مقدمه و طرح بحث
سلام علیکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
دست شما درد نکند، باز هم بزرگواری کردید. خب، در بحثی که در ادامه و ذیل آیات یازدهم تا چهاردهم سوره [شریفه] نساء داشتیم، در مباحث الحاقی به این سه آیه، مباحثی مطرح شده بود. از جمله، یکی از آن مباحثی که داشتیم راجع به آن گفتگو میکردیم، این بود که چرا سهم مردان غالباً دو برابر سهم زنان در ارث قرار داده شده است؟ در بعضی موارد مساوی قرار داده شده [است] و در خیلی از موارد نادری هم سهم زن بیشتر قرار داده شده [است]؛ که آنجایی بود که میت فرزند نداشته باشد و مادر، در صورتی که میت برادر و خواهر نداشته باشد، او در حقیقت یکسوم میبرد و پدر یکششم میبرد.
اگر یادتان باشد، فقط این مورد است که سهم مادر بیش از سهم پدر است که [در نتیجه] سهم زن بیشتر از سهم مرد شده [است]. اما در غالب موارد که فرزندان باشند یا خواهر و برادران باشند، [قاعده] ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۱۱) صدق میکند.
حکمت تفاوت سهمالارث: عقل معاش در برابر عقل معاد
[پرسش این است که] چرا دو برابر؟ با اینکه ممکن است احتیاج زن بیشتر باشد و مرد زودتر به کار میرسد و قوت دارد و میتواند خرج خودش را تأمین بکند. این مبحث را مرحوم علامه [طباطبایی] به تفصیل در جلسات گذشته، [و طی] دو جلسه، راجع به آن صحبت کردیم.
نکته ممیز و اساسی این بود که ما یک عقل معاش داریم [و] یک عقل معاد. عقل معاش در زندگی نتیجهاش را نشان میدهد [و] مذموم نیست؛ به عنوان عقل [ذاتاً] مذموم نیست. اگر [این عقل] منحصر بشود به عقل معاش، به طوری که آن عقلِ حسابگر انسان را از معاد باز بدارد، البته مذموم میشود. هر چیزی که اینگونه باشد، مذموم میشود. دنیا فی نفسه مذموم نیست؛ بدن مذموم نیست. اما اگر دنیا و بدن، تعلق انسان را به گونهای بکند که از معاد باز بدارد، مذموم میشود.
پس عقل معاش در نگاه اولی یک توانایی است که خدا به مرد بیش از زن داده [است]. غالباً اینگونه است که مرد از عقل معاش بهرهمندتر است. در مقابل عقل معاش، احساس و عاطفه در [زن] شدیدتر است. این دو، مکمل هم برای زندگی هستند ولی هر دو با هم، کنار هم که قرار گرفتند، راه حرکت به سمت معاد را با مکمل بودنشان فراهم میکنند.
تفکیک مالکیت و مصرف
لذا چون [خداوند] عقل معاش را در مرد قویتر قرار داد، سرمایه و مالکیتش را برای مرد بیشتر قرار داد که دوسوم مالکیت را برای مرد قرار داد [و] یکسوم مالکیت را برای زن قرار داد. اما در مصرف، دوسوم مصرف را برای زن قرار داد [و] یکسوم مصرف را برای مرد قرار داد. این البته در حد دعوا است، و الا در حد زندگی، مرد که مالک میشود، زن هم مالک شده [است]، چون با هم یکی هستند. زن که مالک میشود، مرد هم مالک شده [است]. اینجا آن حد [قانونی] است؛ اما حد دعوا، که اگر دعوایی بشود، قانون باید مرزبندی داشته باشد تا آن مرزبندی نشان بدهد که [حقوق] باید چگونه باشد. این در حد دعواست؛ نه اینکه در یک زندگی متعادلی که مرد و زن همه زندگی و هستی و مالشان مربوط به هم است، بگوییم پس بهتر است برویم از حالا تفکیک کنیم [و اموال را] جدا کنیم. نه، این تفکیک و جدایی به عنوان اصل اولی و مطلوب اولی نیست، اما در بحث دعوا، این مسئله معلوم است [که] حق هر کسی چگونه است؛ حق هر کسی معلوم است.
خب، پس اگر به زن یکسوم را دادند [و] گفتند تو مالک این هستی، ولیکن هیچ وجوبی برای هزینه برای تو قرار ندادیم. یکسوم مال توست، اما وجوب نفقات تو را هم بر عهده چه کسی قرار دادیم؟ بر مرد قرار دادیم که یا همسر توست یا پدر توست. در آنجا، وجوب نفقه برای تو قرار داده شده است. پس اگر دوسوم به مرد داده میشود، از این دوسوم، یکسومش را لااقل باید بدهد خرج زن بکند، چون عدالت در خرج هم باید باشد؛ یکسوم خرج خودش، [و] یکسوم خرج زن را هم شامل میشود. غیر از آنکه عمده خرجهای مردان مربوط به زندگی مشترک است. خانهای بخرد، وسیلهای بخرد، کاری بکند، وسیلهای برای [خانه بخرد]، هرچیزی که میخرد مشترک است و هر دو مصرف میکنند. اینجور نیست که خرج شخصی خاصش بیش از یکسوم باشد.
خب، پس این خرج هم باز برمیگردد به چه؟ غیر از اینکه باید هزینه شخصی زن را بدهد، [یعنی] لباس و پوشاک و خورد و خوراک [و] تمام آن لوازم ضروری یک خانم را باید تأمین کند، هزینههای زندگی را هم باید تأمین بکند [و] هزینه شخص خودش را هم باید فراهم بکند. خب، پس دوسوم مصرف به زن برمیگردد: یکسوم مال خودش بود، یکسوم هم از آن دوسومِ مرد را در مصرف، وجوباً شریک است. مرد هم یکسوم در مصرف را دارد. پس این عقل معاش، مالکیت را شامل میشود؛ سرمایهگذاری و سودآوری و بهرهدهی را، اینها را شامل میشود؛ گردش مالی و ریسکپذیری را شامل میشود که مرد مالک است که انجام بدهد تا از ثمرهاش، آن زندگی را تأمین بکند. ولی زن با احساسات و عواطفی که قوی دارد، زندگی را میچرخاند [و] مصرف را مدیریت میکند. حالا که وسایل در خانه است، میتواند با بهترین نگاه و توجه، باصرفهترین و زیباترین [محصولات] را از همین مواد تولید بکند [و] ایجاد بکند تا مصرف مدیریت بشود. پس او [مرد] مالکیت است [و] این [زن] مصرف است. [این دو نقش] برای این دو دسته قرار داده شده تا این دو [جنبه] مدیریت بشود. اگر قرار بود هر دو خصوصیت مردانه داشته باشند یا [هر دو] زنانه داشته باشند، زندگی نمیچرخید [و] آن پایه قالب زندگی شکل نمیگرفت.
تحلیل علامه طباطبایی از آیات سوره روم
بعد از اینکه مرحوم علامه این مباحث را مفصل مطرح کردند، به این نکته رسیدند که یک نکته بسیار کلیدی است. این نکته کلیدی را در اینجا [بیان میکنند] و قال ایضاً. آیهای را ایشون شاهد مثال میآورد که ذیل خود آیه در المیزان که سوره [شریفه] روم باشد، آیه ۲۱، این مطلب را آنجا نفرموده [است]. لذا دأب مرحوم علامه این نیست که همیشه همه نکات را ذیل خود آیه بگوید؛ این را هم باید بدانیم. گاهی این آیه را در جاهای مختلف استشهاد به آن میکند [و] نکاتی را از این آیه در ارتباط با ضمیمه آیات دیگر استنتاج میکند که در جایی که آن آیه را به تنهایی دارد به کار میبرد، استنتاج نمیکند. این [رویه] مکرر در المیزان پیش آمده [است]. لذا اگر یک موقع تفسیر یک آیه را از المیزان خواستید، فقط به ذیل خود آیه رجوع نکنید، بلکه استعمال این آیه در جاهای مختلف دیگر را ببینید. آن استنتاجهایی که از آن استعمال ایجاد کرده و به دست آورده، مهم است. مثلاً یکیاش همین آیه است. یکیاش خود آیه ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾ (سوره شریفه فاطر، ۳۵:۱۰) است که ذیل آیه که رجوع میکنید، نکات خوبی را فرموده [است]، اما ایشان در یکی از مباحث دیگر به این آیه استشهاد کرده [است]. بعد میبینید آنجا تازه یک [سری] شواهد کلیدی را از این [آیه] استخراج میکند که ذیل آیه اصلاً اشارهای هم به آن نشده [است]. این دأب ایشان است که میخواهد بگوید تفسیر قرآن به قرآن [همین است]. یعنی وقتی این آیه به آیات دیگر ضم میشود و ضمیمه میشود، از آن معانی بالاتری هم استخراج میشود تا وقتی [که] خود آیه را به تنهایی میبینید.
خب، اینجا میفرماید که: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ﴾ (سوره شریفه روم، ۳۰:۲۰) ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾ (سوره شریفه روم، ۳۰:۲۱).
«فَانظُر…» از اینجا [به بعد، کلام علامه است]. اینجا را ببینید. من ذیل آیه را آوردم، حالا رجوع میکنیم، آنجا یک نکاتی را فرمودند، اما این نکته را فقط اینجا فرمودند: «فَانظُر إلَی عَجیبِ بَیانِ الآیَتَینِ حَیثُ وَصَفَ الإنسانَ وَ هُوَ الرَّجُلُ بِقَرینَةِ المُقابَلَةِ…». اینجا آمده میگوید این [انسان]، رجل است. چرا رجل است؟ آنجا [در ذیل آیه] نمیگوید رجل است. اینجا میگوید این رجل است، چون بلافاصله دنبالش میفرماید: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا﴾. معلوم میشود اینجا دارد زن را بیان میکند که [در مقابل آن]، ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾ مربوط به مرد است که در زمین برای تجارت، کسب و کار [و] اینور و آنور رفتن منتشر میشوند. این ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾ از اینجا نشأت گرفت. [ادامه کلام علامه:] «…فَانظُر إلَی عَجیبِ بَیانِ الآیَتَینِ حَیثُ وَصَفَ الإنسانَ وَ هُوَ الرَّجُلُ بِقَرینَةِ المُقابَلَةِ بِالإنتشارِ وَ هُوَ السَّعیُ فی طَلَبِ المَعاشِ وَ إلَیهِ یَعودُ جَمیعُ أعمالِ اقتِناءِ لَوازِمِ الحَیاةِ». همه آنچه را که از لوازم حیات لازم است، جمع میکند. میرود اینجا این را بگیرد، میرود آنجا آن کار را بکند، میرود آنجا آن وسیله را فراهم [کند]؛ یعنی جمیع لوازم حیات را با این رفت و آمد و انتشارش [تأمین میکند]. حالا این انتشار ممکن است در شهر خودش برای کار باشد، ممکن است شهرهای دیگر، ممکن است کشورهای دیگر [یا] سرزمینهای دیگری را [شامل شود]؛ همه را شامل میشود. از اینکه باید صبح بلند شود برود سر کار تا شب برگردد، حالا کار نزدیک باشد [یا] دور باشد، تا بتواند لوازم زندگی را تأمین بکند.
این وظیفهاش است که باید [انجام دهد]. لذا اگر گاهی میگویند که مرد اگر ازدواج بکند، اینجا خدا روزی را فراهم میکند [و] وعده داده، این هم وعده معنوی الهی است که داده [است]. وعدهای که داده همین است که وقتی مرد احساس تکلیف به او دست میدهد که وظیفه تأمین دیگران بر عهدهاش قرار گرفته، این تکلیف برایش یک بیدار کردن انگیزه و قوا است که حالا با قوت بیشتری حرکت بکند برای اینکه بتواند زندگی را بچرخاند. قوایش با این تکلیفی که برایش [ایجاد شده] به فعلیت میرسند. این هم یکیاش است؛ نمیگوییم فقط این [عامل] است، این هم یکی از ثمراتش است. تا وقتی که انسان این انگیزه را ندارد، خیلی حرکت برای تأمین معاش هم برایش جدی نیست. حداکثرش میگوید بالاخره من یک نان خالی و آبی را میتوانم بخورم سیر شوم دیگر، حالا خیلی نرفتم هم، صبح زود هم بلند نشدم هم، نشدم. اما هر کسی که ازدواج میکند، غالباً اینجوری است، اینگونه است که تحرکش، حرکتش، تکلیفش و تواناییاش بیشتر از سابق میشود. همینطور وقتی بچهدار میشوند، باز میبینی یک مرتبه دیگری از توانایی در انسان بیدار [میشود]؛ در زن یک جوری، در مرد جور دیگری بیدار میشود.
نقش «انتشار» مرد و «سکونت» زن
تعبیر [علامه] خیلی زیباست، از اینجا به بعدش را دقت بکنید: «وَ إلَیهِ یَعودُ جمیعُ أعمالِ اقتِناءِ لَوازِمِ الحَیاةِ بِالتَّوَسُّلِ بِالقُوَّةِ وَ الشِّدَّةِ…». هم تواناییهایش، هم شدت در به کارگیری آن قدرتهایی که قبلاً داشت. «…حَتّی فِی المُغالَباتِ وَ الغَزَواتِ وَ الغاراتِ». یعنی حتی اگر لازم باشد جایی بجنگد، جایی لازم باشد در حقیقت در مقابل غارتهایی که میکردند دفاع بکند، در مغالبات و غزوات و غارات [این شدت و قوت را به کار میگیرد]. «وَ لَو کانَ لِلإنسانِ اقتِناءٌ وَ انتِشارٌ فَحَسبُ…». اگر برای انسان این انتشار مردانه بود فقط که برود پخش بشود، به این صورت تنها این بود، «…لَانقَسَمَ أفرادُهُ…». یعنی اگر زندگی فقط مردانه بود، اقتضایش رفتن و پخش شدن بود، اما این رفتن و پخش شدن، برگشتن غالباً در آن نبود. میرفت آنجا، همانجا میماند. [فردی] دیگر میرفت آنجا، میماند. ایشان میفرماید که: «لَو کانَ لِلاِنسانِ انتِشارٌ فَحَسبُ لَانقَسَمَ أفرادُهُ إلَی واحِدٍ یَکُرُّ وَ آخَرَ یَفِرُّ». یعنی [افراد] تقسیم میشدند به اینکه عدهای جنگجوی حملهکننده [باشند]، حملهکننده در تهاجم، [و] عدهای هم فرارکننده. مردانی که مغلوباند، فرار میکنند. عالمِ مردان تقسیم میشد به عدهای حملهکننده و عدهای فرارکننده. چون برای چه میخواست بجنگد؟ [برای] قدرت و غلبه. غلبه هم که حدی ندارد. یکی پس از دیگری، دائماً جنگها به سوی جنگهای فراوان و شکستها میرفت. غلبهها و شکستها دائماً این بود.
«لاکِن…» ببینید چقدر زیبا استفاده کرده [است]. «لاکِنَّ اللهَ سُبحانَهُ خَلَقَ النِّساءَ وَ جَهَّزَهُنَّ بِما یوجِبُ رُجوعَ الرِّجالِ». [خداوند] جوری کرده که مرد اگر میرود حمله بکند [و] جایی را بگیرد، میخواهد برگردد تا سکونت پیدا بکند. لذا رفت و برگشت است، نه رفتن و رفتنِ فقط. خیلی تعبیر زیبایی از آیه استفاده کرده [است]. آیه میفرمrayed که: ﴿خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ﴾؛ این رفتن و پخش شدن است، مثل «جَرَادٍ مُنْتَشِرٍ» که در قرآن میگوید، ملخها که حرکت میکنند و پخش میشوند. میگوید افراد بشر هم، مردان، ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾. بعد از این خلق، ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا﴾. این ﴿لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا﴾ یعنی چه؟ یعنی «لِیَرجِعَ إلَیها»، که برای سکونت [برگردد]، نه فقط بروید که برنگردید. این، رفتن و برگشتن است. محل و مأوا دارد؛ محل سکونت و آرامش دارد. دفاع از خانه و خانواده [محور] میشود، نه حمله و فتح کردنِ فقط. حمله برای غلبه بر آن مغالبات دیگران است تا خانه و خانواده را حفظ بکند. چقدر آیه زیبا در اینجا شکل گرفته است! تعبیر زیبایی است که هم ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾ است، اما نه ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾ مطلق، بلکه ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾ی که گره خورده به ﴿لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا﴾ که وقتی با این معنا پیدا کند، این یک معنای کاملی میشود.
[شاگرد: این کافر…] بله دیگر، این فطری است. اصلاً در همه انسانها فطری است، یعنی همه انسانها همین را دارند؛ کاری به ایمان ندارد. لذا در حیوانات هم همین قرار داده شده غالباً که حیوان هم از سرزمینش دفاع میکند، از منطقهاش، تا آن ﴿لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا﴾ی او در درون آن منطقه شکل بگیرد، تا کسی به حریمش تجاوز نکند. منتها در انسان قویترش شکل گرفته و این قرار داده شده است. «…اللهُ سُبحانَهُ خَلَقَ النِّساءَ وَ جَهَّزَهُنَّ بِما یوجِبُ رُجوعَ الرِّجالِ وَ جَعَلَ بَینَهُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً». خیلی زیباست که اگر آنجا غضب برای دفاع [و] انتشار برای قوه و شدت لازم است، بلافاصله با مودت و رحمت، این تکمیل میشود؛ این [مجموعه] به کمال میرسد.
زن به مثابه رکن اجتماع انسانی
لذا ببینید: «فَیَجتَذِبنَ الرِّجالَ». زنان هستند که مردان را جذب میکنند، نگه میدارند [و] حفظ میکنند تا از انتشار بازگردند؛ تا از آن رفتن برگردند. ببینید اینها خیلی جالب است. «فَیَجتَذِبنَ الرِّجالَ بِالجَمالِ وَ الدَّلالِ وَ المَوَدَّةِ وَ الرَّحمَةِ». حالا این نکته را ایشان بعد از این [مطرح میکند که] کلیدیترین نکتهای است که الان میخواهد استفاده کند: «فَالنِّساءُ هُنَّ الرُّکنُ الأَوَّلُ وَ عامِلُ الجَذبِ لِلإجتماعِ الإنساني». پس آن چیزی که اجتماع را، مجتمع را، شکل میدهد، رکن اساسیاش زنان هستند. چرا؟ چون مردان در پی انتشار بودند. انتشار، دور شدن است؛ اما اجتماع، در حقیقت برگشتن و شکل دادن [است]. اجتماع، آن خانواده و شهروندی را شکل میدهد. رکن اول اجتماع، زنان هستند که با اجتذاب و جذب [عمل میکنند] نسبت به مردان که اگر میروند، برگردند؛ رفتن بدون بازگشت نباشد؛ رفتنی باشد که میخواهد این جمع را حفظ بکند.
پس آن چیزی که سبب میشود مرد برگردد [و] در خانه [بماند]… ببینید، مردانی که میروند سر کار [و] میل به برگشتن ندارند، غالباً مربوط به این است که آن زن در خانه موفق نبوده که مرد را جذب کند که او را برگرداند. یک موقع شدت و حدت کار است، اما با این حال، اگر این شدت و حدت کار هم باشد، وقتی مرد برمیگردد، اثرش این است [که] با شدت بیشتری هم برمیگردد، با جذبه بالاتری هم برمیگردد. اگر فاصله میشود، چند روز نمیآیند، اما حالا که برمیگردد، با شوق بیشتری برمیگردد. اما یک موقع هست که مرد از خدايش است که مأموریت به او بدهند [و در خانه] نباشد. این معلوم میشود هسته جذب در خانه خراب است، ضعیف است؛ هسته اجتماع شکل نگرفته [است]. هسته اجتماع به زن برمیگردد. نمیگوییم مرد نقشی ندارد، اما نقش اصلی مربوط به زن است. نقش مرد در انتشار است. نقش زن در جذب کردن و اجتذاب دوباره این [مرد] است تا او را برگرداند.
پیامدهای راهبردی برای ساختار جامعه
هرچقدر این نقش در جامعه شدیدتر بشود، انسجام جامعه و اجتماع قویتر میشود. از خانه شروع میشود اما به جامعه کشیده میشود. مردانی که در جامعه انتشار پیدا میکنند اما زنانشان جاذبه و اجتذاب ندارند، [جامعهای با] اجتماعی شکننده است. زنانی که اجتذاب ندارند، گاهی نقش مردانه ایفا میکنند، یعنی خودشان پخش میشوند، اما قوه دیگری که اینها را برگرداند، آن دیگر در کار نیست. آنجایی که مرد پخش میشد، زن قوه جاذبه برگرداندن را حفظ میکرد. اما اگر زن نقش انتشار را، آن هم نه به نحو خاص و موردی، بلکه به نحو عمومی بخواهد ایفا بکند، آن موقع میبینی نقش جذبهای که بخواهد اینها را برگرداند، کمرنگتر میشود. لذا میبینید هی گسست اجتماعی بیشتر میشود.
خیلی بحث دقیقی است. یعنی اگر کسی به عنوان یک نگاه راهبردی به این مبحث نگاه بکند، برنامهریزی اجتماعی باید بر این مبتنی بشود که ما چکار بکنیم که نقش مردان در انتشار، اگر این گسست در رفتن [برای] کار، این جدایی برای رفتن سر کار، لازم و ضروری است، آن اجتزاب و جذبه خانه و خانواده و محیط جامعه، قدرت برگرداندن این منتشر [شده] را پیدا بکند تا پیوستگی جامعه در حقیقت محقق بشود؛ که این نقش با پررنگ کردن نقشهای زنانه شکل میگیرد. این را باید روش دقت کرد که از خانه هم شروع میشود. در نگاه خانوادگی، نقش زن آن ﴿بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ است، ﴿لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا﴾ است، در مقابل نقش مرد که ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾ است. یعنی این دو نقش با هم، در جامعه پیوستگی ایجاد میکند. او با انتشارش کسب [و] جمع مال و وسایل میکند و این با اجتزابش خانواده را محکم میکند و او را برمیگرداند و حفظ میکند. خیلی زیبا این مسئله در اینجا با استفاده از قرآن شکل گرفته [است]؛ یعنی با نگاه قرآنی [است] که انسان اطمینان پیدا میکند که نقش هر کدام از اینها چگونه است.
حالا اگر این دو نقش اساسی قرار داده شد، ولی در کنارش قرار شد مردان و زنان نقشهای کمکی هم نسبت به هم داشته باشند، یعنی زن کار بکند تا خانه تأمین بشود و مرد نسبت به نقش خانه و خانواده، نقش فعالتری را انجام بدهد تا خانه منسجمتر باشد، این با حفظ اولویت این دو نقش است. یعنی نقش زنانه نباید توسط مرد انجام بشود؛ مطلقاً. یعنی مطلقاً که میگوییم، یعنی زن این نقش را کنار بگذارد [و] مرد بخواهد این نقش را به عهده بگیرد و از آن طرف، نقش مرد را که انتشار است، مرد بگذارد کنار [و] زن به عهده بگیرد. این سبب [انسجام] نمیشود؛ سبب اجتماع نمیشود غالباً و لذا اختلال ایجاد میشود.
پس اگر ما این را به عنوان نگاه الهی و برنامهریزی الهی دیدیم، از این تعبیر نمیترسیم که اینجور به صراحت بیان کنیم که اگر یک شغل در جامعه، مثلاً در جایی امکانپذیر بود [و] برای این شغل، مردی و زنی «علی السواء» قرار داشتند که هر دو شرایطشان از جهت تخصصی، علمی [و] همه شرایط مساوی بود، ما از منظر الهی قائل میشویم به اینکه اولویت با اشتغال مرد است. خدا این [وظیفه] را بر دوش مرد قرار داده [است]، مگر استثنایی در کار باشد؛ به طوری که برای این مرد شغل دیگری امکانپذیر باشد [اما] برای این زن شغل دیگری امکانپذیر نباشد، [یا زن] سرپرست خانواده باشد [و] اشتغال او ضرورت داشته باشد. خب اینها جدا. اما در نسبت تساوی شرایط عرض کردیم. اگر شرایط مساوی باشد، در آنجا اشتغال مرد اولی است نسبت به زن. چرا؟ چون خدا میفرماید که ما خلق کردیم ﴿إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ﴾. کار مرد این انتشار است. ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا﴾؛ کار زن این ﴿لِتَسْكُنُوا﴾ است؛ ایجاد آرامش و مودت و رحمت است. یعنی اگر این برنامهریزی در اجتماع به عنوان یک نگاه حاکمیت الهی دیده بشود، جزو اصول اشتغال جامعه دیده میشود. البته برای زن به همین نسبت باید تسهیل ایجاد بشود تا بتواند نقش ﴿لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ را محقق بکند.
مراتب طولی سکونت و آرامش
[شاگرد: بله، مراتب طولی…] یعنی اگر در خانه این سکونت ایجاد نشود، به سمت آن ﴿أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ (سوره شریفه رعد، ۱۳:۲۸) محقق نمیشود. باید این آرامش اولیه در نظام خانه ایجاد بشود تا این، سکوی حرکت [و] اقتضای حرکت به سمت ﴿تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ پیش برود. لذا همانجوری که عرض کردیم که رحمت رحیمی نازله رحمت ولایی و رحمت ولایی نازله رحمت رحمانی است، سکونت در خانه نیز نازله سکونت و آرامش و سکینه الهی است. یعنی آنجایی که میفرماید: ﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ﴾ (سوره شریفه فتح، ۴۸:۴)، آن سکینه و آرامش از بعد از اینکه این سکونت ایجاد بشود، محقق میشود. پس این سکونت، آماده شدن برای اقتضای بالاتر، برای استعداد بالاتر است. کسی که این سکونت را میچشد، طلب سکونت بالاتر در وجودش شکل میگیرد که اگر این سکونت نباشد، طلب آن سکونت هم در کار نیست یا امکانپذیر نمیشود. پس این، نازله آن میشود.
[شاگرد: بله…] [شاگرد: در خلق که میگیم به اصطلاح به عنوان خلق اگر خلق رو به عنوان…] بله. به عنوان خلقی که به اصطلاح ما نگاه جمعآوری مال و… آن اصل البته یعنی رکن اول در انتشار که آن به دست آوردن و سرمایه و زندگی کردن [است]، ایجاد… البته به این عنوان…
[شاگرد: ببینید ﴿خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ﴾ کلی هر دو است…] اشتراک هر دو است. «ثُمَّ» که [برای] تراخی در اینجاست، دو شق میکند: ﴿إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ﴾، یعنی بعد از اینکه همه شما را از تراب خلق کردیم، عدهای از شما ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾ [و] عدهای از شما [برای] ﴿لِتَسْكُنُوا﴾ [هستید]. پس این ﴿تُرَابٍ﴾ مربوط به هر دو است.
[شاگرد: بله… ﴿مِنْ أَنْفُسِكُمْ﴾ یعنی نوع…] ﴿مِنْ أَنْفُسِكُمْ﴾ یعنی از نوع شما دیگر. قبلاً هم این را در اول آیه داشتیم. ﴿مِنْ أَنْفُسِكُمْ﴾ یعنی از نوع شما.
جمعبندی و نتیجهگیری نهایی علامه طباطبایی
حیف شد که [کلام علامه تمام نشد]. «…وَ مِن هُنا ما جَعَلَ الإسلامُ الإجتماعَ المَنزِلیَّ وَ هُوَ الإزدواجُ هُوَ الأصلَ فی هذا البابِ». [اسلام] ازدواج را اصل در باب انسان و اجتماع انسانی قرار داد. قال تعالی: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ (سوره شریفه حجرات، ۴۹:۱۳). «فَبَدَأَ بِأمرِ الإزدواجِ مِنَ الذَّکَرِ وَ الأُنثَی» که اول آمده برای اجتماع، ذکر و انثی را ذکر میکند. بعد قبائل و عشایر و اینها را [ذکر میکند] که اول خانواده شکل میگیرد [و] از گسترش خانواده، قبائل و شعوب شکل میگیرد. «…وَ ظُهورُ التَّناسُلِ بِذلِکَ…» و فرزندان. «…ثُمَّ بَنی عَلَیهِ الإجتماعَ المُتَکَوِّنَ مِنَ الشُّعوبِ وَ القَبائِلِ. وَ مِن ذلِکَ یَظهَرُ أنَّ تَفضیلَ المَذکورَ فی قَولِهِ ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۳۴) إنَّما هُوَ…» اینجا آن بیان کلیدی است که نتیجه و ثمره آیه است که مرد در عقل معاش برتری دارد بر زن و زن در آن احساسات و عواطف برتری دارد بر مرد و لذا ضمیمه این دو، خانواده را شکل میدهد که هر دوی اینها در عقل معاد که حرکت به سوی خداست، که ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾، که [عقل] «ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجِنان» که آن [است]، در حقیقت شریک هستند.
یعنی در حرکت به سوی خدا هر دو شریکاند، هر دو واحدند، انساناند. اما در نظام حرکت درون این هدفی که میخواهند [طی کنند]، یکی مجهز به عقل معاش است، دیگری مجهز به احساس و عاطفه است و این دو با تکمیلشان با همدیگر، سرعت حرکت در [مسیر] ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ را ایجاد میکنند که عقل معاد است. پس اگر ما میگوییم مرد در عقل، تفاضل [و] فضیلت دارد، منظور عقل معاد نیست، بلکه عقل معاش است که قدرت برنامهریزی و کسب و تجارت را دارد که در این [زمینه] قویتر از زن است. زن هم در مقابلش، احساسات، عاطفه و قدرت مودت و رحمت و ﴿لِتَسْكُنُوا﴾ را دارد. این دو با هم که ضمیمه شد، زمینه حرکت با عقل معاد برای خانواده فراهم میشود که در انتهای آیه فرمود: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ که در آن همه مشترکاند.
و اگر [این تفاضل مربوط به] عقل معاد بود، باید میگفتیم که مرد در همه جهات فضیلت دارد، حتی در جهت حرکت و قرب به سوی خدا. اگر عقل، [یعنی] عقل معاد، [موجب] تفاضل مرد نسبت به زن شده بود، حتماً باید در حرکتش مرد فضیلت داشته باشد، در حالی که چه در اینجا، چه در آیات دیگر و چه در روایات، حرکت این دو را واحد میدانند. رجوع کنید به حدیث «اسماء بنت یزید انصاری» که آنجا پیغمبر [اکرم (ص)] میفرماید تمام وظایفی که برای مرد قرار داده شده، مقابلش برای زن در «حُسنِ تَبَعُّل» [یعنی شوهرداری نیکو] قرار داده شده [است]. جبرانش در آن است که آنها را حاصل میکند. (بحار الأنوار، ط-بیروت، ج ۱۰۳، ص ۲۵۱، ح ۴۷) پس در حرکت به سوی خدا هر دو واحد هستند، هرچند تکالیفشان [متفاوت] است.
پرسش و پاسخ پیرامون تفسیر آیات
[شاگرد: …یعنی به کارش میگیره انسان اما متوقف درش نمیشه…] بله، مثل اینکه انسان بدن را به کار میگیرد [و] معاش را تأمین میکند، اما در بدن متوقف نمیشود. عقل معاش یعنی حساب میکند، [آن را] به کار میگیرد، همه اینها را [انجام میدهد]، اما در عینی که این حساب و کتابها را دارد، فقط متوقف در حساب و کتاب نیست. میداند که خدا ﴿يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ هم هست. میداند که خدا رازق هم هست. یعنی علاوه بر این محاسبات، آن دستگاه محاسبه [الهی] را حاکم بر این هم میبیند. این را نفی نمیکند، اما متوقف در این هم نمیشود. این مرحله مردش است. زن هم این مرحله حساب [را دارد].
[شاگرد: اون هم تو حساب کتاب خودش تو کار خودش…] هر کدام نقششان را درست ایفا کنند، دیگری هم قبول کند [و] همراهی کند، هر دو شریکاند.
[شاگرد: عرض کردم مرحوم علامه میفرماید به لحاظ قرینه ﴿لِتَسْكُنُوا﴾… باعث میشود چی بشه؟ بگیم که یکیش مرد است دیگریش زن است.] عرض کردم که این [تفسیر] غالبی است، نه اینکه انحصاری باشد. یعنی [اینطور نیست] که زن نتواند منتشر بشود؛ این نیست که مرد مودت نداشته باشد.
[شاگرد: …وقتی قرینه میشه که فقط زن آرامش بده…] بله دو طرفه است. اما آن، تکلیف دو طرفه [نیست]. آن وظیفه اولیاش… وظیفه اولی مرد چیست؟ ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾ است. وظیفه اولی زن چیست؟ ﴿لِتَسْكُنُوا﴾ است. [ادامه کلام استاد:] مودت و رحمت، عمل جذب است. دو طرفه را جذب میکند. یک طرف [و] یک بعد، انتشار دارند. [شاگرد: میگم از آیه حداقل…] نه ببینید، بعد انتشار را، بعد انتشار را، در دین به عهده کی گذاشته؟ [شاگرد: …] بعد سکونت و آرامش را در دین به عهده کی گذاشته؟ خب اینجا دارد همین دو تا را بیان میکند دیگر. معلوم است دیگر. یعنی اگر شما… خدا رحمت کند آیتالله بهجت میفرماید: «ما که بیگانه از دین نیستیم که، ذوق دین را میفهمیم». یعنی آیه کاملاً با ذوق دین دارد بیان میکند. ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾ در دین وظیفه مرد است، چون وظیفهاش این است که اقتناء مال بکند، درسته؟ و وظیفه زن این است که خانه را مهیا بکند. آیه دارد [این را میگوید]. منتها قالبی است، نه اینکه بگوییم که فقط کار زن ﴿لِتَسْكُنُوا﴾ است [و] فقط کار مرد ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾ است و مرد اگر مودت و رحمت به خرج بدهد خلاف تکلیف کرده و زن اگر ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾ را انجام بدهد خلاف [تکلیف کرده]. نه، این که نیست. معلوم است که هر کدام باید [نقش] دیگری را هم داشته باشند [و] کمک بدهند. اما وظیفه اولی مربوط به کیست؟ آنجا مربوط به مرد است، اینجا مربوط به زن است؛ وظیفه [اصلی]. اما اینکه مرد مودت و رحمت ندارد، بیمحبت است، نه، کسی این را نگفته. گفته وظیفه اولی زن این است.
[شاگرد: …تعدد اصل اولی نیست…] اصل اولی چیست؟ [شاگرد: …دنبال…] عرض کردم دیگر، آن میآید دنباله مسائل قرار میگیرد. [اصل اولی] همین زن و مرد است، درسته؟ اما آنها باید با این [اصل] محکم توجیه بشود، یعنی در این نگاه دیده بشود. مطلب درست است ولی استفاده از این آیه… [شاگرد: واقعاً ﴿مِنْ أَنْفُسِكُمْ﴾ خطاب به هم مرده هم زنه] بله. [شاگرد: … که خطاب به مرده فقط…] مرحوم علامه دارد از قرینه مقابله استفاده میکند. شما اگر موقعی ﴿خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا﴾ را فقط ببینید، البته این عام است. اما وقتی قبلش را میبینید که ﴿أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ﴾، میگوید این دو تا را با هم که قیاس میکنی…
[شاگرد: ﴿بَشَرٌ﴾ که اما ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾ تو نظام دین وظیفه کیه؟ وظیفه اولیش وظیفه کیه؟] نه، ببینید ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾ در مقابل… ببینید شما یک موقع نگاهتان به آیه مستقل است، بدون قرائنش. یک موقع میگویید که نه، آیه را با هم نگاه میکنید. میگوید ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾ را در مقابل ﴿لِتَسْكُنُوا﴾ بگیرید. دو تا را با هم آورده، نشان میدهد که یک جهت ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾ داریم، یک جهت ﴿لِتَسْكُنُوا﴾ داریم، درسته؟ مرحوم علامه ذیل خود آیه همان معنای شما را کرده [است]. ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾ را عام معنا کرده [است]، ﴿لِتَسْكُنُوا﴾ را هم نیامده خاص بکند در مسئله. اما اینجا که میآید در ذیل ارتباط آیات با همدیگر، اینجا میآید میگوید این قرائن در ضمیمه با هم، این [معنا] را از آن [میدهد]. این مهم است. این اجتهاد در این [مرحله] است. در سیاق، [یعنی] با ارتباط و ضمیمه آیات، که میگوید وقتی این ذوق ایجاد میشود، حالا از مجموعش این استفاده میشود، این مهم است. لذا ذیل آیه اینجور معنا نکرده [است]. ذیل آیه رجوع بکنید، مطلق معنا کرده [است]. گفته ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾ یعنی [پخش شدن] انسانها در زمین، بعد هم اینها دوباره میمیرند [و] برمیگردند به زمین؛ یعنی ﴿تَنْتَشِرُونَ﴾ [به معنای] اجزای خاک دوباره با همین پخش شدن انسانها [است]. یعنی آنجا آن معنا [را کرده]. اما ببینید چقدر، عرض کردم، زیبایی کلام این است که آیه را بیاوری در ضمیمهای با آیات دیگر و جای خودش، آنوقت معانی بیشتری از آن استفاده میشود.
این استعمال لفظ در اکثر از معنا هم نیست، بلکه استعمال لفظ در معانی طولی است. شما دیگر در معانی طولی… [این را میدانید]. لذا هیچکسی اشکال ندارد. معانی طولی آنجا ممکن است «علی المبنا» بشود.


