سلام علیکم و رحمةالله. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین [و لعنة الله علی] اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

در محضر آیات نورانی قرآن کریم، [در] سوره نساء، آیات ۱۵ [و] ۱۶ بودیم.

تناسب آیات (۱۵-۱۶) با آیات پیشین

تناسب بین این دو آیه و آیات سابق که [از آیه] ۱۱ تا چهاردهم بود، ممکن است چند چیز باشد. یکی اینکه آخرین آیه، که آیه چهاردهم بود، با این عنوان شروع و تمام شد: ﴿وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۱۴). این آیه، با این پایانی که داشت، طلیعه‌ای بود که نشان می‌داد امر قبیح و فاحشه‌ای که ارتکابش تعدی [به حدود] خدا و رسول است، در آیه بعدی ذکر خواهد شد. لذا یک تناسب این است که رابطه‌اش با همان عصیان خدا و رسول است.

نکته دوم این است که تناسب این آیات با آیات قبل ممکن است این باشد که در آیات قبل، وضعیت آن احکام به اصطلاح مناسبی را که برای زنان در کار است، بیان کرد [و] در این آیه، روابط اجتماعی را که بر اساس [روابط] غیرصحیح شکل بگیرد، بیان کرد؛ یعنی مکمل هم می‌شوند. آنجا روابط اجتماعی صحیح را که هم بحث ازدواج بود و هم بحث ارث بود، [و] تمام آن‌هایی که روابط اجتماعی صحیحی است که باید شکل بگیرد، [بیان کرد و] در این آیه، [عواقب] روابط غیرصحیح اجتماعی را [و] نتایجش را بیان می‌کند. پس وجه تناسب این دو آیه با آیات قبلش ممکن است یکی از این دو وجه یا وجوه دیگری باشد.

اصل کلیدی: شناخت سنن الهی در عالم

قوانین علمی و سنن الهی

نکته بعدی این است که یک بحث مهمی در کار است که این به عنوان یک اصل کلیدی بیان می‌شود که دقت بکنیم [که این اصل] همه جا سرایت دارد. ما یک قوانین عِلّی در عالم داریم که علت‌ها به دنبالشان معلول‌ها شکل می‌گیرند. یک قوانین عِلمی داریم که وقتی کسی می‌تواند با تفحص در اشیاء خارجی به علم حاکم بر آن‌ها برسد، می‌بیند که چه قواعدی بر عالم حاکم است. [نتیجه این علم] که می‌شود علم، خضوع نسبت به آن‌ها هم سلطه نسبت به آن‌ها را ایجاد می‌کند.

در نظام افعال و روابط اجتماعی، سننی از خدا حاکم است که اگر آن سنن شناخته بشود، شناخت سنن حاکم مانند شناخت قواعد علمی حاکم بر اشیاست. پس ذوات اشیاء، یک علوم [و] قواعدی حاکم بر آن‌هاست و افعال و حوادثی که در عالم پیش می‌آید، سننی حاکم بر آن‌هاست. منافاتی هم نیست که جایی قواعد علمی باشد [و] سنن حاکم هم از همان استفاده بشود. لذا یک حقیقتی که دارد محقق می‌شود، [چه] خلق شیئی یا حادثه‌ای، هم تحت علم قرار می‌گیرد و هم تحت قواعد سنن الهی قرار می‌گیرد. درسته که علوم هم جزء سنن الهی هستند. پس می‌توانیم بگوییم که علوم، شأنی و قسمتی از سنن الهی هستند که به صورت علم برای ما آشکار می‌شوند.

اگر جایی علمی آشکار شد و فهمیدیم، این علم می‌تواند میلیاردها میلیارد مصداق داشته باشد و این قاعده و علم بر آن‌ها حاکم باشد. لذا انسانی که به علم دست پیدا می‌کند، [این علم او] از سنخ نازله همان علمی است که [گفته شده] یک باب است اما هزار در از آن باز می‌شود. چرا؟ چون این علم می‌تواند میلیاردها میلیارد مصداق داشته باشد. شما وقتی که یقین کردید که علماً آب در ۱۰۰ درجه به جوش می‌آید، حالا می‌توانید از این قاعده هزاران [و] میلیون‌ها استفاده بکنید. می‌توانید بزرگ‌ترین به اصطلاح دستگاه‌های صنعتی را که بعد [از آن] انقلاب بخار آب [در] صنعت [رخ داد]، به کار بیندازند، حرکت بدهند [و] از همین قانون استفاده بکنند [و] بتوانند چقدر تسهیلات و فناوری‌ها مترتب بر این [علم] شکل بدهند که این [کار، حاصل] تحت تسخیر گرفتن علم بود. [این] «ینفتح له الف باب» تو نظام خودش [است و] تو نظام سنن الهی از این اعظم است.

استخراج سنن از حوادث عالم

اگر علم در اشیاء مادی سرایت دارد، هرچند [قرآن] علوم را به عنوان علم بیان نکرده، بلکه اشیاء را قرار داده [و] علم را در درون اشیاء اشباع کرده است و لذا انسان اشیاء را می‌بیند [و] از اشیاء به علم پی می‌برد. درسته [که] علوم هم از ابتدا بودند [و] ما داریم تک‌تک به قاعده‌های علمی می‌رسیم. تو نظام سنن الهی هم همین‌گونه است. خدای سبحان نیامده کتاب سنن قرار بدهد، بلکه حوادث عالم، ابتلائات عالم [و] رفتارهای انسان‌ها تحت سنن الهی قرار دارد که وقتی این‌ها محقق می‌شود، سنن در درون این‌ها جاری است. لذا انسان می‌تواند وقتی ابتلائات را می‌بیند، حوادث را می‌شناسد [و] افعال را تحلیل می‌کند، در آن سنن حاکم الهی را استخراج کند؛ چنانچه علم را استنباط می‌کرد، سنن الهی را هم استخراج کند. این‌ها که دارم میگم خیلی دقیقه‌ها! و این سنن با آن علوم کاملاً تطابق دارد.

یعنی علم در مرتبه عالم مادی و اشیاء مادی [است]. ابتدا ما می‌بینیم که اگر مثلاً نظام هسته [را بررسی کنیم]، هسته هر شیئی، الکترونش و به اصطلاح پروتونش چجوری شکل می‌گیرد و این چه جور هست [را علم مشخص می‌کند]. تو نظام عالم مادی که علم به این [مطلب] برسد، تو نظام سنن الهی هم قواعد حاکمه بر ابتلائات، حوادث و رفتارها، این‌ها همه داخل در سنن [هستند و] در این‌ها به صورت مندمج قرار دارد که استنباط و استخراج می‌شود. آن‌وقت اگر این نظام استخراج شد، اثرش این است که تمام حوادث بعدی عالم طبق این سنن [است] و [با] فهمشان، اگر کسی جامعیت سنن را بتواند پی ببرد، حوادछ غیرقابل پیش‌بینی نیست. هر مقدمه‌ای، مؤخرش معلوم است. هر تحقق شرطی، مشروطش معلوم می‌شود؛ جزایش معلوم می‌شود.

قرآن، کتاب بیان سنن الهی

این نگاه در عالم که از طریق سنن به عالم نگاه بشود، در قرآن کریم اشباع شده و در زندگی انبیاء بالخصوص، به لحاظ اینکه این‌ها انسان‌های عالی بودند، اوج سنن به کار رفته و خدا هم در نقل زندگی انبیاء، آنجاهایی را نقل کرده که تراکم سنن در کار است. لذا با این نگاه اگر وارد قرآن می‌شویم، هر جایی را که از زندگی انبیاء ذکر کرده، نه به لحاظ این است که حالا خدا این را خوشش آمده، نه! این اوج تراکم ذکر سنن الهی است که برای نظام تربیتی ما و نظام حرکت و سیر و سلوک ما، این اوج تراکم ضروری بوده که اگر کسی این را استخراج کرد یا تا حدودی استخراج کرد، به همین نسبت سرعت سیر پیدا می‌کند، تا کسی که این‌ها را نمی‌داند.

البته خدای سبحان ضمن حوادث، گاهی به سنن تصریح کرده است. مثلاً وقتی می‌فرماید: ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾ (سوره شریفه محمد، ۴۷:۷)، این سنت شرط و مشروط [و] شرط و جزا که ذکر کرده، سنت الهی است [و] اختصاص به هیچ واقعه‌ای ندارد. به صورت شرطیه هم هست؛ یعنی ما شرطش را محقق کنید، جزای مترتبه بر این شرط قطعی است. جزای مترتب بر این شرط قطعی است، نه [اینکه] احتمالی باشد. مثل اینکه اگر علت محقق شود، معلول قطعی است و هیچ تخلفی در جایی که علت باشد، [در] معلول تخلف ندارد. همین‌طور قطعیت در نظام سنن حاکم است.

سنن گاهی به صورت شرطی در قرآن بیان می‌شوند [و] گاهی به صورت اخباری بیان می‌شوند. مثل مثلاً: ﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۱۵۵). [این] اخبار است که ما شما را مبتلا می‌کنیم، ابتلا و آزمایش می‌کنیم به این و آن و آن و آن. ﴿وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۱۵۵-۱۵۶). این نگاهی [است] که گاهی به صورت اخباری است [و] گاهی به صورت انشائی است؛ یعنی امری به عنوان امر، به عنوان سنت الهی بیان می‌شود که نگاه به اوامر و نواهی که برای حرکت ما آمده، از جمله این‌هاست که این‌ها سنن الهی هستند. اوامر و نواهی چی هستند؟ سنن الهی هستند که به صورت امر و نهی بیان شده‌اند و نتیجه آن‌ها این است: ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۲۲۹). [این] حد الهی است که اگر کسی ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۱۳) [عمل کند]، که تعبد به این سنن نتیجه‌اش ورود به جنت است و قطعیت این مسئله که به صورت امر [و] نهی به عنوان احکام بیان شده [مشخص است] و مقابلش هم که نهی است: ﴿وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۱۴). این هم سنت الهی است که هر [مقدار] تعدی باشد، به همان نسبت تعدی و عصیان از سنن، ورود به نار است. اگر مطلق سنن به اصطلاح برای هر کسی که امکان داشت تعدی شد، خب ﴿خَالِدًا﴾ [بودن] در حقیقت به اصطلاح، نار [آن]، نار خلودی است. اگر بعضی [از حدود نقض] بود، مطابق آن جزا شکل می‌گیرد؛ حالا قابل توبه باشد یا نباشد.

هدف از بیان مصادیق در قرآن

پس این نگاه [را باید داشت] که ما داریم در سنن الهی سیر می‌کنیم، در بیان جاهایی که دارد امر و نهی الهی را بیان می‌کند، در جایی که دارد حوادث عالم را نقل می‌کند. قصد خدا از بیان حوادث، القای سنن و قواعد است. منتها خدا مفاهیم را با مصادیق توضیح می‌دهد تا برای انسان نافذتر و گیراتر باشد و عمومی‌تر. اگر کتاب الهی فقط ذکر سنن بود، عموم مردم از آن بهره‌ای پیدا نمی‌کردند. چون کتاب هدایت است، جوری بیان شده که مردم قصه می‌بینند اما از این قصه عبرت پیدا می‌کنند [و] به آن سنن منتقل می‌شوند. حرکت را از محسوس آغاز کرده اما به آن معقول کشانده که خود سنن است که کلیت دارد. پس قضایای کلی را در ضمن حوادث جزئی بیان کرده تا این بیان جزئی ما را در حقیقت به آن حقیقت کلی که سنن است و قاعده است و دائماً جریان دارد، هدایت کند.

به همین نسبت قرآن کریم جاری است. چرا؟ چون سنن است و سنن، زمانی نیست. سنن مثل نظام علت و معلول دائمی است که هر [گاه] این سنت محقق بشود، نتیجه مترتبه بر آن قطعی است. پس هرچند به صورت زمانی و شأن نزول، این قصه و حادثه و ابتلا مطرح شده، اما حقیقتش این است که بیان آن نظام کلی در ضمن این حادثه جزئی شده و لذا آن [قاعده] کلی زمان‌بردار نیست و قصه امروز ماست، نه قصه دیروز ما که از ما عبور کرده باشد و مربوط به دیگران باشد. با این نگاه اگر به قرآن رجوع بکنیم، به لابلای آیات قرآن رجوع بکنیم، هر کدام از این آیه‌ها برای ما درس امروزی دارد و به دست [آوردن آن] مثل کسی [است] که در نظام علم می‌رود غور می‌کند تا به یک قاعده که می‌رسد، یک دفعه می‌بینید جذبه پیدا کردن آن قاعده از لوازم کارش، خودشو غافل می‌کند؛ انقدر مشعوف [و] منبسط می‌شود. در نظام ارتباط با قرآن، انسان باید این نگاه را داشته باشد که دنبال این اصول حاکم و سنن حاکم است. کسی که سنن را یافت و عامل بهش شد، دیگر از ظرف زمان خارج شده؛ چون آن جزئیت، ظرف زمان بود و سنن چون کلی است، او را از ظرف زمان خارج می‌کند. پس ما هم باید به دنبال استنباط سنن از آیات باشیم و بعضی از این گفته‌ها که بیان می‌شود، در ضمن آیات، بیان آن سننی است که از آیه استفاده می‌شود.

تفاوت عصیان و تعدی از حدود

عرض کردم که اگر کسی ملکه تعدی از حدود الهی در او ایجاد بشه، ملکه تعدی [که] تعبیر این است: «و من یعص الله و رسوله و یتعد حدوده»، تعدی از حدود در وجودش ملکه بشود، این «یدخله نارا خالدا فیها» [را به دنبال] دارد. اما اگر کاری از کسی سر می‌زند [و] این به عنوان لجاج و عناد نیست، [بلکه از روی] ضعف علمش [است]، که حالا آیات بعد دلالت می‌کند که ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۱۷)، اگر جهالت منشأش شد، که حالا بیان مفصلش بعداً خواهد آمد، او توبه [و] راه بازگشت را باز گذاشته و لذا اگر کسی ذره‌ای ایمان در وجودش باشد، به نار ابدی مبتلا نمی‌شود که حالا در جای خودش هم گفته شده.

ببینید هر چیزی که از قرآن دارد استفاده می‌شود، قرآن منشأش است. حالا ممکن است فقه گاهی متکفل این باشد برای به دست آوردن سنن، گاهی ممکن است اصول متکفل باشد، گاهی ممکن است اخلاق و عرفان متکفل باشند، گاهی تفسیر متکفل است. همه این‌ها دارند با این آیات مرتبط می‌شوند [تا] از آن قاعده در بیاورند. پس این‌ها همه سنت است. لذا علوم مرتبطه با قرآن همه به دنبال به دست آوردن سنن هستند. حتی احادیثی که ذیل آیات وارد شده، گاهی دارد آن سنن را استخراج می‌کند.

سلسله مراتب سنن الهی

نصرت الهی با مداوله ایام منافات ندارد. علتش این است که آنجا هم مداوله از مظاهر سنت الهی است [و از مظاهر] نصرت الهی است. یعنی خود آن هم چی هست؟ ﴿وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ (سوره شریفه آل عمران، ۳:۱۴۰). آیا این نصرت مؤمنان هست یا نیست که از کفار و نفاق جدا بشوند؟ نصرت است دیگر. نصرت گاهی با پیروزی است، نصرت گاهی با این است که ظاهرش در یک مقطع شکست تلقی می‌شود، اما به روند که نگاه می‌کنی، پیروزی [و] فتح نهایی [است]. لذا [نگاه به] سنت‌های الهی، انسان را از نگاه مقطعی خارج می‌کند [و] روند را برای انسان ایجاد می‌کند.

[بله]، سنت‌های الهی خودشان به اصطلاح سنت‌های مادر دارند، سنت‌های فرعی دارند، [سنت‌های] اصلی داریم، سنت‌های در حقیقت حاکم داریم که وقتی او وسط می‌آید، آنجا حاکم است. یعنی این‌ها با هم نسبت پیدا می‌کنند. [سنن] هم شجره‌ای است به طوری که بعضی از بعضی نشأت می‌گیرد. اینجور نیست [که] همه در عرض هم باشند. نه، خود این‌ها در طول هم هستند، مثل شجره اسماء که اسماء الهی چگونه خلاصه شجره است که ممکن است «ذوالجلال و الاکرام» مثلاً آن تنه اصلی [باشد]، بعد اسماء جلالی [و] اسماء جمالی، این‌ها همه شاخه‌های مختلف می‌شوند. یا مثلاً ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى﴾ (سوره شریفه اسراء، ۱۷:۱۱۰) که مبدأ و منشأ، الله می‌شود و بقیه به این‌ها برمی‌گردد. که حالا این‌ها در سنن، در اسماء الهی مطرح است. در سنن الهی هم که از این اسماء نشأت گرفته‌اند، آن هم خلاصه سنن عام داریم.

[اینکه آیا کتابی جامع در این باره نوشته شده]، نه، اینجوری من ندیدم. شاید شده باشد، من ندیدم. اما خب این یکی از بحث‌های مهمی است که شاید شاخه‌هایش بحث شده. کتاب خوبی هم حضرت شهید صدر دارد که «سنت‌های تاریخی در قرآن» مثلاً که سنت‌ها در قرآن [را بررسی کرده]. آنجا هم یک بحثی است، منتها خب ایشان هم در آنجا تمام نکرده، ولی آغاز خوبی، جرقه‌های خوبی [و] نکات خوبی را در آنجا بیان کرده [که] خواندنی است. نسبت به سنت‌ها انصافاً کتاب خوبی [است]. مرحوم علامه هم در جاهای مختلف، مثل خود همان نظام جزای اعمالی که در جلد دوم بحث کردند، در همان جلد دوم، نظام جزای اعمال خودش نظام سنت‌ها بود دیگر؛ که سنت‌های مختلف و جزایی که بر آن‌ها [مترتب است]. آن هم جزو [این بحث‌هاست]، یعنی به جاهای مختلف این بحث [باز] می‌گردد. همه قرآن بیان سنت‌های الهی است. خب این یک بحثی بود که به عنوان یک بحث لازم مربوط به همه آیات قرآن است که حالا اینجا به لحاظ این بحثی که در اینجا مطرح شده بود، ذکر کردیم.

حالا اینکه بحث عصیان را [ببینیم]، چون وقتی که ما عصیان را عمدتاً در نگاه عملی می‌بینیم، اما اینجور نیست که نظام عملی تنها بماند. لذا عصیان به تعدی منجر می‌شود. یعنی انسان همان جوری که ﴿فَكَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ﴾ (سوره شریفه روم، ۳۰:۱۰) [است]، که آن وقتی که بدی شدت پیدا می‌کند [و] احاطه پیدا می‌کند، آن وقت تکذیب آیات الهی نتیجه‌اش است. اینجا هم «و من یعص الله و رسوله و یتعد حدوده»، این تعدی از حدود دیگر با یک حالت یأس و ناامیدی‌ها هم سازگار است. اما وقتی تعدی حدود می‌شود، تعدی حدود دیگر فقط به یک حکم نیست؛ یعنی حد خدا را می‌خواهد بشکند. در عصیان، انسان ابتدا نمی‌خواهد حد را بشکند، [بلکه] به یک معصیتی مبتلا شده. اما وقتی که تعدی حدود می‌شود، یعنی دیگر از مرتبه به اصطلاح مرتبه عصیان گذشته، [و] تعدی حدود پیدا [کرده]. لذا ﴿يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ﴾ [را] نار خالد مترتب بر این دو تا [کرده] است، و الا هر کس عصیان بکند، ورود به نار خالد ندارد. درسته [که] در آن بحث قبلی‌اش ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ﴾ [آمده]، در آنجا لطف خدا بر این است که اگر کسی اطاعت کرد، حدود را اطاعت کرد، از خدا و رسول [اطاعت کرد]، خودبه‌خود حدود را رعایت کرده. لذا ممکن است توجه به حدود هم نداشته باشد، اما ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا﴾ محقق می‌شود. اما در عصیان، باید تعدی به تعدی هم برسد تا به اصطلاح خلود در نار شکل بگیرد. این هم از باب سبقت رحمت بر غضب است.

تفسیر آیه شانزدهم سوره نساء

خب در آیه بعدی که در محضرش هستیم، بعد از آن آیه ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۱۵) به آیه شانزدهم سوره نساء [می‌رسیم]: بسم الله الرحمن الرحیم ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا…﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۱۶). این «واللذان» مثل «واللاتی» که خود «واو» عطف آمده، نشان می‌دهد این آیات به آیات قبل مرتبط هستند که «واو» عطف آمده که وجه ارتباط را دو وجهش را عرض کردیم. پس خود واوی که در اینجا آمده، استینافیه نیست [و] جمله، جمله عطف است. پس باید ربط داشته باشد به قبل که دو وجه ربط را ذکر کردیم که باید نحوه‌ای از رابطه را ببینیم که عطف معنا بدهد. این آیه هم به آیه قبل عطف شده. «واللذان» نه برخلاف «اللاتی» که جمع [بود]، به صورت تثنیه آمده.

منتها «اللذان» بنا بر آنچه که مفسرین می‌فرمایند و از بعضی روایات هم همین استفاده می‌شود، یعنی زنان و مردان. تثنیه به لحاظ زن و مرد است. حکم قبلی اختصاص به زنان داشت، لذا «واللاتی» جمع نسبت به زنان آمد. «واللذان» تثنیه است [و] به لحاظ مرد و زن تثنیه آمده است. ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا﴾ اگر در حقیقت مردان یا زنانی که ﴿يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ﴾. «یأتیان» باز «یأتی» آمده که جلسه گذشته گفتیم که [مراد از] «إتیان»، عمل مقصود در اینجاست، نه رفتن به سمت عمل. ﴿يَأْتِيَانِهَا﴾ ضمیر به چی برمی‌گردد؟ به همان فاحشه‌ای که در آیه قبل آمد: «یأتین الفاحشة» که [اینجا می‌شود] «یأتیانها». اگر آن فاحشه را آوردند، پس اگر در آیه قبل رسیدیم به اینکه آن فاحشه مقصود به اصطلاح در آن می‌توانست دو حکم باشد که مفسرین به این دو حکم اشاره کردند، یکی آن بحث زنا بود، دیگری سحق بود و مساحقه، اینجا چون در رابطه با زن و مرد مسئله مساحقه مطرح نمی‌شود، به قرینه [اینکه زن و مرد با هم هستند] مربوط می‌شود فقط به یک جزئش که همان بحث در حقیقت [عمل] شنیع در حقیقت فاحشه خاص باشد.

﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ﴾ باز خلاصه اگر کسی این را از شما آورد، دیگر «من نسائکم» نیست، «منکم» یعنی زنان و مردان شمول پیدا می‌کند. ﴿فَآذُوهُمَا﴾ این‌ها را باید چکار بکنید؟ این دو نفر را اذیت بکنند. این اذیت، آن حدودی است که برای این‌ها باید اجرا بشود. حالا این اذیت تا چه مرتبه‌ای است، این هم اختلاف شده که «آذوهما» [یعنی چه]. که این «آذوهما» با توجه به بعدش که آمده، معلوم می‌شود که [مراد] از آن اذیت، این است که [منجر به] «فإن تابا و أصلحا» بشود؛ یعنی جوری شکل بگیرد که منجر به توبه و اصلاح بشود. پس باید در طریقی این [اذیت] شکل بگیرد که قصد اولی این است که می‌خواهند این‌ها را به سمت توبه و اصلاح سوق بدهند. پس خود این تناسب حکم و موضوع می‌تواند نشان بدهد که چگونه باید شکل بگیرد تا «تابا و أصلحا» [محقق شود]. البته بعضی‌ها «تابا و أصلحا» هم برایشان شکل نخواهد گرفت و زیر بار نمی‌روند. اما ﴿فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا﴾، اگر توبه کردند، با توبه و اصلاح، از این‌ها آن عذاب و آن اذیت برداشته می‌شود [و] دیگر لزومی ندارد. پس غایت تا جایی است که توبه و اصلاح صورت بگیرد. اگر توبه و اصلاح صورت گرفت، آن [اذیت] برداشته می‌شود و تمام می‌شود.

﴿إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَحِيمًا﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۱۶)، که این تعلیل آیه و هر دو آیه [است و] ﴿إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَحِيمًا﴾ به خصوص با اینکه در اینجا ﴿فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا﴾ آمده، [نشان می‌دهد] که تتمیم آیه، حاکمیت اسم تواب و رحیم است که در اینجا آمده. غیر از این، این «توابا رحیما» یک طلیعه‌ای برای آیات بعد است که آیات بعد با چی شروع می‌شود؟ ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ…﴾. یعنی بعد از اینکه اینجا تواب و رحیم را بیان کرد، تازه همین طلیعه می‌شود برای [اینکه] هم ذیل این آیه، تمام آیه را مصدر می‌کند [و] مُذَیّل می‌کند به ذیلی که تواب و رحیم است، که غایت الهی در این است که این صفت رحمتش و توبه‌اش و رحمتش به جوش بیاید و محقق بشود و این حاکم بشود. یعنی قصد از همه این شدت‌ها، [و] اجرای احکام برای این است تا به مرتبه توبه منجر بشود که همه این‌ها باز از رحمت رحیمی حق [است]. یعنی اگر این معصیت را هم کرده، خدا به دنبال این نیست که ابتدائاً این را چکار بکند؟ دور از رحمتش کند. حتی رحمت رحیمیه، نه، هنوز رحمت رحیمیه شامل حال این [فرد] تا در دنیاست امکان‌پذیر است. لذا خدا باب توبه را باز گذاشت که این ﴿إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَحِيمًا﴾ [معنا یابد]. اگر باب توبه باز نبود، معلوم می‌شد که چقدر خطر سنگین می‌شود که هر کسی با اولین خطایی که مرتکب می‌شد، دیگر از جاده هدایت جدا [می‌شد] و دیگر از این به بعد مسیرش رو به ضلالت بعد از ضلالت بود.

نعمت توبه و حیله شیطان

اما خدای سبحان رجوع را امکان‌پذیر کرد که توبه یکی از عالی‌ترین مظاهری است که خدای سبحان [قرار داده]. لذا وقتی که آیه توبه نازل شد، شیطان خیلی به هراس افتاد که می‌گویند بر سر کوه رفت و [فریاد زد]. و همه به اصطلاح، آن آیه ﴿وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً﴾ (سوره شریفه آل عمران، ۳:۱۳۵) که در حقیقت آمده که توبه این‌ها در حقیقت [پذیرفته می‌شود]، آنجا دارد [که] شیطان بر سر بالای کوه رفت [و] صدا زد و همه لشکریان شیاطین و فرمانده‌ها را جمع کرد [و] گفت: «چه کنم با این آیه که همه زحمت‌های ما را چکار می‌کند؟ هدر می‌دهد». یعنی من چقدر زحمت بکشم یکی را مبتلا بکنم، بعد توبه راه را باز می‌گذارد که برگردد. این می‌خواهد به راهی ببرد که برگشت‌پذیر نباشد، اما در توبه راه [باز است]. بعد ما هنوز نعمت توبه را بهش به اصطلاح باور نکردیم که نظام توبه هم یکی از نظام‌های موجود در نظام تکوین و تشریع است. در نظام تکوین اینکه دائماً برگشت امکان‌پذیر می‌شود: موجودی می‌آید مثلاً نبات، حیوان، درسته، به این [شکل] در می‌آید و بعد دوباره این خاک می‌شود. حرکت برگشتی که این دوباره، این حرکت برگشت به خاک، دوباره تا بیاید مسیرش را در [راه جدیدی] پیدا بکند. این در تکوین است که خدای سبحان [برای این قرار داده که] متعلق به وجود انسان‌های مؤمن و کامل بشوند [و] مسیر کمال کمالی‌شان را طی بکنند. در نظام روحی هم خدای سبحان چکار کرده؟ گفته اگر کسی راه غلطی را رفت، برگشت امکان‌پذیر می‌شود. یعنی می‌تواند مثل آن آوندهای درخت که از تنه به شاخه‌ها می‌رود و به برگ می‌رسد، درست، [خدا] قدرت برگشت را امکان‌پذیر کرده که برگردد [و] دوباره از طریق تنه، امکان بالاتر و بیشتری برایش فراهم بشود. این نظام توبه انسان را نجات می‌دهد.

لذا تعبیر به توبه در اینجا که خدا تواب و رحیم است، که بعد هم در روایت دارد که «اگر شما گناه نکنید» – یعنی فرض مسئله است، آن هم فرض محال است – «لولا» [که] لولای امتناعیه است، «اگر شما گناه نمی‌کردید، خدای سبحان قومی را می‌آورد که گناه بکنند و استغفار کنند» و در حقیقت خدا هم آن‌ها را در حقیقت چکار بکند؟ آن‌ها را مورد مغفرتش [قرار دهد]، «و یغفر لهم» که مورد مغفرتش قرار بدهد. یعنی باید این اسم الهی تجلی پیدا بکند.

لذا شیطان تا این را دید، این‌ها را دعوت کرد. بعد گفت چکار بکنم؟ هر کی یک طرحی داد. طرح‌ها را که دادند، می‌گفت: «نه این نمیشه، نه اون نمیشه». حالا هست طرح‌هاشان هم. تا وسواس خناس گفت: «از خود همین آیه توبه علیه توبه استفاده می‌کنیم». بعد گفت: «چطور؟» گفت: «مگه خدا نگفته اگه کار بدی کردن، توبه‌شان را می‌پذیریم؟ ما می‌گیم خب [گناه را] انجام بدهی، آقا! توبه آمد، روایتش هم نازل شد بالاخره». بله.

امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ- وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ- صَعِدَ إِبْلِيسُ جَبَلًا بِمَكَّةَ يُقَالُ لَهُ ثَوْرٌ فَصَرَخَ بِأَعْلَى صَوْتِهِ بِعَفَارِيتِهِ فَاجْتَمَعُوا إِلَيْهِ فَقَالُوا يَا سَيِّدَنَا لِمَ دَعَوْتَنَا قَالَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فَمَنْ لَهَا» (الکافي، طبع‌الاسلامیه، ج ۲، ص ۴۳۸، ح ۲). [ترجمه: زمانی که این آیه نازل شد: ﴿وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ…﴾ (سوره شریفه آل عمران، ۳:۱۳۵)، ابلیس بر کوهی در مکه به نام «ثور» بالا رفت و با بلندترین صدایش سران لشکرش (عفاریت) را فریاد زد. پس آن‌ها نزد او جمع شدند و گفتند: ای سرور ما، برای چه ما را فراخواندی؟ گفت: این آیه نازل شده، چه کسی متکفل (مقابله با) آن می‌شود؟]. این نشان می‌دهد که شیطان برای آیات رحمت حق، [و] کمالات [و] حرکتی [که ایجاد می‌کنند]، متکفل می‌گذارد برای هر کدام. یعنی همینجور نیست که مثل ما آیه را [بخواند]. یعنی ما برای هر آیه، در مقابل فعل شیطان، باید گروهی قرار بدهیم که این آیه را چجوری عملیاتی کنیم؟ اگر ما بخواهیم فعل شیطان را مهندسی معکوس کنیم که ببینیم چکار باید بکنیم، باید در مقابل حرکت‌های او چکار بکنیم؟ حرکت درست [انجام دهیم]. چون شیطان خوب تکوین را می‌شناسد، خوب انسان را می‌شناسد، سنن الهی را خوب می‌شناسد. لذا در مقابلش برای هر حرکتی گروه تشکیل می‌دهد، فرمانده می‌گذارد. آیه نازل شده، می‌گوید: «فمن لها»؟ چه کسی متکفل این آیه می‌شود؟ یعنی باید یک جریانی [و] گروهی بیایند این آیه را به عهده بگیرند که در مقابلش به کار گرفته بشود.

[در ادامه روایت آمده که:] «فَقَامَ عِفْرِيتٌ مِنَ الشَّيَاطِينِ فَقَالَ أَنَا لَهَا بِكَذَا وَ كَذَا». [ترجمه: پس یکی از سران شیاطین برخاست و گفت: من با فلان و فلان نقشه متکفل آن می‌شوم]. حالا اینجا طرح را نیاورد. «قَالَ لَسْتَ لَهَا». [ترجمه: (ابلیس) گفت: تو به درد این کار نمی‌خوری]. خودش خیلی [دقیق است]، یعنی در بین همین متخصص‌ها، متخصص‌تر است. «فَقَامَ آخَرُ فَقَالَ مِثْلَ ذَلِكَ فَقَالَ لَسْتَ لَهَا». [ترجمه: دیگری برخاست و سخنی مانند او گفت. (ابلیس) گفت: تو هم به درد این کار نمی‌خوری]. یعنی با این راحتی [نیست]، اول یک کمیسیون تشکیل می‌دهند از فرمانده‌ها، بین این‌ها طرح‌ها را ارائه می‌دهند [و] طرحی که پسندیده می‌شود، متکفل می‌شود. لذا ما باید اگر اینجور باشد، آیه توبه را اگر گروهی بنشینند روش فکر بکنند که آیه توبه را چگونه عملیاتی کنیم، آیاتی که آمده را چگونه عملیاتی کنیم، جا دارد [و] کار می‌رسد [به نتیجه]. تک‌تک آیاتی که در این نسبت‌ها سنن الهی را می‌خواهد محقق بکند، [باید] بنشینیم [و] راه عمل [را پیدا کنیم]. خودش نمی‌شود که! باید طرح عملیاتی برایش ریخت.

بعد می‌گوید: «فَقَالَ الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ أَنَا لَهَا قَالَ بِمَا ذَا». [ترجمه: پس وسواس خناس گفت: من برای آن (آماده‌ام). (ابلیس) گفت: با چه نقشه‌ای؟]. طرح تو چیست؟ «قَالَ أَعِدُهُمْ وَ أُمَنِّيهِمْ حَتَّى يُوَاقِعُوا الْخَطِيئَةَ». [ترجمه: گفت: به آن‌ها وعده می‌دهم و آرزومندشان می‌کنم تا آنکه گناه را انجام دهند]. می‌گه مگه آیه نفرموده که این‌ها خلاصه اگر گناه مرتکب شدن جای توبه هست؟ می‌گه همین را علت قرار می‌دهیم. می‌گیم پس انجام بده، توبه کن! به جای اینکه این بازدارندگی ایجاد کند و برگرداند، اول ازش استفاده [می‌کنیم] بر اینکه نترس، انقدر هم ترسناک نیست گناه. می‌توانی انجام بدهی، توبه کنی. ببین آیه گفته توبه دارد. یعنی عملیاتی کردنش اینجوریه، طراحیش که روش فکر کرده، خیلی کار [برده] که آدم همین آیه‌ای که می‌خواهد نجات فرورفتگان را داشته باشد، سبب فرورفتن کسانی باشد که فرو نرفته‌اند. یعنی این ضد، نمی‌آید فقط بگه آن‌هایی که فرو رفتن را چجوری نگه داریم. نه، این نگاهش بازتر است، می‌گوید آن‌هایی که فرو نرفته‌اند را چجوری فرو ببریم. آره خیلی زیباست. دقت بکنید خیلی دقیقاً. تقریباً مثل کارهای ماست که کلاً رها کردیم!

[ادامه می‌دهد:] «فَإِذَا وَاقَعُوا الْخَطِيئَةَ أَنْسَيْتُهُمُ الِاسْتِغْفَارَ». [ترجمه: پس هنگامی که گناه را مرتکب شدند، استغفار را از یادشان می‌برم]. کارهای دیگر را جلوی راهش می‌گذاریم، یادش می‌رود. یادش هم بیاید، می‌گوییم حالا که وقت هست، فردا، پس فردا. اولین وقت را برایش قرار نمی‌دهیم [که] استغفار بکنیم. همه این‌ها باعث می‌شود که چی [بشود]؟ آن‌وقت اشتغالات دیگر، سرش را گرم می‌کنیم [و] استغفار [یادش می‌رود]. شیطان گفت: «فَقَالَ أَنْتَ لَهَا فَوَكَّلَهُ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ». [ترجمه: پس (ابلیس) گفت: تو برای این کار (مناسب) هستی. پس او را تا روز قیامت مأمور این کار کرد]. این هم خلاصه یکی از چیزهایی است که ما خیلی ساده عبور می‌کنیم، اما خدای سبحان نگاهش این است که این آیات دارد فرماندهی ایجاد می‌کند، ولی ما چی می‌بینیم؟ ما [فقط آیه را] می‌بینیم. او خوب می‌فهمد که این آیه دارد چکار می‌کند، لذا تمام نیرویش را بسیج می‌کند برای اینکه این را از کار بیندازد. ولی ما بلد نیستیم تمام نیرویمان را بسیج کنیم تا این آیه را در جامعه محقق کنیم تا چی بشه؟ برگشت امکان‌پذیر باشد، هم رفع امکان‌پذیر باشد (برگشت از گناه)، هم دفع امکان‌پذیر باشد که انسان مبتلا نشود. این در مقابلش هر دو طرف را محقق کرد.

[اینکه این با «لا ینال عهدی الظالمین» چگونه جمع می‌شود]، آن در مقام ولی الهی شدن است، امام شدن است. امام نباید [ظلمی کرده باشد]. ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۱۲۴) در مقابل توبه نیست. آن مقام هدایت است که آنجا جای هیچ [ظلمی] نباید باشد. اما این‌ها مربوط به عموم است. آن، عهد امامت است. بله، تشکیکی است دیگر، اما در عین حال، عهد تشکیکی است. عرض کردم، منتها اینجا در رابطه با توبه، که «ظالمین» اینجا مسئولیت‌های امامت را که به عهده امام [است]، به عنوان هیچ کسی که مبتلا به ظلم شده باشد، قرار نمی‌دهد. اما نازله‌هایش در جامعه، مثلاً ولی فقیه نازله امامت است. خب ممکن است معصوم نباشد، عیب ندارد، اما این [نسبت به] هوای نفسش خیلی خلاصه مراعات دارد. این عدالت در وجودش خیلی شدید است، اما نمی‌توانیم بگوییم که این حتماً چی هست؟ حتماً معصوم است. می‌آید یک رتبه پایین‌تر، حاکم [و] قاضی که در جایی قضاوت می‌کند، امام جماعتی که جایی نماز می‌خواند، خب این هم باید عدالت شرطش باشد، پس این هم باید خلاصه یک مرتبه‌ای از حفظ درش باشد، هرچند عصمت نیست. همین‌طور می‌آید تا مراتب دیگر. اما نسبت به امامی که ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۱۲۴) [درباره اوست]، ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ قطعی است که باید هیچ‌گاه ظلمی و معصیتی در وجودش محقق نشده باشد.

خب بعد «أصلحا»، یعنی نه فقط توبه ظاهری باشد که بیانش این است که از ترس اجرای حد بگوید توبه کردم. «أصلحا» یعنی آن توبه در وجودش نمود پیدا کند، تحقق توبه دیده بشود. یعنی فقط یک [امر] ذهنی نیست که بگوید توبه کردم، بلکه عملی هم دیده بشود در وجودش که این منصرف شده، از این [کار] دارد کارهای دیگری انجام می‌دهد، به طریق دیگری دارد جبران می‌کند. لذا «أصلحا» که جبران کردن است، این معلوم است که قصدش جدی است. این «أصلحا» دلالت بر عمل و ظاهر شدن توبه می‌کند که فقط ظاهری نباشد که بخواهد حکم را برگرداند [و] فقط برای این نیست.

خب این هم این آیه شریفه که بعد مرحوم علامه هم در اینجا نکاتی را فرمودند. منتها می‌گوید بعضی‌ها نسبت دادند که آیه اولی را مربوط به اصطلاح حکم خاص دانسته‌اند که برای زنان است، نه آن حکم زنا، بلکه حکم مخصوص زنان را مساحقه گرفته‌اند. بعضی‌ها این را گفته‌اند و دومی را مخصوص مردان گرفته‌اند و حکم مخصوص مردان گرفته‌اند که ل*** باشد. که این دو تا را گرفته‌اند. مرحوم علامه نمی‌پذیرد، هرچند بعضی از مفسرین هم ذکر کرده که این را پذیرفته‌اند که این دو تا حکم اختصاصی هر کدام [هستند]، نه حکم اشتراکی. مرحوم علامه می‌گوید این حکم، اشتراکی بین هر دو تاست که دارد بیان می‌شود. و نکات دیگری که بیان شده که ان‌شاءالله خدای سبحان بهمون مصونیت از گناهانش را بدهد و حفظمون بکند و توفیق توبه را برایمان روزی بکند.

آیه بعد را ان‌شاءالله جلسه بعد، آیه هفدهم و هجدهم سوره نساء را در محضرش هستیم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *