بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: سوره آل عمران: آیات 102 تا 110
خب، بحثی که در محضر دوستان بودیم بحث در آیه ی 103 سوره ی آل عمران بود، در این بحثِ شریف نکاتی را جلسه ی گذشته در خدمت دوستان بودیم و نکاتی که گفته شد دنباله دارد و بحث مهمی را آغاز می کند، لذا با یک تذکر دوباره ای و نکات دیگری که ان شاءالله در محضر دوستان هستیم بحث را ادامه می دهیم.
عرض کردیم که: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا»[1] که خطاب به همه ی مؤمنان است، حقیقت اعتصام در رابطه با وحدت شکل داده می شود و وحدت در دایره ی محبت و بغض مشترک دیده می شود، پس اعتصام با محبت و بغض های مشترک شکل می گیرد، اگر یک خانواده محبت و بغض های مشترک داشته باشند و اگر یک محله یا جامعه محبت و بغض های مشترک داشته باشند وحدت آنها به مقدار محبت هایشان شدیدتر میشود و وقتی وحدت شدیدتر شد حقیقت این اجتماع به عنوان یک روح جمعی قوی تر می شود، روح جمعی یک حقیقتی است که مرحوم علامه قائل هستند و بعضی بزرگان دیگر قائل هستند که یک حقیقت واقعی است، یک حقیقت اعتباری نیست که وقتی جمع می شوند در کنار هم افراد مجموع فقط باشند نیست، علاوه بر مجموع بودن یک حقیقت جمعی ای را هم شکل می دهند که آن حقیقت جمعی بالاتر از اجتماع است، مثلا اگر بخواهیم عرض بکنیم در همین آیه ی شریف که [می فرماید:] [2] «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ ۚ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ ۚ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا» اگر شما 20 نفر صابر باشد بر 200 نفر و اگر 100 نفر صابر باشید بر هزار نفر غلبه می کنید! این نگاه از یک روح جمعی نشأت می گیرد که حقیقت جمعی ایجاد می شود که 20 نفر در مقابل 20 نفر [است]، اینجور نیست که بتوانیم بگوییم آیا اگر 20 نفر در مقابل 20 نفر [هستند] آیا یک نفر در مقابل 10 نفر [است؟]، معلوم نیست – دقت بکنید – یک نفر در مقابل 10 نفر از اینها شکل نمی گیرد، اگر یک حلقه ی 20 نفره شکل گرفت [در این صورت] در مقابل 200 نفر امکان مقابله را دارند؛ چون روح جمعی در ارتباط ایجاد می شود و الا اینجور نیست که هر یک نفر تک تک اگر بخواهد بجنگند با 10 نفر قدرت مقابله داشته باشد، هر چند در نگاه اول این برداشت می شود اما اینکه خدای سبحان از عدد 20 شروع کرده است با اینکه عدد 20 عدد رندِ صحیحی نیست مثل 100 و 10، می توانست از 10 شروع بکند بگوید: اگر 10 نفر بودید 100 نفر را مقابله می کنید، اما از عدد 20 شروع کرده است [و] این عدد 20 برای خودش حتما خصوصیتی دارد و در مرتبه ی بالاتر 100 را مثال زده است – در مقابل هزار نفر – که یک اقلی را شکل داده است و همچنین در مرتبه ی بعد که [می فرماید:] «الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا» [3] اینجا دوباره از 20 شروع نکرده است، در جایی که آن روحیه ضعیف تر بوده است حالت اجتماعی و ارتباطات ضعیف تر بوده است از عدد 100 شروع می کند؛ یعنی 100 نفری که کنار هم جمع می شوند در مقابل 200 نفر می توانند مقابله بکنند و هزار نفری که در کنار هم جمع می شوند با این روحیه در مقابل 2000 هزار نفر می توانند مقابله بکنند، این [نکته که:] خودش در جایی که ایمان ضعیف است از عدد 100 آغاز می کند و آنجایی که ایمان قوی است از عدد 20 شروع می کند، پیغام دارد [و] یک بیان است که این بیان نشان می دهد حقیقت اجتماعی هر چقدر قوی تر باشد می توانند افراد کمتری اثر بیشتری را ایجاد بکنند، چنانچه در رابطه با ابراهیم خلیل سلام الله علیه تعبیر قرآن این است :« إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا»،[4] خودش یک امت بود؛ یعنی این فرد اینقدر قوی است در روابط اجتماعی خودش هم به تنهایی اثر یک امت را دارد که دیگر اثر امت یک اثر ویژه است [و] حد نخورده است به چه حدی [اثر می گذارند] لذا تأثیر ابراهیم خلیل تا امروز هم باقیست فقط به افراد زمان خودش منحصر نیست، لذا در جریان همین آیه ی شریفه [می فرماید:] «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ» [إن یکن منکم؛ یعنی] از شما، که این ارتباطات را می رساند، پس مقدمِ بر غلبه ی بیرونی و آن قدرت بیرونی آن ارتباط درونی است، إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ اگر از شما 20 نفر صابر باشند، پس صبر پیدا کردن [و] صبر ها را به هم گره زدن که «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا» وقتی صبر ها بهم گره می خورد [و] تکیه بهم داده می شود، نه صبر فردی [بلکه] تصابر است که اگر باهمدیگر تصابر داشتید این صابروا باعث می شود که عشرون در مقابل 200 نفر [قرار می گیرد]، پس آن محبت درونی 20 نفر باهمدیگر هر چقدر شدیدتر باشد صبر اینها [و] قدرت اینها [و] قوت اینها بیشتر می شود، لذا اینجور هم نیست که این 20 نفر در مقابل 20 نفر آخرین حد باشد، چنانچه إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لله» که خودش یک امت می شود آن هم یک مرتبه از حد است، چنانچه 100 در مقابل 200 هم یک مرتبه است، 20 در مقابل 200 هم یک مرتبه است، یک امت بودن هم یک مرتبه است، ببینید هر کدام از اینها دارد یک ملاکی را آشکار می کند که هر چقدر ارتباطات اجتماعی – که «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا» – شدیدتر بشود قدرت این جامعه در استحکام درونی شان از یک سو و در نفوذ ناپذیری از بیرون از سوی دیگر، قوی تر می شود. شیطان هم دنبال این است که ذره ذره استحکام این جامعه را زیر سوال ببرد، تعبیری که در بعضی روایات آمده است که شیطان دنبال این است که: «و یرید أن یحل دینکم عقدةً عقدةً»،[5] میخواهد در حقیقت گره های ایمان و آن ریسمان محکم را از شما دانه دانه باز کند؛ یعنی مثل این می ماند که: هر رابطه ی اجتماعی در ارتباطات مؤمنان باهم یک گره خوردن مؤمنان باهمدیگر است، بهم پیوسته شدن است که این بهم پیوسته شدن و گره خوردن، شیطان دنبال این است که دانه دانه اینها را باز بکند؛ چون قدرت برای گسستن همه باهم را ندارد، دیده اید این طناب هایی که به هم پیچیده می شود و چند لایه است اینها قدرتمند تر است از طنابی که یک تیکه است لذا می بینید طناب ها را عمدتاً چند لایه درست می کنند تا این چند لایه بودن و پیچ خوردن در همدیگر شدت استحکام را ایجاد کند، نظام ارتباطی دین در هر ارتباط اجتماعی که ایجاد می شود بین مؤمنان یک طنابی است که بهم وصل شده است و این طناب ها بهم تنیده می شود [و] وقتی تنیده می شود قدرت باز کردن برای کسانی که مقابل اینها میخواهند قرار بگیرند امکان پذیر نیست، پس در جامعه ی ایمانی باید روابط مؤمنان بر اساس محبت ها و بغض های مشترک باشد که نه فقط محبت های مشترک ریسمان است بلکه بغض های مشترک هم ریسمان است؛ یعنی وقتی که دشمنی واحد باشد [و] شناخته شده باشد [و] همه با هم نسبت به آن دشمن دشمنی داشته باشند این ریسمان محکمی می شود که این دشمن قدرت نفوذش را از دست می دهد، اما اگر دشمن ها مختلف شدند [و] هر کسی با دشمنی اختلاف داشت و دشمنی داشت، آن دشمن به لحاظ اینکه بقیه با او دشمنی ندارند قدرت نفوذ به این اجتماع را پیدا می کند، لذا اگر امام رحمة الله علیه آمریکا را به عنوان شیطان بزرگ علم کرد و بقیه ی دشمنی ها را ذیل دشمنی آمریکا و همراهی با آمریکا تعریف کرد این یک هوشمندی الهی بود که با این هوشمندی دشمنی را واحد قرار داد و با دشمنی واحد بقیه دشمنی ها ذیل این تعریف شدند نه جدای از این، لذا می بینیم اگر یک موقع وهابیت و داعش کاری می کند [و] اگر مثلا صهیونیست ها کاری می کنند همه ذیل این دشمنی ما با آمریکا تعریف می شوند و برخورد ما هم با آنها مطابق مرتبه ی دشمنی است که اینها در این دشمنی واحد دیده می شود، نمیدانیم ما چقدر این دشمنی واحد و بقیه ی دشمنی ها ذیل این تعریف شدن از جهت وجودی ارزشمند و تأثیر گذار است و از گسسته بودنِ دشمنی ها جلوگیری کردن چقدر مهم است، لذا دشمن دنبال این بوده به واسطه دوستان درونی ما این دشمنی واحد را بشکند، لذا برای آنها مهم است که این دشمنی واحد شکسته بشود، اگر این دشمنی واحد شکسته بشود دشمنی های دیگر همه شان پراکنده دیده می شوند [و] وقتی پراکنده دیده شدند مقابله ی اجتماعی واحد با دشمنی های پراکنده یکسان نیست، لذا این جامعه ضربه پذیر می شود از جهت دشمن، همینجور در ناحیه ی محبت هم همینجوری است، اگر در ناحیه ی محبت هم حقیقت محبت با یک محبت واحد دیده شود و محبت های دیگر ذیل این محبت تعریف بشوند [در نتیجه] ارزش همه این محبت ها هم افزا می شود، هیچ گاه این محبت ها در عرض همدیگر تعریف نمی شوند بلکه این محبت ها در طول هم تعریف می شوند و هم افزا می شوند، با هم افزا شدن این محبت ها با همدیگر نگاه این است که هر محبتی که اضافه می شود قدرت اجتماع را بالاتر می برد، هر حکمی که اجرا می شود در درون این حاکمیت قدرت همه ی اجتماع را بالاتر می برد، این از آن چیزهایی است که عرض کردیم که حرکت آن کلی دین به سمت توحید ولایی و از سمت توحید ولایی به سمت توحید الهی است که توحید الهی انسان را در رابطه با حقایق بیرونی… همان بحث دقیقی که میفرماید که: همه ی حسنات ظهور مقام ولایت هستند که «إنْ ذُكِرَ الخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَأصْلَهُ وَفَرْعَهُ وَمَعْدِنَهُ وَمَأْواهُ وَمُنْتَهاهُ» [6] یا اگر می فرمایند که: [7] نحن اصل کل خیر ما اصل کل خیری هستیم – از امام صادق علیه السلام – و من فروعنا کلّ برٍّ تمام نیکی ها شاخه های ماست، اگر این نگاه که: همه ی خیر و اصل و تنه ی خیر ما هستیم [و] شاخه های خیر هم ظهورات و فروعات ماست یک واحد دیده می شود، ارزش گذاری برای خیرات در عرض هم دیده نمی شود [بلکه] همه در طول یک حقیقت واحده دیده می شود، آن وقت اگر در روایات می فرمایند: اگر کسی عمل صالحی را در تثبیت ولایت در وجودش انجام داد هزار هزار برابر اثر همان عمل صالح است که بدون این نگاه انجام می شود، خب ببینید چقدر متفاوت می شود، چرا؟ چون کسی که با این نگاه به عمل صالح چنگ می زند تمام اصل و اساس وجودی اش باهم یکدفعه رشد می کنند [و] به سمت آن وحدت محبت دارد شکل میگیرد، متفرّقات محبت نیست بلکه تأکید همان محبت واحده است که همه ی اینها ظهورات امام و ولی است [همانگونه] که [می فرمایند]: نحن اصل کل خیر و من فروعنا کلّ برٍّ – و بعد دنباله اش می فرماید: – فمن البر التوحيد؛ یعنی رسیدن به توحید از فروعات ماست، خودِ صلاة و صیام و حج و جهاد از فروعات ماست، کظم غیظ و تعهد الجار از فروعات ماست، کسی [که] به همسایه اش رسیدگی می کند از فروعات ماست، ببینید چقدر زیبا می شود! دارد محبت به همسایه می کند در حالی که دارد محبت به همسایه می کند و حقوق همسایه را رعایت می کند ولایت در وجودش دارد تثبیت می شود، چون همه ی اعمال صالح ظهور ولایت است.
اگر با این نگاه عمل صالح انجام بشود تمامش تأکید محبت اعتقادی است، چون محبت اعتقادی آن اساس و اصل است، آن وقت شاخه های فرعی اش می شود محبت های در اخلاق و رفتار و اینها که اخلاق و رفتار این [فرد] هم ظهور اعتقاداتش می شود نه اینکه اعتقادات یک حکمی داشته باشد برای این و در زندگی این حاضر نباشد و از طرف دیگری اخلاق و رفتارش هم که در زندگی حاضر است ربطی به اعتقاداتش پیدا نکند نه، این شخص می شود یک حقیقت واحده که اصل و تنه و فروع و شاخ و برگ وجود این باهم یک حقیقت را نشان می دهند، یک محبت را نشان می دهند، در مقابلش می فرماید: وعدونا أصل كل شرٍّ، دشمنی ها هم باید واحد باشد؛ یعنی نه فقط محبت ها باید به ولی برسد دشمنی ها هم باید به سرشاخه ی شرارت برسد که وعدونا أصل كل شرٍّ و من فروعهم كل قبيح هر قبیحی هم از فروع اینهاست، هر قبیحی و زشتی هم از فروع و شاخه های اینهاست، لذا آخر این کلام می فرماید: فكذب من زعم أنه معنا دروغ می گوید کسی که می گوید ما با شما هستیم اما وهو متعلق بفروع غيرنا چون این درهم آمیختگی بهم می ریزد، اگر من بگویم تنم وصل است به محبت ولایت اما شاخه هایم وصل است به شاخه های قبائح آنها معلوم می شود که این یک [وجود] واحد نیست [و] تشتت در وجودش است، این تشتت انسان را… همانجوری که یک جامعه [وقتی] متشتت باشد به نتیجه نمی رسد یک وجود فردی هم وقتی متشتت باشد به نتیجه نمی رسد، لذا گاهی یملیون الی این جانب و آن جانب، باد از اینور می آید به این ور می شود [و از آن ور میاید به آن ور می شود]، لذا می بینید که خیلی ها وسط راه می برند، به خاطر اینکه وجودشان از ابتدا واحد نبوده است.
خدا رحمت کند مرحوم علامه ی طباطبایی را یک بیان دقیقی دارند، ایشان می فرمایند: هبط عمل به این جهت نیست که این [فرد] اعمال صالح انجام داده بود [اما] بعدا خرابش کرد، می گوید: نه، هبط عمل این است که نشان می دهد این ریشه های فساد در این اعمالش بوده است [اما] امروز آشکار شد که اعمالش خراب بوده است، یک قسمی از بیان هبط عمل به این است که ریشه های فساد در وجود این بود اما آشکار نبود، لذا خودش و دیگران فکر می کردند که: « يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»،[8] فکر می کردند که این چقدر کارهای خوبی دارد یا خودش فکر می کرد چقدر کارهای خوبی دارد، اما به یک ابتلا و آزمایش سنگینی که مبتلی می شود یکدفعه می بینی این شکست و آن موریانه ای که از درون این را زده بود و فاسد کرده بود و سست کرده بود یکدفعه می بینید باعث شکسته شدن و برگشت این شد از آن هم اعتقاداتی شد، [همانگونه] که الی ما شاء الله می بینیم که در بین کسانی که اظهار ایمان داشتند در مراحلی می بینید دچار عقب گرد و قهقرا و برگشت و پشیمانی از ایمان می شوند، یا اظهار ایمانشان را در جهتی با دیگرانی که دشمن ایمان هستند [انجام میدهند و] می بینی همراه آنها [می شوند]، این محبت هایی که آنجا سراغ اینها می آید که اینها را در کنار دشمنان اهل ایمان قرار می دهد از ابتدا ریشه اش بوده است منتهی آن روز آشکار شده است، این بیان «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا» یک بیان عظیمی است که دارد نشان می دهد که از یک هسته ی خانواده – که این هم خلاصه خطاب بهش می شود – تا یک هسته ی محله، تا یک هسته ی اجتماع یک شهر، تا یک کشور، تا یک امت که امت اسلام [است]، همه ی اینها را شامل می شود، در هر مرحله ای هم مراحل محبت تعریف مختلفی پیدا می کند [و] مراتب پیدا می کند، تا گره های این جامعه به همدیگر… گره در اینجا؛ یعنی پیوند، این گره ها؛ یعنی آن عقده هایی که به هم پیوند می زند و متصل می کند [و] متفرقات را متحد می کند، لذا شیطان دشمن این است که این اتحاد ایجاد نشود، این را دیروز به نحو مختلفی داشتیم.
امیر مؤمنان علیه السلام کلامی دارد که کلام زیبایی است، آن کلام را هم در محضرش باشد، حضرت می فرماید: کأنه اینها باهمدیگر عهد کردند که بر مختلفات و متفرقات جمع شوند – خیلی کلام دقیقی است – و عهد کرده اند در آنجایی که باید مجتمع باشند تفرق داشته باشند! امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند: [9] «فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَى الْفُرْقَةِ، وافْتَرَقُوا عَلَى الْجَمَاعَةِ»، آنجایی که باید اجتماع کنند اجتماع نکردند [بلکه] اجتماع بر فرقه کردند آنجا، آنجایی که باید جدا باشند وافْتَرَقُوا عَلَى الْجَمَاعَةِ اما آنجایی که در حقیقت باید مجتمع باشند افتراق کردند، تعبیر [این است] فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَى الْفُرْقَةِ، اجتماع بر فرقه کردند اما تفرق در اجتماع کردند، آنجایی که باید مجتمع باشند تفرق دارند، آنجایی که باید جمع باشند نه، فرقه دارند، دلیلش را بیان می کند – این دلیلی که دیروز نرسیدیم در بیان بگوییم – ، دلیلش این است: كَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ الْكِتَابِ ولَيْسَ الْكِتَابُ إِمَامَهُمْ آن ملاکی که افراد را کنار هم قرار بدهد باید یک چیزی باشد در طول افراد [باشد، اما] اگر افراد ملاک باشند برای اینکه بخواهد اتحاد ایجاد بشود هر فردی یک حدی دارد [و] چون حد این با حد دیگری تناسب ندارد و مختلف است حدود دشمنی می آورد، لذا «الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ»،[10] متقین فقط می توانند باهم دائماً دوستی داشته باشند، بعضی از خُلّط ها که شکل می گیرد در برهه ای این در برهه ای دیگر تبدیل به دشمنی می شود چون حدود افراد محفوظ بوده است یا «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا»،[11] آنهایی که تبعیت شدند از کسانی که تبعیت کردند تبرّی می کنند چون ملاک ارتباط و تبعیت بر اساس افراد بوده است نه حقیقتی که فوق افراد است، چون افراد بود و افراد حدود داشتند این حدود باعث دشمنی و کینه می شود، چون حدود همیشه سبب نفی و سلب است، حد من با حد شما متفاوت است، لذا سبب سلب است، اگر حد را آوردیم روی یک مسأله ای که فوق حدود افراد باشد – مثل کتاب الهی مثل امام معصوم ولی الهی که از حدود منسلخ است – آن باعث جمع می شود آن باعث اتحاد و ارتباط می شود، پس اگر گفتیم ما ملاک و میزان محبت را در ارتباط با کتاب و امام دیدیم و آنجا ملاک و معیار قرار گرفت البته این اعتصام آن وقت معنا می دهد که «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ» آن وقت حبل خدا چه می شود در روایت؟ حبل خدا می شود کتاب و امام، که کتاب و امام حبل هستند که می شود حولش همه ی اعتصام ها [شکل بگیرد]، آن هم اعتصامی که حد ندارد، ببینید در اعتصام های دیگر گاهی ممکن است یک جامعه ای در رابطه با مرزهای کشورشان باهم اعتصام کنند [و] حفظ مرزها را داشته باشند، آن حد دارد [اما] وقتی که دشمن بیرونی سلب شد در درون می بینی اینها باهم سازگار نیستند، دشمن بیرونی سبب می شد اینها حول مرزهایشان اجتماع بکنند اما جایی که آن محور محبت نامتناهی باشد آن جمع شدن حول این محور حدی ندارد، هیچ جایی متوقف نمی شود [و] این محور محبت به سمت نامتناهی دائماً سیر می دهد اینها را.
یک مثال بزنم مثال خوبی است، این مثال این است:
این پرنده هایی که کوچ می کنند ببینید به صورت فلش کوچ می کنند، یک حالت فلش دارند، نوک دارند و دو پهلو که همینجوری می آید [و ادامه پیدا می کند] آن پرنده ای که در محور و آن ابتدای فلش قرار می گیرد بیشترین اصطکاک در مقابل اوست، او دارد می شکافد هوا را و پرندگانی که در عرض این اینطرف و آن طرف و پرندگانی که بین اینها قرار می گیرند آنهایی که در عرض قرار می گیرند به صورت خط منحنی که به سمت دو طرف اینور می آید، اینها باز کمتر انرژی مصرف میکنند – از آنی که در نوک است – ، آنهایی که در درون هستند انرژی کمتری از همه ی اینها مصرف می کنند، چون اصطکاک هوا شکافته شده است و اینها دارند در پرتو آن شکافت اصطکاک حرکت می کنند، لذا این می شود یک حرکت کاروانی، اگر آن چیزی که در نوک پیکان حرکت هست قدرت و قوتش هر چقدر شدیدتر باشد، قدرت و تأثیر او باعث می شود آنهایی که در کنار حرکت می کنند می توانند سرعت بیشتری در کنار او داشته باشند و آنهایی هم که در درون این پیکان هستند سرعت مناسب با او را پیدا می کنند، اگر تک تک می خواستند حرکت بکنند هر کدام باید مطابق آنی که در نوک [پیکان] است انرژی مصرف می کردند، چون هر کسی باید هوا را خودش بشکافد تا حرکت بکند، لذا چون توانایی نیست سرعت ها کاسته می شد، هر کسی نمی تواند با آن سرعت برود. لذا اگر امام در محور حرکت قرار می گیرد و قدرت امام در حرکت به نحو نامتناهی و به سمت نامتناهی است این فلش حرکتی که با محبت یک اجتماع شکل گرفته، این پیوند با محبت است که شکل گرفته است این هم نحوه ای از محبت و اظهار محبت است که کنار هم [و] باهم حرکت می کنند، اینجا باعث می شود که سرعت حرکت با حرکت امام به سمت نامتناهی میل می کند.
ببینید یک اجتماع وقتی با این نگاه حرکت می کند چقدر متفاوت می شود تا وقتی که می خواهد حرکت ها را فردی انجام بدهد، [همانگونه] که تعبیری که بعضی از جانور شناس ها داشند زیباست، من این را که مطرح کردم یک جانور شناسی بود گفت این ملخ هایی که باهم حرکت می کنند از سمت عربستان [و] هر ساله یک مدتی می رسند به اینجا، اینها تنهایی اگر حرکت بکنند 100 کلیومتر در 24 ساعت را طی می کنند، اما اگر باهم و گله ای حرکت بکنند 500 کلیومتر را در 24 ساعت طی می کند، میگفت ظاهرش این است [که] وقتی گله ای حرکت می کنند اصطکاک هم بهم ایجاد می کنند و جلوی راه همدیگر هم قرار [می گیرند] – چون خیلی فشرده حرکت می کننده – و برای پرنده ها هم که محیط باز است و بالها بهم نمیخورند، اما اینها می گفت: بهم میخورند و باهم اصطکاک [دارند]، ولی می گفت: عجیب است که این خوردن پاها و بالهایشان بهم به اینها توان و قدرت حرکت می دهد، میگفت: اینها را من 15 سال است دارم رصد می کنم و کار علمی روی اینها کردیم، – ایشان میگفت: – اینکه دارم میگویم 500 کلیومتر واقعی است [و] 5 برابر می شود سرعت حرکتشان وقتی حالت اجتماع و ارتباط پیدا می کنند، این قدر نگاه اجتماعی و همبستگی اجتماعی را اگر ما بدانیم می دانیم که آن چیزی که باعث می شود ان شاء الله کشور ما در مقابل دشمن بتواند مقاومت جدی از یک طرف داشته باشد و از طرف دیگری هم قدرت حرکتش به سمت نامتناهی برود آن روابط اجتماعی است.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شاگرد: …
حالا عرض می کنیم، سوال ایشان این است که: کسانی که محبت امام را دارند با کسانی که محبت امام را ندارند می شود اجتماع حاصل بشود؟
ببینید ما مراتب محبت داریم، یک محبت در حیطه ی مرتبه ی انسان بودن است، ممکن است یک کسی محبت امام را نداشته باشد اما به لحاظ انسانی همدیگر را دوست داشته باشند، یک محبت در دایره ی عالم است، این است که به خدا قائل هستند مثل اهل کتاب که قرآن هم می گوید: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ»[12] این هم یک مرتبه از محبت است که ما تفاوت می گذاریم بین کسی که اهل کتاب است – قرآن یعنی این فرمایش را فرمودند – با کسی که اهل کتاب نیست، این هم یک مرتبه اشتراک بیشتر است، یک جایی که می رسد اهل اسلام خطاب می شود بهشان، کسانی که مسلمان هستند [و] توحید و رسالت را قبول دارند و به جایی می رسد که اهل ایمان هستند، هر کدام از اینها یک طور از اجتماع و وحدت را شکل می دهند، آن اوج مرتبه ی وحدت در آنجایی است که کفِ کار می شود ایمان، اما مراتب قبلی هم دایره ی شمولش هست. منتهی دیروز این را عرض کردیم که: اگر کسانی که می خواهند محبت را تمرین بکنند در ارتباط اجتماعی باهمدیگر هر چقدر آن جامعه مؤمنین اگر ارتباط اجتماعی شان شدیدتر بشود اثرش باید این باشد که: همانجوری که مغناطیس و آن آهن ربا براده های خالص را ابتدا جذب می کند [و] پس از قوت گرفتن این مغناطیس براده های ناخالص هم جذب می شوند، محبت بین مؤمنان باید مثل در باشد که جذب غیر مؤمنان را بکند به سمتی که به این آهن ربا بچسبند، آن آهن ربا امام است که ظهور محبتش در مؤمنان و از مؤمنان عبور می کند به مسلمان ها و از مسلمان ها به اهل کتاب و از اهل کتاب به کل انسان ها ظهورش سرایت می کند، هی جذب می شوند قدم به قدم [و] به سمت مرکز محبت کشیده می شوند؛ یعنی شدت محبت بین مؤمنان آن فطرتی را که محبت طلب است در وجود انسان که خدا قرار داده است، محبت یک امر فطری است نمی خواهد در درون انسان ها ایجاد کنیم، ولیکن محبت به سمت مراحل غیر حقیقی سوق پیدا کرده است [و] باید آنها را جدا کنیم و الا اصل محبت در وجود همه ی انسان قرار دارد و فقط باید این را به سمت حقیقتش کشاند، لذا با این حرکت مغناطیسی که عرض کردم – توجه داشته باشید – راهکار حرکت به سمت همبستگی اجتماعی بیشتر و توسعه ی ایمان این است که مؤمنان محبتشان را به هم بیشتر بکنند، هر چقدر جامعه ی ایمانی محبتش را به هم بیشتر بکند اثرش این است سر ریز و ظهور این محبت در جوامع غیر ایمانی اثر گذار می شود؛ چون فطرتاً طالب محبت هستند و وقتی می بینند آن حقیقت اینجا محقق شده است به این سمت گرایش پیدا میکنند [و] وقتی گرایش پیدا کردند تصحیح اعتقاد صورت می گیرد کم کم، با این نگاه وظیفه ی امروز ما هم آشکار می شود که باید حتما وظیفه ی امروز ما این است که بین اهل ایمان شدت محبت را [ایجاد کنیم] از کجا این شدت محبت را ایجاد کنیم؟ از دورن خانواده، لذا آنچه که اسلام به عنوان احکام آورده است که: خانواده، ارحام، همسایگان، دوستان [و] همینجور هی توسعه می دهد اینها راهکار برای توسعه هم هست؛ یعنی اگر می فرماید پدر و مادر و اطرافیان درجه یک و بعد ارحام درجه دو همینجوری که در سلسله محبت ها و وظایف و تکالیف همسایگان و مؤمنان [می آیند]… گاهی می بینی یک کسی چند ملاک برای محبت دارد، پدر و مادر هم مؤمن هستند هم برای انسان جزء همسایگان حساب می شوند مثلا، هم جزء ارحام حساب می شوند، گاهی 4 موجب برای محبت دارد که این شدت محبت در آنجا [باید باشد] که حتی گاهی به صورت واجب تلقی می شود در محبت با پدر و مادر و گاهی می بینی یک ملاک است که وقت دوست است که حالا همسایه هم اگر باشد دوتا می شود اگر فامیل هم شد سه تا می شود، اگر فقط همسایه بود باز می بینید ممکن است یک ملاک باشد، ممکن است دو ملاک باشد، همسایه باشد و مؤمن، اگر همسایه شد و مؤمن دو ملاک محبت [تحقق یافته است]، به همین نسبت شدت های محبت باید با این نگاه اجرا بشود.
دشمن دنبال این است محبت ها را به سمت گسستگی ها پیش ببرد، اگر مثلا در سکونت جوری بشود کسی از کسی خبر دار نباشد، هیچ کسی از همسایگان و فامیلش خبردار نباشد [و] ارتباطات اجتماعی ضعیف بشود…
شاگرد: …
این بیانی که چرا «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»،[13] آنجا مقدم است یا اینکه می فرماید که: «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ»،[14] که اول کفر به طاغوت آمده است و بعد ایمان بالله آمده است، أشداء علی الکفار آمده است [و در نتیجه] رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ آمده است، این بیان نشان می دهد اشتراک در بغض زودتر امکان پذیر است، اشتراک در بغض برای ایمان زودتر امکان پذیر است لذا ساده تر هم هست، لذا باید در نظام تربیتی هم این رعایت بشود که اشتراک در بغض را می توانیم زودتر برای وحدت اجتماع شکل بدهیم، حتی ممکن است بعضی از کسانی هم که اهل ایمان نیستند ولی در اشتراک در بغض با ما همراه بشوند، آنجا در حقیقت سعه ی امر ایجاد می شود که أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ – دقت کردید؟ – می تواند فراگیر تر باشد، رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ سخت تر است و مرتبه ی بالاتری از ایمان را می طلبد و ممکن است به نحوی خاص تر هم باشد، یک جامعه ممکن است در برابر دشمن واحدشان مشترک باشند، اما وقتی که روابط داخلی می رسد همه همراه برای رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ نباشند، این نگاه بر اساس همان نظام تربیتی شکل گرفته است و می تواند یک مدل و الگویی برای شکل دهی این باشد که: ما چجوری شروع بکنیم و از کجا آغاز بکنیم و به کجا ختم بکنیم؟ هر چند در بعضی از جمع های مؤمنان که گاهی ذکر می شود و شدت ایمان گاهی می بینی آن رحمت مقدم بر شدت هم می شود، حالا در قرآن هم هست – الان من حضور ذهن ندارم، ولی قبلا دیده بودم که این در قرآن هم هست که: – آن [رحمت] مقدم آمده است.
شاگرد: …
حالا در آنجاهایی که تعارض بین این است که مثلا رحم مؤمن نیستند و دوستان مؤمن هستند آنجاها ملاک گفته اند، مثلا گفته اند که: در بین رحم نسبت به پدر و مادر شما بِر و نیکو باشید حتی اگر برّین أو فاجرین، منتهی البته متفاوت می شود پدر و مادری که تمام ملاکات را داشته باشد یا حکم پدر و مادری فقط باشد و بقیه نباشد، اما اگر امر دائر شد بین دوست مؤمن یا نزدیکان غیر مؤمنین – غیر از پدر و مادر – البته دوست مؤمن محفوظ تر است؛ چون بین رحم طینی – که رحم طینی همان رحم ولادت است، رحمی است که بین افراد یک خانواده و ارحامش ظاهری و خونی شکل می گیرد – ، وقتی بین رحم طینی و رحم ولایی تعارض بشود، رحم ولایی مقدم است بر رحم طینی طبق روایات ما، رحم ولایی؛ یعنی بر اساس ایمان آن رحم شکل گرفته است، مثل دوستی هایی که بر اساس [ایمان است]، آن وقت لذا دارد در روایت هم که: پیغمبر اکرم فرمود که: امروز دوستی های شما عمدتاً بر اساس محبت دنیاست، فرمودند: چکار بکنیم؟ حضرت فرمودند که: دوستی هایتان را بر اساس محبت امیرمؤمنان و دوستان او شکل بدهید – نشان دادند – که اگر دشمنی هاتان و دوستی هاتان بر اساس محبت و دوستی حضرت بود این می شود محبت و دوستی بر اساس نظام اخروی که آن وقت اگر اینجوری شد – آنجا دارد – [می گوید:] دوست داشته باش دوست او را ولو قاتل أبیک، هرچند که قاتل پدر تو باشد و دشمن داشته باش دشمن او را هر چند أبیک، هر چند پدر تو باشد ولی دشمن است، ببینید چقدر ملاک را [مهم قرار داده است] که [در] تعارض بین رحم طینی و رحم ولایی قطعا رحم ولایی مقدم بر رحم [طینی است]، این هم ملاکش است: رحم طینی و رحم ولایی که یک امر است.
شاگرد: …
صبری که در آنجا گفتند 100 نفر بر 200 نفر، هر موضوع صبری خودش متناسب با آن چیزی است که پیش می آید؛ یعنی ممکن است یک روزی صبر بر یک مسائل اقتصادی باشد و آن فشار را تحمل کردن باشد، یک موقع ممکن است صبر در مسائل اخلاقی و موضوعات مختلف باشد که این غلبه متناسب با همان موضوعی است که ایجاد می شود، یک امر عامی است که قتال یکی از مظاهرش است، آنجا امر در رابطه با قتال است اصلش که [می فرماید:] «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ»،[15] اما فقط قتال منحصر نیست، اگر جامعه ای روابطشان محکم باهمدیگر بر خیلی از موانع دیگر هم [فائق می آیند] حتی بر تهاجم فرهنگی؛ یعنی بر تهاجم فرهنگی اگر بخواهیم غلبه صورت بگیرد باید روابط مؤمنان باهم محکم تر بشود، این روابط محکم می تواند آن را پاسخ بدهد، لذا در مقابل حرکت های تهاجمی آنها چه در ناحیه ی اقتصادی، چه در ناحیه نظامی، چه در ناحیه ی اجتماعی، چه در ناحیه ی فرهنگی [و] در هر جهت ما باید جهت مقابلش را درهم بستگی اجتماعی در همان جهت شکل بدهیم، اگر می خواهد آن قتال باشد می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ»،[16] این اتحاد و رابطه ها در صف و قرار گرفتن مقابل آن جمع خودش را نشان می دهد، اگر در مسائل فرهنگی است جمع فرهنگی با این رابطه ها می تواند آن را خنثی بکند، ولی اساس و هسته اش واحد است که ارتباطات و محبت های درون این هسته است، منتهی بروز این ارتباطات و محبت گاهی به نحو فرهنگی است گاهی به نحو اجتماعی است گاهی به نحو نظامی و اقتصادی است [و] هر کدام پاسخ مقابل او را ایجاد می کند.
اینها یک بحث های ساده و انتزاعی ذهنی نیست، یک بحث های کاربردیِ کاملاً اجتماعی است، جامعه ی ما حقیقتاً به سمت فردگرایی که فرهنگ غربی است دارد می رود، نمی گوییم همه هم [اینطور هستند] از آن طرف هم ارتباطات اجتماعی دارد قوی می شود، اما باید حواسمان باشد اگر مؤمن می خواهد مؤمن باشد حتما باید روابط اجتماعی اش قوی تر بشود، حتی شده به نحو حضور در مسجد، این «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا» یک ظهورش این است که در مسجد باهم ارتباطا پیدا می کنند [و] روابط ایجاد می شود، یک ظهورش این است که در همسایه ها باهم روابط همسایگی [ایجاد بشود، حتی اگر] شده به یک سلام یا یک رابطه یا یک احوالپرسی و یا اگر مریض است به یک عیادت [انجام بشود]، ببینید دستورات دینی ای که می فرماید: عیادت مریض ها رفتن، تشییع جنازه ی مؤمنان شرکت کردن یا رسیدگی به مؤمنان [و] همسایه ها را هوایشان را داشتن، همه ی اینها برای این است که می خواهد «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ» را احکام مختلفش را بروز بدهد در مقابل فردگرایی، انسان حقیقت وجودی اش معظمش به نحو اجتماعی به فعلیت می رسد؛ یعنی کسانی که از حقایق اجتماعی دور هستند و ارتباط ندارند معظم وجودشان به فعلیت نمی رسد، لذا تمام انبیاء و و اولیاء اگر دوران خلوتی هم داشتند خلوتشان برای حضور بالاتر بود، برای «آمدن در صحنه» ی بیشتر بود، آن خلوت في نفسه مطلوب نبود بلکه به لحاظ جذب بقیه بود، لذا انبیاء الهی همه کسانی بودند که به کمال رسیدند اما صحنه های اجتماعی اینها همه قوی بود، لذا نبی ای که وجودش وسیع تر باشد رسول می شود، رسولی که وجودش وسیع تر باشد اولی العزم من الرسل می شود، ببینید چقدر میزان قرار داده است که نظام اجتماعی یک نظام… آن نظام اجتماعی انسان را به کثرت مبتلی نمی کند، عرض کردیم در وجود فردی انسانی که محبت های مختلف دارد وجود فردی اش متکثر است، انسانی که محبت هایش با یک ملاک و میزان است وجود فردی اش واحد است، اعضاء و جوارح ما یک فرمانده دارند لذا می بینید این اعضاء و جوارح به هم کاملاً پیوسته هستند [و] با اینکه تفاوت کامل دارند پا و دست و چشم و اعضاء درونی: قلب و کبد و مغز باهم کاملاً متفاوت هستند، اما چون تحت یک فرمانده هستند با محبت تحت این فرمانده هستند [و] اطاعتشان از روی جبر و قصر نیست که اگر یک موقعی این قصر را بردارند این [اطاعت منتفی بشود] نه، اطاعتشان از روی محبت و شوق است، لذا می بینید تا اراده می کنید شما دستـ[تان] بالا می آید اطاعت محض است، این تمام شوق است در رابطه با بدن.
در نظام اجتماعی – تعبیر روایت این است که: – افراد مؤمن مانند چه می مانند؟ إنما المؤمنون کجسد واحد [17] مثل یک جسد واحدی هستند که إذا اشتكى عضوٌ تداعى سائر الجسد بالحمى و السهر، بقیه ی اعضاء برایش تب می کنند اگر یک عضوی آسیب ببیند، اینقدر ارتباط قوی است [در بین مؤمنین] مثل یک بدن، اگر این روابط اجتماعی اینجوری شد که اگر یک عضوی که یک فردی از افراد هست آسیبی دید بقیه دنبال او باشند که این آسیب برطرف بشود و آنها هم تب کنند برای این آن موقع می دانید این آسیب چقدر راحت بر طرف می شود؟ مثل همان حرکت جمعی که در پرنده ها گفتیم همینجا در ارتباطات اجتماعی و در رفع مشکلات هم همینجوری است، در جایی که ارتباطات اجتماعی باهم قوی باشد مشکلات به سادگی حل می شود، اگر سیل می آید در یک شهری همه ی شهرها بسیج می شوند آن سیل راحت حل می شود مسأله اش، اما اگر سیل یا زلزله در یک شهری آمد [و] بقیه گفتند ما کار خودمان را می کنیم [و] نظم خودمان را بهم نمیزنیم آنها خودشان بلا به سرشان آمده، وقتی هم سر این میاید همین مشکل عظیم می شود و سهمگین می شود، اما وقتی باهم بودند – مثل همان کوهنوردهایی که بهم متصل هستند – این رابطه نجات دیگری را و سهل شدن رفع مشکل را به دنبال دارد، با این نگاه اگر جامعه ی ایمانی شکل بگیرد، آن هم از هسته های کوچک! دنبال این نیستیم یکدفعه خودش درست بشود؛ یعنی از خانواده، از ارحام، از همسایگان، از دوستان و محل کار شروع می شود، از همینجا شروع می شود تا گسترده می شود؛ یعنی کار کاملاً شدنی است، بلکه تازه ابتدایش می توانیم بگوییم از خودِ انسان – به معنای فردش – که بتواند محبت هایش را در یک جهت سوق بدهد، این هم از همین نقطه ی آغاز می تواند درونی باشد، منتهی نه اینکه بگوید من 20 سال در درونم اصلاح بکنم تا بعد نه، اینها باید در هم تنیده باشد [و] همانجوری که دارد خودش را اصلاح می کند به سمت واحد خانواده و اطرافش را هم [به سمت واحد اصلاح کند]، این میشود آن توسعه ی مَن، «منِ شامل»، منی که در مقابل من های دیگر قرار نمی گیرد بلکه مَنش وسعت پیدا می کند [و] با من های دیگر متحد می شود، حدود در مقابل حدود دیگر دعوا و نزاع است، اما کسی که اینجوری با خدمت و محبت در رابطه با دیگران قرار می گیرد حقیقت «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا» محقق می شود.
آن موقع اگر دنباله ی آیه را ان شاءالله در فرصت های بعدی در محضر دوستان باشیم آن وقت می بینید چقدر خدای سبحان این نعمت را عظیم شمرده است، و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
(ادامه از دقیقه 46:12 تا آخر تایپ نشد)
[1] . آل عمران: 103.
[2] . انفال: 65.
[3] . انفال: 66.
[4] . نحل: 120.
[5] . نهج البلاغة (صبحی صالح): ص 117، خ 121.
[6] . زیارت جامعه کبیره.
[7] . «نحن أصل كل خير ومن فروعنا كل بر ، فمن البر التوحيد والصلاة والصيام وكظم الغيظ والعفو عن المسئ ورحمة الفقير وتعهد الجار والاقرار بالفضل لأهله وعدونا أصل كل شر ومن فروعهم كل قبيح وفاحشة فمنهم الكذب والبخل والنميمة والقطيعة وأكل الربا وأكل مال اليتيم بغير حقه و تعدي الحدود التي أمر الله وركوب الفواحش ما ظهر منها وما بطن والزنى والسرقة وكل ما وافق ذلك من القبيح فكذب من زعم أنه معنا وهو متعلق بفروع غيرنا». / کافی: ج 8، ص 242، ح 336.
[8] . کهف: 104.
[9] . نهج البلاغة (صبحی صالح): ص 205.
[10] . زخرف: 67.
[11] . بقره: 166.
[12] . آل عمران: 64.
[13] . فتح: 29.
[14] . بقره: 265.
[15] . انفال: 65.
[16] . صف: 4.
[17] . روایت با این عبارت یافت نشد! ولی در کتاب مستدرک الوسائل: ج 12، ص 424، ح 10 این روایت آمده است: «المؤمنون في تبارهم وتراحمهم وتعاطفهم كمثل الجسد، إذا اشتكى تداعى له سائره بالسهر والحمى»
باسلام و احترام
جلسات ابتدایی سلسله دروس شرح تفسیر المیزان در سایت بارگذاری شده است؛ برای دریافت به اینجا مراجعه نمایید:
https://tamhis.ir/lessones/tafsir-al-mizan