بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًّا وَ حَافِظًا وَ قَائِدًا وَ نَاصِرًا وَ دَلِیلًا وَ عَیْنًا حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعًا وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلًا.در محضر سوره فتح، آیه بیست و نهم هستیم و فراز آخر این آیه شریفه. وقتی پیغمبر اکرم را با کسانی که با او هستند، خصوصیاتشان را از تورات نقل کردند که خصوصیات اینها در تورات این بود که «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ». این را بیان کردیم قبلاً. بعد میفرماید: «وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ»؛ در انجیل هم اینها مَثَلی دارند و ذکر شدهاند و آنجا هم برای اینها از اوصاف اینها ذکر شده. تعبیر، خیلی تعبیر دقیق، زیبا و قابل تعمقی است که باید روی آن کار کرد. یعنی شاید اگر بگوییم که تمام این سوره شریفه در کنار این فرازی که در اینجا آمده، میتوانیم بگوییم نتیجه آخرین و فصل آخر این سوره است؛ بهعنوان نهاییترین نتیجهای است که این سوره دارد بیان میکند. گزاف نگفتیم.
با این نگاه که میفرماید که مثل اینها در انجیل «کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ»؛ مثل یک دانهای است که حالا این بیانها را بعداً خواهیم کرد که چرا به کشتزار و دانه و اینها اصلاً تشبیه شده، خود اینها چه آثاری دارد. «کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ»؛ مثل دانهای، حبهای که کاشته میشود و این دانهای که کاشته میشود «أَخْرَجَ شَطْأَهُ»، که این «أَخْرَجَ شَطْأَهُ»، «شطأ» آن جوانههای کناری است. مثل اینکه مرغ وقتی جوجه میگذارد، تخمها جوجه میشوند، اطراف مرغ دیدید که از زیر بال مرغ، از اینور و آنورش این جوجهها سر بیرون میآورند. یعنی این افراخ و جوجههای این هستند. در بهاصطلاح یک بوتهای هم که کاشته میشود، یک موقع بوته یک ساقه راستی را میگیرد و بالا میرود. اما یک بوتهای قبل از اینکه خودش ساقه بگیرد و بالا برود، جوانههایی اطرافش میزند که این تعبیر را دارد اینجور بیان میکند که میفرماید «کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ»؛ که وقتی جوانه زد، خودش اول جوانههای دورش شروع به رشد میکنند. در کنار جوانهای که این دارد، تک ساقه، یک تکی بالا نمیرود.
«فَآزَرَهُ»؛ بعد میفرماید که این جوانهها مثل وزرای این هستند که دور این را گرفتهاند. برای اینکه یک اجتماعی، ببینید اینها را دارد مثال میزند برای کی؟ برای یاران پیغمبر که اینجوری رشد کردند. نظام تکوین را دارد برایش بهاصطلاح تشبیهی را از آن استفاده میکند برای نظام تشریع؛ که این تکوین شد برای تشریع، تا تطابق بین تشریع و تکوین که عالم اختیار انسانی و نظام اجتماعی انسانی است، با مدلی که در نظام عالم وجود، در نظام زراعت موجود است و دارد این دو را با هم تشبیه میکند. که مثل یک دانهای که کاشته میشود، سر برمیآورد از زمین. وقتی که سر برآورد، آن موقع اطراف خودش جوانهها شروع میکند به زدن که این «فَآزَرَهُ»، به دنبال این جوانه زدنها، اینها را شروع میکند بهشان مسئولیت دادن. «آزَرَهُ» یعنی بار بر دوششان گذاشتن، وزیر گرفتن. یعنی اینها فقط یک جوانههایی نیستند که بهاصطلاح مسئولیتی نداشته باشند، کودکانی بدون مسئولیت باشند، جوجههایی بدون در حقیقت بهاصطلاح قوت و قدرت باشند. نه. از ابتدا در جامعه دارد چهکار میکند؟ پیغمبر اکرم و امیرمؤمنان هم که بهعنوان آن جوانهای هستند که جامعه از اصلش زده، بعد دور خودشان را شروع میکنند (به پر کردن با) جوانههای متعددی که این جوانهها در جهات مختلف هم زده میشود.
ببینید یک بوته در یک بیابان وقتی میخواهد دوام پیدا بکند، اگر این بوته یک ساقه باشد، بادها و سیلها بهسرعت این را چهکار میکند؟ ریشهکن میکند. اما اگر این بوته، دیدید تو بیابانها چهجوری بوتهها در میآیند؟ میبینید مثل یک حالتی که پشتدرپشت هم، بوته گرفته، یک حالت بهاصطلاح تراکم جوانهها و رشد دارد. میفرماید که «فَآزَرَهُ»، اینها را بهعنوان وزرای خودش (قرار میدهد). وزیر، تکلیف روی دوشش است، مسئولیتپذیری دارد. آنوقت میگوید در این رابطه مسئولیت دادن به آنها و بار بر دوششان گذاشتن، یک موقع در یک جامعه استبدادی است، بار میگذارند تا طرف از این بار بهره ببرد. ولی در یک جامعه استکمالی-تربیتی است، بار میگذارند تا این با آن رشد پیدا کند؛ نه این بار را بخواهد برای او ببرد، نه! این بار میخواهد این را قوی بکند، این را در حقیقت از آن حالت ضعف به قوت بکشاند. لذا میفرماید «فَآزَرَهُ»، به مقدار اندازهای که لازم است اینها را قوی میکند، بار بر دوششان میگذارد. «فَاسْتَغْلَظَ»؛ بعد اینها غلظت پیدا میکنند. یعنی این غلظت، یک غلظت مربوط به جوانههاست، یک غلظت مربوط به کل است که «فَاسْتَغْلَظَ». این بوتهای که با این جوانهها بود، با این تقسیم کاری که شد و مسئولیتپذیریهایی که از ابتدا شکل گرفت، «فَاسْتَغْلَظَ»، اینها با هم قدرتمند میشوند، قوی میشوند.
حالا وقتی این قوت شکل گرفت و این استغلاظ محقق شد، «فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ». حالا جوانه یکدفعه جلوی چشم، استوای بر سوق پیدا میکند. استوای بر سوق مثل کسی است که روی ساقش ایستاده. ایستادن روی ساق را میگویند «اسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ» که همین ساق است، همین ایستادن است. لذا وقتی این آمد بالا و دیده شد، حالا دشمن یکدفعه مواجه میشود با یک حقیقتی که بهدور از چشم او، بدون اینکه او متوجه باشد، یک حقیقت مستغلظ محکمی پیدا کرده. یعنی ابتدا این اگر جوانه میآمد بالا، در چشم قرار میگرفت. برنامه دشمن برای سرکوب و زدن او از همان ابتدایی که ضعیف بود شکل میگرفت. اما اینها در رابطهشان بهطوری کادر تشکیلاتی و نظام حاکمیت ایشان را شکل دادند، دیده نشد. کنار هم خوب توانستند با هم یکپارچه بشوند. این یکپارچگی و رشدی که یکدفعه نمادی پیدا کرد، نمودی پیدا کرد، دیده شد. حالا «فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ»، دیده شد. آنوقت وقتی دیده میشود که کاملاً محکم شده، حالا دشمن میبیند هر ساقه از این را که قطع بکند – دیدید این درختهایی که اینجوری هستند، حالا وقتی هر ساقشان قطع میشود که جوانههای مختلف دارند، ساقههای مختلف دارند – هر ساقهای که قطع بشود، دهها جوانه دیگر از اطراف او چه میشود؟ جوانه میزند و جای او را پر میکند. بلکه اگر سرشاخه را قطع بکنند، این شاخه تازه محکمتر میشود. تازه در حقیقت چه میشود؟ خودش یک جوانهای میشود که اطراف، جوانهها را شکل گرفته. لذا دشمن عاجز میشود با این نگاه در مقابله با این در حقیقت طراحی که خدای سبحان برای جامعه ایمانیاش پیش گرفته.
میفرماید وقتی اینجوری شد، «یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ»؛ آن کسی که این را کاشته بود هم از شدت عظمت و قوت و قدرتی که این پیدا کرده، به تعجب و خوشحالی دچار میشود. آن در حقیقت فرحی است که ایجاد میشود که «یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ». هرچقدر اینها خوشحال میشوند که این بار گرفته، این توان گرفته، که مثالش را میتوانیم یکی از مثالهایش را اصل انقلاب اسلامی ایران بگذاریم که در دورهای که امام این جوانها را بهشان باور کرد، جوان را بهش باور کرد، به جوانان باور کرد و وقتی که کرد، این جوانها بودند. باور به جوانها همان مسئولیت را به دوششان گذاشتن بود. گفتگوی خودش را با آنها، مخاطب خودش را آنها قرار داد. لذا آنها را بهعنوان فرهیختگانی که میفهمند و با این بهاصطلاح فهم در جامعه، در صحنه حاضر میشوند، مخاطب قرار داد. وقتی که دشمن یکدفعه مواجه شد با یک در حقیقت درخت بههمپیوستهای که «فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ»، دید مقابلهای با این نمیتواند بکند، لذا او تسلیم شد. «لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ». نمونه دیگرش دفاع مقدس بود. نمونه دیگرش جریان بهاصطلاح حزبالله بود که حزبالله در نظر دشمنان ما از همینجور، در نگاه خفی، عدهای جمع شدند کنار هم، چند نفر جمع شدند کنار هم، اما باور کردند که باید اعتماد کنند به جوانان مؤمن و با این باور، یکدفعه سازمانی در طول یک مدتی که این هم تشبیه به زراعت خیلی تشبیه زیبایی است. علتش این است که ببینید یک دانه وقتی که میخواهد رشد بکند، مراحل رشدش کاملاً تدریجی است، اصلاً دفعی نیست. لذا در سازمانی که باید برای این تشکیلات شود، این توجه به تدریج، توجه به اینکه این دانه تا جوانه بزند، این جوانه تا اطرافش رشد بکند، تا به ساق برسد، مثل یک درختی که میخواهد محکم بایستد، گفت سالها، ۸ سال، ۱۰ سال طول میکشد. یک جامعه به شدت از آن هم بیشتر در حقیقت احتیاج دارد، چون اندیشه و عمل با هم باید رشد بکند.صبوری در اینجا که «اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا»، صبرها را به هم تکیه دادن، مثل این جوانههایی است که هوای همدیگر را دارند، به هم تکیه پیدا میکنند. که این تکیه پیدا کردن هم حالا بعداً عرض خواهد شد که گاهی ریشههای واحدی یک بوته دارد، ریشه واحدی دارد، گاهی ریشههای متعدد در کنار هم هستند که هر کدام آثاری دارند. حالا با این نگاه میفرماید که این بهاصطلاح زارع به تعجب میآید «لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ» تا نتیجه این میشود که کفار از اینها به غیض میآیند. پس آن «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» در آنجا، «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» دنبالش آمد. اگر یادتان باشد ابتدا «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» آمد در مثلی که برای تورات بود. اما در مثلی که برای انجیل است، اول این افراخ و این جوجهها و این جوانهها در کنار هم با هم رشد میکنند، «لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ» در انتها صورت میگیرد. انشاءالله در اینکه چرا این تفاوت در آن صدر و در این ذیل هست را جلسه دیگری در محضر دوستان خواهیم بود.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.