بسم الله الرّحمن الرّحیم
سورة آل عمران (3): الآيات 64 الى 78
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴿64﴾ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴿65﴾ هَا أَنْتُمْ هَٰؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ ۚ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴿66﴾ مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَٰكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿67﴾ إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا ۗ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ ﴿68﴾ وَدَّتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴿69﴾ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ﴿70﴾ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴿71﴾ وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴿72﴾ وَلَا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَىٰ هُدَى اللَّهِ أَنْ يُؤْتَىٰ أَحَدٌ مِثْلَ مَا أُوتِيتُمْ أَوْ يُحَاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ ۗ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴿73﴾ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴿74﴾ وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا ۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴿75﴾ بَلَىٰ مَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ وَاتَّقَىٰ فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ﴿76﴾ إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَٰئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴿77﴾ وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ﴿78﴾ [1]
دعوت به توحید کلمه
اگر دوستان یادشان باشد در ابتدای جلد سوم که ابتدای سوره آل عمران بود، مرحوم علّامه بیان کردند که، اگر برگردیم و به غرض سوره آل عمران نگاه کنیم، بسیاری از این آیات در آن غرض، معنای بهتری از خودش پیدا میکند. در آن جا فرمودند که غرض سوره، «دعوة المومنین الی توحید الکلمة فی الدین» است. همه مؤمنین را به یک توحید کلمه دعوت می کند. این دعوت، به خصوص آیه امروز ما بر می گردد. به اولین خط از تفسیر سوره آل عمران و امروز که در محضر این آیه هستیم که « قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ»[2].
یهود و نصاری، یک نیروی تشکیلاتی سابقه دار است. از جهت تفکّری و حاکمیتی، در مقابل اسلام که یک نهال نوپای تفکّری و یک نهال نوپای اجتماعی است، انواع قوّت ها و قدرت ها را دارند،. لذا از سویی، به دنبال از بین بردن این نهال هستند، از سویی دیگر، این نهال دنبال روابط با آن هاست. قطعاً این ارتباط باید حدّ و حدود و شرایطش روشن باشد. اگر قرار است محبّت آمیز باشد، دعوت باشد، قهر باشد، قتال باشد، هر رابطه ای در هر مرحله ای که قرار است باشد، باید معلوم باشد.
اصل نگاه در سوره آل عمران، که از سال ششم به بعد هجری، بلکه بعد از فتح مکّه نازل شده است و یک باره و یک جا نازل شده، همین تبیین روابط با یهود و نصاری است. لذا چالش های موجود با یهود و نصاری بعد از حلّ شدن مشکلات مشرکین مکّه، مهمترین چالش دین اسلام با حاکمیّتی که در مدینه و در رابطه با یهود و نصاری تشکیل شده، است و قبل از این، اگر چالش با مشرکین مکّه بوده و نگاه اصلی مؤمنان را به خودشان معطوف کرده بود، الان بحث یهود و نصاری و رابطه با آن ها است. این رابطه از جهات متعددی قابل بحث است. از جهت فرهنگی بحث کردیم، از جهت اعتقادی بحث شد، مانند جریان «إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ ۖ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ»[3]، یا جریانات مختلف حضرت مریم(س) و کفالت عیسی(ع) و برگزیدگی مریم(س) و مسائل دیگر، که بحث آن ها گذشت.
مشرکین تتمّه رابطه هایشان بود. اگر مشرکین میگوییم، مشرکینی هستند که در حجاز نبودند، بکه در اطراف بودند و فشارهایی میآوردند. عمده این فشارها، از طرف دولت روم بود. بعد از این، جریان پیامبر(ص) شروع به نامه نگاری با روم و اسلام و نصارای نجران کرد. همه را دعوت به اسلام کرد. زیبایی اش این است که این آیه ای که امروز در محضرش هستیم، این آیه زینت آن نامه ها بوده است. در آن نامه ها، این آیات نگاشته میشده است.
«و قد جمعوا جمعهم و عزموا عزمهم على إطفاء نور الله تعالى بأيديهم و بأفواههم» [4]
دیدند که حاکمیت در حال تثبیت است. تا به حال فکر میکردند که اسلام، نهالی نوپاست که به سرعت میتوان آن را از پای در آورد. اما دیدند که بر مشرکین مکّه پیروز شد و مسئله، از حالت منطقه ای خارج شد و حالت جهانی پیدا کرد. با دعوتی که برای امپراطور روم و ایران انجام دادند، دشمنی ها به همین نسبت شدّت پیدا میکند.
تبیین روابط اجتماعی در نظام الهی
یک موقع ایران را فقط با دشمنان اطرافش میسنجند. مثلا اعراب حاشیه نشین خلیج فارس با ایران درگیرند. یک وقت حاکمیّت، نگاه جهانی دارد و فرهنگ لیبرالیسم جهانی را به چالش میکشد. آن جا همه، قد علم میکنند و شرق و غرب پشت مسئله را میگیرند. این تحلیل زیبایی که مرحوم علاّمه(ره) از مسئله داشتند، خیلی بحث را زیبا میکند. آن موقع اگر معلوم شد که جایگاه این سوره در تعیین روابط جامعه اسلامی با دشمنانش در چه مراحلی شکل میگیرد، دعوتش چگونه است، مباهله اش چگونه است، قتالش چگونه است، در چه مرحله ای باید چه کاری انجام داد، دشمنانی که شبیه آن دشمنان امروز کاملا آشکار است و ما هم مبتلا به همین هستیم، در این صورت نکات مهمّ و زیبایی را برایمان آشکار می سازد. در مرتبه بعد از انقلاب اسلامی و جامعه اسلامی، در مرتبه دولت سازی هستیم، آن هم دولت اسلامی. در این سوره، همین مرتبه نسبت به پیامبر(ص) که دولت اسلامی بود، خودش را نشان میدهد. لذا اهمیّت سوره و نگاه یکپارچه به سوره و نگاه جزء جزء که راه حل مسئله چیست و روابط اجتماعی باید در نظام الهی چگونه باشد، در این سوره تبیین شده و خیلی خوب هم بیان شده است. اگر فقط با نگاه جزء بینی نگاه نکنیم، برای امروز ما هم خیلی راهگشا میشود.
«و يشبه أن تكون هذه السورة نازلة دفعة واحدة فإن آياتها و هي مائتا آية- ظاهرة الاتساق و الانتظام من أولها إلى آخرها، متناسبة آياتها، مرتبطة أغراضها».[5]
ببینید موقع نزول سوره چطور بوده است:
«و لذلك كان مما يترجح في النظر أن تكون السورة إنما نزلت على رسول الله ص و قد استقر له الأمر بعض الاستقرار و لما يتم استقراره»، [6]
یعنی استقرار تام پیدا نشده بود. دشمنان زیاد بود. پیامبر(ص) در مدینه حاکمیّت داشت، امّا بعضی از منطقه های نزدیک هم با پیامبر(ص) هم عهد بودند، اما دنبال پیمان شکنی بودند. استقرار حاکمیّت حضرت تامّ نشده بود.
«فإن فيها ذكر غزوة أحد» [7]
پس از جنگ احد بوده است.
«و فيها ذكر المباهلة مع نصارى نجران و ذكرا من أمر اليهود» [8]
سؤال: آیه مباهله مگر در مورد آن جریان نازل نشد؟
پاسخ: نازل شدن سوره به صورت یک جا، نشان میدهد، این واقعه ها که در سوره هست، باید در وقت آخرین واقعه یا پس از همه این ها، نازل شده باشد.
«و حثا على المشركين، و دعوة إلى الصبر و المصابرة و المرابطة» [9]
مرز داری را که آیه آخر سوره است که اصبروا و صابروا و رابطوا.
«و جميع ذلك يؤيد أن السورة نزلت أيام كان المسلمون مبتلين بالدفاع عن حمى الدين بعامة قواهم و جميع أركانهم» [10]
دوران پیامبر(ص)، دوران تنزیل و دوران امیرالمؤمنین(ع) دوران تأویل
یک موقع هست که ما مثلاً در دوران امیرالمؤمنین(ع) هستیم، در این دوران، مسلمان ها به شدّت به نفاق درونی مبتلا هستند، ناکثین و قاسطین و مارقین. سه دسته داخلی هستد. امّا یک موقع دوران تثبیت اصل حاکمیّت است. این دوران، یعنی هنوز استقرار تامّ نشده است. پس دوران پیامبر(ص)، دوران تنزیل است. دوران امیرالمؤمنین(ع)، دوران تأویل است. تعبیر روایات هم هست. دوران تأویل، یعنی خالص سازی مؤمنان و مسلمانان. اما دوران نبیّ ختمی، دوران استقرار است. نظیر این را ما در نگاه نظام اسلامی خودمان هم میتوانیم داشته باشیم که یک دورانی، دوران اصل حاکمیّت بود که تثبیت شود. شبیه دورانی که امام(ره)، حاکمیّت داشتند ودوران رهبری ایشان بود. یک دورانی، دوران تثبیت و خالص سازی بین مؤمنین است که آن وقت، مقابله ها، مقابله های از درون میشود. تعبیری که در خود قرآن هم آمده است: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ» [11] ، در آن زمان خطر اصلی، دیگر از بیرون نبود. دیگر از آن ها نترسیدند. مأیوس شدند. دیدند حاکمیّت قِوام نوعی پیدا کرد. از شخص پیامبر(ص) خارج شد. نوعیّت هم دوام دارد. دیگر امید به این که پیامبر(ص) از دنیا برود و این ها غلبه بکنند، در آن ها وجود نداشت.
خدای متعال می فرماید: امّا از من بترسید. حالا موقع خالص سازی است. موقع اخلاص در ایمان است که تقوا و رعایت ایمان باید شدّت پیدا کند تا از درون جامعه نپوسد. این ها نکته های مهمی است که بدانیم در هر مرحله ای، نگاه اصلی ما چیست. پرچمی که دارد بلند میشود چیست و باید به چی چیزی بها دهیم.
«فمن جانب كانوا يقاومون الفشل و الفتور اللذين يدبان في داخل جماعتهم بفتنة اليهود و النصارى» [12]
فتنه یهود و نصاری، از درون منطقه اسلامی بود.
«و يحاجّونهم و يجاوبونهم» [13]
هم شبهه های فرهنگی میکردند، هم در مسائل اجتماعی، شبهات داشتند، هم اگر دستشان میرسید ضربه اقتصادی و نظامی میزدند.
«و من جانب كانوا يقاتلون المشركين» [14]
پیامبر(ص) تازه بر مشرکین غلبه کرده است.
بعضی از اقوال میگویند این سوره، سال ششم هجری نازل شده و بعضی میگویند، سال هشتم یا نهم نازل شده است.
«و يعيشون في حال الحرب و انسلاب الأمن» [15]
حالت جنگی بر کشور حاکم بود، یک حالت تدافع و جنگ بین مسلمانان و دیگران بود.
«فقد كان الإسلام في هذه الأيام قد انتشر صيته فثارت الدنيا عليه من اليهود و النصارى و مشركي العرب، و وراء ذلك الروم و العجم و غيرهم» [16]
اگر خوب ترسیم که سوره در چه زمانی نازل شده است، هر آیه ای پیامش، گویا تر میشود که کدامیک از مشکلات را برطرف میکند. ناظر به کدامیک از این بحران هاست که پیش آمده است. کاملاً میتوانیم آیه را با یک عقبه ای وارد شویم. غیر از این که هر آیه ای به تنهایی خودش، شأن نزول گویایی دارد. اما وضعیتی که آیه در آن شرایط نازل شده، گویایی آیه را چند برابر میکند که اگر چنان بحرانی داریم، بدانیم عکس العملمان باید چگونه باشد.
«و الله سبحانه يذكر المؤمنين في هذه السورة من حقائق دينه الذي هداهم به ما يطيب به نفوسهم» [17]
امید خدا به مؤمنین در بحران ها
در همه بحران ها، خداوند میخواهد به مسلمانان امید بدهد. جامعه را امیدوار کند. نگویند که از یک طرف، یهود و نصاری هستند و از یک طرف، مشرکین مکّه هستند که مال و جان ما را تاراج کردند. از طرفی به امپراطور ایران و روم نامه نوشته و همه را مقابل خودش قرار داده است. چرا این وقت که این همه بحران در داخل داریم، بحران خارجی ایجاد کنیم. نصارای نجران، مصر و امپراطورهای زمان را علیه خودمان کنیم. در عین اینکه پیغمبر اکرم(ص)، جریانات داخلی را به سمت جریانی میبرد که همّت ها در یک اوجی قرار بگیرد، وقتی انسان مشکلات و مصائب را با آن شدّت و حدّت میبیند، صبر مطابق با او و همّت مطابق با او پیدا میکند. یک موقع هست که مشکل، فقط اقتصادی است، صبر و همت در این حدّ شکل میگیرد. آن مشکل میتواند بحران و آسیب درست بکند. اما اگر در عین آن بحران ها، نامه های پیامبر(ص) و جوابها و تهدید های آن ها شکل میگیرد، صورت مسئله از توجه به نگاه داخلی و اطراف، تبدیل میشود به نگاهی که ابرقدرت ها تهدید کردند، در این حالت، حال مقاومت این ها و توان این ها، کاملاً متفاوت میشود و شکل دیگری پیدا میکند. اگر احساس کنند که میتوانند دستور جهانی تعیین کنند و همه ابرقدرت ها را خطاب قرار دهند، معلوم میشود که توان ویژه ای هم دارند که میتوانند مقابل آن ها قد علم کنند. با این کار پیامبر(ص)، افق نگاه مسلمانان تغییر کرد. از مشکلات نزدیک و بحران های معمول، کار به مخاطب سازی جهانی تبدیل شد که همه را مخاطب قرار دادند. آن هم نه تک به تک و این که بگوییم فعلاً با روم، بعد با ایران. بلکه یک باره پیغمبر(ص) نامه نگاری کرد و همه را به اسلام دعوت کرد. دعوت به اسلام، برای آن هایی که تعصّبی در نگاه اجتماعی و فرهنگی داشتند، چالش بود. چون اسلام به سرعت در حال گسترش بود. این طور نبود که آرام حرکت کند. به سرعت در کشورهای مختلف به دنبال نیروگیری بود. به طوری که از فرهنگ های مختلف، به سمت اسلام گرایش پیدا کرده بودند. حرف اسلام در جاهای مختلف پیش آمده بود. همین باعث شد که عکس العملشان جدّی باشد و به عنوان بحران جدّی به مسأله نگاه کنند و بی تفاوت نباشند.
این سوره، در عین این حالت ها و بحران ها، نازل شده تا مؤمنان را دلخوش کند.
«و يزول به رين الشبهات و الوساوس الشيطانية» [18]
از شیطنت های درونی و شیطنت های بیرونی این ها را دور کند.
«و تسويلات أهل الكتاب عن قلوبهم» [19]
جنگ رسانه ای یهود و نصاری
شبهات اهل کتاب، خیلی قوی بوده است. ما امروز کار رسانه ای این ها را میبینیم و جنگ رسانه ای را میبینیم که جنگ امروز، جنگ روایت هاست. هر طور بخواهند، روایت میکنند. آن روز هم جنگ رسانه ای بوده است، به خصوص که یهود و به دنبال آن ها نصاری، در جنگ رسانه ای بسیار قوی بودند. چون صاحبان علم، یهود و نصاری بودند، کسانی که نوشتن و خواندن و کتاب را میدانستند، این ها بودند، لذا دست این ها در اخبار بود. حتی در کتاب هایشان، تمام اخبار و پیش بینی های اسلام را داشتند. با علم به این که چه کاری میخواهد بشود و چه خبری میخواهد واقع پشود، میتوانستند از قبل خودشان را آماده سازی کنند و مطابق آن، نقشه شان را اجرا کنند. چنانچه وقتی موسی(ع) میخواهد متولّد شود، خداوند کاری میکند که فرعون بداند. این یک غلبه الهیّت و اتمام حجّت است. در کتاب های این ها بیان شده بود که اسلام چطور توسعه پیدا میکند، حتی کدام شهر، اول مرکز میشود. یهودی ها، صد سال قبل از تولّد پیغمبر(ص)، اطراف مدینه آمده بودند. محل سُکنای یهودیان، اطراف مدینه را فرا گرفته بوده است. میدانستند که در این شهر اسلام شکل میگیرد. آمدند و سُکنی گرفته بودند و آماده بودند. در آیات آمده است که این ها خصوصیّات پیامبر اسلام(ص) را از فرزندانشان بهتر میشناختند. «يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ»[20]. این ها پیامبر(ص) را که یک حقیقت خارج از وجود این ها و از نسل دیگری بوده است، خوب میشناختند و به خصوصیاتشان علم داشتند، امّا اعتراف نمیکردند.
«و يبين لهم: أن الله سبحانه لم يغفل عن تدبير ملكه، و لم يعجزه خلقه» [21]
خلق خداوند، او را به عجز در نمیآورند. این طور نیست که اگر خبر را رساند و این ها مطّلع بودند، خدا بگوید من چکار کنم که این ها خبر دارند. عمداً این اطّلاع محقّق میشود و بعد هم مغلوب میشوند.
«و إنما اختار دينه و هدى جمعا من عباده إليه على طريقة العادة الجارية، و السنة الدائمة، و هي سنة العلل و الأسباب، فالمؤمن و الكافر جاريان على سنة الأسباب، فيوم للكافر و يوم للمؤمن، فالدار دار الامتحان، و اليوم يوم العمل، و الجزاء غدا».[22]
تشریف خدا بر نصاری
بعد از این که نصارای نجران إبا کردند که مباهله صورت بگیرد، بین مسلمان ها و آن ها، یک دیوار و فاصله ایجاد شد. یک حالت حیرتی پیدا شد که حالا ما با نصاری و اهل کتاب چه کنیم؟ با توجه به آن لعن، رابطه بین نصاری و یهود منقطع میشد. چون فاصله با لعن قرار گرفت.
اما بلافاصله بعد از آن آیات خوفی، این آیه شوقی آمده است. اولاً خطاب «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتاب»[23]، این بهترین تشریفی بود که خدا برای این ها میتوانست قرار بدهد. یعنی شما صاحب کتاب آسمانی هستید. شما را متّصف به داشتن کتاب آسمانی و پیامبران و یک بیان و تایید کرده است که ما شما را اهل کتاب آسمانی میدانیم، اگر میفرمود یا یهود، یا نصاری، این قدر تشریف نبود. بهترین تشریفی که میتوانست قرار بدهد، همین بود. این برای بعد از آن مباهله، بهترین ایجاد امید بود که رابطه قطع نشده است. و فرمود که اگر آن جا، مباهله را استنکاف کردید و قرار بود کسی در مباهله شرکت میکند، و کاذب باشد، لعن الهی شامل او شود، ولی چون شما شرکت نکردید پس آن لعن برای شما قرار نگرفت. بعد از این تحیّر و بعد از آن آمادگی که آن ها از مباهله نکول کردند، زمینه دعوت خیلی فراهم میشود که باب دعوت و رابطه بسته نیست. آن هم با خطاب مهربانانه و لطیف.
غیر از این بیان، عمده جاهایی که تعبیر اهل کتاب آمده است، خطاب به پیامبر(ص) است که تو این طور خطاب بکن. این وساطت پیاممبر(ص) برای این خطاب، خودش لطافتی دارد.
لطافت تعبیر «تعالوا»
دنبال این لطافت، لطافت بعدی است. «تعالوا»[24]. یک کسی بالا ایستاده، پایین را دعوت میکند که بیا. یک وقت کسی که بالا ایستاده، میگوید بیایید با هم بالا برویم. این غیر از این است که کسی بالا ایستاده میگوید من اینجا هستم، شما هم بیایید. با اینکه بالا هست، میگوید همه با هم به سوی کلمه ای که بین شما و ما مساوی و مشترک است، حرکت کنیم. این خودش یک حرکت جمعی است. نمیگوید شما بیایید. بیایید همه با هم برویم. بین ما و شما این مشترک است. این هم خودش یک خضوع و تواضع دیگری است. به خصوص بعد از آن برتری که در مباهله ایجاد شد و این ها ترسیدند و تن ندادند، جا داشت که آن جا سرکشی، گردنک شی و تَفَرعونمان را اظهار کنیم که ما غلبه کردیم. امّا بلافاصله با یک لطافت و خضوع، پیغمبر اکرم(ص) برخورد کردند که دل های این ها را آماده کنند. این ها همه برای ارتباطات بین ادیان و بین گفتمانی، روش و الگوست. هر کدام از این ها، مدل ارائه میدهد. حتی جایی که غلبه صورت گرفت، باید چطور رفتار کرد که اشمئزاز و فرار برای طرف مقابل ایجاد نشود، بلکه جاذبه ایجاد شود.
«کلمة سواء بیننا و بینکم» که بعد سه خصوصیّت برای تبیین این کلمه میآورد که «لا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله»، از آن مباحث بسیار عالی در ارتباط گیری است. ان شاء الله جلوتر میرویم لطافت های بحث آشکارتر میشود.
توحید عملی، مراد از «کلمه»
مرحوم علّامه با بعضی مفسرّین دیگر در چیستی این کلمه و سماء اختلاف دارند. آیا اعتقاد به توحید است یا عمل به توحید است؟ در جامعه سازی این از بحث های مهم است. آیا جمع شدن حول کلمه توحید، یعنی اعتقاد به توحید؟ یا جمع شدن حول عمل به توحید. از زمین تا آسمان متفاوت میشود. بعضی از مفسرّین، گفته اند یعنی حول محور توحید و اعتقاد به توحید جمع شویم. مرحوم علّامه میگوید نه، «کلمة سواء» که در اینجا آمده است، مقصود عمل به توحید است و مقصود اعتقاد به توحید نیست. میگوید بیایید یک کلمه ای که بین ما مساوی است را بگیریم که «ان لا نعبد»، نشان میدهد اصل عملی است. اطاعت غیر خدا نکنیم. در غیر این صورت، اقامه دلیل بر توحید اصلاً در نظام الهی راه ندارد. چون توحید را اثبات و قبولش را برای همه مردم ثابت میدانند. بلکه عمل به توحید میتواند مرز مشترک و آغاز راهی باشد که از اینجا آغاز کنند. لذا به دنبالش «الا نعبد الا الله و ان لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله». هر کدام دلالتی دارد.
اگر توحید عملی، دستور العمل باشد، در جامعه سازی اسلامی، همه همّتمان باید حول این توحید عملی باشد. این ها راه حل در کار ماست. اگر این دو مبنا میشود، اگر توانستیم یک مبنا را از قرآن به دست بیاوریم، راه حل امروز ما میشود. مرحوم علّامه میفرمایند: دلیل بر این مسئله که اینجا توحید عملی است، ذیل آیه است که «فان تولّوا»، اگر شما پشت کردید و قبول نکردید، چون این پشت کردن، پشت کردن به یک عمل است، «فقولوا اشهدوا بانا مسلمون»، تسلیم بودن در عمل است. شما شاهد باشید و بدانید، «اشهدوا» یعنی ا«عملوا»، اگر شما پای توحید عملی نیامدید ، امّا ما ایستاده ایم. ما همه اهل کتاب را که به یک حرکت عملی دعوت میکنیم تا با هم این عمل اعتلای کلمه توحید را انجام بدهیم. این طور هم نیست که به اسم ما باشد. به اسم همه میشود. شما هم این در کتاب هایتان هست که حول توحید عمل به توحید بکنید. همه با هم،، حول او تسلیم باشیم که این، محور مشترک ما شود و دنبال این، بقیه حرکت ها را شکل دهیم. این شکل دهی حرکت حول توحید عملی با نگاه به توحید اعتقادی خیلی کار را متفاوت میکند. اگر ما در جامعه به دنبال اصلاح یک جامعه برمیآییم، باید از کجا شروع بکنیم؟ معارف را توسعه بدهیم یا عمل به توحید را نهادینه سازی کنیم. سبک زندگی توحیدی را جا بیندازیم ، از سبک زندگی توحیدی اعتقاد به توحید که در همه جان ها هست، آشکار خواهد شد. اجمالش نیاز به تبیین ندارد. اجمالش در نهاد همه هست. به خصوص اهل کتاب، که کتب آسمانی برای خودشان قائل بودند. حتی اگر میگویند «عزیر بن الله» یا «المسیح بن الله،» اصل توحید را نمیخواهند خدشه دار کنند. در مرتبه بعد این مسئله برایشان مطرح میشود.
لذا مرحوم علّامه میفرمایند: «اشهدوا بانا مسلمون»، قرینه میشود که توحید، توحید عملی است.
این بحث را مطرح میکنند، نظر دیگران را هم مطرح میکنند که توحید، توحید اعتقادی است. اگر مفصّل تر خواستید میتوانید به کتاب «تسنیم» هم مراجعه کنید.
از این به بعد یک بحث اجتماعی میشود که آغاز جامعه اسلامی باید چگونه باشد.
در کنار این که روابط بین مسلمان ها و غیر مسلمان ها را در بحران های مختلف بیان میکند، اما این آخرین حکم الهی نیست که رابطه ما با اهل کتاب این باشد که «الی کلمة سواء» دعوت کنیم. این هم یک مرحله است. مباهله یک مرتبه بود. دعوت هم یک مرحله است. جزیه هم یک مرتبه است. در جایی که به جزیه، تن ندهند، قِتال هم یک مرتبه است. همه این ها قابل جمع است، اما مراحل بحث باید روشن باشد، که هر کدام برای کدام مرتبه است.
اگر قبول اسلام میکردند و حول این محور جمع میشدند، نیاز به جزیه نبود.
-خمس و زکات نمیدهند.
اما جزیه یک حکم عقابی است. خمس و زکات حکم تشریفی است.
سؤال: آیا اعتقاد به عمل منجر میشود؟
پاسخ: بله، اما آیا ما به کار اعتقادی شروع کنیم؟ یا به کار عملی شروع کنیم تا اعتقاد ایجاد شود؟
اعتقاد اجمالی در فطرت هست، بیدار میشود. اصل توحید، اثبات نمیخواهد. در قرآن هم به دنبال اثبات اصل توحید بر نیامده است. بلکه به توحید عملی دعوت کرده است.
مرحوم علامه در جلد چهارم المیزان میفرمایند: دأب قرآن این است که یک اعتقاد اجمالی نسبت به توحید و معاد ایجاد شود. بعد با تفاصیل احکام که همان توحید عملی است، توسعه معارف را میدهد. یعنی در ضمن احکام و وقایع، اعتقادات را تفصیل میدهد. نه این که کلاس بگذارد، بیان اعتقادات کند و بعد بگوید بروید عمل کنید. یک اعتقاد اجمالی ایجاد میکند که همه دارند، از این استفاده میکند، در ضمن تفاصیل احکام، تفاصیل اعتقادات را هم آن جا بیان میکند.
در یک جنگی مثل جنگ احد، در ضمن واقعه، توحید را رشد میدهد. این خیلی زیباست. نمینشیند از اول کلاس توحید و شقوق و انواع و اقسامش را بیان بکند. برای موحّد شدن، فرد را سیر میدهد و توحید را ایجاد میکند.
انشالله ادامه بحث را در جلسه آینده محضر عزیزان خواهیم بود.
والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[1] آل عمران
[2] آل عمران 64
[3] آل عمران 59
[4] تفسیر المیزان ج3 – آیه 1-6
[5] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 5
[6] همان
[7] همان
[8] همان
[9] همان
[10] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 6
[11] مائده 3
[12] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 6
[13] همان
[14] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 6
[15] همان
[16] همان
[17] همان
[18] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 6
[19] همان
[20] بقره 146س
[21] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 6
[22] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 6
[23] آل عمران 99
[24] آل عمران 64
سلام علیکم
جلسات ابتدایی درس، به تدریج در سایت قرار خواهد گرفت ان شاءالله