مقدمه: اهمیت شکرگزاری و ورود به بحث توبه

سلام علیکم و رحمة الله. ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم [و عجّل فرجنا بهم] و العن اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

باز هم خدا را شاکریم که در محضر قرآن کریم هستیم [و] به ما اجازه داد که در محضر آیات نورانی قرآن کریم باشیم و دائماً باید شاکر این نعمت باشیم. در محضر آیات نورانی هفدهم و هجدهم سوره نساء هستیم که بحث توبه‌ای را که از جلسه قبل در انتهای آن آیه آغاز شد، در این آیات به عنوان یک بحث عمیقی که جزو آن نظام سلوکی انسان است و از لوازم سلوک انسان است، مطرح می‌کنند و گستره توبه و آن حقیقت توبه را در اینجا، در این آیات شریف، بیان می‌کنند و مرحوم علامه هم در این آیات و ذیل این آیات، بحث به اصطلاح نسبتاً مبسوطی را در رابطه با توبه مطرح می‌کنند که ان‌شاءالله اگر توفیق داشته باشیم، همراه با معارفش، عمل به آن را هم در خودمان تمرین بکنیم و محقق بکنیم [که] البته دیگر نور علی نور می‌شود و از خدای سبحان تقاضا داریم که همراه با این بحث توبه، توفیق توبه را روزی همه‌مان هم بگرداند؛ لذا با یک نگاه عملی به این معرفت نگاه می‌کنیم که چگونه این را در خودمان پیاده بکنیم، نه فقط به او مطلع باشیم.

گستره معنای توبه: بازگشت عمومی به سوی خداوند

آیه شریفه با این [کلام] آغاز می‌شود که: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولَئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۱۷) و ادامه آیه که آیه بعد است.

در اینجا اولاً لفظ توبه، بازگشت است و این بازگشت در هر مرتبه‌ای با توجه به اینکه انسان از جانب خدا آمده و از آنجا نشأت گرفته که ﴿وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ (سوره شریفه حجر، ۱۵:۲۱)، چون از آنجا نشأت گرفته و به اینجا که اسفل سافلین است رسیده، حالا در هر لحظه‌ای که دارد به سوی خدا قدم برمی‌دارد، این بازگشت است که ﴿كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ﴾ (سوره شریفه اعراف، ۷:۲۹)؛ همچنان که ما شما را [و] بدعتان را ایجاد کردیم، عود شما هم که بازگشت است، به سوی ماست. پس در هر لحظه ما داریم بازگشتی را تمرین می‌کنیم و انجام می‌دهیم. پس اساس حرکت به سوی خدا از باب توبه و عود است که داریم برمی‌گردیم.

منتها خود این توبه هم که اساسش بازگشت است، لذا برای اولیاء خدا هم راه دارد که آن‌ها هم توّاب باشند؛ بسیار بازگشت‌کننده باشند که آن بازگشت مربوط به آن‌هاست. ما هم به تبع آن‌ها در این بازگشت داریم شرکت می‌کنیم و دخیل می‌شویم. پس توبه، لفظ عامی است که همه کسانی را که به سوی خدا حرکت می‌کنند، شامل می‌شود. پس اگر لفظ توبه و توّاب و در حقیقت امثال این‌ها، طائب بودن را به اولیاء الهی نسبت دادیم، نقصی نیست که حتماً در قبال معصیت باشد که از معصیت برگردیم. برگشتن از معصیت و برگشتن از شرک و کفر هم نحوه‌ای از توبه است. پس این‌جور نیست که توبه منحصر در بازگشت از معصیت یا شرک باشد. این نکته اول که توبه اطلاق دارد و همه اولیا، انبیا، همه این‌ها را شامل می‌شود و از [لحظه] حرکت انسان از ابتدای تولدش به سوی خدای سبحان که دارد حرکت می‌کند، این همان عود و بازگشتی است که [همان] توبه‌ای است که دارد محقق می‌شود.

توبه اختیاری و تشریعی انسان

خب، منتها نوع توبه در انسان، اختیاری است. هرچند در نظام عالم وجود هم ﴿أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ﴾ (سوره شریفه شوری، ۴۲:۵۳) [حاکم] است که همه عالم به سوی خدا برمی‌گردند و رجعت و رجوع دارند و عود دارند. اما در انسان این [مسئله] علاوه بر آن رجوع تکوینی، رجوع تشریعی هم هست؛ یعنی با اختیار خودش این حرکت را شکل می‌دهد و مطابق اوامر و نواهی حرکت می‌کند که این هم در انسان، اختصاصی دارد؛ هرچند در همه هستی سرایت دارد. لذا شاید لفظ توبه که اطلاق می‌شود، [بر همین اساس باشد]. رجوع شاید نسبت به همه عالم اطلاق شود، اما در توبه یک نگاه اختیار و عمل اختیاری و آن رجوع اختیاری خوابیده که نظام تشریع را شامل می‌شود. پس شمولش در همه به اصطلاح انسان‌ها، حتی انسان‌های کامل، هست و در کار است. این نکته دوم که در این مسئله لازم است.

ساختار سه‌گانه توبه: دو بازگشت از خدا، یک بازگشت از بنده

نکته سوم این است که توبه در اینجا، یک توبه از جانب خدا داریم، یک توبه از جانب عبد داریم که مکرر بیان شده و مرحوم علامه بر این [نکته] اصرار دارد که هر توبه از جانب عبد، بین دو توبه خود خدای سبحان [است]. ابتدا از جانب خدای سبحان، لطفی به بنده محقق می‌شود، بعد بنده توفیق توبه را پیدا می‌کند و بعد دوباره خدای سبحان با نظر رحمتش این توبه بنده را می‌پذیرد. اما نکته قابل ذکر این است که آیا در خدا، به عنوان اینکه این حقیقت الهی، وجود الهی، انفعال را دارد یا نه؟ اگر بگوییم در اثر فعل بنده، این انفعالی در خدا ایجاد می‌شود، آنجا راه ندارد. اگر بگوییم خدا قبلاً لطفش نبود به این بنده، حالا لطفش شامل حال این بنده شد که این توفیق توبه پیدا کرد و بعد از توبه هم قبول توبه را از او [محقق] کرد، نسبت دادن انفعال به خدا راه ندارد. هر جا بحث انفعال مطرح می‌شود، انفعال به جانب ضعیف ملحق می‌شود، نه به جانب قوی.

تبیین بازگشت خداوند بدون انفعال

پس چگونه باید این را توجیه کرد؟ بیان این مسئله که خدای سبحان ابتداءً لطف شامل حال این بنده می‌شود تا این بنده توفیق توبه پیدا بکند و بعد هم توبه‌اش را می‌پذیرد. در توبه اولِ خدای سبحان، بحث این است که ما «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» را داریم که خدا حائل از معاصی [است و] هم [خود] خداست. قوت بر [طاعت] به دست خداست. خدای سبحان گاهی برای این بنده، آن حَول از معاصی را به واسطه اعمال بنده محقق نمی‌کند، لذا بنده گرفتار معاصی می‌شود؛ اما بسیاری از اوقات قصد معاصی می‌کند اما خدا حائل می‌شود، مانع می‌شود، جور نمی‌شود کار. درسته؟ همه عللی که باید برای این [امر] محقق بشود، محقق نمی‌شود، لذا بنده به خذلان معصیت مبتلا نمی‌شود. اینکه لطف خدای سبحان دائمی است نسبت به بندگان، [این را] کسی انکار ندارد که لطف خدای سبحان دائمی است نسبت به بندگان. اما اینکه بعضی از اعمال انسان، بعضی از اعمال انسان که انجام داده، این‌ها در برهه‌ای بعد [از] برهه‌ای به داد انسان می‌رسند و خدای سبحان برایشان اثر مترتب می‌کند و این آثار است که از جانب خدا، لطف الهی را بیش از گذشته شامل حال بنده می‌کند؛ یا به واسطه اعمالش، بنده در یک ابتلائی قرار می‌گیرد که برایش بیدارکننده می‌شود؛ یا یک واقعه‌ای اتفاق می‌افتد که آن واقعه برای بنده چی هست؟ این بیدارکنندگی را دارد که انسان از تحت اسم قهر خدا به اسم لطف خدا می‌رسد.

یعنی انسان در این حرکتش به واسطه لطف دائمی حق [قرار دارد]. این لطف، لطف دائمی حق است که دائماً روابط زیادی را، شرایط بسیاری را، چیده و قرار داده که اگر این را هم پشت سر گذاشت، آن [مانع] جلو راهش قرار بگیرد، مانع بشود و این را بیدار بکند و آن را پشت سر گذاشت، [مانع بعدی]. او به واسطه اینکه خدا راه‌های زیادی را از ابتدا قرار داده و هر کدام از این‌ها را که این بنده باز پشت سر گذاشت و بیدار نشد، بعدی سر راهش قرار می‌گیرد. این را نسبت می‌دهیم که خدای سبحان لطف جدیدی نسبت به این بنده قرار داده تا او را بیدار بکند. مانعی ندارد و این با نظام انفعال هم به اصطلاح این‌جور نیست که انفعال حق باشد. تونستم عرض را برسانم؟ یعنی از ابتدا سنت الهی این است که در راه این بنده، مسائل زیادی را، حوادث بسیاری [قرار داده]؛ چون ﴿وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ﴾ (سوره شریفه شوری، ۴۲:۳۰) که خدا بسیاری از گناهان انسان را عفو کرده که این هم [از] سنن [و] سنت الهی است و اینکه خدای سبحان برای او عوامل بیداری زیادی را قرار داده که این عوامل بیداری که از ابتدا جزو سنن الهی است، قرار داده شده، هر لحظه به صورتی آشکار می‌شود. لذا اگر الان به این صورت آشکار شد، می‌توانیم بگوییم این لطف حق برای این الان شامل حالش [شد] و این را بازداشت از گناه یا توفیق توبه داد. بله، می‌توانی بگویی؛ اما نه یعنی اینکه خدا نشسته بود، یک دفعه حالا به نظرش رسید که این بنده را خلاصه من بیدارش بکنم. نه، این غلط است؛ اینکه تغییر و انفعال نسبت به فعل الهی در خدا صورت بگیرد، نه. اما اینکه سننی را پی در پی برای بیداری این [بنده] قرار داده که همه این‌ها سنتی بعد [از] سنتی از ابتدا هم این‌ها قرار داده شده [است]. اگر با اولی بیدار شد، تمام، دیگر نوبت به دومی و سومی نرسیده. اگر با اولی بیدار نشد، دومی، سومی، دهمی در مسیر بیداری او، حالا حادثه‌ای، ابتلائی، علامتی، نشانه‌ای، هر چیزی که از این‌ها باشد را شامل می‌شود. این می‌شود لطف خاص حضرت حق به این بنده که برایش این همه را از ابتدا قرار داده [و] یکی پس از دیگری در عالمی که عالم تدریج است، عالم [حرکت] است، بروز و ظهور می‌کند؛ اما خدای سبحان از ابتدا همه این‌ها را قرار داده و جزء سنن الهی است و این هم لطف ویژه حضرت حق [است]. بله، منشأ دارد یا عمومی هست؟

لطف الهی هم منشأ دارد، هم عمومی [است]. لطف عمومی خدای سبحان [شامل] بندگان می‌شود، اما لطفی که منشأ دارد یعنی اگر بنده‌ای بیدار شد، این بیداری را سبب بیداری بعدی هم قرار می‌دهد. اگر عمل صالح انجام داد، عوامل بیداری بیشتر می‌شوند. اگر جلوی گناهی را گرفت، آن راه‌های بیدارکننده بیشتر [می‌شوند]؛ این‌ها سنت‌های الهی است. این‌ها هم انفعال نیست. از ابتدا این هم جزء سنن الهی است. بله. این لطف الهی را اسمش را می‌گذاریم توبه‌ای از جانب خدا. لقد تاب [الله] علیه. خدا توبه کرد، به سوی این برگشت. یعنی رجوع بعد [از] رجوع به سوی بنده دارد. بنده را رها نمی‌کند. رجوع [بعد از] رجوع دارد به سوی [بنده]. یعنی اسماء حضرت حق و سنن حضرت حق این را رها نمی‌کنند. اگر از این هم پشت کرد، دیگری، در حقیقت سنت بعدی به سوی این به اصطلاح توجه پیدا می‌کند. این را می‌گوییم توبه حق. لذا ما چون توبه برایمان یک لفظ برگشتن از معصیت یا خطا هست، تا لفظ «تاب علیه» را به کار می‌بریم، یک خرده خلاصه چی می‌شود برایمان؟ می‌آید تو اینجا که خدا، نعوذ بالله، گویی قصوری کرده بود نسبت به بنده، از قصورش دارد برمی‌گردد. نه، عرض کردیم توبه رجوع است و این رجوع یعنی بنده پشت کرد اما خدای سبحان پشت نکرد، به او رو کرد. رو کردن خدا به او، این می‌شود توبه خدای سبحان که با [آن]، انفعال هم در کار نیست.

خب این هم یک نکته که توبه اول از جانب خداست، هرچند با انفعال همراه نیست. توبه دوم، بعد از اینکه خدای سبحان لطف [خود را] شامل حال بنده کرد و بنده با یکی از این سنن و حوادث و وقایع بیدار شد، حالا قصد توبه می‌کند، حالا قصد رجوع می‌کند که گاهی از شرک به ایمان [است]. این توبه از شرک به ایمان یعنی تا به حال مشرک و کافر بود اما به ایمان رجوع می‌کند و گاهی از معصیت [است]؛ اهل ایمان است که در حالی که ایمان داشت، به گناه و معصیتی، عصیانی، مبتلا شده بود، از این نقص عصیانی به در حقیقت مرتبه اطاعت برمی‌گردد و توبه او این‌گونه می‌شود که هر دوی این‌ها راه دارد که این آیه هم، حالا عرض خواهیم کرد، شامل هر دو خواهد شد.

مراحل و معانی قبول توبه

آن موقع وقتی این توبه دوم تا قبل از لحظه مرگ اگر ایجاد شد، آن وقت خدای سبحان توبه سوم که [عبارت است از]: توبه اول از خدا، توبه بنده، توبه سوم باز از جانب خدا، [را محقق می‌کند]. «ثم تاب علیهم لیتوبوا». خدا به این‌ها بازگشت تا این‌ها توبه بکنند که ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾ (سوره شریفه توبه، ۹:۱۱۸) که خدا هم توّاب است، یعنی توبه را می‌پذیرد. پس خودش توفیق توبه را ایجاد می‌کند، اما توفیق توبه با اختیار بنده صورت می‌گیرد. نه [اینکه] اگر توفیق توبه را ایجاد می‌کند، بنده مضطر در توبه بشود [و] در اینجا به صورت جبر به توبه [برسد]. نه، نه، با جبر نیست. دقت کردید که اگر جبر بود، جزایی نداشت. نظام جبری که [نیست]، این نظام اختیار است که بنده با اختیار به توبه دست می‌زند و خدای سبحان هم پس از آن توبه او را می‌پذیرد که حالا پذیرفتن توبه هم چی هست؟ خودش البته معانی دارد که آیا پذیرفتن توبه به معنای این است که هرچه که قبلاً انجام داده بود، این به اصطلاح ﴿كَأَنْ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا﴾ [است]؟ آیا مثل «الطَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۲، ص ۴۳۵، ح ۱) [است که در آن آمده است: «توبه‌کننده از گناه، مانند کسی است که گناهی ندارد.»]؟ بله، هست قبول توبه. یا نه، مثل ﴿نُكَفِّرْ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ﴾ (سوره شریفه محمد، ۴۷:۲) است که پوشیدن سیئه است؟ یعنی فعلاً سیئه از کار افتاده و تأثیر ندارد تا اگر این به اصطلاح رو [برگرداند]، خودش را دوباره به سوی [گناه برد]، اگر این برگشت، خدا هم برگردد و آن سیئه قبلی هم دوباره ضمیمه بشود، مثل [تکفیر] باشد. یا نه، ﴿فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ﴾ (سوره شریفه فرقان، ۲۵:۷۰) باشد که نه فقط [گناه پاک می‌شود]، کلاً [گناه] توبه می‌شود و نه فقط پوشیده می‌شود، بلکه چی؟ بلکه همان عمل ناصالح در وجود این انسان، تبدیل به حسنه می‌شود. حالا این‌ها معانی مختلفی است که اگر ان‌شاءالله در ادامه بحث امکان‌پذیر شد، آن وقت مراحل قبول توبه را هم آنجا بیان خواهیم کرد. پس این هم یک نکته‌ای بود که در اینجا مطرح [شد].

شرایط پذیرش توبه و موارد عدم قبول آن

هیچ معنایی ندارد که توبه‌ای واقع بشود ولی قبول نشود. هر جایی که فرمودند [توبه] قبول نمی‌شود، هر جا، یعنی توفیق توبه ایجاد نمی‌شود. یعنی این‌ها اگر فرمودند در زمان استقرار حکومت حضرت، کسی اگر عمل سیئی را انجام داد و بعد توبه کرد، توبه‌اش مقبول نیست، یا اگر فرمودند که اگر [نفس] به حنجره رسید و کسی توبه کرد، در آن حالت توبه مقبول نیست، هر کدام معنای خود را دارد.

توبه در هنگام مرگ

آن جایی که به اصطلاح [نفس] به حنجره برسد، نفس به حنجره برسد و دیگر آنجا احکام آخرت مشهود شده باشد، آنجا چون احکام آخرت مشهود شده، نگاه این بر توبه، نگاه دنیا نیست، عالم دنیا نیست، لذا در عالم دنیا [باید] محقق می‌شود. لذا او وقتی جزا را می‌بیند و علم حضوری به جزا پیدا می‌کند، وارد [عالم] جزا شده. این دیگر علمی نیست که سبب توبه باشد. این علمی که اختیار انسان را [و] سبب توبه را ایجاد بکند، از آن سنخ علم نیست، لذا آن توبه در آنجا بی‌اثر است.

توبه در زمان استقرار حکومت حضرت حجت (عج)

یا اگر در زمان ظهور فرمودند کسی توبه بکند بعد از انجام معصیت، در قیام حضرت نه، استقرار حکومت حضرت، که آنجا توبه مقبول نیست، چون راه گناه به گونه‌ای بسته شده که هیچ‌کسی «عن جهالة» به گناه دست نمی‌زند. اینجا در آیه فرمود: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ… لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ﴾؛ یعنی عقل‌ها آن‌قدر رشد کرده که این جهالت در مقابل عقل است -حالا خواهیم گفت- نه فقط در مقابل علم؛ که اگر در مقابل عقل باشد، [معنای] عظیم‌تری دارد تا [اینکه] در مقابل علم [باشد]. این زمان ظهور، عقل‌ها به گونه‌ای گسترش [می‌یابد] و رشد می‌کند و گسترده می‌شود که آنجا جای جهالت در مقابل این عقل نیست و چون موضوع توبه، جهالت بود، موضوع در حقیقت به اصطلاح توبه برداشته می‌شود، چون جهالت نیست. چون جهالت نیست، موضوع توبه [برداشته می‌شود]، یعنی هر کسی آنجا دست به گناه می‌زند، از روی عناد است و عناد، جهالت نیست و وقتی که جهالت نبود، توبه ندارد. حتی اگر بگوید توبه [کردم]، معلوم می‌شود این ظاهری است و این قصد توبه ندارد، فقط یک قصد ظاهرسازی دارد. یقین می‌شود در آنجا با شرایطی که پیش می‌آید که آنجا دیگر «عن جهالة» راه ندارد.

امکان و مقبولیت توبه از شرک

یعنی بعد از اتمام حجت‌ها [باید توبه] شود برای اینکه به سمت ایمان بیاید؟ و الا اغلب کسانی که مؤمن شدند، مگر مشرک نبودند؟ مگر مشرک نبودند؟ همه از شرک به ایمان آمدند دیگر. پس همه را پذیرفتند که «الْإِسْلَامُ يَجُبُّ مَا قَبْلَهُ» [منبع دقیق این عبارت به عنوان حدیث در پایگاه جامع الاحادیث یافت نشد، اما به عنوان یک قاعده فقهی و کلامی مشهور در کتب متعدد از جمله عوالی اللئالی، ج ۲، ص ۱۳۷ ذکر شده است] را که می‌فرماید، نسبت به مشرک و کافر است که «یجب ما قبله» را دارد که همه در حقیقت چی می‌شود؟ پوشیده می‌شود. همه در حقیقت از آن دوره‌ای که اسلام محقق می‌شود، بعد از شرک و کفر، همه، حتی در حقیقت حقوق [الناس] ظاهری [هم] چی می‌شود؟ بخشیده می‌شود. این نشان می‌دهد که توبه از شرک مقبول است و آمدن از شرک به ایمان مقبول است؛ همین‌جوری که در ادامه آیه هم خواهد گفت.

اگر آن به اصطلاح می‌فرمایند که گاهی بقیه اعمال، امکان توبه‌اش هست [ولی] شرک نه، یعنی کسی که مشرکاً از دنیا برود، دیگر جایی برای به اصطلاح نجات او در کار نیست. اما اگر کسی مشرکاً از دنیا نرفت، بله، بله، [منظور] شرک جلی [و] شرک علنی [است]، مشرکاً از دنیا نرفت، اگر کسی مشرکاً از دنیا نرفت، این جای اینکه این پشیمانی برای این [فرد] در مراحل مختلفی که در دنیا هم بوده، علائمش بوده، در آنجا بروز و ظهور بکند، هست. اما در جایی که مشرکاً از دنیا برود، مثل تنه فاسدی می‌ماند که هیچ شاخه دیگری کمکش نمی‌تواند بکند؛ اعمال صالح دیگر به کارش نمی‌آید. اگر کسی، حالا آن‌ها هم سر جایش ان‌شاءالله بحث خواهیم کرد.

ارتباط آیات توبه با آیات پیشین و تحلیل علامه طباطبایی

خب حالا این چند نکته را، با اینکه نکات اینجا خیلی زیاد است، وارد متن هم بشویم که مقداری از متن را هم تطبیق کرده باشیم. بحث توبه یک بحث [گسترده‌ای] است. مسائل مختلفی ذیلش می‌آید. ان‌شاءالله تا آن‌قدری که امکان‌پذیر است، در محضرش هستیم. نه حالا خیلی گسترده، اما تا حدودی. البته چند جای دیگر هم قبلاً بحث شده، آنجا هم دوستان می‌توانند رجوع بکنند. از جمله در همان کتاب جهاد اکبر، بحث توبه آنجا مفصل آمده که می‌توانند به آن [کتاب] هم رجوع بکنند.

«مضمون الآیتین لا یخلو عن ارتباط بما تقدمها من الآیتین» از آن دو آیه قبل که فحشا و فسادی بود که زنان و مردان مبتلا می‌شدند که در انتهای آن آیات، به اصطلاح آن را مذیل کرد به این ذیل که ﴿إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَحِيمًا﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۱۶) که طلیعه این بحث شد. آن فساد و فحشا را مقدمه بر این قرار می‌دهد که اگر کسی مبتلا شد، راه بازگشت برقرار است، ناامید نشود. لذا نسبت و ارتباط آیات محفوظ است. «فمن الممکن ان یکون هاتان الآیتان نزلتا متصلتین بتینک» آن دو [آیه] با آن دو آیه قبلی. «و هاتان الآیتان مع ذلک متضمنتان لمعنی مستقل فی نفسه». هرچند با او مرتبط است، اما خودش یک بحث عام جدایی است و مستقل، در کنار اینکه به آن [موضوع قبل]، چون فقط نمی‌خواهد او را شامل بشود که کسی که به آن فحشا مبتلا شد را بگویند بخشش و توبه [دارد]، نه، هر گناهی، حتی شرک را شامل می‌شود. «و هو احد الاهداف و الحقائق العالیة الاسلامیة و تعالیمها الراقیة القرآنیة و هی حقیقة التوبة و شأن التوبة و حکم التوبة» که در اینجا آمده.

اصل مسئله توبه را که عرض کردیم معنایش عام است، نگاه به اینکه اگر خاصش را نگاه بکنیم که اگر کسی به معصیتی که انحراف و اعوجاج است یا به شرکی که تقابل است مبتلا بشود، اگر راه بسته بود، این دیگر هیچ راه اصلاحی نبود و چون انسان‌ها غالباً از گناه خالی نیستند، غیر از آن کسانی که خدای سبحان آن‌ها را در به اصطلاح کنف عصمت خودش قرار داده، آن موقع نجات برای هیچ‌کسی غیر از آن‌ها محقق نمی‌شد. ذره‌ای انحراف، یک زاویه یک درجه انحراف، در بی‌نهایت که ابدیت است، چقدر می‌شود؟ فاصله بین دو ضلعی که با یک درجه از هم جدا شدند، بی‌نهایت می‌شود و لذا وقتی فاصله بی‌نهایت شد، امکان نجات دیگر نبود. نمی‌گوییم که این وقتی می‌رسد به بهشت، به مرتبه ضعیف‌تری از بهشت می‌رسد [و] او که معصوم است به [مرتبه بالاتر]. نه، اصلاً اگر توبه نبود، این یک درجه تبدیل می‌شد به فاصله بی‌نهایت و لذا نجات متصور نبود. به همین جهت است [که] خدای سبحان موازین اعمال را متکثر قرار داده، یعنی می‌فرماید که ﴿فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ﴾ (سوره شریفه قارعه، ۱۰۱:۶) [و] ﴿وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ﴾ (سوره شریفه قارعه، ۱۰۱:۸) که هر کسی موازین دارد؛ یعنی «من موازینه»، هر کسی موازین دارد. درسته؟ نه اینکه همه افراد موازین دارند به این معنا که جمع موازین در مقابل جمع افراد باشد، نه، هر کسی موازین دارد. این از لطف حضرت حق است که باعث می‌شود اگر انسان در یک عملی مبتلای به عصیان شد، اعمال دیگرش باطل نمی‌شوند. ما، میزان آن اعمال در یک عملی، میزان عمل کاملاً چی شد؟ این را در حقیقت ساقط کرد از آن جهت، این میزان. اما میزان دیگرِ اعمال برقرار است و آن‌ها می‌تواند، اگر تحت تأثیر این عمل قبیح، آن موازین هم در هم نشکست و آن‌ها هم باطل نشد، آن موقع آن‌ها نجات‌دهنده باشد که اگر ذره‌ای ایمان در دل کسی باشد، خدای سبحان بالاخره، در روایت دارد، که او را از عذاب جهنم، خلود [در آن را]، نجات خواهد داد و به او مبتلا نخواهد شد. که این موازین متکثره، متعدده، در به اصطلاح اعمال که هر عملی برای خودش میزانی دارد، یکی از به اصطلاح چی هست؟ آن نعمت‌های الهی است که [اگر] یکی انسان را ساقط [کرد]، بقیه او را بالا ببرند تا بلکه سبب رشد بشوند و بلکه ﴿وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾ (سوره شریفه قصص، ۲۸:۵۴)؛ با حسنه، سیئه را درء [می‌کنند]، یعنی حسنه تازه سیئه را چکار بکند؟ درء و دور بکند و از انسان جدا بکند.

خب بعد می‌فرماید: «قوله تعالی: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ﴾. التوبة هی الرجوع» که با [این کلام] معنا کردیم که رجوع عام را شامل می‌شود که در قوس صعود، مطابق قوس نزول، انسان دارد به سوی خدا برمی‌گردد. «و هی رجوع من العبد الی الله سبحانه بالندامة و الانصراف عن الاعراض عن العبودیة». در اینجا مسئله را خاص می‌کند. اگر کسی بگوید که قوس در حقیقت نزول که آمدیم، این اعراض، همان مثل عقل [است] که خدای سبحان فرمود وقتی خدا عقل را خلق کرد، «قال له أدبر فأدبر، ثم قال له أقبل فأقبل» [منبع دقیق حدیث یافت نشد]. دقت کردید؟ اگر آن «أدبر» عقل، یعنی آمدن به عالم دنیا باشد و «أقبل» عقل، یعنی برگشتن به سوی حق باشد، بله، این ادبار می‌شود قوس نزول، آن اقبال می‌شود قوس صعود. این درست است که این رجوع مطلق است. اما اگر کسی در مسیر الی الله، این به اصطلاح چی داشت؟ عصیان داشت، این پشت کردن [را] داشت، البته این رجوع، ندامت محسوب می‌شود، انصراف از اعراض عن الحق محسوب می‌شود. که «هی رجوع من العبد الی الله سبحانه بالندامة و الانصراف عن الاعراض عن الربوبیة. و رجوع من الله الی العبد». و همچنین رجوعی از جانب خدا به عبد است. «رحمة و توفیقا له للرجوع الی ربه». این رجوع اول حق [است] که خدا قدرت رجوع به بنده می‌دهد. «أو بغفران ذنبه». که این رجوع دوم است که بعد از اینکه بنده توبه کرد، [توبه‌اش را] می‌پذیرد. «و قد مر مرارا ان توبة واحدة من العبد محفوفة بتوبتین من الله سبحانه کما یفیده القرآن الکریم» که قرآن [این را] مکرر بیان کرده است.

ساختار توبه در داستان حضرت آدم (ع)

از جمله خود جریان حضرت آدم است که ﴿فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۳۷). بعد بر آن کلمات چکار کرد؟ بنده، آدم، توبه کرد، بعد خدای سبحان هم توبه‌اش را پذیرفت. ببینید از همان اولین باری که توبه دارد تشریع می‌شود، توبه دارد در حقیقت در ساختار وجود انسان قرار می‌گیرد، سه توبه در کار است. اول ﴿تَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ﴾ که این همان لطف حضرت حق است که توفیق توبه ایجاد می‌کند. بعد به دنبالش [توبه] از جانب آدم محقق شد و بعدش قبول توبه از جانب خدای سبحان محقق شد که این ساختار توبه را در ابتدا در نظام آدم دارد شکل می‌دهد و بعد همه بندگان هم از این ساختار استفاده می‌کنند. حالا بحث‌های توبه ان‌شاءالله زیاد [است و] در محضرش خواهیم بود.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *