سلام علیکم و رحمت الله بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین والصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

در محضر قرآن کریم و تفسیر شریف المیزان هستیم و [در حال بررسی] یکی از مباحث جامعه‌سازی اسلامی که خیلی هم مهم است. به خصوص امروز، این مسئله جزو مسائلی است که عمدتاً اشکال [بر آن وارد] می‌خواهند بکنند، در حالی که نقطه قوت اسلام است. به هر مقداری که باور ما نسبت به این مسئله که اسلام دین آخرالزمانی است و پاسخ همه شبهات بشریت را در عمیق‌ترین لایه‌های اعتقادی، اخلاقی، عملی، اجتماعی و فردی دارد، شکل بگیرد [و] هرچقدر این باور قوی‌تر شکل بگیرد، قدرت پاسخ‌گویی و فهم دین بهتر می‌شود.

مقدمه: قوت منطق اسلام در مسائل چالشی

اگر انسان فقط از نگاه [دفاعی] به مسئله نگاه بکند، این مسئله آن‌قدر زیبایی‌اش آشکار نمی‌شود که از راه تهاجم و [با این دیدگاه] که این حرف نهایی است، این حرف برتر است، راه نهایی است و جواب نهایی است، [زیبایی آن آشکار شود]. از این نگاه و منظر که [انسان] وارد بشود، خیلی بحث دقیق‌تر می‌شود و خیلی مسئله جذاب‌تر می‌شود. لذا مرحوم علامه در این مسائل به خصوص ورود پیدا می‌کنند و با عجین کردن این [نکته] که تشریع با تکوین تطابق دارد و [با تکیه بر] فطری بودن مسئله، باب زیبایی را در حل و تبیین مسئله باز می‌کنند که این‌ها از جمله مباحث جهاد تبیین است؛ که آن چیزی که در نظر دیگران نقطه ضعف تلقی می‌شود، در نظر مرحوم علامه نقطه قوت دین است.

آن چیزی که گاهی دیگران ممکن است یواش از آن عبور بکنند تا خیلی سر و صدا نکند و [بحث] به هم نخورد، مرحوم علامه اینجا [بحث را] به هم می‌زند و این را مطرح می‌کند، باز می‌کند و جلوه می‌دهد تا نشان بدهد آن چیزی که ما ممکن بود بعضی‌ها از مطرح شدنش بترسند، نقطه قوت ما و حرف برتر ماست. این نوع نگاه، اصلاً نگاه به دین را قوی‌تر می‌کند و باور به دین را جدی‌تر می‌کند. لذا هرقدر به این مسئله و این مسائلی که در دین مهجور مانده و یا به آن شبهه وارد کرده‌اند، ما اگر درست و با یقین وارد بشویم، معلوم می‌شود که این موارد شبهه، جزو موارد برتری دین است که این نگاه می‌تواند تازه دین را بهتر مطرح کند.

از جمله این مباحث، یکی مسئله زن بود که خیلی مسئله مهمی است در نگاه اسلامی و دیگری هم مسئله ارث است. مسئله ارث به عنوان یکی از آن شبهاتی که [می‌پرسند] چرا ارث زن نصف ارث مرد است و امثال این شبهاتی که مطرح می‌کنند، [مورد توجه است]. مرحوم علامه در دفاع از این مسئله باب سخن را باز کردند و در چندین فصل این مسئله را مطرح کردند و بعد هم به قیاس با آنچه که زمان صدر اسلام این قاعده به اصطلاح مطرح شد، [یعنی] با جریان ارث در تمدن‌های آن زمان و بعد هم قیاس ارث با تمدن‌های این زمان، با همه اینکه ۱۴۰۰ سال از آن گذشته، برتری آن را هم در ۱۴۰۰ سال پیش و هم در امروز ثابت می‌کنند؛ که قانونی که ثابت مانده و ۱۴۰۰ سال پیش مطرح شده، ولی هنوز که هنوز است برتری‌اش را [حفظ کرده است]. نه در یک ذره، بلکه با اینکه آن‌ها این [قوانین خود] را داشتند و از این [قوانین اسلام هم] استفاده کردند و قانون امروز را نوشتند، ولی باز هم این همخوانی همه اجزائش با همدیگر، پاسخگویی به اصطلاح بالاتری است نسبت به آن مسائلی که در آنجا مطرح شده است.

بررسی تطبیقی قوانین ارث در تمدن‌های باستان

قسمتی از این را ایشان مطرح کردند که حقیقت ارث چیست. اول ارث را مطرح کردند و بعد [به بحث] وراثت بین امم متمدنه [پرداختند] که [در آن] روم را مطرح کردند. در انتهایی که بحث روم را مطرح می‌کردند، نکات به اصطلاح خوب آن بحث را هم از دست نمی‌دادند. گفتند که در همان جایی که روم «بیت» را اصل می‌دانست و خروج از بیت را نهی می‌کرد، به طوری که «صاحب البیت» وارث اصلی است، با این نگاه که «وارث البیت» آن به اصطلاح صاحب [و] وارث اصلی است، مسئله را مطرح کردند. ایشان یک توجیه خوبی نسبت به اصل مسئله، نه جزئیاتش، مطرح کردند که آن اصل مسئله این بود: می‌گوید یک امر دائمی بین همه است که هر روستایی، شهری [و] کشوری یک به اصطلاح علقه دارد به زمین‌های خودش، درست است؟ در عین این علقه جمعی، یک علقه مالکیت‌های فردی هم ذیلش مطرح می‌شود. یعنی هر کسی مالک یک زمینی است، اما در عین حال، این روستا حریمش معلوم است که این‌ها جزو حریم این روستا است و هر تعدی به حریم روستا از روستای دیگری یا بیگانگان، پسندیده نیست. همه قیام می‌کنند. [آن‌ها] «بیت» را به عنوان [واحد] بزرگترش، یک محله، یک روستا، یک شهر [یا] یک کشور گرفتند. این الغایی است که مردم یک کشور با اینکه زمین‌های یک کشور هر جایش مالک خاص خودش را دارد [و] مالک شخصی دارد، اما در عین حال، کشور یک مالکیت اجتماعی نسبت به خاک کشور دارد که کسی نمی‌تواند وقتی تعدی کرد، بگوید من به خاک و زمین این شخص فقط تعدی کردم؛ بلکه تعدی به [چه چیزی] تلقی می‌شود؟ به خاک کشور تلقی می‌شود و لذا همه دفاع می‌کنند. نمی‌گویند فقط آن شخص برود دفاع کند که زمینش را گرفته‌اند. نه، چون این تعدی به کل [جامعه] است.

مالکیت اجتماعی در طول مالکیت فردی در اسلام

لذا تعبیری که ایشان هم [قبلاً] در مال داشت، اگر یادتان باشد، که یک نظریه است در رابطه با بحث اقتصاد الهی که ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۵)، یعنی در عین اینکه هر مالی مالکی دارد، ولی شما حق ندارید این مالی که مربوط به سفیه است را به دست سفیه بدهید. چرا؟ چون این مال، مال همه هم هست. ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾، [یعنی مال] ستون فقرات جامعه است. پس این‌گونه نیست که هر کسی هر طوری [و] هر جوری خواست این اموال را صرف کند یا نه، حتی خواست این‌ها را فقط [چه کار] بکند؟ کنز کند [و] بگذارد کنار. حق ندارد در جامعه، گردش خون که این مال است را در جامعه محدود کند، بلکه باید در گردش باشد. هرچند مال این [شخص] است، هرچند سودش به این می‌رسد، ولی در این گردش، سودش به بقیه هم می‌رسد. بقیه هم بهره‌مند می‌شوند از گردش مال و استفاده‌ای که می‌شود.

در اینجا هم ملک همین‌طور می‌شود. لذا در ارثی که در اینجا مطرح می‌کند هم همین مسئله مطرح می‌شود که تمام آن به اصطلاح شهر یا کشور یا ﴿خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۲۹)، همه زمین‌های عالم و امکانات مربوط به همه [است و] این‌جوری نیست که بخواهیم خلاف آن نگاه اجتماعی مصرف کنیم. دقت بکنید، این اشتراکی نیست. این چیست؟ این نگاه اجتماعی در طول نگاه فردی است. یعنی مالکیت فردی محفوظ است، اما در عین اینکه مالکیت فردی محفوظ است، مالکیت اجتماع بر کل [نیز] محفوظ است. لذا نمی‌شود تعدی به حق کل کرد و بگوییم که این مالکی ندارد. می‌گوید نه، مالک دارد؛ مالک، کل هستند و کل باید دفاع کنند از این. حالا اگر کل ارض تحت حاکمیت ما نیست، هر جایی که تحت حاکمیت هست، به همان نسبت [این حکم] صدق می‌کند. به همان نسبت، این بیان را در انتهای به اصطلاح بحث جلسه گذشته داشتند که خیلی بحث مهمی هم است؛ که در مالکیت‌ها یا مالکیت فردی فقط دیده می‌شود و این [مالکیت اجتماعی] دیده نمی‌شود، یا مالکیت اشتراکی دیده می‌شود و فردی دیده نمی‌شود. اما اینکه هم مالکیت فردی محفوظ است و در عین حال حق اجتماع محفوظ است [و] حق تعدی به آن حق اجتماع را هم نداریم، در عین اینکه مالکیت اشتراकी نیست، جمع این دوتا از آن نکات دقیقی است که ﴿خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا﴾ به نحوی دلالت دارد. آن ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾ [یعنی] ستون فقرات جامعه به این است. لذا نمی‌شود هر کسی هر طوری دلش خواست بگه من مالکم پس می‌توانم ذخیره‌اش کنم، نگذارم خرج بشه، انبارش کنم مال را. می‌گوید حق نداری. بر حاکمیت است که این مال را اگر این [شخص] به جریان نمی‌اندازد و کنز می‌کند، هم عقاب اخروی دارد از جهت الهی، هم بر حاکمیت است که این را به جریان بیندازد و البته سودش را به او می‌دهد. با مقداری هم که لازم بوده که این تصرف صورت بگیرد، آن هم چی میشه؟ برداشته می‌شود و سودش به این داده می‌شود.

لذا به سفیه هم می‌گویند سود مالش را بدهید، مال را به جریان بیندازید، مال را راکد نگذارید [و] بگویید [چون] سفیه است، مالش را می‌گذاریم کنار، حالا از [اصل] خودش [به او] می‌دهیم. می‌گوید نه، این کار را نکنید. لذا تعبیری که در آنجا آمد این بود که مال سفیه هم باید توسط ولی به جریان بیفتد، از سود مالش به سفیه بدهند تا این مال هم راکد نمانده باشد. ببینید چقدر نگاه زیباست که حتی آن مالی را که ولی ولایتش را به عهده می‌گیرد تا بعد که این [فرد] بزرگ شد یا از سفاهت خارج شد به او بدهد، می‌گوید اینجا هم [باید به جریان بیفتد] و این ولایت با این عنوان است که این مال به بهره‌مندی برسد، بهره‌وری برسد، سود داشته باشد، به کار بیفتد تا نتیجه [اینکه] از سودش تأمین زندگی بشود، نه فقط از اصل مال. این‌ها همه آن نگاه مالکیت اجتماعی را می‌رساند که مالکیت اجتماعی هم در طول مالکیت فردی [است]، نه در عرض مالکیت فردی. در طول مالکیت فردی در کار است و معارضه‌ای با مالکیت فردی پیدا نمی‌کند، مگر در جایی که فرد به دنبال ضرر یا اضرار به اجتماع باشد، آنجا تعارض پیدا می‌کند. آنجا حق فرد اگر قصد ضرر یا اضرار به اجتماع را داشته باشد، آن حق چی میشه؟ توسط حاکمیت سلب می‌شود؛ به این عنوان که آن مال را باید به گردش بیندازند [و] از سودش به آن صاحبش بدهند. یعنی باز هم سلب مالکیت نمی‌شود، سلب تصرف می‌شود تا تصرف صحیح صورت بگیرد، ولی مالکش همان شخصی است که مالک بوده.

خب این نگاه ببینید هم حق محرومین را در جامعه حفظ می‌کند. ﴿كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ﴾ (سوره شریفه حشر، ۵۹:۷). نمی‌شود که فقط پول در دست این‌ها بچرخد و محرومین از آن نتیجه گردش مال محروم بشوند. نه، باید پول در گردش عمومی مثل خون در بدن، همه جای بدن را فرا بگیرد. این آن طرحی بود که هم قبلاً راجع بهش گفتگو شد، هم اینجا دوباره ایشان بهش اشاره می‌کند که حتماً این به اصطلاح رابطه اجتماعی، دفاع اجتماعی را هم می‌طلبد. اینجا نکته‌اش هم هست. یعنی اگر مالی به خطر افتاد، آن اجتماعی که این مال مربوط به آن‌هاست، همه در دفاع از این مال چکار می‌کنند؟ قیام می‌کنند و این‌جور نیست که فقط فرد قیام بکند. پس اگر یک موقع بیگانه‌ای به حریم این مال خواست تجاوز بکند، با اینکه این مال فردی است [و] مال یک شخص است، اما چون حق اجتماع هم بر این بود، اجتماع از این دفاع می‌کند. خب اگر یک موقع لازم است یک همچین حق اجتماعی هم شکل بگیرد برای دفاع، قطعاً باید سودی از به اصطلاح این مال و از این بهره‌های مال برای آن دفاع اجتماعی هم دیده بشود. یعنی اگر قرار است این دفاع اجتماعی نسبت به این سرمایه‌های شخصی صورت بگیرد، پس حاکمیت و اجتماع در آنجا چی می‌شوند؟ در آنجا به نحوی که این حاکمیت قدرت پیدا کند [و] قدرت دفاع پیدا بکند، حتماً در حقیقت باید حق او هم دیده بشود. حالا این یا با خمس است، یا با زکات است، یا با مالیات است که این‌ها درسته [و] در مال که قرار می‌گیرد، به نفع همه افرادی قرار می‌گیرد که آن مال در دستشان هست.

[پرسش حضار] ببینید نمی‌خواهیم بگیم اصل، مالکیت اجتماعی است. اصل، مالکیت فردی است، اما مالکیت اجتماعی مصلح مالکیت فردی است، یعنی مالکیت فردی را به اصطلاح تحققش [را] قوی‌تر می‌کند. لذا مالکیت فردی در اسلام در مقابل مالکیت اجتماعی نیست. این را می‌خواهیم بگوییم. در جاهای دیگری مالکیت فردی را در مقابل مالکیت اجتماعی می‌دیدند، اما در اسلام مالکیت اجتماعی در مقابل مالکیت فردی نیست، بلکه مؤید مالکیت فردی است.

مفهوم «منِ توسعه‌یافته» و ارتباط آن با جامعه

پس مالکیت فردی با همان توسعه «من» که در بحث‌های دیگری داشتیم، درسته؟ با همان توسعه «من» به مالکیت اجتماعی کشیده می‌شود. منتها مالکیت اجتماعی که مالکیت فردی را برنمی‌دارد، بلکه تأیید و تأکیدش می‌کند. یعنی اجتماع برای مؤکد شدن این مالکیت فردی است، نه از بین بردن این مالکیت فردی. خیلی خب، این بحث‌ها با ریشه‌هایش باید دیده بشه دیگه. بر اساس همان مبنای توسعه «من» که «منِ» انسان را دین [چه می‌داند]؟ توسعه‌اش [می‌داند]. آن‌وقت اجتماع در اینجا مقابل فرد قرار نمی‌گیرد، بلکه اجتماع خود این «منِ» توسعه یافته است. لذا آنجایی که [در فرهنگ روم] گفت «بیت»، بیت یعنی «منِ» توسعه یافته. کشور یعنی «منِ» توسعه یافته، درسته؟ اگر یک امتی شکل می‌گیرد یعنی «منِ» توسعه یافته. یعنی هر کسی خودش را در آن می‌بیند، دخیل می‌بیند؛ نه اینکه ببیند آن یک چیزی از بیرون و بیگانه است. نه، درون خودش می‌بیند و با تمام شوقش به او مایل است، چون خودش است، نه بیگانه. لذا آن اجتماعی که این‌جوری می‌شود، آن‌وقت همه افراد هم [حفظ می‌شوند]. اگر فردی بخواهد به این اجتماع ضرر بزند، به «من»های دیگر دارد ضرر می‌زند. نه فقط به اجتماع، بلکه دارد به چی ضرر می‌زند؟ به «من»های دیگری. لذا آن «من»ها حریمشان محفوظ می‌شود. [او] باز به مالکیت فردی دیگران دارد ضرر می‌زند. با این نگاه، [چون] فرد، آن‌ها [را جزئی از خودِ] گسترده شده [می‌داند]، به همین جهت در حقیقت [این کار] مقبول نیست، چون دارد به افراد دیگری ضرر می‌زند؛ نه دیگرانی که بیگانه باشند.

[پرسش حضار] [دفاع اجتماعی از] اشخاص [است]. اجتماع چون از همه اشخاص دفاع می‌کند، نه از یک شخص. یعنی اونی که در مرز کشور اسلامی است، ممکن است مورد خطر بیشتری باشد، اما اگر آن مرز شکسته بشود، آیا مرزهای بعدی هم شکسته می‌شود یا نه؟ لذا اونی هم که در وسط یک کشوری هست، باید در حقیقت آن هزینه دفاع از کشور را به همان نسبتی که کسی که در مرز است می‌دهد، بدهد. البته پس همه در این دفاع شریکند، چون اگر مرزی شکسته شد، هیچ‌کسی در امنیت نیست. ممکن است [خطر] به این دیرتر برسد، اما به این هم خواهد رسید. لذا آن مرزدار هم حافظ این [فرد وسط کشور] است. به همان نسبتی که خطر را پذیرفته، مالکیتش را در مرز قرار داده. و الا اگر آن‌ها هم بفروشند [و] همه بگویند ما می‌آییم در وسط اینجا باشیم، کسی دفاعی ندارد. لذا حمایت از مرزداران و آن کسانی که در مرز هستند لازم است، چون که حفظ همه به او قائم است. بله.

۱. قانون ارث در روم باستان: اصالت «بیت» و مالکیت اجتماعی

خب تا اینجا آن نظر به اصطلاح روم را گفتند. برای اینکه یک خورده سریع باشیم، همه عبارات را در اینجا نمی‌خوانیم. و [این نظر] آثاری در بعضی از ملت‌های امروزی دارد. یعنی کدام نظر؟ همان نظری که اجتماع ممدوح است و [اصل] اجتماع و آن «صاحب البیت» که گفتند، یک نظریه‌ای است که همه اجمالاً این را قبول دارند، منتها نحوه‌اش را آن‌ها می‌گفتند مالکیت فردی را تعطیل کردند [و] گفتند صاحب بیت فقط مالک است. اسلام آن را قبول ندارد. می‌گوید این با مالکیت فردی منافاتی پیدا نمی‌کند. و لذا [این نظر] آثاری در بعضی از ملت‌های امروزی دارد، آنجا که به بیگانگان حق تملک نمی‌دهند. می‌گوید اغلب کشورها قانونشان این است [که] بیگانگانی که تابع آن کشور نیستند، حق مالکیت در آنجا را ندارند. نمی‌توانند زمین بخرند، خانه بخرند. نمی‌گوید همه کشورها. الان بعضی کشورها این به عنوان یک سرمایه‌گذاری دیده می‌شود. هرچند کسی می‌آید خانه می‌خرد، اینجا فقط خانه خریده، ولی حق رأی دادن در آن کشور را به عنوان صاحب رأی ندارد، مگر با یک شرایطی بیایند [و] کم‌کم تابعیت را بپذیرند که اگر تابعیت را پذیرفتند، کم‌کم داخل در افراد آن کشور می‌شوند که آن هم شرایطی دارد. حالا مثلاً مثل آمریکا الان دارد چکار می‌کند؟ تازه می‌گوید این‌ها کشور ما را دارند چکار می‌کنند؟ تابعینی که از جاهای دیگه آمدند، دارند بر باد می‌دهند. لذا دارد مقابله می‌کند. حتی همین کاری که الان این ترامپ می‌کند از جمله همین کارهاست که بیاید این‌ها را چکار بکند؟ این‌ها را طرد بکند، برگرداند. می‌گوید دیوار بکشد بین به اصطلاح آمریکا که از آنجا مهاجرین زیادی نیایند. این نحوه‌ای که الان راحت‌تر شده، مهاجرت‌ها و نیروهای کاری هم در کشورها کم شده، گاهی باعث شده که قوانین را سهل‌تر کنند تا عده‌ای جوان‌تر وارد آن کشور بشوند [و] کارهای سخت را این‌ها اقلاً به عهده بگیرند. همین مقدار را اجازه دادند، اما مالکیت را به این راحتی اجازه ندادند. الان در کشور ما ظاهراً قانون این نیست که بیگانگان صاحب خانه یا در حقیقت زمین بشوند. به نام خودشان نمی‌توانند. این همان اصلی است که دارد در اینجا می‌گوید. خیلی از کشورها این را دارند. همان کاری که این رژیم صهیونیستی ملعون، یهودی‌ها کردند، رفتند توی فلسطین زمین‌ها را خریدند و بعد صاحب‌خانه‌ها را چکار کردند؟ صاحب‌خانه‌ها را بیرون کردند از جایشان. یک قسمتی را خریدند، بقیه را هم به زور ملحق کردند.

خب، [آن‌ها] اجازه تملک اموال غیرمنقول را به بیگانگان در وطنشان نمی‌دهند. می‌گوید همین را گرفتند [و] سرایت دادند در خانه. چرا به دختر ارث نمی‌دهند؟ از این است. می‌گویند این دختر ازدواج می‌کند، می‌رود از خانه بیرون، پول خانه را، پول این بیت را می‌برد در بیت بیگانه. چرا در حقیقت بچه‌های کوچک [ارث نمی‌برند]؟ چون دفاع از این خانه نمی‌توانند بکنند. ببینید این‌ها را همه را [با یک منطق به هم وصل کرده‌اند]. یعنی یک ملاکی را آدم ملاک‌گیری می‌کند، بعد می‌گوید از این ملاک، این فکر درآمده. حالا به مقداری که درست باشد، فکر [و] نتیجه ممکن است درست باشد. به مقداری که درست و غلط قاطی شده باشد، نتیجه هم چی شده؟ احکام هم درست و غلط [شده]. لذا بعداً ایشان این‌ها را که بیان می‌کند، می‌گوید آن ملاکی که اسلام برای ارث قرار داده چیست که بعد می‌تواند قواعد [را تنظیم کند]. این مهم است. [او] مال این‌ها را دارد حلاجی می‌کند. می‌گوید ملاک این [احکامشان]، آن «بیت» با همین نگاه است. منصفانه دارد بیان می‌کند. نمی‌خواهد مال آن‌ها را بی‌مبنا بگوید. زیربنایش را هم دارد می‌گوید تا بگوید مبتنی بر این اصل، این‌ها این قاعده را گذاشتند. تا حدودی این [نگاه] مقبولیت هم دارد، اما مقبولیت کامل ندارد، چون اختلال ایجاد می‌کند؛ چون در حقیقت این دنبالش یک به اصطلاح مشکلاتی ایجاد می‌کند.

و چون بیت در روم قدیم دارای استقلال بود، مثل یک کشور برای خودش هر بیتی استقلالی داشت. در مقابل حتی حاکمیت [هم استقلال داشت]. گفت [که] احکام حاکمیت در بیت سرایت نداشت. بیت مستقل بود، مثل یک کشوری بود. یک بیت هم که می‌گوییم یعنی پدر، فرزندان، عروس‌ها، نوه‌ها، آن‌هایی که در یک جا کنار هم زندگی می‌کردند که خودش یک منطقه‌ای می‌شد. گاهی یک در حقیقت حواشی داشت. یک خانه کوچک مثل یک آپارتمان امروز نبود، بلکه خانه‌ای بود که غرفه‌ها داشت [و] افراد مختلفی در آنجا زندگی می‌کردند و این گسترده می‌شد. و [بیت] دارای استقلال تمام و کمال در نفس خودش بود و در قدیم این [قاعده] مستقر بود [همان‌طور که] در طوایف و ممالک مستقل این [قانون] اجرا می‌شد. همین را می‌دیدند، لذا قاعده‌گذاری‌شان در ارث بر این اساس بود. و این استقرار در ذهن رومیان، همراه با سنتشان در تزویج، این [قانون ارث] را نتیجه داده بود. از این طرف، تزویج را هم این‌ها، [یعنی] ازدواج با محارم را حرام می‌دانستند. لذا ازدواج‌ها درون خانه شکل نمی‌گرفت. دو تا مسئله است: یکی اینکه ازدواج با محارم را حرام می‌دانستند، درسته؟ از آن طرف، قواعد بیت را حاکم می‌دانستند [و] پول را مربوط به بیت می‌دانستند. پس این دختری که ازدواج می‌کند، از چی خارج می‌شود؟ از خانه بیت خارج می‌شود به بیت دیگری. پس به او [ارث] داده نمی‌شود، چون پول بیت را می‌خواهد خارج بکند. پس ارث به دختر تعلق نمی‌گرفت. این تحلیل قاعده آن‌هاست که آن‌ها داشتند انجام می‌دادند.

[پرسش حضار] نه، [قوانین] حاکمیت در قواعد بیت [دخالت نداشت]، اما وقتی می‌آمد در اشتغالش، محل کارش، ارتباطاتش، قاعده حاکمیت بود. اما در خانه، قاعده حاکمیت روا نبود. یعنی در خانه که می‌رسید، قوانین حاکمیت تا پشت در خانه بود. درون خانه، قواعد خانه بود. یعنی آن «صاحب البیت» آنجا حکمرانی داشت. اما از خانه می‌آمدند بیرون، کارخانه داشتند، این‌ور آن‌ور ارتباط داشتند، این‌ها دیگر چی بود؟ تحت قاعده حاکمیت بود و لذا حاکمیت هم از این‌ها چکار می‌کرد؟ دفاع می‌کرد، پشتیبانی می‌کرد و این حق را واگذار به این‌ها کرده بود و این‌ها حاکمیت را هم پذیرفته بودند. بله.

سنت [آن‌ها] در منع ازدواج با محارم [باعث شد] که قرابت در نظر این‌ها دو قسم بود. آن‌وقت حالا یک قسم قرابت این بود که قرابت خونی بود که دختر از جهت خونی، این به اصطلاح رحِم بود یا نبود؟ ارتباط داشت. می‌گوید داشت. اما یک قرابت قانونی بود. قرابت قانونی یعنی اونی که ارث می‌برد. قرابت قانونی [را] پسر ارث می‌برد. پسر هم قرابت خونی داشت، هم قرابت قانونی داشت. اما دختر قرابت خونی و طبیعی را داشت، اما قرابت قانونی را نداشت. این تقسیم را می‌کردند. بله. [آن‌ها] قرابت را به دو قسم تقسیم می‌کردند: یکی قرابت طبیعی [که] اشتراک در خون بود و لازمه‌اش منع ازدواج با محارم بود که وقتی به هم نزدیک بودند، امکان ازدواج این‌ها با همدیگر نبود. برادر و خواهر و نزدیکان، ازدواجشان در نزد آن‌ها حرام بود و با غیر [آن‌ها] می‌توانستند ازدواج کنند. و دومی، قرابت رسمی و قانونی بود و لازمه این قرابت رسمی، ارث و عدم ارث و نفقه و ولایت و غیر ذلک بود. پسرها دو قرب در حقیقت داشتند: هم قرابت طبیعی داشتند، هم قرابت قانونی داشتند. دخترها چی؟ فقط قرابت طبیعی داشتند، قرابت قانونی نداشتند. پس پسران دارای قرابت طبیعی و رسمی با هم نسبت به رب‌البیت و رئیس بیت بودند و [همچنین] بین خودشان. و همه زنان، چه همسر، چه دختر، چه مادر، فرقی نمی‌کرد، و همه زنان دارای قرابت طبیعی بودند، نه رسمی. پس زن از پدرش ارث نمی‌برد، اگر دختر بود؛ و نه از فرزندش، اگر مادر بود؛ و نه از برادرش، اگر خواهر بود؛ و نه از شوهرش، اگر همسر بود. یعنی از این‌ها هیچ‌کدام ارث نمی‌برد و نه از غیر آن‌ها. خب مثل مثلاً خاله باشد، دایی [نه، بلکه] آن‌هایی که زن هستند، خاله باشد یا عمه باشد. بله. و نه از غیرشان. این سنت روم قدیم بود.

۲. قانون ارث در یونان: محرومیت زنان و کودکان

تا اینجا چی بود؟ سنت روم بود، منتها با تحلیل ریشه‌هایش. و اما یونان، وضع قدیمشان در تشکیلاتشان قریب به وضع روم قدیم بود و میراث در میانشان را پسر ارشد به ارث می‌برد و همه زنان از زوجه و دختر و خواهر محروم بودند و بچه‌های کوچک هم محروم بودند. این‌ها هم زنان و هم کودکان کوچک ارث نمی‌بردند. فقط کی ارث می‌برد؟ اولاد ذکوری که بزرگ بودند که این‌ها قدرت دفاع هم داشتند. و غیر از این بود که گاهی حیله می‌کردند. گاهی برای اینکه یک کسی را دلشان می‌خواست [و] دوست داشتند، آن کسی که صاحب‌البیت بود مثلاً یک فرزندش را علی‌حده ویژه دوست داشت، آنجا وصیت می‌کرد. وصیتش در امر آن فرزند نافذ بود. می‌گفت به این ولد صغیر چکار بکنن؟ ارث بدهند، یا به آن همسرش یا به دخترش ارث بدهند. این به اصطلاح اراده‌اش نافذ بود. و الا طبق قانون ارث، اگر وصیت نمی‌کرد، ارث نمی‌بردند. گاهی حیله می‌کردند برای به ارث رساندن فرزندان صغیرشان و کسانی که دوستشان داشتند و بر آن‌ها شفقت داشتند از همسران و دختران و خواهرانشان، با حیله‌های متفرق که راه بهره‌مند شدنشان را تسهیل کند. که بهره‌مند بشوند به چیزی از میراث، کم یا زیاد، به وسیله وصیت یا مانند آن. [بعداً] کلام در امر وصیت خواهد آمد که وصیت ملاکش چیست که این هم یک بحث مهمی است.

۳. قوانین ارث در هند، مصر و چین

اما هند و مصر و چین، می‌گوید امر میراث در آنجا حرمت میراث زنان و ضعفا از اولاد بود، مطلقاً. آنجا هم هیچ ارث نمی‌بردند. این‌ها همه زمان نزول آیات ارث و احکام ارث در اسلام است که دارد آن زمان را تحلیل می‌کند. وضعیت چگونه بوده و این را هم در نظر بگیرید [که] زنان هیچ ادعایی هم نداشتن. یعنی آنجا زنان این فرهنگ را کاملاً پذیرفته بودند. نه اینکه زنان تقاضا داشتند و اسلام تقاضای زنان را جواب داد چون انقلابی شده بود [و] زنان آمده بودند وسط، حالا [اسلام] پاسخ [داده]. نه، این‌جور نبوده. زنان هم این فرهنگ را کاملاً پذیرفته بودند و تسلیم بودند. ابتدائاً اسلام آمده این احکام را بیان کرده. یک موقع [هست که قانون] جواب تقاضای زنان است. می‌گوید ناچار شده این‌جور بیان بکند و این‌جور اعطا بکند. اما یک موقع در جایی بوده که حتی برای اینکه این را در زن‌ها هم جا بیندازد، معارضه کرده و اسلام با اینجا هم جنگیده تا زنان هم قبول بکنند. زنان هم پذیرش این مسئله را نداشتند. غیر از اینکه آیات ارث که نازل شد، خیلی‌ها از مردان ناراحت شدند، آمدند و ابراز ناراحتی کردند. اینکه چه حکمی می‌شود که با قوانین چند صد ساله این‌ها معارض بوده؟ با قوانین همه جهان معارضه کرده. حتی با یک قوم و قبیله نبوده، بلکه با آن قانونی که همه پذیرفته بودند، [اسلام] معارضه کرده. اینجاست که حالا اوج مسئله آشکار می‌شود که چقدر این قانون در آن زمان مبارزه کرد تا جا بیفتد. قانونی که امروز خیلی در حقیقت مطلوب است و برای همه با نگاه فطری چقدر جذابیت دارد.

۴. قانون ارث در ایران باستان (فارس): قواعدی پیچیده

بله، این هم مربوط به به اصطلاح یونان بود. و اما فارس، قوم فارس یک تفاوتی دارد. آن‌ها نکاح محارم و تعدد زوجات را جایز می‌دانستند. در ایران قدیم نکاح محارم به لحاظ دین به اصطلاح زرتشت که بوده، جایز بوده و حقیقت [این امر] باعث می‌شد که می‌توانستند درون خانواده ازدواج داشته باشند. خب اگر ازدواج این‌جوری امکان‌پذیر بوده، خروج افراد از بیت محسوب نمی‌شده. اما امکان ازدواج بیرون هم بوده یا نبوده؟ بوده. ازدواج درون هم امکان‌پذیر بوده. و محبوب‌ترین زنان، همسر [اصلی] بود و گاهی به وسیله ادعا، مقام پسر را پیدا می‌کرد. می‌گوید یک همسری را که خیلی آن صاحبش [یعنی] صاحب بیت دوست داشت، می‌گفت این فرزند من است. همسر را می‌گفت فرزند من است. ادعا می‌کرد که این فرزند من است. وقتی فرزند می‌شد، ارث می‌برد. آن‌وقت دیگر این مقام ادعایی که همسر را مقام پسر قرار بدهند [وجود داشت]. این‌ها قانون‌های ارث آن زمان را دارد بیان می‌کند. به وسیله ادعا [زن] مانند فرزندخوانده به تساوی ارث می‌برد. این زن هم مساوی با آن‌ها ارث می‌برد. منتها قاعده‌اش چی بود؟ این زن حکم فرزند پیدا کند از جهت ادعا. و اما بقیه همسران این حکم را نداشتند. و دختری که ازدواج کرده بود، ارث نمی‌برد، از ترس انتقال مال به خارج از بیت. و دختری که هنوز ازدواج نکرده بود، نصف سهم پسر ارث می‌برد. پس همسران غیر کبیره، یعنی همسرانی که جوان بودند، ارث نمی‌بردند. چرا؟ چون امکان ازدواجشان بود، ارث نمی‌بردند تا این‌ها دوباره مال را خارج نکنند. اما همسری که دیگر کبیره بود و امکان ازدواجش نبود، ببینید چقدر دقت در آن ملاکی که مرحوم علامه بیان کردند در ارث شدید بوده، آن زنی که پیر بود [و] دیگر امکان ازدواجش نبود، آن ارث می‌برد. پس همسران غیر کبیره و دختر ازدواج کرده محروم بودند و همسر کبیره و فرزندخوانده و دختری که هنوز ازدواج نکرده بود، ارث می‌بردند.

۵. قانون ارث در میان اعراب جاهلیت

عرب هم که می‌گوید مطلقاً ارث را به فرزندان کوچک و دختران و زنان کلاً منع کرده بود. فقط به اولاد بزرگی که قدرت دفاع داشته باشند یا «عصبه». «عصبه» کیا هستند؟ عصبه فامیل‌های پدری یعنی برادر، پدر [و] مثل این‌ها ارث می‌بردند. این هم حکم عرب بود.

نتیجه‌گیری: محرومیت جهانی زنان از ارث در زمان نزول قرآن

می‌گوید این حالتی بود که آیات [ارث] نازل شد، و این [مطالب] را بسیاری از کتب تاریخ آداب و رسوم ملت‌ها و سفرنامه‌ها و کتب حقوق و امثال آن‌ها ذکر کرده‌اند، برای کسی که اراده اطلاع از تفاصیل قول را دارد. ما خلاصه کردیم آنچه بود. خلاصه آنچه از همه موارد گذشته به دست می‌آید این است که دنیا در آن روز بر محرومیت زنان استقرار یافته بود، به عنوان اینکه آن‌ها یا همسر بودند یا مادر یا دختر یا خواهر؛ مگر با عناوین دیگری [مانند] مختلفی که گفتیم، [مثل] ادعا بکند کسی همسرش را که فرزندش باشد. و [همچنین] بر محرومیت کودکان یتیم، مگر در بعضی موارد [مانند] جایی که محبوب این [صاحب بیت] باشد و وصیتی کرده باشد، تحت عنوان ولایت و قیمومت دائمی و غیر منقطع.

این تا اینجا نگاه به زمان نزول آیات ارث در زمان صدر اسلام بود. از [اینجا به بعد]، مطلب بعدی این است که اسلام در این ظرف چگونه آمد و این [قانون] را آورد و چه قاعده‌ای آورده. ان‌شاءالله جلسه بعد از نماز در خدمت دوستان هستیم. و سلام علیکم و رحمت الله و برکاته. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل [فرجهم].

جلسه پرسش و پاسخ

[حضار]: [در مورد] پول راکد، [حکم] تصاعدی بود؟

[استاد]: نه دیگه، عرض کردیم. پول راکد را به کار می‌انداخت، سود مناسبی‌اش را هم به خودش [یعنی] صاحبش می‌داد.

[حضار]: بعد خود اصل مال چی؟

[استاد]: اصل مال هم صاحبش [بود]. مالکیت از کسی سلب نمی‌شد.

[حضار]: نه، [مالک] صاحبش بود اما چون محبوس کرده بود…

[استاد]: به خاطر آن حبسش را از بین می‌برد، می‌شکست، به کار می‌انداخت. سود مناسبی را هم که کرده، حق آن عمل را برمی‌داشت، حق عملی که انجام شده را. سود را به صاحبش می‌داد با اصل مال. الان [هم] نمی‌کنند این کار را، ولیکن مثلاً وقت‌هایی که احتکار می‌شود، [وقتی] احتکار می‌کنند، آن موقع این کار را می‌کنند. می‌گویند این برنج را احتکار کرده، می‌آوریم بیرون با قیمت مناسب می‌فروشیم، اصل پول را و سود مناسبی که آن باید می‌کرده را بهش می‌دهند.

[حضار]: [در مورد قانون فارس]، زوجه کبیره می‌فرمایید [یعنی] ازدواج کرده یا دختر…

[استاد]: بله، نه، آن زوجه کبیره یعنی همسر بزرگ، همسری که پیر شده، یعنی همسری که حالا مثلاً دیگر امکان ازدواجش نیست. به آن ارث می‌دادند. ولی دختری که ازدواج نکرده [و] در خانه است، چون هنوز نرفته، به این ارث می‌دادند. چون بالاخره عروسی دارد، جهاز می‌خواهد، هنوز نرفته.

[حضار]: بله، [در] قرآن…

[استاد]: این‌ها یک سری‌اش عیبی ندارد. به دختری که در خانه است ارث بدهند، اما آن دختری که رفته بیرون را ارث نمی‌دادند، آن خلاف است. بله. یا بچه‌ای که کوچک است [را] ارث نمی‌دادند، خلاف است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *