سلام علیکم و رحمة الله. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصلاة وَسَلام عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

[شما] در محضر آیات نورانی قرآن کریم، [از] سوره شریفه نساء، آیه هفدهم و هجدهم هستید. بحث توبه را در اینجا مطرح کرده‌اند و [این بحث] یکی از مباحث اساسی و مهم در سلوک الی الله است که اگر توبه نبود، معلوم می‌شد که چقدر بیچارگی و فلاکت، وجود انسان را فرا می‌گرفت.

نظام ایمنی بدن: الگویی برای بازگشت به سلامت

و خدای سبحان، همان‌گونه که در نظام بدنی ما یک سیستم ایمنی قرار داده است، [همان‌گونه نیز در نظام روحی ما چنین سیستمی را قرار داده است]. این دستگاه ایمنی بدن، وقتی میکروب و ویروسی وارد می‌شود، با او مقابله می‌کند. لذا لحظه به لحظه، گلبول‌های سفید ما [و] قسمت‌های آنتی‌بادی آن‌ها، هر سلولی را در بدن مرتباً چک می‌کنند و آن را دائماً مورد [به اصطلاح] آزمایش قرار می‌دهند که آیا این [سلول]، خودی است یا بیگانه. و اگر بیگانه باشد، از آنجا فرمانی را به سلول‌های ایمنی صادر می‌کنند که این [سلول بیگانه] را از بین ببرید. حتی گاهی به گونه‌ای است که خودشان به او می‌چسبند تا گم نشود و بقیه به راحتی [او را] پیدا کنند تا بتوانند آن را از بین ببرند.

اگر این [سیستم] نبود که بدن [در برابر بیماری] مقاومت کند و اگر نبود که این سلول‌های ایمنی قدرت برگرداندن [سلامتی] را داشتند، بدن با همان اولین بیماری و ویروس از بین می‌رفت. اینکه بدن قدرت بازگشت پیدا می‌کند و می‌تواند سلامتش را حفظ بکند، مربوط به این دستگاه ایمنی در بدن است که هر بیماری‌ای را، تا حدودی که توان دارد، می‌تواند [شناسایی کرده و] با او مقابله بکند.

البته گاهی می‌بینید که یک بیماری قوی‌تر از این‌ها [به اصطلاح] قرار می‌گیرد و این‌ها قدرت [مقابله] ندارند. در آن موقع که این ویروس قوی باشد، انسان تب می‌کند تا دو چیز را اعلام کند: یکی اینکه اولاً تمام قوای بدن باید بسیج شوند [و] فقط دستگاه ایمنی کفایت نمی‌کند. لذا [تب] یک هشدار قرمز و یک زنگ خطر است تا همه دستگاه‌های بدنی، فعالیت‌هایشان را کم کنند و کارخانه‌هایشان تبدیل به [محل] تولید سلول ایمنی بشود. حالت جنگی اعلام می‌شود تا در این حالت جنگی، حتی خوردن و [به اصطلاح] اشتهای انسان کاهش می‌یابد تا دستگاه گوارشی هم از حداقل امکانات استفاده بکند. بدن بسیج می‌شود – این را عمداً می‌گویم تا از آن استفاده بکنیم – [و] همه دستگاه‌ها برای اینکه این [به اصطلاح] بازگشت به سلامت صورت بگیرد و امکان‌پذیر بشود، بسیج می‌شوند.

نکته دومش وقتی [که ما] تب می‌کنیم این است که از بیرون هم کمک می‌خواهد؛ یعنی [این] اظهار [ضعف، نشان‌دهنده] این است که من به تنهایی قدرت ندارم، بلکه تو هم از بیرون به من کمک کن. [در این هنگام] انسان نزد دکتر می‌رود [و] دوایی [و] دارویی را در کنار [فعالیت] سلول‌های ایمنی استفاده می‌کند تا آن [سیستم] تقویت بشود.

همین کاری که سلول‌های ایمنی و دستگاه ایمنی بدن نسبت به بازگشت به سلامت برای بدن دارند، دو کار می‌کنند: یکی این است که به صورت «دفعی» کار می‌کنند؛ یعنی نمی‌گذارند آلودگی ایجاد بشود. دومش این است که تا آلودگی ایجاد شد، به دنبال «رفع» او هستند. یعنی هم «دفعاً» و هم «رفعاً» دائماً می‌کوشند. در سراسر بدن هم این‌ها دائماً این حفظ [سلامت] را نسبت به بدن انجام می‌دهند و همچنین [برای] ایجاد برگشت سلامت [تلاش می‌کنند].

تناظر نظام روحی و جسمی: دستگاه ایمنی روح

عین همین [سیستم] که در نظام جسمی انسان هست، در نظام روحی هم خدا، با تناظر و تشابه بین نظام روح و نظام بدن، [سیستمی مشابه قرار داده است]. همان‌گونه که ما عرض کردیم، همان‌طور که تطابق بین تشریع با تکوین هست، تشابه بین نظام روح و بدن هم هست. همان‌گونه که بزرگان فرموده‌اند، هر چیزی که در عوالم بالا هست، برای او نازله‌ای در عالم پایین وجود دارد و هر چیزی که در عالم جسم باشد، عالی‌ترش در مراتب بالاتر هست. این‌ها همه [یک مجموعه] است.

لذا وقتی در نظام بدنی، این دستگاه ایمنی با این تجهیزات خیلی پیچیده [وجود دارد] – که حالا فقط یک عنوانی را از آن ذکر کردیم و مفصلش را باید کسانی که متخصص فن هستند بیان بکنند – نظیر این کار در نظام روحی هم هست؛ منتها قوی‌تر، شدیدتر و عمیق‌تر از این. چون هرچه [چیزی] بالاتر می‌رود، قدرت، قوت، شدت و لطافتش بیشتر می‌شود. حتی لطافتش [به معنای] خبره بودن به او [است] و چون هرچه بالاتر می‌رود لطافتش بیشتر می‌شود، یعنی درکش سخت‌تر می‌گردد، چون [به اصطلاح] لطیف است. درک [امر] لطیف، سخت‌تر از درک آن چیزی است که در مقابل لطافت قرار دارد. چشم می‌بیند، [و] دست لمس می‌کند. اما شیئی که لطیف است، مثل هوا در بین اجسام، درکش برای [انسان] خیلی سخت‌تر می‌شود. لطافت در آنجا هم خیلی قوی‌تر است.

لذا ما گاهی به زندگی روزمره‌مان مشغولیم، ولی آن دستگاه ایمنی در بدن و آن دستگاه ایمنی در نظام روحی، مشغول کار هستند. همین که انسان یک موقع می‌خواهد عمل غلط و اشتباه و گناهی را صورت دهد، از قبلش انسان نسبت به آن [احساس بدی] دارد. [خداوند می‌فرماید]: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ (سوره شریفه الشمس، ۹۱:۸). این ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ یعنی ما در درون انسان یک توانایی را قرار دادیم که آن توانایی سبب این است که بین خوب و بد در نظام اولی و آن رابطه‌های اولی تشخیص دهد. تشخیص بین خوب و بد، یعنی با توجه به اینکه فطرت انسان بر این تنیده شده که هیچ بدی را دوست ندارد [و] نسبت به بدی متنفر است. اگر تشخیص داد چیزی بد است، از او متنفر می‌شود.

لذا شیطان برای اینکه انسان را به بدی برساند، هیچگاه نمی‌آید بگوید این بد است، [پس آن را] انجام بده؛ بلکه «تسویل» می‌کند. تسویل یعنی چه؟ یعنی بد را خوب نشان می‌دهد [و آن را] زینت می‌کند. چون انسان دنبال خوب است و اگر از اول ببیند یک چیزی بد است، میل به انجامش پیدا نمی‌کند؛ مگر اینکه یک تزیینی برایش بشود [و] تسویلی برایش صورت بگیرد تا بد را بد نبیند و یک توجیهی برای [انجام] بد داشته باشد.

این [به اصطلاح] «الهام فجور و تقوا» و این فطرت «شوق به کمال و فرار از نقص» که [به موجب آن] انسان از هر نقصی گریزان است و نسبت به هر کمالی مشتاق است، [دو بال پرواز او هستند]. توجه به اینکه [انسان] احساس کند یک چیزی نقص است، همین گریز را برای او ایجاد می‌کند. [و اینکه احساس کند] یک چیزی کمال است، میل را برای او ایجاد می‌کند. این احساس شوق به کمال و احساس فرار از نقص، عبارت اخرای ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ است. همان‌گونه که از کودکی، [این دو نیرو] در نظام رشد [او وجود دارند]، فطرت فرار از نقص و فطرت شوق به کمال، دو دستگاه وجودی در انسان هستند. [این] دو فطرت هستند که انسان را به سمت کمالش سوق می‌دهند.

بهره‌گیری متقابل از شناخت دو نظام

خب ببینید، اگر این نگاه در انسان باشد که ما بتوانیم با شناخت درست سیستم ایمنی در بدن، راه‌های درست به‌کارگیری آن دستگاه ایمنی در نظام روح را هم به دست بیاوریم و بشناسیم که چطور می‌شود [از آن بهره برد]، [بسیار راهگشا خواهد بود]. چون [در علم] ایمنی، خیلی پیشرفت‌های زیادی ایجاد شده و دستاوردهای زیادی به دست آمده است. از آن جزئیات می‌شود در نظام روحی بهره گرفت تا [بفهمیم] در نظام روحی هم ما چه کنیم [و] چه راه‌حل‌ها و چه کارهایی [وجود دارد]. همچنین در نظام روحی، دستاوردهایی در کار است که در طول تاریخ، اولیاء الهی در مقابله با شیطان یا عالمان در [به اصطلاح] تبیین بحث داشته‌اند که می‌تواند افق [جدیدی] برای [شناخت] نظام ایمنی دستگاه بدن ایجاد کند. [همان‌طور که] او [نظام جسم] افقی به این [نظام روح] می‌دهد و این مسئله را برای او درست می‌کند و مسئله را حل می‌کند.

اگر این باور به تشابه ایجاد بشود که قدرت دستگاه ایمنی بدن و دستگاه مقابله و برگشت به سلامت روح تناظر و تشابه دارند، می‌توانیم استفاده‌های زیادی از این [تشابه] داشته باشیم. غیر از اینکه این دو، همدیگر را تفسیر و شرح می‌کنند، یک نکته مثبت دیگرش هم این می‌شود که انسان وحدت وجود خودش را بهتر ادراک می‌کند. وقتی [می‌بیند] یک قانون در وجودش، [یعنی] در بدن و نظام روحش حاکم است، باورش به اینکه [او] یک حقیقت واحده است شدیدتر می‌شود. این هم یک نکته و دستاورد است [و] کم نیست. آن موقع از اینجا می‌تواند به مباحث دیگری که برایش به این سادگی و روشنی نیست، وقوف پیدا کند [و] به آن‌ها هم علم پیدا کرده [و] باور [برایش] ایجاد بشود. خب، این یک بحث کلانی بود که در این مسئله لازم بود [مطرح شود] به این عنوان که توبه چقدر اهمیت دارد.

خطر تضعیف دستگاه ایمنی: از ایدز تا عادی‌سازی گناه

اگر دستگاه ایمنی در بدن نباشد یا دستگاه ایمنی، بدی را تشخیص ندهد، چه می‌شود؟ وقتی یک بیماری وارد بدن بشود، اگر دستگاه ایمنی نباشد، با همان بیماری ساده، [مثل] یک سرماخوردگی، انسان می‌میرد. لذا کسانی که دستگاه ایمنی‌شان از بین رفته [و] مبتلا به سرطانی شده‌اند که دستگاه ایمنی را از کار انداخته است، [بسیار آسیب‌پذیرند]. [یا] مبتلا به بیماری شده‌اند که آن ویروس HIV پیش می‌آید و در آنجا ابتدا به صورت یک ویروس است که این وارد بدن می‌شود. کارش این است که هسته‌اش ویروس است، اما پوسته‌اش خودی است؛ یعنی با سلول‌های بدن جوری خودش را آغشته و پوشانده که این آنتی‌بادی‌های ما وقتی به او متصل می‌شوند [و] آزمایشش می‌کنند، [او را] خودی می‌بینند، چون درون [پوسته] مخفی شده است.

و چون [او را] خودی می‌بینند، رهایش می‌کنند. و این [ویروس] بعد از اینکه توانست از دستگاه ایمنی و از موانع و [به اصطلاح] خاکریزهای مختلف عبور بکند، می‌آید [و] بر مرکز تولید سلول‌های ایمنی می‌نشیند و آن کارخانه تولید سلول‌های ایمنی در بدن ما را از بین می‌برد. وقتی آن از بین رفت، این [بیماری] به [اصطلاح] ایدز تبدیل می‌شود. در این حالت، بعد از آنکه ویروس HIV بود، تبدیل به بیماری [ایدز] می‌شود. آن وقت اگر [ایدز] قوت پیدا کرد که توانست کل [سیستم] تولید سلول‌های ایمنی را از بین ببرد، نظام بدن بدون دستگاه پشتیبانی ایمنی می‌شود و آن موقع این شخص برای سلامتش احتیاج به ایزوله شدن دارد. یعنی باید او را در یک محیط ایزوله قرار دهند تا بیماری به [سراغش] نیاید، چون دیگر این دستگاه دفاعی از خودش ندارد [و] هر بیماری برایش کشنده می‌شود.

ببینید بودن این دستگاه چقدر اهمیت دارد [و] ارزشمند است. ما گاهی این سرمایه‌های عظیمی را که ممکن است اگر ده‌ها و صدها میلیون تومان خرج کنیم بازگشت‌پذیر نباشد و در وجود ما همه به صورت مجانی قرار داده شده است را چون برایش خرجی نکرده‌ایم، به عنوان یک نعمت نمی‌بینیم که شاکر باشیم و بگوییم خدایا، ما خبر نداریم در وجود ما از صبحی که پا می‌شویم تا شب، هر چیزی که می‌خوریم، هر هوایی که تنفس می‌کنیم، [و] شب که می‌خوابیم تا صبح، تمام این‌ها [را] این دستگاه ایمنی با شدت کامله و تمامی، مثل یک لشکر آماده نظامی در حال مقابله است. به طوری که نقل می‌کنند در هر روز بیش از دو سه میلیون ویروس وارد [بدن] می‌شود و این‌ها مقابله می‌کنند و [آن‌ها را] می‌کشند. اصلاً ما خبردار نمی‌شویم [که] یک جنگ شدیدی دائماً در بدن ما برپاست و این‌ها با یک تیراندازی‌های سنگین و سبک، [که] گاهی سبک است [و] گاهی سنگین است، دارد شکل می‌گیرد.

اصلاً ما یک احساس خوشی [و] راحتی داریم. یعنی این دستگاه ایمنی فداکاری می‌کنند. حتی به طوری که خیلی جالب است، من شاید جلسات طولانی با دوستان ایمونولوژیست نشسته بودم و همین [مباحث] مربوط به ایمنی را قشنگ یکی یکی گوش می‌کردم [و] لذت می‌بردم. [آن‌ها] این را توضیح می‌دادند که حتی جایی می‌شود که خودشان به آن ویروس می‌چسبند [و] به بقیه می‌گویند من را با این بکشید؛ یعنی فداکاری می‌کنند برای اینکه این [ویروس] بتواند [به اصطلاح] خوب هدف‌گیری بشود. خودش را به این می‌چسباند [و] از این جدا نمی‌شود تا هر جا که می‌رود معلوم باشد تا [بتوانند] او را با این بکشند. حتی گاهی سلول‌های ایمنی مجبور می‌شوند، چون این‌ها [ویروس‌ها] از سلول‌های اطراف تغذیه می‌کنند، مثل یک خندق، سلول‌های اطراف را مورد هدف قرار دهند تا این حفره باعث بشود [ویروس] قدرت تغذیه را از دست بدهد و بیشتر از این قدرت پیدا نکند. [آن‌ها] خودی‌ها را می‌کشند تا این [دشمن] قدرت پیدا نکند [و] نتواند بر بقیه مسلط بشود. [این‌ها] را می‌شود به [نظام] شیطان تطبیق داد. حالا می‌رسیم. ما الان در محضر حقیقت توبه بودیم و داشتیم حقیقت توبه را در نظام ایمنی بدن توضیح می‌دادیم تا ما این سرمایه‌ای را که در وجود داریم بشناسیم اول و بدانیم خدا چه [نعمتی] در وجودمان قرار داده است [و] قدردان و شاکرش باشیم. حالا بعد یواش یواش نحوه استفاده از این و راه‌های استفاده از این [و اینکه] انواع توبه چگونه است، این‌ها ان‌شاءالله در بحث‌ها، تا قدری که امکان‌پذیر است، [مطرح می‌شود].

خب، پس این نگاه تشبیهی با نظام سلول‌های ایمنی که [بر اساس] تشابه بین بدن و نظام روح است، یک بحث بسیار عظیمی است که همه این راهکارها در نظام روحی هم وجود دارد. همه این‌ها. لذا تعبیر این است که: «مَنْ سَاءَتْهُ سَيِّئَتُهُ وَ سَرَّتْهُ حَسَنَتُهُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۲، ص ۲۳۱، ح ۳). [یعنی] اگر کسی بدی را انجام داد ولی [آن را] بد دید، و خوبی را انجام داد و می‌دانست خوب است [و] بدی برایش عادت نشده بود، این اثرش این است [و] نشان می‌دهد هنوز مؤمن است؛ یعنی دستگاه ایمنی‌اش سالم است [و] از کار نیفتاده است.

اما اگر به جایی رسید یا به سمتی حرکت کرد که می‌بیند روز به روز [حساسیتش] نسبت به بدی و شناخت بدی دارد کم‌رنگ می‌شود، [این خطرناک است]. اگر قبلاً می‌دید یک گناهی را، چه در خودش چه در دیگری، [و] ناراحت می‌شد، اما کم‌کم به جایی می‌رسد که دیگر ناراحت نمی‌شود [و گناه برایش] عادی شده است. این یعنی دستگاه ایمنی [و] حساسیتش نسبت به بدی و تشخیص بدی، کم‌رنگ شده [و] توانش کمتر شده است. این آغاز [به اصطلاح] این است که آن نظام حساسیتش به بدی، [یعنی] دستگاه ایمنی‌اش نسبت به بدی، دارد ضعیف می‌شود؛ به طوری که ممکن است دیگر اگر این بدی در وجودش وارد بشود، هیچ احساس بدی به او دست ندهد.

من یک جلسه‌ای بودم، این را چند بار گفته‌ام، در جلسه مشغول صحبت [بودم که] یک دفعه برق رفت. در یک دانشگاهی بودیم، یک دفعه برق رفت، دیدم بچه‌ها می‌خندند. گفتم خب چرا می‌خندید؟ گفتند حاج آقا، آنجا مجتمع بود، یعنی خوابگاه و دانشکده‌ها و همه یک جا بود؛ خوابگاه دخترها، خوابگاه پسرها. خلاصه حالا این [داستان] که می‌گویم مال سال مثلاً ۷۹ است. حالا دیگر از آنجا حساب کنید تا حالا، پیشرفت‌هایی که شده، دیگر خیلی پیشرفت [کرده‌ایم]. این مال سال ۷۹ است. بعد دیدم بچه‌ها می‌خندند. گفتم چرا می‌خندید؟ گفتند حاج آقا الان فنس‌های خوابگاه دخترها کنده می‌شود. برق که می‌رود، [و] برق اضطراری هم نیست [و همه جا] تاریک است، [این اتفاق می‌افتد]. گفتم خب چرا می‌خندید؟ دفعه اول که انسان چنین چیزی را می‌شنود، برایش خیلی ناراحت‌کننده است. یواش یواش [برایش] عادت می‌شود. کم‌کم [دیگر] هیچی، حساسیتی [ندارد]. بعد کم‌کم خنده‌اش می‌گیرد که خب الان ببینیم چه می‌شود. بعد کم‌کم سرش را از پنجره بیرون می‌کند ببیند مثلاً این‌ها دارند چکار می‌کنند. می‌بیند خب از پنجره دیده نمی‌شود، تاریک است. می‌آید بیرون ببیند این‌ها دارند چه [کار می‌کنند]. می‌گوید من که اهل حرکت با این‌ها نیستم، اما [بروم] بیرون ببینم این‌ها چکار می‌کنند. [ابتدا] انتهای جمعیت است. بعد کم‌کم خود را وسط جمعیت می‌بیند. کم‌کم خود را در جلوی جمعیت می‌یابد [که] دارد فنس‌ها را می‌کند. یعنی این سیر [به اصطلاح] ضعیف شدن دستگاه ایمنی روحی ما به طوری است که [باید مراقب آن بود].

اگر کسی نسبت به گناه، قدرت مقابله هم پیدا نکرد اما نگذاشت حساسیتش از جهت بد آمدن نسبت به او کمرنگ بشود، این هنوز مؤمن است. اما اگر دید نه، حساسیت کمرنگ شد، کافی است که در یک یا دو گناه این حساسیت وقتی کمرنگ می‌شود، شیطان از همین راه کل دستگاه ایمنی را فلج بکند. اگر دستگاه ایمنی که [کارش] تشخیص بدی [و] نسبت به بدی حساس بودن بود، [از کار بیفتد]، [دیگر توبه‌ای نیست]. «کَفَى بِالنَّدَمِ تَوْبَةً» [منبع دقیق حدیث یافت نشد] که با ندامت، توبه در حقیقت کفایت می‌کند. انسان ندامت و پشیمانی دارد؛ این پشیمانی یعنی بد آمدن. بد آمدن نسبت به او، خودش توبه است. ندامت خودش توبه است.

گناه اشاعه فحشا و تضعیف ایمنی جامعه

اگر این باور شد، آن موقع انسان باید مراقبت داشته باشد که نسبت به بدی، حالا چه مفاسد اقتصادی باشد چه [در حقیقت] منکرات دیگری در جامعه باشد، این احساسش این باشد که نگذارد حساسیتش با شیوع گناه کم‌رنگ بشود. لذا ببینید وقتی که در آیات قرآن می‌فرمایند آن کسی که گناه را شیوع می‌دهد، از کسی که گناه می‌کند، گناهش [و] عذابش «علیم‌تر» است. (اشاره به آیه: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ…﴾ (سوره شریفه النور، ۲۴:۱۹)). یعنی [حتی اگر فقط] نقل گناه را بکند [و] عادی‌سازی گناه را [انجام دهد]، با اینکه خودش گناهی نکند اما جاهلانه، غافلانه [یا] خطاکارانه جوری بکند که در جامعه، حساسیت‌ها نسبت به گناه کم‌رنگ بشود، [این گناه بزرگی است].

اگر این‌جوری بشود، می‌گوید چه بسا خدا گنه‌کار را بیامرزد، اما کسی که گناه را شیوع داده است، نمی‌آمرزد. چرا؟ چون آن کسی که گناه کرد، در خفا کرد؛ اما این کسی که شیوع داد، در علن [این کار را] ایجاد کرد. این دستگاه ایمنی مؤمنان را با شیوع و بیان این [گناه]، ضعیف کرده است. کاری که این کرده، از کار او خطرناک‌تر است. چرا؟ چون خطر این کار این است که این دستگاه ایمنی را ضعیف کرده است، [در حالی که] او یک گناهی مرتکب شده بود. چقدر این [نکته] زیباست که «اشاعه فحشا» از خود «فحشا»، گناهش عظیم‌تر و علیم‌تر است.

لذا مراقب باشیم گاهی برای مقابله، طوری عمل نکنیم که اشاعه فحشا بشود. که اگر این شد، گناه این کسی که اشاعه فحشا را داده است، [از] کسی که آن فحشا را مرتکب شده، [بیشتر] است و عذابش علیم‌تر می‌شود. این خیلی [بد است و] دیگر آدم «دو سر خسران» می‌شود که هم خسران دنیا کرده، هم خسران آخرت را از دست داده و هم قصدش این بوده که اصلاحی بکند؛ اما چون جاهل بوده، جاهلانه اثرش این شده که گناه به اسم او هم ثبت شده است. خب این‌ها را باید در این نگاه، نگاه کرد که اثر اجتماعی در شیوع و از بین بردن و ضعیف کردن دستگاه ایمنی، خیلی خطرناک است. چون این دیگر حساسیت‌ها را کم‌رنگ کرد. این دیگر آمد در اصل دستگاه وجودی دخالت کرد؛ نه فقط عملی انجام داده باشد، بلکه حساسیت جامعه را نسبت به این مسئله کمرنگ‌تر کرد.

رابطه بیداری (یقظه) و توبه

خب، این یک بحث کلی بود که می‌خواستیم ابتدای بحث شکل دهیم. [وقتی حساسیت‌ها کم می‌شود]، اقدام به توبه کمرنگ‌تر می‌شود. چون نکته خوبی است، توبه تابع بیداری و «یقظه» است. یعنی همیشه در سلوک هم توبه را به دنبال یقظه و بیداری ذکر می‌کنند. یقظه یعنی انسان پی می‌برد که یک کوتاهی‌هایی داشته است [و] نسبت به بعضی چیزها باید جبران بکند. اگر یک موقع وقتی نگاه می‌کند، آن [به اصطلاح] جبرانی را نبیند [و] کوتاهی نیابد، یقظه ایجاد نمی‌شود. [و اگر] یقظه و بیداری ایجاد نشود، توبه محقق نمی‌گردد. یعنی وقتی که گناه در جامعه عادی‌سازی شد، توبه محقق نمی‌شود، چون [فرد] بدی ندیده است [و] چون نسبت به این [گناه] حساسیتی پیدا نکرده است.

پس راهکار اینکه در جامعه فساد کمتر بشود، این است که شیوع گناه در اذهان کم‌رنگ‌تر بشود و از آن طرف، بیداری شدیدتر گردد. [برای اینکه] بیداری بخواهد شدیدتر بشود، باید [مرزبندی با] بدی پررنگ‌تر بشود. یعنی اگر بدی را [و] بد بودنش را بیشتر ببینند، جدا شدن از او امکان‌پذیرتر می‌شود. پس این‌ها دنبال هم هستند. پس به دنبال بیداری، توبه شکل می‌گیرد. بیداری چیست؟ تشخیص اینکه بد [چیست] و بد بودن را انسان با قوت پیدا کند که بفهمد این بد است. اگر تشخیص بدی را داد، اینجا بیداری صورت می‌گیرد. به دنبال بیداری، توبه شکل می‌گیرد. لذا تعبیری که در این آیات هم آمده، مبتنی بر این است که هرچقدر بیداری شدیدتر باشد، توبه قوی‌تر صورت می‌گیرد.

لذا حتماً باید روی بیداری کار کنیم. بیداری، مرزبندی با بدی و پررنگ بودن مرز خوبی است. یعنی هم خوبی را انسان خوب ببیند، هم بدی را پررنگ ببیند. اگر این دو تا مرز پررنگ باشند، همان می‌شود [که فرمودند]: «مَنْ سَاءَتْهُ سَيِّئَتُهُ وَ سَرَّتْهُ حَسَنَتُهُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ»؛ که خوبی را انجام می‌دهد اما خوب می‌بیند، نه [از روی] عادت. بدی را انجام داده اما بد می‌بیند. با اینکه انجام داده («ساءته» یعنی خودش انجام داده‌ها)، اما بد می‌بیند. می‌گوید این باز مرز ایمان است هنوز، با اینکه انجام داده. این مسئله خیلی دقیق است.

پس اگر ما کاری کنیم که کسی اگر گناهی هم مرتکب شده، وجودش را نسبت به اینکه گناه را بد ببیند [حفظ کنیم]، نه اینکه کاری کنیم که این نسبت به نگاهش به بدی [بی‌تفاوت شود و] بگوید حالا که افتادم توی این [منجلاب، دیگر فرقی نمی‌کند]. اگر این‌جور شد، این دیگر [گناه را] بد نمی‌بیند و دیگر برگشتی هم برایش امکان‌پذیر نمی‌شود. اگر ما در مقابله با گنه‌کاران، یک قدم او را به سمت اینکه بد بودن [گناه] را کمرنگ ببیند سوق دهیم، به همان اندازه ما در گناه [او] شریک هستیم. اگر یک قدم او را به سمت اینکه با اینکه گناه انجام داده، بدی گناه را بیشتر ببیند [هدایت کنیم]، ما یک قدم در توبه او شریک هستیم.

دقت می‌کنید؟ یعنی این‌ها را به عنوان قدم به قدم ببینیم، مرز صفر و یک نبینیم که یا گناه بکند یا گناه نکند. نه، ممکن است که در این مرحله، اثر من این باشد که کاری بکنم ذره به ذره که اگر این گناه را هم مرتکب شده، خودش نسبت به گناه، احساس شرمندگی در وجودش باقی بماند، تمام نشود، عادی نگردد. همین مقدار، هرچند گناه را ادامه می‌دهد، هرچند هنوز مبتلا است، اما همین مقداری که احساس بدیش نسبت به این [گناه] کمرنگ نشود، بلکه یک قدم [پررنگ‌تر شود]، [این اثر دارد]. می‌گوید همین [کار تو]، در توبه‌اش شریک هستی. اگر حتی توبه نکند، تو در توبه او شریک هستی. یعنی تو در آن مقابله و نهی از منکر قدم برداشتی؛ چون نهی از منکر یعنی اینکه آن بدی و زشتی‌اش را برای او نشان دهی و او را نسبت به این مطلع بکنی، نه فقط جلویش را بگیری. بله، اگر انسان می‌توانست [و] امکانش بود که جلو [گناه] را بگیرد، خب مرتبه اقوی را انجام می‌دهد، اما اگر می‌بیند نه، آن امکان برایش فراهم نیست، لااقلش این است که نگذارد بدی در وجود او عادی بشود. بلکه اگر این کار را انجام می‌دهد، از خود طرف هم بپرسی، جوری بشود [که] بگوید کار بدی است، اما خلاصه من دیگر حالا مثلاً نمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم. همین هم خوب است که بگوید کار بدی است. همین که بگوید کار بدی است، این مهم است که این را حفظ کنیم. نگوییم حالا که بد را انجام داد، دیگر مهم نیست هر کاری کرده است. «من ساءته سیئته»؛ بدی را انجام داده اما از بدی بدش بیاید. این «فهو مؤمن»، این هنوز در [دایره] ایمان است.

این برنامه می‌خواهد، این دقت می‌خواهد که ما یک دفعه نگوییم یا نباید گناه بکند یا اگر گناه کرد پس ولش کن، تمام شده. نه، خود این یک امر تشکیکی است. از آنجایی که قصد گناه می‌کند، از آنجایی که گناه را انجام می‌دهد، از آنجایی که نسبت به گناه بدش می‌آید ولی انجام می‌دهد، از آنجایی که گناه انجام می‌دهد [و] دیگر بدش هم نمی‌آید [و] عادی شده؛ این‌ها خیلی مراتب دارد. لذا توبه برای کسانی است که: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ…﴾ (سوره شریفه النساء، ۴:۱۷). «بجهالة» یعنی با [عاملی] که باعث می‌شود این «سوء» [انجام شود]. اگر «به علم» بود، یعنی می‌داند بد است ولی انجام می‌دهد [و] بدش هم نمی‌آید، این توبه برای این نیست. اما ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ﴾ که حالا این «جهالت» را معنا می‌کنیم [که] مقصود از جهالت چیست.

خب، حالا یک خورده جلو هم برویم در تطبیق که الان اذان می‌شود. و اما قول «علی الله». می‌گوید اینکه گفت «علی الله»، مگر کسی می‌تواند چیزی را بر خدا واجب کند؟ می‌گوید وجوب بر خدا از جانب خود خدا مانع ندارد. «علی الله» برمی‌گردد به «عن الله»، یعنی «وجب عنه»؛ از جانب خود خدا این وجوب است، نه کس دیگری. نه عقل ما، نه ما به عنوان [بنده]، نه کس دیگری بر خدا وجوب و لزومی ایجاد نمی‌کند. اما آیا خود خدا می‌تواند لزوم بر خودش قرار دهد [و] وعده بدهد؟ می‌گوید وعده می‌دهد و وجوب وفا را هم خودش قرار داده که محقق می‌کند.

«علی الله» [در مقابل] «لله» [است]. داریم: «للذین یعملون السوء». [یعنی] یکی به نفع و یکی به ضرر دیگری. [مثلاً] می‌گوییم که حکم می‌کنند برای مثلاً اَمر، علیه زید. «لأمر علی زید». درسته؟ یعنی به نفع اَمر، علیه زید. اینجا «لله» می‌گوید این مربوط به استعمال است، نه مربوط به معنای ذاتی لفظ که بگوییم پس این به ضرر خداست و به نفع بنده است. نه اینجوری نیست. این آن سیطره را نشان می‌دهد.

خب، این بحثی که در رابطه با نظام ایمنی [و] توبه کردیم، یک بحث مهمی است. رویش فکر بکنید. در گسترش [آن] به مسائل دیگر بدن و نظام روحی، تشابه کاملی بین نظام روح و نظام بدن وجود دارد که ما می‌توانیم از نظام بدن به نظام روح برسیم – منتها نظام روح از او دقیق‌تر و عمیق‌تر و شدیدتر است – و از آنچه که در نظام روح هست، به نظام بدن برسیم که رقیق‌تر و نازل‌ترش است. این، وحدت بین روح و بدن را خیلی قوی‌تر نشان می‌دهد. و سلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

بخش پرسش و پاسخ

پرسش: [در بخشی از فرمایشات علامه طباطبایی، ایشان فرمودند که] لفظ دلالت می‌کند. بعد آنجا گفتند «لا من ناحیة اللفظ».

پاسخ: [بله، ایشان] می‌فرماید که لفظ به تنهایی معنی را نمی‌رساند. چون «علی» و «لام» که آمده، می‌گوید ببینید، همه‌اش در مراتب استعمال، هر جا معنای خودش را می‌دهد. در هر کدام که آورده است، [معنای] ضرر [و] نفع [دارد]. اصل، ضرر و نفع است که [ایشان می‌فرماید] «امرٌ طارئٌ من ناحیة مورد الاستعمال». می‌گوید در هر کدام از این‌ها که شما استعمال می‌کنید، یک معنایی از تویش در می‌آید؛ به خصوص آنجایی که به امور روحی و معنوی بر می‌گردد. در نظام ظاهری لفظ و معنا، «علی» و «لام» ظاهرش نفع و ضرر است، اما در نظام روحی که می‌آید، آن [مفهوم]، «احاطه» است. یعنی وقتی معنا دقیق‌تر می‌شود، [معنای دیگری می‌یابد].

پرسش: ما الان می‌خواهیم تطبیق بدهیم. [منطق] تطبیقمان چیست؟

پاسخ: ببینید، آن‌ها که تطبیق می‌دهند، از باب تجربه به این می‌رسند. ولی ما که تطبیق می‌دهیم، از باب اینکه خالقش واحد است [و] توحید حاکم است، تطبیق می‌دهیم. لذا ما باور و یقین داریم. هر جایش هم که تطابق نکند، یقین داریم تطابق هست، [و این] ما هستیم [که آن را] پیدا نکرده‌ایم.

پرسش: [بر چه اساسی] شما الان بحث سیستم ایمنی را… به توبه تطبیق دادید؟ شاید به یک چیز دیگر تطبیق بکند.

پاسخ: عیبی ندارد. ممکن است به ده چیز هم تطبیق بکند. اصلاً انحصار تطبیق [در کار نیست]. امکان خطا در تطبیق هست، اما اگر انسان ملاک‌ها را ببیند [و] اصل را قبول داشته باشد که تطبیق هست، [آنگاه] می‌آید [و] می‌بیند چه مصادیقی از این را می‌تواند تطبیق دهد. آن وقت این [تطبیق]، محکماتی دارد، متشابهاتی دارد. آن وقت می‌بیند که در نظام روحی اگر کسی حساسیتش به گناه از بین رفت، این از ایمان خارج شده است. در نظام بدنی هم اگر کسی سیستم ایمنی‌اش قدرت تشخیص پیدا نکرد، بدن از بین رفته است. یعنی کاملاً با محکماتش که حرکت می‌کنیم، [تطابق را می‌بینیم].

البته از یک حدی که بیشتر بشود، در سلول‌های ایمنی این را هم داریم – این‌ها را همه جزئیاتش را حالا نمی‌خواستیم بگوییم – [که] وقتی حساسیت سلول ایمنی از حد بیشتر بشود، باعث می‌شود که بدن کارکردش را از دست بدهد. دقت می‌کنید؟ لذا باعث می‌شود که گاهی سرطان‌ها از این نشأت بگیرد. در نظام روحی هم اگر حساسیت‌ها بیش از حد شد، وسواس شکل می‌گیرد. وقتی وسواس شکل گرفت، انسان قدرت [عمل] را از دست می‌دهد. آن هم از اعتدال خارج شده است. پس باید سلول‌های ایمنی در یک حیطه [خاصی] قدرت تشخیص داشته باشند. حتی خدای سبحان اگر یک سلولی هسته غیر خودی داشت ولی پوسته‌اش خودی بود، [اگر سیستم ایمنی] این را نتوانست تشخیص دهد، می‌گوید در این حد عیبی ندارد. اگر من می‌خواستم حساسیت این را زیاد کنم که این بخواهد دائماً هسته‌های سلول‌ها را هم مورد آزمایش قرار دهد، همین باعث می‌شد که آن وسواس ایجاد بشود و قدرت عمل در همه از بین برود. ببینید چقدر زیبا می‌شود. آن وقت در نظام وسواس بیرونی هم همین است که اگر این وسواس عمومیت پیدا بکند، اصلاً اساس نظام زندگی انسان مختل می‌شود. لذا این حساسیت باید در یک حدی باشد که معتدل باشد.

پرسش: این روایت «مَنْ سَاءَتْهُ سَيِّئَتُهُ…» را چطور با نظام توبه تطبیق دادید؟ یعنی با اینکه عمل بد را انجام می‌دهد ولی بد می‌بیند.

پاسخ: یعنی اگر کسی بدی را انجام می‌دهد، «کَفَى بِالنَّدَمِ تَوْبَةً». یعنی وقتی [گفته می‌شود] «کفی بالندم»، یعنی همین که انجام هم داده ولی پشیمان است، دستگاه توبه در وجودش هست. همین قدر [که پشیمان است]، «کفی بالندم توبة». همین قدر که ندامت و پشیمانی هست، خودش نشان می‌دهد [که گرچه] «ساءته سیئته» را انجام داده، ولی [از آن] بدش می‌آید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *