مقدمه: تبیین فلسفه حدود الهی

سلام علیکم و رحمت‌الله. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم والعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین الی یوم‌الدین.

بحث در آیات قبل را الحمدلله تا حدودی که در توانمان بود، با توجه به ضیق وقت، سعی کردیم به سرانجام برسانیم. البته آیات قرآن کریم، دریای بی‌پایان است و غواصی در آیات، بی‌حد است. هرچقدر غواص قوی‌تر باشد، این غوص تمامی ندارد؛ چون [این آیات] از یک حقیقت نامتناهی تنزل پیدا کرده و به سوی آن حقیقت نامتناهی می‌کشاند. اما در عین حال، هر غواصی در اینجا حتماً نافع است و به مقدار آن توان، بهره می‌برند. ان‌شاءالله که بهره‌هایی در این ایام برده باشیم.

حدود الهی؛ راهی برای بی‌حد شدن

[از] آیات قبل، نکاتی باقی ماند؛ به‌خصوص این بحث ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ (سوره شریفه نساء، 4:13) و آیه بعد که ﴿وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُdُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا﴾ (سوره شریفه نساء، 4:14) [است]. فقط یک نکته را در این آیه بیان بکنیم، این است که حدودی که انسان دارد و محدودیت‌هایش، با اطاعت الهی شکسته می‌شود و لاحد می‌شود. یعنی حدودی که خدا قرار می‌دهد، برای لاحد کردن انسان و بی‌حد کردن اوست. لذا اگر انسان به حدود الهی مؤدب شد، تأدب به حدود الهی، از حد خود رستن است. به همین جهت، اینجا می‌فرماید: ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ﴾؛ این‌ها حدود خداست که برای شما قرار داده [است] که اگر این حدود را قرار داد، ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي﴾ که داخل در جنات می‌شود که جنات، عرضها السماوات والارض است؛ یعنی بی‌حد [است]. پس اگر کسی به حدود الهی مؤدب شود، به بی‌حدی می‌رسد.

در قبالش، ﴿وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾، [یعنی] کسی [که] این حدود را اطاعت نکرد، مؤدب به این حدود نشد و ﴿وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ﴾، [و] از این حدود تعدی کرد. تعدی از این حدود، محدود شدن است. به ظاهر، این است که تعدی از حد، لاحدی باشد، درسته؟ اما تعدی از حد الهی، محدود شدن است. لذا ﴿سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ﴾ (سوره شریفه انعام، 6:124)؛ کسی که جرم مرتکب می‌شود، کوچک می‌شود، درسته؟ پس ﴿سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ﴾، کوچک شدن [است]. یعنی اگر کسی حدود الهی را زیر پا گذاشت، این وجودش دارد صغیر و حقیر می‌شود. لذا نتیجه‌اش ﴿يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا﴾ است که داخل در آتش می‌شود که حد است. یعنی نار خلود، همه حد است. بهشت، لاحدی است و نار، حد داشتن و محدود بودن است. نار خالد، تمام حد است. پس چقدر این دو [با هم متفاوت‌اند]. البته جای بحث فراوانی دارد، اما به همین مقدار از آن عبور می‌کنیم که یک وقتی ان‌شاءالله راجع به حدود الهی، یک وقتی توی آیه‌ای مفصل‌تر بحث خواهیم کرد که حدود الهی، انسان را از حد رها می‌کند و به دریای بی‌کران کمالات الهی متصل می‌کند.

چون خدا حد می‌گذارد برای گذشتن از حد. یعنی اگر این حدود نباشد، انسان به حد مبتلا می‌شود؛ به حدود پایین. اما وقتی که خدا حد می‌گذارد، یعنی می‌خواهد بگوید [که] «حد‌های من، سلبِ سلب است». یعنی حدی که من دارم می‌گذارم، سلبِ سلب است. می‌خواهم حد تو را بردارم. می‌خواهم تو را از حد جدا کنم. وإلّا [انسان] غرق در احکام عالم دنیا می‌شود و غرق در احکام و اطلاق در عالم دنیا، نتیجه‌اش چیست؟ آتش جهنم است. اما حد گذاشتن برای عالم دنیا، انسان را از عالم دنیا بالاتر بردن است که عبور کند. این حد برای عبور است، نه برای توقف. حدود، عمدتاً توقف ایجاد می‌کنند، اما این حد برای چیست؟ برای عبور است که از این مرتبه عبور کند و نماز است که باعث خرق حجاب می‌شود. لذا نمی‌خواهد حجاب را گسترده کند، بلکه می‌خواهد چکار کند؟ خرق حجاب کند. پس این حدود، «سلبِ سلب» می‌شود. اگر «سلبِ سلب» شد، نتیجه‌اش چه می‌شود؟ اثبات و ایجاب. بله. نه مجاز نیست، حقیقتاً حد است. یعنی حدود است. حدودم در اینجا یعنی احکام الهی است.

تسلیم به حدود الهی، راه رهایی

خب، اوامر، حد است دیگر. یعنی من را از اطلاقم رها می‌کند دیگر. یعنی قبل از اینکه حکمی باشد، در یک جا آزادم، اما حکم می‌آید من را چکار می‌کند؟ حد می‌زند که تو [در] این چهارچوب باید حرکت کنی. اگر [این] حرکت کردن در این چهارچوب، مثل کسی می‌ماند [که] می‌خواهد از یک شهری به شهر دیگری برود، اول فکر می‌کند هرجایی جاده است، راحت است. اما به او می‌گویند اگر تو می‌خواهی برسی، راه فقط این است. [به او] حد زدند. اما این حد، آیا حد کمالی است یا حد نقص؟ وإلّا اگر رهایش می‌کردند [که] از هر طرفی برود، آیا می‌رسید؟ نه، نمی‌رسید. بله، انسانِ عالم به علمش مطیع می‌شود. لذا وقتی که انسان مطیع می‌شود، به حد می‌رود [و] از حد [می‌گذرد]. راه رهیدن از حدودی که وبال است [و] برای انسان محدودیت ایجاد می‌کند، راهش چیست؟ راهش تن دادن به حد الهی است. لذا مثل علم [است] که اگر انسان تسلیمش شد، می‌تواند سلطه بر آن پیدا کند، قدرت پیدا کند بر علم، تسخیر پیدا کند. اگر نخواست [تسلیم شود و خواست] هر کاری بکند، قدرت بر تسخیر هم پیدا نمی‌کند. اینجا تسلیم حدود الهی شدن، رهیدن از آن به اصطلاح ول بودنی است که انسان را به حیرت و به تیه ضلالت مبتلا می‌کرد. یعنی این، دست گرفتن و بردن است. حدود الهی یعنی دست عالم را گرفتن و همراه عالم حرکت کردن است، نه رها بودن در تیه ضلالت، و آن رها بودن هیچ‌گاه ارزش نیست. این دست دادن در دست عالم و همراه او مسافت را و مسیر را طی کردن، کمال است و از بهترین استفاده‌ها [است].

تفسیر آیات ۱۵ و ۱۶ سوره نساء

خب این آیه البته جا داشت [بحث شود]، منتها دیگر حالا از آن عبور می‌کنیم، چون یک خرده باید [به] آیاتی که در پیش داریم [برسیم]. آیات، نکات فراوانی دارد که همه را ما هنوز به آن نرسیدیم و محرومیم. ان‌شاءالله بلکه برسیم.

در آیه پانزدهم و شانزدهم سوره نساء می‌فرماید که: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا (15) وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَحِيمًا (16)﴾. این دو آیه را سعی می‌کنیم نکاتش را بگوییم [و] خیلی توقف طولانی در آن‌ها نداشته باشیم.

بررسی مفردات و مفاهیم آیه (وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ)

﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ﴾، جمع زنانی است که این‌ها… این آیه خطاب به [چه کسانی] است؟ [مربوط به] زنانی [است] که مبتلای به فاحشه می‌شوند. ﴿يَأْتِينَ﴾ به عنوان «آمدن»، نشان می‌دهد [که این] فعل، اختیاری است. در مورد فعل غیراختیاری شامل نمی‌شود. اگر مُکرَه باشند، اگر مجبور شده باشند، اگر به جوری باشد که اختیار صدق نکند، صدق آیه بر او نیست. پس این هم [از معنای] ﴿يَأْتِينَ﴾. باز نکته دیگرش این است [که] نمی‌گوید «فَعَلَ الفاحشة». «فعل فاحشه» یک چیز است، «إتیان» یعنی به طرف فاحشه برود. «إتیان» یعنی آوردن او، یعنی به سمتش رفتن. لذا به فعل اطلاق می‌شود. از شدت قبح مسئله، خدا تعبیر به چه کرده؟ فعل را نیاورده. حتی نزدیک شدن و رفتن به سمتش را [مطرح کرده]. نه اینکه حکم مترتب بر رفتن باشد، نه. حکم مترتب بر فعل است، درسته؟ اما از شدت قبح مسئله، مثل مثلاً همان آیه به اصطلاح شجره منهیه: ﴿وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ﴾ (سوره شریفه بقره، 2:35)، نمی‌گوید ﴿وَلَا تَأْكُلَا مِنْهَا﴾. درسته؟ می‌گوید: ﴿وَلَا تَقْرَبَا﴾، نزدیکش هم نشوید. با اینکه مقصود از [آن] چه بوده؟ از خوردن از او بوده که آن اثر را دارد. اما می‌فرماید ﴿وَلَا تَقْرَبَا﴾ از [او] و این برای شما سختی ایجاد خواهد کرد، نزدیکش هم نشوید. مثل این می‌ماند که چراغ نارنجی را رعایت کنید تا مبتلای به قرمز نشوید. لذا اینجاها شدت مسئله را هم در عین حال می‌خواهد برساند، هرچند حکم مترتب بر چیست؟ بر فعل مسئله است، نه نزدیک شدن و رفتن.

خب این هم ﴿يَأْتِينَ﴾ که در اینجا آورده: ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ﴾. «فاحشه» مقصود، خلاصه یک امر عظیمِ قبیح است؛ گناه کبیره عظیم است. خدای سبحان بنایش بر این است تا آنقدری که ممکن است، آن افعال قبیح را ذکر نکند [و] بالکنایه از آن‌ها اسم ببرد. حتی این بالکنایه بودن، خودش یک دستور تربیتی است که حتی به جوری باشد [که] لفظ این [گناهان] در اذهان عادی نشود، لفظ این در ذهن‌ها خطور نکند. خود خطور این لفظ در ذهن، باعث می‌شود چه بشود؟ باعث می‌شود ذهن یک مرتبه عادی‌سازی در آن شکل گرفته باشد. لذا با کنایه اسم می‌برد.

خب مقصودی که از اینجا از «فاحشه» ذکر می‌کند، در مقام حکم باید معلوم باشد. درسته که در مقام بیان، آیه کنایه را ذکر کرده، اما ما در مقام حکم باید چکار بکنیم؟ حکم برای آنکه می‌خواهد اجرا بشود، باید معلوم باشد. مقصود از فاحشه، قطعاً زنا را شامل می‌شود. اما آیا مساحقه که بین زنان هست را هم شامل می‌شود یا نه؟ اغلب قبول کردند که شامل می‌شود که این حکم مربوط به هر دو فعل است. یعنی هر دو فعلی که مرتبط با زنان می‌شود را حکمش را دارد در اینجا بیان می‌کند.

شرایط اثبات و اجرای حکم

خب این هم نکته به اصطلاح در مورد فاحشه. ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ﴾، اینکه می‌فرماید ﴿فَاسْتَشْهِدُوا﴾، یعنی بحث به عنوان امر به معروف و نهی از منکر نیست، بلکه اینجا کنایه از این [و] حکایت از این است که می‌خواهد حدی اجرا بشود، نه به عنوان نهی از منکر. به عنوان امر ولایی [است]. آن امر ولایی‌اش هم ﴿فَاسْتَشْهِدُوا﴾ است، یعنی حتماً باید شهادت چهار نفر در کار باشد. آن هم نه چهار نفری که تبرعاً خودشان شهادت بدهند. ﴿فَاسْتَشْهِدُوا﴾، [یعنی] طلب شهادت از این‌ها بشود. یعنی در محکمه، در پیش به اصطلاح ولی، باید این [شهادت داده شود]. اگر در بیرون اقامه شد، حکم جاری نمی‌شود. اگر در بیرون عده‌ای این شهادت را دادند، تا در محکمه جلوی قاضی نباشد، شهادت تبرعی مجزی برای حکم نیست. [اینکه] یک کسی بیرون، چهار نفر بیایند بگویند ما دیدیم این‌جور شد، این شخص هم خودش را مکلف ببیند که چکار کند، بخواهد حکم [را اجرا کند]، نه، این قبول نیست. لذا این‌ها همه سخت‌گیری‌هایی است که تا آنقدری که ممکن است، حکم چه بشود؟ حکم در حقیقت اجرا نشود. نه به معنای اینکه حکم خدا تعطیل بشود، [بلکه به این معنا که] حکم ثابت نشود؛ تا اینکه حکم به راحتی ثابت نشود. این هم [از معنای] ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ﴾. اینکه ﴿أَرْبَعَةً مِنْكُمْ﴾ آورده، نشان می‌دهد شاهدها باید… ﴿مِنْكُمْ﴾ آورده، شاهدها باید مرد باشند. یعنی شهادت زن در اینجا، با اینکه غالباً ممکن است زن‌ها در اینجا شهادت برایشان راحت‌تر باشد و حضورشان راحت‌تر بوده باشد، اما شهادت مردان [لازم است]. آن هم نه هر مردی؛ مردانی که در جامعه از مسلمان‌ها باشند. ﴿مِنْكُمْ﴾، این ﴿مِنْكُمْ﴾ هم بر رجال دلالت دارد، هم بر مسلمان بودن دلالت دارد. لذا اگر که ذمی آمد شهادت داد، این مقبول نیست.

اما اینکه ﴿مِنْ نِسَائِكُمْ﴾ مقصود آیا زنانِ شوهردار [است]؟ نه. ﴿مِنْ نِسَائِكُمْ﴾ در قرآن متعدد داریم که ﴿نِسَائِكُمْ﴾ آمده و مقصود چه کسانی هستند؟ زنان جامعه اسلامی هستند. آیا فقط هم بر مسلمان‌ها این حکم اجرا می‌شود؟ فرمودند نه. از جهت روایی توسعه داده شده که این «نساء» شمول دارد. حتی اگر زن ذمی مبتلا به این مسئله بشود، در جامعه‌ای که حاکمیت اسلامی است و آن زن، ذمی است، این حکم بر آن زن هم اجرا می‌شود. این‌ها همه جزئیات مسئله است که هم روایات دلالت دارد، هم بحث‌های تفسیری حولش شکل گرفته. پس چهار تا مرد است که ﴿مِنْكُمْ﴾ [هستند و] قابل تبدیل هم نیست که به جای یک مرد، دو زن بخواهند شهادت بدهند. چهار مرد. این‌ها همه، کار را چکار می‌کند؟ سخت می‌کند، اثبات را سخت می‌کند.

بعد می‌فرماید: ﴿فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾؛ اگر این چهار نفر شهادت دادند، این‌ها «امساک در بیت» می‌شوند. ما یک حبس داریم که این حبس در مثلاً زندان داریم، درسته؟ یک سجن داریم. سجن و حبس سنگین‌تر از امساک است. امساک، امرش چیست؟ نگه داشتن، غیر از حبس است و غیر از سجن است. لذا امر این [حکم] را در جزا می‌خواهند بحث را ساده‌تر بکنند تا خود این مسئله چه بشود؟ قابل تحمل‌تر هم باشد. ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ﴾، نه در زندان‌های مثلاً شهر و آن محل، [بلکه] به اصطلاح در خانه امساک هم بشوند. خود این مسئله، آن وقت امساک را هم در روایات توضیح دادند. یعنی چه امساک بشوند؟ یعنی به آن‌ها غذا… حالا بحث اینکه آیا در اتاقی باشند یا در خانه باشند، بحث شده در این مسئله که این‌ها در خانه یا اتاق نگهداری می‌شوند. غذای آن‌ها داده می‌شود. جرم چون خیلی سنگین بوده، حالا عرض خواهیم کرد که این جرم سنگین باعث می‌شود حرف زدن حتی با آن‌ها ممنوع است. که با آن‌ها گفتگو نمی‌شود، با آن‌ها مجالست نمی‌شود. دقت می‌کنید؟ فقط امساک در خانه تخفیف داده شده بهشان که در خانه نگهداری بشوند. اما در عین حال این جزا چون خیلی سنگین است، امساکش هم خیلی سنگین است که این‌ها ﴿حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾؛ تا اینکه موت به سراغشان بیاید. یعنی اگر هم یک جوانی است، تا آنجایی که موت به سراغش بیاید، این در این حکم لیستی [است] که اسلام آورده.

حکم ثانویه: ﴿أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾

﴿أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾ که این نشان می‌دهد که باید منتظر حکم بعدی بود. لذا این حکم، دلیل بر اینکه بگویند نسخ شده، نیست. یعنی حکم بعدی آمده، اما نسخ اطلاق نمی‌شود غالباً. چرا؟ چون خودش وعده داده که ﴿يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾، منتظر حکم بعدی باشید. نمی‌خواهد بگه حکم نسخ [شده]، چون خود [آیه]، در همین آیه آمده. اگر در خود این آیه نیامده بود، می‌گفتیم حکم آیه چه شده؟ نسخ شده. اما چون ﴿يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾ آمده، می‌گویند خود آیه، آن مثل این می‌ماند که قرینه‌ای است که بعداً به این متصل می‌شود و نسخ معنی نمی‌دهد که این است یا آن حکمی که بعداً آمده که بیان می‌کند.

این هم خلاصه یک نکته. این است که چرا این حکم را انقدر سنگین قرار دادند که تا آخر عمر [باشد]؟ و آیا مربوط به دختر است یا ثیّب را هم شامل می‌شود این حکم؟ یا تفاوت می‌کند یا نه، حکم مشترک است؟ بحث‌های متعددی شده در این به اصطلاح… آن آیه‌ای که آمد، آیه سوره نور است که: ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ (سوره شریفه نور، 24:2) که تازیانه زدن است، درسته؟ آن حکمی است که ﴿يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾ [وعده داده بود]. پس حکم بعدی که وعده دادند، در سوره نور آمده. با اینکه این آیه خودش مدنی است، ولی آیه سوره نور بعد از این نازل شده. لذا در تعبیر روایات هم آمده، این همان سبیلی است که خدا قرار داده که تازیانه برای کی؟ برای کسی که شوهر ندارد و همسر ندارد، صد تازیانه [برای] کسی که مبتلا به این گناه بشود، قرار داده شده. وإلّا اگر همسر داشته باشد، آن حکم دیگر، حکم سنگسار است. که آیا حکم سنگسار هم که برای زن آمده، از این حکم آمده؟ هر دوی این حکم‌ها را که رجم و جلد است، بعد از این حکم ﴿يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾ ذکر می‌کنند.

فلسفه تقدم حکم زن و تشدید آن

نکته بعدی این است که چرا این حکم را انقدر سنگین قرار دادند و زن را مقدم کردند؟ نکته خوبی را می‌فرمایند. می‌فرمایند ببینید، در مباحث اقتصادی، حکم مرد مقدم بر زن می‌آید. ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا﴾ (سوره شریفه مائده، 5:38) که آنجا که مباحث اقتصادی است، مردان جرأت و جسارت کارهایی را دارند که حتی اگر سرقت است [هم اینگونه است]. لذا «سارق» مقدم شده بر «سارقه». اما در جایی که این حکم است: ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي﴾ (سوره شریفه نور، 24:2)، چرا؟ چون کشش این مسئله از جانب زن ایجاد می‌شود. لذا تقدم حکم به اصطلاح «زانیه» بر «زانی» در قرآن ذکر شده که این مسئله خودنگهداری در زنان نسبت به این عمل، قوی‌تر از مردان است. لذا از جانب زن اگر شروع بشود، مرد هم به سرعت چه می‌شود؟ قبول می‌کند، چون میلش در این مسئله شدیدتر است. لذا اگر زن را در این مسئله کنترل بکنند، [و] جامعه، آن رها بودن زن اگر نباشد، حفظ مرد هم راحت‌تر می‌شود. نه [اینکه] مرد حکم نداشته باشد. حکم مردم سر جایش محفوظ است. اما از کجا آغاز می‌شود؟ ریشه مسئله از جانب زنان آغاز می‌شود.

لذا جلوگیری هم در همین راستاست. لذا حکم حبس هم در همین راستاست که حبس یعنی این [زن] دیگر حق ندارد در بیرون [باشد]. کسی که چنین چیزی را چشیده، قدرت عرضه کردن و ریخته شدن قبح برایش چون شدیدتر بوده، [اگر در جامعه باشد] فساد جامعه ممکن است چه باشد؟ شدیدتر از این پیش بیاید. لذا این شخص حکمش این است که به خاطر اینکه آن مسئله را رعایت نکرده، در قبال آن مسئله که حفظش را خدا برایش راحت‌تر قرار داده بوده، قدرت [حفظ] مسئله را برایش قوی‌تر قرار داده بوده و این آن حریم را شکسته، لذا ﴿فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾ که این باید در بیت حفظ بشود. حتی در بیرون از خانه و در زندان هم نه. چون خود نگهداری این افراد در زندان هم خودش ممکن است چه باشد؟ مفسده‌انگیز باشد نگهداری در آنجاها. لذا در خود خانه که آن شخصی که محرم اوست، حریم اوست، حالا همسر اوست یا پدر اوست یا هرچه که هست، در همان خانه باید حفظ بشود. چقدر این‌ها با هم که جمع می‌شود، نکات در حقیقت دقیق می‌شود.

این تا اینجا که ﴿يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾ را البته حکمش را در جای خودش بحث می‌کنند که آیا آن به اصطلاح تبدیل «لهنّ» است؟ ﴿يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ﴾. «لهنّ» یعنی به نفعشان. یعنی آیا حکم رقیق می‌شود، ساده‌تر می‌شود که «لهنّ» آمده که منفعت باشد؟ گفتند نه، «لهنّ» لام منفعت نیست، بلکه لام، لام تخصیص است. یعنی حکم اختصاصی‌شان بعداً خواهد آمد. ﴿يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ﴾، نه [اینکه] تخفیف بعداً داده می‌شود برایشان. چون حکم بعدی یا جلد است یا رجم است و رجم و جلد، ساده‌تر از حبس و امساک نیست. پس چطور ممکن است بگوییم «لهنّ»؟ می‌فرمایند این «لهنّ» به لحاظ چیست؟ به لحاظ لام تخصیص است که ﴿يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ﴾ یعنی حکم اختصاصی‌شان بعداً خواهد [آمد]. که این شاید از به اصطلاح کم به زیاد رفتن هم در راستای جعل حکم باشد که ابتدا چه بشود؟ ابتدا حکم خفیف‌تر، بعد از آن حکم شدیدتر. چنانچه در شرب خمر همین مسئله آمد که جعل احکام از خفیف به شدید صورت می‌گیرد.

و آیا آن کسانی که حکم قبلی را داشتند که به حکم امساک در بیوت به اصطلاح محکوم شده بودند، در دادگاه به اصطلاح اقامه چهار شاهد عادل که سخت امکان‌پذیر می‌شود، آیا بعد از اینکه آیه [جدید] آمد که ﴿يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾ بود، آیا این، آن‌ها را هم شامل می‌شود یا آن‌ها را شامل نمی‌شود؟ حکم [و] قانون، عطف به ما سبق نمی‌شود. آیا حکم آن‌ها همان است که ﴿أَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ و از این به بعد این حکم [جدید] اجرا می‌شود؟ دو نظر آمده در اینجا که اینجا هم فقها در مسئله و مفسرین دو نظر را در اینجا [دارند] که آیا شمول نسبت به قبل پیدا می‌کند یا نه؟ چون این‌ها فروعات مسئله است، ما دیگر در اینجا متذکر مسئله نمی‌شویم.

نکات تکمیلی و جمع‌بندی

این تا اینجا بحثی که مطرح شده و نکاتی که مرحوم علامه هم فرمودند نکات خوبی است. مثلاً این چند مرتبه برای تسهیل را مرحوم علامه اشاره کردند. یکی شهادت چهار تا مرد که معمولاً به این راحتی محقق نمی‌شود. بعدش این است که امساک در بیت به جای حبس در زندان که این خودش چیست؟ یک مرتبه از تسهیل است. یکی [دیگر] امساک پس از شهادت شهود، نه به صرف علم قاضی. حتی اگر قاضی علم پیدا کند که این‌چنین کاری را کرده، حکم اجرا نمی‌شود، بلکه باید پس از شهود [باشد]. شاهد، حتی اگر قاضی به چهار تا شهادت زن به این حکم برسد، حکمش در حقیقت قابل اجرا نیست، مگر اینکه چه باشد؟ [شهادت چهار مرد]. پس علم قاضی شرط در اجرا نیست، بلکه چه چیزی شرط در اجراست؟ شهادت چهار مرد که این سخت ایجاد بشود. لذا حکم را سخت قرار دادند، اما تسهیلاتی را قرار دادند تا به راحتی محقق نشود تا خود شدت حکم، بازدارندگی ایجاد کند. هرچند اثباتش را سخت قرار دادند تا بازدارندگی ایجاد کند. آخری‌اش هم این بوده است که جلد را پس از این قرار دادند که این خودش دائم تا ﴿يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ اطلاق نشود. ممکن است تحمل صد ضربه شلاق برای این [فرد]، که بالاخره در یک روز محقق می‌شود، چند روز هم ممکن است آثارش باشد، اما در عین حال چه می‌شود؟ این دیگر حالا تا آخر عمرش آزاد است. بله.

بخش پرسش و پاسخ

[پرسشگر]: [اگر] شراب [بنوشد] و مثلاً جرمش شرب خمر باشد، تا مراتب [بعدی] بین این حالت خیلی [فاصله است]. اگر [اینطور است] چرا [برای زنا] یکی [از این دو حکم شدید است]؟

[استاد]: حالا حبس راحت‌تر است یا رجم؟ خب یعنی اگر این به اصطلاح حبس را اول قرار دادند، آن هم در خانه، بعدش رجم را قرار دادند، آیا رجم در حقیقت حکم را سنگین‌تر می‌کند یا نمی‌کند؟ ﴿حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ یعنی عمرش را می‌کند، حالا در خانه. چون مطابق به اصطلاح آن چیزی هم که هست، بودن زن در خانه هم خودش یک حکمی است اصلاً در اسلام که مطلوبیت دارد. منتها این حبس در خانه است دیگر، از طریق اراده خودش نیست، بلکه حبس در خانه است، درسته؟ پس حکم تشدید شده؛ به لحاظ رجم، حکم چه شده؟ تشدید شده. نسبت رجم با حبس، بله.

[پرسشگر]: تدریج و تشدید…

[استاد]: یعنی اولاً حکم حبس در خانه بوده، [سپس] تشدید شده [به] چه؟ رجم. اگر رجم است، رجم تشدید شده دیگر. یعنی این رجم، پس حکم تدریجی آمده تا این را بتواند ابتدا حبس در خانه و بعد هم خلاصه به عنوان رجم ببیند تا شدت را کم‌کم برای این‌ها بتواند این‌ها را در حقیقت از این [عمل] جدا بکند. پس در اینجا هم آن کیفیت «ظهرت الدعوة الاسلامیة» رعایت شده که مراتب تشدید حکم در کار است.

[پرسشگر]: اما به نسبت شراب، یک شرکت بیشتری هست.

[استاد]: آغازش یعنی. وإلّا در ادامه‌اش که رجم خیلی شدیدتر است. آنجا آخرش این است که کسی شراب بخورد، هشتاد ضربه تازیانه به او زده می‌شود، حکم قتل ندارد. اما در اینجا از حبس یک دفعه تبدیل می‌شود به رجم؛ آن هم نه هر قتلی، قتل رجم در جامعه…

[پرسشگر]: وجود آبروی…

[استاد]: خب همین‌ها مهم است. یعنی میلی که [و] کششی که ایجاد شده، جامعه‌سازی را مورد خدشه قرار می‌دهد. اگر که در شراب، فرد عمدتاً مبتلاست، در خفا نفر دارد خودش را از بین می‌برد. اما در اینجا جامعه‌سازی مورد ابتلاست. یعنی جامعه، یعنی هیچ موقع این به فرد منحصر نمی‌شود. آغازش از اجتماع است. آغازش از ارتباط با دیگران است. لذا قطعاً جلوگیری‌اش حتماً باید چه باشد؟ یک حق اجتماعی است که باید شدیدتر باشد. پس ﴿فَاسْتَشْهِدُوا﴾ بله.

[پرسشگر]: اگر خودش اعتراف بکند [چه]؟

[استاد]: بعداً هم داریم که این اعتراف اگر توبه به آن صورت بگیرد، حکم دفع می‌شود. یعنی اگر اعتراف کرد، اقرار کرد و بعد توبه کرد، گفت من نه، قبول ندارم این را و توبه کرد یا گفت رد کرد، گفت من این را قبول ندارم، حرفی که زدم غلط بوده، بلافاصله دفع حکم می‌شود، رفع حکم می‌شود. که پس معلوم [می‌شود] که این ﴿فَاسْتَشْهِدُوا﴾ موضوعیت نداشته. پس ﴿فَاسْتَشْهِدُوا﴾ موضوعیتش به این است که [برای] اثبات این [جرم]، معمولاً طرف خودش اقرار نمی‌کند. غالبش این است که خود طرف اقرار نمی‌کند به این مسئله. ولی اگر کسی آمد خودش اقرار کرد، چون اقرار اگر از جانب خودش باشد، معمولاً با توبه همراه است، دفع حکم می‌شود. چون کسی که می‌آید اقرار بکند، پشیمان باشد، بگوید من این کار را کردم؛ چون همین‌جوری که نمی‌آید بگه که من این کار را کردم، من را بکشید [و] پشیمان هم نباشد. لذا اگر احساس توبه بشود قبل از اجرای حکم، قبل از به اصطلاح اعلان حکم، آن دفع حکم می‌کند. خود توبه، خود توبه دفع حکم می‌کند. لذا آن مسئله را در اینجا نیاوردند و آن هم سر جای خودش حکمش معلوم است. لذا یک حکم، همه احکامش یک جا نمی‌آید. اما اینجا که علم قاضی باید محقق بشود، علم قاضی یا با شهادت چهار مرد [محقق] می‌شود یا با آن، حالا چهار بار به اصطلاح اقرار خودش [است]. چند بار اقرار خودش است، آن سر جای خودش است که آن هم در حقیقت باید محقق بشود. [آن] موجب است، آن هم یک موجب دیگری است که علم برای قاضی ایجاد می‌کند. خب بله.

[پرسشگر]: پزشکی قانونی [هم] [می‌تواند مسئله را روشن کند]؟

[استاد]: نه اینکه خلاصه به اصطلاح… چون ممکن است آن هم قابل خدشه باشد، ولی از مؤیدات مسئله است که معلوم باشد. البته الان به پزشکی قانونی بیشتر اهمیت می‌دهند. خب حالا ما این آیه را می‌خواهیم… چون آیه بعدش را هم بخوانیم که در این جلسه بلکه ان‌شاءالله می‌رسیم یا نمی‌رسیم… نمی‌رسیم. بله. خب حالا اگر که نکته این آیه این است که قول تعالی… نکاتش را که عرض کردیم، خب دیگر از آن عبور کنیم دیگر. چون می‌خواهیم بخوانیم هم، شروع کنیم هم… بله سؤال دارید بفرمایید.

[پرسشگر]: [آیه] نگفت ﴿حَتَّى يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾؟ یعنی راه دیگری [هست]…

[استاد]: نه، [آیه] نگفت [که حکم نسخ می‌شود]، [بلکه فرمود:] ﴿حَتَّى يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾؛ یعنی راه دیگری [خواهد آمد]. یعنی این تنها راه نیست. خب در روایات ذکر شده، یعنی روایات اینجا حکم را بیان کردند. ﴿يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾ اصلاً راه را باز گذاشته که این، حتی می‌گویم عنوان نسخ به آن نمی‌گویند. بعضی مفسرین گفتند نسخ است، اما [برخی دیگر] می‌فرمایند که این نسخ اطلاق نمی‌شود، چون خود [آیه] راه را باز گذاشته. حضرت آیت‌الله جوادی [آملی] هم می‌فرمایند نسخ اطلاق نمی‌شود، چون خودش راه را باز گذاشته. بله جانم. حالا این مسئله است که در آیه بعدی این را بیان می‌کند که اگر در حقیقت این‌ها حکم بعدی آمد، یعنی ﴿تَابَا وَأَصْلَحَا﴾ که بر آیه بعد می‌آید، ﴿فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا﴾، آیا اگر توبه کردند و جبران کردند، «اصلحا» یعنی صالح شدند در مسئله، آیا ﴿أَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾ باقی می‌ماند، آن ﴿آذُوهُمَا﴾ برداشته می‌شود، یعنی اذیتی که بعداً گفتند؟ یا نه، هر دو حکم برداشته می‌شود؟ اختلافی است. حالا در آیه بعد هم اشاره به آن می‌کنیم ان‌شاءالله.

[پرسشگر]: [در مورد] انسانی که مثلاً… خب می‌گوییم بعداً خودش عوض شده، الان به عرض ما نسبت [به این حکم]…

[استاد]: خود نحوه تشریع، نظام تربیتی ایجاد می‌کند. یعنی ما اگر که آنجا هم که آن حکم آمده، «إنّما المصلحة» بود، خود این مصلحت تدریجی که مراتب می‌آورد در اجرای حکم، برای ما در خلاصه جامعه‌ای که قبلاً هم عرض کردیم، اگر شما به یک جامعه‌ای رفتید که جامعه‌ای است که الان تازه از کفر به ایمان دارد می‌آید، نوع اجرای حکم را می‌توانید با این ترتیب چکار بکنید؟ تدریجاً محقق بکنید. چنانچه در اینجا بوده. البته جامعه اسلامی که اسلامی است، [اینگونه] نیست. اما جامعه‌ای که چه باشد؟ از کفر به ایمان بیاید. آنجا می‌توانیم مراحل تدریجی را در آنجا چکار بکنیم؟ [اجرا کنیم]. لذا این‌ها برای ما نافع است. غیر از اینکه نوع به اصطلاح تشریع حکم، خیلی اثر دارد در اینکه ما کلاً بشناسیم. یک بحث دقیقی بود که نشد ابتدا عرض بکنم. حالا اگر شد ابتدای جلسه آینده نکته‌اش را می‌گویم. می‌خواستم ابتدا این بحث را بگویم چون از آیات قبل شروع کردیم، دیگر دیدم فرصت نمی‌شود آن را عرض نکردم. حالا ان‌شاءالله جلسه بعد ان‌شاءالله در محضر دوستان هستیم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

[ادامه گفتگو پس از پایان جلسه]

[پرسشگر]: …اگر انسان این‌ها را بتواند قدرت قیاس پیدا کند با احکامی که در جاهای دیگر هست، چقدر تازه معلوم می‌شود. با آن نگاه کلان، آثار را… همین اجرا به وسیله شوهر است؟

[استاد]: از طرف دادگاه گفتم که یا همسر یا پدر و مادر.

[پرسشگر]: پدر و مادر باید اجرایش بکند؟

[استاد]: نه، منتها اجرا… نه در خانه خودش. خانه… چی… گفتند که خانه‌ای برایش بگیرد که این در آنجا، منتها تحت مراقبت باشد، نه اینکه خلاصه…

[پرسشگر]: خانه جداگانه کی برایش بگیرد؟ [کسی] برایش بگیرد؟ اجاره [کند]؟

[استاد]: دارم همین را عرض می‌کنم که ﴿أَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾، گفتند آقا یا در یک اتاق خانه به طوری که از دسترس خارج باشد، در یک اتاق خانه، یا در یک خانه. چون «بیت» اطلاق به اتاق هم شده که حکم الان… این‌ها در فقه بحث شده.

[پرسشگر]: [آیه] اشاره ندارد به خانه شوهر؟

[استاد]: عرض کردم که وظیفه، وظیفه نزدیکان است که این کار را بکنند. یعنی…

[پرسشگر]: مگر می‌شود همچین چیزی؟

[استاد]: خب بالاخره حکم است دیگر. منظور [شما این است که] مگر می‌شود مثلاً او را حبس کنی، مثلاً پدر و مادر جلویش را بگیرد که در نیاید…

[پرسشگر]: خب بله دیگر. پدر و مادر دنبال اجرای حکم خدا…

[استاد]: شما نگاه به الان نکنید که می‌گویم… نگاه… می‌گویم نگاه به الان نکنید که همه صبح بلند می‌شوند از خانه می‌زنند بیرون می‌روند، هیچ‌کس در خانه نیست. این… نه، عرض کردم مثل این می‌ماند که در را قفل بکنند. یعنی این قفل کردن در، محفوظ بودن در [خانه] که امکان خروج نداشته باشد، این‌ها همه جزو شرایطش است. جزو شرایطش است بله. که این را نه [اینکه] بنشینند دم در نگذارند برود بیرون. نه. ﴿أَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾ یعنی [در] خانه، در [یا] اتاق را قفل کنند. در خانه را…

[پرسشگر]: [اگر] آیه‌ای که مثلاً گفتند که مثلاً بالفرض حالا ﴿يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾ یک موجودی برایش می‌آید…

[استاد]: طولی نکشید که، دو سه سال. بله.

[پرسشگر]: مثلاً بالفرض با این مصیبت… چرا همان از اول بگوید آقا مثلاً بالفرض چه کارش کند؟ اگر این نسخ شده الان مثلاً که…

[استاد]: عرض کردم دیگر.

[پرسشگر]: عرض کردم که بالاخره الان دادگاه…

[استاد]: این تخفیف است دیگر. الان دیگر نداریم که. ما الان که نداریم که. نه الان که ما نداریم که. این ﴿أَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾ مال چه بود؟ مال صدر اسلام بود. مال آن وقتی بود تا آیه بعد نیامده بود. منتها ﴿أَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾ را بعضی‌ها می‌گویند حکم بعدی که آمده، اگر آن حکم بعدی ﴿آذُوهُمَا﴾ باشد که حالا در جلسه بعد می‌گوییم ان‌شاءالله، جلسه بعد که این ﴿آذُوهُمَا﴾ آیا… ﴿آذُوهُمَا﴾ را اگر انجام شد، یعنی صد ضربه تازیانه را زدند، صد ضربه تازیانه را زدند به او، درسته؟ آیا ﴿أَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ﴾ هم باید ادامه داشته باشد یا نه؟ یعنی این حکم علاوه بر آن است یا جای آن است؟

[پرسشگر]: من که گفتم که بارها گفتم نسخ نیست، اما گفتم که این که راه دیگری را برای شما…

[استاد]: دارم می‌گویم الان که بله، بله. که این راه دیگر را که بیان می‌کنند، این است که آیا آن‌هایی که قبلاً این حکم برایشان اجرا شده بود، آیا حکم بعدی که آمد، حکم قبلی منتفی می‌شود یا نه؟ حکم قبلی هم سر جایش هست، چون ﴿حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ تصریح دارد. اما الان حکم بعدی فقط اجرا می‌شود.

[پرسشگر]: این [که] فرمودید خلود [در آتش]، [آیا] می‌شود مقصد را شیعه معنا کنیم؟ چون…

[استاد]: نه، خلود است. شیعه… روایت داریم که شیعه مؤمن همیشه در آتش نمی‌ماند.

[پرسشگر]: عرض کردم که خلود…

[استاد]: خلود، خلود است. منتها خلود کسی که… یعنی قبل از اینکه خلاصه بخواهد از دنیا برود، اگر حکمش خلود باشد، می‌بیند که کافر به این هم می‌شود. وقتی حضرات را می‌بیند، می‌بیند دشمن دارد…

[پرسشگر]: اگر شیعه باشد می‌گویند…

[استاد]: عرض کردم خب، آن اگر شیعه… اگر آن شیعه باشد، تعبیر روایت این است، شیعه باشد، خلود ندارد. شیعه باشد به شرطی که ایمان در او تا لحظه موت باقی مانده باشد. چون لحظه موت، معمولاً آن‌هایی که بخواهد [حکمشان] خلود باشد، همانجا از ائمه برمی‌گردند، کافر می‌شوند. همان لحظه کافر می‌شوند. یعنی قبل از موتشان کافر می‌شوند و لذا خلود هم [برایشان ثابت است]. اگر کسی آن به اصطلاح نسبت به اهل بیت علیهم‌السلام محبتش باقی مانده باشد، ذره‌ای از ایمان در وجود کسی باشد، آن خلود… حتی آتش نمی‌سوزاند. در آتش قرار می‌گیرد، اما نمی‌سوزد.

c

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *