سلام علیکم و رحمت الله. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم و [لعنت بر] أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین.

تحلیل وضعیت حزب‌الله و ترمیم امیدها

خب، کلامی را قبل از ورود به بحث عرض بکنیم که باعث امید بیشتر باشد. الحمدلله رب العالمین در این سفری که داشتیم، انصافاً با طوایف و قسمت‌های مختلفی که صحبت کردیم، نشانه از این بود که الحمدلله حزب‌الله بازسازی‌اش خیلی خوب شکل گرفته است و قدرت و توان و امیدش، الحمدلله، امیدش خیلی ترمیم شد. و این ترمیم امید خیلی مهم است و حتی بالاخره انبارهای سلاحشان و ذخایر کاریشان هم الحمدلله امیدبخش است و این‌جور نیست که دستشان خالی باشد، بلکه مثلاً در عقبه‌گاهی مثلاً سوریه که ما ممکن بود به ظاهر اولیه یک نقطه ضعفی تلقی بشود، با جریاناتی که پیش آمده، الحمدلله به برکت تدابیری که شکل گرفته که حالا به وقتش هم بهتر آشکار می‌شود، خودش کم‌کم دارد به یک نقطه قوتی تبدیل می‌شود که خود این دارد به نقطه قوتی تبدیل می‌شود.

خب این هم یکی از تدابیریست که در دورانی که مسئله خاموش است باید خوب استفاده کرد. لذا هم این نگاه که به خوبی مشغول کارند و شاید اگر یک برهه‌ای یک خورده ممکن بود یأس در بعضی از افراد یا شبهه و تردید ایجاد شده باشد، نه، الحمدلله الان وضع خیلی خوب شده و ترمیم شده است.

و به‌خصوص بعد از این جریان فشاری که آمریکا بر دولت لبنان آورد که [موضعی] علیه حزب‌الله داشته باشند و آن‌ها هم مجلسشان، به اصطلاح دولتشان، دولتشان قانونی را بدون حضور وزرای حزب‌الله تصویب کردند، ولی همین موضوع به نقطه قوت تبدیل شد؛ به طوری که تهدیدات حزب‌الله نسبت به اجرای مصوبه، با اینکه قبلش خیلی، سلام علیکم، اصرار می‌کردند و آن‌ها ابرام [بر] مسئله داشتند، ولیکن کاملاً مسئله فعلاً منتفی شد و مسکوت ماند. قانون را تصویب کردند اما مسکوت گذاشتند، چون دیدند قدرت انجام ندارند. و برخوردهای به اصطلاح حزب‌الله در رده‌های مختلف هم، برخورد [به‌گونه‌ای بود که] نه به آن‌ها سوژه‌ای داده بود که بتوانند علیه‌شان توی مردم استفاده بکنند و هم چنین قوتی را ایجاد کرده بود. لذا این هم الحمدلله به خیر و خوبی تا به حال طی شده است.

تقویت گفتمان رهبری جدید حزب‌الله

خود شیخ نعیم هم روز به روز گفتمانش الحمدلله دارد قوی‌تر می‌شود و رو به صعود است و همین باعث می‌شود که استحکام در بیان و قدرت بیان و تحلیل قشنگ و زیباتر [شکل بگیرد]. هرچند حالا فاصله با سید خیلی زیاد است. خب یک کسی جانشین [شخصیتی شده که] مظهر قدرت بیان شده و مظهر قدرت بدن شده است که زبان بدنش خیلی قوی بوده و سید زبانزد عالم بوده است. حالا یک کسی جای او آمده است؛ دیگر بالاخره خیلی سخت است که به این زودی بخواهیم قیاس کنیم که چرا آن نفوذ کلمه یا آن قدرت در اظهار [را ندارد]، ولی الحمدلله به اقرار خود همه کسانی که این چند وقت همراه بودند، منحنی صعود کلام و ادله‌اش خیلی خوب شده است و نفوذ کلمه و قدرت بیان خیلی خوب شده است و الحمدلله کلمات دقیق‌تر خیلی به کار می‌رود و این هم خب امداد و عنایت الهیست که پیش آمده است و خدای سبحان هم تأیید خواهد کرد.

خلاصه نقطه امید خیلی زیاد شده است، خیلی زیاد شده است و دیگر آن یأس توی به اصطلاح نیروها و کادرها یا شبهه‌ها و تردیدها نیست. یک ملاقاتی هم ما با این دوستان جانباز داشتیم. ما انصافاً ازشان روحیه گرفتیم. واقعاً خیلی جلسه خیلی خوبی در شهر صور با این‌ها بود که اغلبشان، شاید عده‌ایشان مثلاً دو چشمشان را از دست داده بودند که هیچ بینایی نداشتند، ولی خیلی با امید، با شور، با خلاصه توجه خوب، یعنی یک زندگی خیلی انقلابی با انگیزه، با توجه، [و] حال خوش؛ حال خوشی که به محض اینکه مثلاً یک توجهی در صحبت می‌شد، اغلبشان خلاصه حال انقلاب روحی درشان خیلی شدید بود.

خلاصه در عین حال می‌خواهیم بگوییم این‌ها یک گردنه‌هایی بوده که هر کدام سختی‌هایی را [داشته که] شاید برای ماها مثلاً الان محسوس نیست، ولیکن چند گردنه‌هایی بوده که الحمدلله ازش عبور شده است و لذا جای بالاخره شاکریت نسبت به خدای سبحان را برای ما باقی می‌گذارد که این نیروی قوی این گردنه‌ها را طی کرده و نسبت به خیلی از حوادث واکسینه شده است. دیگر الان خیلی از این حوادث، دیگر الان این‌ها نمی‌تواند ضربه بزند؛ امثال این‌ها نمی‌تواند مثلاً. دیگر یاد گرفتند تا چندین رده بعد از خود را، نه یک رده یا دو رده، تا چندین رده آرایش نظامی‌شان را با نبود نیرو حفظ کنند، آرایش تشکیلاتیشان حفظ بشود. یعنی قائم به یک فرد نباشد که دشمن هم طمع بکند که این آرایش را به هم بزند. تجربه کردند و این واکسینه شدن [رخ داد] و یک به اصطلاح، شاید ما هنوز در بعضی از کارهایمان در این مسائل به آن [نقطه] نرسیدیم که آن باور و این به اصطلاح چینش را بخواهیم ایجاد کنیم. هنوز به آنجا شاید به این باور نرسیده‌ایم.

مواجهه با سلطه اطلاعاتی دشمن: راهکار قرآنی حجاب مستور

یعنی در آن معضلی که به تعبیر خودشان، تعبیر خوبی است، می‌گویند: «ما احساس می‌کنیم در یک اتاق شیشه‌ای هستیم. پیش چشم اسرائیل هم هستیم، دائماً می‌بیند ما داریم چکار می‌کنیم، هم صدای ما را می‌شنوند که داریم چی می‌گوییم. با این وجود باید ما حواسمان باشد که مقابله کنیم که در مرعا و منظر و مسمع دشمن هستیم.» این‌جوری چینش کار و آماده بودن خب خیلی قدرتمندی می‌خواهد. آدم بداند هر کلامی می‌گوید آن‌ها می‌شنوند. هر کاری می‌کند آن‌ها می‌بینند. درسته؟ ولی با این حال دارد کاری می‌کند که در این کار بتواند در حقیقت آن به اصطلاح غافل‌گیری برای دشمن را استفاده کند. از یک سو، از سوی دیگری از همین در مرعا و منظر بودن جوری استفاده بکند که دشمن قدرت را بفهمد. چون آدم وقتی جلوی روی دشمن هست، آنجا قدرت‌نمایی می‌خواهد؛ دیگر باید قدرتت را نشان بدهی. می‌بیند، خب باید نشان بدهی قدرتمندی که جرأت حمله نکند.

خب این آیه شریفه هم البته خیلی زیباست که واقعاً من یکی از مصادیقش را سید حسن می‌دانم، واقعاً: ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا﴾ (سوره شریفه الإسراء، ۱۷:۴۵). درسته؟ که اگر کسی اهل قرآن باشد، با قرآن مأنوس باشد، خدای سبحان بین این [شخص] و بین دشمنانش حجاب مستور ایجاد می‌کند.

حجاب [و] مانع، مثل دیوار [است]. مثلاً من پشت این دیوار را نمی‌دانم الان چیست. [این حجاب،] غیرمستور است، چون من حجاب را می‌بینم، مانع را می‌بینم، دیوار را می‌بینم. [این] حجاب، مستور نیست. حجاب مستور مهم است. یعنی دشمن وقتی نگاه می‌کند، احساس می‌کند در مرعا و منظرش هستی، دارد می‌بیند، حجاب نمی‌بیند، اما قرآن ایجاد حجاب کرده است، ولیکن این ایجاد حجاب، مستور است. حجاب [به گونه‌ای است که] دشمن دارد گول می‌خورد. یعنی فکر می‌کند در رصد هستی، در مرعا و منظرش هستی، اما نیستی. این مهم است. یعنی ما در تدابیرمان در مقابله با دشمن باید از یک به اصطلاح روش دیگری که آن روش، دیگر مقابله با این احاطه و سلطه نگاه و نظر باشد، استفاده بکنیم که او هم نشناسد. این را.

کجاست؟ می‌گوید قرآن می‌فرماید حشر با قرآن، خطوراتی را در [ذهن] می‌آورد، نقشه‌هایی را ایجاد می‌کند، راه‌هایی را باز می‌کند که دشمن هر چقدر هم دارد رصد می‌کند، چون حجاب، مستور است، دشمن دارد تو را می‌بیند اما نمی‌تواند دست تو را بخواند. دارد تو را رصد می‌کند اما نمی‌تواند بفهمد تو داری چی می‌گویی؛ گنگ است برایش. ﴿وَجَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ﴾ (سوره شریفه الإسراء، ۱۷:۴۶). خیلی زیباست دیگر. در قلوب کفار ما «أَكِنَّةً» ایجاد می‌کنیم؛ [یعنی] سنگینی. یعنی از یک سو این طرف حجاب مستور است، از طرف دیگری آن طرف «کَنّ» و سنگینی در فهم است.

جواب این حالت اتاق شیشه‌ای و در مسمع و منظر بودن، حشر بیشتر با قرآن است که باور کنیم قرآن راه است. دارد راه و خطور و راه‌حل ارائه می‌دهد که دیگر قدرت فهمش را آن‌ها ندارند. ما را می‌بینند، مثل کسی که می‌بیند یکی دارد لب‌هایش تکان می‌خورد ولی نمی‌فهمد چی می‌گوید. می‌فهمد این دارد دست و پایش را تکان می‌دهد اما نمی‌داند این دارد او را نشانه می‌گیرد [و] می‌خواهد بزند. این را نمی‌فهمد. یعنی این راه قرآنی که ﴿إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا…﴾، این‌ها را باور کنیم. ﴿…جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا﴾. خیلی زیباست؛ حجاب مستور. کأنّه برای این جریان اصلاً نازل شده است که این‌ها دارند کاملاً رصد می‌کنند، دارند با هوش مصنوعی، ماهواره‌ها، با تمام قدرت، بله.

قدرت‌های دشمن، بستری برای شکست آن‌ها

بله، بله، آن‌ها دارند مثل شیطان [عمل می‌کنند] که خدا این قدرت را بهش داده است که آن شیطان، تعبیر این است که: «[آن‌ها] ما را ببینند، ما آن‌ها را نبینیم.» خدا گفت: «باشد، این قدرت را بهت دادم.» اینجا هم همین‌طور است. آن‌ها دارند می‌بینند، شیطان آن‌ها را می‌بیند، اما در عین حالی که دارد می‌بیند، [قرآن می‌فرماید] ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ﴾ (سوره شریفه الأعراف، ۷:۲۷). شما نمی‌توانید ببینید. این قدرت را [خدا به شیطان] داده است. این قدرت می‌تواند [به جای نقطه قوت شیطان،] چالش شیطان باشد. به جای اینکه قدرت شیطان بشود، چی بشود؟ چالش شیطان بشود. چون در مقابلش چی قرار داد؟ در مقابل این قدرتی که شیطان می‌تواند ببیند و سلطه پیدا کند و دست ما را بخواند، چی قرار داد؟ حجاب مستور. یعنی او می‌بیند اما نمی‌فهمد. تدبیر می‌کند. فکر می‌کند که الان فهمید چیست. همه‌چیز دستش است. درسته؟ مطابق این تدبیر می‌کند اما [خدا] می‌گوید حجاب مستور بود. این گول خورد.

[این] مرتبه مثالی است. [مرتبه بالاتر]، مرتبه حشر عقلی است. در حشر عقلی، شیطان رصد به حشر عقلی ندارد. تا مرتبه مثالی، قدرت نفوذ و سلطه و ارتباط و احاطه را خدا بهش داده است. «أَنْ تَرَاهُمْ وَلَا يَرَوْنَكَ» [به او داده شده است] [یعنی] من آن‌ها را ببینم، آن‌ها من را نبینند. شیطان خوب سلطه پیدا می‌کند. اما [خدا] می‌گوید چکار کنید که این «أَنْ تَرَاهُمْ وَلَا يَرَوْنَكَ» به جای نقطه قوت شیطان و شیاطین، تبدیل به نقطه ضعفشان بشود؟ می‌گوید اگر تو با قرآن حشر پیدا کردی، همین را ما تبدیلش می‌کنیم و حجاب مستور می‌شود. یعنی این مانعیست که در کار هست اما این مانع را او نمی‌بیند. لذا فکر می‌کند مسلط است. لذا فکر می‌کند کاملاً صحنه در دستش است. احساس می‌کند کاملاً همه‌چیز تحت کنترلش است. اما یک دفعه یکهو می‌بیند یک ضربه‌ای خورد که نمی‌داند از کجا بود، با اینکه همه را خوب رصد می‌کرد. [این به این دلیل است که] قرآن می‌فرماید ما حجاب مستور قرار داده بودیم که از آن رویتی که این با چشم [مثالی] می‌کرد، آن [حجاب] در حقیقت شدیدتر از این بود، آن قدرتش.

و لذا به دنبالش هم ﴿وَجَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً﴾. بله، حالا آن بحث الان این مقدارش حل بشه که آن قدرتی را که خدای سبحان به آن‌ها داده است، می‌تواند همین قدرت‌ها سبب ضعفشان بشود. چنانچه قدرتی که خدای سبحان به فرعونیان داد که این فرعونیان غرق سلاح بودند، غرق آهن بودند؛ جوشن‌ها، کلاهخودها، اسلحه‌ها. هر کس قوی‌تر بود، سردارتر بود بینشان، امیرتر بود بینشان، چی بود؟ آهنین‌تر بود. درسته؟ غرق آهن بودند. همین غرق آهن بودن وقت غرق شدن سبب شد هر کس آهنین‌تر بود، فروتر رفت. یعنی همان نقطه قدرتشان تبدیل به نقطه ضعفشان شد. لذا آنی که کمتر داشت، کمتر فرو رفت؛ آنی که بیشتر داشت، بیشتر [فرو رفت] یعنی هرچه این… یعنی خدا می‌تواند قدرت [دشمن را به ضعف تبدیل کند] به شرطی که این باور ایجاد شود. خب قرار بود یک ۵ دقیقه باشد، بیشتر شد. ببخشید. یک صلوات بفرستین. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

سید حسن نصرالله، مصداق غیرقابل پیش‌بینی بودن مؤمن

بله، دیگر سید بود که حشرش با قرآن بود؛ به‌خصوص که در این ایام به اصطلاح، دورانی که در آن مخفیگاه بود که تنهایی‌های زیادی داشت، همان‌جا حشرش با قرآن خیلی بود. لذا تدابیرش برای این‌ها قابل شناسایی نبود، با اینکه جا و نمی‌دانم، اطلاعات و ماهواره و هوش مصنوعی و تمام این‌ها را بسیج کرده بودند، اما تدابیر [او قابل شناسایی نبود]. لذا می‌گفتند که حرف‌های سید حسن غیرقابل پیش‌بینی است. اینکه سید را مظهر یک حقیقت غیرقابل پیش‌بینی می‌دانستند، مربوط به همین آیه است. یعنی همه اطلاعات را داشتند، طبق اطلاعات خودشان برای مقابله برنامه‌ریزی می‌کردند، اما می‌دیدند غیرقابل پیش‌بینی شد، یک چیز دیگری شد، حرف‌هایی که زد، کارهایی که [کرد] یک جور دیگری شد. حتی می‌گفتند برای مؤمنین هم غیرقابل پیش‌بینی بود، نه فقط برای دشمن؛ چون مؤمنین هم در این مرتبه از حشر با او نبودند.

لذا مؤمن اگر که حشرش با قرآن باشد، غیر قابل پیش‌بینی می‌شود؛ یک افق دیگری [دارد]، بن‌بست برایش معنا نمی‌دهد. لذا این غیرقابل پیش‌بینی بودن با حشر با قرآن محقق می‌شود که حجاب مستور ایجاد بشود. این غیرقابل پیش‌بینی بودن بحث دقیق و زیباییست. کاملاً به جایش می‌نشیند. در این آیه کاملاً با صحنه تطبیق می‌کند که آدم الان می‌بیند که این حجاب مستور است. حجاب مستور خیلی زیباست. یعنی من یک لذتی از این حجاب مستور بردم که هرچی دشمن قوی‌تر بشود، امکانات نفوذش بیشتر بشود، ما می‌ترسیم، می‌گوییم خب پس چکار کنیم؟ قرآن می‌گوید: «نه، همین را من نقطه ضعفش و [راه] [غلبه بر] [آن] را قرار می‌دهم

بله، دیگر هرچی این باشد، ارتباط انسان با قرآن قوی‌تر بشود، خطورات و راه‌ها باز می‌شود. ﴿وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ﴾ (سوره شریفه الطلاق، ۶۵:۲-۳). که اصلاً راه ایجاد می‌کند؛ یک راه‌هایی که بن‌بست نیست. درسته؟ مؤمن راه بن‌بست ندارد با اتکای به خدا و ارتباط با قرآن.

آغاز درس تفسیر: بررسی آیه ۱۲ سوره نساء

خب، بسم الله الرحمن الرحیم. در محضر آیات سوره نساء، آیات ۱۱ به بعد بودیم. چون بحث‌های به اصطلاح تفسیری‌اش بحث‌های سختی نبود، تقریباً هم در بحث اشاره شد، قدری هم در این نکاتی که بعد از این خواهیم گفت، خواهد آمد. از جمله اینکه کلاله چیست، آن به اصطلاح «عول» و «تعصیب» چیست، این‌ها ان‌شاءالله در بحث ادامه خواهد آمد. آیه بعدی را که در محضرش بودیم، فقط آیه را اشاره کنیم تا بحث را ان‌شاءالله وارد بشویم. در آیه دوازدهم (سوره شریفه النساء، ۴:۱۲) می‌فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ»؛ برای به اصطلاح زوج، نصف آن چیزیست که از زوجه باقی می‌ماند. یعنی حد معلوم برای زوج که غیرقابل تغییر است، چیست؟ نصف آن‌چه که از زوجه می‌ماند؛ به شرطی که زوجه فرزند نداشته باشد. درسته؟ «وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٌ». اگر این [زوجه] فرزند نداشته باشد، حالا چه از این به اصطلاح همسر، چه از همسران دیگرش که از قبل بوده و باقی مانده است. درسته؟ از همسر قبلش فرزندی باقی مانده باشد، عیب ندارد، صدق می‌کند که فرزند دارد. لذا آن فرزند ارثش را می‌برد و این همسر [سهمش] یک‌چهارم می‌شود. اگر فرزند نداشت، یک‌دوم می‌برد که «نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٌ». «فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ…»

نکات تفسیری آیه: تفاوت خطاب به مردان و زنان

جلسه گذشته عرض کردیم چرا ذکر زوجه را با «لَهُنَّ» می‌کند، اما ذکر به اصطلاح زوج و طایفه مردان را با «لَكُمْ» می‌کند؟ چرا؟ با اینکه هر دو در وزان بحث آمده است و مخاطب هم فقط مردان نیستند. گفتیم قرآن دعویش این است که نسبت به خانم‌ها تا جایی که مقدور است، [ضمیر] غائب به کار ببرد، آن حجب و حیا [را حفظ کند] و [آن‌ها را] مخاطب قرار نگیرد. دقت می‌کنید چقدر جالب است!

حالا همین سیاق را ببینید: «وَلَكُمْ»؛ شما اگر [مثلاً] زوج زنده است نسبت به به اصطلاح زوجه که از دنیا رفته، خب این جای تخاطب هست، می‌گوید این زنده است، آن از دنیا رفته است. دیگر، «نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ…». اما بلافاصله [می‌فرماید]: «…مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ…». الان باید می‌گفت در حقیقت، این‌ها هم مخاطب در مرتبه بعدی زن‌ها هستند که باید بگوید برای زن‌ها یک‌چهارم [است] اگر که مردی که از دنیا رفته، فرزند نداشته باشد و یک‌هشتم اگر فرزند داشته باشد. باز هم این‌ها را با خطاب غائب به کار می‌برد؛ «وَلَهُنَّ». با اینکه دیگر این‌ها الان زنده‌اند، زوج مرده، مرد مرده، اما با این حال این‌ها را دارد به صورت غائب به کار می‌برد که این آن حجب و حیای در ادبیات و فرهنگ را [نشان می‌دهد] که زن را به صحنه میدان و تبرج نکشاند.

دقت می‌کنید چقدر ادبیات… بله، بعضی جاها ضروری بوده، لازم بوده. اصل این است که نکشاند، مگر جایی که لازم باشد؛ یا در تنقیص یا در تأیید لازم بوده است. لذا می‌بینید که می‌گوید دو تا زن را ما الگو برای همه مؤمنان قرار دادیم (برگرفته از سوره شریفه التحریم، ۶۶: ۱۰-۱۱). اینجا لازم بوده که نشان بدهد زن می‌شود الگو بشود برای همه مؤمنان، نه فقط برای طایفه زنان. چنانچه زن می‌شود الگو بشود برای تمام طایفه کفر و ریزش‌ها؛ آن هم دو تا زن. درسته؟ مریم و آسیه دو تا زنی می‌شوند که الگو برای همه مؤمنان باشند و همسر لوط و همسر به اصطلاح نوح می‌توانند دو تا الگو باشند که از خانواده خوب [بودند] اما در عین حال الگو برای همه کافران باشند. این هم خلاصه جالب است.

حکمت تقدم «وصیت» بر «دین» در قرآن

خب پس این هم علتش را، حکمتش را اینجا ذکر شد که: «فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ». اینکه دائماً هم وصیت را مقدم بر دین ذکر می‌کند، علتش را عرض کردیم، حکمتش را که شاید هشت، نه تا حکمت ذکر کردند و بیشتر، در اینکه دین که لازم است و مقدم بر وصیت است، چرا وصیت را ابتدا و دین را مؤخر ذکر کرد؟ به خاطر اینکه دین را قطعاً مدعی دارد در طلبش؛ طلبکار دنبال مالش است. یکی از حکمت‌هایش این است. اما وصیتی که میت وصیت کرده، انگیزه برای عدم تحققش زیاد است. چون بچه‌ها باید از [سهمشان کم کنند]، ورثه باید از آن چیزی که بهشان می‌رسیده کم کنند تا وصیت را انجام بدهند. به ادنی بهانه‌ای ممکن است متروک بشود. اما دین، طلبکار می‌آید دنبالش هست. مدعی دارد. این را از جهت ذکر مقدم کردند تا کأنّه خدا مدعی باشد که این را انجام بدهید.

یا می‌گویند که «وَصِيَّةٍ… أَوْ دَيْنٍ» است نه «وَصِيَّةٍ وَ دَيْنٍ». اگر «وَصِيَّةٍ وَ دَيْنٍ» بود، می‌گفتی ترتب در کار است و لذا این ترتب، دین را به تأخیر آورده است. [اما “أو”] می‌گوید نه، «وَصِيَّةٍ أَوْ دَيْنٍ»؛ «أو» اضراب است به مرتبه بالاتر. یعنی وصیت را انجام بدهند یا دین را که اضراب است به مرتبه بالاتر. این دو وجه، البته وجوه زیادی که ذکر کردند. لذا اینجاها هم خلاصه ذکر شد. هم توی به اصطلاح، ببینید آیه قبل: «مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا…». آنجا ذکر شد. دوباره اینجا: «مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ». که این چند بار تکرار شده است. باز هم خلاصه در یک خط پایین‌تر: «مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ…». و الا یک بار کفایت می‌کرد که بر همه این‌ها صدق بکند. بله.

خب بعد می‌فرماید که: «وَلَهُنَّ الرُّبُعُ…» («رُبُع» یا «رُبْع»، هر دو از جهت تلفظ لغوی صحیح است، نه قرآنی. در قرآن «رُبُع» آمده است). «…وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّكُمْ وَلَدٌ». البته گفتند که «رُبْع» هم خوانده شده ولی در لغت هم «رُبُع» هم «رُبْع» هر دو از جهت لغت درست است. «…مِمَّا تَرَكْتُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّكُمْ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ…». باز هم برای اینکه کسانی که می‌خواهند ارث ببرند زنان هستند که [حاضر] هستند، اما «فَلَهُنَّ» ذکر کرده است به صورت غائب آمده است. «…فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُم…» که این هم «ثُمُن» و «سُمْن» هر دو معنایش واحد است. «…مِّن بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً…»؛ اگر مردی باشد که کلاله داشته باشد، یعنی فرزند و پدر و مادر نباشند، طبقه اول. درسته؟ کلاله داشته باشد. در آن [صورت] چیست؟ «کلاله» می‌گویند کلاله به معنای تاج است که احاطه می‌کند. «کُل» هم که از همین ریشه است به معنای احاطه بر اجزا است. درسته؟ «کَلّ» هم از همین ریشه است که یک کسی که بالاخره این «کَلّ» بر دیگران می‌شد [و] روی دست این‌ها می‌ماند، بر این‌ها خلاصه بار شده و برایشان مانده است. همه این‌ها ریشه‌اش از یک ریشه است که اگر کلاله داشته باشد، که حالا کلاله را مرحوم علامه مفصل بیان می‌کند. «…أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ…»؛ یا خانمی باشد که برایش برادری یا خواهری باشد. «…فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ…»؛ برای این کلاله و خلاصه این خواهر و برادرها چقدر هست؟ یک‌ششم قرار داده می‌شود. «…فَإِن كَانُوا أَكْثَرَ مِن ذَٰلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ…»؛ اگر از یکی، مثلاً برادر یا خواهر، بیشتر باشد، همه‌شان یک‌سوم می‌برند. یعنی باید یک‌سوم را بینشان تقسیم کنند. درسته؟

اهمیت قید «غیر مضار» و روایتی از یک سرنوشت

«…مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ…». این هم خیلی زیباست. تا به حال «غَيْرَ مُضَارٍّ» نیاورده بود. چرا اینجا «غَيْرَ مُضَارٍّ» آورده است؟ تا وقتی فرزندان و پدر و مادر و این‌ها بود، قید «غَيْرَ مُضَارٍّ» را نیاورده بود. اما اینجا [می‌آورد]. می‌گوید وقتی طبقه دوم می‌شود، نسبت به طبقه دوم، مردم آن محبت زیاد را ندارند. اگر ببیند که دارد از دنیا می‌رود و ارثش ممکن است به این‌ها برسد، ممکن است چون علاقه وافر و شدید نیست، کاری بکند، دیونی را برای خودش قرار بدهد، ادعاءً نه حقیقتاً، تا ارث به این‌ها نرسد. لذا می‌گوید «دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ». یعنی اگر دین، مُضار شد که به ورثه ضرر بزند، باید بررسی بشود. شاید در وصیت اختلالی، در دین اختلالی ایجاد شده باشد، در اقرار بر دین [اشکالی] باشد. شاید لذا باید آنجا تفحصی [شود]. تعبیر چقدر زیباست! چقدر با مراتب [سخن می‌گوید]. می‌گوید در آنجا که به پدر و مادر و فرزند ارث می‌رسد، «غَيْرَ مُضَارٍّ» مرسوم نیست. اما اگر به طبقه بعدی رسید، خواهر و برادرها و این‌ها، اختلاف بین خواهر و برادرها گاهی هست، بین خلاصه طبقات بعدی اختلاف می‌شود.

ممکن است این دوست نداشته باشد. یک بنده خدایی بود، خلاصه طایفه زنش و بعضی از برادران، خلاصه به اصطلاح نسبتی که باهاش داشتند و خواهر، خیلی میانش با این‌ها بد بود. خیلی بد. آدم خیلی ثروتمندی هم بود. خیلی هم آدم ثروتمندی بود. یعنی در ثروتی که داشت، یک ذره به این‌ها خلاصه زمینه و میدان نمی‌داد که این‌ها هم بیایند از قبلش کار کنند، اقلاً در بساط این استفاده کنند. کار هم بهشان نمی‌داد. این بنده خدا با خانواده و پدر و مادر و بچه‌هاش و این‌ها همه خلاصه سوار یک ماشین بودند و داشتند می‌رفتند. از این ماشین‌های بزرگ هم بود. تصادف کرده بود. [فقط] [یک] [دخترش] زنده می‌ماند به صورتی که تا بیمارستان [برسد]. بیمارستان که می‌رسد، دختر هم می‌میرد. تمام ارث به این دختر رسید. تمام ارث به این دختر رسید. چون وارث، چی شد؟ که نه پدر و مادر دیگر بود، نه بچه دیگری بود. تمام ارث به این دختر رسید. درسته؟ از این دختر، [ارث] به تمام طایفه زنش رسید. یعنی آنی که نمی‌خواست، چون [آن‌ها] شدند پدربزرگ و مادربزرگ دیگر. پدربزرگ و مادربزرگ طبقه دوم شدند. تمام ارث این [مرد] که خیلی خیلی بود، به طایفه زنش رسید. این که اصلاً مایل نبود، اصلاً دوست نداشت، اصلاً با این‌ها دشمن بود. اما خلاصه کار خداست دیگر. خودش باور کن در عالم تصور نمی‌کرد جوری بشود که این پول‌ها همه برسد به آن‌ها. یعنی یک دفعه زندگی این‌ها از این رو به آن رو، یک جور دیگری شد.

این بنده خدا، من یادم است یکیشان آن وقت‌ها گاز بود، کپسول گاز می‌برد در خانه می‌بست. یعنی گاز از این کپسول‌های ۱۱ کیلویی بود. با یک سختی [این کار را می‌کرد]. [یک دفعه] [به] یکی از ثروتمندان [تبدیل شد]. همین که کپسول گاز می‌برد این‌ور و آن‌ور، یکی از ثروتمندان شد. بله. خب حالا این هم می‌فرماید «غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِّنَ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ». بله، که خدای سبحان علیم حلیم است. که این توجه به اینکه خدا علیم حلیم است هم نشان می‌دهد تمام این‌ها، این تقسیم‌ها و این نحوه ارث و میراثی که خدا در اینجا ذکر می‌کرد، از مظاهر علم و حکمت است. [نه،] علم و حلم است. چون علم خودش یک حقیقت است. [حلم] هم که ضمیمه می‌شود… بله، حلم. آها، علیم حلیم است. صبور است. این صبر و حلم الهی که آن حلم برمی‌گردد آن وقت به آن [جنبه] خدا که اگر ما خطا بکنیم، خطای ما را می‌پوشاند و راه را برای [بازگشت] باز می‌گذارد. من چشمم اشتباه، حکیم خواندش.

خب ان‌شاءالله خدای سبحان… ما می‌خواستیم تازه وارد بحث بشویم از اینجا، فرصت نشد، اذان شد. ولی در عین حال اگر انسان به قرآن باور بکند که قرآن دارد این‌ور حقایق وجود را برای ما بیان می‌کند، هر قانونش برای انسان یک به اصطلاح راهی به سوی در حقیقت یک عظمت باطن عالم دیده می‌شود. این را اگر دیدیم، با تمام وجود مشتاق می‌شویم یک قانون، یک فرع فقهی بیشتر بفهمیم که یک بابی به سوی باطن عالم بیشتر برایمان باز بشود. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

جلسه پرسش و پاسخ

  • ببخشید، [محبوبیت سید] بین مردم چطور است؟
  • بین مردم، شیعیان که خیلی خوب است.

وضعیت حزب‌الله در میان طوایف مختلف لبنان

  • بین قسمتی از مسیحی‌ها، چون مسیحی‌ها دو قسم هستند. آن طرفدارهای میشل عون و این‌ها حزب‌الله را دوست دارند، همراه هم هستند، چون حزب‌الله هم ازشان خوب پشتیبانی کرده است در مراحل مختلف. اما خب بالاخره آن طرف هم الان دولت دستشان است، تبلیغات دارند می‌کنند، دنبال این هستند که حزب‌الله را مقصر همه حمله‌ها و نقض‌ها و مشکلات و تورم پولی‌شان نشان بدهند. خب قطعاً یک عده‌ای هم این‌جوری از دست حزب‌الله ناراحت هستند، ولی نتوانستند بسیج نیرویی بکنند که آن‌ها را به میدان بیاورند، مقابل حزب‌الله. [اینکه کار به درگیری نکشید] هم همین است.
  • یکیش هم همین است. اگر این‌ها جمعیتی داشتند که در میدان در مقابل حزب‌الله می‌آمد، آنجا مسیحی‌ها و بعضی دروزی‌ها و بعضی به اصطلاح طوایف دیگر و سنی‌ها اگر می‌توانستند این کار را بکنند، به صحنه می‌آوردند، بسیج می‌کردند تا بتوانند اجرای آن کارشان را بکنند. نتوانستند این‌جور بسیج کنند. یعنی آن‌ها هم که مخالفند، مخالفی نیستند که در صحنه حاضر باشند بیایند هزینه کنند.
  • [شنیده‌ایم] که هر روز یکی از [نیروهای شما را می‌زنند].
  • بله، گفتند که ما می‌توانیم مقابله بکنیم اما صلاحمان الان نه به لحاظ عدم قدرت، [بلکه] به لحاظ عدم موقعیت [مناسب] [است]، چون این‌ها دارند جوّسازی می‌کنند. بله. بله، داخل [لبنان] این‌ها می‌خواهند یک کاری بکنند، الان حزب‌الله این کار را شروع کند و آن‌ها تشدید بکنند، بعد بیندازند گردن حزب‌الله، بعد جریان خلع سلاح را تشدید کنند و نارضایتی [ایجاد کنند]. و لذا می‌گویند: «ما می‌توانیم، گاهی هم یک کارهایی می‌کنیم، نه علنی، ولی فعلاً اصلاً قصدمان نیست.» لذا [این سکوت از سر] عدم قدرت نیست، بلکه اسرائیل هم فهمیده است که این سکوت، [سکوت] مقتدرانه است؛ یعنی چون [وحدت] داخلی برایشان مهم است که حفظ بشود و این [وحدت] داخلی نسبت به به اصطلاح گروه‌ها شکسته نشود. چون خیلی تفاوت زیاد است ها؛ مسیحی، دروزی، سنی‌های تند.
  • یعنی انسجام اجتماعی‌شان به هم نخورد؟
  • بله، انسجام اجتماعی به هم نخورد، از آن طرف دست بالاتر پیدا نکنند. ولی این موقت است. گفتند که قطعاً موقت است و به یک جایی می‌رسد که شکسته می‌شود. فعلاً در مرزی هستیم که صلاح نیست، در یک مرتبه‌ای. ولی خلاصه کم‌کم خود این مظلومیتی که این‌ها با اینکه قدرت دارند ترور می‌شوند ولی جواب نمی‌دهند، خودش دارد آن طرف مقابل‌ها را هم چکار می‌کند؟ احساس می‌کنند که این‌ها به خاطر آن‌ها جواب نمی‌دهند که بر آن‌ها مشکل بیشتری بار نشود. [این] کم‌کم تقاضای جواب را بیشتر می‌کند. بله.

مراحل صحیح ورود به معارف حدیثی

  • ببخشید، ما یک گروه هستیم، نهایه این‌ها را خواندیم، الان دیگر می‌خواهیم وارد فضای معارف، تفسیر و حدیث و این‌ها بشویم. هم درس حضرتعالی شرکت می‌کنم، بعضی دوستان مثلاً درس آقای یزدان‌پناه [شرکت می‌کنند]. حالا در کنارش گفتیم که شرح حدیث بخوانیم. آیا مثلاً لازم است یک برنامه انبوه‌خوانی حدیث هم داشته باشیم؟
  • انبوه‌خوانی زود است.
  • زود است؟
  • یک خورده دستتان بیاید بر اینکه حدیث به اصطلاح درسی چه‌جوری است. یعنی [باید] درسی یک خورده بخوانند تا دوستان کم‌کم قدرت به اصطلاح برداشت از روایت را پیدا کنند، بعدش باید بحثی بخوانند.
  • بعد از درسی، بحثی بخوانند مدتی؟
  • دو سه نفر. یعنی دو سه نفر با هم یک بحث را مطالعه کنند، بیایند با هم گفتگو کنند. از آن… خواندن روایت به تنهایی [کافی نیست][این] سه مرتبه [دارد]: درسی، بحثی و بعد مطالعه.
  • بعد انبوه‌خوانی با استاد هم پیشنهاد نمی‌کنید؟
  • الان نه. یعنی انبوه‌خوانی، حتی همراه استاد، الان آن به اصطلاح نتیجه مطلوب را ندارد. تا نگاهمان به روایات عمیق نشود که چقدر می‌شود از توش مطلب درآورد، چه جاهایش را باید بیشتر [دقت کرد]. یک مدتی باید آدم این را یاد بگیرد. بعد خلاصه بحثی می‌خوانند که بحثی خیلی به انسان قدرت می‌دهد و بعد ان‌شاءالله مطالعه. بله.
  • سلامت باشید.

اهمیت حیاتی «انسجام اجتماعی» در برابر طرح‌های دشمن

  • بستگی دارد دیگر. یعنی عرض کردم، بستگی دارد. یک موقع هست که دشمن روی این زوم کرده تا به هم بزند و علائم و آثار و مسائلش هم جدی است، وقتش هم وقت بحرانی است. یعنی ما الان یقین می‌دانیم که دشمن این سری قصدش این است که… چون آن سری اشتباهی که کرد، حمله کرد بعد دنبال [جنگ] بود، نشد. این سری الان همه‌ [توانش] را، کاملاً اصلش را، روی شکسته شدن انسجام گذاشته است که اگر انسجام شکسته شد، آن موقع بتواند… خیلی نقشه‌های دقیقی دارند که این‌هایش که لو رفته، ولی خب خیلی نمی‌شود [گفت]… که وقتی که اختلاف شکل گرفت و یک به اصطلاح جرقه‌ای این را به اصطلاح علنی کرد، به عنوان پشتیبانی از این‌ها این دفعه می‌خواهد بیاید. یعنی دنبال یک جرقه اجتماعی اختلافی هست که بعد به پشتیبانی از آن‌ها بیاید، حتی منطقه آزاد شکل بدهد. یعنی یک شهر را بگیرند، یکی از شهرهایی که امکان‌پذیر است، یا غرب کشور یا شرق کشور، یک شهر را بگیرند، مخالفین بریزند آنجا، قرار بگذارند یک جا را بگیرند، این‌ها پشتیبانی هوایی و زمینی ازشان بکنند که بعد الگو بشود. [بعد] می‌گویند: «ما داریم پشتیبانی می‌کنیم.» بعد هم یک قتلی هم، قتل مثلاً وسیعی هم، در آنجا از مخالفین ایجاد بکنند، بگویند: «ایران کرده، ما مجبوریم به دفاع از آن‌ها پشتیبانی بین‌المللی بکنیم.» به‌خصوص با این بحث اسنپ‌بک کردن، می‌خواهند یک همچین طرحی را [پیاده کنند].
  • لذا الان بحث انسجام اجتماعی در چه حدی است؟ از دفعه قبل شدیدتر است مسئله‌اش. لذا خیلی [از] برکات آن رک‌گویی و مقابله را باید کنار بگذاریم، چون طرح است اصلاً. طرحشان معلوم شده است، حتی شهرهایش را روشن کردند که کدام شهر امکان این [طرح] بیشتر است در آن، تا چه جرقه‌ای را آنجا بزنند تا امکان اجتماع [باشد]. خب وقتی آدم این‌ها را بداند، آیا می‌شود به هم بپریم؟ دائماً این پریدن به هم یعنی شلیک کردن توپ از جانب دشمن. این را می‌خواهم بگویم. طرح این‌دفعه‌شان… اینکه دارم می‌گویم به دقت و با تمام به اصطلاح ظرافت‌هاش دارم می‌گویم، از روی خبر است نه تحلیل. یعنی یک موقع می‌گوییم تحلیل می‌کنیم، یک موقع می‌گوییم نه، خبر است؛ خبر. لذا انسجام در این موارد، حتی شده آدم ضربه بخورد، حتی شده یک جاهایی خلاصه مجروح بشود [باید حفظ شود].
  • حزب‌الله اوایلی که شکل گرفت، یادتان هست یا نه؟ [آن‌ها را به جان هم] انداختند، در خیابان هم همدیگر را می‌کشتند. سید حسن گفت: «اگر زدند کشتنتان هم، شما حق ندارید کاری کنید.» زدند، کشتند، حق [دفاع نداشتند]. وایستادند. عیب ندارد، کشته بشوید. کشته شدند، [جنازه‌ها را] ریختند، سکوت کردند. یک جایی انسجام این‌جوری حیاتی می‌شود. التماس دعا.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *