سلام علیکم و رحمت الله. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمینَ و صَلاةُ و سَلامُ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطّاهِرینَ. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّل فَرَجَهُم و الْعَنِ الدائِمَ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ اِلی یَومِ الدّینِ.

خب، برای اینکه سرعت مطلب را یک خورده بیشتر بکنیم، [سعی] می‌کنیم ان‌شاءالله نکات را خلاصه‌تر بگوییم. در ذیل آیه ۱۱ سوره [شریفه] نساء هستیم که بحث ارث مطرح بود و سهام و مواریث و فلسفه و حکمت این مسئله.

بررسی حکمت تفاوت ارث زن و مرد

حکمت سهم بیشتر مادر در فرض خاص

نکته دیگری که مرحوم علامه اینجا بیان می‌کنند این است که در همه حالات، سهم زنان کمتر از سهم مردان است؛ الا در یک مورد که آن موردی است که پدر و مادر نسبت به فرزند [ارث می‌برند]، در حالی که [میت] فرزندی ندارد و به اصطلاح برادر و خواهری هم برای میت نباشد، [در این حالت] سهم مادر یک سوم است و سهم پدر یک ششم است. در آن فرض اولی مسئله، مرحوم علامه می‌فرماید چرا اینجا تفاوت کرده، با اینکه در موارد دیگر تفاوتی نمی‌کند؟ به عنوان علت، نه، [بلکه به عنوان حکمت] می‌فرماید ببینید رابطه مادر با فرزند، شدتش بیشتر از رابطه پدر است. تعبیر این است که «اَمَسّ» است و رابطه قوی‌تر است و به همین جهت، چون ارث در دایره روابط بود و قُرب بود، مادر [جایگاه ویژه‌ای دارد]. هم خود این ارث، هم در نظام تکوین آشکار است، هم در موارد دیگر بیان شده که رابطه مادر با فرزند قوی‌تر است. به همین جهت چه می‌شود؟ ارث مادر هم در این مورد خاص، در صورتی که فرزند نباشد، بیشتر است.

نکته‌اش را ببینید، زیاد معطل نشویم: «إِنَّ فِي سِهَامِ الرِّجَالِ فِي الْإِرْثِ مَا يُفِيدُ أَنَّ سَهْمَ الْمَرْأَةِ يَنْقُصُ عَنْ سَهْمِ الرَّجُلِ دَائِماً إِلَّا فِي الْأَبَوَيْنِ فَإِنَّ سَهْمَ الْأُمِّ قَدْ يَرْبُو عَلَى سَهْمِ الْأَبِ بِحَسَبِ الْفَرِيضَةِ [الأولی]»، هرچند ممکن است وقتی وراث دیگری نباشند و بعد ارث به اصطلاح به «رَدّ» برگردد، سهم پدر بیشتر بشود، ممکن است. اما بالفَرض، آنجایی که فریضه است، آنجایی که سهم اولیه معلوم شده، اینجا سهم مادر بیشتر است. «وَ لَعَلَّ تَغْلِيبَ…»، حالا حکمتش، این‌ها مهم است. حکمت‌ها دید ایجاد می‌کند، جهان‌بینی به انسان می‌دهد. هرچند در حد حکمت، نه علت، ولی خود این حکمت‌ها کنار هم یک نوع جهان‌بینی برای در حقیقت فروع فقهی که ما ملتزم به آن هستیم، [ایجاد می‌کند]. این‌ها نگاه ایجاد می‌کند. به تعبیر حضرت آیت‌الله بهجت (رحمت الله علیه) در انسان ذوق ایجاد می‌کند، نه استحسان. ذوق ادراکی، تعبیری که انسان می‌تواند ذوق اهل بیت (علیهم السلام)، ذوق قرآن کریم را در مسئله، ذوق را بفهمد که این غیر از آن استحسان و قیاس است.

می‌فرماید: «وَ لَعَلَّ تَغْلِيبَ جَانِبِ الْأُمِّ عَلَى جَانِبِ الْأَبِ أَوْ تَسْوِيَتَهُمَا»، چون همیشه مرد بیشتر بوده، مساوی بودن هم خودش یک حکمتی می‌خواهد، چه برسد به اینکه سهم مادر از پدر چه بشود؟ بیشتر بشود. «لِكَوْنِهَا فِي الْإِسْلَامِ أَمَسَّ رَحِماً بِوَلَدِهَا»، یعنی مادر نسبت به فرزند «اَمَسّ» است، رابطه‌اش شدیدتر است. «وَ مُقَاسَاتِهَا كُلَّ شَدِيدَةٍ فِي حَمْلِهِ وَ وَضْعِهِ وَ حَضَانَتِهِ وَ تَرْبِيَتِهِ»، همه این‌ها را مادر تحمل می‌کند در حمل و وضع و حضانت و تربیت.

استناد قرآنی به رابطه قوی‌تر مادر

قال تعالی: ﴿وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا﴾ (سوره شریفه الأحقاف، ۴۶:۱۵)، این پدر و مادر را شامل می‌شود، ولی بلافاصله بعدش چه کار می‌کند؟ آیه را دقت بکنید: ﴿حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ كُرْهًا وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا﴾ (سوره شریفه الأحقاف، ۴۶:۱۵) که بلافاصله جریان [مادر] را مطرح می‌کند که حمل و فصال و این‌ها سی ماه، در حقیقت حمل و شیر دادن، آن هم با سختی و رنج شکل می‌گیرد که این نشان می‌دهد با اینکه هر دو [مورد توصیه هستند]، ﴿وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا﴾، اما در عین حال ترجیح جانب مادر را در ادامه آیه بیان می‌کند.

همچنان که در روایات اخلاقی هم همین مسئله الی ماشاءالله آمده که وقتی موسی کلیم از خدای سبحان [پرسید]: «خدایا به اصطلاح، أوصِني، وصیتی به من بکن، نصیحتی به من بکن»، آنجا در حقیقت خدای سبحان فرمود: «أوصيكَ في اُمِّكَ»، سه بار فرمود. بعد از آن [وقتی] باز که اصرار کرد، فرمود: «أوصيكَ في أبيكَ» [منبع دقیق این روایت با این سیاق یافت نشد، اما روایات متعددی در خصوص تقدم نیکی به مادر بر پدر وجود دارد، از جمله در الکافی، طبع الاسلامیه، ج ۲، ص ۱۵۸، ح ۴]. یعنی در بعضی نقل‌ها [مادر را] سه بار و در بعضی نقل‌ها یک بار مقدم کرد، بعد دوباره وقتی موسی (علیه السلام) اصرار کرد، آنجا [پدر] را ذکر کرد. یعنی باز بعد از [توصیه به خودش]، خدای سبحان که ذکر می‌کند، مادر را ذکر می‌کند و بعد پدر را. نمی‌خواهیم بگوییم مادر در هر چیزی مقدم بر پدر است، اما این اَمَسّ و حاجتاً و اَقرَب بودن به فرزند، در این جهاتی که آیات ذکر می‌کند، شاید حکمتی باشد برای اینکه در ارث هم سهم مادر را در بعضی از فروض بر پدر مقدم می‌دارد و بیشتر [قرار می‌دهد]، به طوری که اینجا مادر اصل می‌شود و پدر بعد از این ذکر می‌شود فریضه‌اش. این هم یک نکته‌ای است که باید به آن توجه کرد.

اینکه [فرمود] «لِكَوْنِهَا فِي الْإِسْلَامِ»، چون حقوقی که برایش در اسلام قرار داده شده، این را [نشان می‌دهد]. و الا نظام تکوین [هم همینطور است]، اما «فی الاسلام» به عنوان در حقیقت آن حقوقی که برای مادر ویژه قرار داده شده، دیده شده. به خصوص [در مقابل] ادیان سابق، نه ادیان الهی، [بلکه] مکاتب سابق. اگر یادتان باشد مرحوم علامه بیان کردند که ارزشی برای مادری قائل نبودند به غیر از خلاصه اینکه این کارها را باید انجام بدهد و وظیفه‌اش است و حتی در حقیقت به جبر و به سختی. اسلام اکرام کرده مادر را در کنار پدر. لذا شاید از جهت تشریع، بیان تشریعی است و الا در نظام تکوین، این حقیقت هست.

خب بعد می‌فرماید: «وَ خُرُوجُ سَهْمِهَا مِنْ نِصْفِ مَالِ الرَّجُلِ فِي هَذِهِ الْحَالَةِ إِلَى حَدِّ الْمُسَاوَاةِ أَوِ الزِّيَادَةِ تَغْلِيبٌ»، تغلیب جانب مادر قطعاً یک تغلیب است و هیچ [توجیه دیگری ندارد]، با اینکه مادر خرج ویژه‌ای ندارد در اینجا که بگوییم یک خرج ویژه‌ای بوده که این سهم [را بیشتر کرده]، مگر همانی باشد که گفتیم؛ رابطه قُربی که شدیدتر است. در بین پدر و مادر، مادر به فرزند رابطه‌اش شدیدتر است و چون حکمت ارث، [مبنای] ارث بر اساس قُرب بود که شما نمی‌دانید که ﴿أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۱۱)، در اینجا هم وقتی ذکر می‌کند که مادر را مقدم می‌کند یا بیشتر قرار می‌دهد، نشان می‌دهد «أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا» اینجا صدق می‌کند.

  • خب پس فرض خود فرزند…
  • ملاک دیدیم…
  • بله شدیدتره ولی…
  • چرا عیبی ندارد، آن هم جزئش است. یعنی از آن طرف که مادر نسبتش شدیدتر است، معمولاً فرزند هم بین پدر و مادر، آن رابطه محبتی‌اش با مادر نسبت دیگری است از جهت عطوفت. به خصوص اگر توجه بکنید به رنجی که مادر در خلاصه حمل و ولادت و تربیت و مریضی‌ها، تمام این‌ها، چه کار کرده؟ مادر یک غمخوار دیگری بوده. در عینی که پدر بی‌تفاوت نبوده ها، اما شدت مادر بیشتر بوده. عرض کردم این عیب ندارد، منتها آن را که خواستیم [بگوییم]، بیان قرآنی که ﴿وَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا﴾ بلافاصله از جانب مادر آورد که در حقیقت ﴿حَمَلَتْهُ كُرْهًا﴾ و همین‌طور ادامه داد، آن را خواستیم تثبیت بکنیم مطابق آیه باشد و الا این قاعده‌ای که در آنجا بیان شد، اینجا هم ساری است.

تبیین فلسفه دو برابر بودن سهم مردان

بعد می‌فرماید: «وَ أَمَّا كَوْنُ…»، حالا از اینجا یک بیانی دارد. این بیان را هم ببینید. این‌ها در حقیقت نگاه به زن در اسلام را دارد تبیین می‌کند، برخلاف آن چیزی که در فرهنگ ذهنی ما شکل گرفته و اسلام را نسبت به زن خلاصه یک، به اصطلاح نقصی برایش دیده‌اند. از آن [ابتدا] تا حالا، هرچه تا حالا خواندیم، ببینید نگاه چقدر متعالی است. حالا اینجا هم از جمله آن مسائل است که وارد می‌شود. با اینکه سهم مردان در خلاصه ارث، چه در فرزندان، چه مثلاً در برادر و خواهران، دو برابر سهم زنان است، درسته؟ حالا می‌خواهد بیان بکند این با آن نگاه متعالی چگونه سازگار است. سازگاری این با عدالت و آن نگاه متعالی.

تفاوت زن در خانواده و زن در اجتماع

می‌فرماید اولاً نگاهتان را شما نسبت به مردان و زنان [اینگونه] نبینید. یک موقع هست بعضی قواعد مربوط به زن در مقابل مرد به عنوان خانواده است، یعنی زن نسبت به شوهر. گاهی زن در برابر مرد در اجتماع است. دقت کردید؟ یعنی قواعدی که ذکر می‌شود گاهی مربوط به زن در خانه است که همسر است در برابر شوهرش، حقوقی ذکر می‌شود و گاهی زن در برابر مرد است به عنوان دو صنف از یک نوع. این دو تا احکامشان متفاوت است. بعضی از احکام مربوط به زن در مقابل شوهر است، یعنی در وظایف خانوادگی. اما زن در برابر مرد این حکم را ندارد. که اگر مثلاً می‌گوییم «الرجال قوامون»، این مربوط به زن در مقابل شوهر است، اما زن در مقابل مرد اینجور نیست که «الرجال قوامون علی النساء» باشند. که این تفاوت را ندیدن، توجه به اینکه این زن در کجا دیده می‌شود و لذا حکمش چگونه تبیین می‌شود، باعث بعضی از اشکالات شده.

حالا این را بیاییم جلوتر ببینیم. دقت در این مسئله و اینکه گاهی فضیلت در «معاش» باشد، نه در «عقل معاد». این هم یکی از علت‌های دیگر است که اگر گاهی اختیار مال را در دست مردان قرار می‌دهند، به واسطه فضیلت در عقل معاش است که این می‌تواند پول را به ثمر بنشاند، به سرمایه‌گذاری برساند، به سود و بهره‌وری برساند. این عقل معاش غیر از عقل معاد است که ایمان را در بر می‌گیرد. یعنی اگر در جایی فضیلتی در عقل معاش ذکر می‌شود، عیب ندارد. این یک خصوصیت است. در مقابلش هم زن هم خصوصیت دیگری در مسئله دیگری دارد. حالا این‌ها را می‌خواهد بیان بکند. این مسائل خیلی دقیق است، یعنی خیلی نگاه را برای انسان درست تصحیح می‌کند که یک موقع توسعه و ضیق بی‌خودی ندهیم. بعضی مسائل را توسعه ندهیم، بعضی جاها هم ضیق نکنیم. این حکم را درست فهمیدن [مهم است].

برتری مرد در “عقل معاش” و مسئولیت “انفاق”

حالا الان بیان می‌کنند، الان بیان می‌کنند: «وَ أَمَّا كَوْنُ سَهْمِ الرَّجُلِ فِي الْجُمْلَةِ ضِعْفَ سَهْمِ الْمَرْأَةِ»، چرا «فی الجمله»؟ چون گفتیم مثل مادر تفاوت می‌کند، پس بالجمله نیست، «فی الجمله» هست، یعنی معمولاً، غالباً. «فِي الْجُمْلَةِ ضِعْفَ سَهْمِ الْمَرْأَةِ فَقَدِ اعْتُبِرَ فِيهِ»، در اینجا معلوم می‌شود که «فَضَّلَ الرَّجُلَ عَلَی الْمَرْأَةِ»، اینجا مرد بر زن فضیلت داده شده، اما به چه جهتی؟ جهتش را باید دید. «بِحَسَبِ تَدْبِيرِ الْحَيَاةِ عَقْلًا»، عقل معاش را، تدبیرش را در مرد قوی‌تر قرار دادند. مرد محاسبه‌گرتر است، می‌تواند در محاسباتش سرمایه را به سود برساند، سرمایه‌گذاری و ریسک‌پذیری داشته باشد، قدرت اینکه این را به ثمر برساند و به ضرر منجر نشود، در وجود مرد است. لذا می‌فرماید که «الْمَرْأَةِ بِحَسَبِ تَدْبِيرِ الْحَيَاةِ عَقْلًا»؛ تدبیر الحیاة یعنی همین زندگی معاشی. این را می‌تواند، حیات نه به معنای حیات کل، بلکه حیات به معنای زندگی، همین زندگی معاشی. «بِحَسَبِ تَدْبِيرِ الْحَيَاةِ عَقْلًا»، یک. «وَ كَوْنُ الْإِنْفَاقِ اللَّازِمِ عَلَى عُهْدَتِهِ»، خرج زندگی هم بر عهده مرد است.

پس دو جهت: یکی اینکه قدرت عقلیه، عقل معاش مرد را خدای سبحان برتر از عقل معاش زن قرار داده، علتش را هم حالا باز ذکر می‌کنند و دومش این است که انفاق لازم بر عهده مرد است، [نه] بر عهده زن. لذا زندگی‌ها، یا زن در خانه دختر است، انفاقش و نفقه‌اش بر عهده مرد [یعنی پدر] است، یا همسر است، باز بر عهده مرد است. پس زن هرکه باشد، یا به عنوان نقش دختری است [که نفقه‌اش] بر عهده پدر است و یا به عنوان به اصطلاح همسری است [که نفقه‌اش] بر عهده به اصطلاح همسر و زوج است. پس پول را او باید بدهد. زن هرچقدر هم مال داشته باشد، بر عهده او خرج کردن در زندگی نیست. می‌تواند مالش را ذخیره کند و هیچ خرجی از او در حقیقت نکند. این بر عهده مرد است. مرد نمی‌تواند بگوید تو با اینکه همسر منی، چون پول داری، خودت باید خرج بکنی. نه، حق ندارد. وظیفه مرد است که انفاق و نفقه زن را در حد عرفی که لازم است به عهده داشته باشد، هرچند زن پولدار باشد. هرچند زن پولدار باشد و مال [داشته باشد]، هیچ حقی ندارد که بگوید خرج خودت را حتی بخواهی از مال خودت باید بدهی. نه، آن هم حق ندارد.

تحلیل آیه قوامیت مردان (الرجال قوامون علی النساء)

این دو تا را [در نظر بگیرید]، بعد می‌فرماید: قال تعالی: ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ﴾، منتها بلافاصله تقییدش را می‌زند: ﴿بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ بِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۳۴). اگر این قوامیت هست، مطلق نیست که مرد این فضیلت را داشته باشد. بلکه چه جهت است؟ «بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ» مربوط به همان عقل معاش است که در این قرار داده شده و «بِمَا أَنْفَقُوا» مربوط به آن وجوب انفاق است. که مرحوم علامه دو جهت گفت، دو جهت. یکی چه بود؟ عقل معاش در مرد قوی‌تر است. انفاق و نفقه بر مرد لازم است. درسته؟ آیه ببینید کاملاً همین دو تا را بیان می‌کند که ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ﴾ که مرد را بر زن برتری داد، این به معنای اطلاقی نیست، یعنی مرد در برابر زن به عنوان [یک انسان در اجتماع]، نه شوهر، بلکه [این] برتری است که عقل معاش در مرد قوی‌تر از عقل معاش در زن است. حالا این‌ها را باز تفصیلش را بیان می‌کنم. «وَ بِمَا أَنْفَقُوا»، بما انفقوا یعنی نفقه زن بر عهده مرد است. این به معنای زنی است که در برابر شوهرش است، و الا هر زنی که نفقه‌اش بر عهده هر مردی که نیست. زنی که به عنوان همسر است یا دختر است، این نفقه‌اش بر عهده زوج و یا پدر می‌باشد.

خب، «وَ الْقَوَّامُ مِنَ الْقِيَامِ وَ هُوَ إِدَارَةُ الْمَعَاشِ»، قوام از قیام است. قیام یعنی چرخاندن زندگی. این قدرت چرخاندن زندگی از جهت مالی، این فضیلت مرد است، قدرت مرد است. «وَ الْمُرَادُ بِالْفَضْلِ هُوَ الزِّيَادَةُ فِي التَّعَقُّلِ»، ما این زیادت در تعقل را که با قرینه می‌گوید، [می‌فهمیم] زیادت در تعقل در چی هست؟ عقل معاش و زندگی است. یکهو اطلاقش را بگیریم بگوییم مردها در عقلانیت، نه عقلانیت معاش بلکه در هر عقلانیتی، از زن آن وقت بالاتر هستند، ببینید [این] توسعه بدون جهت است. یعنی خود قرآن کریم دارد تصریح می‌کند، بیان می‌کند، روایات ما هم بعداً مؤید مسئله است. اینجور نیست که در حقیقت عقلانیت به معنای اطلاقی باشد، بلکه عقلانیت به معنای اداره حیات و زندگی و معاش است. محاسبه‌گری مرد قوی‌تر است، قدرت محاسبه‌اش بیشتر است، ریسک سرمایه‌گذاری را بهتر می‌تواند انجام بدهد، می‌تواند در عرصه‌های سرمایه‌گذاری و تولید و این‌ها بهتر دخالت بکند. لذا خدای سبحان که این را قرار داده، مقابلش هم برایش این فضیلت را تکلیفی قرار داده.

  • بله.
  • یکی بگه شما بفرمایید.
  • امام و امام در معاش دادن ایشون، اما در بیان زیادت ایشون گفتن بیان تحول، پیام تحولی است.
  • خب متوجه نمی‌شوم. به فقط تحول عقل معاش رو ایشون می‌خواد بگه، نمی‌گن…
  • خب چرا، دارد همین را می‌گوید دیگر. «زیادة» را گفتم، اداره. اما حالا یک خورده صبر کنید، باز جلوتر دارد می‌آید. الان تمام نشده بحث. بله، شما فرمودید چه؟
  • اگر مسئولیت به لحاظ عقل معاش باشد، البته اولویت است، اما اگر مسئولیت به عنوان دیگری باشد، غیر از عقل معاش، از توش درنمی‌آید.
  • اما بله، اگر مسئولیت به عنوان عقل معاش باشد، عرض کردیم که «الرجال قوامون علی النساء»، [مرد] برتر است. لذا اگر می‌خواهند وزیر اقتصاد بگذارند، وزیر راه و مسکن بگذارند، وزیر کشاورزی بگذارند، وزیری که در این عرصه‌ها می‌خواهد قدرت سرمایه‌گذاری و ریسک‌پذیری و محاسبه‌گری داشته باشد، قطعاً اولویت در اینجا در کار است، معلوم است که در کار است. اما حالا اگر وزیر آموزش و پرورش بخواهند مثلاً بگذارند، این معلوم نیستش که حالا در اینجا این اولویت در کار باشد. مگر کسی بگوید وزیر آموزش و پرورش هم حیث اولی‌اش چه هست؟ تأمین معاش برای کارمندان. و اگر آن شد، آن هم همین جور است. اما اگر نه، جهات… این‌ها دیگر معلوم می‌شود از خود به اصطلاح بحث. خب اگر جلوتر برویم، بسیاری از سؤالات تبیین می‌شود. [صرف] وقت باعث می‌شود… چون یک بحث‌های زیبایی ادامه‌اش مانده ها. حالا باز بفرمایید.
  • بله.
  • عرض کردید ما نظام غالب را بیان می‌کنیم. یک موقع هستش که شما در یک فرد خاصی قدرتی در این مسئله دیده شده، اما قانون‌گذاری به لحاظ غالب است. وقتی شما دارید قانون‌گذاری می‌کنید، به لحاظ غالب است که این قانون [وضع می‌شود]. اما همان حضرت خدیجه (سلام الله علیها) هم وقتی در محضر پیغمبر قرار گرفت، دیگر می‌بینید بعد از آن، خدیجه (سلام الله علیها) دیگر خودش را در مقابل پیغمبر چیزی نمی‌بیند و لذا تمام سرمایه را واگذار کرد و دیگر از آن به بعد… قبل از آن بود که پیغمبر عامل حضرت خدیجه بود، به عنوان کسی که کاروان را ببرد و بیاورد و سرمایه‌گذاری [کند]. اما بعد از ازدواج می‌بینید نسبت فرق کرد، تفاوت ایجاد شد.

نگاه متعادل اسلام: تفاوت در ملکیت، توازن در مصرف

بله، بله. ادامه بحث را بعد ببینید. در ادامه بحث می‌فرماید پس «وَ الْمُرَادُ بِالْفَضْلِ هُوَ الزِّيَادَةُ فِي التَّعَقُّلِ فَإِنَّ حَيَاتَهُ حَيَاةٌ تَعَقُّلِيَّةٌ»، محاسبه‌گری در وجود مرد خیلی واضح‌تر است، آشکارتر است. «وَ حَيَاةَ الْمَرْأَةِ إِحْسَاسِيَّةٌ عَاطِفِيَّةٌ وَ إِعْطَاءُ زِمَامِ الْمَالِ يَدَ عَاقِلَةٍ مُدَبِّرَةٍ أَقْرَبُ إِلَى الصَّلَاحِ مِنْ إِعْطَائِهِ يَدَ ذَاتِ إِحْسَاسٍ عَاطِفِيٍّ». اگر مال را بخواهند در یک جامعه دست به اصطلاح عقل محاسبه‌گر معاش بدهند تا قدرت محاسبه زودگذر و دیرگذر را داشته باشد، اهداف کوتاه مدت و دراز مدت را داشته باشد تا بتواند سرمایه را درست حفظ بکند، این عاقلانه‌تر و دقیق‌تر است تا دست کسی بدهند که احساسی‌تر است و این احساسی ممکن است همه سرمایه را در همان در حقیقت ایام، زمان مثلاً زود، مصرف کند. حالا ممکن است مصرفش هم خوب باشد، یک امر خیری پیش می‌آید، یک کار خوبی پیش می‌آید، زن یک دفعه احساساتش که تحریک می‌شود، همه مالش را حاضر است در آن راه بدهد تا در حقیقت آن مسئله [حل شود]. اما مرد محاسبه می‌کند، می‌گوید حالا این مقدار بدهیم، با اینکه مسئله، مسئله [مهمی است]، می‌گوید نه، فردا را در نظر باید گرفت، پس فردا را باید در نظر گرفت، اصل مال را هم باید در نظر گرفت. زن در این مسئله سرعت تصمیم پیدا می‌کند، اما مرد با تعقل حیات معاشش، این غالب است ها، نگاهش بلند مدت‌تر است، محاسبه‌گری‌اش دقیق‌تر است.

لذا «وَ ذَا الِاعْتِبَارُ وَ التَّخْصِيصُ إِذَا قِيسَ»، اگر این را از یک خانواده آوردید در سطح جامعه، خواستید بگویید ما داریم قانون را می‌گوییم که یک جامعه را، نسلی بعد نسل، ثروت را می‌خواهیم انتقال بدهیم از نسلی به نسل دیگری. حالا که می‌خواهیم این ثروت در نسل‌ها بچرخد، یک موقع مربوط به همین زمان و همین دوره است، می‌گوییم خب عیب ندارد، احساسات هم اگر اینجا این را خرج کرد، صرف کرد، خب تمام شده دیگر. [اما اینجا] یک امر دراز مدت است. همجور، همانجوری که قبلاً هم داشتیم که ﴿جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۵)، ستون فقرات جامعه است که [مال] می‌تواند جامعه را بشکند، می‌تواند این جامعه را سر پا نگه دارد. می‌گوید تصمیم‌های عقل معاشی محاسبه‌گر اینجا دقیق‌تر و دراز مدت‌تر است.

لذا تعبیر را ببینید: «إِذَا قِيسَ ثَرْوَةُ الْوُجُودِ فِي الدُّنْيَا مِنَ الْجِيلِ الْحَاضِرِ إِلَى الْجِيلِ التَّالِي» که نسل بعدی است، «يَكُونُ تَدْبِيرُ ثُلُثَيِ الثَّرْوَةِ الْمَوْجُودَةِ إِلَى الرِّجَالِ»، تصمیم‌گیری راجع به دو سوم ثروت را به مردان واگذار کردند، یک سوم را به زنان واگذار کردند. «وَ تَدْبِيرُ ثُلُثِهَا إِلَى النِّسَاءِ فَيَغْلِبُ تَدْبِيرُ التَّعَقُّلِ عَلَى تَدْبِيرِ الْإِحْسَاسِ وَ الْعَاطِفَةِ فَيَصْلُحُ الْمُجْتَمَعُ وَ تَسْعَدُ حَيَاتُهُ». اینجوری دو سوم در برابر یک سوم، درسته؟ این امر، مجتمع را، نسل به نسل را، آن تدبیر نسلی را حفظ می‌کند. در عینی که زن دستش خالی نیست که بخواهد در حقیقت مضطر بماند، مشکل پیدا کند، محروم از تصمیم‌گیری نشده کلاً.

«وَ قَدْ تَدَارَكَ»، این هم جمله جالبی است، «هَذَا النَّقْصُ الْوَارِدُ عَلَى النِّسَاءِ»، این یک سومی که زن کمتر گرفت، «بِمَا أَمَرَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الرَّجُلَ بِالْعَدْلِ فِي أَمْرِهَا»، خدا مرد را امر کرده که تو باید عادلانه رفتار بکنی. اگر می‌خواهی خودت برای خودت یک لقمه غذا بخوری، یک لقمه هم باید به او بدهی. یعنی هر دو باید مساوی باشید. نفقه زن بر عهده مرد واجب است، [نه] باب صدقه. اصلاً می‌گوید تو اگر می‌خواهی زن بگیری، شرطش این است. این اکرام زن است که خودش نخواهد کار بکند.

اخیراً دیدم، جالب است که یک خبری بود، خیلی جالب است، نوشته بود مدیران بزرگ شرکت‌های در حقیقت بین‌المللی، حالا اسم هم برده بود عده‌شان را، گفته بود پنجاه، پنجاه و یک، پنجاه درصد خروجی دارند به این صورت که استعفا می‌دهند و نصف این‌ها ورودی هست. یعنی بعد ازشان سؤال می‌کنند که چرا شما دارید می‌روید با اینکه شغل‌های مدیریتی قوی داشتید؟ می‌گویند می‌خواهیم برگردیم به زندگی‌مان. این برای ما، این شغل آرامش‌مان را مختل کرده و آن حالی را که خدا در زن قرار داده بوده، این‌ها احساس نمی‌کردند. لذا تعبیری که دارند که با عده‌ای از این‌ها مصاحبه کردند، گفتند می‌خواهیم برگردیم به آرامش، دیگر در این بقیه عمر می‌خواهیم آرامش داشته باشیم. مدیران مهم زن، نه مدیران جزئی، مدیران کلان. که این خبر اگر مثلاً واقعاً یک خبر کاملاً حساب شده‌ای باشد که آنجور که نوشته بودند مثلاً ادارات محاسبه این را چاپ کرده بودند، خب خیلی مهم است. همان چیزی که اسلام می‌گوید که حالا در ادامه هم بحثم ان‌شاءالله اگر برسیم، که ظاهراً نمی‌رسیم.

«وَ تَدَارَكَ ذَلِكَ النَّقْصَ الْوَارِدَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الرَّجُلَ بِالْعَدْلِ فِي أَمْرِهَا وَ جَعَلَ اشْتِرَاكَهَا مَعَ الرَّجُلِ فِي يَدِهِ مِنَ الثُّلُثَيْنِ»، آن دو سوم باقی را مرد مشترک می‌شود با زن. یعنی چه می‌شود؟ یک سوم مرد، یک سوم زن. بعد یک سوم هم که زن قبلاً داشت، می‌شود چه؟ دو سوم زن، یک سوم مرد. درسته؟ بعد تعبیر علامه را ببینید، خیلی زیباست. «فَتَذْهَبُ الْمَرْأَةُ بِنِصْفِ الثُّلُثَيْنِ مِنْ حَيْثُ الْمَصْرَفِ وَ عِنْدَهَا الثُّلُثُ الَّذِي تَتَمَلَّكُهُ وَ بِهِ يَهْدِيهَا أَمْرُهَا وَ مَصْرَفُهَا». یک سوم که قبلاً دست خودش بود، یک سوم هم از این دو سوم به دستش می‌رسد. حاصل این وضع و تشریع عجیب این است که کاری که خدا کرده، به ظاهر مرد را متصرف در دو سوم قرار داده، اما زن را در مصرف، دو سوم به دست زن می‌رسد. مرد متصرف در دو سوم است، اما زن مصرف کننده دو سوم است. یعنی مرد مصرف‌کننده یک سوم است. مرد مالک دو سوم بود، اما زن مصرف کننده [دو سوم] است. چون یک سومش [برای] مرد، خودش بوده، اصلاً نمی‌خواهد در زندگی بیاید. هر خرجی خودش خواست، هیچ چیزی ندارد قانونی برای او به غیر از اینکه خودش هرجوری تشخیص داد، نداریم. اما دو سوم مرد را دستور در این است که باید عدل را رعایت کنی. رعایت عدل یعنی اینکه تازه در این دو سوم، تو لااقل نصفش [را به زن بدهی]. چرا لااقل نصفش؟ اگر گفتید. چون خرج زن همیشه بیشتر از مرد است. یعنی تجملاتش، لباسش، زندگیش همیشه از مرد [بیشتر است]. که معمولاً مرد کاره، باید برود و بیاید، با هر به اصطلاح لباسی، با هر جوری باید برود و بیاید. خرج زن غالباً و قاعدتاً، زینت حالاتش، خرجش، آن چیزی که عرف قرار داده، [بیشتر است]. لذا از این دو سوم لااقل نصفش دست زن است، نصف [یک سوم] هم که از قبل داشت.

«حَاصِلُ هَذَا الْوَضْعِ وَ التَّشْرِيعِ الْعَجِيبِ أَنَّ الرَّجُلَ وَ الْمَرْأَةَ مُتَعَاكِسَانِ فِي الْمِلْكِ وَ الْمَصْرَفِ». در ملک، مرد دو سوم دارد و زن یک سوم، اما در مصرف، زن دو سوم دارد و مرد یک سوم. یعنی می‌گوید این متعاکس هستند در ملک و مصرف. «فَلِلرَّجُلِ مِلْكُ ثُلُثَيِ ثَرْوَةِ الدُّنْيَا وَ لَهُ مَصْرَفُ ثُلُثِهَا»، این هم با پنبه سر بریدن است بالاخره. «وَ لِلْمَرْأَةِ مِلْكُ ثُلُثِ الثَّرْوَةِ وَ لَهَا مَصْرَفُ ثُلُثَيْهَا»، دو سومش را او مصرف می‌کند. «وَ قَدْ لُوحِظَ فِي ذَلِكَ غَلَبَةُ رُوحِ التَّعَقُّلِ عَلَى رُوحِ الْإِحْسَاسِ وَ الْعَاطِفَةِ». [در] «تَدْبِيرُ الْمَالِ بِالْحِفْظِ وَ التَّبْدِيلِ وَ إِنْتَاجِهِ بِالرِّبْحِ» که پول را بتواند چه کار بکند؟ تبدیل و استرباح و سرمایه‌گذاری و نتیجه [بگیرد]. می‌گوید این‌ها را به عهده مرد گذاشتن، «أَنْسَبُ وَ أَمَسُّ بِرُوحِ التَّعَقُّلِ». «وَ غَلَبَةُ الْعَوَاطِفِ الرَّقِيقَةِ الْإِحْسَاسَاتِيَّةِ عَلَى رُوحِ التَّعَقُّلِ فِي الْمَرْأَةِ وَ كَوْنُهَا بِالْمَصْرَفِ أَمَسُّ وَ أَلصَقُ». یعنی وقتی که حالا این پول می‌خواهد سر چه بشود؟ مصرف بشود. در خانه ببینید زن چقدر خوب و زیبا می‌تواند از آن کالایی که در خانه است، غذا، پوشاک، نمی‌دانم، مواد دیگر را به کار بگیرد. در مصرف، زن عقلش، یعنی عقلش نگوییم، قدرت تصمیمش که همان احساس را می‌طلبد، تجمل‌گرایی و ظاهر را درست کردن را می‌طلبد، او قدرت دارد. لذا دو سوم دستش است. آنجایی که مرد می‌خواهد مالک باشد و سرمایه‌گذاری کند و سود بکند و تجارت بکند و تولید بکند، دو سوم دستش است. پس دو سوم دست مرد است در سرمایه‌گذاری و تجارت و سودآوری. اما تا این سودش را درمی‌آورد، می‌دهد دست زن تا او چه کار بکند؟ وقتی وسایل را می‌خرد، می‌آورد در خانه می‌گذارد، زن در مصرف است که دو سوم دستش است. یک سومش مربوط به خودش بوده، یک سومش هم حق در حقیقت آنجایی است که نفقه بر عهده‌اش است، غیر از آنکه یک سوم پول مرد هم که خرج دارد، زن غالباً برایش تعیین می‌کند. الان فرصتی نیست… ندارد.

  • عرض کردم که می‌خرد می‌آورد خانه، خلاصه به کارگیری این…
  • آماده کردن این پوشاک. از لباس‌هایی که حالا الان پوشاک‌ها همه آماده شده، قبلاً چه بود؟ پارچه می‌خریدند، زن این‌ها را تبدیل می‌کرد به بهترین کالایی که در خانه… من [می‌گویم] یعنی قدرت زن بود که… «وَ ذَلِكَ بِالْمَصْرَفِ أَمَسُّ وَ أَلصَقُ. فَهَذَا هُوَ سِرُّ الْفَرْقِ الَّذِي اعْتَبَرَهُ الْإِسْلَامُ فِي بَابِ الْإِرْثِ وَ النَّفَقَاتِ بَيْنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ».

نقش محوری زن در شکل‌گیری اجتماع

حالا در نظر بگیرید اگر زن هم روحیه‌اش مثل مرد بود، یعنی همین روحیه‌ای که به تجملات و به زندگی و به این چینش‌ها و به این پخت و پز و به این سر و سامان دادن، [اگر] زن به این‌ها هیچ علاقه نداشت، مثل مرد بود، آن وقت زندگی چه می‌شد؟ اصلاً زندگی شکل نمی‌گرفت. یعنی مردی که می‌آمد در خانه، می‌دید به هم ریخته است، می‌دید خلاصه هیچ چیزی سر جای خودش نیست، هیچ، اصلاً از زندگی سیر می‌شد. اما آن لطافت زنانه که این آمادگی را ایجاد می‌کند، با آن به اصطلاح قدرت و سیطره و صلابت مردانه که می‌رود در میدان و برمی‌گردد… حالا بعد مرحوم علامه در ادامه یک بحث بسیار عالی را دنبالش می‌آورد که آن خیلی جالب است، ان‌شاءالله در ادامه، امروز نرسیدیم، که می‌گوید اصلاً مظهر تحقق اجتماع، زن است. و الا اگر مرد بود، مرد رفتن و رفتن بود. آنکه برگشتن را شکل می‌دهد و اجتماع را سر و سامان می‌دهد و حفظ می‌کند، زن است که باعث این می‌شود. که یک بحث بسیار جالبی است که آن وقت حالا در ادامه ان‌شاءالله باید ببینیم. و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

جلسه پرسش و پاسخ

  • حالا آن‌ها را بگذارید بحثش بعد. خب می‌آید بعد، حالا زن گفته که [قبل از شیوع] شوهر، پدر و…
  • حالا ببینید این‌ها مسائل جزئی است. ببینید، آره، این‌ها مسائل فرع فقهی جزئی است که حالا در دوران عقد، نفقه به عهده به اصطلاح شوهر است یا نه، به عهده پدر و مادر است. در دوران عقد علتش هم این است که نفقه در مقابل «بُضع» است و چون بُضع در حقیقت هنوز محقق نشده، لذا نفقه به عهده پدر و مادر است.
  • ببخشید جانم، در خدمت [هستم]. اگر مردی می‌خواهد زمین‌گیر بشود، خرجت [را ندهد]، مرد قوامیت ندارد و بلکه حتی ولایت هم ندارد. چون در [روایات] داریم همین که…
  • ببینید «بِمَا أَنْفَقُوا»، یعنی اگر نفقه می‌دهد. لذا می‌گویند که اطاعت زن از مرد در قبال نفقه است. لذا الان که می‌گویند مثلاً مردی شکایت بکند بگوید نشوز دارد زنی، می‌گویند آیا تو نفقه دادی یا ندادی؟ اگر این نفقه نداده باشد، نشوز او اشکالی ندارد. لذا آن به اصطلاح اطاعت و تبعیت در قبال نفقه است. پس اگر این نفقه ندارد بدهد، نشوز هم آنجا معنی پیدا نمی‌کند، لذا تبعیت ندارد و آنجا قوامیت خود به خود ملغی است.
  • درسته این فرض…
  • منتها یک موقع شما بگیرید مرد از کار افتاده نیست، ورشکسته شده. حالا زن سرمایه [دارد]، آیا قوامیت در اینجا نیست؟ قوامیت که عقل معاش است، هست. اما «بِمَا أَنْفَقُوا»یش نیست. «بِمَا أَنْفَقُوا»یش که نباشد، اطاعتش لزومی ندارد. اما «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ»اش صدق می‌کند. صدق می‌کند. تفاوت می‌کند که در حقیقت کلاً از کار افتاده باشد یا مثلاً دیوانه شده باشد یا سفیه شده باشد، آن قوامون را هم ندارد.
  • عقل معاش آن زمان مثلاً، وصی نداشته، تربیت، فرهنگ‌ها، مثلاً زن‌ها کمتر…
  • نه، اینجوری نیست. نه، این الان هم همینجوری است. الان هم خلاصه عرض کردم، مثالی که این‌ها خودشان دارند می‌گویند که… حالا در قرآن هم می‌آید بیان می‌کند، آیات را بعداً می‌آییم ادامه‌اش. که کار مرد، انتشار در زمین است. کار زن، ایجاد سُکنی و سکونت است. لذا انتشار به اصطلاح، کار مرد است، سُکنی کار زن است. این سُکنی است که در قبال آن انتشار [معنا می‌یابد]. اگر فرهنگ عوض شد، فرهنگ غلط است، نباید تسلیم فرهنگ غلط بشویم. یک موقع یک فرهنگ غلطی [حاکم می‌شود]، مثلاً بی‌حیایی شد کمال. این را نمی‌گوییم حالا چون فرهنگ این است، پس صفات عفت را دیگر چه کار می‌کنیم؟ می‌گذاریم کنار. پس عیبی ندارد. نه، فرهنگ غلط اگر حاکم شد، می‌گوییم نتایجش غلط می‌شود، جواب داده نمی‌شود. اگر زن‌ها رسیدند به محاسبه‌گری، همه حسابدارها شدند زن، برنامه‌ریزها شدند زن در بودجه، به اصطلاح این چیزها، این فرهنگ غلطی است که شکل گرفته. باعث نمی‌شود حکم تغییر کند. حکم باید اصل باشد، فرهنگ را مطابق حکم شکل بدهیم.
  • و عقل معاش را از کجا قریب آوردن؟
  • «الرِّجَالُ» بلافاصله دارد ﴿بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ﴾. در جای دیگر حالا در حال [حاضر به یاد ندارم]، می‌گوید کدام فضیلت‌هاست. فضیلت‌هایش بیان شده بعداً. یعنی اینکه و «بِمَا أَنْفَقُوا» که عطف بر آن می‌شود، که بعد هم در آن جای دیگری که حالا آیات را می‌آورد، انتشار در ارض باز فضیلت برای مرد است که باید برود کار بکند. لذا «الْکَاسِبُ عَلَى عِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» (الکافی، طبع الاسلامیه، ج ۵، ص ۸۸، ح ۱). همین در حقیقت وظیفه مرد است.
  • نه دیگر، مدیریت زندگی به معنای… چون اساس زندگی بر اساس مال است. یک موقع شما می‌گویید که من خلاصه می‌خواهند تصمیم بگیرند بچه را کجا… می‌خواهند تصمیم بگیرن کجا زندگی [کنند]…
  • عرض کردیم، ببینید این حرف… ببینید این‌ها همه در همین گنجانده می‌شود. یعنی حرف آخر را در زندگی، این مسائل زندگی، مرد می‌زند. تصمیم‌گیر در نهایت مرد است. یعنی این‌ها همه برگشته به این مدیریت خانواده می‌کند که اساسش بر اقتصاد است. اساس این بر اقتصاد است.
  • روایت می‌فرماید که «نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ شَهَادَةُ امْرَأَتَيْنِ كَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ». یعنی خب بگویم که جهت اقتصادی که آنجا ندارد، همین که عقل، مودّ تشخیص…
  • کجا؟ ببینید کجا، در کجا شهادت دو زن مطابق یک مرد است؟ در کدام مسائل؟ در هر جایی یا نه؟ یا در مسائل اقتصادی؟ چون بحث دماء و خون…
  • نه، در مسائل… ببینید در مسائل اقتصادی، حالا ببینید، حالا ببینید، در مسائل اقتصادی شهادت دو زن قطعاً مساوی با یک مرد است. در مسائل اقتصادی. یعنی ببینید این قید را که… یعنی اما، اما در مسائلی که مربوط به خود زنان است، مربوط به آن‌ها، شهاداتشان مثل شهادات خودشان است. یعنی آنجایی که خود مسائل، زنانه است. اما در آنجایی که مسائل اقتصادی هست، قطعاً شهادت [آن‌ها نصف است].
  • نه، اصلاً تصریح، تصریح کردند به مسئله اقتصادی. یعنی در مسائل مالی و اقتصادی، بله.
  • آنجا، آنجا ببینید، آه نه دیگر، آنجا نه دیگر. آنجا در نظام… حالا بروید این را بگذارید تمام بشود این بحث مرحوم علامه، بحث ادامه دارد، هنوز تمام نشده.
  • «الرِّجَالُ [عقولهم] في بطونهن و [النساء] عقولهن في جمالهن». نه خلاص، این مطلق است دیگر. [منبع دقیقی برای این عبارت به عنوان حدیث یافت نشد و به نظر می‌رسد یک عبارت رایج باشد].
  • نه، ببینید همین، همین را داریم می‌گوییم که حالا بیاییم خورده‌ای جلوتر برویم ببینیم این بحث خلاصه چه جوری شکل می‌گیرد که آیا این عقل کلی [است]؟ آن وقت اگر عقل کلی باشد، می‌دانید که اگر عقل کلی باشد، آن وقت در مسائل ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ (سوره شریفه حجرات، ۴۹:۱۳) چون «بِكَ أُعَاقِبُ وَ بِكَ أُثِيبُ» (الکافی، طبع الاسلامیه، ج ۱، ص ۲۶، ح ۲۵) بر اساس عقل است، پس باید یکسان نباشد.
  • سوره آل عمران، «اولی الالباب» را هم نساء می‌داند هم رجال.
  • اصلاً، اصلاً نه دیگر، این را دقت بکنید. اگر آنجوری رفتیم جلو، چه می‌شود؟ ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾. تقوا بر اساس چه ایجاد می‌شود؟ عقل.
  • حاج آقا می‌گویند زن‌ها دینشان دین شوهرشان است، به حسب عقل است دیگر. دقت کردید یا نه؟
  • مرد می‌تواند تحکم کند، یعنی برای همین می‌گویند زن را به مرد غیر مسلمان [ندهید].
  • همه این‌ها که شما می‌گویید، اگر دقت کنید برگشت صحیحش به همان می‌شود که زن دینش بر اساس مرد است، نه بر اساس دین ایمانی‌اش، بلکه دین چه؟ وگرنه آسیه دینش بر اساس فرعون بود؟ یا زن لوط و نوح بر اساس همسرش بود؟ نه، آن دین در حقیقت معاشی است، عقل معاش است که بر اساس آن خدا هم تأیید کرده. آیه پنجم [سوره نساء] می‌گوید قیام، این قیام، قوامون را اینجا با همدیگر… یعنی اگر خلاصه بحث را یک خورده جلوتر برویم، به خصوص با آن نگاه که زن و مرد در قرب الی الله یکسان هستند، در تمام…
  • صرفاً قلبی نیست. نه، قلبی نیست. ایمان هم عمل دارد که ظاهری است، هم قلب دارد. نه فقط قلب، عمل هم دارد. تمام اعمال، عبادات. لذا حتی به آن زینب به اصطلاح انصاری، زینب… زینب عطاره دیگر، درسته؟ [در روایت آمده که پیامبر (ص) به] زینب عطاره، آنجا بهش می‌گویند کار شما، خوب شوهرداری، در مقابل تمام آن اعمال [مردان] است. یعنی همین، آن قرب را ایجاد می‌کند. پس عمل است در ظاهر. پس ما اگر گرفتیم به عقل به اصطلاح، آن عقل کلان، کلی که «بِكَ أُعَاقِبُ»، دقت بکنید. ببینید، دقت بکنید، ببینید این‌ها را ببینید، محکمات را ببینید، محکمات را دقت بکنید. می‌گوید «بِكَ أُعَاقِبُ وَ بِكَ أُثِيبُ». درسته؟ به عقل، عقاب و ثواب [می‌دهم]. اگر قرار بود زن عقلش نصف باشد و ناقص باشد، یعنی عقاب و ثوابش چه می‌شود؟ نصف می‌شود مطابق همین. در حالی که می‌گوید این‌ها چه هستند؟ در ﴿أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ زن و مرد تفاوتی نمی‌کنند.
  • نمی‌شود گفت «بِكَ أُعَاقِبُ وَ بِكَ أُثِيبُ» یعنی به اندازه‌ای که عقل دادم، به همان [اندازه] توقع دارم؟ به این کمتر دادم، توقع کمتر دارم.
  • نه دیگر، اینجوری نمی‌شود دیگر. لذا احکامی که آمده، برای همه آمده یا نیامده؟ روزه، نماز، تمام این‌ها که آمده، برای همه آمده یا نیامده؟ می‌شود بگویید که در نماز، [زن] نصف ثواب نماز مرد را دارد؟ به اصطلاح این نمازش مثلاً، روزه‌اش نصف ثواب روزه مرد را دارد؟ لذا آنجایی هم که در به اصطلاح ایام… آنجایی هم که در ایام در حقیقت عادت، زن روزه‌اش یا نمازش کسر می‌شود، در قبال شش سال زودتر نماز و روزه‌اش را شروع کرده. یعنی او از نه سالگی شروع کرده. اگر محاسبه کنید می‌بینید مساوی می‌شود. یعنی آنجا خلاصه، تازه بلکه زن را… مگر تکلیف مدار عقل نیست؟ چرا نه سالگی تکلیف دارد؟
  • مگر نه این است که اگر نصف است، باید سی سالگی تکلیف می‌شد.
  • آها، [بین] مردها هستند، یکی از نظر عقلی قوی‌تر است، آنجا چه جوابی می‌دهید؟ بین دو تا مرد، یکی عقلی قوی‌تر دارد، یکی ضعیف دارد؟
  • ببینید عقل من و زن و مرد… نه، ببینید در بحث آقا، در بحث استعدادها، یک موقع هستش که عقل دو تا مرد یکی کمتر است. نژادش، پدر و مادرش عقاب می‌شوند به خاطر اینکه تو کوتاهی کردی. تو کوتاهی کردی در نطفه بسته شدن، در شرایط، در شیر دادن کوتاهی کردی. لذا فعل پدر و مادر به این عنوان حساب می‌شود، عقاب برای آن‌ها قرار داده می‌شود که کوتاهی کردند. اما در زن و مرد، عقاب بر کسی نیست. اصل زن و مرد، خلقت الهی است. نمی‌شود بگوییم خدا را عقاب می‌کنیم چون این را زن قرار داد، که این که نمی‌شود که.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *