سلام علیکم و رحمه الله
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین. [صلوات حضار]. مثل این هیأتهای پیرمردی خیلی بی حال… یک صلوات باحال [بفرستید]. [صلوات حضار]. خودتان هم دلتان بهتر حال نمیآید اینطوری؟
واللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
در محضر آیات شریف سوره آل عمران بودیم، آیات 96 و 97. عرض کردیم که این دو آیهی شریفه در کنار آیاتی که در جاهای دیگری از قرآن از جمله سورهی بقره وارد شده بود و دلالت بر یک حج و تغییر قبله و جریان ابراهیم خلیل داشت، اینها مباحث بسیار عظیمی از جهت تاریخ فکری و روحی مسلمانها و بلکه ادیان الهی را تشکیل میدهد. یکی از مسائل مهمی که جریان تغییر قبله و جریان حج به دنبال داشت، به خصوص در تغییر قبله بحث نسخ بود که یهود به این خیلی حساس بود و وقتی تغییر قبله اتفاق افتاد، خیلی سر و صدا کردند که این تغییر قبله را به عنوان یک نقطهی تهاجم علیه مسلمانها قرار بدهند که نسخ امکانپذیر نبوده و چون قبله تغییر کرده است، این نسخ است و با یک جریان تبلیغاتی، به شدت مسلمان ها را مورد هجوم قرار دادند و این آیات در مقام جواب به آن هجمهای است که آنها کردند که اگر قبله به سمت کعبه تغییر پیدا کرده، به خاطر این است که اصلا اساس این خانه مربوط به ابراهیم خلیل است. چون آنها میخواستند بگویند که بیت المقدس مربوط به ابراهیم خلیل است و ما چون تابع ابراهیم خلیل هستیم… جریان بیت المقدس را به عنوان تابعیت نسبت به ابراهیم خلیل معرفی بکنند و بعد هم نسخ را که به عنوان دلیل دومشان بر کوبیدن مسلمانها قرار بدهند. هر دو پاسخ را در اینجا دارد که ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ﴾، که این اولین بیتی است که از جهت عبادت برای همهی جهانیان قرار داده شده است. حالا آیا این اولین بیت که در اینجا آمده، اول به لحاظ این است که دوم دارد، سوم دارد، که این اول است که در مقابل دوم و سوم است با به معنای اولیّتی است که به تعبیری میگویند اولیّتی نفسیه نه اولیّتی نسبیه اولیّت نفسیه یعنی اولیّتی که دوم و سوم نمیخواهد بلکه این خود به خود مقدم است. نه تقدم اضافی که بر بقیه مقدم است بلکه تقدم ذاتی که مقدم بر همه است و این اول است. مثل اینکه خدای سبحان اول است نه به این عنوان که مخلوقات دوم هستند. اگر میگوییم که خداوند اول است نه به این عنوان که دیگران دوم هستند. خدا اول است، آنها دوم. نه اولیّت او، اولیّت نفسیه است نه نسبیه. در اینجا هم إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ، خیلیها گفتهاند اولیّت نسبیه است. به این معنا که این اولین خانهای است که برای عبادت جهانیان قرار داده شده است. خانههای بعدی که شاید اشاره به بیت المُقَدَّس یا مَقدِس باشد، آن خانههای دوم و بعدی هستند. این به عنوان اولیّت نسبیه؛ اما اولیّت نسبیه بودن یک مرتبه از بیان است که میتوانیم بگوییم بحث عمومی آیه است اما اولیّت نفسیه اگر باشد هم فضیلت اولیّت نسبیه را دارد هم فوق آن است. چون اولیّت نسبیه میخواست بگوید این بر آنها تقدم دارد. البته صرف تقدم زمانی هیچ وقت فضیلت نیست مگر اینکه این تقدم زمانی ضمیمه بشود به یک حقیقت بالاتری والا اگر تقدم زمانی فضیلتی باشد، خب مشرکین خیلی وقتها استدلال میکردند که ما آباءمان را بر این یافتیم. دین تو جدید است. آباء ما بر این بودند پس ما طریق آبائیمان را طی میکنیم. پس باید آن اولیّت تقدم داشته باشد؟ نه اینطور نیست. صرف تقدم زمانی هیچگاه به عنوان فضیلت محسوب نمیشود مگر اینکه تقدم دیگری از جهت وجودی و ارزشی برای آن تقدم زمانی در کار باشد. پس این اوّل بیتٍ، اول بودن، میتواند اولیّت نسبی باشد به شرط اینکه آن اولیّت نسبی یعنی اولین خانه در مقابل دومی و سومی، به شرط اینکه یک ارزشی در آن دیده شود. منتهی اولیّت نفسیه بودن بالاتر از اولیّت نسبیه بودن است که اولیّتی است که دوم ندارد. اول بودن به این عنوان یعنی تنها خانهای است که بیتالعبادت همهی جهانیان است که وُضِع للناس. هم بیتی است که منتسب به خداست، هم للناس است که مردم به او رو میکنند. این نگاه که این اولیّت نفسی باشد باعث میشود که حتی اگر مثلا مساجد به عنوان بیوت عبادت مطرح میشود، به لحاظ اینکه همهی مساجد به سوی خدا، به سوی کعبه است، همهی اینها مثل شؤون کعبه دیده میشوند. دومی کعبه نیستند، سومی و صدمی کعبه، مساجد محسوب نمیشوند. همهی مساجد میشوند شؤون کعبه. آن را نشان میدهند. مثل یک علامتی که انگشت اشاره به سوی کعبه هستند، چون قبله است دیگر، همهی بیت العبادهها مثل ذریه و فرزندان کعبه محسوب میشوند که اینها جدای از کعبه نیستند.
یکی از حضار: اگر اول نفسیه هست، عدول از کعبه به بیت المقدس چطور امکان دارد؟
استاد: عرض کردم که در نگاه بعضی از روایات هم اولیّت نسبیه را دیدهاند ولی اولیّت نفسیه ادقّ از اولیّت نسبیه است. نمیگوییم اولیّت نسبیه را رد میکنیم. گفتیم اولیّت نسبیه میتواند منشأ باشد به لحاظ اینکه اینجا هم عدول از بیت المقدس به سوی کعبه هست…
یکی از حضار: نامفهوم7:05
استاد: بله، دارد میگوید همانطوری که گاهی عدول از این است به آن و دارد در مقام پاسخ به آنها میگوید. یک موقع هست در مقام پاسخ به آنها در مقام بالاتر است که اگر قبله دارد برمیگردد اینجا اصلا اولیّت نفسیه داشته است. لذا این دلیل نمیخواهد چون حتی ابراهیم اینجا را مقدم بر جاهای دیگر بنا کرده بوده که این اولیّت نفسیه خودبخود قبله بوده، از ابتدا بوده، از زمان حضرت آدم هم بوده است. هرچند بنای آن به دست ابراهیم خلیل محقق شد اما حدود و خیمهی آن به دست آدم سلام الله علیه زده شد که قبلا عرض شد. پس اولیّت نسبیه را رد نمیکنیم اما میگوییم که در اولیّت نسبیه نمانیم بلکه از اولیّت نسبیه به اولیّت نفسیه هم برسیم که این مرحلهی ادقّ آن میشود.
یکی از حضار: عدول از کعبه به بیت المقدس بوده است. زمان حضرت داوود بود؟ قبل از آن مگر به همین سبک قبله نبود؟ مگر کعبه قبله نبود؟
استاد: حالا اینکه آیا قبلا قبله اینگونه بوده، برگشته یا نه، خیلی مورد اتفاق نیست؛ اما اینکه در بعضی از ادیان، مثل داوود یا سلیمان، بیت المقدس را بنا کردند و از زمان داوود و سلیمان بیت المقدس قبله قرار گرفت، این مقدارش درست است؛ اما اینکه آیا زمان موسای کلیم قبله کجا بود؟ زمان موسای کلیم که در آن روایات میفرماید که بیوتکم را قبله قرار دهید، آیا سمت و سوی قبله قرار دادن در آن جا، کجا بوده است؟ من حقیقتش نتوانستم آن موقع چیزی را بیایم. حالا شاید تفحص…
یکی ازحضار: اگر اولیّت نفسی داره، میشود جای دیگر..
استاد: خب بله. اولیّت نفسیه اگر باشد به لحاظ مصالحی که تا آماده شود، میتواند جاهای دیگری قبله باشد تا زمینهی این اولیّت نفسیه ایجاد شود. امکانپذیر است. حتی اگر پیغمبر اکرم بیت المقدس را قبله قرار داد، عرض کردیم که یک جهتش شاید این است، که در تفاسیر ذکر میشود، که به جهت جذب قلوب اهل کتاب، تسهیل ارتباط اینها با اسلام و قبول اسلام، شاید این مدت برای قبله بودن این اثر را داشت که اینها ببینند همان چیزی که آنها قبول دارند، اسلام هم از همان راه آمده است. نفی و مقابلهی محض نکرده است؛ اما وقتی که سلطهی اسلام قویتر شد، آنجا پابرجاتر شد، به خصوص در مدینه که قرار گرفتند، بالاخره از مکه دور هم شده بودند، میتوانست آمادگی برای این قبله قرار گرفتن ایجاد شده باشد و قبله قرار بگیرد. این در مورد اول بودن که هر دو احتمال را داشته باشیم، هم اول بودن نسبی هم بالاتر از آن اول بودن نفسی. چون اول بودن نفسی در نگاه اول تصورش سخت است اما اگر خوب دقت بکنید آن وقت آن اول بودن نفسیه اگر صورت گرفت، بقیه میشوند شؤون آن. بقیه نفی نمیشوند. یک موقع هست که اولیّت نفسیه، بقیه را نفی میکند اما نه یک موقع هست که برای بقیه نسبت به آن شأنیت ایجاد میکند تا بشوند شأن آن.
خب این یکی از مسائل مهم هم هست که باید بحث قبله را بیش از این، هم از نظر نظام تشکیلاتی و اجتماعی، هم از نظر نظام تربیتی، هم از جهت نظام سبک زندگی که جلسهی گذشته مفصل راجع به سبک زندگی حضور قبله در زندگی مسلمانها بحث مفصلی داشتیم که چقدر میتواند آثار ظاهری داشته باشد که همه چیز مرتبط با او تعریف شود، دیده شود، عمل شود، آشکار شود. لذا میتواند یک وحدت وجودی در سبک زندگی [ایجاد کند]. یعنی اگر توحید بخواهد خودش را در سبک زندگی ایجاد کند، توحید در سبک زندگی این است که همهی سبک و سیاق زندگی یک رویهی ظاهری هم دارد. یعنی اگر توحید بخواهد در نظام زندگی محسوس آشکار بشود، خودش میشود به یک سمت بودن. نماز را به این سمت خواندن، سفره را به این سمت انداختن، مرده را به این سمت دفن کردن، نشستن و برخاستن به این سمت بودن، راه رفتن، نماز خواندن، ذبح کردن، هر کاری را که بگویید مرتبط با این معنا پیدا میکند که همین سبک ظاهر هم هست، محسوس هم هست. یعنی توحید مجسم در نظام محسوس؛ چون میدانید محسوس کردن معانی خیلی سخت است. محسوس کردن معانی از آن کارهای بسیار سنگین است که معانی و حقایق را بتوانید محسوس بکنید با چشم دیده شود. توحید را بخواهید محسوسش بکنید، با چشم دیده شود. میگوید این از مظاهر محسوس کردن توحید است که همین به یک سمت بودن، به یک سمت توجه داشتن یعنی همهی حرکات و سکنات مرتبط با این در نظام محسوس تعریف شدهاند. این توحید مجسم است. آن وقت خودش میتواند یک مدل بشود، یک الگو بشود برای اینکه چه بشود؟ برای اینکه کارهای دیگر را معنا بکنند، محسوس بکنند از این الگو بگیرند. یاد بگیرند. تعریف نسبت به این داشته باشند. حالا ما در نظام دینی خیلی از عباداتمان محسوس کردن معانی است، از روزه گرفتن تا نماز خواندن تا حج تا امر.. همهی اینها محسوس کردن معانی است که صورت ظاهری پیدا میکند اما این به خصوص صورت پیدا کردن معنا در نظام قبله از آن عظیمترین صورتگریهاست که خدای سبحان انجام داده و یک کار بسیار زیبایی را… یعنی ما اگر نبود، نداشتیم، عادت بر این نکرده بودیم که برایمان خیلی عادی باشد، نقل میشد که یک مکتبی، مذهبی یک چنین کاری دارد خیلی جذابیت داشت که حرکات و سکنات اینها در نظام ظاهری، به یک سو و یک جهت و یک… آن وقت این هم اینطور نیست که مثلا بگوییم قبله میشود یک عرض عریضی، حالا هرچه میآییم عقبتر، دورتر قبله پهنتر میشود. نه، همهجا کعبه است. قبله فقط کعبه است. البته با یک تسامحی که برای ما قرار دادند تا به حرج نیفتیم والا اطراف کعبه هم قبله محسوب نمیشود. قبله فقط کعبه است که مرحوم علامه هم این را بیان میکنند.
یکی از حضار: نامفهوم14:06، ان الله تعالی أمر عالم یصلی الی المغرب و نامفهوم14:15 ان یصلی الی المشرق و ابراهیم علیه السلام أن یجمعهما و هی الکعبه، و میفرماید موسی را مبعوث کرد گفت دین آدم را احیا کن، عیسی را مبعوث کرد گفت دین نوح را احیا کن، پیامبر را مبعوث کرد گفت دین ابراهیم را احیا کن. این مغرب و مشرق و کعبه که پیامبر گاهی میفرمود قبلتی بین قبلتین14:30 که میگویند مغرب کوفه است، مشرق مسجد الاقصی است، کعبه بین این دو تا.
استاد: بله عرض کردم یک قدری روایات آحاد است. یعنی از این روایات آحاد به طوری که انسان یقین بکند تا توجیه شرق و غرب بودن قبله و کعبه بودن توجیه بشود، سخت است. یک قدری آدم وقتی روایات را میبیند، روایت آحادی هستند. برای سوژه گرفتن خوب است اما برای قطع پیدا کردن و توجیه این که حتما قبلهی اینها به سمت شرق و غرب بوده، سخت است. بله ما بیت المقدس را به عنوان قبله قبول داریم چون در دین هم آمده است. ما این را یقین داریم؛ اما جای دیگری را به عنوان قبله قرار دادن، خیلی پذیرشش سخت است. چون اگر بود و اسلام از آن کمال محروم بود… چون بیت المقدس که بوده میشود یک کمال نازلتر و اسلام آن را هم به دست آورده است، کمال عالیتر را هم که کعبه بوده به دست آورده است. اگر قبله جایی دیگر غیر از این بود، کأنّه اسلام از آن چه شده است؟
یکی از حضار: جامع بوده است.
استاد: خب نه جامع بودن مگر به همین عنوان که بقیه بشوند شؤون آن. این شؤون بودن بالاخره یک دلیلی میخواهد که آن قبله نسخ شود و این بشود. یک قدری خلاصه با روایت آحاد… جای کار دارد. من هم نفی نکردم. جای کار دارد.
یکی از حضار: نامفهوم16:13
استاد: بله آنجا سکنای آنها بوده و محل و مقام انبیا بوده که غیر قابل تردید است اما اینکه قبله بوده باشد کعبه… چون مثلا خود نوح سلام الله علیه زمانی که کشتی در آن آب حرکت کرد، دارد که کشتی آمد دور کعبه، در همان آب، محل، در همان مکان از جهت آب طواف کرد. یعنی این را هم در روایت آحاد داریم. اگر قبله مثلا مسجد کوفه بود، کأنّه دور شده از قبله؛ یا در مورد موسای کلیم دارد که موسای کلیم به حج مشرف شد و به کعبه آمد. این را داریم که به حج مشرق شد و به کعبه آمد. چون حج از زمان ابراهیم خلیل بنیانگذاری شد ولی قبله از زمان آدم قرار داده شد. اینطور نبود که کعبه فقط از زمان ابراهیم خلیل مطرح باشد. لذا کعبه زمان نوح هم مطرح بوده است. زمان آدم هم مطرح بوده است. قبل از ابراهیم خلیل هم مطرح بوده است. لذا آنجا که ابراهیم را حرکت دادند به آن بیت الله الحرام به عنوان بیت الله رساندند ابراهیم را. یعنی آنجا بیت الله بود. منتهی بنایی نداشت. این یک نکته در رابطه با اول بودن.
یک نکتهی دیگر، اول بیتٍ، بیت به معنای جایی است که بیتوته میشود و شب در آنجا سکنی میکنند. هر جایی را بیت اطلاق نمیکنند. بیت در جایی است که بیتوته و شب ماندن و خوابیدن در آنجا محقق میشود. این اول بیتٍ، نشان میدهد که چون شب در آن اخذ و ارتباط الهی و باطنی یک مدخلیت عظیمی دارد که آن حالت اخذ در شب عمدتا محقق میشود کأنّه خود کعبه از ابتدا به عنوان بیت و جای بیتوته و اخذ و گرفتن آن حقایق در شب قرار داده شده است که تمام آن کمالات باطنیه که در شب قرار داده میشود با این اول بیتٍ، که بیت در اینجا بی جهت نیامده که محلی است که شبها عبادت در او به عنوان بیتوته و اعتکاف و آن حالت عکوف در… که آنجا قبلا هم داشت که برای عاکفین، ساجدین، اینها آمده بود که عکوف در بیت الله و بیتوتهی در آنجا، از این إشعار و اشاره به این هست که اول بیتٍ، نه اینکه فقط بیایند و بروند بلکه در آنجا بیتوته… حالا بیتوته یک موقع کسی آن اطراف را خانه قرار میدهد، آن یک بحث است اما بیتوته به معنای اطراق که شب در آنجا هم قرار داده باشند، اطلاق میشود.
خب؛ این هم اول بیتٍ. وُضِعَ للناسِ، در حالی که میفرماید که کعبه بیتی است، در روایات ما آمده و ﴿طَهِّرَا بَيۡتِيَ لِلطَّآئِفِينَ وَٱلۡعَٰكِفِينَ وَٱلرُّكَّعِ ٱلسُّجُودِ ١٢٥﴾ [1] که در آیه آمده، طَهِّرَا بَيْتِيَ به ابراهیم و اسماعیل که این بیت من را که تعبیر به بیتی آمده، در عین حال اینجا آمده وُضِعَ للناسِ. جمع بین بیتی و وضع للناس است. اینها در مقابل هم نیستند بلکه آنچه که به عنوان بیتی هست با وضع للناس سازگار است چون انسان خلیفهی خدای سبحان است و این بیتی با آن بسیار سازگار میشود که باز هم طور دیگری از بیان توحید است که هم منافع مردم در کار است هم رسیدن مردم با خدا در کار است در این منافع. پس منافع مردم در گرو رسیدن به خدای سبحان و توحید است که وضع للناس. از این وضع للناس که منافع مردم در گرو ارتباط با همین بیت هست که بیتی است. گره خوردن با خدا باعث منافع برای مردم میشود. آن وقت وضع «للناس». یک موقع هست میفرماید وضع المؤمنين، یک موقع میفرماید وضع للناس، یعنی همه طوایف مردم از بیت الله منفعت میبرند. همانطوری که اگر یادتان باشد در آن آیات سابق که ﴿فَٱجۡعَلۡ أَفۡـِٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِيٓ إِلَيۡهِمۡ﴾، اگر یادتان باشد که قلوب مردم را به سوی این فرزندان من که در اینجا گذاشتم مایل کن. قلوب ناس را، ناس فقط به مؤمنین اطلاق نمیشد. لذا جریان کعبه…
یکی از حضار: أَذِّن فِي النّاس.
استاد: بله ﴿أَذِّن فِي ٱلنَّاسِ﴾ [2] که آمده که از همین أَذِّن فِي النّاس این جذب قلوب همهی انسانها را میتواند داشته باشد. کشش کعبه در این است که هم منافعش برای همه در کار است چنانچه مشرکین هم خودشان را منتسب به کعبه میکردند و حتی سالیان طولانی خودشان را در اطراف کعبه با عنوان صاحبان بیت قلمداد میکردند که این هم یکی از چیزهایی است که کعبه را ممتاز میکند در اینکه انحصاری برای منافع فقط برای مسلمان ها ندارد. در آن آیاتی که برای ابراهیم خلیل بود، حالا من آیات را حفظ نیستم که فکر میکنم در سورهی بقره هم بود که مردم را ﴿وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ﴾[3]، که این فرزندان من را که در کعبه قرار دادم، هاجر و اسماعیل را، وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ، دنبال این که میفرماید اینها را از ثمرات…
یکی از حضار: نامفهوم22:07
استاد: آیهی 37 سورهی حضرت ابراهیم. صفحهی 260؟ بله. آنجا که اینها را قرار میدهیم دنبالش دارد که وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ، فقط اینطور نیست که…
یکی از حضار: نامفهوم22:26
استاد: آن آیهی دیگری غیر از این است. این هم هست که میفرماید هم روزی اینها را قرار بده هم اطراف اینها، کسان دیگری که قرار میگیرند، روزی داده بشوند. یعنی از قِبَلِ روزی داده شدن به این اهل و ذریه، دیگرانی که اهل ایمان هم نیستند به روزی و رزق در این مسأله برسند. اینجا در این آیهی شریف که سورهی ابراهیم هست…
یکی از حضار: نامفهوم22:55
استاد: صفحهی 19 سوره بقره بود. بله عرض کردم که سورهی بقره است. در سورهی بقره میفرماید که…
یکی از حضار: نامفهوم23:10
استاد: حالا عرض میکنم. ببینید اینجا میفرماید ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِـۧمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا وَٱرۡزُقۡ أَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ مَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُم بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُۥ قَلِيلٗا﴾، آنها هم بهرهمند میشوند. یعنی اهل کفر هم از این روزی و این دعای ابراهیم بهرهمند میشوند اما در عین حال که فأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا، بهرهمندی هست اما بهرهمندی اینها فقط در دنیاست که ﴿فَمَا مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ٣٨﴾[4]. اینها بهرهمندیشان از کعبه قلیل است چون فقط روزی ظاهری مادی را بهرهمند میشوند اما اهل من از ثمرات که هم مادی باشد، هم معنوی باشد از همه بهرهمند میشوند که تعبیر مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ که ایمان بالله وَالْيَوْمِ الْآخِرِ، نشانهی بهرهمندی همهی مراتب است و اینها که وَمَنْ كَفَرَ، کسی که اهل کفر است فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا است که فقط بهرهمندی دنیایی است که فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ، اینها در نزد خدای سبحان قلیل است و لذا اهل کفر از روزی ظاهری در کعبه بهرهمند میشوند. پس در مکه که کعبه در آن قرار دارد، همه بهرهمند هستند. این هم از مسائل عظیم است که در آنجا همیشه رزق وسیع قرار داده شده است. هرچند زمین غیر ذی زرع است. یعنی زمین هیچ امکان زراعت در آن نیست و بهرهای از زمین نیست اما رفت و آمدها، ارتباطات در آنجا، همیشه محل تلاقی قرار میگرفت و این محل تلاقی بودن رفت و آمدها و ارتباطات باعث میشود کسانی هم که دنبال رزق ظاهری هستند در آنجا قرار بگیرند. آنها هم از رزق ظاهری مادی بهرهمند بشوند. این فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ، که در این آیهی شریفهی سورهی بقره هم میفرماید که وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ، چون اهل کفر هستند، ایمان ندارند. دنیایشان را بهرهمند شدند اما نسبت به آخرت ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ[5]، که این هم یک نکته در رابطه با اینکه وُضِعَ للناس، همهی انسانها از ظاهر و باطن آن بهرهمند میشوند. حالا بعضیها اهل کفر هستند، فقط از ظاهر بهرهمند میشوند اما بعضیها علاوه بر آن وُضِعَ للناس ظاهر و باطنشان. یعنی تمام مراتب وجودیشان در ارتباط با کعبه بهرهمند میشود، وُضِعَ للناس.
یکی از حضار: نامفهوم 26:003
استاد: مسجدالحرامِ داخل اما اینکه از این مکان که به عنوان مکه قرار داده شده است، این بیت در آن قرار داده شده است، آنها هم از کعبه بهرهمند میشوند اما نه به اینکه داخل در کعبه و مسجدالحرام بشوند. بودن در مکه برای اینها بهرهمندیشان را به دنبال دارد. لذا جریان خود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که در فتح مکه هم وارد شدند، خب دیدیم که آن امان دادنشان به تمام کسانی که هستند که در خانه بمانند، همهی اینها بهرهمندی از این امن بود. این هم یک نکته.
نکتهی بعدی این است… حالا اینها هر کدام بیشتر از این هم جا دارد ولی از باب اینکه بحث را سریعتر هم جلو برویم، لَلَّذي بِبَكَّةَ، این أَوَّلَ بَيْتٍ، لَلَّذي بِبَكَّةَ، این بکّة در لغت، محل تزاحم و ازدحام معنا شده است. یعنی بکّة که آیا همان مکه است که در اصطلاح عرب بعضی از «ب» تبدیل به «م» میشود یا «م» تبدیل به «ب» میشود که چند نمونه از آن را هم مرحوم علامه و دیگر مفسرین ذکر کردند که در لغتهای دیگر آن هم همینطور هست، آیا این لَلَّذي بِبَكَّةَ، به عنوان همان مکه است یا نه، لَلَّذي بِبَكَّةَ یعنی محل ازدحام و یک صفت است. یعنی این بیت در کجا قرار گرفته است؟ در یک جایی که محل ازدحام است. این محل ازدحام یعنی یک پیش بینی که خدای سبحان قرار داد که از ابتدا این مکه، این کعبه، بیت در جایی قرار میگیرد که محل رفت و آمد زیاد مردم قرار میگیرد. نسبت به جاهای دیگر عالم از جهت تراکم جمعیت حتما این بکّة به عنوان ازدحام و نقطهی تزاحم همیشه در کار هست که لَلَّذي بِبَكَّةَ، حالا بکّة را معانی دیگری هم کردند. حالا این معنای مشهورش است. مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ[6]، که این بیت مبارکا… برکه آن جایی است که آب در آن میماند. بقای آب را در آنجایی که بقا پیدا میکند و استمرار را به عنوان برکت میبیند. یعنی برکت، آن نعمت با استمرار و کثیر است. اینجا دارد که مبارکاً یعنی این کعبه همیشه مظهر برکت مستمر است. مثل برکهای که در آن آب جمع میشود، در این کعبه هنیشه برکت در کار است و برقرار است که لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً…
یکی از حضار: نفت زیادی هم دارد.
استاد: حالا نفت زیاد هم در خود مکه نیست. در جزیرة العرب است که نفت هست. در مکه که زیر زمین باشد… که الان این آفتش هم شده است.
بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ، این هُدىً لِلْعالَمِينَ هم یک بیان اطلاقی است که برای همهی جهانیان هدیً هست نه فقط برای مؤمنین. لذا همانطوری که نسبت به قرآن کریم ما میگوییم ﴿هُدٗى لِّلنَّاسِ﴾ [7] است. این کتابی است که کشش دارد که اگر برای هر کسی درست خوانده شود و ابلاغ شود، قلوب را جذب بکند. یعنی قلب کسی که ایمان هم به قرآن ندارد قابل جذب با قرآن هست و ما باور داریم که در آخر الزمان یکی از چیزهایی که قطعا سبب جذب قلوب خواهد شد به کارگیری درست قرآن در تبلیغ است که اگر در تبلیغ همانطوری که جعفر بن ابیطالب وقتی در مقابل نجاشی قرآن را خواند، قلب نجاشی خاضع شد، اشک نجاشی جاری شد، در آخر الزمان هر قلبی که از آن انحراف و اعوجاج قوی دور باشد، نمیگوییم از مطلق انحراف و اعوجاج، از انحراف و اعوجاج قوی دور باشد که ملکهی انحراف و اعوجاج در او نباشد، در وجودش انحراف و اعوجاج عَرَضی باشد، ذاتی نشده باشد، قرآن یکی از آن کلیدهایی است که میتواند این قلوب را به سمت خودش جذب بکند. هدیً للنّاس است. این کشش فطرت است. یعنی بیان فطرت است و هر فطرتی قطعا جذب میشود. از جملهی حقایقی که میتواند این جذابیت را داشته باشد، کعبه است. یعنی کعبه همانطوری که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، از کنار کعبه ندا میکند این یک امر اتفاقی و یا یک امر ساده نیست. یعنی از جذابیت کعبه در جذب قلوب که فطرت مجسم است و هر کسی که به کعبه برای حج میرود، بازگشت به فطرت پیدا میکند بازگشت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم از کنار کعبه محقق میشود و این ندای فطرت.. و جذابیت این ندای فطرت علاوه بر خود امام که حقیقت قلوب همه انسانها، در روایت هم داریم، قلب هر انسانی نسبت به امام چه مؤمن و چه غیر مؤمن علاقمند است. اگر حاجبی ایجاد میشود، آن مانع و حاجب عرضی است والا قلب هر مؤمنی، قلب هر انسانی با دیدن امام به او مایل است. لذا در لحظهی احتضار همهی انسانها حقیقت امام را، ائمه را میبینند و اگر حاجبها و مانعهایشان به مرحلهی انکار و عناد نرسیده باشد، به همان مقداری که علاقمند بودند به فطرت، به خیر، به همان مقدار میبینند امام را دوست دارند. لذا این در دنیا هم هست. در لحظهی احتضار حجابها کنار میرود و آشکار میشود. ببینید اینها همان جاذبههای فطرت است که ما در عالم داریم. یکی عرض کردم قرآن است. یکی عرض کردم امام است. یکی عرض کردم کعبه است که اینها جاذبههای فطری است که میتوانیم در نظام تبلیغ و جذب قلوب از این حقایق فطریه کمال استفاده را داشته باشیم که هدیً للعالمین است کعبه و لذا ما میتوانیم اگر روی کعبه کار بکنیم…. حالا نگویید الان دست ما نیست. کعبه فقط به بودن در مکان نیست، بلکه کعبه یک حقیقتی است که مکان یکی از مظاهر آن است. همین جهت قبله داشتن، خود اینکه هر کسی در هر جایی هست میتواند رو به کعبه بکند از جاذبههای کعبه است. از جاذبهها و همان نظام فطری کعبه است که این یک نوع نظام تکوین و تشریع است. یعنی همانطوری که در نظام تشریع جعل شده که رو به سوی کعبه باشد در نظام تکوین هم این قطعا رابطه دارد. یعنی اینکه دحوالارض از زیر کعبه قرار داده شده که دحوالارض از آنجا توسعه محقق شده یکی از معانی آن این است که نظام عالم وجود در نظام تکوین به سمت کعبه میل دارد، جاذبه دارد و از جهت فیزیکی ما میتوانیم دنبال این باشیم به عنوان یک افق، یک نگاه، که پیدا کنیم رابطههای اجزای زمین را در اقصی نقاط عالم نسبت به کعبه. ما این را باور داریم. از جهت علمی امکانپذیر است. حالا اگر من طریق علمی آن را پیدا نکردم، از جهت قاعدهی حاکم میدانیم که دحوالارض یعنی این. یعنی به ام القرایی که به عنوان نظام تکوین، ام القرای نظام تکوین است، همهی عالم از جهت عالم وجود و تکوین غیر از نظام انسانی که جداست که نظام تشریع هم در آن هست، عالم تکوین هم به سمت کعبه نگاه دارد، رابطه دارد، جاذبه دارد، ارتباط دارد. آن هم نه فقط کرهی ارض که احساس بکنیم که زمین این ارتباط را دارد بلکه ارض کنایه از همهی حقایق وجودی است. البته اگر مراتب باطنی عالم را گرفتیم، میگوییم مراتب باطنی عالم به مراتب کعبه که بیتالمعمور که در آسمان چهارم است همین نسبت را دارد با عالم و سماء چهارم. کعبه به نسبت عالم مادی و جسمانی نه عالم ارض به معنای زمین و کرهی زمین بلکه به معنای عالم مادی که ارض کنایه از عالم مادی است و آن هم در آسمان چهارم… همچنان که عرش در عالم وجود این اطلاق را دارد که عرش در نظام وجود، هر آسمانی به محاذات این بیت الله مکانی را دارد که مکان مناسب آن عالم، که همهی آن عالم مرتبط با آن دیده میشود. لذا در آسمان چهارم دارد که ملائکه به دور بیت المعمور طواف میکنند. طواف یعنی نقطهی وجودشان و توجهشان. همانطور که قبلهی مؤمنان نسبت به کعبه قرار میگیرد و هر روز یک طواف از خود این قبله قرار دادند. منتهی طوافی که کنار کعبه باشد، چرخیدن به دور آن است. آن جایی که دور باشد طواف، توجه به آن نقطه است که هر روز در حالت های مختلف طائف نسبت به آن باشند. از هر سویی به سوی او بچرخند و روی خودشان را قرار دهند. خب این هم یک نکتهی دیگری است که در نظام تکوین هم این هست، همچنان که در نظام تشریع قرار داده شده است. چون بین تکوین و تشریع یک تطابق کاملی است. اگر حکمی در نظام تشریع قرار داده شده است، ما به ازای نظام تکوین دارد. لذا زبان حضرات معصومین علیهم السلام و انبیای گرامی، زبان دادن و تبدیل نظام تکوین در نظام بیان به نظام تشریع است. یعنی آن نظام تکوین را زبان نظام تشریع میدهند تا انسان در نظام تشریع خود با نظام تکوینش تطابق پیدا بکند در حرکت کمالی و هدایتی او.
خب این هم یک نکته که هدیً للعالمین است که این هدیً للعالمین میتواند هم ذوی العقور را شامل بشود، هم میتواند زبان عالم وجود را شامل بشود که عالم میتوان عالم انس و جن باشد، میتواند عالمین، عالم وجود باشد. آن وقت هدایتش البته چطور میشود؟ اگر عالم وجود شد، هدایت اعم از تکوین و تشریع میشود که ﴿أَعۡطَىٰ كُلَّ شَيۡءٍ خَلۡقَهُۥ ثُمَّ هَدَىٰ٥٠﴾ [8] که مرتبط با این هدایت اشیا هم محقق میشود. میتواند نظام تشریع باشد که مرتبط با کعبه هدایتگریِ کمالیِ تشریعیِ اختیاریِ آن موجوداتی که اختیار دارند، محقق بشود.
یکی از حضار: نامفهوم37:14
استاد: عرض کردم که الّذی ببکة که قرار دارد، اگر ببکة به معنای ازدحام و صفت باشد، شاید «باء» در آنجا سازگارتر باشد که معنای صفت بگیرد. ببکة که آن صفت را بیان… فی اگر باشد مکان را بیشتر.. که میگوییم بکه همان مکه باشد که کعبه در مکه است. اگر فی باشد… منتهی این که آیا «ب» معنای فی بدهد خیلی سخت نیست او هم کسی بخواهد مکه بگیرد.
خب بعد میفرمایند که این آیهی شریفه، حالا یک تطبیقی هم مرحوم علامه دارد تا آیهی بعد که آیهی بسیار زیبایی است. من خودم دلم میخواست، دلم میخواست که این آیات مرتبط با بحث حضرت ابراهیم و کعبه و جریان حضرت ابراهیم که قسمتی از آن در سورهی بقره در 10 جلسه مطرح شده است، علاوه بر آن میدیدم آنجا چه گفتهایم، ناگفتههایش را اینجا بگوییم. یک بستهی کاملی بشود در رابطه با جریان حضرت ابراهیم با مکه، با جریان کعبه، با جریان بیت الله و تشریع و حج و مقام ابراهیم. چند تا نکته نه همهی جریان حضرت ابراهیم را. نه؛ مرتبط با این، مقام ابراهیم با جریان کعبه با جریان حج با این ارتباط، دلم میخواست که تتمهی آن را با یک نگاه معرفتی دقیق بیان بکنیم اما خب حالا هم سال رو به پایان است و ما چند جلسه بیشتری ممکن نیست که در خدمت دوستان باشیم، میترسم که آغازش بکنیم به پایان نرسد و هم اینکه کتاب رو به پایان است. دلمان میخواست که امسال اگر توفیقی داشتیم در این چند جلسه کتاب را هم به پایان برسانیم. همهی اینها را وقتی نگاه میکنم، میبینم شاید آن توفیق را برای ما محقق نکند. حالا تا نظر دوستان هم البته اگر بگویند بی اثر نیست.
خب در اینجا که مرحوم علامه تطبیق میکنند میفرمایند که اینکه گفت أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ، میفرمایند هو أن يجعلوه ذريعة، یک وسیلهای، این بیت را يتوسل به إلى عبادة الله.[9] نه اینکه اولین خانهای باشد که مردم در آن سکنی پیدا کنند. قبل از آن خانه بود، مردم در آنها سکنی داشتند اما یک بیتی که بیت جامعی باشد که مردم را به آن هدایت و کمال و برکت برساند این اولین بیت به لحاظ آن است. یعنی اولِ اطلاقی به معنای اینکه قبل از این خانهای بنا نشده بود، اولین خانهای که میخواهد بنا شود… مگر کسی این جریان را اعم از جریان حضرت ابراهیم بگیرد و به جریان حضرت آدم بزند که آدم سلام الله علیه مامور شد وقتی هبوط کرد به این سمت حرکت کرد، حالا یا در همین جا فرود آمد، هبوط، یا نه اگر در سرندی هندوستان هبوط کرد و بعد به این سمت آمدند در صفا و مروه این آدم و حوا سکنی گزیدند و بعد آمدند در این منطقه حد و رسمش توسط جبرئیل رسم شد و بعدا به آدم خطاب شد که تو از این خطوط در بیتوته و شب خوابیدن از این خارج میشوی، خارج از این؛ اما این محدوده ای که قرار داده شده، محدودهی بیت العباده است که مخصوص عباده است عبادت در اینجا. اگر اینطور باشد، خب میشود بگوییم اولین بیتی هم که بنا شده همینجاست از جهت بیت بودن؛ اما در عین حال تفسیری که شده این است که اولین خانه نیست. اگر در زمان ابراهیم این بنا را در نظر بگیریم. قبل از زمان ابراهیم بناهای زیادی بوده و مردم سکنی داشتند و این اولین بیتٍ وضع للناس هست. با این قید وضع للناس. یعنی همهی مردم مرتبط با این بیت… این وضع للناس بودنش اساس است.
یکی از حضار: آمده که خداوند آدم را که میخواست خلق کند، خاک سر و صورتش را از موضع مکه گرفت، خاک بدنش را از بیت المقدس.
استاد: حالا اینها را باید دقیق دید. من عرض کردم روایات را در مسألهی اینجا خیلی مختلف است. اینکه آن خاک از چه جایی آمد… چون جریان آوردن آن اولین خاک هم خیلی روایات دارد از جهات متعددی که جبرئیل آمد، برگشت، زنی ناله کرد، اسرافیل آمد، میکائیل آمد، تا عزرائیل آمد و برداشت و برد، هر چه ناله کرد… حالا آن روایاتی که در مسأله هست و اینکه آن طینت مخلوط شد. از جاهای مختلفی اخذ شد اگر یادتان باشد. از جاهای مختلفی از زمین اخذ شد. جامعیت قرار گرفت. آبهای مختلفی با او…. عرض کردم آن را باید یک جای جامع دید، با یک روایت نمیشود مسأله را… اینها گاهی هم زبانش، زبان رمز و کنایه است. گاهی هم به عنوان طینت در زبان رمز و کنایه است. در کنار آن ظاهر که هست، باید یک مقدار آن را جامعتر دید. اگر با یک روایت زود حکم کنیم، روایات دیگر را نبینیم آن وقت یک مقدار سخت میشود.
یکی از حضار: استاد یک نامفهوم 42:38 که مادرش است خاکِ…
استاد: عرض کردم اینها را باید خیلی دید. روایت دارد که میل آدم به زمین بود و میل حوا به آدم بود. حالا روایات خیلی در جهات متعدد داریم که میل به مادر چگونه است. آیا اینکه آدم از طین است و حوا از آدم است، نه اینکه از ضلع چپ آدم باشد، نه؛ که این میل زن را در مرد قرار داد و میل مرد را در زمین قرار داد. حالا اینها روایاتی است که باید با هم دیده شود. هر کدامش یک جزئی از مسأله را، یک گوشهای را دارد اشاره میکند. اگر یکی از آنها را بگیریم، اطلاقی معنا بکنیم آن وقت به بعدی که برسیم در آن گیر میکنیم که حالا این یکی را چه کار کنیم. چطوری با این حل میشود. یک جای بحث مفصلی است که این بحث طین و طینت باید یک جا دیده بشود.
بعد میفرماید که این وهو أن يجعلوه ذريعة يتوسل به إلى عبادة الله، آن کمال حرکت انسانها به سمت باطن از طریق آن وضع للناس این خانه محقق میشود. یعنی آن فیض از طریق این خانه میرسد. حالا ببینید یکی از آنها میشود مساجد، یکی میشود قبله، هر کسی که در خانه دارد نماز میخواند، همین که دارد نماز میخواند این برکت از کعبه نازل شده است به سمت این شخص. مثل اینکه از امام نازل میشود به سمت انسانها، این از کعبه نازل شدن که بعد عرض کردیم جلسهی گذشته که حقیقت بیت الله، امام است. اگر این بخواهد صورت ترسیمی پیدا بکند که انسان ببیند چگونه این فیض از طریق نظام ظاهر میرسد تا جزئیترین حالات انسان یکی همین جریان قبله است که رو به کعبه بودن چه در مساجد، چه در خانه، چه در هر حالتی، آن کمال هدایتی به انسان از طریق کعبه میرسد که حقیقت کعبه هم حقیقت امام است.
مثل اینکه اذان شد. انشاءالله خدای سبحان ما را به حقیقت دین که این قدر لطیف، زیبا، عمیق، جالب، در دسترس، سهل قرار داده شده و جاذبه دار برای خود انسان و دیگران، همهی اینها را به ما بچشاند تا بتوانیم هم خودمان بهرهمند باشیم، هم در نظام تبلیغیمان نسبت به دیگران از این جاذبهها بیش از پیش استفاده بکنیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته. [صلوات حضار]
در ضمن ایام حج دارد نزدیک میشود. آنهایی که میخواهند بروند احوالات و دغدغه و تکاپو… ما که حالا فعلا توفیقی نداریم اما ناامید هم نیستیم از اینکه در آخرین لحظات بگویند راه بیفتید برویم، بگوییم باشد. در عین حال، حالِ حج را در خودمان ایجاد کنیم. همانطور که در ماه رمضان مدام میگوییم وارزقنی حج بیتک الحرام یعنی باور داشته باشیم که اگر کسی آرزوی حج در وجودش نباشد، گاهی به عنوان یهودی این امت تلقی میشود کسی که قصد حج را نداشته باشد یا برای او پیش بیاید اما میلی نداشته باشد. این میل باید در وجودمان دائما باشد. این ایام هم قرار دهیم برای خودمان که حالا همین بحثی که دارد میشود دلهایمان به سوی کعبه و طلب او ایجاد شود انشاءالله.
التماس دعا از همهی دوستان.
[7] . [البقرة: 185] ، [آل عمران: 4]
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 790” دیدگاه میگذارید;