بسم الله الرّحمن الرّحیم
در آیه شصت و نهم سوره آل عمران بودیم. بحث نسبتا مفصّلی عرض شد.
«وَدَّتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ» [1]
«ودّ»، محبّت با اظهار
عرض کردیم که چند نکته دقیق و قابل پیگیری و مهمّ در این آیه شریفه در کار است. اولین نکته این بود که «وُدّت»، آرزوهای اهل کتاب نسبت به مؤمنان بحث بسیار مهمّی است که در جاهای مهمی از قرآن وارد شده است. یعنی رابطه آن ها با شما یک رابطه طرفینی است و به گونه ای نیست که آن ها کاری به شما نداشته باشند و دنبال کار خودشان باشند، بلکه از ابتدا دنبال إضلال شما هستند. دنبال این هستند که اگر به هر صورتی توانایی پیدا میکنند، غالب شوند. گاهی این فشار ممکن است با فشار اقتصادی باشد مثل کارهایی که الان میکنند، ما را نسبت به آنچه آن ها میگویند، تسلیم کنند، این آرزوی آن هاست.
عرض کردیم که «وُدّ»، محبّت با اظهار است. یعنی این ها دوست دارند، اظهار هم میکنند، دوست دارند ما را گمراه کنند. کتمانی هم ندارند. زیرا منافعشان با آمدن پیغمبر اکرم(ص) و ایمان مؤمنان در این دوره و در هر دوره ای منافعشان با اقامه دین به خطر افتاده است. این را هم می دانند که تا مردم دنبال دین باشند، این ها به آرزویشان نمیرسند. لذا دنبال این هستند که مردم را گمراه کنند. گمراهی هم با مظاهر عملی شروع میشود. میدانند که مؤمن یک دفعه دست از ایمان برنمیدارد. سلیقه و مبدأ میل و ذوقش را تغییر میدهند. کم کم سبک زندگی اش، سبک زندگی آن ها می شود. وقتی اینطور شد، خود به خود فرهنگ این مسئله همراهش میآید. آداب ظاهر است. فرهنگ به دنبال آداب و ظواهر میآید. وقتی فرهنگ آمد، اعتقاد هم میآید. وقتی میگویید اسراف حرام است، با سبک زندگی اش نمیتواند اسراف حرام است را بپذیرد. قناعت ممدوح است را نمیتواند بپذیرد. اگر هم اهل تبذیر و اسراف نیست و ندارد، حسرتش را دارد. یعنی دوست دارد زندگی اش مسرفانه باشد. این در رتبه همان هاست. لذا اگر کسی تجمّل به خرج میدهد، در خیابان یک ماشین شیکی سوار میشود که دل دیگران آب شود، یک کس دیگری هم ندارد، اما میبیند، میگوید کاشکی من هم داشتم دل دیگران را آب میکردم. این مثل اوست. منتها ندارد. او دارد و دارد مانور تجمّل میدهد. این ندارد ولی حسرت مانور تجمّل را دارد. اگر انسان داشت و خودنگهدار بود و دست به مانور تجمّل نزد، این ممدوح است. اگر کسی هم نداشت و صابر بود و حسرت نداشت، این هم ممدوح است. در هر کدام از این ها، صفاتی از کمالات به فعلیّت رسیده است. اینجا نگاه این ها این است که فرهنگ مؤمنان را تغییر دهند. تغییر فرهنگ با آداب است. سبک زندگی و نگاه های جزئی، از پوشش، تا خوراک و روابط و غیره آغاز میشود، کم کم به فرد گرایی و جدا شدن از دیگران و بعد به فردگرایی بسیار محدود، فردگرایی که انسان را کوچک میکند و دیگران را در مقابل خودش میبیند و دیگران را در خدمت خودش میخواهد، منجر می شود و این نگاه ها ایجاد میشود. خُلق و رفتارشان، خُلق و خوی کفّار است. اسمشان مسلمان است. در بزنگاه ها، این ها خودش را نشان میدهد.
برخی آیات در مورد «ودّ»
اگر آیات قرآن در مورد «وُدّ» اهل کتاب را ببینید، بد نیست. شاید بشود یک رساله خیلی خوبی از آن در آورد که آرزوی کفّار نسبت به مؤمنین چیست.
مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَ لاَ الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ اللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴿105﴾[2]
آنقدر بغض به شما دارند، دوست ندارند هیچ خوبی و خیری به شما برسد.
اگر کسی هم دین ما نیست، آیا از آسیب رسیدن به او خوشحال میشویم؟ مثلا با آمریکا دشمنی داریم، اگر سیل میآید و مردم بیچاره مورد آسیب قرار میگیرند، ما خوشحال نمیشویم. بله، اگر آسیبی به دولت برسد، دولتی که معاند ماست، خوشحال میشویم. اما اینکه آسیب به مردمی برسد که تحت ظلم و ستم هستند، به خصوص مردمی مثل رنگین پوستانشان که تحت فشار ویژه هستند. ما که خوشحال نمیشویم. اما آن ها نگاهشان به مؤمنان و مسلمانان به گونه ای است که دوست ندارند هیچ خوبی به این ها برسد. یعنی اگر خیری و رفاهی و اثری و باران به موقعی یا رشدی پیش بیاید، این ها ناراحت میشوند. کاری با دولت و حکومت ندارند.
اهل کتاب را بر مشرکین مقدّم کرده است. شاید در این مسئله پیش قدم باشند. مشرکین هم همین طور هستند.
گفتند ما فقط دشمن حاکمیت ایران نیستیم. این ژن باید برچیده شود. این همان نگاه است. آرزویشان این است. فشار بیشتری بر این ها وارد شود.
«و الله یختص برحمته من یشاء». مگر فقط دست این هاست.
اگر ما تکلیفمان را درست انجام دهیم، خدا هم وعده فضل داده است. ما گاهی در وظیفه مان کوتاهی میکنیم لذا فضل خداوند طول میکشد. چون ما نمیتوانیم بگیریم. نه اینکه خدا دیر میدهد. ما آمادگی برای پذیرش فضل الهی را نداریم.
وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿109﴾[3]
با اینکه برایشان روشن شده که حقّ چیست، دوست دارند شما را برگردانند. «ما تبین لهم الحق». با این که میدانند شما بر حق هستید و کار شما درست است و ایمان شما صحیح است و آن ها بر باطل هستند، اما دوست دارند که شما برگردید. کسی که این مقدار بغض در وجودش است که با اینکه میداند که طرف مقابل بر حقّ است، اما تمام توان و سعیش را به کار میگیرد تا او را برگرداند، یعنی إعوجاج و انحراف در وجودش طوری نهادینه شده که حاضر نیست به دیگران خیر برسد.
به پیغمبر اکرم(ص) خطاب میشود که: «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا»[4]، یعنی الان زمان مقابله به مثل نبوده است. صبر کنید تا امر الهی بیاید. اگر با خدا محشور باشد، در موقعی که قدرت نیست میفرماید: «فاعفوا و اصفحوا»، دندان روی جگر بگذارید، «إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»[5]. میدانید این چقدر دل را خنک میکند که آدم وقتی قدرت هم ندارد، خدا میگوید خدا بر هر چیزی قادر است. این آرامشی ایجاد میکند، امید ایجاد میکند. الان اگر ما در مقابل این ها بدانیم که خدا قدرت داده است و باورمان به این باشد که «إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»[6]. این اصلاً یک چیز دیگری میشود. همان جایی میشود که وقتی گفتند: «إِنَّا لَمُدْرَكُونَ»[7]، موسی گفت: «إِنَّ مَعِيَ رَبِیّ»[8] ،«إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»[9] نگاه اسم ظاهر است. اما یک جا از مرتبه اسم ظاهر به مرتبه متکلم میرسد، «ان معی ربی»، خدا با من است، نه «إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»[10]به صورت کلی، نه، ویژه ما و مختصّ ما باشد. «ان معی ربی». این ها مراتب بحث است.
ودّ، تولّی، محبّت
ما یک «وُدّ» داریم، یک تولّی، یک محبّت. تولّی یک نگاه است، مودّت یک نگاه است، محبّت یک نگاه است. تولّی ولایت سپردن است. اختیار دست او دادن است. میگوید مؤمنان حق ندارند ولایتشان را به کفّار بسپارند. این یک مرتبه است که خیلی شدید است. از جهت کفار مودّت یعنی نظام مالی و اقتصادی و سیاسی و نظامی شان را با تمام شوق در مقابل مؤمنین به کار میگیرند. این مودّت و آرزوی آن ها میشود. یک موقع مؤمنان آرزو دارند که با کفار مرتبط باشند. آیاتش میآید. مؤمنان هم حق ندارند «ودّ» داشته باشند. غیر از تولّی که ممنوع مطلق است، «ودّ» هم که اظهار محبت کنند، اظهار میل کنند، ممنوع است.
در آیه بعد میفرماید:
وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً وَاحِدَةً [11]
دائما در حال درصد هستند. می گویند موشک را زمین بگذارید، امنیت میدهیم. سوخت هسته ای میخواهید، به شما میدهیم. تا هسته ای را زمین گذاشتن ، برای رآکتور تهران، گفتند نمیدهیم. گفتند همه ذخیره را به ما بدهید، ما به شما 20 درصد میدهیم. تا شهید شهریاری خودش تأمین کرد. اگر با غفلت رابطه برقرار کردید، یک لحظه غفلت کردید و اسلحه را زمین گذاشتید، متاع ها یعنی سرمایه ها را اگر یک زمین لحظه گذاشتید، فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً وَاحِدَةً [12]، حمله میکنند به شما که کارتان را تمام کنند. این ها اهل سازگاری و معاهدات نیستند. آمریکا را ببینید، هرچی معاهده بوده را زیر پا گذاشته است. خودمان قرارداد بستیم، این را هم پاره میکنیم. منتها قدرت پیدا نکردند. حالا حسرت میخورند که چرا پاره کردیم، از راه مصالحه بهتر میتوانستیم سواری بگیریم. الان دارند التماس و زاری میکنند تا برگردند. از این راه نشد حالا از آن راه.
این سرایت دارد مربوط به یک دوره نیست. چه در اینجا و چه در آیه قبل، خدا میفرماید شما از نظام داخلی، خودتان را محکم کنید.
صبر فعّال
وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿109﴾[13]
وَ أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَ مَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿110﴾[14]
یعنی در عین حالی که حواستان باید به آن ها باشد، اما صبر فعّال و عفو فعّال داشته باشید، یعنی درونتان را مقاوم سازی بکنید. اقتصاد مقاومتی داشته باشید. اتحاد صفوف ایجاد بکنید. از درون خودتان را محکم کنید. این کاملا نسبت به نقشه های آن ها پاسخگو است. راه دشمن این است که ما از درون متشتّط باشیم. اقیموا الصلاة صفوف را با ایمان محکم کردن است. وقتی صفوف محکم شود، با ایمان گسست ندارد. یک وقت دور هم جمع میشوند، اما هدف به دست آوردن مال است. جایی مال بیشتری بدهند پراکنده میشوند. اما اگر رابطه جمعی الهی خواستند برقرار کنند، رابطه های اجتماعی محکم و پر کردن خلل و فرج بین مومنان، کسی از روی فقر و جهل و ندانم کاری با این ها مرتبط نشود، راه آن ها را به درون صفوف مومنان باز کند، «اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة». آتو الزکاة خلل و فرج را پر میکند.
حتی در دورانی که قدرت مقابله ندارید و دوران عفو و صفح است و باید صبر کنید، این اثر را دارد. الان استحکام شما آن اثر را برای آن ها ایجاد میکند که آن ها ضعیف میشوند و شما قوّت پیدا میکنید.
چقدر دائماً به صورت کاربردی بیان میکنند. انگار امروز نازل شده است. دستور العمل کاربردی برای ماست. همان کاری که برای پیغمبر(ص) میکرد را برای ما میکند.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لاَ يَأْلُونَكُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ ﴿118﴾[15]
این ها دنبال این هستند که هر فساد و رنج و زحمتی امکان پذیر است را برای شما محقّق کنند. جان شما برایشان اهمیّت ندارد. فشار بر مردم برایشان مهم نیست. یک موقع دنبال سرنگون کردن حاکمیّت هستند، بیشتر، میخواهند ریشه ایمان را در قلوب مؤمنان بخشکانند. اگر حاکمیّت هم برود، آن قدر پی میگیرند که ریشه ایمان را بخشکانند.
لذا میفرماید «وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ»[16]، دوست دارند شما در سختی و زحمت زیاد باشید. زلزله و سیل بیاید، دل این ها حال میآید. احساس خوشی میکنند. یعنی نظام انسانیت در وجودشان از بین رفته است. نگاه انسانی هم در کار نیست که زلزله برای مردم میآید، چه کسی خوشحال میشود؟ این ها خوشحال میشوند. اگر به بچه های بیمار خاص، دارو نرسد، خوشحال میشوند. حتی اگر آن بچه زجر بکشد. این از مرتبه حیوانی هم میگذرد.
هرچه توانستند در زبانشان بغض و کینه شان را آشکار کردند، اما آن هایی که رویشان نمیشود بگوید، اگر بگویند که گاهی از دهانشان هم میپرد، میدانند که تخطئه میشوند. این نیّت خوانی از جانب ما نیست. نیّت خوانی آن ها از جانب خدای سبحان است که خفاء و علن برایش آشکار است.
خدا برای شما مؤمنان آشکار کرد. از حالا به بعد دست شماست که باورتان شود و مطابق این رفتار کنید یا باورتان نشود و ساده لوح باشید. لذا آن ها دوست داشتند که وقتی ما میرویم دستمان بالا باشد، با لبخند، مداهنه. الان میگویند آن دولت مذاکراتش با ما خیلی ساده تر بود. چرا متن را عوض کردید. یا آن ها اگر آن را قبول نمیکردند، الان حاضرند آن را قبول کنند تا از متن الان دست برداشته شود. یعنی دیگر میدانند که آن امکان نیست. یعنی اگر مقابله جدی شد، آن ها مجبورند بالاتر بیایند. اما آن را هم نمیخواهند.
فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَ اللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِمَا كَسَبُوا أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً ﴿88﴾[17]
وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّى يُهَاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيّاً وَ لاَ نَصِيراً ﴿89﴾[18]
همین منافقینی که با شما این طور کردند، میخواهند شما را هم به جایی برسانند که خودشان رسیدند. یعنی شما را از دین جدا کنند تا به کفر برسانند. اگر این طور هست، از منافقین ولیّ نگیرید. دوست نگیرید. کسی که محرم رازهای شما باشد، درون شما را بداند. مگر این ها از نفاقشان دست بردارند و با شما هجرت کنند. یا اگر از بدی ها و نفاقشان هجرت کنند.
اما اگر این منافقین به شما پشت کردند، در دوران سلطه و قدرت شما، حق دارید با این ها مانند کفّار حربی معامله کنید. اگر ضربه زدند و پناهنده شدند، «فخذوهم و اقتلوهم». نگویید این ها یک موقع با ما بودند. این ها که ضربه بزنند و بخواهند پناهنده شوند، خونشان هدر است. حقیقتاً کافرند.
عبور از خطوط قرمز
فَلاَ تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ ﴿8﴾[19]
وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ ﴿9﴾[20]
اطاعت مکذّبین را نکن. دنباله اش بیان میکند که دوست دارند تو از مرزهای خطوط قرمزت یک مقدار پایین بیایی. اگر تو از این خطوط قرمز کمی پایین بیایی، آن ها حاضرند خیلی از خطوط قرمز پایین بیایند. میخواهند تو خطوط قرمزت را بشکنی. آن ها که اهل وفای به عهد نیستند. همه را در زبان میگویند. اما تو اگر خطوط قرمزت را شکستی، دیگر سر این نگه ات نمیدارند، دائم باید از خطوط قرمز دیگرت هم پایین بیایی. اگر مذاکرات را در اتمی پذیرفتی، در موشکی وغیره هم میآیند.
ببینید چقدر زیبا خدای سبحان به ما خط میدهد و بیان دارد. از این واضح تر در بی وفایی، دشمنی، عهد شکنی، عدم اعتماد و تحذیر و اعلام خطر در مورد آن ها نمی توانست بیان کند.
بعد گروه ما در مذاکرات بگوید ما نخواندیم و آخر کار، معلوم شد خیلی افراد در کار هم جاسوس بودند.
«تدهن»، مداهنه است. یعنی خطوط قرمز را زیر پا گذاشتن. اگر تو این کار را انجام دهی، حاضرند همه خطوط قرمزشان را زیر پا گذارند. از این جا پایین آمدن مهم است. از اینجا که پایین آمدید، دیگر بقیه جاها راحت مدارا می کنید.
آقا خطوط قرمز را معیّن کردند، اما مذاکره کنندگان پایین آمدند. اما بعداً دشمنان به هیچ کدام وفا نکردند.
میگوید «قد بدت البغضاء»، تمام وجودش بغض و کینه است. میگویند امضای کری است. این نگاه ببینید چقدر ساده لوحانه است در حالی که خودشان را در عرش مذاکره میدیدند.
اشباع مودّت در مسیر الهی
یک نکته مهمی در رابطه با «ودّ» است. دل انسان در رابطه با محبّت نمیتواند خالی بماند. یعنی اگر انسان محبتش را با خدا آشکار نکرد، آن را اشباع نکرد، اظهار نکرد، «ودّ» در رابطه با جریان ولایت پیدا نکرد، خود به خود این «ودّ» در جریان دیگری معلوم میشود. اگر کسانی این طرفشان اختلال پیدا کرد، آن طرف حتماً محقّق میشود. پس راه این است که ما «ودّ» را که یک نیروی درونی و موتور درونی است که مردم دوست دارند دوست داشته شوند و محبّت به آن ها اظهار شود، را اشباع کنیم که اگر این اشباع و اظهار نشد، حتماً به جهت انحراف و غلط کشیده میشود. لذا میگویند روابط درونی را اظهار محبّت داشته باشید. بین مومنان اظهار محبّت مؤمنانه کنید. بین حاکمیّت صالحه و مردم اظهار محبّت داشته باشید. با خدا اظهار محبّت داشته باشید. اگر این اظهار محبّت ها و و «ودها» در این رابطه ها محقق نشود به رابطه های غلط کشیده میشود. محبّت به خدا را انبیاء به مردم یاد ندادند. بلکه نهادینه بوده است. انبیاء گفتند راه محبت این است ولی اصل محبّت کردن در فطرت همه انسان ها هست. اگر از راه درست محقّق نشود به راه باطل میافتد. اگر محبّت درون انسان ایجاد نخواهد، چقدر کار ساده تر میشود. یک وقت میخواهیم محبّت را ایجاد کنیم، کار خیلی سخت است. اما یک وقت محبّت هست، فقط راه صحیح را میخواهیم نشان بدهیم. این خیلی ساده تر است. دشمن از این استفاده میکند. از نیازهای درونی انسان ها استفاده می کند. برخورد خوب میکند و با این برخورد در دل ها نفوذ می کند. پیغمبر اکرم(ص) خطاب به خدای متعال میفرماید: «اللّهُمَّ لا تَجعَل لِفاجِرٍ عَلَيَّ يَدا ؛ فَيُحِبَّهُ قَلبي»[21]، خدایا طوری نکن که من در نیازهایم به یک فاجری رو بیاورم و او نیاز من را برآورده کند، در نتیجه قلب من محبتش به سمت او کشیده شود. قلب ناخودآگاه کشیده میشود. اگر طوری ایجاد کردند که طرف احساس کند که نیاز این را او برطرف میکند، رفتن به کشور آن ها، بهره مند شدن از ویزا و اقامت آن ها و تجمّلات دنیا، او را جذب می کند. «فیحبه قلبی»، اول با یک نیاز شروع میشود و بعد به محبّت قلبی کشیده میشود. اول میگوید من نمیخواهم باج بدهم. من نیازم را از آن ها میخواهم. نمیداند که برطرف کردن نیاز، ناخودآگاه محبّت قلبی ایجاد میکند. محبّت، ایجاد کردنی نیست. هدایت کردنی است. راه نشان دادنی است. انبیاء راه نشان میدهند. «ودّ» که اظهار محبت است، همینطور است. انسان ها نیاز دارند که محبوب باشند و محبّ باشند. این جزء نیازهای انسان است.
مودّت صحیح، ثمره ایمان و عمل صالح
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمٰنُ وُدّاً ﴿96﴾[22]
اگر کسی ایمان و عمل صالح آورد، مؤمنان دوستش دارند. ثمره ایمان و عمل صالح این است که مودّت صحیحه در وجود او شکل میگیرد. هم محبوب میشود هم محبّ. هم اظهار محبت میکند، هم به صورت صحیح مورد اظهار محبت قرار میگیرد.
وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ﴿21﴾[23]
از مظاهر مهم مودّت، اظهار محبت بین خانواده و زن و شوهرهاست. آن جا فرمود: «سیجعل لهم الرحمن ودا»، این جا میفرماید: «جعل بینکم مودة و رحمة». یعنی نشأت گرفته از آن رحمت است. یعنی مودّت از شاخه های رحمت الهی است که در خانواده ایجاد میشود. پس اگر کسی دنبال تجلّی رحمت الهی هم هست، مودّت، یعنی اظهار محبت در خانواده، زن نسبت به شوهر، شوهر نسبت به همسر، فرزندان نسبت به والدین، والدین نسبت به فرزندان، نسبت هایی که خانواده تشکیل میشود و رحم تشکیل میشود، آغاز مودّت از اینجاست. کسی که در رحم طینی تمرین کرد، این به مودّت ولایی کشیده میشود که «لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَ». [24]این از همان رحم طینی شروع شد، کشیده شد به رحم قُربی که مودّت ولایی است. کسی که در خانواده تمرین کرد، موفق به مودّت ولایی میشود. کسی که در خانواده مودّت داشت، مودّت ولایی داشت، به رحم الهی میرسد.
وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ ﴿90﴾[25]
رابطه بین ودّ و رحمت است.
إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَ يُعِيدُ ﴿13﴾[26]
وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ ﴿14﴾[27]
غفور، خودش از رحمت نشات میگیرد.
یک کسی عاشق دیگری است، «مَن عَشِقَ فعَفَّ ثُمَّ ماتَ ، ماتَ شَهيدا» [28]، عشق با کتمان سازگار است، اما «ودّ» با کتمان سازگار نیست. اظهار و اقدام در آن هست. آشکار شدن، هزینه دارد. اما میشود کسی عاشق باشد و کسی هم نداند. خودش میسوزد، اما هزینه ای برایش ندارد. اما «ودّ» هزینه دارد. «إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»،[29] اگر نسبت به رحم ولایی اظهار صورت گرفته بود، این طور محجور نمیشد. دوست داشتند در دلهایشان اما اظهار نکردند. خیلی ها عاشق بودند و میسوختند، اما اقدامی نکردند. علّت هایی میتواند داشته باشند. اما توجیه میکنند که «لاتلقوا بایدیکم الی التهلکة». کم هستیم. آنجا باید تعیین تکلیف از جانب ولی کنند. یک جا خداوند به پیغمبر(ص) میفرماید: «و اعفوا و اصفحوا». اما من نمیتوانم تشخیص موضوع دهم که الان عفو و صفح کنیم. تشخیص موضوع با ولیّ است. اگر بفرماید اقدام کنید، باید اقدام کنیم. لذا مودّت هزینه دارد، حاضرند عاشق بشوند، اما هزینه در بیرون نمیدهند.
بعضی از مراتب عشق به بیرون کشیده میشود، اما همه مراتبش نه.
لزوم آموزش مودّت به فرزندان از کودکی
«ودّ» در قرآن کشش دارد که یک رساله قوی ذیل این آیات شکل بگیرد. اگر از کودکی یاد ندهیم به فرزندانمان که مودّت داشته باشند که اظهار است، وقتی به اهل بیت(ع) میرسد هم محبّت هست، اما اظهار محبت نیست. یاد نگرفته است. محبّت در جای خودش باید مودّت شود. این از نظام کودکی باید آموزش داده شود تا جایی که برسد به اینکه خدا ودود است. یعنی محبتش را به مؤمنان اظهار میکند. «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَٰنُ وُدًّا»[30]. یکی از مظاهر اظهار محبت خدا، این است که کسی که ایمان و عمل صالح انجام داد؛ مورد اظهار محبّت دیگران قرار میگیرد. این یک مصداقش است. پس خدا هم ودود میشود. اگر انسان ودود شد، میبیند که محبت از اسماء الهی است. دارد ظرفیتش را برای تجلّی این اسم به کار میگیرد. اگر محبّت دارد، شامل اسم رحمن الهی است، اگر اظهار میکند شامل اسم ودود الهی میشود.
ببینید با این نگاه چقدر صدر و ذیل یک نکته میتواند کار را بالا ببرد.
مودّت، راه از کثرت به وحدت رسیدن
اگر کسی فقط در نظام درونی بود و کاری به بیرون نداشت، مسلک اجتماعی و نظام اجتماعی اسلام را نشناخته است. مودّت، مظهر نظام اجتماعی و پیوندهای اجتماعی است. اگر اظهار نباشد، فقط بحث فردیت باشد، فردیت با محبّت سازگار است، مودّت نمیخواهد. وقتی بحث مودّت پیش میآید نظام ارتباطی شکل میگیرد. اظهار محبّت به هم شکل میگیرد. پشتیبانی از هم در نظام دین شکل میگیرد. وقتی نصرت کردی اقدام است. آن توسعه منِ جمعی شکل میگیرد. یعنی با نظام مودّت، نظام توسعه منِ جمعی شکل می گیرد که یک من احساس میکند همه این ها خودش هست. همه مؤمنان دست و پا و چشم و ابرو و جوارح یک پیکرند. همه به هم کمک میکنند. همه با هم پیوند برقرار میکنند. مودّت، راه از کثرت به وحدت رسیدن است. راه تبدیل توحید کثیر است. کثرت ها در رابطه با مودّت در نظام ظاهر تبدیل به واحد میشوند. وحدت پیدا میکنند.
یک دستور در نظام دینی اگر انسان درست انجام دهد، ببینید چقدر آثار و برکات دارد. از از مودّت خانواده شروع کند تا به مودّت ولایی تا مودّت رحمانی برسد که خدای سبحان ودود است.
بحث دیگری که در اینجا بود که جلسه گذشته عرض کردیم، از جلد ششم المیزان هم خواستیم بخوانیم، در سوره مائده آیه صد و پنج عرض کردیم، رجوع کنید. می فرماید:
منِ توسعه یافته
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿105﴾[31]
در ابتدا این را فردیت دیدند. اما مرحوم علامه فرمودند: نگاه برتر این است که اگر شما اجتماع مؤمنان حواستان به خودتان باشد، هیچ کسی نمیتواند به شما ضربه بزند. منِ توسعه یافته، یعنی همه مؤمنان یک نفس واحده هستند. اگر صدمه به یکی برسد همه درد را احساس میکنند، اگر خوشی به کسی برسد، همه خوشی را احساس میکنند. «یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا» [32]با امام این طور هستند، بعد بین خودشان هم همین طور میشوند. این توحید کثیر است.
کسی فکر میکند برای خدا کار میکند یا علیه خدا دارد کار میکند، نه. اصلا این طور نیست. مسیر هر کسی از درون خودش دارد میگذرد. چه صالح و چه طالح. چه خوب و چه بد. تعبیر مرحوم علامه این است که مبدأ خودش است، مسیر خودش است، مسافت خودش است. مسیر راه است. مسافت راهی که طی شده است. در هر لحظه یک جای مسیر است. مسافر هم خودش است. مقصد هم خودش است. منتها مقصد کدام خودش است؟ منِ عالی اش که منِ ولایی اش است.
هشت جهت ذکر میکنند. همه این ها مربوط به خودش است. اگر مربوط به خودش شد، انسان با حبّ ذاتی که دارد ببینید چقدر این حرکت عظیم میشود. در ضلالت هم همین طور است. تعبیر آیاتی که آن جلسه هم خواندیم که «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا ۗ وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ».[33] بالاترین جزا این است که کسی از بیرون چیزی ندهد. خدا با شما قهر نمیکند که بگوید چون قهر کردم شما را میخواهم زجر دهم. بالاترین جزا و عقابی که هیچ ظلمی در آن نیست، این است که تو کاری که کردی همان کار خودت را ببینی. «من اساء»، وقتی کسی بدی کرد، «فعلیها». همان را ببیند. ببیند خودش به خودش بدی کرده است. نه اینکه بدی کرد، بعد خدا از او انتقام بگیرد. ببیند که این همان بدی خودش است. این بالاترین جزاست که ظلمی در آن نیست. کسی نمیتواند اعتراض کند. میگوید خودتی. از خودت خارج نیستی. وقتی میبیند از خودش خارج نیست، جای اعتراض هم نیست. خدا رحم کند که آدم ببیند چه بر سر خودش آورده است.
امیر المؤمنین(ع) می فرماید: «الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَرِ»[34]. یک کتاب نانوشته سفید دست ما میدهند. میگویند هرطوری میخواهی باشی در این بنویس. میشوی. مصحف نانوشته است. تو دوست داری چطوری باشی؟ دوست داری چه باشی؟ در این بنویس. چطور نوشته میشود؟ با علم و عمل. نویسنده چشم است. یک علم است و یک عمل. نویسنده این صحیفه چشم انسان است که اولین دیدبانی است که با بیرون از خودش رابطه برقرار میکند تا درونش را بنویسد. این کتاب، کتاب جان ما میشود.
ببینید این بیانات با هم چقدر هماهنگ است.
«مَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ ۖ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنْفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ». [35]پس غایت و منتها و مقصد هم خود انسان است. این منافاتی ندارد با اینکه مقصد خداست. انسان از خودش یعنی منِ عالی اش خارج نمیشود. اغیارش که او نبوده اند، جدا میشود. منِ مُرسل انسان. لذا میفرماید کسی که خدا را فراموش کرد خودش را فراموش کرده است. «وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُم».[36] چون «مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه»[37]. ببینید چقدر زیباست.
این بحث ها شیرین و اثرگذار و کاربردی است. «ودّ» بحث کاربردی است که باید حتماٌ اظهار محبّت باشد. از خانواده شروع شود تا به اسم ودود الهی برسد.
انشالله خدای متعال توفیق مودّت ایمانی به همه ما عنایت کند.
والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[1] 69 ال عمران
[2] بقره 105
[3] بقره 109
[4] همان
[5] همان
[6] همان
[7] شعراء61
[8] شعراء 62
[9] همان
[10] همان
[11] نساء 102
[12] نساء 102
[13] بقره 109
[14] بقره 110
[15] آل عمران 118
[16] آل عمران 118
[17] نساء 88
[18] نساء 89
[19] قلم 8
[20] قلم 9
[21] المحجّة البيضاء: 8 / 11 عن مسند الفردوس .
[22] مریم 96
[23] روم21
[24] شوری 23
[25] هود 90
[26] بروج 13
[27] بروج 14
[28] كنز العمّال : 6999.
[29] شوری23
[30] مریم 96
[31] مائده 105
[32] شجره طوبی، ج. ۱، ص. ۳ | بحارالانوار، ج5، ص225.
[33] فصلت 46
[34] نهج البلاغة حکمت 401 | ترجمه حکمت 409
[35] روم 44
[36] حشر 19
[37] مصباح الشريعه، ص 13 | غررالحكم، ص 232 | بحارالانوار، ج 95، ص 452
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 757” دیدگاه میگذارید;