سلام علیکم و رحمة الله بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الحمدلله رب العالمین، والصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
در خدمت کتاب شریف المیزان [در تفسیر] آیات نورانی [سوره] نساء، [یعنی] آیات ۱۱ تا چهاردهم بودیم که به بحث «کلام فی الارث علی وجه کلی» رسیدیم. اینجا نکاتی را ایشان ذکر میکنند و [ما] انشاءالله سعی میکنیم این نکات را نکته به نکته با سرعت پیش برویم که خیلی طولانی نشود. بعضی از اینها هم قبلاً خدمت دوستان گفته شده ولی اینجا به صورت مضبوط بیان میشود.
مقدمه: روششناسی قرآن در بیان احکام
در ابتدا ایشان میفرماید که این چند آیه و آیه هفتم که قبلاً در همین سوره گذشت، تبیین کلی بحث ارث است؛ که اینها مسائل کلان بحث ارث را در این چند آیه بیان میکنند به ضمیمه حالا بعضی جزئیاتی که بعداً خواهد آمد، ولی کلان بحث ارث و قواعد کلی [و] آن سنتگذاریها در این چند آیه بیان شده است. لذا بیان یک مسئله سنگین و پرفروع در چند اصل کلی، خودش نحوهای از بیان را به ما یاد میدهد که چطور قالبها و روشها را برای بیان مسائل بتوانیم به کار ببریم. این روشمند بودن قرآن کریم هم خودش یک قانونمندی است؛ خودش یک روش است؛ یک روش تعلیم است که [ما] در حتی بیان [خودمان] یاد بگیریم چگونه این را به کار بگیریم. این نکته اولی است که ایشان میفرماید.
نکته دوم این است که: «وَ الْكُلِّيَّاتُ الْمُنْتَزَعَةُ الْمُسْتَفَادَةُ مِنْهَا [از این آیات] الَّتِي هِيَ الْأَصْلُ فِي تَفَاصِيلِ أَحْكَامِهِ» امور کلیاتی که اصل در همه فروعات احکام ارث است، چند چیز است. حالا این چند چیز را ایشان میشمرد. خیلی جالب است که با ملاکبندی، ما مثلاً در فقه، فرع به فرع جلو میرویم، اما در نگاه تفسیری در اینجا اصل به اصل جلو میرویم [و] فروعات از اینها مستنتج میشود؛ استنتاج میشود. یعنی این دو، دو روش کار است. آن جای خودش لازم است، این هم در جای خودش لازم است. لذا اینجا توقع فرع به فرع و جزء به جزء را نداریم، اما اصول حاکم را باید در اینجا پیدا کنیم که اگر این اصول حاکم را در آنجا هم به کار بگیریم، تأثیرگذار است.
اصل اول: تأثیر «قرب و بعد» در ارث
لذا میفرماید که اولین اصلی که در اینجا به صورت کلی آمده، این است که وقتی خدای سبحان میفرماید: ﴿آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا﴾ (سوره شریفه النساء، ۴:۱۱)، [یعنی شما] نمیدانید کدامشان نفعشان برای شما [بیشتر است]؛ اما ما میدانیم. لذا در سلسله تقسیمبندی طبقات ارث، این ﴿أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا﴾ رعایت شده است؛ یعنی سلسله طبقات ارث این را دارد بیان میکند.
مراتب قرب و تأثیر آن در طبقات و سهام ارث
و «یظهر منها» آنوقت ایشان میفرماید از این اصل، از این آیه، ظاهر میشود که «أَنَّ قُرْبَ مَنْزِلَتِهِ تَأْثِيراً فِي بَابِ الْإِرْثِ»، قرب و بعد در نحوه ارث بردن مؤثر است. منتها چجوری مؤثر است؟ که هر کدام طبقات مختلف هم بشوند، حاجب هم بشوند از همدیگر؛ که اگر این طبقه بود، طبقه بعدی نمیبرد؛ اگر طبقه دوم بود، طبقه سوم نمیبرد. ببخشید، این صدا بالاخره سخت [است] و باید تحمل بکنید. ما عذرخواهی میکنیم از دوستان. «وَ يَظْهَرُ مِنْهَا أَنَّ قُرْبَ مَنْزِلَتِهِ تَأْثِيراً فِي بَابِ الْإِرْثِ وَ إِذَا ضُمَّتِ الْجُمْلَةُ إِلَى بَقِيَّتِهَا»، اگر بقیه جمله را هم اضافه کنیم، به اصطلاح این قسمت آیه، «أَفَادَتْ أَنَّ ذَلِكَ مُؤَثِّرٌ فِي زِيَادَةِ السَّهْمِ»، حتی اینکه سهم برای هر کدام چقدر باشد، قرب و بعد مؤثر است. پس قرب و بعد در اصل ارث بردن و قرب و بعد در زیادت و نقصان سهم، یعنی همه اینها دیده شده است. قرب و بعد به صورت کلان و کلی نیست، بلکه یک اصلی است که مراتب قرب، مراتب زیادت در سهم را هم به دنبال دارد. لذا اگر برای افرادی زیادت در سهم در ارث قرار داده میشود، [این] نشان میدهد که این زیادت در رتبه، [به دلیل] قرب [بیشتر] دارد. اگر کم قرار داده میشود یا حاجب دارد [و ارث به او] نمیرسد، نشان میدهد آن حاجب، آن کسی که حاجب شد [و] مانع شد، او غریبتر و نزدیکتر است از آنکه به اصطلاح دورتر بوده است. یا اینکه در یک جا یک طبقهای حاجب میشود نسبت به [طبقه] بعدی، در حالی که در یک مرتبه که با هم هستند، حاجب نیستند. مثلاً، مثلاً فرزندان و پدر و مادر حاجب از هم نیستند، اما فرزندان از جد و جده حاجب هستند. [این] نشان میدهد در آنجایی که حاجب نیستند، نزدیکیشان به میت خیلی با هم نزدیکتر و شبیهتر است. دست شما درد نکند، خیلی ممنون، خیر ببینید. اما آن طبقهای که حاجب در حقیقت مانع میشود از او، نسبت به این یک فاصلهای پیدا کرده است. دقت میکنید؟ اینها را [باید توجه داشت] که آن فاصله جوری نیست که اینها را در یک طبقه قرار بدهد؛ جدا کرده است. همه اینها در نظام تشریع آمده، اما حکایت از چه میکند؟ از نظام تکوین میکند؛ چون قرب و بعد، نظام تکوین است؛ حقیقت تکوینی است ولی ارث، نظام تشریع است. این ارث بر اساس قرب و بعدی است که [در آن] نظام تشریع بر اساس تکوین است. لذا تطابق تکوین و تشریع [وجود دارد].
دنبالش میفرماید که «وَ إِذَا ضُمَّتْ… أَنَّ ذَلِكَ مُؤَثِّرٌ فِي زِيَادَةِ السَّهْمِ وَ قِلَّتِهِ وَ عِظَمِهِ وَ صِغَرِهِ». همه اینها مؤثر است که نزدیکی و قرب و بعد چقدر باشد، ارث مطابق او شکل میگیرد. «وَ إِذَا ضُمَّتْ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ﴾ (سوره شریفه الانفال، ۸:۷۵)» که آیه دیگر است که کلیتر است [و] فقط به ارث کار ندارد. درسته؟ آنجا این آیات ارث را ضمیمه کردید به این آیه، آن موقع «أَفَادَتْ أَنَّ الْأَقْرَبَ نَسَباً فِي بَابِ الْإِرْثِ يَمْنَعُ الْأَبْعَدَ». میگوید به ضمیمه این، این منع هم دیده میشود که ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ﴾، این «اولی به بعض» یعنی مانع میشود از دیگری؛ اولویت این، مانع میشود از آن دیگری.
طبقه اول ارث: والدین و فرزندان
«فَأَقْرَبُ أَقَارِبِ الْمَيِّتِ» پس نزدیکترین [اقارب] کیا میشوند؟ «الْأَبَوَانِ وَ الِابْنُ وَ الْبِنْتُ». این چهار تا، [یعنی] فرزندان که ابن و بنت هستند و پدر [و مادر] که ابوان هستند، نزدیکترین [افراد] هستند. اما بین این چهار تا هم اولویت در کار است. میگوید مراتب سهم ارث در اینها نشان میدهد [که] اولویت در کار است. پس خود اینها که مانع طبقات دیگر میشوند، نشان میدهد از بقیه اولی هستند. درسته؟ خود بین اینها هم اولویت هست. میگوید اگر نگاه [کنید] مراتب سهمالارث اولویت را نشان میدهد که یکی بیشتر میبرد، یکی کمتر میبرد. درسته؟ پس اینجا هم اینکه [فرمود] ﴿لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا﴾، اما ما برای شما بیان میکنیم که کدام اقرب لکم نفعاً هستند؛ با قوانین ارثی که بیان کردیم، به شما نشان میدهیم کدام اقرب لکم نفعاً هستند.
خب، آنجا عرض کردیم که چرا فرزند از پدر و مادر بیشتر ارث میبرد؟ چرا بیشتر میبرد از خود پدر و مادرِ این شخصی که از دنیا رفته، [یعنی] میت؟ یک پدر و مادری دارد، یک فرزندانی. میگوید فرزندان بیشتر ارث میبرند از پدر و مادرش، با اینکه به ظاهر این است که پدر و مادر ولی این بودند [و] وجوب طاعت این نسبت به [آنها] را داشته است، خیلی مسائل [دیگر هم هست]. میگوید چون خود این شخص میت، فرزندان را نزدیکتر و بقای خودش میدید. چون بقای خودش میدید، نزدیکتر بود، لذا به اینها [بیشتر] میرسد [و] به آنها کمتر میرسد. این هم خلاصه در قوانین ارث است.
بعد میفرماید «إِذْ لَا وَاسِطَةَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْمَيِّتِ». چرا این چهار تا نزدیکتر هستند؟ [چون] هیچ واسطهای بینشان با میت نیست؛ مستقیم به میت وصل میشوند. پدر و مادر که این فرزندشان بوده و این در حقیقت فرزندان [او]، این هم که پدر و مادرشان بوده است. چون میت را در نظر بگیرید، یک پدر و مادری دارد، یک فرزندانی. میگوید این فرزندان و این پدر و مادر هیچ واسطه نمیخورند در اتصال به این، لذا طبقه اول محسوب میشوند. این طبقه اول محسوب شدن به واسطه این است که هیچ واسطهای نمیخورند. لذا میفرماید که «فَالِابْنُ وَ الْبِنْتُ يَمْنَعَانِ أَوْلَادَ أَنْفُسِهِمَا»، [یعنی] خود پدر [و مادر و] فرزندان، از فرزندانِ فرزندان مانع میشوند؛ یعنی فرزندان این میت از نوهها مانع میشوند. چرا؟ چون نوههای میت با یک واسطه به این متصل میشوند. درسته؟
اما یک تفاوتی بین پدر و مادر و فرزندان میکند، آن تفاوت چیست در ارث؟ غیر از اینکه سهمالارثها متفاوت است. تفاوت این است که پدر و مادر حتی اگر نباشند ولی فرزندان باشند، درسته؟ جد و جده ارث نمیبرند. یعنی پدر و مادر نیستند ولی فرزندان هستند، فقط فرزندان ارث میبرند. ولی بالعکس، اگر به اصطلاح پدر و مادر باشند ولی فرزندان خودشان نباشند ولی نوهها باشند، طبق آن اصل قبلی که جد و جده ارث نمیبردند، باید نوهها هم نبرند. [اما] میگوید نوهها، اگر هیچکدام از فرزندان نباشند، در طبقه اول ارث حساب میشوند. حتی نوههایِ فرزندانِ نوهها، یعنی آن «ما نزل»، پایینتر میرود اگر پدر و مادرهایشان نباشند، به شرطی که همهشان نباشند، نه اینکه یکیشان نباشد [و] بقیهشان باشند. اگر یک فرزندی از دنیا رفته باشد [و] فرزندان دیگری باشند، همان فرزندان ارث میبرند. اما اگر هیچکدام از فرزندان نباشند، نوهها ارث میبرند. اینها در… بله خب اینها در فقه آمده دیگر. این بحث فقهی الان [است]، داریم به عنوان قاعده فقهی [بیان میکنیم] که دارد بیان میشود. این نگاه خودش جالب است که فرزندِ فرزند، اگر فرزند نباشد، جای فرزند را پر میکند، چون آن نسل از طریق این ادامه پیدا میکند. همان قاعده اولی ادامه پیدا میکند. نوهها طبقه دوم ارث نیستند. دقت کردید؟ نوهها طبقه اول ارث حساب میشوند. اما جد و جده از طرف «و ان علا»، بالاتر که میرود، طبقه دوم حساب میشوند، نه طبقه اول. باید هیچکدام از فرزندان نباشند و پدر و مادر نباشد تا جد و جده ارث ببرد. این هم خلاصه یک قاعده است که جالب است. اینها را اگر رابطه تکوین و تشریع را آدم خوب در حقیقت روش فکر کند و تطابقش با اینها [را ببیند]، خیلی زیبا میشود.
خب بعد میفرماید که «إِذْ لَا وَاسِطَةَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْمَيِّتِ فَالِابْنُ وَ الْبِنْتُ يَمْنَعَانِ أَوْلَادَ أَنْفُسِهِمَا»، وقتی باشند، فرزندانِ اینها ارث نمیبرند، [چون] خود اینها «لِأَنَّهُمْ يَصِلُونَ [بِهِ] بِوَاسِطَتِهِمْ»، [یعنی] واسطه خوردند آنها. «فَإِذَا فُقِدَتْ وَاسِطَتُهُمْ»، اگر این واسطهها که فرزندان باشند، اینها فاقد باشند [و] نباشند، «فَهُمْ يَقُومُونَ مَقَامَهَا»، [یعنی] مقام اینها مینشینند. لذا فرزندان نباشند، فرزندانِ فرزندان جای اینها مینشینند، اما جد و جده جای پدر و مادر نمینشینند. این هم خلاصه یک اصل است.
طبقه دوم ارث: خواهران، برادران و اجداد
«وَ تَتْلُوهَا» طبقه دوم، «الْمَرْتَبَةُ الثَّانِيَةُ وَ هُمُ الْإِخْوَةُ وَ الْأَخَوَاتُ وَ جَدُّهُ وَ جَدَّتُهُ». این میشود طبقه دوم ارث. پس جد و جده و برادر و خواهر [طبقه دوم هستند]. برادر و خواهر یک واسطه خوردند به میت. واسطه چیست؟ از چه طریقی به میت وصل هستند؟ از طریق پدر و مادر؛ چون فرزند این پدر و مادر هستند و آن هم فرزند این پدر [و مادر]، از طریق پدر و مادر به این متصل شدهاند، مستقیم نیستند که از او در حقیقت به دنیا که نیامدهاند که فرزندش هم نیستند. [آنها] از طریق پدر و مادر به [میت] متصل شدهاند و لذا افراد [یعنی] برادر و خواهر یک واسطه خوردهاند. جد و جده هم یک واسطه خوردهاند، از طریق پدر و مادر. درسته؟ پس این طبقه دوم با یک واسطه [متصل است]. هر کسی که با یک واسطه به میت متصل بشود، در طبقه دوم ارث است. حالا بگردید ببینید غیر از اینها میشود کسی را پیدا کنیم که با یک واسطه متصل بشه؟ میگوید نه، یا برادر و خواهر است یا جد و جده است. کس دیگری را نداریم که با یک واسطه به میت متصل شده باشد. اگر نوه و نوهها باشند، آنها که جای [خودشان] در طبقه اول قرار داشتند، اگر که چی باشه؟ اگر که پدر و مادرشان نباشند.
خب «وَ تَتْلُوهَا الْمَرْتَبَةُ الثَّانِيَةُ وَ هُمُ الْإِخْوَةُ وَ الْأَخَوَاتُ وَ جَدُّهُ وَ جَدَّتُهُ فَإِنَّهُمْ يَتَّصِلُونَ بِالْمَيِّتِ بِوَاسِطَةٍ وَاحِدَةٍ». «وَ أَوْلَادُهُمْ يَقُومُونَ مَقَامَ آبَائِهِمْ». همان قاعدهای را که در رابطه با فرزندان گفتیم، در رابطه با اولاد خواهر و برادر هم صدق میکند. یعنی اگر این خواهر و برادر نبودند، هیچکدام، ولی فرزندانشان بودند، آنها در طبقه دوم قرار میگیرند. همین طبقه، آنها هم از همین قاعده استفاده میکنند که آنها هم در طبقه دوم هستند، نه طبقات بعد. یعنی جای پدر و مادر [خود] مینشینند. فرزند برادر و خواهر هم جای پدر و مادر [خود] مینشینند اگر نباشند. «وَ كُلُّ بَطْنٍ مِنَ الْبُطُونِ كَمَا مَرَّ». البته این قاعده کلی است در ارث. هر بطنی نسبت به بطن بعدیش و فرزندانش مانع [است] اگر باشد. اگر نبود، آنها جایش مینشینند. این هم یک قاعده است. بطن نسبت به بعدیها مانع است. لذا اگر هر جا… اینها قاعدههای کلی است ها! ببینید، قاعدههای کلی را اگر آدم استیعاب کند، آنوقت میبیند در فروعات خیلی راحتتر [میفهمد]. چقدر فرع از اینها در میآید!
طبقه سوم ارث: اعمام و اخوال (عموها، داییها، عمهها و خالهها)
«وَ تَتْلُو هَذِهِ الْمَرْتَبَةَ مَرْتَبَةُ أَعْمَامِ الْمَيِّتِ». مرتبه سوم، عموها و خالهها و داییها، اینها میشوند «أَعْمَامِ الْمَيِّتِ وَ أَخْوَالِهِ وَ عَمَّاتِهِ وَ خَالَاتِهِ». چرا؟ چون با دو واسطه به میت مرتبط میشوند. یعنی عموی میت، درسته؟ به چند واسطه؟ به واسطه اینکه این عمو به پدرش وصل است، پدرش به برادر این وصل بوده، و برادر این، پدر این میت بوده است. درسته؟ سه… دو واسطه شد دیگر. چون دو واسطه شد، میشود طبقه سوم. آنهایی که بیواسطه هستند طبقه اول، آنهایی که یک واسطه میخورند طبقه دوم، آنهایی که دو واسطه میخورند، طبقه سوم ارث قرار میگیرند. عموی من خلاصه با پدر من در پدر مشترک هستند [و] از طریق پدرشان به هم متصل میشوند و پدر من هم که به من متصل میشود، پس با دو واسطه عموی من به من متصل میشود. درسته؟ دایی هم همینجوری است. از طریق مادر شما حساب کنید. این بقیه، در حقیقت عمه و خاله، همه اینها از همین طریق دو واسطه میخورند در نسبت [و] به اصطلاح واسطه بودنشان. آنوقت آنها هم نسبت به بطنهای بعدیشان همینجوری هستند. یعنی تا هستند، خودشان هستند، اما اگر اینها نبود، این طبقه عموها و خالهها و دایی، هیچکدام نبودند، درسته؟ بطن آنها و فرزندان آنها جایگزینشان میشوند. الان تقریباً ببینید چقدر قواعد ارث را یاد گرفتید با همین سه چهار تا قاعده! «وَ تَتْلُو… فَإِنَّ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْمَيِّتِ وَاسِطَتَيْنِ وَ هُمَا الْجَدُّ… وَ أَبُوهُ وَ أُمُّهُ وَ الْمَجَرُّ عَلَى قِيَاسِهِ».
تقدم ورثه ابوینی بر ابی
این یک مسئله بود. «وَ يَظْهَرُ مِنْ مَسْأَلَةِ الْقُرْبِ الْمَذْكُورَةِ». این تتمه مسئله اول است. «وَ يَظْهَرُ مِنْ مَسْأَلَةِ الْقُرْبِ الْمَذْكُورَةِ أَنَّ مَنْ يَتَقَرَّبُ بِالْأَبَوَيْنِ مُقَدَّمٌ عَلَى مَنْ يَتَقَرَّبُ بِالْأَبِ». اگر هر کدام از اینها ابوینی باشند، مقدم بر آن کسی است که فقط ابی باشد. یعنی فرزند ابوینی، خواهر و برادر، خواهر و برادر ابوینی مقدم بر ابی است. یعنی اگر ابوینی بود، مانع از ابی میشود. یعنی اگر خواهر و برادر ابوینی من داشتم، خواهر و برادر ابوینی من ارث میبرند [و] مانع میشوند از [خواهر و برادر] ابی. اما جالبش این است که از طریق امی را مانع نمیشوند. این هم یک قاعده است که ابی را مانع میشوند اما امی را مانع نمیشوند. حالا این هم خلاصه هر کدام حکمتهایی دارد. بعضیاش را ایشان بعداً بیان میکنند. «وَ مِنْ ذَلِكَ تَقَدُّمُ كَلَالَةِ الْأَبَوَيْنِ عَلَى كَلَالَةِ الْأَبِ». خاندان ابوینی بر خاندان ابی مقدم هستند. اگر باشند، مانع هستند. «فَلَا تَرِثُ مَعَهَا» خاندان ابی ارث نمیبرند تا وقتی خاندان ابوینی هست. «وَ أَمَّا كَلَالَةُ الْأُمِّ فَلَا تُزَاحِمُهَا كَلَالَةُ الْأَبَوَيْنِ». یعنی اگر ابوینی بود، امی هم بود، یعنی از طریق مادر یک کسی مشترک بود، درسته؟ فرزند مادر بود، فرزند پدر و مادری هم بود، میگوید هر دو میبرند [و] مانع از هم نمیشوند. این هم خلاصه یک قاعده [است].
اصل دوم: تقدم و تأخر در صورت عدم تطابق سهام و ترکه
«وَ مِنْهَا» قاعده دوم. این یک قاعده بود [که] همه اینها که قرب و بعد سبب ارث میشود، همه اینها فرع آن بود. دومین اصل: «أَنَّهُ قَدِ اعْتُبِرَ فِي الْوِرَاثَةِ تَقَدُّمٌ وَ تَأَخُّرٌ مِنْ جِهَةٍ أُخْرَى». یک تقدم و تأخر دیگری هم هست. چرا؟ گاهی در حقیقت سهام ارث بیشتر از ارث میشود، گاهی ارث بیشتر از سهام میشود. وقتی که هر سهمی را حساب میکنند که پدر و مادر مثلاً در صورتی که فرزند باشد، یک ششم میبرند هر کدام. این دو تا با هم باشند میشود دو ششم. درسته؟ بعد در آنجایی که فرزند هم مثلاً دو فرزند به بالا باشد، دختر، دو سوم میبردند آنها هم. دو سوم اینجا، دو ششم هم آنجا، با هم جمع بشود میشود چقدر؟ اینها با هم… حالا اگر پدر و مادر هم باشند، پدر و مادر، فرزند و همسر، سه تا، همسر باشد. خب همسر چقدر میبرد؟ فرزند هست، یک چهارم. مثلاً اگر همسر به اصطلاح، مرد باقی مانده باشد و زن [فوت کرده باشد]، یک چهارم میبرد. یک چهارم، دو ششم [برای] فرزندان، درسته؟ دختران. و از آن طرف چقدر… ببخشید، چهار ششم [برای] دختران و از آن طرف دو ششم [برای] پسران… چیز… پدر و مادر. درسته؟ دو ششم پدر و مادر، هر کدام یک ششم؛ چهار ششم دخترانی که دو تا به بالا هستند؛ و از [طرفی] یک چهارم ببرد، سهم به اصطلاح… ارث کمتر از سهام میشود. میگوید چکار کنیم؟ یا بالعکس، گاهی ارث بیشتر از سهام میشود. سهام را که حساب میکنند میبینند خلاصه ارث بیشتر است. مثلاً کسی فقط پدر و مادر داشته باشد. یا کسی همسر داشته باشد مثلاً با… حالا آن زیاد میشود. همان پدر و مادر داشته باشد. اگر پدر و مادر داشته باشد، دو ششم میبرند. بقیه ارث چی میشود؟ نه خلاصه فرزندی دارد، نه همسری داشته باشد. درسته؟ حالا فروض مختلف میشود. حتی اگر که بگویید همسر هم داشته باشد، همسرش هم مرد باشد، یک دوم هم ببرد. یک دوم همسرش ببرد، درسته؟ دو ششم هم پدر و مادر ببرند، باز میبینی باقی میآورد. باقی نمیآورد؟ دو ششم به اضافه یک دوم که سه ششم میشود، [مجموعاً] پنج ششم [میشود]. یک ششم باقی میآورد؛ زیاد میآید ارث. میگوید این فروض اینجا… «أَنَّهُ قَدِ اعْتُبِرَ فِي الْوِرَاثَةِ تَقَدُّمٌ وَ تَأَخُّرٌ مِنْ جِهَةٍ أُخْرَى». گاهی بعضیها مقدم میشوند.
تأثیرپذیری ورثه از کمبود (عول) یا زیادت (رد) ارث
میگوید حالا اینجاها چکار کنیم؟ کی مقدم است؟ میگوید [قانون این است که] آنهایی که دو فرض در ارث دارند، [یعنی] میگوییم که اگر اینجور باشد اینقدر، و اگر اینجور نباشد آنقدر. مثلاً همسر اگر فرزند نداشته باشد مثلاً انقدر، یک دوم یا یک چهارم به نام اینکه زن باشه یا مرد؛ و اگر فرزند به اصطلاح داشته باشد، نصف این را [میبرد]، یک چهارم برای [مرد]، یک هشتم برای زن. درسته؟ دو فرض دارند. یا مادر که میفرماید یک سوم در آنجایی که فرزند نداشته باشد و خواهر و برادر هم نداشته باشد، [سهمش] یک سوم [است]؛ ولی اگر فرزند داشته باشد یا خواهر، یک ششم [میبرد]. یعنی دو فرض دارد. و پدر یک ششم در صورتی که فرزند داشته باشد و یک ششم در صورتی که فرزند نداشته باشد. دو فرض دارد. هرچند دو فرضش اینجا برای پدر مساوی است، ولی دو فرض برایش ذکر شده است. میگوید اینها اگر که [ارث] کم بیاید یا زیاد بیاید، از [سهم] اینها کم نمیشود و [به آن] زیاد هم نمیشود. اما آنهایی که دو فرض ندارند، یک فرض دارند یا فرضی برایشان معلوم نیست، مثل پسران [که] هیچ فرضی برایشان معلوم نیست، زیادت و کم به آنها میخورد. پس این هم یک قاعده [است]. قرب و بعد، مربوط به تقدم و تأخر پیدا میکنند؛ زیادت بهشان میرسد، کم هم بیاید از اینها کم میشود. این هم خلاصه یک قاعده است.
«أَنَّهُمْ رُبَّمَا اجْتَمَعَتْ سِهَامٌ تَزِيدُ عَلَى أَصْلِ التَّرِكَةِ»، سهام بیشتر میشود بر ارث. «فَعُيِّنَ لِقَوْمٍ سَهْمٌ وَ لِآخَرِينَ سَهْمٌ آخَرُ عِنْدَ تَزَاحُمِهِمْ»، اگر برای عدهای که دو سهم معلوم شده، در وقت تضاحم سهم دیگری معلوم شده، «كَالزَّوْجِ يَذْهَبُ بِالنِّصْفِ فَإِذَا زَاحَمَهُ وَلَدٌ ذَهَبَ بِالرُّبُعِ». نصف میبرد، اگر فرزند باشد ربع میبرد، یک چهارم. «وَ مِثْلُهُ الزَّوْجَةُ فِي رُبُعِهَا وَ ثُمُنِهَا»، یک چهارم [میبرد]، اگر فرزند نباشد یک هشتم. «وَ كَالْأُمِّ تَذْهَبُ بِالثُّلُثِ فَإِذَا زَاحَمَهَا وَلَدٌ أَوْ إِخْوَةٌ عَادَتْ إِلَى السُّدُسِ». یک سومش، یک ششم [میشود]. «وَ الْأَبُ لَهُ السُّدُسُ مَعَ الْوَلَدِ وَ عِنْدَ عَدَمِ الْوَلَدِ». این دو، هر دو حالت یک ششم میبرد پدر. درسته؟ «وَ هُنَاكَ سِهَامٌ» اما بعضی سهم معلوم شده [و] «سُكِتَ» دیگر چیزی بیان نشده که مزاحمت شد چقدر میشود؛ هیچی معلوم نشده. اینجا چی؟ مثل دختر. میگوید اگر یکی باشد نصف میبرد، اگر دختر دو تا به بالا باشد، دو سوم میبرد. درسته؟ دو سوم میشود دیگر، فقط دختران باشند، فرزند پسر [نباشد]، میگوید دو سوم میبرند. اینجا دو سوم ذکر شده در اینجا.
مثالهایی از «عول» و «رد» در تقسیم ارث
حالا ببینید، میفرماید: «وَ لَمْ يُعَيَّنْ لَهُمْ سَهْمٌ بِعَيْنِهِ كَالْبِنْتِ وَ الْأُخْتِ يَذْهَبْنَ بِالنِّصْفِ وَ الثُّلُثَيْنِ». نصف اگر یکی باشد، اگر خلاصه به اصطلاح بیشتر باشند ثلثین. «وَ سُكِتَ عَنْ سِهَامِهِنَّ عِنْدَ التَّزَاحُمِ». در وقت تضاحم سکوت [شده]. «وَ اسْتُفِيدَ مِنَ الْمُقَدَّمَتَيْنِ أَنَّ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ لَهُمْ سَهْمَانِ لَا يَدْخُلُ عَلَيْهِمْ نَقْصٌ فِي صُورَةِ زِيَادَةِ السِّهَامِ». آنهایی که سهم دو تا دارند، دیگر کمبود ارث باهاشون مزاحمت پیدا نمیکند، زیادی هم ارث بیاید مزاحمت پیدا نمیکند، مگر اینکه دیگر وارث دیگری هیچ در کار نباشد؛ وارثی که ازش کم یا زیاد کنند از نوعی که مزاحم [باشد]. مثلاً اگر که پدر و مادر فقط و فقط بودند، درسته؟ اگر فقط پدر و مادر بودند چی میشود؟ یکی به اصطلاح یک سوم مادر میبرد، یک ششم پدر میبرد، به شرطی که برادر و خواهر هم نباشند. درسته؟ اگر اینجوری بردند، بقیه سهام چی میشه؟ بهشان برگشت میکند. حالا اختلاف در اینکه آیا به مادر اضافه نمیرسد [و] همان یک سومش است، بقیه میرسد به پدر یا نه؟ حالا این دیگر یک قدری جزئیات فقهیاش فرق میکند.
بله، «وَ اسْتُفِيدَ مِنَ الْمُقَدَّمَتَيْنِ أَنَّهُ لَا يَدْخُلُ عَلَيْهِمْ نَقْصٌ فِي صُورَةِ زِيَادَةِ السِّهَامِ عَلَى أَصْلِ التَّرِكَةِ وَ إِنَّمَا يَرِدُ مَا يَرِدُ مِنَ النَّقْصِ عَلَى الْمَسْكُوتِ عَنْ سِهَامِهِمْ عِنْدَ التَّزَاحُمِ».
«وَ مِنْهَا» اصل دیگر، «أَنَّهُ رُبَّمَا قَدْ تَزِيدُ السِّهَامُ عَلَى الْمَالِ كَمَا إِذَا فُرِضَ زَوْجٌ وَ أُخْتَانِ مِنْ كَلَالَةِ». اگر سهام بیشتر شد چی؟ آنجا سهام کمتر شد [و] ارث بیشتری بود، اینجا ارث کمتر باشد. مثل اینکه زوج در کار باشد، اخوات در کار باشند. چون زوج با طبقه اول میسازد، با طبقه دوم هم میسازد، با طبقه سوم هم میسازد. یعنی اگر زوج بود و فرزندان نبودند، درسته؟ با به اصطلاح جد و جده و به اصطلاح برادر و خواهر، زوج باز ارث، ارثش را میبرد. اگر زوج بود و برادر و خواهر و فرزند و پدر و مادر و جد و جده هم نبودند، زوج با طبقه سوم که اعمام و اخوال [و] خالات و عمهها و اینها [هستند]، با آنجا هم ارث میبرد. پس اینجور نیست که اگر زوج بود [و] کس دیگری نبود، همه را بدهند به زوج. زوج حدش معلوم است. درسته؟ با سه طبقه میسازد زوج. بقیه اینجوری نیستند. این زوج اینگونه است.
بله. مثل اینکه زوج باشد، یک دوم ببرد؛ اخوات باشند، اخوات دو سوم میبرند. اخوات مثل بنت و بنتین، یک دانه باشد نصف میبرد، اگر بیش از دو تا باشند دو سوم میبرند. میگوید دو سوم هم اخوات ببرند، «مِنْ كَلَالَةِ الْأَبَوَيْنِ فَهُنَاكَ نِصْفٌ وَ ثُلُثَانِ». نصف، معادل سه ششم میشود و ثلثان نیز معادل چهار ششم میشود؛ [مجموع] سه ششم و چهار ششم، هفت ششم میشود که از شش ششم [که کل مال است] بالاتر رفته است. خب، «فَهُنَاكَ نِصْفٌ وَ ثُلُثَانِ وَ هُوَ زَائِدٌ عَلَى مَخْرَجِ الْمَالِ».
«وَ كَذَا لَوْ فُرِضَ وَ أَبَوَانِ وَ بِنْتَانِ وَ زَوْجٌ». پدر و مادر باشند، بنتان هم باشند، زوج هم باشد. زوج اینجا چقدر میبرد؟ یک چهارم، چون بنتان هستند. بنتان چقدر میبرند؟ دو سوم، چون خلاصه پسر نیست. این میشود چهار ششم. و دو ششم میشود چقدر… شش ششم. به اصطلاح ابوان و بنتان، زوج هم که هست، خود زوج هم چقدر میبرد؟ یک چهارم. یک چهارم هم زوج میبرد. یک چهارم را به اضافه خلاصه آن شش ششم بکنید میبینید یک چهارم کم میآوریم در اینجا. بله، دو ششم را به اضافه چهار ششم که آنها بودند شد شش ششم، یک چهارم اینجا کم میآوریم که برای زوجه و زوج [است]. «فَتَزِيدُ السِّهَامُ عَلَى أَصْلِ التَّرِكَةِ فَإِنَّ لَهَا سُدُسَانِ» برای پدر و مادر، «وَ ثُلُثَانِ» برای بنتان «وَ رُبُعٌ» برای زوج.
«وَ كَذَلِكَ قَدْ تَزِيدُ التَّرِكَةُ عَلَى الْفَرِيضَةِ كَمَا إِذَا كَانَتْ هُنَاكَ بِنْتٌ وَاحِدَةٌ أَوْ بِنْتَانِ فَقَطْ». اگر یک دختر باشد چقدر میبرد؟ یک دوم. بقیهاش را چکار کنیم؟ دیگر کس دیگری نیست که ببرد. پدر و مادر نیستند، کس دیگری نباشد که از طبقه اینها [باشد]. دوباره بقیهاش برمیگردد به بنت. یک دوم را بالفرض میبرد، بقیه را به چی میبرد؟ به رد میبرد. درسته؟ رد میشود بهش. بله. او بنتان، دو سوم را میبرد، بقیه را چجوری میبرد؟ به رد. یعنی دو سومش بالفرض است.
نقد سنت «عول» و «تعصیب»
«وَ السُّنَّةُ الْمُتَّبَعَةُ فِي الصُّورَتَيْنِ الَّتِي هِيَ شَأْنُ تَفْسِيرِ الْكِتَابِ». سنت [و] شأن تفسیر کتاب، «مَا وَرَدَ مِنْ طُرُقِ أَئِمَّةِ أَهْلِ الْبَيْتِ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ) هُوَ أَنَّهُ فِي صُورَةِ زِيَادَةِ السِّهَامِ عَلَى أَصْلِ الْمَالِ يَدْخُلُ النَّقْصُ عَلَى هَؤُلَاءِ الَّذِينَ لَمْ يُعَيَّنْ لَهُمْ إِلَّا سَهْمٌ وَاحِدٌ وَ هُمُ الْبَنَاتُ وَ الْأَخَوَاتُ دُونَ غَيْرِهِمْ». اگر به بنات و اینها نقص وارد شد، به تبع به کی وارد میشود؟ اگر گفتید به تبع به کی وارد میشود؟ بنات اگر به اصطلاح نقص بهشان وارد شد، به ابن هم اگر بعداً در کار باشد، درسته؟ حالا که نیست. از این در اینجا اگر آنجا به تبع به او هم وارد میشد، چرا به تبع وارد میشد؟ چون آن دو برابر این را میبرد دیگر. درسته؟ پایه این بود. اگر پایه نقص پیدا کند، آن دو برابر هم به تبع پایه، نقص پیدا میکند.
خب بعد میفرماید که بله، «وَ كَذَا فِي صُورَةِ زِيَادَةِ أَصْلِ التَّرِكَةِ عَلَى السِّهَامِ يُرَدُّ الزَّائِدُ عَلَى مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْهِ النَّقْصُ». همانهایی که نقص برایشان وارد میشود، زیادت هم به همانها میرسد. «فِي صُورَةِ كَمَا إِذَا مَاتَ وَ تَرَكَ بِنْتاً وَ أَبٌ فَلِلْأَبِ السُّدُسُ وَ لِلْبِنْتَةِ نِصْفُ الْمَالِ بِالْفَرِيضَةِ وَ الْبَاقِي بِالرَّدِّ». منتها این قانون را چرا عمداً اینجا ذکر کرد؟ میگوید در صدر اسلام بعد از پیغمبر اکرم (ص)، بعضیها آمدند وقتی خلیفه شدند چکار کردند؟ این مسئله را سنتگذاری، بدعتگذاری کردند و این بدعتگذاری مورد تأیید نه صحابه واقع شده بود آن زمان، نه اهل بیت (علیهم السلام) [و] نه پیغمبر اکرم (ص). «وَ قَدْ سَنَّ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَيَّامَ خِلَافَتِهِ فِي صُورَةِ زِيَادَةِ السِّهَامِ الْعَوْلَ». این [شخص] آمد و در حقیقت سنت «عول» و «تعصیب» را راه انداخت. «وَ عَمِلَ النَّاسُ فِي الصَّدْرِ الْأَوَّلِ فِي صُورَةِ زِيَادَةِ التَّرِكَةِ بِالتَّعْصِيبِ». اگر زیاد بیاید به تعصیب، اگر کم… این را آمدند گفتند. میگوید ما «عول» و «تعصیب» را انشاءالله مفصل بعداً بحثش را خواهیم کرد.


