بسم الله الرحمن الرحیم «اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلاً وَ عَیْناً حَتَّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً»

در ادامه بحثی که در محضر سوره فتح بودیم و آیه ۲۹ سوره فتح، روایت زیبایی از اسحاق بن عمار از امام صادق (علیه‌السلام) نقل می‌کند که سؤال می‌کنند در رابطه با اینکه «خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ» که ذیل همین آیه «أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ» می‌فرماید «خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ» که یعنی تمام توانتان را به کار بگیرید، سؤال می‌کند: «قُوَّةً فِی الْأَبْدَانِ أَمْ قُوَّةً فِی الْقُلُوبِ؟» سؤال از این است که این قوت و شدت در نظام عملی و ظاهری و سلاح و مسائل نظامی و آن نظامات ظاهری است یا در رابطه با استحکام قلوب و اندیشه‌هاست؟

همان بحثی که در جلسه گذشته بیان شد که «عَلَی الْکُفَّارِ» فقط شدت ظاهری نظامی نیست، که از جمله‌اش این هست، اما شدت نفوذناپذیری تفکری مهم‌تر از شدت نفوذناپذیری نظامی است. چون آنجایی که شدت نفوذناپذیری نظامی هم باشد اما نظام اندیشه‌ای این‌ها در خدمت دشمن باشد، این اصلاً فایده‌ای ندارد. این سلاح، سلاحی در راستای مقاصد دشمن به کار گرفته می‌شود. اگر اقتصاد جامعه در دست اندیشمندان دشمن باشد و آن‌ها برنامه‌ریزی را به عهده بگیرند، شما هرچقدر از جهت نظامی مرزهای زمینی را محکم نگه دارید، ولی زمینه نفوذ که اندیشه است، غیر از مرز زمینی است، آن زمینه نفوذ در دست دشمن قرار می‌گیرد. پس اینجا سؤال از این است که «قُوَّةً فِی الْأَبْدَانِ أَمْ قُوَّةً فِی الْقُلُوبِ؟». حضرت فرمود که هر دوی این قوت‌ها مقصود است. تعبیر این است که مرز و زمینه، هر دو باید مورد دقت مؤمنان باشد. هم اندیشه باید نفوذناپذیر باشد، سبک زندگی و اندیشه حاکم بر سبک زندگی باید نفوذناپذیر باشند و هم از جهت نظامی و سلاح و جهات ظاهری باید نفوذناپذیری و بازدارندگی در جامعه ایجاد شود که این هم تعبیر بسیار زیبایی است که ما هر دوی این‌ها را لازم داریم؛ در بازدارندگی و نگاه تهاجمی.

یک نگاه دیگر این است که در ضمن آیه «أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ»، بعضی‌ها این شبهه را ایجاد می‌کنند که ما با کارهایمان داریم دشمن را تحریک می‌کنیم که او هم عصبانی بشود و این عصبانی شدن او باعث این دردسرهاست. لذا می‌فرمایند نباید دشمن را عصبانی کرد. این بیانی که در انتهای آیه می‌آید، تعبیر این است که اصلاً مؤمنان در ارتباطشان با هم به‌گونه‌ای دارند این ارتباط را شکل می‌دهند «لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ»، تا کفار به غیظ بیایند. یعنی این‌جور نیست که ما نخواهیم کفار به غیظ بیایند. یعنی این‌جور نیست که ما قصدمان این باشد که هر طوری شده دشمن را راضی نگه داریم. دشمن اهل رضایت نیست. دشمن نگاهش این است که اصلِ ما نباشیم. لذا اگر ما ساده‌انگاری کنیم و بخواهیم کارهایمان را جوری بکنیم که دشمن عصبانی نشود، دشمن به هیچ‌چیز راضی نمی‌شود مگر اینکه اصل ما نباشیم. لذا می‌فرماید: «وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً». باید از شما یک غلظتی ببینند. این دیدن غلظت، همان «لِیَغِیظَ»ای است که در انتهای آیه بیان خواهد شد. پس این نگاه که «أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ» تحریک‌کننده نیست. سازمان رزم ما، سازمان اندیشه ما، سازمان اقتصاد و فرهنگی ما در کشور باید به‌گونه‌ای باشد که دشمن احساس کند ما داریم در مقابل او تدارک می‌بینیم تا نفوذناپذیری‌مان را تقویت بکنیم و این اهمیت دارد. این خودش یک جنگ است، یک مقابله است. فقط بحث این نیست که ما آهسته برویم و آهسته بیاییم که دشمن ناراحت نشود. نه، ما اصلاً بودنمان برای این است که ظالم سرنگون بشود، بودنمان برای این است که ظالم قدرت ظلم پیدا نکند. لذا خصوصیت امیرمؤمنان (علیه‌السلام) این بود که وقتی حضرت بود، همه مظلومان دلبسته بودند به اینکه امیرمؤمنانی هست که در مقابل ظالمین بایستد و حق مظلومین را بگیرد. و تا در عالم، ظالم هست و مظلوم هست، حاکمیت الهی وظیفه به عهده دارد تا قدرتش را نشان بدهد تا دشمن در حقیقت در این ورطه حساب کار دستش بیاید و طمع نکند بر جامعه ایمانی. خب، این یک نکته بود.نکته دیگر در رابطه با درون جامعه ایمانی است که امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند – از سماعه نقل شده است که از امام صادق (علیه‌السلام) سؤال کردم – گفتم: «قَوْمٌ عِنْدَهُمْ فُضُولٌ وَ بِإِخْوَانِهِمْ حَاجَةٌ شَدِیدَةٌ». مؤمنین، یک عده‌شان زیادی دارند و یک عده‌شان حاجت دارند و زکات هم کفایتشان نمی‌کند. آیا می‌شود این‌ها سیر باشند و آن‌ها گرسنه بمانند؟ و زمانه شدید است، یعنی زمانه به‌گونه‌ای است که رفع حاجت آن‌ها نخواهد شد. فَقالَ: «الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ لَا یَظْلِمُهُ وَ لَا یَخْذُلُهُ وَ لَا یَحْرِمُهُ». نه ظلم می‌کند، نه او را خوار می‌کند و نه محرومش می‌کند. «فَحَقَّ عَلَی الْمُسْلِمِینَ الِاجْتِهَادُ فِی التَّوَاصُلِ وَ التَّعَاوُنِ عَلَیْهِ». روابط مؤمنین با همدیگر جزو خطوط اصلی ایمانی است که باید محکم باشد؛ تعاون، تواصل، اجتهاد در ارتباط، مواسات با اهل حاجت که این‌ها در روایت ذکر شده و تعطف منکم؛ باید نسبت به هم عطوف و مهربان باشند. بعد می‌فرماید تا آن‌گونه که خدا امر کرده در میانشان مهربان باشند. مصداق این «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» این است.

یعنی بین مؤمنین اگر می‌فرماید آن «أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ» بود که بیان شد، این «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» است که اگر در جامعه کسی محتاج بود، مشکل داشت، دیگران آرامش ندارند تا اینکه در آن روابط ایمانی که یک رابطه واحد می‌شود، یک ریشه واحد دارد، این‌ها به دنبال رفع حاجت برآیند؛ به دنبال عطوفت، به دنبال رفع حاجت، به طوری که یک جامعه دیده بشود. و این در حقیقت تعبیر «لَا یَظْلِمُهُ وَ لَا یَخْذُلُهُ وَ لَا یَحْرِمُهُ» است؛ که مؤمن نسبت به مؤمن نه باعث ذلتش می‌شود – اگر این بی‌تفاوت شد، ذلت را برای او به جا گذاشته – اگر بی‌تفاوت شد، محرومیت را برای او به جا گذاشته و اگر بی‌تفاوت شد، ظلم نسبت به او کرده است. در حالی که می‌فرماید مصداق «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» این است که نه ظلمی در کار باشد و نه… .

در روایت دیگری بیان می‌کند که این بیان زیبایی در آن روایت دارد، همین مقدمات را به نحو دیگری دارد. بعد می‌فرماید که انصار در زمان پیغمبر اکرم، «مُهْتَمِّینَ لِأَمْرِهِمْ، عَلَى مَا مَضَى عَلَیْهِ مَعْشَرُ الْأَنْصَارِ». بر آنچه که روش انصار بود. یعنی جریان انصار را که وقتی مهاجرین آمدند، همه اموالشان را با آن‌ها نصف کردند، با آن‌ها در حقیقت این‌ها را تقسیم کردند و جا دادند، می‌گوید این روش انصار، نه به عنوان یک کار – یک موقع هست یک چیزی یک کار است، یک موقع یک چیزی روش می‌شود، به عنوان یک سیره تلقی می‌شود – می‌فرماید این سیره شد. تعبیر «عَلَى مَا مَضَى عَلَیْهِ مَعْشَرُ الْأَنْصَارِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ»؛ می‌گوید مدل کاری‌تان را بر اساس آنچه که انصار انجام دادند قرار بدهید. روش انصار را به عنوان یک روش معهود، به عنوان یک سیره ذکر می‌کند.

زنده کردن آن راه که کسانی که در جامعه ارتباط اجتماعی را این‌جور قرار بدهند، یعنی ثروتمندان می‌شوند انصار به نحو همین نگاه و کسانی که حاجتمندند می‌شوند مهاجرین. که اگر کسی می‌خواهد جریان مهاجر و انصار را بیابد، امکان‌پذیر است که به عنوان انصار با آن ستودن‌هایی که قرآن در مورد انصار ستوده، این «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» شکل بگیرد. پس «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» یعنی جامعه‌ای که مهاجرین بر انصار وارد شدند و انصار این‌گونه پذیرایی کردند که در همه اموالشان آن‌ها را شریک کردند؛ از خانه و کاشانه تا زمین کارشان تا همه شرایطشان، شرایط اجتماعی‌شان. حتی به‌گونه‌ای که ابتدائاً از هم ارث می‌بردند. اگر یکی از این‌ها از دنیا می‌رفت، آن عقد اخوتی که بین آن دو نفر یا سه نفر بسته شده بود، دیگری از او ارث می‌برد. تا این مقدار این ارتباط جدی و راسخ بود. می‌فرماید این مدل را باید در جامعه زنده کرد. اگر کسی می‌خواهد مظهر «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» باشد، مصداق مظهریت «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ»، روش انصار است با مهاجرین. خیلی زیباست که مدل ارائه داده، فقط یک بیان نیست، یک بیان مصداقی کرده در این روایت شریف. می‌فرماید این روش است و این روش را باید احیا کرد.

این هم خودش یکی از بحث‌های زیبایی است که این آیه شریفه برای ما دارد که از مصادیق «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ»، روش انصار نسبت به مهاجرین را باید قالبش را ذکر بکنیم؛ چگونه بود و این سیره چقدر ادامه پیدا کرد و چه‌جوری در حقیقت به اوج خودش رسید. و یک جامعه متفرق و گسسته‌ای را که اولاً بین مدنی‌ها و مکی‌ها افتراق بود و بعد هم بین مدنی‌ها بین اوس و خزرج افتراق بود، به یک جامعه واحد پیوسته به هم تبدیل کرد که سال دوم همان تشکیل حاکمیت، در جنگ بدر و بعد سال‌های بعدی، غزوه‌های بعدی، باعث پیروزی و عزت مسلمان‌ها شدند. و همه شرک، با همه تقابل جدی که با این حاکمیت مقابله کرد، نتوانست مقابله‌اش را به ثمر برساند. این روش و این پیوستگی که «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» بود، باعث نجات آن جامعه و عزت آن جامعه شد.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *