بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَالصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ [وَالْعَنْ] أَعْدَائَهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ.

سلام علیکم و رحمة الله.ایام ان‌شاءالله بر همه شما مبارک باشد؛ هم عید قربان، هم عید غدیر که در پیش داریم و هم ایام ولایی که از حالا به بعد تا آخر ماه در پیش داریم. ان‌شاءالله این ایام برای همه‌مان فرصتی برای اتصال بیشتر با مقام ولایت و دور شدن از شیطان باشد.

قاعده «انعکاس عمل» در مقابل فهم اولیه از «وزر دیگری»

در بحثی که ذیل آیه شریفه ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَيْهِمْ﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۹) بود، مرحوم علامه یک بحثی را منعقد کردند که این بحث به عنوان «کلامٌ فی انعکاس العمل إلی صاحبه» است که یک بحث بسیار مهم و کلیدی است. به تعبیر مرحوم علامه و بعضی از بزرگان دیگر، این آیه با اینکه در یک مورد خاصی نازل شده است، یعنی ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَيْهِمْ﴾، اما [مفهوم آن] به عنوان یک کلید و کلمه جامع است که این کلمه جامعه سرایت دارد. خدای سبحان موضوع را بیان کرده، اما به عنوان یک قاعده کلی و کلان.

لذا با این قاعده کلی و کلان، بسیاری از اعمال ما محک می‌خورد و با این [قاعده] می‌تواند به اصطلاح سعه یا ضیق پیدا کند؛ با این کلمه جامعه و ارتباط اعمال و اینکه انسان قدرت فرازمانی شدن پیدا می‌کند. انسان در یک زمانی محصور نمی‌شود. باز آن هم از این قاعده و از این آیه استفاده می‌شود. ان‌شاءالله حالا در ذیل بحث و ضمن بحث، نکات دیگری را هم عرض خواهیم کرد.

ما در نگاه اولیه خودمان این [تصور را] داریم که ﴿لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ﴾ (سوره شریفه انعام، ۶:۱۶۴) یک قاعده کلی است که هر کسی بار خودش را به دوش می‌کشد و مسئول وبال و سیئه و همچنین حسنات خودش است [و] کس دیگری ضامن این نیست. این در نگاه اول درست است؛ اما در نگاه دوم، «مَن» را توسعه می‌دهند. یعنی در نگاه اول، «من» این جسدم در مقابل جسد دیگر و بدن دیگری است که «دیگری» است. معیار تمایز ما از همدیگر ابدانمان می‌شود. در نگاه اول، هر کسی تشخصش با تشخص دیگری متفاوت است و لذا ضامن افعال خودش به عنوان نفسی که با این بدن است، هست و نفسی که با بدن دیگر است، ضامن افعال آن بدن است. این در نگاه اول ساری و جاری است [و] همه هم قبول دارند؛ قرآن هم این را می‌پذیرد.

توسعه «من»؛ اتحاد با محبوب و امام

اما در نگاه دوم، انسان‌ها با توجه به آن نفسشان و حتی با توجه به توسعه در ابدانشان، توسعه پیدا می‌کنند. ما چون یک توسعه در ابدان داریم، یک توسعه در نفوس داریم. یعنی همان‌جوری که نفوس می‌توانند با حب و بغض‌ها توسعه پیدا کنند. یعنی من کسی را که دوست دارم، محبوب من با توجه به اینکه محبت من به او شکل می‌گیرد، به نحوی با او متحد می‌شوم و توسعه پیدا می‌کنم. حالا اگر آن محبوب، شر باشد، انسان چه می‌شود؟ با آن شر متحد شده و اگر خیر باشد، با خیر [متحد می‌شود]. لذا در قیامت هم [که می‌فرماید:] ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ (سوره شریفه اسراء، ۱۷:۷۱) هر کسی را با امامشان [می‌خوانند]، چون این، محبوبش امام بوده، تابع امام بوده، این تبعیت و این به اصطلاح محب بودن، او را با آن امامش که محبوبش و متبوعش است، یکی می‌کند.

به همین جهت است که در قیامت، کسانی که تابع امامان شر بودند، ابتدا امام شر از این‌ها تبری می‌کند: ﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۱۶۶). آنهایی که تبعیت شدند، از اینها که تبعیت کردند، تبری می‌کنند؛ اما تبری آنها جا ندارد، چون در دنیا راضی به این تبعیت و به این پز دادن بودند. مثل اینکه امروز بگوییم که یک کسی که دنبال‌کننده دارد و علاقه‌مند دارد و [مخاطبانی] در خلاصه این به اصطلاح صفحه‌ای که دارد، [دارد]. خب الان دارد پُزش را می‌دهد، الان دارد می‌گوید من انقدر [دنبال‌کننده] دارم. این پز دادن‌ها روزی می‌رسد که می‌بیند آن عمل او هم عمل این به اصطلاح دنبال‌شونده محسوب می‌شود و از طرف دیگری، عمل دنبال‌کننده هم عمل دنبال‌شونده محسوب می‌شود. هر دو عمل چه می‌شود؟ به هم مرتبط می‌شود. نمی‌گوییم در تمام جهات؛ [بلکه] در همان جهتی که محبت دارند و تبعیت می‌کنند. بعد این شخص می‌بیند حالا باید جواب آن را هم بدهد. این هم می‌بیند باید جواب آن را بدهد. لذا از هم تبری می‌کنند که: «من نمی‌خواستم اینجوری [شود]، من می‌خواستم فقط در یک [حدی باشد]». می‌گوید: «نمی‌شود. این دیگر جزء لوازم کار توست».

وحدت بر محور «رضایت» و «سخط»

لذا ببین محبوبت کیا هستند، سخطت به کیاست. امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌فرماید: «إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السَّخَطُ» (نهج البلاغة، طبع صبحی صالح، خ۲۰۱، ص۳۱۹)؛ [یعنی: همانا مردم را خشنودی [از یک کار] و ناخشنودی [از آن] گرد هم می‌آورد]. مردم را رضا و سخطشان کنار هم جمع می‌کند [و] وحدت ایجاد می‌کند. ببین به کیا رضا داری، نسبت به کیا ساخط هستی. از آنهایی که ساخطی و دشمن داری، دوری؛ از آنهایی که دوست داری، نزدیکی و با آنها متحدی. «يَجْمَعُ النَّاسَ»، مردم را با هم جمع می‌کند. این جمع کردن را اگر که ما درست و دقیق بهش دقت بکنیم، یک حقیقت و واقعیت است. آن موقع، این، توسعه «من» در این نگاه است.

لذا می‌بینید که مؤمنان در آنجا افتخارشان این است که با هم هستند؛ چون هر مقامی که این داشته باشد، دیگری هم که دوست این است، به برکت او به این هم می‌دهند. در روایت دارد که به آن طرفی که بالاتر رفته، می‌گوید: «این رفیق من هم در پیدا کردن این مسیر برای من مؤثر بود، لذا به او هم بدهید». او را هم بالا می‌آورند. بعد می‌بینند این هم یک مقامی دارد، می‌گوید: «آن رفیق من در رسیدن من مؤثر بود، به او هم داده می‌شود». با این نگاه، با هم بالا و بالاتر می‌روند به لحاظ اعمالی که دارند. به همین نسبت، دوستان شر هم چه می‌شوند؟ پایین و پایین‌تر می‌روند در ارتباطشان.

این ﴿لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ﴾ منافات ندارد. اینکه ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ﴾، این منافات ندارد با اینکه این «من» توسعه پیدا کرده [و] این هم جزو «من» اوست، این هم جزو چی هست؟ توسعه وجودی اوست.

قانون فطری مکافات عمل در دنیا

لذا با این نگاه، در اینجا هم بحث عمل را مطرح می‌کند. بحث عملی که در اینجا مطرح می‌شود، می‌گوید: «شما امروز اگر به یتیمان دیگری ظلم کردید و حق آنها را رعایت نکردید، مثل اینکه حالا یتیمی از وارثی مانده، برادری که مثلاً بزرگتر است یا وارثی که بزرگ‌تر است، حق او را رعایت نکند و او را نادیده بگیرد»؛ که فرهنگ سابق این بوده است. و لذا می‌گوید همین بر سر خودتان می‌آید. می‌گوید نگویید که: «من فرزندانم بزرگ شده‌اند [و] دیگر کوچک نیستند» یا نگویید که: «من بچه‌دار نمی‌شوم، پس خلاصه من از این [خطر] در امانم». می‌گوید: «نه». آنجایی که بچه‌هایت بزرگ شده‌اند، نوه داری یا نداری؟ نوه‌هایت [درگیر می‌شوند]. همین نسبت ادامه پیدا می‌کند. آنجایی که تو بچه‌دار نمی‌شوی، در چیزی که خیلی محبوب توست، این [اثر] دامنگیرت می‌شود. لذا نمی‌شود انسان بگوید: «من دیگر رهیدم از این به اصطلاح خطر و به اصطلاح تهدیدی که خدای سبحان [کرده است]».

و این را هم به عنوان یک قانون فطری، خدا دارد مطرح می‌کند که این، قانون فطری است، سنت فطری است که اگر کسی در جایی ضرری به دیگری زد، به همان نسبت همین ضرر به خودش برمی‌گردد. در عالم دنیا هم برمی‌گردد، فقط موکول به آخرت نیست. لذا دارد اگر کسی را تعییب کردی، در دنیا عیب گذاشتی، تهمتی زدی، تعییری کردی، به اصطلاح یک ننگی را بهش نسبت دادی، از دنیا نمی‌روی مگر اینکه این دامن‌گیرت می‌شود. از دنیا نمی‌روی مگر همان ننگ دامن‌گیرت می‌شود. این هم از همین سنت است.

این سنت آن‌چنان جامع و به اصطلاح کامل است که اگر این خوب [درک شود]… لذا می‌گوید اگر که نعوذ بالله به ناموس دیگری به اصطلاح تعدی کردی، به ناموست تعدی می‌شود. یعنی اینها همه چی هست؟ اینها همه به عنوان یک سنتی است که در دنیا دامنگیر انسان می‌شود. یک قانون کاملی است که انسان ببیند آن کاری که دارد می‌کند، دوست دارد با او [همان‌طور] بشود یا نه. این به عنوان کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام [است]: «با مردم همان‌جور باش که دوست داری با تو باشند. همان کاری را بکن که دوست داری با تو بشود». [در روایت مشابهی از امام علی (ع) آمده است: «یَا بُنَیَّ اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ فَأَحْبِبْ لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَ اکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا…» (نهج البلاغه، طبع صبحی صالح، نامه ۳۱، ص۳۹۸)؛ ای پسرم! نفس خود را میان خود و دیگران میزانی قرار ده، پس برای دیگری آن را دوست بدار که برای خود دوست می‌داری و برای او نپسند آنچه را برای خود نمی‌پسندی…]. اگر یک کاری را بر خودت ناپسند [می‌دانی] که دیگران با تو انجام بدهند، با دیگران انجام نده، چون بر سرت می‌آید. این یک ناموس الهی است، سنت الهی است، قانون الهی فطری است که در عالم قرار داده [شده است]. آن‌وقت این خیلی مصداق می‌تواند پیدا کند. یک کلمه جامعه است در نظام عمل که همین باعث می‌شود [این اثرات محقق شود]. فقط هم آخرت نیست؛ آخرت هم سر جایش است، چون این عمل ممکن است در اینجا فقط تمام نشود و نتیجه‌اش اینجا کامل نشود، بلکه باید ادامه پیدا کند. به همین نسبت، [نتیجه آن] دامنگیرش می‌شود.

تحلیل علامه طباطبایی از ظلم به نوع و قاعده کبرا

در این رابطه، مرحوم علامه [در بحث] «کلامٌ فی انعکاس العمل إلی صاحبه» [می‌فرماید]: «من ظلم یتیماً فی ماله…» اگر کسی ظلم بکند، از یک مصداق شروع کرده، اما این مصداق را دارد توسعه می‌دهد. می‌گوید تو وقتی به یتیمی ظلم کردی، این یتیم به عنوان یک صنف و یک نوع تلقی می‌شود. چون نوع است، عمل تو نسبت به این [نوع، این پیام را دارد که]: «خدایا! من راضی‌ام به اینکه این کار بر سر هر کسی که این امکان را دارد، بیاید؛ از جمله خودم». یعنی وقتی من دارم به یتیمی ظلم می‌کنم، فقط به یک شخص ظلم نمی‌کنم، دارم به نوع انسانی ظلم می‌کنم؛ نوع انسانی در این خصوصیت خاص.

می‌گوید: من خودم هم… این یک قاعده کبراست‌ها! آدم توجه نداردها! اما یک قاعده کبراست که کلیت دارد که اگر من دارم این کار را می‌کنم، نتیجه فعل من این است. قبلاً هم در بحث‌ها داشتیم که اگر کسی دارد ظالمی را نفرین می‌کند، یک قاعده کلی دارد می‌چیند. قاعده کلی چیست؟ قاعده کلی این است که: «خدایا! هر ظالمی را ملعون قرار بده». این شخصی که به من ظلم کرده، مصداق ظالم است، پس ملعونش قرار بده. آن کبرای کلی چیست؟ «هر ظالمی را ملعون قرار بده» که بعد این صغرا تحت آن قرار می‌گیرد و بعد نتیجه از این دو مترتب می‌شود. اگر من دارم به یتیمی در حقیقت ظلم می‌کنم، یعنی یک کبرای کلی قرار دادم: «خدایا! هر یتیمی بهش ظلم بشه، حقشه». من به این یتیم ظلم می‌کنم، پس در حقیقت می‌خواهم به اصطلاح بهره‌ای ببرم از این ظلم کردن به یتیم. درسته؟ بعد خدا می‌گوید: «آن کبرای کلی تو را هم من دارم». که تو می‌گویی هر کسی [اینطور است]، تو هم یتیم‌دار پیدا می‌کنی یا نمی‌کنی؟ تو هم از دنیا می‌روی یا نمی‌روی؟ فرزند کوچکی یا نوه کوچکی پیدا می‌کنی یا نمی‌کنی؟ آن همین به اصطلاح کار تو، بلافاصله نسبت با تو پیدا کرده [است]. اول نسبت به خودت مستجاب می‌شود؛ این نفرینت و این عملت و این کارت. بعد خلاصه تو می‌توانی [این اثر را] بر دیگران [ببینی]. خب این، کار را خیلی سخت می‌کند.

شبهه بی‌گناهی فرزند و پاسخ آن: تفاوت در نقطه شروع

ممکن است یک کسی شبهه بکند که آن یتیم، [یعنی] یتیم این شخص، چه گناهی کرده که این بلا سرش بیاید؟ این، یک یتیمی را آزرده کرده، یتیمِ این که این کار را نکرده، چرا بر سر این می‌آید؟ می‌گوید علتش این است که نقطه‌های شروع متفاوت است. اینجور نیست که همه مردم از یک نقطه شروع کنند، اما جزای الهی در ثواب و عقاب، از نقطه‌ای که شروع می‌شود، مطابق آن است. لذا اگر کسی از یک شرایط سخت شروع می‌کند… مثل این دونده‌ها دیدید که گاهی می‌بینید اریب ایستاده‌اند؟ درسته؟ اما این در محاسبه کل زمینی که دارند طی می‌کنند، چه می‌شود؟ حرکتی که می‌کنند به یک واحد می‌رسد. مساوات و عدالت رعایت شده است.

در اینجا هم همین‌جوری است. اگر کسی نقطه‌های شروعش متفاوت است، یک کسی در یک جای سخت با پدر و مادر سخت به دنیا آمده، یک کسی در یک بلد کفر به دنیا آمده، یک کسی در وسط یک به اصطلاح شهر مذهبی به دنیا آمده، دیگری در یک خانواده راحت به دنیا آمده، اینها نقطه‌های شروع مختلف برای آن فرزندان دیگر است. اما عقاب و ثواب طاعت و معصیت مطابق آن است.

عدالت الهی در جزا: تناسب ثواب و عقاب با توان و شرایط

اگر در جایی معصیت ساده است [و] طاعت سخت است، مثلاً در یک بلد کفر و یک خانواده مثلاً کافر فاجر، درسته؟ اینجا راحت می‌تواند گناه بکند، اما طاعت خیلی سخت است. می‌گوید اینجا آن طاعت سخت، ارزشش به مقدار توانی که برای آن طاعت مصرف می‌کند، جزا داده می‌شود؛ نه به مقدار طاعت، [بلکه] به مقدار توانی که برای طاعت مصرف می‌شود. ممکن است یک کسی در یک بلاد کافری، یک دختر خانمی متدین بشود [و] یک روسری بتواند سرش بکند، اما برای این روسری سر کردن باید بجنگد؛ با خانواده‌اش، با محیطش، با محرومیت‌هاش، تا این را حفظ بکند. درسته؟ همین مقدار از به اصطلاح حجاب را بتواند انجام بدهد، یا یک نمازی بخواهد بخواند، چقدر باید بجنگد تا امکان این برایش فراهم بشود.

یک کس دیگری هم در یک شهر مذهبی، همه چی فراهم، با پدر و مادر خوب، اگر بخواهد با روسری بچرخد باید چکار کند؟ آن هم باید بجنگد؛ اما بجنگد برای چی؟ چادر را بگذارد کنار تا با روسری باشد. این باید بجنگد تا چادر را بگذارد کنار تا با روسری بیاید بیرون؛ آن هم باید بجنگد تا از بی‌حجابی، یک روسری سرش کند. هر دو روسری سرشان کرده‌اند. طاعتشان در روسری سر کردن است. درسته؟ اما آن توانی که به کار بردند چه مقدار است؟ به آن مقدار جزا داده می‌شود، نه [به مقدار] طاعت فقط. دقت کردید؟ یعنی اینها با هم ضریب پیدا می‌کند.

اینجور نیست [که عدالت نباشد]. لذا از آن طرف، یک کسی در یک شهر مذهبی خوب، اگر بخواهد عصیان بکند، باید خیلی بجنگد تا این عصیان را بکند. این معصیت، کارش خیلی سنگین‌تر است تا معصیتی که یک کسی که همه شرایط برایش مهیاست، دائم همه چی جور است برایش و اگر معصیت نمی‌کند، خیلی در حقیقت چکار کرده؟ مراعات و مراقبه کرده تا معصیت نکند. اینکه در یک شهر مذهبی است [و] عادت این است که در این شهر معصیت [به راحتی] امکان‌پذیر نباشد، این جزایش متفاوت است. بازم دقت می‌کنید؟ توانی که به کار برد تا معصیت نشود، آن توان و توانی که این به کار برد تا معصیت نشود، با آن معصیت سنجیده می‌شود و جزا مطابق آن [است].

پس نقطه‌های شروع اگر متفاوت شد، طاعت و معصیت این‌ها را جبران می‌کند. هر جایی یا طاعت سخت است [و] معصیت راحت، یا معصیت راحت است [و] طاعت سخت. درسته؟ یا طاعت و معصیت مساوی است. بین این‌ها هم الی ماشاءالله است دیگر. تمام این‌ها، طاعت و معصیت با همدیگه سنجیده می‌شود. این یک طاعت انجام داد [درحالی که] ده تا معصیت از دستش در رفته [و موقعیتش فراهم بوده]، در یک جایی که همه روال بر معصیت است، درسته؟ تا [در مقایسه با] جای دیگری که یک معصیت انجام داد و ده تا طاعت، [درحالی که] روال بر طاعت بوده. این دو تا یکسان محاسبه نمی‌شوند که بگوییم ده تا معصیت از او سر زده و یک طاعت، [و] او یک معصیت انجام داده و ده تا طاعت. اینها با مقدار توانی که [صرف شده، سنجیده می‌شود]. اگر این مقدار توان طاعت و معصیت دیده بشود، عدالت کاملاً در هر جایی رعایت شده است. یعنی یا طاعت راحت است [که] هر چه طاعت راحت هست، معصیت به همان نسبت سخت‌تر است؛ هر چه معصیت راحت هست، به همان نسبت طاعت سخت‌تر است. این دو تا با هم تناسب دارند دیگر. حالا فرضاً جایی پیدا کردیم طاعت و معصیت هر دو چی بود؟ راحت بود. به همان نسبت باز جزا داده می‌شود.

پس عدالت کاملاً رعایت شده است. پس اگر فرزند این، مبتلا به یک سختی می‌شود، به یک ابتلایی مبتلا می‌شود به واسطه فعل این [پدر]، جزای اینکه به اصطلاح آن سختی بچه را می‌بیند، عقاب این شده است. آن بچه چرا؟ می‌گوید آن بچه اگر در یک محیط سختی در حقیقت متولد شد یا شرایط سختی برایش به وجود آمد، نقطه آغازش آنجاست. چون نقطه آغاز حرکتش است، مطابق آن، طاعت و معصیتش، عمل صالح و عمل طالحش سنجیده می‌شود و مطابق او جزا داده می‌شود. برای او چیزی نوشته نشده ابتدائاً، برای او معصیتی نوشته نشده، برای او خطایی ذکر نشده، او با خطا شروع نکرده است. دقت می‌کنید؟ نقطه شروع او آنجا قرار گرفته است؛ چنانچه یک کسی ممکن است پدر و مادرش در بلد کفر بودند، آنجا به دنیا می‌آمد، نقطه شروعش آنجا قرار گرفته ولی پرونده‌اش سیاه نیست. پرونده‌اش از وقتی که خودش آغاز می‌کند و عمل خودش ثبت می‌شود، در طاعت و معصیت به همان نسبت نوشته می‌شود.

[سؤال حضار: درش فرض می‌کنه با اون و ممنوعیت حرام رو در کمتر که ثواب بیشتر… ولی او چون گرایش و فطرتش… لذا همون یک حسنه… نمی‌شه؟ چرا؟ چون قدرتش…]

نه، ببینید، یکی اینکه نمی‌تواند حسنه را انجام بدهد، قطعاً قبول نیست. چرا؟ ﴿يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ﴾ (سوره شریفه انعام، ۶:۹۵). یعنی در بلاد کفر هم مؤمنانی به دنیا آمده‌اند. در به اصطلاح بلاد اسلامی و مؤمنان هم فرزند نوح به دنیا می‌آید. یعنی هر دو طرف امکان‌پذیر است. آسیه مظهر آن طرف است، درسته؟ و پسر نوح مظهر این طرف است که خدا نشان داده در اوج کفر، می‌شود ایمان باشد؛ در اوج ایمان، می‌شود کفر باشد. پس اصل مسئله… که دو طرف، نقطه شروع هم همین‌جاست. لذا آسیه ممکن است که بعضی از اعمالی را که دیگران داشتند، نداشت؛ اما همین که در اوج کفر این ایمان را اظهار کرد، مَثَل می‌شود برای کی؟ مَثَل برای مؤمنان. خدا او را به عنوان ﴿ضَرَبَ…﴾ [یاد می‌کند]. چون فعلش، توانی که به کار برد برای این کار، او را ضرب‌المثل کرد. هرچند البته اعمال صالح هم داشته [و] زیر شکنجه ایمانش از موسی برداشته نشد. خب، پس اصل مسئله به عنوان عدالت الهی زیر سؤال نمی‌رود. ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ﴾ زیر سؤال نمی‌رود. هر کسی مسئول تکلیف خودش است، اما نقطه‌های شروع هم برای دیگران متفاوت می‌باشد.

[سؤال حضار: کسی که مثلاً به این بچه این‌طور ظلم می‌کند، این در زمینه‌سازی ظلم شریک می‌شود که…؟]

نه، اما در عین حال، یک بحثی است که آن هم مسئول کار خودش است. آن کسی هم که به بچه این، ظلم کرده، آن هم مسئول کار خودش است. اما آن بچه می‌تواند حتی شاکی باشد از اینکه این وضعیت و این جایی که پیش آمده برای من، از ظلم پدر بوده. می‌گوید می‌تواند از ظلم پدر شاکی باشد. یعنی یکی از چیزهای دیگر، دستاوردهای دیگر آن بچه این است که می‌تواند از پدر شاکی باشد که چرا تو آن کار را کردی که من هم در این شرایط سخت قرار بگیرم. در اینکه این شرایط سخت، برایش سخت است، اما عصیان نیست، معصیت نیست، نقطه شروع است. اما می‌تواند از این [وضعیت] شاکی باشد. می‌گوید می‌تواند شاکی باشد و این هم باز خلاصه یک عقاب دیگری برای پدر است که بچه، بهشت [رفتن پدر] را در حقیقت از او می‌برد، از او در حقیقت چکار می‌کند؟ جدا می‌شود به همین نسبتی که این ظلم کرده بوده و این برای پدر باز یک عقاب جدیدتری است. بله.

[سؤال حضار: آیا توبه دارد؟]

خب بله، چرا توبه دارد؟ توبه‌اش این است که حق‌الناس را ادا کند. یعنی آن بچه‌ای را که در یتیمی به او ظلم کرده بود، برایش جبران کند، نسبت به همان [ظلم]، تا رضایتش را کسب بکند که اگر توانست رضایت او را کسب کند، این وزر و وبال از او برداشته می‌شود. بله دیگر. وزر و وبالش به مقدار توبه‌اش برداشته می‌شود. البته به مقدار توبه‌اش.

ارتباط میان اعمال و حوادث خارجی

خب، «من ظلم یتیماً فی ماله…» [که این] ظلم، «انقلب ذلک الظلم بعینه فانتقم منه فی أعقابه». این ظلمش حتماً برمی‌گردد به کی؟ [در نسل و] اعقاب او. چون این بعد از اینکه از این دنیا هم می‌رود، چه در این دنیا باشد، چه بعد از این دنیا، روایات الی ماشاءالله دارد که کسانی که از دنیا می‌روند، کفار و فجار، چه مؤمنان، قدرت دارند برای اینکه برگردند به دنیا [و اوضاع را] ببینند. اما مؤمنان وقتی برمی‌گردند، آن فرح و سرور اولادشان را می‌بینند تا این هم یک به اصطلاح نعمت برایشان بشود. حتی اگر سختی برایشان هست، سختی‌ها پوشانده می‌شود و آنچه که به عنوان سرور است از آنها می‌بینند تا این هم یک تنعم و نعمتی باشد. و کفار و فجار که مبدئیتی در این به اصطلاح سختی‌ها داشتند، وقتی برمی‌گردند، سختی‌های بچه‌هاشان را می‌بینند. لذا خود این، یک غمی بعد از غم برایشان می‌شود. یک غم آنجا را دارند با مقام خودشان، یک غم بعد از غم. چون علقه داشتند، علاقه داشتند. لذا می‌بینید که حتی در قیامت هم وقتی که اینها برمی‌گردند، ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾ (سوره شریفه طور، ۵۲:۲۱)، مؤمنان ذریه‌شان به خودشان ملحق می‌شوند و این یک سرور و فرحی برای مؤمنان است. اما برای این‌ها چه می‌شوند؟ اگر [فرزندانشان هم اهل عذاب باشند]، عذابی بر عذاب آنها مضاعف می‌شود. اینها اگر باور بشود، خیلی در حقیقت اعمال انسان را در دنیا چکار می‌کند؟ کنترل می‌کند. چون یک بحث فطری هم هست.

یعنی این ظلم، ظلم به کودکی که الان یهودی‌ها دارند می‌کنند، یا کاری که فرعون انجام داد که بعدش جزای آن، آن غرق شدن با تمام قبطیانی که بودند در دریا بود، اینها خودش یکی از نتایج [اعمالشان] بود. که زنان و فرزندان آنها باقی ماندند ولی تمام مردانشان چه شدند؟ غرق شدند در دریا. زنان و فرزندان از بین نرفتند، اما زنان و فرزندان [آنها]، تمام اموالشان، تمام در حقیقت دارایی‌شان به ارث رسید به صالحین و آنها ماندند بدون چی؟ بدون سرمایه. نه اینکه در کاخ‌هاشان و آن به اصطلاح تفریحگاه‌هاشان بمانند. نه، تمام اموالشان به ارث رسید به صالحین و خودشان، زنان و فرزندانشان، شدند چی؟ بی‌سرپرست. همان بلایی را که سر چی می‌آوردند؟ سر بنی‌اسرائیل می‌آوردند که فرزندان پسر آنها را به اصطلاح می‌کشتند و در قبالش چکار می‌کردند؟ زنان آنها را ﴿وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَهُمْ﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۴۹) بی‌حیا [و بی‌سرپرست] می‌کردند. و این بی‌پناه بودن به اصطلاح زنان و فرزندان بنی‌اسرائیل را که اینها می‌خواستند [ایجاد کنند]، به سر زنان و فرزندان خودشان هم آمد که مردانشان فقط در دریا غرق شدند. این هم خیلی عبرت عظیمی است که ایجاد شد.

بله، «و هو من عجائب الحقائق القرآنیة التی یُخبِر عنها، و هو من فروع ما یظهر من کلامه تعالی أن بین الأعمال الحسنة و السیئة و بین الحوادث الخارجیة ارتباطاً». [این از حقایق عجیب قرآنی است که از آن خبر می‌دهد و از فروع آن چیزی است که از کلام خدای متعال آشکار می‌شود که بین اعمال نیک و بد و بین حوادث خارجی، ارتباطی حقیقی وجود دارد]. این را دیگر ما الان بهش نپرداختیم که هر عملی که من انجام می‌دهم، با در حقیقت آنچه که در خارج محقق می‌شود، یک ربط حقیقی است بین تشریع که عمل من است و تکوین که آنچه در خارج محقق می‌شود، رابطه است. و لذا اعمال ما در خلاصه تکوین عالم تأثیر عظیم دارد. اینجوری نیست که این در عالم اعمال فقط باشد، آن هم عالم چی باشد؟ اعیان و حوادث و حقایق. نه، بین این اعمال و عالم اعیان یک ارتباط هست؛ علیت در کار است. علت تامه نیست که بگوییم الا و لابد، اما این هم جزو سلسله علل است، این هم جزو شرایط علت است.

مکافات عمل، سنت فراگیر الهی

مکافات عمل هم در حقیقت با این چیز است که از جمله مکافات عمل و جزای عمل هم حساب می‌شود. «و هو من فروع ما یظهر من کلامه تعالی أن بین الأعمال الحسنة و السیئة و بین الحوادث الخارجیة ارتباطاً». گاهی در نظام فرد است، یعنی یک فرد، عملش در به اصطلاح اعیانی که مربوط به اوست، اثر می‌گذارد؛ مثل کار این شخص نسبت به ایتام که بر سر فرزندانش می‌آید. گاهی کار یک امت است. مثلاً اگر بنی‌اسرائیل ظلم می‌کنند، اگر امروز این صهیونیست‌ها ظلم می‌کنند و همه‌شان هم بر این راضی‌اند، عقابی که مترتب بر این خواهد شد، که آقا با قاطعیت می‌فرمایند همان‌طوری که در جریان فرعون و بنی‌اسرائیل پیش آمد که فرعون کاری را که انجام می‌داد، همه قبطیان هم راضی بر این بودند [و] کمک می‌کردند بر این مسئله، لذا [عذاب] بر سر همه‌شان آمد؛ که امروز هم آقا با قاطعیت می‌فرماید که به زودی این‌ها از بین خواهند رفت. این جزا و سنت الهی است که محقق خواهد شد.

که همین بلاهایی که دارند ایجاد می‌کنند، قطعاً… ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۶۱). بر یهود این [داغ] زده شده است، چون هر جا قدرت پیدا کردند، هرگاه قدرت پیدا کردند، ذلت را برای دیگران به دنبال آوردند و چون در وجود این‌ها این [خصلت] همیشه وجود دارد که هرگاه قدرت پیدا کنند این کار را بکنند [و] بقیه را انسان حساب نمی‌کنند [و] حیوان می‌بینند و لذا هر ظلمی را روا می‌بینند، چون این استکبار در وجودشان هست، لذا به سرعت این‌ها هر جایی هم که باشند به ذلت و مسکنت مبتلا می‌شوند. و از جمله ذلت و مسکنت این‌ها این است که هیچ‌گاه دولت مستقلی تشکیل نخواهند داد. امروز هم که دولتی دارند… که در دوران بنی‌اسرائیل جزو دولت‌های مهم بنی‌اسرائیل مثلاً محسوب می‌شود، نه! این به اصطلاح صهیونیست‌ها، الان… چون بنی‌اسرائیل، انبیا درشان بودند، افراد صالح بودند، همه‌شان از این سنخ نبودند. این دولت هم دولت وابسته است: ﴿إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ (سوره شریفه آل عمران، ۳:۱۱۲). یعنی این‌ها طفیلی [هستند]. امروز وابسته‌اند. اگر یک روز دست حمایت آمریکا و اروپا از سر این‌ها برداشته بشود، یک روز باقی نمی‌مانند. یعنی خودشان هم می‌دانند دولتشان دولت چیست؟ طفیلی است. یعنی با این طفیلی بودن می‌توانند بقا داشته باشند. که این نگاه، لذا مجبورند هوای این‌ها را هم داشته باشند، رعایت این‌ها را هم داشته باشند. حالا در نظام‌های ارتباطی‌شان، اقتصاد این‌ها را یک جوری دست بگیرند که این‌ها مجبور باشند این‌ها را حمایت بکنند و انواع کارهای دیگری.

خب، بعد می‌فرماید: «و هو من فروع ما یظهر من کلامه تعالی أن بین الأعمال الحسنة و السیئة و بین الحوادث الخارجیة ارتباطاً». پس اگر قومی ستمگر بود، حوادث خارجیه برای آن قوم به همین نسبت [شکل می‌گیرد]. اگر فردی ستمگر بود، حوادث خارجیه برای آن فرد این نسبت را پیدا می‌کند. «و قد تقدم بعض الکلام فیه فی البحث عن أحکام الأعمال». که مفصل در آنجا، در بحث جزای اعمال، جلد ۲، جلسات طولانی، این بحث را آنجا مفصل داشتیم، دوستان رجوع می‌کنند.

«و الناس یقبلون فی الجملة أن الإنسان إنما یجنی ثمرة عمله» [و مردم فی‌الجمله می‌پذیرند که انسان، میوه عمل خود را می‌چیند]. مردم این مقدار را قبول دارند که هر کسی میوه و ثمره کار خودش را دارد می‌چیند. «و کم سمعنا من الناس فی حیاة ظلوم شریر یقولون: إنه سیذوق وبال أمره» [و چه بسیار از مردم در زندگی یک ستمگر شرور شنیدیم که می‌گویند: او به زودی وبال کارش را خواهد چشید]. که این ضرب‌المثل هم شده در فرهنگ‌های مختلف که هر کسی در حقیقت چی هست؟ هر کسی ثمره اعمالش را می‌چیند. حالا به الفاظ مختلفی در فرهنگ‌های مختلف، این ضرب‌المثل شده است برای مردم.

«و فی القرآن الکریم آیات تدل علی ذلک بإطلاقها». که نشان می‌دهد این ضرب‌المثل‌ها از یک به اصطلاح جهت الهی و انبیا نشأت گرفته بوده و در بین مردم جا افتاده و رواج پیدا کرده است. «کقوله تعالی: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا﴾» (سوره شریفه فصلت، ۴۱:۴۶). اگر کسی کار خوبی کرد، برای خودش [است]. آن ضرب‌المثل چیست؟ که «تو نیکی می‌کن و در دجله انداز / که ایزد در بیابانت دهد باز». هم از سنخ همین است. بله، «هر چه کنی به خود کنی». انواع ضرب‌المثل‌ها که همه این‌ها گاهی ترجمان آیات و روایات است و همچنین آنچه که در انبیای پیشین آمده که این‌ها را باید پرداخت، پردازش کرد. قرآن ببین این‌جور این را چکار کرده؟ این ضرب‌المثل را پردازش کرده و به عنوان یک قانون از آن دارد استفاده می‌کند: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا﴾. و ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ﴾ (سوره شریفه زلزله، ۹۹:۷-۸). این را حتماً می‌بیند، از دست نمی‌رود.

و کذا «قوله تعالی: ﴿قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَٰذَا أَخِي ۖ قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا ۖ إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾» (سوره شریفه یوسف، ۱۲:۹۰). من صبر کردم، تقوا پیشه کردم، در مقابل بدی آنها بدی نکردم. ﴿إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾. خدا اجر محسنین را به اصطلاح نابود نمی‌کند، ضایع نمی‌کند. و قولش: ﴿لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۱۱۴). برای این‌ها در دنیا خواری است. خواری در دنیا، نتیجه عملشان است. ﴿لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ﴾ یعنی نتیجه عمل اینهاست. و ﴿وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ﴾ (سوره شریفه شوری، ۴۲:۳۰). هرچه از به اصطلاح حوادث پیش می‌آید، نتیجه اعمال شماست. حوادث، نتیجه اعمال است که رابطه عمل با در حقیقت حوادث بیرونی [را نشان می‌دهد]. «إلی غیر ذلک من الآیات الدالة علی أن للخیر و الشر من العمل نوع انعکاس و ارتداد إلی عامله فی الدنیا». به عاملش برمی‌گردد، انعکاس پیدا می‌کند. انعکاس، خیلی لفظ زیبایی است. مثل یک آینه‌ای که انسان وقتی مقابلش کاری را انجام داد، این آینه آن عمل را دارد چکار می‌کند؟ منعکس می‌کند، نشان می‌دهد. شما صدایی را در کوه در حقیقت به اصطلاح… صدایی بکنید، صدای او انعکاس اوست، برگشت صدا. یعنی این برگشت صداست. شما عملی را انجام دادید، حوادث، برگشت عمل شماست. حوادثی که پیش می‌آید، لذا می‌فرمایند این صداست. «صدا» یعنی برگشت. انعکاس یعنی همان صدا، برگشت صدا را می‌گویند صدا. که این، برگشت آن است. بله.

[سؤال حضار: در برابر ابتلائات در کار خودش، اون ابتلائات این قاعده…؟]

ببینید، این سؤال خوبی است. اینکه من کاری انجام بدهم، حتماً حوادث، برگشت آن را به من می‌رساند، درسته؟ کار بدی یا کار خوبی. اما اینجور نیست که هر ابتلایی برای من پیش بیاید، حتماً نتیجه عمل من باشد. کلیت را ببینید، از این طرف است. من هر کاری بکنم، نتیجه او را خواهم دید. درسته؟ اما هر نتیجه‌ای که برای من در دنیا ایجاد می‌شود، آیا نتیجه عمل من است؟ می‌گوید: «نه». پس هر عملی نتیجه دارد در دنیا، درسته؟ از این‌ور کلیت دارد. اما اینجور نیست که عکس هر قضیه‌ای چی باشد؟ کلی باشد. قضیه کلیه اگر شد، عکسش لزوماً قضیه کلیه باشد. بلکه عکسش گاهی چی هست؟ موجبه جزئیه است. موجبه کلیه، عکسش موجبه کلیه نیست، بلکه موجبه جزئیه است. یعنی بعضی نتایجی که برای من محقق می‌شود، نتایج عمل من است. درست هم هست از جهت به اصطلاح منطقی هم این مسئله درست است. کلیت از این طرف است. بله، از آن طرف گفتن…

وَالسَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *