مقدمه: حیات‌بخشی قرآن کریم

سلام علیکم و رحمة الله. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، وَالصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ، [وَاللعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِينَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ]. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.

خب الحمدلله رب العالمین، [ما] در محضر قرآن کریم هستیم و [با] آیات نورانی قرآن همنشینیم و این همنشینی با این حیات مطلق الهی که کلام الهی است، از جانب حی قیوم نازل شده است؛ [همانگونه که می‌فرماید:] ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ * نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ﴾ (سوره شریفه آل عمران، ۳: ۲-۳). [اینکه] حی قیوم این [کتاب] را نازل کرده [است]، لذا [این کتاب] تجلی حی قیوم است و ان‌شاءالله کسی که با قرآن حشر پیدا می‌کند، مظهر اسم حی قیوم می‌شود.

تجلی اسم «الحی القیوم» در مؤمن

همان‌جوری که در قیامت نامه‌[ای] برای مؤمن می‌نویسند که: «مِنَ الْحَيِّ الْقَيُّومِ الَّذِي لَا يَمُوتُ إِلَى الْحَيِّ الْقَيُّومِ الَّذِي لَا يَمُوتُ» [منبع دقیق حدیث یافت نشد]. موضوع نامه هم این است که «إِذَا أَرَدْتُ أَنْ أَقُولَ لِشَيْءٍ كُنْ فَيَكُونُ»؛ من اگر بخواهم چیزی را بگویم [و بخواهد] بشود، با اراده من می‌شود. [این] موضوع نامه است [و به مؤمن گفته می‌شود:] تو هم از این به بعد مظهر همین می‌شوی که ﴿لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ فِيهَا﴾ (سوره شریفه ق، ۵۰: ۳۵) [و] می‌توانی مظهر ایجاد بشوی. لذا حشر با قرآن این مظهریت را در دنیا هم ایجاد می‌کند و آن را مؤکد می‌کند که ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ * نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ﴾ (سوره شریفه آل عمران، ۳: ۲-۳)؛ خدایی که حی قیوم است این کتاب را نازل کرده [است]. هرچقدر باورمان به این [حقیقت] بیشتر بشود، اثرش هم حتماً بیشتر خواهد بود ان‌شاءالله.

عمق معارف در تمام آیات قرآن

خب [ما] در محضر آیات ارث هستیم. گاهی انسان احساس می‌کند که بعضی از آیات شاید حالا مبتلابه ما کمتر باشد یا معارف در آن کمتر باشد؛ شاید مثلاً قصد کنیم زودتر عبور بکنیم، اما وقتی آدم وارد آیه می‌شود، می‌بیند عجب! این آیه چقدر معارف در خود قرار دارد که اصلاً برای ما قابل پیش‌بینی نبود. لذا اگر یادتان باشد، [وقتی] به آیات طلاق که در سوره بقره بود و متعدد هم بود رسیده بودیم، می‌خواستیم عبور کنیم، اما وقتی وارد آیات طلاق شدیم، از همه جا بیشتر آنجا توقف کردیم؛ یعنی از بس نکات و مطالب عمیق معرفتی و اخلاقی و توحیدی داشت، نزدیک نمی‌دانم چهل جلسه، سی و چند جلسه آنجاها خلاصه بحثمان ادامه پیدا کرد.

نگاهی به آیات ارث

خب اینجا هم آیات ارث [اینگونه است]، ابتدا آدم می‌گوید خب زود عبور کنیم، اما بعد وقتی واردش می‌شویم، می‌بینیم که آنقدر آدم را می‌گیرد و جذب می‌کند و نکات دارد که انسان خلاصه نمی‌داند کدام‌هایش را بگوید، از کدام‌هایش عبور کند، [و] با این همه نکته چه کند. لذا قرآن است دیگر؛ این باور به قرآن که هر جایی که وارد [می‌شود]، تمام حقایق همراهش هست و لذا آنجاها تجلی بعضی از اسماء الهی است که در جای دیگر گاهی نیست. این نگاه را حالا در همین آیات ارث هم الان چند جلسه است ما در محضرش هستیم، شاید جلسه پنجم باشد که الان ما در محضر آیات ارث، همین یعنی این آیه ارث، هستیم الحمدلله [که سرشار] از معارف بوده [است]. این‌ها را عمداً عرض می‌کنم تا یک [مقدار] نگاهمان اصلاً به قرآن تغییر کند. این‌جور نباشد که بعضی از آیات را احساس کنیم شاید به کار ما نمی‌آید. این‌جوری نباشد. همان جاهایی که فکر می‌کنیم شاید به کار ما نمی‌آید، اگر تعمق بکنیم، می‌بینیم عجیب! اینجا بیشتر از جای دیگری به کار ما می‌آید. لذا [دیدیم که] چقدر معارف در محضر این آیات بودیم.

بررسی تفسیری آیه ۱۱ سوره نساء

خب قسمتی از تطبیق متن هم ذیل آیه یازدهم سوره [مبارکه] نساء که بودیم، گذشت. بقیه متن را ان‌شاءالله در خدمت دوستان هستیم. ما قصدمان این نیست که آن نصاب‌ها را بخواهیم تک‌تک بیایم بحث بکنیم و صور مختلف ارث را بخواهیم بحث بکنیم؛ جای خودش آن هم بحث عمیقی است و باید در جای خودش انجام بشود. بیشتر اینجا نکات تفسیری بحث، قرار بر این است که ان‌شاءالله در محضر دوستان باشیم.

حکمت تقدم ذکر ارث زنان

یکی از نکاتی که اینجا مرحوم علامه به آن مفصل پرداخته [است]، شاید مثلاً دو سه جمله مفصلی را، بلکه یک صفحه و نیم را، پرداخته [است] که همین قدر یادآوری بکنیم که چرا اینجا فرمود: ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ (سوره شریفه النساء، ۴: ۱۱) [و کلمه] «أُنْثَيَيْنِ» را ذکر کرد؟ وجوه مختلفی ذکر کرده‌اند، چون آیه [در ادامه می‌فرماید:] ﴿فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ﴾؛ اگر دختر واحد باشد و فرزند دیگری نباشد، میراث [و] فرضش «فَلَهَا النِّصْفُ» [است]، درست است؟ و اگر «فَوْقَ اثْنَتَيْنِ» باشد، «ثُلُثَا» [یعنی] دو سوم می‌برد ولیکن نسبت به دو [دختر] ساکت است. از این دو قسمتی که در آیه آمده، [برای] قسمت دوم وجوهی را مفسرین برایش ذکر کرده‌اند که همه آن‌ها تقریباً خواسته‌اند بگویند اینجا که گفته [است] ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾، همه غیر از آنکه می‌خواهد بگوید پسر دو برابر می‌برد یا پسر به اندازه دو دختر می‌برد، غیر از آن، خود «أُنْثَيَيْنِ» را هم حدش و فرضش را معلوم کرده [است] که حالا وجوهی ذکر شده [است]، دوستان این را خودشان بخوانند، دیگر ما ذکر نکنیم. منتها تمام مسئله این است که در همه این‌ها، میرا اث زن را ابتدا با تصریح ذکر کرده [است] و میراث مرد را بالقیاس یا بالاشاره [بیان کرده است]. گاهی هم به تصریح [آمده] اما گاهی تصریحش خیلی کم است. این هم یک نکته که گذشت.

سهم والدین و نقش حاجب بودن برادران

اما قوله تعالی: ﴿وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ (سوره شریفه النساء، ۴: ۱۱). این هم خیلی جالب است که در آیه وقتی می‌فرماید: ﴿وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ﴾، اگر فرزند دارد، پدر و مادر هر کدام یک ششم [می‌برند]. ﴿فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ﴾؛ اگر فرزند ندارد [و ورثه ابواه] ﴿فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾؛ باز ببینید چه کسی را ذکر می‌کند؟ مادر را. سهم مادر اینجا اختصاص دارد، «فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ». دیگر فرض پدر را ذکر نمی‌کند. ﴿فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ﴾؛ این هم خیلی دقیق است. اگر مادر و پدر ارث می‌بردند، [یعنی میت] فرزند نیست، فقط پدر و مادر ارث ببرند، [یعنی] میتی از دنیا رفته [که] فرزند ندارد [و فقط] پدر و مادر دارد. اگر پدر و مادر دارد، مادر یک سوم [و] پدر [باقی‌مانده را می‌برد، اما اگر حاجب باشد پدر] یک ششم [می‌برد]. اما اگر این میت، برادرانی داشته باشد، برادرها طبقه چندم [هستند]؟ طبقه دو. ارث می‌برند یا نه در صورتی که پدر و مادر باشند؟ نه، در صورتی که پدر [و مادر باشند ارث نمی‌برند]، چون پدر و مادر طبقه یک هستند، [و] فرزندان و پدر و مادر طبقه اولند [و] حاجب [طبقه دوم] هستند. [پس برادران] ارث نمی‌برند اما تنها موردی است که [بودنشان] حکم دارد. اینجا بودن برادران و خواهران، با اینکه ارث نمی‌برند، با اینکه ارث نمی‌برند، اما مانع می‌شوند [یا به اصطلاح] حاجب می‌شوند که مادر یک سوم ببرد؛ [در این حالت] مادر یک ششم می‌برد. دقت کردید چطور می‌شود؟ اگر [میت] فرزند ندارد، حکم اولی این است [که] مادر یک سوم [می‌برد]. [اما اگر برادران باشند] مادر یک ششم [می‌برد]. درست است؟ در فرض اولی. اما اگر این میت برادرانی دارد، برادران که ارث نمی‌برند [چون] طبقه دوم هستند، [و] چون از طریق پدر به میت وصل می‌شوند، یک واسطه می‌خورد، نه مستقیم وصل نمی‌شوند، از طریق پدر و مادر وصل می‌شوند. اما اثرشان این است که این‌ها حاجب می‌شوند که مادر یک سوم که سهم اعلی را [قرار بود] ببرد، [حالا] مادر یک ششم می‌برد.

تطابق نظام تکوین و تشریع در ارث

این هم خلاصه… تعبیر آیه را ببینید: ﴿فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾؛ اگر این میت ولد نداشته باشد [و فقط] پدر و مادر باشند، [و] وارثین فقط پدر و مادر باشند، «فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ»، مادر یک سوم [می‌برد]. ﴿فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ﴾؛ اما اگر این میت اخوه دارد، [با اینکه] اخوه طبقه دوم هستند، «فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ». با اینکه اخوه هیچی نمی‌برند، اما حاجب می‌شوند که مادر ارث [کمتری ببرد]. چرا به نظر شما؟ یک حکمتی که ذکر کرده‌اند [این است]، چون می‌گویند در اینجا آیا خرج [و] نفقه این برادر و خواهرهای میت به عهده پدر هست یا نیست؟ با اینکه برادر و خواهر میت هستند [و] به عهده میت نبود، اما به عهده پدر است، چون فرزندانش هستند دیگر، فرزندان پدر حساب می‌شوند، درست است؟ می‌گوید چون این‌جوری است، مادر را که اینجا [میت] برادران دارد، یک ششم بدهید، چون این پدر باید چه کار بکند؟ خرج این فرزندان به عهده‌اش هست. این حکمت است البته، نه علت.

چقدر دقت در این مسئله زیاد است. یعنی هر کدام از این دقت‌ها، چقدر حکم را با تکوین تطبیق می‌دهد. می‌گوید آن خدایی که نفقه فرزندان را به عهده پدر گذاشته، حواسش هست در ارث هم اگر قرار است [سهمی برسد]، می‌گوید اینجا بر تو این وجوب هست که این کار را بکنی، آنجا هم هوایش را داشته باشد که اگر قرار است مالی به او برسد، به جوری برسد که قدرت این کار برایش باشد، به طور عمومی البته. حالا یک موقع شما نگویید ممکن است پدر پولدار باشد، مهم نیست؛ این به طور قانون عمومی است که اینجا که این خرج را به عهده‌اش گذاشته، برایش خلاصه درآمد را هم و ارث را هم و [در] جای دیگری مسائل را برایش قرار داده است. این تطابق تکوین و تشریع [است] که اینجا پدر ولی است [و] باید خرج بدهد و چون باید خرج این‌ها را بدهد، برادران را بدهد، و این پدر آن‌ها هم هست، [خداوند] برای ارث هم حکمت این کار را قرار داده [است]. خب این هم یک حکم که می‌فرماید: ﴿فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ﴾. منتها فرموده‌اند که باید دو تا برادر [یا] بیشتر [باشد]. یک برادر باشد، نه. از خود آیه هم [مشخص است]. ببینید: ﴿فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ﴾، یعنی برادران باشد، درست است؟ لذا گفته‌اند دو تا برادر یا یک برادر و دو خواهر، یا ملحق کرده‌اند چهار تا خواهر هم اگر باشد، مثل جریان چی؟ مثل جریان شهادت، درست است؟ که دو زن مثل [یک مرد است]، اینجا می‌گوید چهار تا خواهر هم باشد، باز این حکم هست. این هم خلاصه یک مسئله دیگرش است که در اینجا گذشت.

تقدم «وصیت» بر «دین» در بیان قرآن

﴿مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ﴾؛ اینکه بعد از وصیت و دین [است]. این «بعد از وصیت و دین» هم دقیق است. آیا ادای دین لازم‌تر است یا وصیت؟ دین لازم‌تر است. یعنی اگر میت یک سوم را وصیت کرد، درست است؟ اما دینش مستوفا بود نسبت به ارثش، چه چیزی باید انجام بشود؟ دین باید انجام بشود، مگر آن به اصطلاح کفن و دفن و هزینه خلاصه ضروری میت. آن مقدم است، بر دین هم مقدم است. آن هزینه کفن و دفن، چون مؤمن اکرام دارد، نمی‌شود جنازه‌اش روی زمین بماند و دینش الان اول ادا بشود. و دین را هم اگر این [میت] قدرت نداشت ادا بکند، به اصطلاح [بر عهده] امام است، روایتش را هم قبلاً خواندیم، برای در حقیقت [اینکه] آن حکمی دارد. نمی‌گوییم که آن کسی که طلبکار است سرش بی‌کلاه می‌ماند، نه، آن هم حسابش [و] مسئله‌اش جای خودش است، اما اول خرج کفن و دفن میت باید داده بشود به قدر معروف و لازم، نه هرجوری حالا خرج حسابی بکنند، به قدر لازم. بعدش دین است، بعد وصیت است و بعد میراث است که به اصطلاح انجام می‌شود.

خب اینجا ولی اول وصیت را مقدم کرد: ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ﴾. چرا وصیت را مقدم کرد؟ این تعبیر این است که چون دین مدعی دارد، می‌آیند دنبالش [و] طلب می‌کنند، ولی وصیت خلاصه عمدتاً این [گونه است که وصیت‌کننده] از یک طرف [وصیت می‌کند و] شاید آن طرف هم اصلاً خبری نداشته باشد. لذا به ورثه ابتدا می‌گویند وصیت را [و] سفارش مؤکد کرده‌اند که انجام بده[ید]، نه [اینکه] مقدمه در انجام به معنای [اینکه] اول این را بده بعد آن را انجام بده [باشد]؛ [بلکه] تأکید در بیان است که از دست نرود [و] یادشان نرود. یکی دیگر هم این است که خود به اصطلاح «أَوْ دَيْنٍ» که [آمده]، [برای] اضراب است، مثل ﴿لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً﴾ (سوره شریفه الکهف، ۱۸: ۴۹) که این «صَغِيرَةً» ابتدا آمد [و] «كَبِيرَةً» بعدش آمد که بالاتر را بعد گفت. لذا منافات ندارد که دین بالاتر باشد ولی بعد آمده باشد، و اینجا وصیت ابتدا [آمده] باشد. دیگر حالا این نکات را خودتان ببینید.

قاعده «لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا»

یک نکته دیگری که [هست] ﴿آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا﴾ (سوره شریفه النساء، ۴: ۱۱)، که این از آن قواعد خیلی عالی است که دو سه بار تا حالا در بحثمان آمده [است]. می‌گوید این نظام ارث را تغییر ندهید، چون شما نمی‌دانید کدام [یک] برای شما نافع‌تر هستند، نمی‌دانید. بگذارید این امر را خدای سبحان [انجام دهد] که هیچ فعلی از افعالش تعبدی نیست. خدا افعال تعبدی ندارد. چرا؟ آخر آیه می‌فرماید خدا علیم حکیم است، یعنی خدا همه‌چیز برایش روشن است. خودش اصلاً تکوین را بر این اساس ایجاد کرده و لذا مصالح و مفاسد احکام برای خدای سبحان روشن است. لذا افعال خدا، ارادات خدا، اوامر خدا، جعل احکام خدا، همه‌چیز مطابق علت است؛ علتی که خودش قرار داده [است]. «وَجَبَ عَنْهُ» هست، نه «وَجَبَ عَلَيْهِ». «وَجَبَ عَنْهُ» هست، خودش واجب کرده [است]. درست است؟ این وجوبی را که کرده، با دانستن علت و قرار دادن علت هست که قرار داده [است]. ما که انجام می‌دهیم، ممکن است علتش را بدانیم، ممکن است ندانیم. بر ما، آنجا که نمی‌دانیم، تعبدی می‌شود. درست است؟ می‌گوید اینجا تعبدی نگاه کنید. شما نمی‌دانید کدام یکی از این‌ها برای شما نافع است، اما ما این‌جور قرار دادیم تا با تکوین تطابق داشته باشد. شما هم مطابق همین قرار، انجام بدهید. نمی‌گوید اگر تراضی کردید عیب داردها، عیب ندارد، اما قانون این است، اصل این است که این‌جور باشد. حتی میت حق ندارد در زمان حیاتش وصیت جوری بکند، در کل مال نه در ثلث مال، جوری بکند که غیر از این بخواهد [باشد]. بگوید من صاحب مالم، می‌خواهم وصیت بکنم از دنیا که رفتم مثلاً دختر و پسر مساوی ببرند یا فلان بچه‌ام بیشتر ببرد، فلان بچه‌ام [کمتر]. نه، حق ندارد. در ثلث مال فقط می‌تواند وصیت داشته باشد و تصرف بکند.

لذا تعبیر این است که ﴿آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا﴾؛ شما نمی‌دانید که کدام نفعشان برای شما، برای شمایی که میت هستید، که برای شمایی که می‌خواهید از دنیا بروید [و] ارث را بگذارید برای دیگران، [بیشتر است]. لذا چون نمی‌دانید، تسلیم همان قاعده [ای] باشید که خدا قرار داده [است] که می‌داند. ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ﴾ (سوره شریفه النساء، ۴: ۱۱)؛ این یک وجوبی و فرضی از جانب خدای سبحان است، مسئله را مؤکد کرده [است]. یعنی این قوانین ارث، «فَرْضٌ مِنَ اللَّهِ» هست، «فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ» هست. ﴿إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا﴾. حالا یک نکات دیگری در هر کدامش قرار داده شده، بعضی‌اش را ان‌شاءالله سعی می‌کنیم در خدمت دوستان باشیم.

اکرام میت و نفوذ وصیت در ثلث مال

اینکه می‌فرماید ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ أَوْ دَيْنٍ﴾ و بعد می‌فرماید این وصیت در امر میت نافذ است. ببینید، میت زنده است، قدرت تصرف در مالش را مطابق قوانین کلی الهی [و] مالکیت دارد، درست است؟ مگر آن مریضی منجر به موت، که مریضی باشد که تصرفاتش را محدود می‌کند، اگر تصرفات غیر عاقلانه شده باشد. نکته بعدش این است که وقتی این می‌میرد [و] از دنیا رفته، خدای سبحان انفاذ امر این را هنوز قرار داده [است]. یعنی اکرامی که نسبت به میت می‌شود که در ثلث مال، با اینکه کاملاً مالکیتش دیگر قطع شده [است]، ولی در ثلث مال، یک سوم از مالش، اراده‌اش نافذ است [و] حکمش در حقیقت و کاری که انجام داده رعایتش لازم است، استحبابی هم نیست، لازم است. یعنی بر ورثه واجب است. ﴿فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ﴾ (سوره شریفه البقره، ۲: ۱۸۱)؛ آن آیه [که] می‌فرماید… [کلمه‌اش چیست؟] «يُبَدِّلُونَهُ» که «بَعْدَمَا سَمِعَهُ»، که بعد از اینکه می‌شنوند اگر تغییر بدهند، گناهش بر آن‌هاست. حالا [ممکن است] آیه را من شاید لفظش را درست در ذهنم نباشد، ولی همین تقریباً نزدیک به این است. آها، ﴿فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ﴾؛ یعنی بعد از اینکه عده‌ای شنیدند که این وصیتش چیست، «سَمِعَهُ»، درست است؟ اما تبدیلش کردند [و] انجام ندادند، «إِثْمُهُ» یعنی گناهش در انجام ندادن به عهده کسی است که این را تبدیل کرد و ساکت شد و انجام نداد. گناهش بر گردن این قرار می‌گیرد. لذا واجب است.

این خودش یک نحوه‌ای از اکرام است که میت بعد از اینکه از دنیا می‌رود، یک دفعه رابطه‌ها قطع نشده [است]. دقت می‌کنید؟ رابطه‌ها یک دفعه قطع نشده [است]. لذا حتی راجع به رفت و آمد به مزار و قبر میت و ارتباط با او و منتظر بودن او و احکام خیلی چیزها، این را می‌خواهد نشان بدهد که رابطه قطع نشده [است]. لذا می‌گوید میت وقتی کسی به سمت قبرش حرکت می‌کند، از جایی که حرکت می‌کند که قصد کرده رفتن به آنجا را، صدای پای او را می‌شنود و منتظر است تا برسد. یعنی این ارتباط هنوز [برقرار] است. ارتباط بین میت و نزدیکان و کسانی که مرتبط هستند قطع نشده و او این ارتباط را مراقب است، هرچند ممکن است این طرف حواسشان نباشد. این نظام ارتباطی که خدا قرار داده، اکرامی که برای میت قرار داده، ارتباطی که قرار داده، از جمله‌اش [این است که] ثلث در مالش را قدرت تصرف برایش قرار داده بعد از مردن، که وصیت کرده قبلش اما بعد از مردن این اجرا می‌شود. این هم نکته خودش جالبی است در نگاه الهی که رابطه کم‌کم دارد ضعیف می‌شود. یک دفعه فکر نکنیم تمام شده [است]. و این ضعیف شدن رابطه هم در نظام غفلت ماست، و الا کسی که از دنیا می‌رود، آیا این رابطه‌اش با عالم قطع شده؟ نه. آیا مرده این؟ نه. رابطه او با بدنش کم شده و قطع شده، اما رابطه‌اش با [عالم باقی است]. لذا [در قرآن] دارد: ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾ (سوره شریفه الطور، ۵۲: ۲۱)؛ ذریه را بهشان ملحق می‌کنیم. اگر این طلب نداشت، اگر این رابطه نبود… بله، اگر ذریه و این‌ها با هم آن تلائم و تناسب را نداشته باشند، آنجا ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ﴾ (سوره شریفه عبس، ۸۰: ۳۴-۳۶) [است]؛ آنجا فرار است، آنجا دشمنی و کینه است. اما تناسب اگر باشد، الحاق است و این الحاق، ارتباط است. و این خود این وصیت هم نوعی از اکرام میت است که کسانی که نشسته‌اند حالا مال را تقسیم می‌کنند، حکم او را در این ثلث نافذ ببینند. این خودش یک علامت ارتباط است. این هم یک نکته زیبایی است که «مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ» که در اینجا آمده [به آن اشاره دارد].

تفاوت ظریف «أبَوَیه» و «آبائکم»

یک نکته دیگر این است که «لِأَبَوَيْهِ» فرمود. تا گفت، فرمود «لِأَبَوَيْهِ». یعنی چی؟ یعنی اینکه پدر و مادر. «آباء» ذکر نکرد. اگر «آباء» ذکر می‌کرد، جمع بود [و] جد و جده را هم شاید شامل می‌شد. اما «لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ» این نشان می‌دهد فقط پدر و مادر است. اما در جانب فرزندان، این مسئله سرایت دارد. یعنی فرزندِ فرزند، اگر فرزندان هیچ‌کدام نباشند ولی فرزندِ فرزندان باشند، طبقه اول محسوب می‌شوند یا طبقه بعد؟ طبقه اول می‌شوند. لذا فرزندِ فرزند، اگر پدر و مادرها… به اصطلاح فرزندان هیچ‌کدام نباشند… اگر یکی‌شان نباشد [و] بقیه باشند، آن‌ها می‌برند. اما اگر هیچ‌کدام از فرزندان نباشند ولی فرزندِ فرزندان باشند، این‌ها با پدر و مادر ارث می‌برند، با «أبَوَین» ارث می‌برند. اما جد و جده چی؟ اگر پدر و مادر نبودند ولی فرزندان بودند، آیا جد و جده با فرزندان ارث می‌برند؟ نه. طبقه دوم هستند جد و جده. لذا اینجا ببینید با ظرافت «وَلِأَبَوَيْهِ» [آمده]، یعنی در این طبقه اول که فرزندان و حکمش را گفت، پدر و مادر را هم راه دارند، نگفت «لِآبائِهِ». دقت می‌کنید؟

اما در انتهای آیه وقتی می‌آییم، بیانش این است: ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا﴾. اینجا «آبَاء» آورد. این «آبَاء» می‌تواند… خلاصه مرحوم علامه می‌فرماید «آباء» اینجا فقط پدر و مادر است. اما مفسرین دیگر فرموده‌اند نه، «آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ» در هر دو طرف، هم پدر و مادر و جد و جده، [و] از این طرف هم فرزند و فرزندِ فرزند [را شامل می‌شود]. اینجا بحث این نیستش که الان طبقه ارث را بخواهد بگه، اینجا می‌خواهد بگه «لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا»، شما نمی‌دونید کدام نفعشان برای شما بیشتره که ارث به کدام بیشتر برسد، طبقه اول کدام باشند، [و] طبقه [بعد کدام]. این را می‌خواهد بیان بکند. لذا مانع ندارد که «آبَاؤُكُمْ» آمده و جد و جده را هم شامل بشود. پس آن «أَبَوَيْهِ» سر جایش است آنجا که آمده و این «آبَاء» [هم سر جای خودش]. چقدر ظرافت در به‌کارگیری هر لفظی در اینجا مطرح است. این هم یک نکته که در اینجا مطرح هست که گذشت.

منطق طبقات ارث بر اساس اتصال

یک نکته دیگری که در این مسئله به اصطلاح آیه مطرح می‌شود این است که… بله، اگر… [حضار: بله] ببینید، ملاک ارث، اتصال است. غیر از زوج [و زوجه] که سببی [هستند]، اتصال بی‌واسطه، طبقه اول ارث است. کیا با میت اتصال بی‌واسطه دارند؟ فرزندان و پدر و مادر، اتصال بی‌واسطه [دارند]، یعنی واسطه نمی‌خورد. این می‌شود طبقه اول. طبقه دوم کسانی [هستند] که با میت یک واسطه دارند. می‌شود کی؟ ببینید، فرزندِ فرزند که بعد از اینکه باشد البته… اگر فرزند باشد، فرزندِ فرزند از طریق فرزند متصل می‌شود، درست است؟ نوه از طریق فرزند متصل می‌شود دیگر. و همچنین خب بیایید بالاتر، برادران و خواهران از طریق کی متصل می‌شوند؟ از طریق پدر و مادر. جد و جده از طریق کی متصل می‌شوند؟ از طریق پدر و مادر. لذا در [حضور] فرزند، [نوه ارث نمی‌برد و] فرزندِ فرزند حاجب [می‌شود]، اصلاً ارث نمی‌برند. تا وقتی فرزندان هستند، فرزندِ فرزند ارث نمی‌برد. اما در به اصطلاح برادر و خواهر و جد و جده، طبقه دوم هستند. طبقه دوم هستند. یعنی تا طبقه اول هست، طبقه دوم اصلاً ارث نمی‌برند. ولی اگر طبقه اول نبود، طبقه دوم ارث می‌برند، درست است؟ آن‌وقت بعد، عموها و پسرعموها [چند] واسطه می‌خورند؟ دایی‌ها، دو واسطه می‌خورند. یعنی عمو به کی وصل است؟ عمو از طریق پدرش به پدر این وصل است، درست است؟ پدر این هم به این وصل می‌شود. دو واسطه خورده، دو واسطه خورده. لذا می‌شوند طبقه سوم. درست است؟

ببینید چقدر زیبا قاعده‌مند است. یعنی خودش کاملاً… یعنی در نگاه اول آدم می‌گوید چرا دایی و خاله و این‌ها را مثلاً [بعداً می‌آورد]. به خاطر اینکه اصلاً در واسطه‌ها… واسطه‌ها مطابق طبقه هست. یعنی کاملاً طبقه محفوظ شده. حتی اگر قرار است مثلاً عموها نباشند، پسرعموها باشند، درست است؟ باز واسطه محفوظ شده. همین‌ور. این نگاه [را که می‌بینید]، بعد می‌بینید در برادر و خواهرها چی؟ در برادر و خواهرها همانجا هم باز نسبت‌ها مثل خواهر و برادر، مثل فرزندان برقرار می‌شود. خیلی جالب است که حالا حکمش را می‌آورد [و] بیان می‌کند.

پرسش و پاسخ

[حضار:] بله، سدس برادر می‌شود؟ می‌شود سدس، بله، یک ششم.

[حضار:] بله، یک… فرزندان هستند. یکی از فرزندان، پسر، بچه صغیر دارد، [و خودش فوت کرده]. بچه صغیرش، پدر بزرگش واجب [است] که [خرجش را بدهد]… بله.

[حضار:] ولی وقتی آن [پدربزرگ فوت می‌کند]، یکی از این بچه‌ها [که فوت کرده، نوه‌ها] ارث نمی‌برند. بله. ببینید قانون وقتی که نسبت به شخص بخواهد باشد و [برای] فرد نادر، قانون نیست. آن می‌شود چی؟ نه دیگر، نه. یعنی توی خانواده، بچه‌ها، قرار [و] فرزندان، قرار بر این است که قبل از پدر و مادر، فرزندان غالباً از دنیا نرفته‌اند. یعنی بچه‌ها کوچک‌تر هستند، جوان‌تر هستند. منتها فرض اینکه یک فرزندی از دنیا رفته باشد و فرزند صغیر داشته باشد و آن فرزند صغیر هم جدش هم از دنیا رفته باشد… ببین همه این‌ها را فرض کنید با هم. ببینید چقدر نادرتر می‌شود که آن جد هم از دنیا رفته باشد و این محتاج باشد و اینجا از ارث این شخص محروم باشد. خب این را اولاً نسبت به وصیت راه گذاشته‌اند، این یک سوم، ثلث. خب این [فرزند] بوده که… این فرزند [قبل از پدرش] از دنیا رفت یا بعد از این از دنیا رفت؟ اگر بعد از این از دنیا رفته باشد که ارث به پدرش می‌رسد و [از طریق] پدرش به آن فرزند می‌رسد. اگر قبل از این از دنیا رفته بود، بر این [جد] لازم بوده حواسش به او باشد، لذا باید رعایت [می‌کرد]. وصیت یک سوم به او اجازه داده‌اند، می‌توانست حق او را چه کار بکند؟ با همین یک سوم [بپردازد]. می‌گویند حق به تو دارد در این یک سوم دیگر. این حق به تو در یک سوم را هر جوری خودش [می‌خواهد می‌تواند عمل کند]. پس اگر بر عهده‌اش بوده و لازم بوده، می‌توانسته رعایت بکند.

[حضار:] نه، از توش درنمی‌آید. نه، یعنی راهش فقط همین است؟ از آن راهی ندارد؟ این ابتلا مربوط به این است که آن میت، میت بی‌مبالاتی کرده. وقتی که فرزندش قبل از خودش از دنیا رفته و این فرزند صغیر دارد، و این فرزند صغیر را مراعات نکرده در وصیت. و الا جا داشت، یک سوم خیلی است، جا داشت که این‌ها را رعایت بکند. درست است؟ چون برایش واجب‌النفقه در دوران حیاتش بوده‌اند.

[حضار:] نه، نمی‌تواند قانون‌گذار حق ندارد اینجا دخالت بکند؟ یعنی راهی [برای] دخالت از منظر قانونی ندارد، مگر اینکه خودش این کار را می‌کرده و این به عهده‌اش [بوده]، و اگر کوتاهی کرده بوده، کوتاهی به عنوان یک گناه هست برایش، گناه برایش [محسوب می‌شود]، چون این‌ها را باید رعایت می‌کرده، باید به اصطلاح دقت می‌کرده. حالا یک موقع بزرگ هستند، یک بحث [است]، اما یک موقع صغیر هستند، بر این واجب‌النفقه بوده‌اند و این بی‌مبالاتی کرده، بی‌مبالاتی کرده، مثل [اینکه] پولش را حرام کرده، ریخته دور. خب آن هم فرزندان محروم شده‌اند. اما این در حقیقت گناهش بر گردن او هست که بی‌مبالاتی کرد و پول را حرام کرد. اینجا راهش معلوم شده [است]. چقدر دین دقیق است. می‌گوید یا قبل از این از دنیا رفته، پدر آن فرزندان، یعنی فرزند این [میت]، که اگر قبل رفته باشد، ارث به اصطلاح از طریق وصیت باید برای آن‌ها قرار [بگیرد]. اگر بعد از این پدر [بزرگ] از دنیا رفته باشد، ارث می‌رسیده و از طریق آن پدری که از دنیا [رفته] به این‌ها منتقل می‌شود. پس راهش دیده شده است. آنجا به گردنش بوده که بیاید چه کار بکند؟ در وصیت این را لحاظ کند، یا حتی هدیه بدهد در زمان حیاتش، اشکالی نداشته برای این‌ها که می‌داند صغیر هستند، بیاید حقی را قرار بدهد که بعداً بهشان در حقیقت ظلمی نشده باشد، یا وصیت بکند لااقل. خب خیلی دقیق به اصطلاح همین که آدم بدونه که دین دیده این‌ها را، توجه کرده [و] استثنائات دیده شده [است]. بله.

[حضار:] برعکس فقط اختیار تمام. اختیار تمام را در حیات داشت. لذا به ما گفته‌اند که در حیاتش، این هشدار است به او از اول. خودش هم مطلع است که تو بعد از موتت در یک سوم [اختیار داری]. لذا در حیاتش اختیار داشت که هر کاری می‌خواهد با اموالش بکند، هیچ‌کسی هم حق نداشت اعتراض بکند.

حکمت شکستن قله‌های ثروت از طریق ارث

اما اینکه آیه قبل هم داشتیم، در آیات قبل: ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾ (سوره شریفه النساء، ۴: ۵)، درست است؟ می‌گوید مال ستون فقرات جامعه است. حتی ارث فقط این نیست که در خانه می‌خواهد تقسیم بشه، بلکه این ارث دیده شده در آن حتی آن «جَعَلَ لَكُمْ قِيَامًا»، که این ستون فقرات [جامعه است]. فقط نفع به خانواده نمی‌رود. می‌گوید این نحوه تقسیمی که خدا قرار داده، آن «قِيَامًا لِلنَّاسِ» را در ارث هم رعایت کرده [است]. همان‌جوری که ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾، حق ندارید مالتان را به سفیه بدهید، مال سفیه را به سفیه بدهید که این قدرت تصرف درست ندارد و این مال را ضایع می‌کند، درست است؟ سودش را به اندازه لازم برایش قرار بدهید. آنجا بحثش مفصل گذشت.

اینجا در ارث هم نوع تقسیم به گونه‌ای است… چون ببینید، ارث یکی از نکات زیبایش این است که پول هی جمع می‌شود، هی جمع می‌شود. یک کسی هفتاد سال، هشتاد سال، نود سال، صد سال زحمت کشیده، درست است؟ حقیقت مال ذخیره می‌شود، اما خدای سبحان یک تدبیر الهی دقیقی محقق شده که این دوباره به یک جایی که می‌رسد، این ذخیره یکهو شکسته می‌شود؛ این از دنیا می‌رود، پول تقسیم می‌شود بین کی؟ فرزندان. یکهو چند قسمت می‌شود. این خودش «جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا»، حفظ جامعه است. که اگر نبود اینکه این از دنیا می‌رفت و این پول تقسیم می‌شد، اثرش این می‌شد [که] قله‌های مالی که تقسیم‌ناپذیر است شکل می‌گرفت و هی شدیدتر می‌شد، درست است؟ و این شدت، جامعه طبقاتی را شدیدتر می‌کرد. اما این قانون ارث، زیبایی‌اش این است که دائماً این قله‌ها را تبدیل به قله‌های کوچک می‌کند، به تپه‌های کوچک می‌کند، و این باعث می‌شود نظام طبقاتی شکل نگیرد. و الا اگر قرار بود که تمام حق مال بعد از از دنیا رفتن هم به عهده میت بود، این محقق نمی‌شد که قله‌ها شکسته بشه، تقسیم بشه به تمام فرزندان. این دلش می‌خواست همه را بده به یک نفر، یکی از بچه‌هاش. دیدید که بعضی پدر مادرها با بقیه بچه‌هاشون قهر هستند، با یکی خوب هستند. همه را می‌خواست بده به این. این قله باز باقی می‌ماند. یا اگر بچه‌ای زرنگ بود، می‌توانست خلاصه دل پدر و مادر را بالاخره یک جوری به دست بیاره، می‌توانست تصرف کل را به عهده بگیرد و این قله هی اضافه می‌شد و جامعه طبقاتی هی فاصله‌اش شدیدتر می‌شد. درست است؟ پس این هم که حق وصیت در ثلث دارد، [برای این است] تا این قله‌ها شکسته بشود. در عینی که اکرام برای پدر و مادر قرار داده شده در ثلث، اما در عین حال آن شکستن قله‌ها هم مهم است، جزو «قِيَامًا لِلنَّاسِ» است. از آن نکات خیلی دقیق است که ارث کارش شکستن قله‌های مالی و فاصله‌های طبقاتی است که وقتی یک دفعه مالی که دست یک نفر بود، دست پنج نفر قرار می‌گیرد، یک دفعه این خیلی شکسته می‌شود. یکهو می‌بینی این چقدر به اصطلاح تفاوت… دوباره آن پنج شش تا هم تا یک مدتی می‌آیند اوجش می‌دهند، بعد می‌بینی دوباره شکسته می‌شود، دوباره شکسته می‌شود. این «جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا» در اینجا در نظام تکوین که مردن است، با تقسیم که در ارث است تناسب دارد که این فاصله طبقاتی و این به اصطلاح رفتار اجتماعی شکل نگیرد. این هم خلاصه از زیبایی‌های قانون ارث است که خب حالا بعضی نکات دیگر، شما دوستان خودتان ببینید که آن نکات دیگرش را ان‌شاءالله از آیه بعد در محضر دوستان باشیم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

[ادامه پرسش و پاسخ]

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. حالشان خوب است؟ سلامت [باشید].

[حضار:] با اجازه مثلاً با رضایت پدر بیاد با وجود ورثه‌های دیگه با رضایت اونا کل مالشو بده به یک نفر، چی میشه؟ در زمان حیاتش عیبی نداره، اما در زمان بعد از وفاتش امکان‌پذیر نیست. سلام علیکم و رحمة الله. حتی اگر این را قبل از [فوت] اجازه بدهند.

[حضار:] مثلاً پدر مرده، مادره مونده. این مال… مثلاً اینجور چیزی پیش اومده، مال پدر رو با رضایت همه دادن به برادر. عیب نداره، عیب نداره. آنجا اگر همه راضی باشند، هبه کرده‌اند مال خودشان را. منتها بدانند مال خودشان است. یعنی مال خودشان را بدهند. [بگویند] به ما داد…

[حضار:] بله، ما دادیم به این. یعنی رسیده به این‌ها، نه قبل از اینکه برسه بدن. نرسیده هنوز بهشان که…

[حضار:] حاج آقا من یک چیزی متوجه نشدم. با وجود فرزند، به مادر یک ششم می‌رسه، به پدر چقدر می‌رسه؟ یک ششم.

[حضار:] دو تاشون مساوی؟ مساوی هستند، بله. سلامت باشید.

[حضار:] اینکه ثلث وصیت نافذه، شاید این حکمت هم بشه گفت دیگه. اگه طرف بدونه کلشو می‌تونه تصرف بکنه، زمان حیاتش نمی‌کنه دیگه. عرض کردم دیگر.

[حضار:] بله دیگه. یعنی قبل سوم… نه اصلاً قبل و بعد، خلاصه قبل و بعد یک حکم پیدا می‌کنه دیگه آن‌جوری. اگه بدونه که بعدش هم مثل الان است…

[حضار:] بله دیگه، میگه حالا بعداً خلاصه می‌نویسم بعد از مرگ من. اما آنجا بهش گفته‌اند که دیگه تو تصرفت نافذ نیست در بقیه‌اش. همین. بله، این هم رشد دارد. از جمله این است که اینجا باید حواسش باشد. هرچی برای خودش بخواهد… این نمی‌تواند بگه بنویسم بعداً برایم تا آنجا استفاده کنم وقتی مردم. آن‌وقت بله، صدقه در زمان حیات…

[حضار:] خود این یک سوم علت خاصی داره؟ چرا یک سوم؟ چون مثلاً… مثلاً بگه یک نصف، مثلاً بگه یک دوم… حالا…

[حضار:] تعبدی؟ الان برای ما تعبدیه. ما ذکری ازش نمی‌تونیم…

[حضار:] نه، ذکری نکرده‌اند. در یک سوم…

[حضار:] اگه یکیشون تصور کنم حالا مثلاً یادش رفته، دقت نکرده، اینجا قانون‌گذار نمی‌تونه مثل جاهایی که ولایت… نمی‌تونه. نه، نمی‌تونه کمکش هم…

[حضار:] نه، نه دیگه. نه، این حق آن‌هاست، فرزندان. یعنی تا همان‌جا. یعنی تا وصیت نکرده باشد، بلافاصله از ملکش خارج می‌شود دیگر. مرد، از ملکش خارج شده دیگر اصلاً. یعنی ملک ورثه شده. یعنی ملک ورثه شده الان. تا وصیت نکرد… این یک سوم که وصیت بکند، مال این است که حواسش را جمع بکند، حقوق اطراف [را ببیند]. خود این یک اثر تربیتیه، نه فقط اثر اقتصادی باشه که بخواهیم بگیم که می‌خواهد یک کار اقتصادی [کند]. اثر تربیتیه که مراقب باشه ببینه چه حقوقی لازمه، چه چیزهایی را ترک کرده. اگر فرزندانی که اینجا… اول اولاد را بر ابناء می‌گوییم، چون این‌ها بالاخره توانمند [هستند]، آنچه ضعیف‌تره چیه؟ [نوه‌ها]. خب در آن نوادگانی که پدرشان در زمان حیات جد [فوت کرده]…

[حضار:] حکمته اینا؟ این‌ها علت نیست که بخواهیم سرایت بدهیم. چون حکمته، علت نیست، سرایت نداره. علت، تعمیم و تخصیص [دارد].

[حضار:] اگه ارث رو قانون نبینیم، حق ببینیم… نه، قانون [است].

[حضار:] حکم نبینیم، حق ببینیم. نه، ملک… اصلاً ملکی… قانون ارث را حکم خدا نداریم، یک حقی می‌دونیم که خدا قرار داده… نه، اینجوری نیست. حق نیست. نه، حق نیست اصلاً. ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ﴾، حکمه. خودش تصریح می‌کنه: ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ﴾، یعنی حکمه، قرار [داده شده].

[حضار:] نه دیگه، ببینید ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ﴾. ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ﴾ یعنی چیه؟ واجب… نه، حکم واجب. فریضه حکمه. ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ﴾ حکمه، یعنی نه حق است. قشنگ تصریح بر این دارد که این «فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ»، این حکم است.

[حضار:] همه راه‌ها رو می‌خوای ببندی خلاصه. شما می‌خوای یک راهی باز کنی. آقا جان، من چند تا خانواده می‌شناسم، این بچه‌ها، پدر، مادر، پدربزرگه ملاک بزرگی [بوده]… بله. و تمام این دایی‌ها، خاله‌ها رو بردن… این بابای اینا تو زمان حیات پدربزرگه از دنیا رفته…

[حضار:] عقابش با اون پدره. این حاج آقا… عقابشان با پدره.

[حضار:] یک آب و یک آب… عقابشان با همین است دیگه. این عقاب است دیگه. مثل خیلی از… مثلاً نمی‌شه در زمان حیاتش فرزندانش را…

[حضار:] در زمان حیاتش. نه می‌دونم. میگم نه، می‌دونم. میگم یعنی در زمان حیات نمی‌شه یک پدری باشه فرزندانش را بعضی‌هاشان را چه کار [کند]… تحت فشار بذاره، اذیت کنه؟ در زمان حیات گرسنگی بده، اذیت بکنه، گناه کرده یا نکرده؟ گناه کرده. اما بالاخره می‌تونه بکنه یا نمی‌کنه از جهت فعلش؟ می‌تونه انجام بده ولی گناهه.

[حضار:] حاکم شهر اینجا نباید… مثل این می‌مونه که تو اینجا حاکم شهر می‌تونه الان دخالت بکنه، بیاد از مالش بگیره بده به این فرزند؟ نه، نمی‌تونه دیگه، چون الان مال این است، نمی‌تونه حاکم شرع…

[حضار:] اونجا بحث… نه، در زن، در زن ببینید، در زن و شوهر چون حکم نفقه لازم به معروف مطابق قرار داده شده، شکایت بکند، بله. اینجا هم اگر بچه بره شکایت بکنه در زمان حیاتش، در زمان حیات این [می‌تواند]. اما تا زمان وفات شد، ملک منتقل شده، مال این دیگه نیست اصلاً. ملک مال این نیست. مثل این می‌مونه که بگه که حاکم شهر از مال یکی دیگه برداره بده به اینا. نمیشه.

[حضار:] مثل از یک مرده شکایت کنیم مثلاً. مرده چون وارث داره، می‌تونیم در تقدیر بگیریم حقش… نه، نمی‌شه، نمی‌شه تقدیر [گرفت]. چون تقدیر آنجایی است که ارث ببرد، اما اگر ارث نمی‌برد، صریح در اینکه نمی‌[برد].

[حضار:] وارث داره، فرزندان وارثانش هستند دیگه. نه، وارثی نیست. یعنی وارث، آن فرزندان اولین [هستند]، نه فرزندِ فرزند، مگر [اینکه] فرزندِ فرزند، هیچ‌کی در آن رده نباشد. یعنی این‌ها حکمه دیگه.

[حضار:] حاج آقا این چیزی که نه آیه داره نه روایت براش که این نوه ارث نمی‌بره… فقط مشهور… عزیز من، نه، این روایت… گشتم، ندارد. من دنبال یک چیزی گشتم جواب اینا رو بدم، آقا دشمن اسلام نشه. نه، دشمن اسلام نبود، دشمن آن میت بشن. دشمن آن میت بشن. چرا؟ ببین، در زمان حیاتش، این مرده [بوده]، فرزند… وظیفه این بوده در زمان حیاتش فرزندان آن را چه کار بکند؟ تکفل بکند. این نکرده. چرا [دشمن] اسلام؟

[حضار:] در زمان حیاتش کار می‌کرده. همین که مرده، اینا دیگه گفتن دیگه مال ماست، همه رو از… هیچی… نه، تدبیر باید می‌کرده که… وقتی آدم… یعنی آدم… نه دیگه. آدم باید تدبیر کنه، مردن را تصور بکنه. یعنی این مربوط به این است که آدم دائماً باید حواسش به مردن هم باشه. یعنی اگر بگه من زنده هستم، دائماً خودم این کارها را می‌کنم، خود همین هم غلطه دیگه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *