سلام علیکم و رحمةالله. بسم الله الرحمن الرحیمالحمدلله رب العالمین، والصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
در محضر آیه نهم سوره [شریفه] نساء بودیم که [بحث] در ذیل آیه منعقد شد. این آیه شریفه، مصداقی از یک اصل و سنت الهی است که اسم آن سنت الهی، سنت انعکاس است. این آیه شریفه که میفرماید: ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَلْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۹)، [بیان میدارد که] اگر کسی میترسد آینده فرزندانش و ذریهاش و نوادگانش در خطر باشد، این ترس اقتضا دارد که امروز نسبت به فرزندان و صغار دیگران حتماً مراعات بکند که اگر این مراعات را کرد، این حادثه از جانب عدم مراعات او به فرزندانش نخواهد رسید.
البته عالم، سلسله علل مختلفی دارد. این یکی از اسباب و عللی است که ممکن است اگر انسان اینجا کوتاهی کرد [و] به فرزندان دیگران [و] به ایتام دیگران ظلم و ستم کرد، در آینده [طبق] سنت الهی به ایتامش ظلم خواهد شد. اما آیا هرگاه ظلمی به ایتام او بشود، به جهت این است که او به دیگران ظلم کرده است؟ نه، این [رابطه] خلاصه از دو طرف نیست؛ از این طرف کلیت دارد که اگر این [شخص] ظلم کرد، قطعاً ظلم به فرزندانش که نوادگان و فرزندانِ فرزندان [او هستند]، محقق خواهد شد. اما علل مختلفی ممکن است برای ظلم به فرزندان باشد؛ این یکی از علل است که اگر بود، آن [نتیجه] حتماً هست. اما اگر دیدیم به فرزندان کسی بعد از خودش ظلمی شد، آیا دلیل بر این است که آن شخص ظالم بوده است؟ نه، این هم جزو آن به اصطلاح نگاه ستاریت الهی است که اینجور قاعده کلی نیست که هرگاه به فرزندی از فرزندان و نوادهای از نوادگانِ شخصی ظلمی بشود، یقین کند که آن شخص هرچند ظاهر خوبی داشته، اما معلوم است که در باطن چه بوده؟ ظالم بوده به دیگران. نه، این حکم را نمیشود [صادر کرد]، اما دارد به خودش هشدار میدهد که اگر تو امروز ظلم میکردی، بدان [که] قانون انعکاس عمل و سنت انعکاس عمل این است که جزای این [عمل] از دنیا آغاز میشود و اثر این جزا این است که مشابه همان عملی که تو کردی، بر تو وارد میشود.
تشابه عمل و جزا در نظام تکوین
اینکه بین اعمال و جزا یک تشابه جدی است، هیچ حرفی در آن نیست. ممکن است ما جزا و تشابهش را نشناسیم، اما قطعاً [این تشابه] هست. لذا سیبی که از درخت سیب، اناری که از درخت انار [و] انگوری که از درخت مو محقق میشود، این [میوه] با درخت تناسب کامل دارد [و] تشابه کامل دارد. اما چه کسی میتواند اگر تا به حال ندیده باشد که هر کدام از این میوهها مربوط به کدام درخت است، اگر این میوهها را با درختها جلویش بگذارند، [آنها را به هم] ملحق کند؟ با اینکه شباهت کامل است، درست است؟ اما این شباهت برای ما به راحتی قابل شناخت نیست، مگر اینکه از قبل دیده باشیم. رابطه عمل با انسان و جزای عمل هم با انسان از همین سنخ است که این ثمره که عمل است، تشابه کاملی با جزایش دارد. اما اینکه تشابه چگونه باشد، ما تا برایمان نگفته باشند، نمیشناسیم. تا این ثمره را بر این درخت ندیده باشیم، قدرت الحاق نداریم. این یک بحث مهمی است که قطعاً آن نظام جزا با نظام عمل، تشابه کاملی دارد.
اما تشابه کامل، مثل اینکه مرحوم علامه میفرمودند که انسان کار میکند، یک کارگر در روز [کار میکند و] بعد شب به او اجرت میدهند، مال میدهند. اگر کسی بخواهد ببیند بین این کار و آن پول چه نسبتی است، شباهت ظاهری ندارد، اما کارگر مییابد که حقش ادا [شده است]. اینکه این پول با عرق ریختن او و مصرف کردن توان او به ظاهر اولیه چه [نسبتی دارد]؟ شباهت ندارد، اما مردم پذیرفتهاند که این جزای آن است. حالا این در نظام قراردادی است؛ در نظام تکوینی هم همینطوری است که بین اعمال و جزا قطعاً تشابه است که وقتی که دارند جزا را به او میدهند، ﴿…كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ…﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۲۵) که این به اصطلاح [میگویند] چیست؟ ما از قبل روزی داده شدیم؛ که آن عملش بود که حالا این رزقی که آنجا به او داده میشود، [میشود] ثمره همان [عمل]. او آنجا میفهمد؛ یعنی چشم انسان که باز شود، بین ثمره و عمل، تشابه را میبیند. اما امروز ما بین عمل و جزا تشابه را گاهی نمیتوانیم بفهمیم، مگر اینکه برای ما فرموده باشند؛ کسی که مطلع است [و] چشمش باز بوده، بفهمد که بین این دو چه نسبتی است.
لذا در نظامهای علتهای ظاهری هم این تشابه را گاهی باید آدم تجربه کند تا بفهمد. اینکه باران میبارد و درخت رویش پیدا میکند، این به ظاهر اولی اگر ما ندیده بودیم و برایمان ملکه نشده بود، بین باریدن باران و رویش گیاه [و] سرسبز شدن، نسبتی نمیدیدیم. ولی الان برایمان عادی [و] متعارف است که باران میبارد، ریشه گیاه از این آب استفاده میکند، بعد آماده میشود؛ این باران و درجه هوا و همه اینها [سبب میشود] درخت بعد از خشک بودن در پاییز و زمستان، حالا در بهار شکوفا میشود. اینها همه برای ما عادت شده، دیدهایم؛ و الا اگر ندیده بودیم، [و] میدیدیم باران آمده، مثلاً بعد از این باران مدتی بعدش سرسبزی درختها است، از اول احساسی نمیکردیم اینها ربطی به هم دارد. بین اینها ربط [و] ارتباطی نمیدیدیم. در نظام عالم ظاهر هم این به اصطلاح نظام جزا بر اعمال به سادگی آشکار نمیشود، مگر اینکه انسان تجربه کند. حالا همین نسبت را ببرید ضرب در نامتناهیاش بکنید در به اصطلاح روابط، بعد ببینید نظام آخرتی، نظام اعمال و جزایش، چقدر این نسبتها به ظاهر اولی ممکن است دور از هم باشند، اما علیت به همدیگر دارند. علیتشان در آن نظام واقعیشان است، در آن وجهه حقیقیشان است، هرچند ما چشم دیدنِ نظام حقیقی را نداشته باشیم.
نگاه علتبین و معنای تقوا در آیه
خب این را عرض کردم که باید در نگاهمان مراقب باشیم که علتیابی در نظام تکوین، اصلاً جزو آن قدرت تسخیری است که خدا به انسان داده است، جزو نظام علمی است که خدا به انسان داده است. لذا اینجا هم خدا دارد یکی از قوانین علی خودش را بیان میکند. سنتهای الهی، قوانین علی عالم اعمال هستند که میفرماید اگر سنت حبط عمل داریم، اگر سنت الحاق ذریه داریم، اگر سنت املاء و استدراج داریم، اگر سنت مثلاً سبقت رحمت بر غضب و انواع سنتهایی که در نظام الهی [هست و] به خصوص در جلد دوم [المیزان] بحثش گذشت [و] بسیاری از آن [مطرح شد] که شاید بیست و چند سنت را آنجا فقط به عنوان نمونه شمردند، خب این نگاه سنت… درست است؟ [باید] چشم علتبین در انسان پیدا کند. وقتی چشم علتبینِ انسان پیدا میکند، قدرت سرایت پیدا میکند. یعنی اینجا اگر میفرماید: ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ…﴾، اگر از این میترسد، پس بترسد. تقوا، عرض کردم که در هر جایی تناسب با آن موضوعش پیدا میکند. نگوییم تقوا تکرار شده؛ تقوا هر جا که آمده، مناسب [موضوع است]. اگر در جنگ است که «واتقوا الله» در جنگ است، مناسب با موضوع جهاد است که آنجا خونها که به جوش میآید، آن به اصطلاح خونریختنها که دیده میشود، قدرت تحمل انسان کم میشود، خشم و غضب که فوران میکند، تقوا به گونهای باید محقق بشود. اگر طلاق است که دارد پیش میآید، مثلاً لازم است در خانواده، کسی [یا] اطرافیان، تقوایی را که باید رعایت بکنند و خود آنها، مناسب آن موضوع است.
لذا اینجا هم که میفرماید: ﴿فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ﴾ یعنی چیست؟ ﴿وَلْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا﴾. موضوع تقوا را دارد چکار میکند؟ [میفرماید] مراقب باشید پس با رفتارتان، با کودکان دیگران رفتار سدید باشد، صحیح باشد، مطابق در حقیقت عدالت باشد؛ قولتان و رفتارتان. که این «ولیقولوا»، [با توجه به] اما از گفتار دیگری که قبلاً در کنار آن آمد، «قولوا لهم قولاً معروفاً» در آیه هشتم، اینجا «ولیقولوا قولاً سدیداً» که قول سدید، رفتار و عمل را هم شامل میشود. خب این هم پس یک نکته که روابط ما در امروز، علیت دارد برای روابط دیگران با فرزندان ما. نه به این معنا که او ناچار است [و] دیگری [که ظلم میکند] ظالم نیست؛ [نه]، این رفتار من زمینهسازی میکند که اگر ظالمی در آن زمان هست، آن ظالم به فرزند من ظلم بکند. من سبب شدم. و بعد هم شبههاش را جواب دادیم که این ظلم به فرزند هم به اصطلاح برای فرزند ظلم نیست، بلکه برای او محاسبهاش به نحو مناسب خودش است. خب، تا بحث تطبیقمان را تا اینجا آمدیم که بله «و قد اختلف» تا «و ظاهر الآیة». بله، «و ظاهر الآیة».
شرح علامه طباطبایی: گستره سنت انعکاس عمل
«و هذا فی أمر انعکاس العمل أوسع و أعم، و نعمة المصیبة ربما تهجمان بالإنسان بما کسبت یدا الشخص أو أیدی آبائه.» پس این ببینید دو تا سنت در اینجا [مطرح] است. اگر من کاری کردم، به سر من خواهد آمد. آیاتش را هم خواندیم که ﴿…إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا…﴾ (سوره شریفه اسراء، ۱۷:۷) که اگر کسی خوبی کرد، خوبی به او میرسد [و] اگر بدی کرد، حتماً به خودش بدی خواهد [رسید]. این سنت نسبت به خودش است. بعد میگوید کنار این سنت، سنت دیگری هم داریم که اگر آباء کسی ستم کردند، به این [فرزند] سختی میرسد؛ چون آن پدر این سختی را میبیند و اگر از دنیا هم رفته، به او نشان داده میشود تا عقاب عملش باشد و در عین حال برای این فرزند، این سختی نقطه آغازی است که با ثواب و عقابی که برایش قرار داده شده در تحمل [آن]، اینکه صبر این شکوفا بشود یا شکر این شکوفا بشود، برای این عقاب نیست؛ برای آن پدر عقاب است، برای این نقطه شروع است. و نقطه شروع متفاوت، البته جزای متفاوتی را برایش قرار دادند که با عدالت سازگار بشود که توضیحش را دادیم.
لذا میفرماید که گاهی پس نعمت و مصیبت، گاهی به واسطه کسب خودِ دست انسان [و] از کار خود انسان [است]، «أو أیدی آبائه» یا به واسطه کسب پدران انسان است که این به اصطلاح به سر انسان میآید. پس آیا گریزی هم از این هست؟ البته. البته چه پدر توبه بکند، چه فرزند در حقیقت برای پدر طلب استغفار بکند، این آنچه که از جانب پدر بود، میتواند مرتفع بشود. لذا توجه فرزندان هم به آنچه که پدران گاهی کوتاهی کردند و جبران کوتاهیهایی که پدران کردند، اگر خبر دارند که به صورت مستقیم به چه کسی کوتاهی کردهاند، حقالناسش را ادا کنند و اگر خبر ندارند، به صورت کلی و مثل رد مظالمی که انسان گاهی میدهد، این هم برای او باب عقاب را میبندد، هم برای خودش راه رحمت را آسانتر میکند. چون اگر پدر آمرزیده شد، چه میشود؟ به واسطه اینکه پدر در فرزند اثر دارد، برای این هم تسهیل میشود. پس این دو کار از او برمیآید: هم پدر آمرزیده میشود و پدر و مادر، هم کسب برای خودش و آن اصابت برای خودش ممکن است متفاوت رقم بخورد با این کاری که انجام میدهد. لذا مراقب باشیم اگر پدر و مادر زنده هستند، برای اینکه اگر کوتاهی دارند، انسان کمک کند کوتاهیشان را جبران کنند. اگر از دنیا رفتند، از قبلِ آنها کاری بکند که کوتاهی [آنها جبران شود]. اگر این فرهنگ، فرهنگ جامعه بشود، میبینید که جامعه مصیبتها و اصابتها و حوادث برایشان راحتتر میشود. البته اگر پدر و مادر جهنمی باشند، به این معنا که حتماً [شقاوت] مغزی به نحو ذاتی [باشد]، یعنی ذاتشان اینجور شده باشد که خلودی باشند، آن تأثیر ندارد. اما اگر اینها در مواقف قیامت و برزخ مبتلای به عقوباتی باشند و عذابهایی باشند، بله، کار فرزند میتواند در رفع عقوبت آنها در برزخ و همچنین عقوبت اینها در مواقف قیامت تسهیل [ایجاد] بکند که آن هم چندین هزار، بلکه چندین ده هزار یا چندین صد سال ممکن است در آن مواقف، این [پدر] گرفتار باشد، اما در عین حال این [کار فرزند] میتواند کمک بکند در اینکه از آن مواقف راحتتر عبور بکند.
خب در بحث میفرماید که: «و التدبر فی کلامه تعالی یهدی إلی حقیقة السبب فی ذلک». که این آیه را وقتی انسان دقت میکند، میتواند این حقیقت سببی را که آباء با فعلشان چگونه در ابناء اثر دارند، بیابد. «فقد تقدم فی الکلام علی الدعاء فی الجزء الثانی من هذا الکتاب فی ذیل قوله ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي…﴾». ذیل این آیه، میگوید ما کلامی را آوردیم که دلالت کلام تعالی [را بیان میکند] علی أن این قاعده کلی [است که] «أن جمیع ما یحل بالإنسان من جانبه تعالی إنما هو [جواب] مسئلة سألها ربه». چیزی که به انسان میرسد، حتماً به کسب خودش و کسب آبائش ربط دارد. یعنی رقم خوردن حوادثی که برای انسان دارد پیش میآید، موکول به کسب خود این [شخص] و کسب آباء او است. کسب خود این، یعنی آنچه که از ابتدا شروع کرده و انجام داده و کسب آبائش که قبل از او انجام دادند، که رقم خوردن این حوادث که چگونه رقم بخورد، به کسب سابق خودش و کسب آباء خودش مرتبط است. تمام حوادث؛ یعنی هر حادثهای که برای انسان پیش میآید، حتماً یک ربطی [دارد]. اگر این باور در انسان شکل بگیرد، حتی اگر حادثهای برای انسان پیش بیاید و بعد توجه بکند، یک موقع قبل از حادثه است که انسان پیشگیری میکند برای اینکه حوادث سخت برایش نیاید؛ مراقبت میکند نسبت به ادای حقوقی که از پدر و مادر باقی مانده بوده بر گردنش [نه]، بر گردن پدر و مادر نسبت به دیگران، درست است؟ این ادا اثرگذار است. نسبت به خودش پیشگیری میکند، کوتاهیهایی داشته، دنبال جبران برمیآید. این هر دو طرف، پیشگیری [است].### نحوه مواجهه با حوادث پس از وقوع
اما آیا اگر پیشگیری نشد و بعد این حادثه بر او وارد شد، آیا باز راهی برای برطرف شدن هست؟ البته. باز هم اگر دنبال جبران بربیاید، این حادثهای که پیش آمده، نحوه مواجهه با آن و حلش متفاوت میشود. یک موقع هست گره میخورد، هر کاری میکند بیشتر [گره میخورد]. یک موقع هست که گرهها باز میشود. میگوید اگر تو به دنبال جبران، حتی اگر حادثه پیش آمد، به دنبال جبران برآمدی که فهمیدی این حادثه از قبلِ کوتاهیهای پدر بوده یا مادر و یا آباء و یا خودت نسبت به گذشتهات، دنبال این برآمدی که چکار بکنی؟ آن کوتاهی را جبران بکنی؛ فهمیدی [علت] چیست یا نفهمیدی، به صورت کلان احتمال دادی، به صورت مبهم احتمال دادی، ولی در صدد جبران برآمدی، انسان [میبیند] این راحت برطرف میشود، به سرعت برطرف میشود، اثرش کمتر باقی میماند. اما اگر انسان فهمید و دانست که این اثر اعمال خودش یا آبائش است ولی اعتنا نکرد، به دنبال این بود فقط چارهجویی کند که چکار کند؟ یک جوری با این مواجهه بشود، مواجهه داشته باشد، مواجهه کند تا برطرفش کند به واسطه برخورد با آن حادثه، میگوید این ممکن است گاهی تدبیر تو آثاری داشته باشد، اما تا آن واقعه تأثیر کامل خود را نگذارد، اثر کامل خود را نگذارد، برطرف نمیشود. معلوم شد چقدر مسئله دقیق است؟ یعنی آن وقتی که میآید، باید استیفا کند. آن ضرری که به دیگری خورده، آن اشکالی که بر دیگری پیش آمده، آن چیزی که بر دیگری از قبلِ تو یا آبائت پیش آمده، باید اثرش را در دنیا استیفا کند، درست است؟ اگر تو جبران کردی، این قدری وارد شد، بقیهاش میشود معفو بشود. چرا؟ چون تو در صدد جبران برآمدی یا جبران کردی. خودِ در صدد جبران برآمدن، عفو را به دنبال دارد، جبران را به دنبال دارد. اینها سنتهای الهی است. یعنی عالم [اینگونه است]. با این نگاه، انسان در هر حادثه و رابطهای دارد چکار میکند؟ دارد مراقبه برای خودش ایجاد میکند که محاسبه نسبت به خودش و آبائش ایجاد میکند؛ یا پیشگیری از واقعه، یا بعد از وقوع، در حقیقت با تحلیل مناسب و برخورد مناسب. یک برخورد این است که با خدا ناراحتی کنی [که] چرا پیش آمده. یک برخورد این است که بگی من چه کردم.
آن عارف و عابد و زاهد بنیاسرائیل هفتاد سال عبادت کرده بود. هفتاد سال عبادت کرده بود. حالا ما میگوییم هفتاد سال، ولیکن هفتاد سال عبادت [کرده بود] و تو این هفتاد سال چیزی از خدا نخواسته بود. بعد از هفتاد سال عبادت، یک عمر یعنی، یک حاجتی پیش آمد [و] از خدا حاجتی خواست. وقتی حاجت را خواست، اجابت نشد. ما باشیم چه میگوییم؟ یک چیز از تو خواستیم بعد از این همه عبادت، آن هم ندادی. چه میشد حالا این یکی را میدادی؟ طلبکاریم؛ چون هفتاد سال عبادت کردیم، احساس میکنیم طلب داریم، عمل انجام دادیم. میگوید این به اصطلاح عابد بنیاسرائیل عرض کرد به خدای سبحان… ببخشید، به نفس خودش [گفت] که -این در کتاب «عدة الداعی» ابن فهد حلی است- «یا نفس»، با خودت چه کرده بودی در این هفتاد سال که لایق نبودی یک حاجت اجابت شود؟ چه کرده بودی با خودت در این هفتاد سال؟ یعنی به ظاهر عبادت بوده، اما اینجوری بوده که تو را لایق نکرد، تو لایق نشدی. نمیگوید خلاصه چرا اجابت نشد؛ میگوید من لایق نبودم. درست است؟ بعد آنجا خطاب شد به نبی زمانش که به او بگو که این حال تو در این لحظه، افضل از آن هفتاد سال عبادتت بود. یعنی اصلاً آن هفتاد سال عبادت معلوم شد [قبول] شده، معلوم شد قبول شده. این امتحانش بود. میدانی، آدم یک سال درس میخواند، آخر سال امتحان بدهد، درست است؟ بعد چند سال درس میخواند تا یک کنکور بدهد، تا [در] کنکور ببینند این نتیجه آن چند سالش درست بوده یا غلط بوده. این [کار او] میگوید نتیجه هفتاد سال عبادت، مهر قبولی به آن خورد؛ با اینکه اینجا به ظاهر اجابت نشد. اما این حقیقتِ اجابت، آن فهم این بود که فهمش چه بود؟ اینکه من لایق نیستم. من لایق نیستم. خدا را متهم نکرد. پس معلوم میشود عبادتش برای خدا بوده، نه برای خودش. چون ما عبادتی هم که میکنیم، میخواهیم خدا را حد وسط برای رسیدن به حاجاتمان قرار بدهیم. یعنی خدا را حد وسط قرار بدهیم تا به خودمان برسیم؛ یعنی خدا بشود کارگزار ما که امر کنیم، نهی کنیم؛ این کار را برای ما بکن، این کار را نکن، آن پیش نیاید، این پیش بیاد. که اگر غیر از این شد، خدا را مورد عتاب قرار میدهیم [که] چرا از امر من تخطی کردی. اینها تحلیلش است ها! چرا از امر من تخطی کردی؟ مگر نگفتم که این را نمیخواهم، چرا آوردی؟ مگر نگفتم این را میخواهم، چرا ندادی؟ ما این گزارهاش است ها! منتها با زبان دیگری میگوییم، جور دیگری این را ابراز میکنیم، ولی این آن صریحش است. این شخص امتحانش را درست پس داد که وقتی اجابت نشد، نگفت خدایا چرا ندادی، چرا خلاصه… نه، گفت با خودت چه کرده بودی در این هفتاد سال عبادت که لایق نبودی اجابت بشود. این درست بود. معلوم شد آن عبادتش، عبادت برای خدا بوده و لذا خطاب آمد که عمل تو، این [حال] افضل از همه آنها بود؛ این نگاه تو در این لحظه، افضل از هفتاد سال عبادت تلقی شد، چون آن معرفت به حق، حقیقت حق، اینجا تازه اظهار شد، جلوه کرد. خب بله، فرمایشی داشتین؟ بلندتر بفرمایید. بله، این حقالناس و حقالله هر دو را شامل میشود، منتها حقالناس اشد عقاباً است به لحاظ اینکه در دنیا هم محقق میشود. ولی حقالله، معمولاً خدای سبحان انسان را به سرعت عقاب نمیکند، سرعت در عقاب [ندارد]. اما آنجایی که حقالناس باشد، حقالناس سرعت عقابش از دنیا آغاز میشود، چون این هم به کودکان یتیم دیگران به اصطلاح آن [حقوق] را رعایت نکرده بوده، حقالناس میشده و این حقالناس از دنیا [آغاز] میشود. البته کنار هر حقالناسی حتماً حقالله هم هست، چون خدا هم رعایت حق دیگران را واجب کرده و عدم رعایتش حرام است، پس یک حقالله هم کنار حقالناس حتماً خوابیده. اینجور نیست که فقط حقالناس باشد.
تحلیل علامه از دعای مظلوم علیه ظالمخب بعد میفرماید که این آیه را بعد ایشان [در ذیل] این آیه که فرمود: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ…﴾ که آنجا میگوید ما بیان کردیم که: «أن جمیع ما یحل بالإنسان من جانب تعالی إنما هو مسئلة سألها ربه». این خیلی زیباست. میگوید هر چیزی که برای انسان پیش میآید، حتماً تقاضای خودش بوده. این هم از آن چیزهای عجیب است ها! که هر چیزی که بر سر انسان میآید، چیست؟ تقاضای خودش بوده. منتها تقاضای خودش چهجوری است؟ میگوید این توجه ندارد. یک ظالمی را نفرین میکند، ولی این قضیهای که وقتی میخواهد یک ظالم را نفرین کند، چیست؟ این روایت است. ببینید برایتان روایتش را بخوانم، ببینید چقدر جالب است، چقدر اینها دقیق [است و] ما از آن غافلیم. آیه [ذیل آیه] ۱۸۶ سوره [شریفه] بقره، آنجا دارد که بله، «دعوات الراوندی»: «فی التوراة یقول الله عز وجل للعبد…». که این روایت را به عنوان [روایتی] از تورات دارد نقل میکند: «…إِنَّكَ مَتَى ذَلَلْتَ لِي وَ تَدْعُونِي عَلَى عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِي مِنْ أَجْلِ أَنَّهُ ظَلَمَكَ فَلَكَ مِنْ عِبَيدِي مَنْ يَدْعُو عَلَيْكَ مِنْ أَجْلِ أَنَّكَ ظَلَمْتَهُ…» (الدعوات (للراوندي)، طبع مدرسة الإمام المهدي، ص ۳۹، ح ۸۷). [ترجمه: همانا تو هرگاه در برابر من خاضع شوی و بندهای از بندگانم را به خاطر ظلمی که به تو کرده نفرین کنی، در میان بندگان من نیز کسی هست که تو را به خاطر ظلمی که به او کردهای نفرین میکند].
میگوید وقتی که تو به سوی دعا، به سوی من میآیی، نزدیک میشوی به من، «ذللت»، با تذلل وقتی نزدیک میشوی، «دعوت»، نزدیک میشوی به من و «تدعونی علی عبد من عبیدی»، یکی از بندگان من را نفرین میکنی، «من أجل أنه ظلمک»، از باب اینکه او به تو ظلم کرده، داری نفرینش میکنی. درست است یا نه؟ درسته، ظلم کرده. اگر کسی ظلم کرد نفرینش بکنی، میگوید نه، منعی هم ندارد. «فلک من عبیدی من یدعو علیک من أجل أنک ظلمته». میگوید بعضی ظلمها را هم تو کردی بر دیگران. اینجور نیست که تو از ظلم به دیگران بری باشی. تو هم ممکن است در افعالت، حالا عالماً یا در حقیقت غیرعالم، به دیگران ظلم کرده باشی. درست است؟ میگوید او هم تو را نفرین کرده. وقتی داری میگویی که خدایا این کسی که به من ظلم کرده را نیست و نابودش کن، به اصطلاح بلا بر سرش بیار، میگوید چیست؟ میگوید: «فإن شئت أجبتک و أجبته فیک». آنجا خدا جواب میدهد: اگر بخواهی، هم نفرین تو را اجابت میکنم نسبت به آن کسی که به تو ظلم کرده، [و هم نفرین دیگری را درباره تو]. این دعای تو، این دعا برای آن نفرینی هم که به خودت شده است [صادق است]. یعنی داری آن را هم دعا میکنی. میگویی خدایا هر کسی که ظالم است، ملعون است. این شخص به من ظلم کرده، پس مورد لعن تو باشد. درسته؟ میگوید تو در این دعا که داری میچینی، بدون اینکه متوجه باشی، علیه ظالمی که به خودت ظلم کرده داری نفرین میکنی، داری اجابت دعای آن کس دیگری را هم که تو به او ظلم کردی و او تو را نفرین کرده، آن را هم داری برای اجابتش آمین میگویی. یعنی علیه خودت هم داری چکار میکنی؟ داری دعا میکنی که این به سر خودت هم پس بیاید. میگوید میخواهی هر دو تا را اجابت کنم؟
گاهی میبینید بعضی از ادعیه ما به ظاهر اجابت نمیشود. علتش چیست؟ گاهی فکر میکنید خدا بیتوجهی کرده؟ یا نه؟ یکی از علتهایش این است که اگر این را اجابت کند، علیه خود من هم اجابت میشود. بعد خدا میبیند من آن را نمیخواستم که علیه من اجابت بشود. میگوید این دعای تو اگر اجابت بشه، علیه خودت هم اجابت میشود ها! چون همین بلا را تو هم به نحوی به سر دیگری آوردی، او هم علیه تو نفرین کرده. اینجا این نفرین تو را اجابت کنم، نفرین او هم نسبت به تو حتماً ملازم با آن است. اجابت دعوت، به اصطلاح این کلیت پیدا میکند. میگوید میخواهی آن هم اجابت بشود؟ میگوید اگر نشانش میداد [و] به او میگفت این در حق آن ظالم [اجابت] میشود و آن هم در حق خود تو اجابت میشود، حاضری؟ طرف میگفت نه. میگفت نه، اینجا نه من نه او. دیدید گاهی آدم یک سوژه دیگری دارد، میخواهی بری در خانهاش، میگویی من طلبی از تو دارم، میگوید عیب ندارد، من طلب تو درسته، اما آن طلب را هم من از تو دارم، حاضری دو تا طلب را قبول [کنی]؟ میگوید خب باشه، میخواهی با هم عفو کنیم؟ نه تو نه من. درست است؟ چون میبیند گاهی آن اشد هم هست. یعنی گاهی میبیند [و] میگوید نه، تو نه من. میگوید در این روایت میفرماید که بسیاری یا بعضی از ادعیه ما که اجابت نمیشود، مربوط به این است که اجابتش موکول به این است که آن دعای دیگری هم که تا به حال معلق مانده بود، با اجابت این، علیه من اجابت بشود. خیلی تعبیر دقیقی است ها! خیلی سنت عجیبی است ها! میفرماید که: «فإن شئت أجبتک»، اگر میخواهی تو را اجابت میکنم، «و أجبته فیک»، ولی آن طرف علیه تو هم [نفرین] کرده بود، نفرین کرده بود، آن هم اجابت میشود ها! «و إن شئت أخرتکما إلی یوم القیامة». اگر میخواهی، الان اجابت نکنم، بگذارم روز قیامت بالاخره یک فکری به حالش بکنید که اگر تو بلا به سر او آوردی، تو هم بلا به سر دیگری آوردی، او هم به سر تو آورده، یک جوری آنجا با هم [حساب و] کتاب کنید. بگذارم برای… «إن شئت أخرتکما یوم القیامة»، بگذارم آنجا، این محاسبه آنجا انجام بشود.
حقیقت دعا: تلاقی زبان ظاهر و زبان باطن
بعد آنجا مرحوم علامه میفرماید، و ذیل این به اصطلاح روایت در جلد دوم المیزان، ذیل آیه ۱۸۶ [است]، «و إذا سألک عبادی فإنی قریب أجیب…». آن وقت [در] صفحه ۳۹ جلد دوم المیزان، «أقول: و ذلک أن من سأل شیئاً لنفسه فقد رضی به». اگر چیزی را میخواهد، یعنی به این راضی است، یعنی برایش مطلوب است. «و رضی به عین الرضا به لکل ما یماثله من جمیع الجهات». اگر برای خودش راضی است، یعنی این چیز خوبی است. اگر چیز خوبی است، برای همه خوب است. دقت بکنید چقدر زیباست این توسعهاش، چه چقدر زیبا! این اگر انسان باید ببیند که در روایات میفرمایند که هر چیزی که برای خودت میپسندی، برای دیگران هم بپسند. چیزی را برای دیگران بپسند که برای خودت میپسندی. این قاعده فطری است که در روابط اجتماعی [حاکم است]. میگوید نمیشود استثناء کنی بگویی من این را برای خودم میخواهم، خوب است، اما برای بقیه این بد است. میگوید نمیشود. تا تو میگویی این خوب است، یعنی من از جهت فطرتم دارم اقرار میکنم برای همه خوب است. درست است؟ میگوید اگر میخواهی دعوت مظلوم علیه ظالم اجابت بشود که نسبت به تو ظلم کرده، یعنی [میگویی] خدایا هر دعوت مظلومی را نسبت به ظالمش اجابت کن. از جمله دعوتهای مظلوم به ظالم، دعوت [کسی است که به او] ظلمی بوده که تو به دیگری کردی و لذا ظالم شدی، پس آن هم اجابت میشود ها! تعبیر را ببینید. «من سأل شیئاً لنفسه فقد رضی به، و رضاه به عین الرضا به لکل ما یماثله من جمیع الجهات». یعنی برای همه. «فإذا دعا من ظلمه بالانتقام»، وقتی که دعا میکند بر کسی که بر او ظلم کرده بالانتقام، «فقد دعا علیه لأنه ظالم»، دعا کرده علیه او چون ظلم کرده، چون ظالم است. «فهو راض بالانتقام من الظالم»، پس این دارد میگوید خدایا من راضیام که انتقام از هر ظالمی گرفته بشود. «و إذا کان هو نفسه ظالماً لغیره فقد دعا علی نفسه»، پس علیه نفس خودش هم که به دیگری ظلم کرده، دارد دعا میکند که اجابت بشود؛ این ظلم در حق این هم که ظلم کرده، نفرین آن مظلوم در حق این هم اجابت بشود. «فقد دعا علی نفسه بعین ما دعا لنفسه»، پس هم دعا علیه خودش است، هم دعا به نفع خودش است. به نفع خودش است به لحاظ آن ظالمی که علیه این ظلم کرده، علیه خودش است به لحاظ ظلمی که به کسی، این کرده. «فإن رضی بالانتقام من نفسه و لا یرضی أبداً»، اگر راضی بشود که خدا از خودش انتقام بگیرد، که ابداً به این راضی نمیشود، «فإذا رضی بالانتقام من نفسه و لا یرضی أبداً، فقد قبل بما دعا به علی غیره»، که در حقیقت همان جوری که از غیر دارند عقابش میکنند، به خودش هم همین وارد بشود، به این هیچگاه راضی نمیشود. «و إن لم یرض بذلک»، اگر راضی نیست به اینکه علیه خودش اجابت بشود، «لم یتحقق منه الدعاء حقیقةً». حقیقت دعا محقق نشده. خیلی زیباست ها!
چون ما یک زبان سَر داریم، یک زبان سِرّ. زبان سَر ما آن چیزی است که در نظام ظاهر میگوییم خدایا من این را میخواهم. زبان سِرّ ما آنی است که وقتی حقیقت منکشف بشود، ببیند آن زبان سِرّ ما آنجا حاکم است که بشود یا نشود. من یک موقع یک چیزی را میخواهم، به ظاهرم اصرار دارم، ولی این واقعاً بدانم یک چاهی برای من است، درسته؟ اگر زبان سِرّ، آن چاه را بشناسد، هیچگاه برای آن چاه دعا نمیکند که در چاه بیفتد. اما زبان سَر ممکن است نشناسد [و] دعا کند. میگوید این زبان سَر با زبان سِرّ وقتی اختلاف میکنند، دعا محقق نشده. اگر همراه شدند، دعا محقق شده. اگر همراه نشدند، یعنی این دارد چکار میکند؟ حقیقتاً و باطناً اگر این آشکار میشد، میگفت خدایا نمیخواهم، نمیخواهم، نمیخواهم. همینی که اصرار داشت میخواهم، میخواهم، میخواهم، اگر معلوم بشود برایش چه [چیزی] ایجاد میکند، چه آثار سویی دارد، اینها معلوم میشد، میگفت خدایا نمیخواهم، خدایا خوب کردی که این را در حق من اجابت نکردی. درست است؟ میگوید این دو تا تعارض میکنند. جایی اجابت صورت میگیرد که زبان سَر با زبان سِرّ همتا بشود. و این از رحمت است یا عقاب؟ از رحمت حق. بله، از همین راه دیگر. وقتی که مطالبه میکند، حقیقتش این است که خدایا این برای من خوب است، دارد اینجوری [میگوید که] خیر است، درست است؟ و من این خیر را میخواهم. اما اگر برایش معلوم باشد که این خیر نیست، کلیت دعایش زیر سؤال رفته. آن کبرای کلی، دقت کردید، برایش خیر بودن نیست. این فکر میکرد، خیال میکرد برایش خیر است و اگر میدید که حقیقتاً برایش خیر نیست، نمیخواست. درست است؟ خدا میگوید زبان سِرّ تو، این را تکذیب کرده، نمیخواهد، چون برایش خیر [نیست]. زبان سَر، خیال و وهم توست [که آن را] خیر دیده. لذا اینجا از باب رحمت، عدم اجابت، رحمت حساب میشود. بله این اجابت است دیگر. نه، با این نگاه که اگر این دعا کرد [و] حال دعا پیش آمد، آیا این دعا فقط عدم اجابت نسبت به حاجت است؟ میگوید نه. لذا در روایت دارد که اگر دعا کرد، این حقیقتاً زبان سِرّش چه میخواسته؟ خیر میخواسته و هرچند این شیئی که این میخواسته خیر نبوده، [دعایش] منصرف میشود به آن خیر و آن برایش اجابت میشود. اما چون این، آن خیر را نخواسته بود و ندیده بود و خیر نمیدانست، وقتی هم برایش اجابت میشود، اثر دعای خودش نمیبیند. در حالی که در روایت دارد که اگر این دعا برای شما سوء بود و ما اجابت نکردیم، منصرفش میکنیم. یعنی به آن زبان سِرّ که زبان سِرّ [شما بود]، میخواستید یک خیری را میخواستید، این خیر هم هر چیزی بیربط با این دعا نیست، خیر مرتبطی است. یعنی در آن جهتی که میخواستی، یک خیر مرتبط برای تو که از او در حقیقت بدون سوء باشد، اجابت از او میشود که این در روایات متعدد و مکرر به آن تصریح شده. بحث بسیار عالی و دقیقی است. در نظام باطن عالم، ما چون بر اساس نظام ظاهر حکم میکنیم، زبان سَر، بسیاری از دعاهایمان را اجابتشده نمیبینیم، در حالی که این از رحمت الهی است که اینجا چکار میکند؟ گاهی آنچه که تشخیص غلط ما بوده را خدا اینجا اجابت نمیکند که به آن برسیم. وقتی که چشم باز میشد، بعد به خدا میگوید خدایا خوب شد که این کار را اجابت نکردی و بعد میگوید خدایا تازه آنهایی هم که در دنیا برای من اجابت کردی، کاشکی در دنیا اجابت نمیکردی [و] در آخرت ذخیره میکردی که اجابت در اینجا با اجابت در دنیا خیلی متفاوت است. این هم در روایات دارد که بعضی از ادعیه که جای اجابتش در دنیا محقق نمیشود، ذخیره میشود، بدون اجابت نمیماند. اما چون دنیا [و] آخرت یک حقیقت واحد است، در این برهه اجابت میشود. ما عجلهمان [زیاد است]. لذا وقتی که موسی دعا کرد که این زینت فرعون را از او بگیر، [چون] این باعث شده ما هر کاری میکنیم، در چشم مردم فایده ندارد، خدا فرمود: ﴿…قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا…﴾ (سوره شریفه یونس، ۱۰:۸۹). خدا در حقیقت چکار کرد؟ دعوت شما اجابت شد. اما تعبیر روایت این است [که] ۴۰ سال از زمان [دعا گذشت تا اثر آن محقق شد].