این که کنار هم جمع شوند، یعنی همه اینها با وجه زشتی که این دارد، او دارد، او دارد، او دارد، زشتی متلالأ میشود، زشتی آشکار و صریح میشود.
این یک طرف مسئله است، طرف دیگر مسئله این است که هر زشتی که در مقابل قرار میگیرد، یک گروهی از این متنبه میشوند و بدشان میآید، به سمت معروف حرکت میکنند. زشتی دیگر که میآید، دسته دیگری باز به سمت معروف حرکت میکنند و از این متنفر هستند. خود این سبب میشود که ما قدرت پیدا بکنیم، وقتی زشتیها در کنار هم قرار میگیرند قدرت اهل ایمان را تقویت بکنیم به خاطر این که هر کدام میلشان به خوبی خاصی بود که آن خوبی خاص در مقابل آن زشتی خاص قرار میگرفت، میتواند آن خوبی خاص وقتی کنار هم قرار گرفت آن موقع یک طرف، ببینید این بحث خیلی زیبا و دقیقی است، یک طرف چون خوبی حقیقت مطلقش امام بود هر کسی به هر مقداری که طالب خوبی بود به سمت امام آمده و مجتمع حول محور امام شده؛ چون امام معروف مطلق است و مقابلش زشتی است. پس هر چه قدر زشتیهای آنها در کنار هم شدیدتر بشود، اتحادشان با هم بیشتر بشود برای ما قوت است یا ضعف است؟ نقطه قوت ما میشود. ما باید بترسیم یا خوشحال بشویم؟ باید خوشحال بشویم. وقتی فتنهگرها در کنار هم قرار می گیرند، وقتی اوج فتنه آشکار میشود، وقتی جنگ احزاب فتنهگران در مقابل نبی ختمی در اینجا در مقابل امام زمان شکل میگیرد، این جنگ فتنهگرها با تمام زشتیها در مقابل حقیقت معروف است. حقیقت معروف را باید آشکارتر بکند. پس در هر جایی که فتنهگران و آشوبگران و زشتیگراها هرچه قدر کنار هم بیشتر قرار بگیرند آن زشتی مطلق را بیشتر نشان میدهند. همان آیه شریفه که میفرماید که «لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ»[16] که اول خبیث و طیب از هم جدا میشوند و بعد خبیثها بعضی بر بعضی ضمیمه میشوند، فَيَرْكُمَهُ متراکم میشوند که این تراکم خبیث یکی از آن جریان سنت محوضت است که دارد به سمت در حقیقت آن نگاه آخرالزمانی جلو میرود که اگر در مقابل ما دیدیم که همه خبیثها دارند کنار هم جمع میشوند، یک بشارت است برای اینکه زمینه ظهور دارد محققتر میشود. چون تعبیر این است که باید انسان در نظام آخرالزمانی به سمتی پیش برود که حرکت مؤمن به دنبالش محوضت کفر را در مقابلش ایجاد کند و محوضت ایمان را برای خودش. هر قدر این قدمها در ایجاد محوضت کفر و محوضت ایمان قویتر شکل بگیرد زمینه ظهور نزدیکتر شده، آخر الزمان نزدیکتر شده، که آنجا اوج محوضت کفر است و اوج محوضت ایمان است.
این نگاه، دنبال این مسئله که اساس این دو تا را ببینیم باز یک نتیجه دیگری را به دنبالش میآورد. وقتی که دشمن در دشمنیاش و شرارتش مجتمع میشوند معیار شرارت و اوج شرارت یک میزانی پیدا میکند که آن میزان باعث میشود دشمنی ما با هر شری به مقدار ارتباطش با آن شر مطلق باشد. این هم نکته بعدیاش است. یعنی ما معیار و میزانمان این است که یک معروف مطلق داریم که محبت ما و رابطه ما با هر کسی به اندازه ارتباط با این معروف است، شدت رابطه و اوج محبت مربوط به خود معروف مطلق است که امام است و به مقدار نزدیکی به این شدت محبت و رابطه ما را به دنبال دارد. در مقابلش، آن مقام منکر و شرارت هم یک اوجی دارد که امام او را به عنوان شیطان بزرگ معنا کردند که آن شیطان بزرگ مسلط و مسیطر بر همه اینها است، با ظهورات مختلفش میخواهد با ما درگیر بشود، جمع کرده تمام شئون مختلفش را.
اما ما باید حواسمان باشد شئون مختلف شیطنت به اندازه شأنش ما را جذب بکند و مقابله را شکل بدهد. اگر یک شأنی مقابله ما را در حد ارتباط با شیطان بزرگ خواست مقابلش شکل بگیرد، این ما به اشتباه افتادیم در محاسبه. دشمن دنبال این است که اشتباه محاسباتی هم در شناخت معروف، هر در شناخت منکر ایجاد کند. اما ما باید در جرا و تمام برخوردها و شدت مقابلهها، یکی از نقاط مهم این است که شناخت دشمن و مراتب دشمنی و برخورد به اندازه مرتبه دشمنی؛ یعنی نه بیش از حد نه کمتر، یعنی اگر یک کسی عالماً عانداً در مقابل میایستد به عنوان امیر لشکر دشمن، یک طور برخورد داریم؛ اگر یک کسی غافلاً و جاهلاً به عنوان یک سرباز در مقابل ما است طور دیگری برخورد داریم. آن کسی که هیجان میآورد او را در میدان، درست است کار خطا است و اختیارش بوده، اما یک مرتبه از برخورد را میطلبد. آن کسی که نه ب،ا بغض و کینه آمده، مرتبه دیگری از خطا را. و آن کسی که اوج بغض و کینه است که خود آن نظام سرکرده دشمنان به عنوان آمریکای مستکبر است، قطعاً آنجا اوج رابطه را میبینیم، گم نمیکنیم حواسمان پرت نمیشود. این آن چیزی است که در صحنه رزم وقت ایجاد غضب خیلی سخت است کنترلش. یعنی وقتی که غضب ایجاد میشود صحنه بروز غضب است، معیارها از دست میرود.
ببینید یک فرد وقتی غضبناک میشود..، به ما گفتند که وقت غضب تصمیم نگیرید، بنشینید اگر ایستادهاید، اگر نشستهاید بخوابید وضو بگیرید، جابجا بشوید تا آن معیار و میزان شما به واسطه آن حال غضب از دست نرود. حالا در صحنه اجتماعی که یک هیجان ایجاد میشود، اگر نیروهای مومنان با عقل به اصطلاح آن سلطه عقل تصمیم نگیرند و حالت غضب در تصمیمگیری اینها دخیل بشود، اصلاً دشمن این را میخواهد. دشمن این را میخواهد که عقل ما در آن ناحیه تحریک شده باشد، غضب سلطه پیدا کرده باشد و تصمیم وقت غضب یک تصمیم غیر در حقیقت میزانی باشد، بدون معیار باشد. وقتی اینجوری شد، آن موقع سمت و سو، جهتدهی، برخورد، شدت، همه میبینید که اثر سوء میگذارد، اثر ضد میگذارد. در حالی که اگر نگاه این بود که اساس بر هدایتگری است، اساس به دنبال جذب نیروهای دشمن هستیم.
اسلام وقتی شروع کرد با امیرمومنان و حضرت خدیجه سلام الله علیهما آغاز کرد؛ اما توانست اینقدر گسترده بشود از کجا آورد اینها را این نیروها را؟ از دشمن این نیرو را گرفت، این نیروهای دشمن بود که توانست جذب بکند تا شدند نیروهای اسلام. اینها مقابل پیغمبر ایستاده بودند. همانهایی که مقابل ایستادند تبدیل شدند به نیروهای فدایی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم. اگر با این نگاه نگاه بکنیم که ما به دنبال هدایتگری انسانی هستیم، صحنههای هیجانانگیز و جنگها برای ما صحنه جذب نیرو است، نه صحنه فقط مقاتله و جنگ. مقاتله و جنگ و بروز غضب به عنوان فرع این است، به عنوان این است که رحمت بر غضب سبقت دارد، غضب ما هم از رحمت نشئت گرفته. این نگاه را اگر دیدیم، نه فقط در مقابل آشوبگران داخلی که اینها بسیاریشان نیروهای خودی بودند که با یک تحریک جزئی به سرباز دشمن و بعد ممکن است سردار دشمن تبدیل شده باشند، اما در عین حال جای برگشتن را با دادن آن عقاب و جزایی که باید متحمل بشوند، نه بدون جزا و عقاب، این را باز گذاشتیم. ما تازه بالاتر از این، ما این صحنهها را صحنه جذب دشمنانمان می دانیم که میتوانیم در این صحنهها و نبردها نگاهمان این است، رفتارمان به گونهای باشد، برخوردمان به جوری شکل بگیرد، با همه تبیلغاتی که دشمن میکند این بر او غلبه بکند و دشمن وقتی که دیگرانی که در عرصه دشمنی بودند تا الان با ما این صحنه را میبینند، اقرار به آن عطوفت، رحمت، آن حقانیت، آن..، این از دنبالش پیش بیاید. اگر این نگاه را داشته باشید، ببینید تمام صحنه عملی مقابل ما متفاوت برخورد صورت میگیرد.
کاری که مقام معظم رهبری به عنوان یک رجل الهی دارد انجام میدهد از این مبنا شکل میگیرد، این نگاه در آن حاکم است. لذا صبر مقتدرانه است، نه صبر منفعلانه. صبر مقتدرانه خیلی سخت است که انسان قدرت داشته باشد اما در عین حالی که قدرت دارد از منظر الهی میبیند که اینها نیروهایی هستند که مقداری از اینها قابل جذب است. امیرمومنان در جنگ خوارج که مقابل خوارج قرار گرفت، اینها 12 هزار تا بودند، لشکر امیرمومنان علیه السلام بیش از این حرفها بود، غیر قابل قیاس بود، و سرعت نابودی آنها اگر میخواست اقدام بکند خیلی در حقیقت سرعتِ.. به اصطلاح وقت زیادی را نمیخواست و سرعت زیادی برای نابودی بود، اما امیرمومنان چندین روز طول داد. و هی پیک فرستاد، هی گفتگو کردند، هی سخنرانیهای عمومی، در حقیقت آن بخش فرهنگی کار حضرت آنچنان در حقیقت فعال شد، 8 هزار نفر از این 12 هزار نفر جدا شدند، 4 هزار تا باقی ماندند.
خیلیها امیرالمؤمنین علیه السلام را به سستی و تهاون در جنگ متهم کردند. اما آن نگاه الهی چیز دیگری است. این که این به دست امیرالمؤمنین کشته نشود که شقاوت ازل و ابد بشود، یک نگاه دیگری است. اگر منافقین به دست مومنان کشته بشوند، این دیگر شقاوتش ابدی است، برای این نجات دیگر امکانپذیر نیست. پس باید تا حد ممکن چه کار کرد؟ نظام در حقیقت تصفیه و جذب نسبت به لشکر دشمن ما است ها، لشکر دشمن ما شکل بگیرد. اگر با این نگاه حرکت کردیم آن موقع حالمان صبرمان مقاومتمان مختلف میشود.
خیلی بحثهای دیگری را من نوشته بودم حالا منتها این فرمایشاتی را که مرحوم علامه دارد را حدودیاش را تطبیق میکنیم تا ببینیم که.. ببینید در هر حرکتی که دشمن میکند به نفع ما است یا به نفع ما نیست. مثلاً اگر کسی دوستان این سوره انفال را ببینند آیات چهل و پنجم به بعد سوره انفال را ببینند، یک نگاه گذری در این رابطه خیلی به ما سوژه و مطلب میدهد. میفرماید که از آیه چهل و ششم سوره انفال، «بسم الله الرحمن الرحیم، وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا»[17] محور خودتان را چی قرار بدهید؟ اطاعت خدا و رسول «وَ لَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا» اختلاف در بینتان ایجاد، این اختلاف اختلافی است که سبب تفرق ابدان، بعد سبب تفرق اعتقادات و جدایی میشود. «وَ لَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ»[18] در وقت نزاع و جنگ اگر نیروهای خودی وقتشناسی نکردند و آنجا شروع کردند نقدها و انتقاداتی را که در دوران آرامش باید کرد، تحلیل کرد، آنجا کردند، آن یکپارچگی به هم ریخته میشود. نمیگوییم بر هر چیزی صبر کنند ها، اما این است که وَ «لَا تَنَازَعُوا» نوع بیان در وقتی که وقت قتال و دفاع است و فتنه است، «وَ لَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا» اگر تنازع کردید اختلاف کردید با هم، یکی به دو کردید، «فَتَفْشَلُوا» شما فَشَل میشوید، آن موقع دشمن به همین نسبت شما ضعیف شدید، دشمن از این ضعف شما کمال استفاده را خواهد کرد. «وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ» آن قدرت مقاومت شما که دل دشمن را خالی کره بود، باعث شده بود که او ترس در وجودش بیفتد، این تفشلوا پیام به دشمن است «تَذْهَبَ رِيحُكُمْ» قدرت شما از دست میرود. «وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»[19]؛ بعد دنبالش میفرماید «وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ»[20] دارد لشکر دشمن را برای ما ترسیم میکند، فتنه مقابل را، «وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ» شما مثل آنها نباشید، آنها چه جوری خارج شدند؟ «وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بَطَرًا»[21] اینها برای شهوترانی خارج شدند، اینها برای عشق و حال خارج شدند، اینها دنبال بازیگری هستند «وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بَطَرًا» اینها برای هوسهایشان خارج شدند، برای «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ» نبوده. «وَ رِئَاءَ النَّاسِ»[22] آمدند جلوهگری بکنند، آمدند خودشان را نشان بدهند، هر کدام به دنبال جایگاه خود نشان دادن هستند.
«وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بَطَرًا وَ رِئَاءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ»[23] اینها هم در نظام ظاهری و باطنی سد عن السبیل میکنند، جلوی پیاده شدن احکام خدا را میگیرند در نظام باطنی، در نظام ظاهری سد عن السبیل ظاهری میکنند. به هم ریختن راههای مردم، آشوبگری که منجر به بستن راهها میشود، این مظهر سد عن سبیل الله است، البته بالاترش مقابله با احکام خدا است که سد عن سبیل الله است، از این او را میخواهند، این ظاهر دنبال آن باطن است. که ببینید چه قدر زیبا تفسیر میکند «وَ اللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ»[24] خدا احاطه دارد به آنچه که اینها عمل میکنند، در نظام عملیشان احاطه دارد.
اگر خدا احاطه دارد کسی که به خدا مرتبط است هم خدا به او احاطه میدهد. این صفت خدا را که دارد اینجا به رخ میکشد که «وَ اللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ» یعنی چی؟ یعنی خدا به مومنینی که تابع او باشند این احاطه را خواهد داد، یعنی این بیان احاطهای است که خدا دارد به مؤمن میدهد اگر در دایره «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ» بود. «وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ»[25] وقتی شیطان بین اینها است، دارد در حقیقت میدود از این ور به آن ور شیطان، «وَ قَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ»[26] امروز شما غلبه دارید. یعنی آن القای شیطانی که غلبه با شما است و وقتی صحنه را در نظام رسانهای این قدر جلوهگری ایجاد کردید به طوری که هر کسی در هر گوشهای است فکر میکند همه عالم الان آشوب فرا گرفته شده و همه جا آشوب در حقیقت فرا گرفته شده است و غلبه نزدیک است، آن موقع با تمام وجودش جلو میآید. وقتی با تمام وجودش جلو میآید لایههای پنهانیاش را میگذارد کنار. وقتی لایههای پنهانیاش را گذاشت کنار، اثرش چی میشود؟ آشکار شدن نفاقها به کفر، عبور از نفاق به کفر. لذا میبینید آخرین شعارهایشان را میدهند، آخرین حرفهایشان را میدهند، آخرین عملکردهایشان را.. . اینها همه آن «وَ اللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ» است ها. یعنی احاطه خدا، آن چیزی که مکر اینها بود میخواستند مکر بکنند مکر به خودشان شد، وقتی خودشان را آشکار کردند بعد آن وقت دنبالش ببینید «وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَ قَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ»[27] کسی دیگر حریفتان نیستها، شما غلبه کردید «وَ إِنِّي جَارٌ لَكُمْ»[28] شیطان هم میگوید من هستم که پشتیبانتان هستم، جار و مجیر شما من هستم. یعنی اگر جایی هم کم آوردید خیالتان راحت باشد.
آمریکا به اینها پیغام میدهد که من هم هستم، ما در حقیقت هوایتان را داریم به هر جوری «وَ إِنِّي جَارٌ لَكُمْ» من پناه شما هستم. بعد چی میشود؟ «فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ»[29] وقتی قرار بر درگیری میشود، جلوی هم لشکرها در میآیند «نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ»[30] اول کسی که عقبنشینی میکند خود شیطان است، میگوید نه من غلط کردم این حرف را زدم، من این حرف را نگفتم منظورم این نبوده، من نمیخواهم درگیر بشوم من با شما قصد درگیری ندارم. اولین نفر خودش میکشد کنار، «نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ»[31] حتی تا جایی جلو میرود که از خود آنهایی که داشت تشویقشان میکرد و آنها را تحریض میکرد و اینها را میگفت بیایید من هستم از آنها برائت..، «إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ» من با شما نیستم، نه کاری به شما ندارم، اینها از ما نیستند، اینها حرف ما را.. . اگر گرفتی اینها را، گفتند بابا این ما را پول تأمین میکرد اسلحه میداد این کار را میکرد، اینها بعد میگوید نه ما این کارها را نکردیم. برائت میجوید «إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ» بعد دنبالش میگوید، این خیلی زیبا است، «إِنِّي أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ»[32] شیطان میگوید من یک چیزهایی میبینم شما نمیبینید، من ترسم بیش از شما است؛ چون عقبه کار را در جایی میبینم که دم من اینجا گرفتارتر است، من نمیخواهم رو در رو برخورد بشوم، «إِنِّي أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ» شما یک ظاهر را دارید میبینید، به لشکرش میگوید، شما یک ظاهر را میبینید؛ اما من دارم رصد میکنم پشت کار را هم میبینم. غیر از آن نظام ظاهری، آن به هم ریختن محاسباتشان را هم میبینند که هر چه محاسبه میکنند به هم ریخته میشود «إِنِّي أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ». خیلی زیبا است اینها، اگر انسان با باور الهی در صحنه بیاید، اینها وعدههای الهی است. «إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ»[33] او هم میگوید من هم از قدرت خدا میترسم. میبینند که هر جایی که دیگر کار سخت میشود، خدای سبحان برای اینها یک پیروزیهای علی حده دارد. «إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ»[34]
یک بیانی هم ذیل بعضی از این..، حالا آیات بعدیاش همان ادامهاش خیلی خوب است ولی خب حالا دیگر فرصت هم نیست، یک بیان خیلی زیبایی است که وقتی شیطان و لشکرش در مقابل قرار میگیرند در بعضی از جاها دارد که خدای سبحان جبرئیل را با شمشیر نوری. شمشیر نوری خیلی زیبا است که قبلاً هم شاید روایتش را داشتیم، که با شمشیر نوری به مقابله میفرستد، یعنی تمام حیلهها، نور کارش از بین بردن سایهها و تاریکیها است، تمام حیلههای اینها آشکار میشود. حیله که آشکار بشود، مثل کید ساحرها بود که کیدشان آشکار شد، آن صنعشان خورده شد، این کار خدا است، ما در مقابله غیر از قدرتمندی که از جهت ظاهری داریم ولی چون قرار نیست قدرتمندی ظاهریمان را به سرعت استفاده کنیم دنبال جذب هستیم هدایتگری هستیم، اینجا باید کید اینها آشکار بشود، این مهم است، اینجا باید مکر و دروغ اینها آشکار بشود. لذا عصای موسای در حقیقت الهی بر صحنه و معرکه زده میشود و دروغهای اینها وقتی آشکار میشود، هر آشکار شدن دروغی عدهای را از اینها جدا میکند. این بحث بسیار زیبایی است.
خیلی لایههای بحث باقی ماند و فرصت تمام شد. مرحوم علامه در اینجا بحث را در حقیقت ادامه دادند و حالا انشاءالله دوستان خودشان آن را میبینند، میگوید وقتی که تحذیر میکند خدا از یک چیزی، چند بار تکرار میکند، معلوم میشود که این واقع میشود. اگر اینجا فرمودند با شدت که «وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ»[35] در بعضی از جاها هم دارد «بَغْيًا بَيْنَهُمْ»[36] معلوم میشود حتماً این محقق خواهد شد و آن هم نه یک بار، در مراحل مختلف تکرار میشود و لذا باید انسان قبلش آمادگی پیدا بکند برای این تفرق و اختلاف تا بتواند از اساس دفعش بکند که پیش نیاید و اگر پیش آمد رفعش بکند که درمانش بکند.
انشاءالله خدای سبحان به ما آن بصیرت و قدرت مقابله در صحنه و شناخت آن حقایقی که ما از این صحنه میخواهیم در سنت محوضت که ما را به سمت «يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ»[37] میخواهد خباثت آشکارتر بشود و محوضت حق بشود و آنجا است که امام آشکارتر میشود در وجود خودمان ابتدائاً و در نظام اجتماعیمان ثانیاً انشاءالله بیش از گذشته آشکار بشود و ایمانمان مضاعف بشود. که اینها آیات الهی است خدا دارد با افعالش با ما سخن میگوید «قوله فعله» افعال خدا است که دارد ما را رشد میدهد. از این خوشحال باشیم که در دورهای قرار گرفتیم که رشد بالاتر امکانپذیر است، انشاءالله در این امتحانات سالم بیرون بیاییم. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
[1] آل عمران، آیه 105.
[2] آل عمران، آیه 103.
[3] حدید، آیه 4.
[4] حجرات، آیه 13.
[5] همان.
[6] همان.
[7] شرح مسلم ، النووي : 11 / 91 ، الجامع الصغير ، السيوطي : 1 / 48 ح 288 ، كشف الخفاء ، العجلوني : 1 / 64 ح 153.
[8] تفسير كنز الدقائق ج9 ص192.
[9] همان.
[10] الخصال ج ١ ص ١٤.
[11] المحاسن ج1 ص9.
[12] الاختصاص ،ص 247 .
[13] قضاء حقوق المؤمنين (الصوري، الشيخ أبو علي) ، جلد : 1 ، صفحه : 28.
[14] همان.
[15] حشر، آیه 14.
[16] انفال، آیه 37.
[17] انفال، آیه 46.
[18] همان.
[19] همان.
[20] انفال، آیه 47.
[21] همان.
[22] همان.
[23] همان.
[24] همان.
[25] انفال، آیه 48.
[26] همان.
[27] همان.
[28] همان.
[29] همان.
[30] همان.
[31] همان.
[32] همان.
[33] همان.
[34] همان.
[35] آل عمران، آیه 105.
[36] شوری، آیه 14.
[37] انفال، آیه 37.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 816” دیدگاه میگذارید;