مقدمه و طرح بحث: سنت انعکاس عمل

سلام علیکم و رحمت الله. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین.در محضر قرآن کریم، سوره [شریفه] نساء و آیات نهم به بعد بودیم که در محضر آیه‌ای [قرار گرفتیم] که می‌فرماید: بسم الله الرحمن الرحیم. این آیه، به اصطلاح برای ما به عنوان ایجاد یک قاعده، خیلی مهم بود: ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَلْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۹). [این آیه] یک جریان عظیمی را به عنوان انعکاس عمل [مطرح می‌کند]؛ که انسان نگاه نکند که هر کاری فقط به خودش به تنهایی مربوط می‌شود. عملی که من دارم انجام می‌دهم، از جهات مختلفی توسعه پیدا می‌کند.

قانون انعکاس عمل و «منِ» توسعه‌یافته

یک جهت توسعه‌اش هم این است که آن افرادی که «من» محسوب می‌شوند و «من» تلقی می‌شوند، اگر من کاری برای دیگران، به نفع یا ضرر دیگران، انجام دهم، عکس‌العمل [آن] نسبت به مجموعه‌ای که توسعه من است و «من» تلقی می‌شود، بازخورد پیدا می‌کند که باعث گشایش برای من یا مضیقه برای من می‌شود. اگر من گشایشی برای دیگران ایجاد کردم، آن گشایش، بازخوردش به مجموعه‌ای که «من» محسوب می‌شود (مثل ذریه من، مثل در حقیقت نزدیکان من)، [طبق] سنت الهی و قانونی که خود خدا در عالم قرار داده، همان گشایش نسبت به نزدیکان من محقق می‌شود که آن نزدیکان [همچون جزئی از] من دیده می‌شوند.

حالا اگر زنده باشم [و] در عالم دنیا [این را] ببینم، یک نوع نگاه و دیدن است و اگر از دنیا رفته باشم، اثر وجودی خودم را در ارتباط با دیگران می‌بینم؛ ارتباطی که با کسانی که «من» هستند، [برقرار است] و خوشحالی من یا ناراحتی من را به دنبال دارد. اگر انسان به این قانون انعکاس عمل دقیق نگاه بکند، یک سنت عظیمی در انگیزه‌سازی برای کار خیر و در مانعیت از کار بد می‌شود. یعنی ما باید برای ایجاد شوق به کار خوب و مانعیت در کار بد، از جهات مختلف استفاده بکنیم. گاهی تشویق است، گاهی انذار است، گاهی نسبت به آخرت است، گاهی نسبت به دنیاست. گاهی سنت‌های حاکم این‌گونه است که یادآوری این‌ها برای خیلی‌ها، ایجاد شوق برای عمل یا مانعیت نسبت به عمل قبیح، ایجاد می‌کند.

لذا خدای سبحان جای‌جای قرآن کریم، از این سنت‌ها استفاده‌های متعدد کرده است. [آیه] ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا﴾ می‌گوید تو که همیشه [در این دنیا] نیستی؛ تازه اگر هم باشی، [وضعیت تو مانند آن چیزی است که در] همان آیه شریفه [آمده] که آیه خیلی زیبایی است که می‌فرماید: ﴿أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضِعَافٌ﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۲۶۶). کسی در طول زندگی و جوانی‌اش زحمت کشیده [و] باغی را آباد کرده که این باغ آباد در زمان پیری‌اش، گشایشی برای خودش و فرزندانش باشد. درسته؟ بعد [می‌فرماید] ﴿وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضِعَافٌ﴾؛ خیلی نان‌خور دارد، حالا نوه‌هایش هستند، خود فرزندانش هستند [و از این باغ نان می‌خورند]. [آن‌ها] از این [شخصی] که سرمایه عمرش را صرف کرده و باغی را ذخیره کرده که این باغ سرمایه او باشد تا در دوران پیری بهره‌مند باشند، نان‌خور [او] هستند. درسته؟

می‌گوید این [وضعیت] را نگاه بکنید، یک دفعه ﴿فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۲۶۶)؛ یک دفعه این باغ خشک بشود، یک دفعه آتش بگیرد. وقتی این باغ از دست رفت، چه می‌شود؟ تمام کوششش در دوران عمرش که برای دوران پیری خودش و دوران سالخوردگی خودش و دوران ضعف کسانی که مرتبط به او هستند [یعنی] وابستگانش، ذخیره کرده بود، یک‌دفعه از دست برود. خب خیلی [وقت‌ها] شده که [شخصی] سرمایه‌هایش را جمع کرده [و] داده دست یکی کار بکند که این شخص هم بعداً سودش را صرف خانواده‌اش و خودش و این‌ها بکند. یک دفعه می‌بینی آن شخص هم به هر دلیلی ورشکست شد. درسته؟ همه سرمایه‌اش و هستی‌اش را از دست دادیم. این چه می‌شود؟ می‌گوید این‌ها جزو بازخوردها و انعکاس عمل است. لذا دنبالش می‌فرماید: ﴿كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۲۶۶)؛ که [بفهمید] من چه کردم که این‌جوری شد؟ [این اتفاق را] بدون دلیل و بدون عمل قبل خودش نبینید که پیش آمده است. [این] یک رابطه‌ای است بین این از دست دادن باغی که یک دفعه آتش او را فرا گرفت و از دست رفت و [شخص] تمام سرمایه‌اش را از دست داد. می‌گوید این را با این نگاه ببینیم. بعد مرحوم علامه این بحث را [توضیح می‌دهند]… نه این [برای همه نیست].

تجلی سنت الهی در سرنوشت ظالمان

ما در مورد بعضی از ظالمان داریم که ﴿إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا﴾ (سوره شریفه آل عمران، ۳:۱۷۸). درسته؟ آنجایی که خدای سبحان [ببیند] کسی قابل اصلاح باشد، برایش این [اتفاقات] را پیش می‌آورد تا تصفیه بشود [و این] جزو نظام تطهیری‌اش محسوب بشود. بعضی‌ها هم عذابشان از اینجا آغاز می‌شود، اما بعضی‌ها دیگر فوق این مسئله هستند؛ یعنی عذابشان هم این کشش را برایش ندارد. لذا می‌بینید واگذار می‌شود. اما بعضی کارها این‌جور نیست که در دنیا طول بکشد و [نتیجه‌اش] دیده نشود. لذا ببینید حتی مثل فرعونی [و] مثل نمرودی که دیگر این‌ها در ظلم رودست نداشتند، همین‌ها در همین دنیا مبتلا شدند. منتها ابتلای فرعون چه بود؟ ابتلایش را آن جلسه گذشته عرض کردیم که فرعون همه‌چیز را برای قبطیان ذخیره‌سازی کرد. انهار [و] باقی آیات قرآن را ببینید که این‌ها [این نعمت‌ها] را میراث گذاشتند. زن و بچه‌شان ماندند، اما زن و بچه آن‌ها دست به این‌ها پیدا نکردند، چون این [نعمت‌ها] به سبطیان رسید و این‌ها به همان بلایی که پیش آمد، مبتلا شدند.

منتها تطبیقش مهم است. گاهی انسان مثلاً می‌بیند [ظالمی] سالیان [سال] از [نعمتی] بهره‌مند است. این بهره‌مندی را می‌بیند. خب فرعون سالیان زیادی بهره‌مند بود. [شخص] بهره‌مندی را می‌بیند اما گاهی عمرش، به اصطلاح، کشش پیدا نکرد [تا] ببینیم چه بلایی سر ذریه و ذریه ضعاف او آمده است. اما این سنت الهی به عنوان سنت همه‌گیر در عالم هست. چنانچه دیدیم که ظالمان، حتی در جریان بنی‌امیه ببینید، در بنی‌عباس ببینید، چطور نسل‌های بعدی، نسل‌های قبلی را خودشان به دست خودشان از بین می‌بردند؟ پدرکشی می‌کردند، یادتان هست؟ پسرکشی می‌کردند، اطرافیان را می‌کشتند، همه اموالشان را می‌گرفتند. یعنی همان ظلمی که آن‌ها به دیگران کرده بودند، [خداوند] از طریق خانواده خودشان، سر خودشان درآورد.

تحلیل تاریخ با عینک سنت‌های الهی

خب اگر کسی این سنت را به عنوان یک قاعده شامل و جامع بیاورد [و] بعد بیاید زیرمجموعه‌اش وقایع را قرار بدهد؛ وقایعی که در عالم، اتفاقات متقنی بوده که شکل گرفته، [آنگاه] می‌آید می‌بیند نه، ده‌ها و صدها [مورد]، بلکه یک، به اصطلاح، سیطره کاملی در این مسئله در عالم واقع شده، منتها زمان، آن را آشکار کرده است. فردی که در آن زمان شاید بوده، در نهایت این [نتیجه] را ندیده، آن شخص. اما چون [آیه] می‌گوید «ذریه»، [این کلمه] ذریه و فرزند و فرزندِ فرزند و فرزندِ فرزندِ فرزند را شامل می‌شود که برای او هم رؤیتش محقق می‌شود و عذابش دیده می‌شود. دقت می‌کنید؟

اگر کسی الان بنشیند [و] تاریخ را با این نگاه تحلیل کند [و] بگوید این سنتِ حاکم بر تاریخ [است که] خدا می‌فرماید که این [عواقب] بر سر «منِ» توسعه‌یافته او پیش خواهد آمد، [و] حالا تاریخ را با این نگاه ورق بزند، بعد از ورق زدن با این نگاه، جریان این سنت را در تاریخ خیلی واضح و آشکار می‌بیند؛ هرچند ممکن است کسی که در آن زمان بود، چون در ظرفِ زمانِ حیات او این نتیجه و جزا شکل نگرفت، [آن را ندیده باشد]. چون [آیه] می‌گوید «ذریه» دیگر، این هم یعنی بیانش بر ذریه است، یعنی نسل‌های بعدی. درسته؟

نمونه قرآنی: داستان حضرت موسی و خضر (علیهما السلام)

حتی ببینید در آن جریان حضرت موسی و خضر (علیهما السلام)، وقتی که خضر آن دیوار را به پا کرد، [وقتی] موسی (علیه السلام) خواست از خضر جدا بشود، بهش گفت چرا آن دیوار را به پا کردی در حالی که این‌ها ما را پذیرایی نکردند و هیچ جوابی به ما ندادند؟ آنجا خلاصه گفت: «کان ابوهما صالحا»؛ پدر این‌ها صالح بود. بعد در روایت دارد که بین این «اب صالح» و این فرزندان، هفتاد نسل فاصله بوده است. [منبع دقیق حدیث یافت نشد، اما در برخی تفاسیر مانند تفسیر قمی، ج ۲، ص ۴۵، به هفتمین جد اشاره شده است]. ولی آن پدر، صلاحش در حفظ این [گنج] اثر گذاشته است. چرا نسل‌های قبلی نشدند؟ این نسل‌های قبلی سنخیتی با آن پدر پیدا نمی‌کردند. یعنی قابل برای [دریافت این موهبت نبودند]، این قابلیت را نداشتند که این ﴿…أَبُوهُمَا صَالِحًا…﴾ [برایشان ثمربخش باشد] یا آن تنگنا در این دوره، گشایش عظیم را ایجاد می‌کرده [و] این گشایش برایش [مقدر شده بود].لذا می‌بینید آن پدر ناظر بر این [ماجرا] است و می‌بیند و این برایش [لذت‌بخش است]، چون آنجا فوق زمان است [برای] انسان که از عالم دنیا خارج می‌شود. لذا [زمان‌ها]ی متعدد برایش مانعیت و حاجبیت ایجاد نمی‌کنند. آن وقت این نگاه را ببین[ید] با [نگاه] کسی که در آن زمان بوده [که] می‌گوید خب این کار خوب را کرد ولی نتیجه‌ای هم برایش دیده نشد. ولی قرآن آمده [و می‌فرماید] ﴿…وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا…﴾ (سوره شریفه کهف، ۱۸:۸۲). یعنی این، نتیجه آن صلاحِ پدر بود که به این فرزندان، این به اصطلاح، میراث در این موقع برسد.

خب اگر این را به عنوان یک سنت حاکم [و] نگاه الهی ببینیم و تحلیل تاریخ را بر این اساس شکل بدهیم، نگاه ما به الهیت عالم خیلی متفاوت می‌شود. اگر کوتاه بفرمایید چون بحث یک دفعه شکسته می‌شود.

پرسش و پاسخ اول: عدالت در جزای عمل آبا بر فرزندان

[پرسشگر]: [سؤالی مطرح شد مبنی بر اینکه چرا] آبا ظلم بکنند و ذریه جزایش را ببینند.

[استاد]: عرض کردیم، این را جوابش را ببینید، جلسه گذشته دادیم، باز هم عرض می‌کنیم. گفتیم که «منِ» انسان توسعه دارد؛ فرزند را ادامه وجود خودش می‌بیند و حتی اگر از دنیا رفته، طبق روایات ما، این پدر ناظر به فرزندانش بعد از این عالم هست که هر روز یا یک روز در میان یا سه روز یک بار یا هفته‌ای یک بار، لااقل هفته‌ای یک بار، نظر می‌کند. این روایات متقن است که نظر می‌کند. و اگر پدر و… این‌ها را گفتیم‌ها! ولی سؤال، تکرار و شکسته شدن بحث است. سؤال را اگر در راستای بحث انجام بدهیم، بحث هم یک دفعه از آن اوجش پایین نمی‌آید [که] دوباره مجبور بشویم… این سؤال [اگر] متقن باشد من حرفی ندارم، من سؤال را دوست دارم، اما این بحث را دو بار تا حالا اقلاً این جواب را در این دو جلسه‌ای که داشتیم، بیان کردیم.

این پدر، فرزندان در راستای [ادامه وجود او] هستند، لذا می‌آید. آن کسی که بدی کرده، بدی‌ها [و] سختی‌های فرزندانش را می‌بیند و لذا عذاب می‌کشد و اگر فرزند خوبی دارد و خوبی‌هایی دارد، او را نمی‌بیند؛ چون بدی کرده، جزای او این است که بیاید سختی‌های فرزندانش را فقط ببیند. برخلاف مؤمن که وقتی می‌آید، اگر حتی فرزندانش سختی داشته باشند، خوبی‌ها و راحتی‌ها و لذت‌های فرزندانش را می‌بیند تا این باعث لذت او و تنعم او بشود و از این لذت می‌برد. وقتی می‌آید خوشحال [است]. لذا رابطه بین پدر و فرزندان، حتی فرزندان با پدر، یعنی گذشته نسبت به آیندگان [و] آیندگان نسبت به گذشتگان، یک تأثیر و تأثر جدی برقرار است که آیات متعددی از قرآن به این [مطلب] ناظر است. روایات هم که الی ماشاءالله و سنت‌های تاریخی هم که دیگر مفصل این مسئله را به اثبات رسانده است.

ضرورت ایجاد یک فرهنگ جدید بر پایه سنت‌های الهی

ما باید یک ربط ایجاد کنیم؛ یعنی این سنت الهی را بیاییم [و] توسعه‌اش [را] در خود نگاه قرآنی، [یعنی] آیاتی که مرتبط به این می‌شود، [ببینیم]. به دنبال او، روایاتی که این مسئله را بسط داده [است]، [و] به دنبال او، نگاه به تاریخ با این سنت الهی. حالا بیاییم مصادیق تاریخی را [بررسی کنیم که] بعضی‌اش را خود روایات ذکر کرده‌اند که اینجا از مصادیق این [سنت] است. بعضی‌هایش هم، چون کد را داده‌اند و آن کلید را برای ما معرفی کرده‌اند، انسان می‌تواند در تاریخ این مسئله را بیابد و ببیند.

ببین[ید]، اگر با این نگاه بیاییم، یک راه جدیدی باز می‌شود، یک تحلیل جدید، یک فرهنگ جدیدی باز می‌شود. ما باید دنبال این فرهنگ جدید باشیم. قرآن دنبال فقط بیان یک مسئله جزئی نیست، بلکه یک بیانی است که تا الی یوم القیامه کارایی دارد. اگر حتی به عنوان یک مصداق ذکر می‌کند، این فقط یک مصداق نیست، بلکه یک فرهنگ را دارد بیان می‌کند. این‌جوری وارد قرآن شدن [و] این نگاه را از قرآن استفاده کردن، آن وقت بحث را خیلی جدی می‌کند. نشان می‌دهد ابدیت قرآن یعنی چه، جاوید بودن قرآن یعنی چه. تازه در این نگاه‌ها خودش را نشان می‌دهد و زیبایی‌اش هم این است که چون با زبان فطرت هست، اگر خوب گفته بشه، می‌بینیم ضرب‌المثل‌های مردم هم با این سازگار است و برای مردم زود جا می‌افتد [و] جاذبه پیدا می‌کند. یک آیه است: ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ…﴾؛ این در حقیقت آیه‌ای که در اینجا آمده. اما این آیه اگر این تحلیلی که مرحوم علامه و بزرگان ذیلش آوردند دیده بشه، ببین[ید] چقدر جاذبه برای دین ایجاد می‌کند [و] روابط اجتماعی را چقدر تحت تأثیر قرار می‌دهد که انسان ببیند عملش فقط یک چیزی [نیست] که در بیابان انجام شد و رفت و تمام شد، بلکه این بقا دارد، عمل انسان زنده است، عمل انسان دائماً مشغول تأثیر است و این تأثیر حتی فقط تا دوران حیاتش نیست، بعد از این، [در] ادامه وجود این [شخص]، همین تأثیر ادامه دارد. این نگاه را [داشته باشیم].

تأملات علامه طباطبایی: جمع‌بندی بین آیات

حالا بحث ادامه دارد، یک خورده تطبیق بکنیم. [مرحوم علامه] می‌فرماید که: «و السابق إلی أذهاننا المأنوسة بالأفکار التجربیة الدائرة فی المجتمع…»؛ آن [چیزی] که سابق به اذهان ما است، که ذهن ما هم با او انس دارد، این است که «أن هذا الانعکاس إنما هو من عمل الإنسان إلی نفسه»؛ که هر کسی کاری که انجام می‌دهد، به نفس خودش انعکاس پیدا می‌کند؛ یعنی دوباره برمی‌گردد. مثال عرض کردم، شما در کوه وقتی که صدا می‌کنید، این صدا را می‌بینید که گاهی دو بار، سه بار، برگشت می‌خورد. می‌گویند انعکاس صدا. [این] صدا که برگشتش انعکاس همین صدای من است؛ یعنی اگر داد زدید، با داد [برمی‌گردد]؛ اگر آرام بود، با آرامی است. اگر خلاصه هر جوری شما این کار را کردید، برگشتش این است. در عمل هم به همین نحو است که عملی که انسان انجام می‌دهد، وقتی به عالم می‌خورد، برمی‌گردد. برمی‌گردد به خود انسان. این برگشتن آن وقت تطابق پیدا می‌کند. مناسبت‌ها را باید ببینیم نوع برگشتن چگونه می‌شود.

علامه دارد این را بیان می‌کند که «إنما هذا الانعکاس إنما هو من عمل الإنسان إلی نفسه إلا أن هناک…». می‌گوید در نگاه اول می‌بینیم آیاتی است که با این سازگار نیست. چطور می‌شود که یک کسی کاری بکند [و] فرزندش از این ضرر ببیند، در حالی که قرآن می‌فرماید: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ﴾ (سوره شریفه انعام، ۶:۱۶۴)؛ کسی در حقیقت وزر و [بار گناه] عمل دیگری را به دوش نخواهد کشید. می‌گوید این را توضیح می‌دهیم که چطور می‌شود. یا مثلاً آیاتی که می‌فرماید: ﴿وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ﴾ (سوره شریفه شوری، ۴۲:۳۰). چطور می‌شود به فرزند من مصیبتی برسد به خاطر فعل من، با اینکه آیه می‌فرماید هر مصیبتی که به شما می‌رسد به دست خودتان باید باشد؟ آیا فرزند من [هم] محسوب می‌شود؟ که این بیان باید شکل بگیرد که این آیه هم صادق است در آنجا که ﴿…فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ﴾. تازه خدا بسیاری از این‌ها را از رحمتش، بازخوردش را نمی‌گذارد ایجاد بشود به واسطه اعمال دیگر انسان؛ که یک اعمال صالحی داشت، [و] اگر یک عمل بدی انجام داد، آن اعمال صالح ضعیف می‌شوند، اما ضعیف شدن آن‌ها باعث می‌شود که مصیبت آن عمل بد به من نرسد. نتیجه‌اش در ضعیف شدن اعمال صالحم محقق می‌شود. دقت می‌کنید؟ یا نه، رحمت الهی بود که چون این شخص پشیمان شد، اثر [و] به اصطلاح، بازخورد او را نگذاشت محقق بشود. عیب ندارد که خدای سبحان به واسطه ندامت، بازخورد عمل این [شخص] را مانع شد که به نسل بعدش برسد.

یا آیه‌ای که می‌فرماید مثلاً: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ﴾ (سوره شریفه روم، ۳۰:۴۱)؛ چون خودشان این کار را کردند، این در حقیقت فسادی که ایجاد کردند، «بما کسبت أیدی الناس» بود؛ یعنی جامعه فاسد شد به واسطه افرادی که در جامعه فساد کردند. پس فساد جامعه از جای دیگری نیامد؛ از کجا آمد؟ از خود فساد افراد جامعه آمد. ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا…﴾. آنجا فرمود: ﴿وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ﴾، اینجا می‌فرماید: «لِیُذِیقَهُم بَعضَ الَّذِی عَمِلُوا»؛ تا جزای بعضی از اعمالشان تازه باشد. یعنی خدا همه اعمال را جزایش را مترتب نمی‌کند وگرنه عالمی باقی نمی‌ماند به واسطه فسادی که از این اعمال ما [صادر می‌شود]. یعنی اگر قرار بود هر فردی فساد اعمالش به خودش برگشت بکند و هر جامعه‌ای فساد اعمالشان به جامعه برگشت بکند، نه جامعه‌ای باقی می‌ماند، نه فردی باقی می‌ماند. این فسادها، بازخوردهاش، اگر رحمت الهی است [که] سبقت بر غضبش دارد، [با] ﴿وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ﴾ [و] «بَعضَ الَّذِی عَمِلُوا» [همراه است]. بعضش را می‌چشاند چون می‌خواهد برگردند. اساس بر نابود کردن نیست، اساس بر هدایت شدن است. چون اساس بر هدایت‌گری است، حتی آنجایی که الان دارد می‌گوید به نسل تو انعکاس پیدا می‌کند، این سنت [برای این است] تا از حالا این مراقبت کند، تا از حالا این مراقبت در عمل کند [و] هدایت‌گری برایش پیدا بشود.

بعد یا آیات دیگری [مثل]: ﴿فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا… وَمَا هُم بِمُعْجِزِينَ﴾ (سوره شریفه زمر، ۳۹:۵۱). دائماً دارد می‌گوید بازخورد اعمال، انعکاس اعمال. درسته؟ این قانون در قرآن خیلی مکرر آمده. آیاتی که انعکاس عمل را می‌رسانند، جزای عمل است. عمل خاصه از همان جزا [است]. یعنی آن جزای عام، یکیش این است که این عمل در خود این و نسلش در دنیا بازخورد پیدا می‌کند؛ نه در آخرت‌ها، در آخرت جداست. جزای عمل، عام است؛ هم دنیا را شامل می‌شود، هم آخرت را. انعکاس عمل در کجاست؟ در دنیا محقق می‌شود. لذا این جزا و صدا در همین دنیا محقق می‌شود. لذا این قسمت خودش می‌تواند به عنوان یکی از فروع جزای اعمال، مستقلاً مورد رساله‌ای قرار بگیره که انعکاس عمل که در دنیا محقق می‌شود، که خیلی هم در روابط اجتماعی تأثیرگذار است، غیر از نظام جزای عمل [مثل] حبط، مثلاً نمی‌دانم، الحاق، نمی‌دانم، به اصطلاح، تکفیر، تبدیل، که سنت‌های مختلف خدای سبحان هست در نظام جزای اعمال، این یک نظام جزا از جمله نظام جزای اعمال است که در دنیا به عنوان انعکاس عمل، یک بحث بسیار، در حقیقت، مهمی [است] که کمتر بهش، شاید من مثلاً توجه نداشتم، کمتر بهش پرداخته شده که انعکاس عمل با این تهدید خیلی می‌تواند تأثیرگذار باشد.

خب آیات دیگر [را] من دیگر نخوانم. ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ﴾ (سوره شریفه اعراف، ۷:۹۶)؛ انعکاس عمل در جانب صلاح. درسته؟ انعکاس عمل در همین دنیا، نه آخرت. ﴿…وَلَٰكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾. ولیکن این‌ها این کار را نکردند و چون نکردند، ما هم اخذشان کردیم «بما کانوا یکسبون». یعنی اگر این به اصطلاح فشارها، سختی‌ها [و] مشکلات پیش می‌آید، [به خاطر] «أخذناهم بما کانوا…» [است]. نگویید یک کشوری مثلاً این سختی‌ها را ندارد. می‌گوید جایی که جای اصلاح باشد، این [اخذ] را می‌کند. اما وقتی طبیب از کسی که ناامید شده، دیگر چکارش می‌کند؟ رهایش می‌کند. می‌گوید این دیگر اصلاح‌پذیر نیست، جای اصلاح ندارد.

سنت املاء و استدراج: تفاوت برخورد با مؤمن و کافر

گاهی در آنجا هم پیش می‌آید، منتها ممکن است با یک زمان طولانی‌تری. اما آنجایی که به سرعت صورت می‌گیرد، یعنی تا عملی شکل می‌گیرد، سرعت [عقوبت] خیلی شدید است، درسته؟ آنجا نشان می‌دهد خدای سبحان، هدایت را برای اینجا، تطهیر را برای اینجا، لازم‌تر می‌بیند. لذا اگر کسی تا به اصطلاح مریض شد، درد را بفهمد، این به اصطلاح فهم درد در ابتدای مریضی، نعمت است یا نقمت؟ نعمت است دیگر، که زود درمانش می‌کند. اما کسی که درد را دیر بفهمد، چه شده؟ درد مزمن شده و این مریضی مزمن شده. این احساس درد را زود نکرده بود. وقتی می‌فهمد که دیگر کار از کار گذشته، دیگر راه برگشت باقی نمانده. این نشان‌دهنده این است که خدا نسبت به [هدایت‌پذیری] او خیلی امیدی نداشت. لذا می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ…﴾ ما مهلت می‌دهیم به این کفار تا چه باشند؟ ﴿…لِيَزْدَادُوا إِثْمًا…﴾ (سوره شریفه آل عمران، ۳:۱۷۸). رهایشان کردیم تا این‌ها دیگر رها هستند، «لیزدادوا إثماً» که گناهشان مضاعف باشد. ولی یک دفعه، یهو می‌گیریمشان. بعد یک دفعه این‌ها را می‌گیریم. آیه شریفه دنباله‌اش چیست؟ ﴿…وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ﴾ (سوره شریفه آل عمران، ۳:۱۷۸).

بله، [آیه دیگر] ﴿سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ﴾ (سوره شریفه اعراف، ۷:۱۸۲). بله دنباله [آیه آل عمران] ﴿…وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ﴾ [است]؛ عذاب خوارکننده. یعنی یک کسی در اوج عزت، یک دفعه گرفته بشود. یک موقع است یک کسی زندگی برایش سخت شده، بعد یک سختی بیشتر هم می‌آید؛ این انقدر تحملش سخت نیست. اما یک کسی که یک دفعه در اوج عزت است، یک دفعه زیر پایش خالی بشود، تمام امکانات را از دست بدهد، این عذاب مهین است که در جامعه و [برای] همه، در حقیقت، محسوس می‌شود که این چقدر از دست داده و چطور ذلیل شده. درسته؟ ذلتی است که آشکار می‌شود، دردی است که برای این، خوارکننده است. می‌گوید این‌ها را یک دفعه این‌جوری می‌گیریم. فرعون را این‌جوری گرفتیم، نمرود را این‌جوری گرفتیم؛ این‌ها این‌جوری گرفته می‌شوند. اما مؤمن در همان مراحل اولیه گرفته می‌شود تا چه بشود؟ تا بیش از این نشود، ﴿لِيَزْدَادُوا إِثْمًا﴾ صورت نگیرد. خب بعد می‌فرماید… بله، دیگر این هم دنبال همین‌جاست.

یک جای دیگر [می‌فرماید]: ﴿حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً…﴾ (سوره شریفه انعام، ۶:۴۴). این «بغتةً» همین است. مؤمن «بغتةً» گرفته نمی‌شود. دقت کردید؟ بله، چیزی فرمودید؟ مؤمن [بغتةً] گرفته نمی‌شود. چون «بغتةً» عذاب مهین را به دنبال دارد. لذا آن‌ها رها می‌شوند، رها می‌شوند، رها می‌شوند، یک دفعه گرفته می‌شوند. یعنی در آنجایی که فکر نمی‌کرد، از آنجا یک دفعه ضربه می‌خورد. اما مؤمن، اگر خطایی مرتکب می‌شود، خودش هم منتظر است که زود عقاب بشود. این را رحمت خدا می‌بیند که نگذارد این مریضی ریشه‌دار بشود، مریضی مزمن نشود، بلکه در همان ابتدا [درمان شود]. لذا به سرعت جوامع ایمانی به ابتلائات مبتلا می‌شوند، اما جوامع کفار به این زودی مبتلا نمی‌شوند؛ مثل افراد مؤمن و کافر است. لذا خدا در قرآن هم می‌فرماید که اگر [بیم آن نبود که همگی] شما کافر نمی‌شدید، من فرعون را به سردرد مبتلا نمی‌کردم یا کسانی که اهل کفرند را به سردرد مبتلا نمی‌کردم که همین سردرد باعث شود شما به اصطلاح [فکر کنید] برایش ممکن است بازگشت بخواهد بیاورد. نه، این کار از این حرف‌ها گذشته. اما شما را زود اخذ می‌کنم، او را زود اخذ نمی‌کنم. خلاصه نگاه این‌جوری است. نگاه [این] می‌شود. مؤمن نمی‌شود بگوید: خدایا من دلم نمی‌خواهد این‌جوری با من برخورد کنی، من دلم می‌خواهد مثل کفار با من برخورد کنی. [خدا] می‌گوید: نه، من تو را دوست دارم، چون دوستت دارم، زود خلاصه مبتلایت می‌کنم. این هم عشق خداست دیگر. بله.

فلسفه ابتلا و سختی در مسیر رشد

بله، اینکه به کفار فرصت داده می‌شود، گاهی برای مؤمنان ممکن است عوارضی داشته باشد، برای اهل ایمان ممکن است مفاسدی داشته باشد؛ مثل همان جایی که پدری کاری را انجام می‌دهد [و] مصیبتش به بچه می‌رسد. درسته؟ عرض کردیم اثرش چیست، چجوری جبران [می‌شود]، بیانش [و] تحلیلش چجور بود؟ گفتیم که نقاط شروع مختلف‌اند. درسته؟ چون مختلف‌اند، جزا و عقاب مطابق نقطه شروع است. یعنی این، دست مؤمن را هم نبسته، بلکه مؤمن از یک جای سخت‌تری که شروع می‌کند، باعث می‌شود عمل ساده‌تر او در آن شرایط سخت، جزایش مثل یک عمل سنگین در شرایط راحت باشد. چرا دیگر؟ اتفاقاً با این بیان، با این [بیان]، مسیر عکس [می‌شود].

اگر قرار بود که… ببینید، آن قاعده لطف… اگر قرار بر این بود که کار برای مؤمن راحت باشد و نجات به همین راحتی باشد، این همه [رشد] در عالم امکان‌پذیر نبود و بعد هم امتحان و ابتلا معنی نمی‌داد، بعد هم رشد [معنی نمی‌داد]. لذا در خطبه قاصعه امیرالمؤمنین (علیه السلام) ببینید، می‌گوید خدا مردم را به یک خانه‌ای که سنگ است و خلاصه این است، مبتلا کرده [و می‌گوید] بروید از هر جا هستید دور این بچرخید. اگر یک خانه‌ای بود از طلا، اگر یک خانه‌ای بود از… خلاصه محلی بود سبز و پر از آب و… مردم برایشان راه [باز بود]. الان بگو بروند شمال، مردم نگفته می‌روند. نگفته می‌روند! این دیگر جزا نمی‌خواهد که بگویی: «به به! رفتین شمال اومدین، پس منم به شما بهشت رو قرار میدم که رفتید شمال آمدید». اما می‌گوید اگر رفتید آنجا آمدید، دورش هم طواف کردید، اعمالش را هم نمی‌دانستید چیست، تبعیت کردید، رفتید، آمدید، انجام دادید، این چون ابتلا است، ایمان می‌خواهد، رشد بدهد، می‌خواهد قوای وجودی را به فعلیت برساند. در راحتی، قوای وجودی به فعلیت نمی‌رسد؛ در سختی‌هاست که این قوای وجودی به فعلیت می‌رسند.

بله، البته نباید همه‌اش سختی باشد. لذا می‌گوید موسی کلیم آمد با یک پوستینی، رفت جلوی فرعون. می‌گوید اگر به خدای من ایمان بیاوری… من [این را] در همان خطبه قاصعه [خوانده‌ام]، [که فرمود] اگر به خدای من ایمان بیاوری، من مثلاً ملک تو را و سلطنت تو را تضمین می‌کنم. فرعون جلوی همه به موسی می‌خندد [و] می‌گوید ببین چه دارد می‌گوید! این نه لباس درستی بر تنش است، نه به اصطلاح خلخالی بر پایش است، نه دستبندی بر دستش است، هیچ چیز تزیینی ندارد، [آن وقت] به من وعده دوام سلطنت می‌دهد. [حضرت امیر] می‌گوید خدا می‌توانست موسی را با یک به اصطلاح شکوه ظاهری ببرد آنجا یا نه؟ می‌گوید می‌توانست. می‌گوید اگر فرعون شکوه موسی را از شکوه فرعون بیشتر می‌دید، به موسی ایمان می‌آورد، [اما این] ارزشی نداشت که. این همان نگاه دنیا بود که این شکوه بالاتر را دید [و] به شکوه بالاتر ایمان آورد. درسته؟ شکستن از دنیا و پشت کردن و دانستن و فهمیدن آن کمال و حرکت کردن، ایمان را [ایجاد می‌کند]. بعد آنجا چند تا قصه دیگر را حضرت امیر در خطبه قاسعه می‌آورد. رجوع کنید به آنجا. مثل اینکه اذان هم شد.

تطبیق سه‌گانه: وقایع سفر خضر و زندگی موسی (ع)

«إلا أن هناک آیات دالة علی أن الأمر أوسع من ذلک و أن الإنسان یعمل خیراً أو شراً ربما یعود إلیه فی ذریته و أعقابه. قال تعالی: ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا…﴾» (سوره شریفه کهف، ۱۸:۸۲). [این] قصه موسی و خضر [است که می‌فرماید پدرشان صالح بود] تا این‌ها به آن کمالشان برسند، دو تا کودک یتیم، ﴿…وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا…﴾ (سوره شریفه کهف، ۱۸:۸۲) و آن کنز را این‌ها به دست بیاورند. حالا این کنز هم چه بوده، روایات ذیلش خیلی مفصل است که چه چیزی بوده، الان دیگر نمی‌خواهیم [وارد شویم]. ﴿…رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ…﴾؛ که این رحمت رب است که این گنج را حفظ کرد و برای خضر [و] موسی جزو سه واقعه‌ای شکل گرفت که موسی (علیه السلام) را از ظاهر عالم و قوانین ظاهری، به باطن عالم و قوانین باطنی سوق بدهد. نشان می‌دهد که این قانون «ابوهما صالحا» که در فرزندان یتیم تأثیر می‌گذارد، حتی با چند نسل فاصله، جزو قوانین باطنی عالم است که انقدر مهم است که سه واقعه در زندگی موسی باید شکل بگیرد که این سه واقعه هم با سه واقعه زندگی موسی مرتبط بود.

۱. جریان آن به اصطلاح سوراخ کردن کشتی، با جریان انداختن موسی در دریا، در آن رود، که بچه بود، [مرتبط بود]. که این سوراخ کردن بود دیگر. ظاهرش این است که این بچه را انداختی توی دریا، [مانند] کشتی غرق می‌شود، تمساح‌های آنجا این را می‌خورند، اما نجات پیدا کرد. سوراخ کردن کشتی سبب نجات کشتی شد، چون کشتی برای این‌ها ماند؛ چون غاصبِ آن زمان هر کشتی سالمی را غصب می‌کرد و این باعث شد [کشتی] بماند. ماندن موسی با انداختنش در نیل محقق شد. درسته؟ این تطابق.۲. آنجایی که موسی کلیم… خضر (سلام الله علیه) آن غلام را کشت، با جریان قتل قبطی به دست موسی تطابق داشت؛ که [ای] موسی، چطور تو اینجا اعتراض می‌کنی در حالی که در آنجایی که قبطی داشت یک سبطی را اذیت می‌کرد و داشت او را در حقیقت می‌آزرد، تو دخالت کردی و زدی تو گوشش و او هم کشته شد؟ درسته؟ و خودت را ملامت نکردی که این کار غلطی است. [کارت را] صحیح می‌دانستی. و اگر بعداً هم آمده که «هذا من عمل الشیطان»، نه کار من که زدم این را کشتم. «من عمل الشیطان» یعنی آن نزاعی که این شخص ایجاد می‌کرد، «من عمل الشیطان» است. آن وقت این، با همان قتل غلامی که خضر انجام داد، در زندگی موسی تطابق داشت. ۳. و بعد از همین جریان دیواری که داشت خراب می‌شد [و خضر آن را] کشید، با جریان کشیدن آبی که موسی [انجام داد]، [مرتبط بود]. [موسی] رسید و گرسنه و تشنه رسیده آنجا، می‌بیند دختران شعیب [ایستاده‌اند و] دیگران نوبتشان را غصب کردند. این‌ها منتظرند تا در حقیقت آن‌ها که رفتن، این‌ها آب را بکشند. موسی آنجا دخالت کرد، با اینکه کسی آنجا بهش اجرتی نداده بود، با اینکه آنجا خودش گرسنه بود. وقتی تمام شد، آمد کشید کنار، آنجا در سایه گفت: ﴿…رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ﴾ (سوره شریفه قصص، ۲۸:۲۴). [یعنی] من یک نان می‌خواستم، یک نان می‌خواست. بعد درسته، بعدش گشایش شد. اینجا هم خضر می‌گوید درسته این روستا از ما پذیرایی نکردند و ما را مهمان نکردند، اما ما وظیفه‌مان در عالم یک مأموریت باطنی است که آن مأموریت باطنی، مثل همان کاری که تو کردی برای آن‌ها، که خودت را موظف می‌دانستی، در قبال [آن] کار و اجر هم این کار را نکردی، اینجا هم ما مأمور الهی بودیم در اینکه… این چقدر زیباست! خیلی زیباست.

اگر این قوانین [را ببینیم]. سه تا قاعده، یکیش این می‌شود. این جریان انعکاس عمل که پدر این‌ها صالح بوده، خدا می‌گوید ما خودمان را موظف می‌دانیم که [چون] پدر آن‌ها صالح بوده، در نسلش این صلاح را، [این] گنج را، حفظ کنیم برای ذریه یتیمی که این‌ها الان صغارند، بعداً کامل می‌شوند، نیاز پیدا می‌کنند و این نیاز را ما آنجا برطرف می‌کنیم. خیلی بحث زیبایی است. از هر طرفش وارد [شویم]… حالا تازه بعد از این زیباتر هم می‌شود بحث. از این هم جلوتر که بریم، همین چند صفحه، دو صفحه است اینجا، اما این دو صفحه چقدر قواعد توش القا شده! ان‌شاءالله خدا توفیق بدهد بهره‌مند باشیم. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

پرسش و پاسخ پایانی

[پرسشگر]: [به این بخش] اشاره نشد که ببینید در آنجا که آبا [گناه] می‌کنند، [و بر فرزندان] می‌رسد… بله. در آنجایی که گناه می‌کنند، در این‌ها تأثیر [می‌گذارد]… «بما کسبت أیدیکم»، در آنجا گناه می‌کنند فرضاً، تأثیر می‌گذارد. مخالف نیست؟

[استاد]: نه، تأثیر می‌گذارد یعنی چه؟ یعنی… [پرسشگر]: چه؟ [استاد]: تأثیر می‌گذارد، نه اینکه [برای] فرزند گناه پاش نوشته می‌شود. خب. [پرسشگر]: یعنی یک مصیبتی پیش می‌آید برای فرزند، که این وقتی نگاه به فرزندش می‌کند، متأثر می‌شود، ناراحت می‌شود که چرا…

[استاد]: دارم عرض می‌کنم. دارم عرض می‌کنم. وقتی می‌بیند، ناراحت می‌شود که چرا من این کار را کردم که این بر سر فرزندم آمد. لذا این مصیبت برای این فرزند چیست؟ فرزند که می‌گوید من که گناهی نکردم، چرا این مصیبت… نه، گناه بر او چیزی نوشته نشده. مصیبت یعنی یک حادثه برایش پیش آمده. به او می‌گوید که تو از این حادثه وقتی شروع می‌کنی، نقطه شروع تو را اینجا قرار دادیم. آن ثواب و عقاب را مطابق اینجا برای تو قرار دادیم. لذا تو از اینجا شروع کردی، ثواب و عقاب از اینجا با تو محاسبه می‌شود. همان‌جوری که سخت شروع کردی، ثواب این سخت شروع کردن، مضاعف است تا آنجایی که راحت شروع می‌کردی. [پرسشگر]: یعنی اگر از یک جایی راحت شروع می‌کردی، اینقدر اجر داشت، اما از اینجا که از سخت شروع می‌کنی، اجرش ده‌ها برابر برای تو است. [استاد]: پس اگر درست برخورد بکند، در واقع این یک امتیاز است. [پرسشگر]: یک امتیاز است. یعنی هر جایی که خدا هر محیطی را که برای هر کسی پیش می‌آورد، هر شرایطی را که برای هر کسی پیش می‌آورد، همان شرایط می‌تواند بهترین شرایط برای رشد او باشد.

[پرسشگر]: شما از جزء به کل رفتید. ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ…﴾ بله، هر کسی مثلاً یک گناهی می‌کند، به تمام دریاها و این‌ها اثر [می‌گذارد]. [استاد]: بله. [پرسشگر]: شما اومدید فرمودید که از مثلاً پدر یک اشتباهی بکند، می‌آید روی نسلش فلان… [استاد]: آیه از اینجا شروع کرده، من شروع نکردم. ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ…﴾ درسته؟ آیه دارد می‌فرماید که از اینجا که شروع… دارم عرض می‌کنم. یعنی همان خدایی که ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ را از یک جای دیگری، از عموم، شروع می‌کند، یک جای دیگری از کجا شروع می‌کند؟ از خاص. چرا؟ چون اینجا موضوع خانواده بود. اصلاً آیات دارد اینجا خانواده را توضیح می‌دهد. از ابتدای اول [سوره که می‌فرماید] یا [ایها الناس اتقوا] ربکم [الذی] ﴿…خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً…﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۱) که دارد خانواده را توضیح می‌دهد و احکام خانواده را دارد می‌گوید. لذا این هم جزو احکام خانواده است. آنجایی که ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ را می‌گوید، احکام اجتماعی است. [پرسشگر]: قانون کلی را… [استاد]: بله دیگر، اینجا رد نمی‌کند. این هم دارد همان مصداق آن را اینجا در خانواده بیان می‌کند.

[پرسشگر]: در مورد عمل صالح، به دو صورت می‌گیرد. بله، بله. ولی در مورد عمل ناصالح این‌جور نیست. [استاد]: چون رحمتش این‌جوری است. ﴿…وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ﴾، ﴿…وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ﴾ به هم می‌زند. [پرسشگر]: به هم نمی‌زند. [استاد]: بله، بله. به هم نمی‌زند. می‌گوید که ما جلوی اثر خیلی‌هایش را می‌گیریم، بعضی‌اش را مترتب می‌کنیم. [پرسشگر]: [اینکه بعضی را] مترتب نکند، وجود کلیه را از بین می‌برد. [استاد]: نه، نمی‌برد. می‌گوید این اثرش باقی بوده، خدا به واسطه جهات دیگری، که آن هم قانون حاکم دارد، آن هم سنت حاکم دارد، همین‌جوری گزاف نیست، سنت حاکم دارد که علامه حالا این را اشاره می‌کند، که آن هم چه هست؟ آن هم یک قوانینی دارد که وجود این [شخص] یعنی وجود این، کشش رحمت را هنوز داشته. چون کشش رحمت را هنوز داشته، رحمت در وجودش کاملاً نمرده، یک موقع است یک کسی است که رحمت در وجودش مرده، همه‌اش مترتب می‌شود. اما یک کسی است هنوز رحمت در وجودش نمرده، ازش خطا سر زد، یک بار سر زد، دو بار سر زد، خدا می‌گوید من به زودی، تا بار دو بار کردی، مترتب نمی‌کنم‌ها، چون تو هنوز وجودت رحمت توش است، کشش رحمت توش است. با آن رحمت نگاه می‌کنم؛ ﴿…وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ﴾. [پرسشگر]: نسبت به اینکه کشش این قابل باشد، و الا ﴿…وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ﴾ نسبت به ظالمی که کشش ندارد، نیست. [استاد]: رحمت، بله. این را که فهمید، برسد دیگر.

[پرسشگر]: در چه جهتی؟ [استاد]: از فرزند به [پدر و مادر]. [پرسشگر]: بله، داریم [اثر] از فرزند به پدر و مادر. یعنی فرزند اگر یک «بسم الله» گفت، عذاب از پدر و مادر برداشته می‌شود. [در روایت آمده] می‌گوید پدر و مادر در عذاب بودند، دیدم بعد از چند وقت [دیگر در عذاب] نه. گفتم چه شد؟ گفتند امروز فرزندش رفته مکتب، «بسم الله» را یاد گرفته. تا «بسم الله» گفت، عذاب از پدر و مادر برداشته شد. اشاره کردم دو طرفه است. منتها مصداقش هم یکی‌اش این است و مصادیق دیگری هم دارد که انسان در حقیقت وقتی از دنیا می‌رود، از سه چیز خلاصه [اثر] برایش باقی می‌ماند: یکی سنت حسنه‌ای است که باقی می‌گذارد، یکی ولد صالحی است که ازش باقی می‌ماند… بله، بله.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *