بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صلاة و سلام علی محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اجمعین الی یوم الدین.
مقدمه و مروری بر مباحث پیشین
در بحث سوره [شریفه] نساء و آیات نورانی ۱۱ تا چهاردهم [این] سوره بودیم که بحث ارث را در این آیات مطرح کرده بودند. و در انتهای آیات، [بحث] وصیت نیز مطرح بود. [بحث] ارث و وصیت نکات بسیاری داشت که در این جلسات متعدد در خدمت آن بودیم و [وارد] بحث علمی شدیم که مرحوم علامه در انتها [آن را] در فصولی به اصطلاح منعقد کردند. ما در فصل پنجم این مسئله بودیم که نگاه به زن در اسلام را به نحو اجمالی در رابطه با مباحث اقتصادی، به خصوص ارث، مطرح میکرد.
نگاه اسلام به جایگاه اقتصادی و اجتماعی زن
در این نگاه، همانجوری که قبلاً هم تذکر داده شد، نگاه اسلام در احیای این امر بود که در آن زمانی که [این آیات] نازل شد، هیچ شأنی برای زن، نه از جهت حقوق اجتماعی و نه از جهت حقوق اقتصادی، قائل نبودند. اما هم از جهت اجتماعی و هم از جهت اقتصادی، اسلام جریان زن را، [و] مالکیتش را قبول کرده و ارث را برای زن قرار داده است؛ و قانونی [است] که ۱۴۰۰ سال از او دارد میگذرد و هنوز همان قانون جزو قانونهایی با ارزش محسوب میشود به لحاظ عمومی، و از نظر ما به عنوان با ارزشترین قانون محسوب میشود.
مبانی تکوینی تفاوتهای حقوقی زن و مرد
بعد ایشان نکاتی را ذیل این [مطلب] بیان کردند که اساس این قانون اجتماعی و اقتصادی بر اساس خصوصیاتی است که در زن و مرد قرار داده شده که مبتنی بر تکوین است.
قوه عاطفه در زن و قوه تعقل در مرد
اینها دائماً باید تکرار بشود تا تثبیت بشود که تکوینی که خدای سبحان در مورد زن قرار داده، قوتبخش احساس و عاطفه است و تکوینی که در مورد مرد قرار داده، قوه تعقل و عقل معاش هست که برای مرد قرار داده است. مطابق همین تکوین، مطابق همین تکوینی که در رابطه با دو، در حقیقت، طورِ وجودِ این نوع انسانی قرار داده شده که دو صنف از یک نوع هستند، تکالیف و شرایط و حقوقی مطابق همین قرار داده شده است. لذا تعبیر ایشان این بود که مالکیت را برای مرد قرار داد تا دو سوم مالکیت برای مرد و یک سوم برای زن باشد و [به] لحاظ این است که این مالکیت، قدرت سرمایهگذاری را ایجاد بکند و قدرت بهرهوری را محقق بکند؛ گردش مالی را، ریسکپذیری را. سلام علیکم. و در قبالش، دو سوم مصرف را در اختیار زن قرار داد تا مصرف بهینه محقق بشود و از طرف دیگری، آن مالکیت زن نسبت به سهم خودش هم محفوظ مانده باشد.
پیامدهای تکوین در مسئولیتهای اجتماعی
همین بحث در رابطه با مباحث حس اجتماعی هم قابل پیاده شدن است که در نگاه اجتماعی هم این دو قوه تکوینی که خدا قرار داده، در ارتباطات اجتماعی نقش دارد. مثلاً در جریان قضاوت، در جریان حاکمیت [و] در جریان جنگها، این به اصطلاح تکلیف را از زن برداشته ولی در قبالش این تکلیف را برای مرد قرار داده است.
حکمت معافیت زنان از قضاوت، حاکمیت و جهاد
[زیرا] حال احساس و عاطفه زن در این سه جا، مخل به انجام آن کار است؛ هم آن کار به اصطلاح خراب میشود [و] هم روحیات زنان به هم میریزد. یعنی زنی که در معرکه وارد شود و در این به اصطلاح جریان قضاوتها و شدتها بخواهد خودش را وارد و درگیر کند، این زن از زن بودنش خارج میشود؛ مگر جایی بشود که ضرورت و نیاز ضروری باشد. چنانچه در تاریخ اسلام هم بعضی از زنان در بعضی از مواقع ضروری، اینها دست به کار جهاد هم شدند و در مقام دفاع برآمدند. یا در قضاوت و حاکمیت که این قضاوت و حاکمیت هم که هم نگاه اقتصادیست، هم اجتماعی و هم سیاسی، باز این دو خصوصیت زن و مرد دخیل است در اینکه زن اگر در اینجا وارد هم شد، هم اینجا خراب میشود [و] هم آن کار ممکن است درست به مقصد نرسد. لذا دو طرف دارد: یکی اینکه نظام اجتماعی مختل میشود، دیگر اینکه روحیات زن به هم میریزد و اگر روحیات زن به هم ریخت، خودبهخود اثرش این است که نیروهای اجتماعی و آن کنشگران اجتماعی و آن جهت اجتماعی کار هم اختلال درش ایجاد میشود.خب، آن خبری که مدتی قبل، شاید دو سه هفته قبل پخش شد، خب مهم بود که [تعداد] مدیران [زن] بلندپایهتر، زنانی که دارند از کار جدا میشوند، به نسبت نیروهایی که وارد میشوند خیلی بیشتر است. آنهایی که خارج میشوند، وقتی علت را ازشان سؤال میکنند، جوابشان این بوده که میخواهیم یک قدری به زندگی برسیم. یعنی این روحیه درشان هنوز نمود داشته و این روحیه [و] نیاز به آن، برایشان شدتش بیشتر آشکار میشده.
نقد دیدگاه جامعهشناسان غربی
مرحوم علامه در دنباله این بحث بیان میکنند که بعضی از جامعهشناسان میگویند اگر زنان در مدیریتهای حاکمیتی یا مثلاً بعضی جهاتی که مثل قضاوتها و اینجاها هست، اگر یک موقع موفق نیستند، علتش نوع تربیتی است که سالیانی در مقابل این نگاه بوده. آنها آمدهاند این را میگویند.
آمار میدانی به عنوان شاهدی بر تفاوتهای فطری
مرحوم علامه جوابشان این است که الان بیش از ۱۰۰ سال است که در کشورهای غربی این نظام تربیتی کاملاً بالعکس شده است. یعنی زنان و مردان کاملاً از حقوق مساوی برای حاکمیت، برای در حقیقت کارهای مختلف در نظامهای مختلف از ابتدا [برخوردارند و] تربیتشان هم بر همین اساس تساوی دارد شکل میگیرد. باز میبینیم در پستهای حاکمیتی، پستهای جنگ و به اصطلاح آنجایی که جای جنگ است و امثال اینها، نسبت زنان با مردان قابل قیاس نیست. یعنی در همین سه به اصطلاح کاری که اینجا منعی از جانب اسلام به نحو فیالجمله، نه بالجمله، ایجاد شده، همین آزمایش میدانیاش هم که باب را باز گذاشتند و راه رسیدن را برای نیروهای زن و مرد به صورت مساوی آزاد گذاشتند، خودبهخود آن امری که محقق شده این است که درصد زنان نسبت به مردان در این پستها، با اینکه بیش از ۱۰۰ سال است [که راه] آزاد است که چند نسل گذشته [و] یک نسل نیست که بگوییم هنوز تربیت نسل سابق بر آنها اثرگذار است، باز میبینند که کثرت مردان نسبت به زنان خیلی متفاوت است. [تعداد زنان] نامدار در عرصه مدیریتهای اینچنینی به نسبت مردان نامدار در این عرصهها خیلی متفاوت است؛ همینطور در قضاوت و جهاد. خب، این بحث را ایشان مفصل میکند که خود شما این را میبینید که دیگر خیلی وقتمان در این [مبحث] گرفته نشه.
عرصههای موفقیت و برتری زنان
بعد بحث دیگری را که مطرح میکند، میفرمایند که در قبال این [مسئله]، اثر دیگر این است که زنان در بعضی از پستهای دیگر اجتماعی موفقترند و آنجا اثرگذارترند.
نقش عاطفه در مشاغلی چون پزشکی، پرستاری و هنر
مثلاً در آنجاهایی که به پزشکی برمیگردد، به بحثهای در حقیقت پرستاری برمیگردد، یا مثلاً به بحث تعبیراتی که ایشان دارد: صناعت طب، تصویر یعنی عکاسی، فیلمبرداری، ظرافت زنان در این عرصهها بیشتر است. موسیقی، نسج (پوشاک)، یعنی [در] عرصهای که به تولید پوشاک، به آن جاهایی که درست کردن مدها و مدلها و این کارها هست، اینجاها موفقترند. و طبخ (آشپزیها)؛ بالاخره الان آشپزی یک شغل مهمی در همه جهان است و یک منشأ درآمد بزرگی است. در این [امور] زنان باز [موفقترند]. تربیت الاطفال، تمریض المرضی که پرستاری است و [تزیین] که آرایشگری است و نحو ذلک، که اینها هم پستهای اقتصادی و اجتماعی در جامعه است. زنان با آن جریان احساس و عاطفه، در اینجاها امکان موفقیتشان با توجه به آن روحیهشان بیشتر است.
ابطال فرضیه «تصادف» در تفاوتهای جنسیتی
بعد این را هم بیان میکنند که [اگر] این [نظم] که ذکر کردیم، [مستند به] اتفاق باشد و بعضیها بگویند نه، اصلاً این اتفاقی است و اتفاقی مردان موفقتر بودهاند و اینها مؤخر بودهاند، [ایشان] میگوید اگر اینجوری باشد، هیچ آماری دیگر قابل استناد نیست؛ چون همه آمارها با یک لفظِ «اتفاق» زیر سؤال میرود. ما داریم میگوییم از آنچه که واقع شده، میتوانیم نتیجه هم بگیریم که اگر این نگاه [به] ساختارهای متفاوت زنان و مردان هست، عمل اجتماعی و آن زمینه اجتماعی هم این را تأیید میکند که آنچه در موفقیت این بوده یا موفقیت او بوده، متفاوت بوده و این خودش یک به اصطلاح آمار و معیاری است برای اینکه بتوانیم این مسئله را تثبیت بکنیم. اما اینها برای اینکه این تثبیت نشود، میگویند این اتفاقی بوده. [ایشان] میگوید اگر اینجوری باشد، پس شما به هیچ خصوصیتی در آمارها نمیتوانید استناد کنید، چون همهاش را با همین مهره اتفاق و تصادف [رد میکنید]، در حالی که شما اساساً کارهاتان اتفاقاً بر این است که به آمارها تکیه میکنید و مطابق آمارها میآیید مستندات و اصولی را استنباط میکنید. شما که [این روشتان است]، این باید مطابق با روش شما همانجور قابل استناد باشد.
استناد به آمار عمومی و خصوصیات فطری
خب، بله، این هم یک نکته است که ایشان میفرماید. پس از این آمارها میتوانیم خصوصیات فطریه را پیدا بکنیم. [ایشان میفرماید:] «و قد خمنوها بملائین من السنین کما ان تأخر الرجال فیما یختص…». میگوید این با سرگذشت انسان، شاید با توجه به آن فسیلهایی که درمیآورند، میلیونها سال قدمت دارد. ما از جهت تاریخی نمیگوییم انسانی که از فرزندان آدم است، میلیونها سال سابقه دارد، اما فسیلهایی که از انسانها درآوردهاند، شاید میلیونها سال سابقه انسان را نشان دهد. دقت کردید یا نه؟ انسانی که فرزند آدم است، این نسل سابقش حدود ۱۰۰۰۰ سال حداکثر است، اما آنچه فسیلهای انسانی نشان میدهد، میلیونها ساله است. در این میلیونها سالی که بوده، همین مسئله [حاکم بوده]. میفرماید: «و قد خمنوها بملائین من السنین کما ان تأخر الرجال فیما یختص…»، آنجاهایی هم که مردان خواستند متکفل امور اختصاصی زنان بشوند، آنها هم موفق کامل نبودند و جزو [موارد] عدم موفقیت بودند. یعنی مردی که [یا] مردانی که در عرصه تربیت اطفال بخواهند قدم بردارند، کمتر از زنان موفق هستند؛ چون یک صبری میخواهد. آخرش خلاصه میبینید که اغلب مردان با یک تشری، با یک بالاخره سرگرمی، آخرش میبینی یک چیزی را که خوب هم نیست برای این بچه، میدهد دستش تا این آرام بشود. مادر صبوری میکند و باهاش حرف میزند، راه میاد، کار [میکند] تا آن ضرر به او نرسد؛ اما آخرش مرد دیگر یک خرده که کلنجار رفتید [و] نمیشود، پفک را میگذارد جلوش، میگوید: بخور، بلکه ساکت بشوی. یا آن چیزی که مطلوب [نیست]. بالاخره آن حوصله به اصطلاح کامل را در این تربیت اطفال که یکی از مهمترین کارهای انسانسازی در عالم است، [ندارد]؛ که به تعبیر امام (رحمت الله علیه) که مضمونش اینجور بود که نصف عالم خود زنان هستند، نصفشان هم در دامن زنان رشد کردهاند. یعنی این تربیت اطفال یک امر ساده نیست که الان ما آمدهایم نگاهش بکنیم که ساده است. اگر این صبوری و حوصله و آن نظام عاطفی و احساسی زنان نباشد، تربیت اطفال درست محقق نمیشد که این هم از اختصاصات زنان است که مردان وقتی در این عرصه میآیند، آن به اصطلاح تحمل اینها را ندارند در این کار.
خب، بعد میفرماید که: «…و لازمة غیر منفکة للمجتمع و خاصة تناسب الامور الداخلیة…». [اگر] این را بگوییم از اتفاقیات است [و] اتفاقاً اینجوری شده [که] اینها همه آمارها درآمده، «لم یبق لنا حاصل من خلة طبیعیة فطریة»، هیچی دیگر، [به] هیچی نمیشود استناد کرد. چرا؟ چون همه اینها را میتوانیم [رد کنیم]. مثلاً [میل به مدنیت]. «میل طباع المدنیة»، [اینکه] انسانها به مدنیت میل دارند، میگوید این هم اتفاقی است. پس این را هم نمیتوانیم بگوییم که [انسان] مدنی بالطبع [است]، نمیدانیم، نمیتوانیم بگوییم مدنی بالفطرة است، چون همهشان به مدنیت و ارتباط و اجتماع دوست دارند. میگوید نه، این هم اتفاقی است. اگر تربیت را بیایی جدا از این بکنی، همه منزوی میشوند. این نیست. یعنی انزواطلبی، [اولویت] اولی انسانها نیست. میل طبیعی در ارتباط و اجتماع است. و «حبه للعلم»؛ همه انسانها علم را دوست دارند. هیچکس دوست ندارد بهش بگویند جاهل، حالا [درست و غلطش] شؤونی دارد. یک کسی علم را میبرد در دایره علوم عقلی، دیگری میبرد در علوم ریاضی، دیگری میبرد در علوم تجربی، دیگری میبرد در علوم مثلاً آرایشگری، دیگری میبرد در علم معاملات، سرمایهگذاری یا سیاست، در علم سیاست. هر کدام از اینها علم است دیگر. همه علم را دوست دارند، هرچند شؤون علم برایشان ممکن است مختلف باشد. هیچکس دوست ندارد بهش بگویند جاهل. یعنی «جاهل» صفت کمالی برای کسی نیست. حتی آن که توی رشتهای [است که] به ظاهر علم خیلی لازم نداشته باشد، دوست دارد خودش را عالم نشان بدهد؛ هیچ موقع دوست ندارد جاهل باشد. لذا اظهار نظرهای عالمانه خیلی عادی از همه در هر رشتهای که برایشان پیش میآید شنیده میشود.
خب، این هم «حبه للعلم» و «بحث عن اسرار الحوادث و نحو ذلک». که اسرار حوادث را همه اینها میخواهند به اصطلاح علتیابی کنند. همه دنبال [این] هستند [که] اسرار [را بفهمند]. این علتش این است، اینجوری شد چون آنجوری است. یعنی این خودش یکی از سنتهای الهی در انسان است که دنبال این است که اسرار حوادث [را بفهمد]. این را هم بگو اتفاقی اینجوری شده [و] اینجوری نیست که اینها، [یعنی] علتیابی و سریابی حوادث، جزو طبیعت انسان باشد. «فالصفات اللازمة لکل نوع من الانواع الموجودة فی بنیة افراده ما یناسبها من القرائح». که خصوصیات مختلفی هست که «نعدها لذلک صفات فطریة». وقتی که این عمومیت پیدا میکند، ما میگوییم اینها چی هستند؟ صفات فطری. نه عمومیت در یک شهر، نه عمومیت در یک [کشور]؛ عمومیت در همه جوامع دارد، این میشود صفات فطریه. نظیر «ما نعده من تقدمهن فی الامور الکمالیة المستظرفة»، آنجاهایی که کار ظریف است، زنان بیشتر مایلند. آنجاهایی که کار یدی است، مردان بیشتر مایلند. «و تأخرهن فی الامور» آنجاهایی که عقل معاش [لازم است]، زنان خودبهخود، نمیگوییم هیچ زنی نمیتواند در این موفق باشد یا هیچ مردی در آن نمیتواند، غالبی است دیگر، بحث غالبی است. «و الامور الهائلة»، جاهای خطرناک، مردان خلاصه آنجا پیشقدمتر هستند تا زنان. «و الصعبة الشدیدة من مقتضی قرائحهن»، که این قریحه اینها این را بیشتر اقتضا میکند. «و کذلک تقدم الرجال و تأخرهم فی عکس ذلک». [در مورد] زنان که آنجا تقدم و تأخر را گفت، این را هم میگوید مردان هم به همین نسبت هستند. «فلا یبقی بعد ذلک الا انکاره نسبة کمال التعقل الی الرجال و کمال الاحساس و التعطف الیهن». پس کارهای احساسی و عاطفی، زنان مقدم [هستند] و کارهایی که تعقل و ریسکپذیری و حضور و حول و اینها [لازم دارد]، مردان مقدمند. «و لیس فی محله ان یقال ان ذلک من التصادف». پس این «لیس فی محله»، یعنی [اینکه] بگویی اینها همه چی هستند؟ تصادفی هستند، لیس فی محله. «فالتعقل… و العاطفة فی نظر الاسلام موهبتان الهیتان مودعتان فی بنیة الانسان». این دو تا موهبت الهی است در وجود زن و مرد که خدا بخشیده [و] باید درست هم ازش استفاده بشود. یعنی این دو تا، مکملیت ایجاد میکند با هم، نه رقابت. دو چیزی نیست که زنان در عرصه مردان بخواهند خودشان را نزدیک کنند به آن عرصه مردان تا رقابت بکنند و مردان در عرصه زنان تا رقابت بکنند. نه، بحث این است که دو خصوصیت را… حالا اینها بیش از اینها هم هست مسائل. مرحوم علامه روی آن کلیاتی زوم کرده که به اصطلاح قابل قبول بودنش عمومیتر باشد. و الا آنچه که در بعضی از روایات آمده که گاهی صبر زنان در بعضی از وقایع چندین برابر چی هست؟ مردان است. و بهخصوص وقتی که به اصطلاح برای این زن، حمل پیش میآید، این صبر چندین برابر باز از جانب خدا مضاعف میشود که این اعطای الهی است. و الا اگر قرار بود مردان دوران حمل را داشته باشند، نسل منقرض میشد. تک و توکی از مردان حاضر میشدند که چی باشند؟ صبوری بکنند ۹ ماه این خلاصه حمل را. از کارها، خیلی کارهاشون را کم بکنند. اصلاً این حالی که [زن دارد]، این خوشی با آن به اصطلاح فرزندی که دارد میآورد و آن احساس ویژهای که دارد، آن صبوری را به دنبالش و تحمل را میآورد و بعد دوباره میبینی شیرینی و لطافت و ظرافت این دوران شیردهی فرزند.
منتها هنوز این عظمت کار فرزندآوری و تربیت فرزندان در نظام تفکری ما خوب شکل نگرفته، و الا شاید ارزشمندترین کاری که در عالم دارد محقق میشود، که نظام ربوبیت را دارد تجلی میدهد، که ربوبیت را دارد تجلی میدهد، خالقیت را دارد تجلی میدهد، که این خیلی عظیم است که در وجود زن این دارد چی میشود؟ محقق میشود. و اگر ارزش این کار معلوم میشد، آن موقع مردان حسادت میکردند که چرا این خصوصیات در ما قرار داده نشده. اگر ارزش کار خوب روشن میشد که این مقدار را خدا واگذار کرده به زن و او را مظهر خودش در این رابطه قرار داده.
حکمت بیان قرآن در نسبت زن و مرد
خب، در جایی که… خب چرا بیان نشده؟ یعنی مثل اینکه میگوید: ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ﴾ (سوره شریفه البقره، ۲:۲۲۳). این «حرث لکم» را به چه معنا بگیریم؟ کشتزار بودن همین است دیگر. یعنی اگر زمین که امت [است] که کشتزار است نبود، حیات انسانی چگونه شکل میگرفت و بقای انسان چگونه شکل میگرفت؟ یا در حقیقت میفرماید که سکونت شما به اصطلاح به این است که خدای سبحان [زوجیت] را قرار داد که آن سکونت، غایت است که انسان از همه تب و تابها میخواهد به این سکونت برسد. یعنی کسی که به دنبال تجارت و کاسبی و سرمایهگذاری [و] هر کار [دیگری است]، دنبال این است که به چه جهتی برسد؟ به آن سکونت و آرامش. درسته؟ یعنی اینجور نیست که این مقصود اولی باشد.
«حرث لکم» و «قوامون»؛ پرهیز از تقویت «منیت» در زن
لذا اگر همان جریان عیسی علیهالسلام است که دید یک کسی، پیرمردی، مشغول کار است در یک زراعتی به سختی، دعا گفت خدایا این امید را از دل این به اصطلاح بیرون کن. تا این امید از دل این رفت، نشست. حضرت عیسی [علیهالسلام] گفت خلاصه مثلاً… رفت شاید نزدیک شد، گفت مثلاً چرا [کار نمیکنی]؟ گفت نه، آخه برای چی بکنم؟ برای کی بکنم؟ چه جهتی دارد؟ یعنی آن مقصودی که از این شدت کار در زمان پیری داشت انجام میداد، آن سکونتی بود که بعدش میخواست. بعد دوباره حضرت از خدا خواست که آن امید را به این برگرداند. دوباره بلند شد این پیرمرد در حالی که مثلاً [توان] بیل زدن و کار کردن هم نداشت. یعنی این کار کردن، یک مقصد و مقصودی را به دنبال خودش دارد که خدا در نظام اجتماعی هم همانجوری که خواسته مرد مطرح باشد و این در دست مردان باشد، در نظام بیان علل و احکام هم او را [در] خفا مطرح کرده، این را آشکار مطرح کرده، مطابق همان سیستمی که میخواهد محقق بشود. لذا آن را پررنگ نکرده. خودش سبب نزاع و دعوا میشد که من اینجوری هستم، من آنجور [هستم]. این «منیت» را در زنان، خدای سبحان ضعیفتر قرار داده؛ نه اینکه ضعیف باشد [و] منیت نداشته باشند. یعنی شوق آن به اصطلاح مأموریتشان را نسبت به منیت، در نظام اجتماعی نخواسته پررنگ باشد. لذا ایثار در وجود اینها شدیدتر از مردان است. چون ایثار شدیدتر است، باعث میشود در نظام اجتماعی هم حضور [داشته باشد]، با اینکه فعل به او منتسب است، اما دیده شدن را نمیخواهد به او منتسب کند. این دیده شدن، خودش در حقیقت چی هست؟ یک اختلالی در روحیه زن ایجاد میکند که اگر این اختلال ایجاد شود، منافی با آن مأموریتی است که دارد. لذا میبینی با اینکه مأموریتهای بزرگی بر عهدهاش هست، اما در عین حال، دیده شدن در نظام فکری و فرهنگی دینی برای او قرار داده نشده و این صلاح است که اگر این دیده شدن هم بود، این منیت در کنار منیت مرد، دو تا منیتها با هم استکاک ایجاد میکرد و آن مکملیت را محقق نمیکرد. که این هم خودش یکی از بیاناتی است که چرا مأموریتهای زنان، با اینکه خدا مباهات کرده بهشان، اما نخواسته زن را به عنوان [دارای] «منیت» در این به اصطلاح جریان معرفی بکند. لذا برای مرد میگوید سکونت شما در این ارتباط هست، درسته؟ که [ما] سکونت را برای شما با ارتباط با این زوجیت قرار دادیم. یا در آنجا میگوید: ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ﴾، که نمیآید «حرث» بودن را بزرگ بکند، خطاب را به مرد میکند که: ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ﴾. که این خودش با آن ظرافت زنانه سازگارتر است که اگر میگوید آن ظرافت و احساس و عاطفه را قرار دادم، «منیت» با احساس و عاطفه سازگار نیست که بخواهد پررنگش بکند و بعد در کنار ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ﴾ (سوره شریفه النساء، ۴:۳۴) بیاید برای زن هم در آن مأموریتهاش، منیتهاشو بزرگ کند و پررنگ کند. نه، این در نگاه [دین] این دید [وجود دارد]. و لذا همین هم باعث میشود گاهی مردان به خطا میافتند و لذا آن مأموریت زنان را درست بزرگ نمیبینند. این خطا در نگاه مرد را باید تصحیح کرد البته.
تحلیل خطورات نفسانی و الهی
بله. روایت عیب نداره. حالا آن هم خلاصه تبرکاً روایت را داشته باشیم. بله، بله، بله، بله، بله.
روایت حضرت عیسی (ع) و پیرمرد کشاورز
آنجا دارد که: «بَيْنَمَا عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ (ع) جَالِسٌ وَ شَيْخٌ يَعْمَلُ بِمِسْحَاتِهِ وَ يُثِيرُ بِهَا الْأَرْضَ» (الکافي، طبعالاسلامیه، ج ۵، ص ۷۳، ح ۱) [ترجمه: «هنگامی که عیسی بن مریم (ع) نشسته بود و پیرمردی با بیل خود کار میکرد و با آن زمین را زیر و رو مینمود.»] داشت زمین را زیر و رو میکرد. «فَقَالَ عِيسَى (ع) اللَّهُمَّ انْزَعْ مِنْهُ الْأَمَلَ» امید را ازش بگیر. «فَوَضَعَ الشَّيْخُ الْمِسْحَاةَ وَ اضْطَجَعَ». این هم بیل را گذاشت کنار [و دراز کشید]. بعد دنبالش «فَلَبِثَ سَاعَةً فَقَالَ عِيسَى (ع) اللَّهُمَّ ارْدُدْ إِلَيْهِ الْأَمَلَ». برگردان بهش دوباره امید را. «فَقَامَ فَجَعَلَ يَعْمَلُ». دوباره بلند شد [و به] کار کردن مشغول شد. «فَسَأَلَهُ عِيسَى (ع) عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ بَيْنَمَا أَنَا أَعْمَلُ إِذْ قَالَتْ لِي نَفْسِي إِلَى مَتَى تَعْمَلُ وَ أَنْتَ شَيْخٌ كَبِيرٌ». وقتی داشتم کار میکردم، پیش خودم، درون خودم، با خودم حرف زدم: تا کی میخواهی کار کنی؟ تو پیرمرد بزرگی هستی. [یعنی] امید اینجوری گاهی از آدم گرفته میشود ها! حدیث نفس درونی. ما هم در خودمون گاهی هست ها! ولش کن دیگر، برای چی خودت را انقدر به سختی میاندازی؟ یک انگیزهای یک دفعه میبینی به راحتی از یک حدیث نفس چی میشود؟ از درون انسان گرفته میشود و بالعکس. یک حدیث نفس از درون… ما این حدیث نفسهایی که از درون میآید را ساده میگیریم، یعنی احساس میکنیم خودمان مبدأش بودیم. بسیاری از اینها [نتیجه] اعمال سابق ما، دعای دیگران [و] انگیزههای مختلف است. اینها باعث میشود یک خطوری یک دفعه به وقت ایجاد میشود. یا اعمال ناصالح است [که] باعث میشود انسان انگیزهاش را از دست میدهد، یا اعمال صالح است [که] به وقتی که انسان یک دفعه دارد شل میشود، یک دفعه انگیزهسازی برایش ایجاد میشود. که این خطورات الهی و ملکی که گفتند و شیطانی، همینهاست که از درون انسان [میآید]. که مرحوم علامه میفرماید شیطان از بیرون با انسان خیلی ارتباط برقرار نمیکند، اگر [هم] بیرون میخواهد کاری بکند، از درون شروع میکند تا به بیرون کشیده بشود. که این خطوراتی که پیش میآید، خیلی روش فکر کردن مهم است که خیلی برای انسان [اثر دارد]. این خطوراتی که پیش میآید، آدم احساس [میکند] فقط از درون [است]، در حالی که اینها چی هست؟ نتایج اعمال سابق، دعاهای دیگران. گاهی میبینید صدقهای که داده، به وقتش یک دفعه اینجا به کارش میآید، یک انگیزهسازی [میکند]. آدم [میگوید] عجب خوب شد این کار را کرد! اینجوری نیست. تمام اینها نظام علیت و پیوستگی دارد. «فَأَلْقَيْتُ الْمِسْحَاةَ وَ اضْطَجَعْتُ». این نکتهای که عرض کردم، از این روایت مهمتر از خود فعل روایتی است که الان بیان شد. یعنی قاعدهای که حاکم است دارد درش بیان میکند که خطورات را ما ایجاد میکنیم، خطورات به واسطه ماست، حواستان باشد. مثل آنکه برای انبیا وحی ایجاد میشود، برای محدثین خدا به اصطلاح که سخن میگوید با آنها، برای مؤمنان و انسانها هم خطورات ایجاد میشود. چنانچه خواب را گفتند جزء من اجزاء نبوت است، مثلاً فلان مقدار جزء از اجزاء [است] که انسان در خواب [میبیند]. اینها هم، از همین خطورات هم از همین سنخ هست. «ثُمَّ قَالَتْ لِي نَفْسِي وَ اللَّهِ مَا لَكَ بُدٌّ مِنْ عَيْشِكَ مَا بَقِيتَ». دوباره بعد مدتی درونم بهم گفت که به خدا چارهای نداری، باید زندگی کرد، نمیشود که همینجوری رها کرد. تا وقتی که هستی، بالاخره باید زندگی بکنی. «فَقُمْتُ إِلَى مِسْحَاتِي». دوباره بلند شدم بیل را به دست گرفتم و ادامه کارم را انجام دادم. دست شما درد نکنه. باعث شد که این خلاصه نکته هم خلاصه از این روایت استفاده بشود.
نه، آنجا این است که اینها اتفاقاً برای چی [میآمدند] به خدا بنات (دختران) را نسبت میدادند؟ چون ظرافت دارد. چون معمولاً کسی که میخواهد [انتخاب کند]، دنبال انتخاب ظریف است. اینها میگوید این خلاصه نیست که این بخواهد خدا به اصطلاح دختران را برای خودش انتخاب بکند [و] پسران را برای شما. نه، اینجوری نیست که بخواهد… یعنی این اتفاقاً از آن نشأت نمیگیرد که بخواهد… خب، یعنی اینجوری نیست که خدا بخواهد زن یا دختر را برای خودش انتخاب کند [و] پسر را برای دیگران. نه، بحث این است که اصلاً هیچکدام از اینها برای خود خدا راه ندارد. یا ملائکه را اناث میگرفتند، مثلاً ملائکه را چی میگرفتند… و حتی بعضی از به اصطلاح این فرقههای مختلف، برای اینکه آلهههاشان را [انتخاب کنند]، خدا [را به صورت] زن میگرفتند. یعنی مظهر زیبایی، مظهر لطافت را، آلههشان را خدا میگرفتند تا آن مظهر زیبایی و لطافت باعث شوق عبادت به آنها، به آن معبودشان بشود. خب، اینها باید در جای خودش البته… دیگر حالا ما وارد با او خیلی نمیخواهیم بشیم.
مقایسه قانون ارث اسلام با قوانین مدرن
خب، این یک نکته دیگری را ایشان بعد از اینکه این را بیان میکند، «فلا یبقی بعد ذلک الا انکاره…»، این را هم که خواندیم. بله، بله. قوانین ارث حدیثه را هم، ایشان این نکته را هم بگوییم که تمام شود این بحث [و] نماند.
تأثیرپذیری ناگزیر قوانین جدید از شریعت اسلام
[مقایسه] قوانین ارث جدید با سنن [گذشته]… این است که میگوید قانون ارث، آنچه که قبلاً بود که قبلاً گفتیم، قوانین ارث جدید در بین ملل دیگر، [ایشان] میگوید با اینکه اسلام در این ۱۴۰۰ سال بوده و هر چیز جدیدی که میخواهد بیاید، اگر یک قانونی حاکمیت پیدا کند [و] مطرح بشود… الان صدها سال است، بیش از ۱۰۰ سال است [که] قوانین اسلام در امم اسلامیه که حدود در حقیقت یک مثلاً چهارم، پنجم، ششم جمعیت جهان را شامل میشوند، این شمول پیدا کرده [و] دائر بوده. یک پنجم جمعیت جهان وقتی که به این معتقد بوده، یعنی یک امر مطرحی است در دنیا [و] قابل توجه [است]. دیگران بیخبر ازش نیستند. لذا قوانین بعدی که آمده، مبتنی بر این بوده. همیشه در جامعهشناسی این به عنوان یک اصل است که قوانین بعدی مبتنی بر قوانین قبلی است. قوانین قبلی را میبینند، [بعد] قوانین بعدی را [وضع میکنند]. لذا بیان ایشان این است که قوانین ارث حدیثه (جدیده) مبتنی بر این است که قوانین ارث اسلامی در این ۱۴۰۰ سال دیده شده، پیاده شده [و] همه خبردار هستند. با وجود این، آنچه که امروز در قوانین کشورهای دیگر هست و این قانون اسلام بوده و دیدند این جریان را، میبینید هنوز قوانین اسلام در آن جامعیتش از همه آنها که بعد از این آمدند و با دیدن این هم پایهگذاری کردند، متفاوت است و اثرگذارتر است و بعد وقتی تحلیل میشود، میبینی این جامعتر است. مثلاً ایشان بیان میکند که: «…فقررت للإسلام أمراً ما كانت الدنيا تعرفه، و لا قرأت أمم الناس بمثله، و لا درت أخلاف أسلافهم من آبائهم الأولين. و أما القوانين الحادثة…» با اینکه این قوانین بود، آن این آشکار شد و «و كلفتها أمم مما كانت استقرت». و امتهایی هم به این چی شدند؟ مکلف شدند در بین امم اسلامی و دیده شد. بعد تعبیر این است که در علوم امروزی، «أن أمراً من الأمور إذا وقع في الخارج ثم ثبت و استقر، نعم، كان عوناً في وقوع ما يشابهه». وقتی یک قانونی، یک سنتی محقق میشود، بعدی مشابه این شکل میگیرد، مبتنی بر این شکل میگیرد. «و كل سنة سابقة من السنن الاجتماعية مادة فكرية للسنن الاجتماعية اللاحقة المجانسة لها، بل الأولى هي المادة المتحولة إلى الثانية». این ماده میشود برای چی؟ یعنی این به اصطلاح زمینه میشود برای بعدی که بعدی مطابق این بیاید. بلکه بگوییم این متحول شده به بعدی. قوانین اینجوری است دیگر. یعنی قوانین قبلی متحول میشوند به قوانین بعدی که ماده اصلی همان قبلی است که شکل گرفته.نقد ادعای وامگیری قوانین غربی از روم باستان
«فلیس لباحث اجتماعی…» میخواهد چی را اینجا بگوید؟ میگوید این قوانین جدیده حتماً اسلام را دیدهاند، حتماً قوانین اسلام را دیدهاند، لذا از آن تأثیر گرفتهاند. کسی نیاید بگوید که این قوانین یک دفعه نگاه به ۱۴۰۰ سال پیش، قبل از اسلام، کردند [و] از آن فقط سوژه گرفتند. اسلام تأثیرگذاریاش در امتهای دیگر هم، جاهای دیگر هم، گذاشته با این قوانینش. لذا اگر قوانین را تحلیل کنیم، میبینیم این تأثیر [را]، میتوانیم راهش را و ردش را پیدا بکنیم.
عصبیت جاهلی در نادیده گرفتن میراث حقوقی اسلام
لذا به خاطر اینکه این را بیان [کنند و] خراب کنند، بعضیها آمدند گفتند که قوانین امروز مستقیم از قوانین قبل از اسلام گرفته شده. یعنی این ۱۴۰۰ [سال را نادیده گرفتند]. به خاطر آن تعصب جاهلیشان، تعبیر ایشان این است که: «و من أغرب القول و أبعده… قَاتَلَهَا اللَّهُ مِنْ عَصَبِيَّةٍ جَاهِلِيَّةٍ…» [از جاهلیت اولی]. میگوید این جاهلیت را خدا بکشد که اینها به خاطر اینکه اقرار به اسلام نکنند که رگههای اسلام در قوانینشان دیده شده، حاضرند خلاف تمام داشتههاشان که در جاهای دیگر میگویند، اینجا این حرف را بزنند [و] بگویند همه اینها از ۱۴۰۰ سال به قبل بوده، از روم قدیم ما گرفتیم. حالا روم قدیم را قاعدهاش را اینجا بیان کرد. سلام علیکم. که روم قدیم قاعدهاش چی بود؟ آن «بیت» اساس ارث بود و زن و ضعیفان هیچ نقشی نداشتند؛ «صاحب البیت». اینها حاضرند بگویند از او ما گرفتیم ولی این جریان اسلام را نام نبرند. لذا میگوید اینها آمدند این حرف را زدند که «ان القوانین الحدیثة انما استفادت من موادها من قانون الروم القدیم». ۱۴۰۰ سال را ما نگاه نکردیم اصلاً. اصلاً… بله، یک قانونی اگر بود [و] طرح نبود، در بین افراد کمی، توی گوشهای بود، ممکن بود بگوید نشنیدند. اما در یک پنجم جمعیت جهان این مطرح است، پیاده میشود، دارند انجام میدهند، ۱۴۰۰ سال متداول است، آن وقت بگویند ما اصلاً از این هیچ تأثیری نگرفتیم؟ با توجه به اینکه قوانینشان وقتی نگاه میکنی، کاملاً میبینی به روم قدیم رابطهای ندارد، اما با قوانین امروزی هست، با اسلام کاملاً نسبت [دارد]. نمیگوییم همهاش اسلامی است، نه. میخواهیم بگوییم معلوم است که از روم قدیم را با قوانین امروز که نگاه میکنیم، میبینیم این مسیر اسلام، تصحیح کرده خیلی از قانونهاشان را، تغییر داده خیلی از قانونهاشان را، ولی حاضر نیستند به این خلاصه چیکار بکنند؟ [اقرار کنند]. میگوید بدتر از این میدانید چیست؟ اینها آمدند گفتند اسلام از روم قدیم گرفته. یعنی قوانین اسلام از روم قدیم [گرفته شده]. میگوید ما که قوانین روم قدیم را معلوم است [و] داریم که چه شباهتی بین قانون اسلام [و] قانون روم قدیم [وجود دارد]؟ مفصل ایشان مطرح کرد که آن «صاحب البیت» اساس حاکمیت، سیاست، اقتصاد، ارث، شخصیت، همه اینها [و] مالکیت بود. میگوید اصلاً به این نگاه بکنید. به این میگوید این بعید، بعیدتر این عصبیت است که آنها را به این کار کشانده.
دعا و خاتمه بحث
انشاءالله خدای سبحان نور اسلام، [این نور] فطری را، در جزء و فرعش برای ما انشاءالله بچشاند بهمون. آنچنان قدردان باشیم که یک در فرعش اگر جایی میخواهد ساییده بشود، آنچنان غیرتی بشویم برای خودمان که بدانیم اینقدر ارزشمند است که اینها آن حقایق باطن عالم است که ظاهر شده توسط حضرات معصومین علیهمالسلام و امروز در دست ماست و ما حامل آن هستیم. انشاءالله قدردان باشیم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
پرسش و پاسخ پایانی: ریشههای حکمت و فلسفه
- سلام علیکم. سلامت باشید. تعریف داده میشود.
- بله، به چی برمیگرده؟
- اینها هست. تاریخ مثلاً فلسفه، خب هست. ما در فلسفه، ببینید، روم از فرس (ایران) گرفته، بعد اصطلاحاً اسلام بعدش با روم مرتبط بوده. بله. میگویم روم یعنی انقدر پررنگ بوده که…
- از فرس گرفته، بله دیگر. فرس یعنی… روم از فرس گرفته. از حکمای فرس. حکمای یونان قبل از روم بودند، ۲۵۰۰ سال قبلند یعنی آنها. لذا تاریخ فلسفهها هست، خودشان هم نوشتهاند که میگویند معارف روم از حکمای فرس گرفته شده. بعد حکمای فرس را هم، یونانیان از یک سری از انبیا متخذ بوده که مثلاً ادریس در بین آنها بوده. یا بعد ما میگوییم اسلام برود در بحثهای دیگری مثل مثلاً فلسفه و بعضی از مباحث، بحثهای روم را دیده و اینها را آوردند. اما در بحثهایی مثل حقوق و اینها، اصلاً آن حقوق آنجا به این صورت مطرح نبوده. لذا در بعضی جاها کاملاً معلوم است که این به اصطلاح پررنگی بودنش در اسلام و اخذ بعدیها از اسلام [روشن است]. بعضی جاها نه، ما انکاری نداریم که مباحث فلسفه… اما فلسفه هم وقتی از روم آمد در اسلام، یک دفعه دهها برابر شد اصولش. یعنی از آنجا آمده، اما اینجور نبوده که… و آن هم تازه ما روم را هم نمیخواهیم بگوییم که هر چیزی در روم بوده غلط بوده. نه. ما قائلیم به اینکه بسیار… سلام علیکم و رحمة الله. بسیاری از اینها از حکمای فرس گرفتند. آنها هم بسیارشان مبدعشان انبیا بودند مثل خود حضرت ادریس که «لکثرة دراسته» [به او] ادریس [میگفتند]، از بس درس داشت. میگویند رشتههاش هم… از بس که دروس مختلف… انبیا مبدأ بسیاری از کمالات بودند که به اصطلاح بعداً [رواج یافت].


