بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ«اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًّا وَ حَافِظًا وَ قَائِدًا وَ نَاصِرًا وَ دَلِیلًا وَ عَیْنًا حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعًا وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلًا.»
انشاءالله خدای سبحان توفیق دهد و ما نیز جزو مخاطبان این آیه از سوره فتح باشیم؛ اینان کسانی بودند که با پیامبر (ص) و همراه او بودند و انشاءالله خصوصیاتی که در آخرین آیه سوره فتح آمده است، شامل حال همه ما باشد که هم «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» باشیم، هم «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» باشیم، هم «تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا» باشیم، هم بهطور خلاصه «سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ» در ما نمایان باشد و هم انشاءالله مصداق «کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ» قرار گیریم. در محضر این آیه شریفه بودیم؛ این آیه نکات دقیق و فراوانی را برای ما در بر دارد و با آیات دیگری ارتباط مییابد که این آیات مختلف هنگامی که در کنار یکدیگر دیده میشوند، آثارشان فزونی مییابد.
در این آیه شریفه، این فراز که مَثَل مؤمنان در انجیل «کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ» بود، اکنون آیه شریفه دیگری از قرآن کریم را برای ما روشنتر میسازد که میفرماید: «إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ». چرا قرآن به جای آنکه مثلاً بگوید اگر یک نفر صبور باشد میتواند در برابر ده نفر مقابله کند، نگاه فردی نمیکند؟ این «عِشْرُونَ صَابِرُونَ» مانند دانهای است که کاشته میشود و بیست جوانه در کنارش دارد و همین بیستتا بودن، خود مدخلیت دارد که در جای خود باید بیشتر مورد گفتگو قرار گیرد؛ که «إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ»، اگر بیست صبور باشند که صبرهایشان به هم گره خورده باشد، یعنی همچون دانهای که بیست جوانه زده باشد، به اصطلاح، «یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ»، اینان بر دویست تن غلبه میکنند. این همان حقیقت نفوذناپذیری است؛ این حقیقتِ ارتباط پیوسته است که ریشه پیدا میکنند. یعنی مؤمنان در ارتباطِ فضائل اخلاقی با یکدیگر، ریشه واحد مییابند. آنگاه که میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ»، اکنون مشخص میشود که این «بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ» بودن، همان جوانههای مرتبط با هم است که جدا نیستند. «مَرْصُوصٌ» هستند یعنی آنچنان صف واحدی تشکیل دادهاند و آنقدر به هم چسبیده و در کنار هم قرار گرفتهاند که خللها و نقصهای یکدیگر را پر میکنند و دشمن هیچ قدرت طمعی نمییابد؛ زیرا میبیند به هر کدام از اینها دست بزند، ریشه، ریشهای واحد برای همه اینهاست و آن ریشه اعلام خطر میکند؛ ارتباطی واحد دارند و همانند «کَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ» هستند. این نگاه به قرآن که آیات مختلف را مفسر یکدیگر بدانیم، آن زمان معنای «وَکَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ» را معلوم میکند که ارتباط «ربّیون» چگونه به صورت «ربّی» میشود؟ با این ریشه واحد، با این نگاه و ارتباط واحد، با به دوش یکدیگر گذاشتن بارها، با محقق شدن مسئولیتپذیری و با اعتمادی که به یکدیگر میکنند. هر کدام وظیفهای را که بر عهده میگیرند، دیگران به او اعتماد میکنند و این وظیفه را بر عهدهاش قرار میدهند. اینگونه نیست که هر کسی احساس کند نمیتوان کاری را به دیگری واگذار کرد. اعتمادی که در جامعه در مسئولیت دادن و مسئولیتپذیری ایجاد میشود، این جامعه را قوی میکند و قوا را به فعلیت میرساند. آنگاه «فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ» شکل میگیرد که استواری بر ساق، این قدرت مسئولیتپذیری است. این امر حتی در میان جوانان نیز وجود دارد؛ گفته میشود این جوان است و هنوز در دوره جوانی است، اما «فَآزَرَهُ»، در همین دوره جوانی به او وزارت داده شده و باری به عنوان مسئولیت بر دوشش نهاده میشود تا «فَاسْتَغْلَظَ»، یعنی در این مسئولیتپذیری، استغلاظ و غلظت و شدت یابد، تا آن «فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ» محقق گردد. همه اینها درسی برای نظام تشکیلاتی است که در جامعه ایمانی ما چگونه باید ارتباط برقرار گردد. آنگاه این امر از درون خانه نیز شروع میشود. یعنی در درون خانه، این حداقل یک حلقه «ربّی» که از درون یک خانه شکل میگیرد، همین نسبت برقرار است که پدر و مادر در درون خانه، وقتی فرزندان را میبینند، آنان را به عنوان جوانههایی میدانند که در این خانه مطرح شدهاند. متناسب با همان رشد کودکانه که با دیگر دستورات دین نیز سازگار است، در اینجا باید صرفاً بهرهمند باشند، اما مسئولیتی متناسب با او اعطا میشود و او مسئولیتپذیر میگردد، قدرت مییابد و اعتماد به نفس پیدا میکند. سپس این «فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ» در خانه محقق میشود؛ یعنی خانهای که اینگونه رشد میکند، استواری بر ساق دارد، محکم است و نفوذناپذیر میشود. اینگونه نیست که فردی از افراد خانه، به نیروی دشمن بدل شود و از بیرون قابل نفوذ گردد؛ زیرا مسئولیتپذیر هستند و ارتباطشان با هم مانند اعضای یک بدن شکل گرفته است. او میداند که دیگر تنها نیست، بلکه از جهات مختلفی به دیگران مرتبط است. این نیز خود نگاهی جدی است که ما منتظر نباشیم این دانه را کسی از بیرون بکارد و سپس ما جوانهای از آن دانه باشیم، بلکه از درون هر خانهای این امکانپذیر میشود. آنگاه همین جریان «ربّیون» در خانه محقق میشود، جریان «عِشْرُونَ صَابِرُونَ» در خانه محقق میشود، «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا» در خانه محقق میشود. اگر این نگاه را داشتیم، آن موقع میبینیم که ارتباط اینها با هم… آنگاه این دانهها وقتی در ارحام شکل میگیرد، ارحامی که با هم خویشاوند هستند، دوباره یک حلقه بالاتری شکل میگیرد. در محله و همجواری وقتی شکل میگیرد، در همسایگی، یک دانه برتر و جمعی بزرگتر و مقاومتی بالاتر محقق میشود و همینطور این حرکت توسعه مییابد، بهطوری که هر کس هر کجا که باشد، امکان این حرکت برایش فراهم میگردد. اگر در دانشگاه است، اگر در مدرسه است، اگر در محیط کار است، اگر در هر جایی که امکان ارتباط اجتماعی وجود دارد، این نگاه را حاکم کند. این نیز مراتبی دارد. لزوماً اینگونه نیست که از اولین مرتبه آغاز شود. همانگونه که گفتیم، مانند کشتی که با تدریج شکل میگیرد، یک صبوری ویژه میخواهد تا به ثمر بنشیند و این استحکام و استغلاظ و استوا بر ساق محقق شود.
اما اصل بر این است که مدل کاری که قرآن کریم برای مؤمنان ارائه میدهد، مدلی است که در طبیعت، آن را دائماً در عرصه نظر ما قرار داده است تا ببینیم دانهای که اینگونه (جمعی) رشد میکند، چگونه محکم و باقی است، در مقابل دانهای که به تنهایی جوانه میزند و زود هم با یک باد قوی میشکند و میخوابد و با یک سیل از بین میرود. اما آنجایی که این جوانهها به هم تکیه میدهند و در کنار هم قرار میگیرند و استغلاظ و استوا مییابند، اینها همیشه باقی هستند و هر شاخهای از اینها قطع شود، جوانههای متعدد دیگری سر میزند. همانگونه که عرض کردیم، وقتی جریان حزبالله با این ریشه و جوانههای اینچنینی محقق شد، آنگاه فرماندهانشان را که زدند، سرشاخههایشان را که زدند، چه شد؟ ستارهها، خورشید شدند. یعنی همان جوانههای کوچکی که تازه سر برآورده بودند و در کنار آن فرماندهان که همچون خورشید بودند دیده نمیشدند، اما چون نظام رشد، مناسب چیده شده بود، به سرعت ستارهها جای آن فرماندهان را تا حد ممکن پر کردند؛ که ستارهها این جوانهها بودند و خورشید آن فرماندهان بودند و اینگونه ستارهها خورشید شدند، بلکه هر خورشیدی را که آنها به ظاهر افول دادند، در قبالش ستارههایی طالع شدند.
انشاءالله خدای سبحان جامعه ما را جامعهای محکم قرار دهد. اگر بخواهیم این آخرین آیه سوره فتح را با این جریان گره بزنیم که خدای سبحان در قرآن میفرماید: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»، حقیقت اعتصام به حبل الهی، اعتصامی واقعی است؛ یعنی ریشهتان واحد شود. «وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً»؛ «أَعْدَاءً» یعنی دشمنانی که از هم جدا بودند؛ گسست مربوط به دشمنان است. «إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ»؛ قلبها به هم تألیف شد، به هم گره خورد، ریشه واحد پیدا کرد و مستحکم شد. «فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا»؛ که این اخوت از مظاهر این جوانههایی است که در کنار هم رشد میکنند و به ولایت منجر میشود. انشاءالله خدای سبحان توفیق دهد که طعم حقیقت ولایت خودش را در همه لحظات زندگیمان بچشیم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.