مقدمه و بررسی اجمالی آیات ارث
سلام علیکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین والصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین، [و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین]. ما در محضر سوره شریفه نساء، آیات هفتم به بعد بودیم که آیاتی [از آن] الان هم تلاوت شد. نکاتی که از آیه اول باقی مانده بود، [از] المیزان مرحوم علامه بیان شد و یک نکاتی باقی مانده بود که تعبیر ایشان این است که این بیان ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾، این تصریح، دفع دخل چند چیز را میکند.
دفع شبهات در عمومیت آیه ارث
ارث پیامبران و رد یک باور غلط
از جمله یکی از آن ها که مفسرین به این آیه استناد کردهاند، این است که پیغمبران هم ارث باقی میگذارند و جریان ارث پیغمبر اکرم (ص) هم با همین آیه که عموم و اطلاق دارد، قابل استناد است. لذا آنهایی که میخواستند بگویند اموالی که از پیغمبران بماند صدقه است، این آیه که [میفرماید] ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ﴾، در حقیقت اطلاقش آن را هم شامل میشود.
نفی قاعدهی «عول» و «تعصیب» در فقه شیعه
و همچنین دو قاعدهای را که به اصطلاح در فقه مطرح میشود، یکی بحث «عول» و یکی «تعصیب» [است] که این دو تا، وقتی ارث را میخواهند تقسیم کنند، گاهی آن به اصطلاح ارث از سهام بیشتر است، [و] گاهی سهام از ارث بیشتر است. یعنی طبق آن چیزی که باید مثلاً هر کدام سهم ثابت ببرند، وقتی محاسبه میکنند میبینند که چه هست؟ گاهی سهام از ارث بیشتر است، گاهی ارث از سهام بیشتر است. آن وقت، بعضی از اهل تسنن اینجا قاعده «عول» و «تعصیب» را قبول کردهاند که اگر که [ارث] زیاد بیاید، به اصطلاح یعنی ارث کم باشد و سهام بیشتر باشد، گفتهاند [این کسری] به همه تقسیم میشود، به اصطلاح با نسبتهایی که دارند، از [سهم] همه کم میشود. و آنجایی هم که ارث از سهام زیاد بیاید، گفتند این «تعصیب» است [و به] عصبه، به اصطلاح مردان طبقه بعدی [میرسد]؛ که این هر دو در منظر فقهای شیعه و روایات شیعی مردود است.
در حالی که نه «عول» و نه «تعصیب» اینجا راه ندارد، بلکه آنجایی که «فرائضهبرها» که به اصطلاح سهامشان روشن است، آنها همان را برمیدارند. مثلاً زوج از زوجهای که از دنیا رفته، یا زوجه از زوجی که از دنیا رفته، آن سهم معلوم خودش را میبرد. اگر یک دختر باقی مانده باشد و یک مثلاً همسر، همسر سهم خودش را میبرد [و] هرچه باقی میماند به دختر میرسد. اضافهای نمیآید که اینجا بگویند که خلاصه این دو سوم ببرد و آن مثلاً به اصطلاح یک چهارم یا یک هشتم ببرد [و] جمع یک هشتم با دو سوم خلاصه کمتر از [کل مال] بشود و بعد [باقیمانده به طبقه بعد برسد]. نه، این دو تا قاعده را هم تفصیلاً مسائلش را بیان کردهاند. اینجا دیگر این را خود دوستان میتوانند در جزئیاتش و مواردش [بررسی کنند].
پس از عموم این آیه به این دو حکم، یکی ارث حضرت زهرا سلام الله علیها نسبت به پیغمبر اکرم (ص) استشهاد شده و یکی هم بحث رد «نفی عول» و «نفی تعصیب»ی که اهل تسنن به آن استناد میکنند [نتیجه گرفته شده است]. به خصوص آنجایی که «تعصیب» است، یعنی میگویند که چه؟ یعنی میگویند این سهمی که از ارث زیاد میآید بر سهام، آن بقیه [و] اضافه از ارث را به کی میدهند؟ به عصبه، به اصطلاح مردان طبقه بعدی، مثل برادران کسی که از دنیا رفته. در حالی که نه، این برمیگردد به همان در حقیقت طبقه اول اگر هستند. منتها آن کسانی که ارث ثابت دارند مثل زوج و زوجه، حقشان برداشته میشود و بقیه به آن کسانی که به اصطلاح باقی ماندهاند تقسیم میشود. که این دو [مورد] از این [آیه] استفاده میشد.
تفسیر آیه هشتم: حضور خویشاوندان و نیازمندان هنگام تقسیم ارث
چون یک خورده فرصتهایمان هم کم است، بعضی [مباحث] را خلاصه کنیم. در آیه بعد که میفرماید: بسم الله الرحمن الرحیم ﴿وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُو الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۸). مسئله اصلش در جلسات قبل بیان شد که اگر آنجایی که دارند تقسیم ارث را میکنند – نه وقت وصیت، نه وقت به اصطلاح وفات آن میتی که از دنیا رفته در تشییعش- نه، وقتی که دارند تقسیم ارث میکنند، اگر جلسهای گذاشتند و دارند ارث را تقسیم میکنند [و] نزدیکان دیگر هم حاضرند، خوب است که به خصوص به آن نزدیکانی که از طبقات دیگر ارث هستند و بهشان ارثی نمیرسد، یا نه، مسکینان و یتیمانی هستند که حاضر باشند، به آنها هم چیزی داده بشود.
به شرطی که کسانی که میخواهند [از ارث] بدهند، [یعنی] طبقهای که [وارث] هست، همه جزو در حقیقت کسانی باشند که عاقل و بالغ باشند. و الا اگر که صغیری، مجنونی یا غائبی در کار باشد، نمیتوانند از سهم او به اینها بدهند، مگر اینکه رضایت آن به اصطلاح غائب را داشته باشند [یا] از سهم خودشان این کار را بکنند؛ نه اینکه بگویند حالا از سهم او هم میدهیم که غائب است، آن هم که خب معلوم است [راضی است]. بعد «فَارْزُقُوهُمْ» را آورده که این مظهر رزق است که انسان در اینجا [گویی] خودش را کانال رزق خدای سبحان قرار داده که این کار را به عنوان «فَارْزُقُوهُمْ» ذکر کرده که قبلاً بیان شد.
﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا﴾؛ و با این کسانی که حاضرند با گفتار خوب [رفتار کنید]. یعنی این ﴿قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا﴾، «قول» هم به اصطلاح عام است، هم گفتار را شامل میشود، هم رفتار را. منتها [در] بعضی [موارد]، گفتار قرینه دارد که بیشتر مورد تأکید است؛ [در] بعضی جاها، رفتار بیشتر مورد به اصطلاح تأکید است. این ﴿قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا﴾ هم رفتار و هم گفتار را شامل میشود. هم در عملشان در دادن پولی که به اینها میخواهند بدهند، به فقرا و مساکین و ایتام و «اولو القربی»، رعایت معروف را بکنند، هم در گفتارشان نسبت به آنها.
مقایسه «قول معروف» و «قول سدید»
این در این آیه شریفه [آمده] که به دنبالش آیه بعد هم هست. وقتی میفرماید: ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَلْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۹). آنجا گفت «قولاً معروفاً»، اینجا [میگوید] «قولاً سدیداً». اینجا در این آیه، رفتار بیشتر مورد تأکید است، چون اینها افراد کوچک و صغیری هستند که شاید «قول» در اینجا خیلی برای آنها [معنا نداشته باشد]. وقتی یک طفلی شیرخوار است، «قول» آنجا به معنای گفتار خیلی به اصطلاح کارایی ندارد، اما «قول» به معنای رفتار اینجا کاراییاش بیشتر است. که «قول سدید» در این آیه به رفتار صحیح و ثواب بیشتر در حقیقت نظر دارد و «قول معروف» در آیه قبلی به گفتار بیشتر نظر دارد، هرچند در هر دو، «قول» عام است و هم گفتار و هم رفتار را شامل میشود.
خب حالا اگر توی تطبیق [بخواهیم بگوییم]، بله، «یتامی و مساکین» را عام گرفتهاند، نه از «اولو القربی». آن «اولو القربی» شامل خودِ «اولو القربی» میشود. اما «مساکین» را [در مورد] گاهی [که] فقرا در این مواقع جمع میشوند، وقتی میبینند، این خبر [میرسد]، میگوید رد نکنید، به آنها هم یک چیزهایی بدهید. «اولو القربی» را بعضیها خواستهاند [اینطور معنا] بگیرند که کسانی که از طبقات دیگر هستند و بهشان ارث نمیرسد. بعضیها مطلق گرفتهاند، یعنی چه فقیر باشند چه فقیر نباشند، شما یک چیزی به آنها در حقیقت چکار بکنید؟ به عنوان یادگاری، به عنوان تحفهای از این کسی که از دنیا رفته، به آنها هم داده بشه. اما بعضی «اولو القربی» را به قرینه به اصطلاح «وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينُ» از خلاصه فقرای «اولو القربی» گرفتهاند، یعنی فقیرانی که از نزدیکان هستند، حتماً یک چیزی برایشان قرار [دهید]. البته حتمیّتش وجوبی نیست، بلکه این حتمیّتش به معنای همان استحباب مؤکد است که برایشان قرار بدهید. بله… عرض کردم دیگر، به خودِ به اصطلاح وارث دارد میگوید، یعنی خودشان دیگر صاحب اختیار خودشان هستند. بله.
تفسیر آیه نهم: هشدار نسبت به پایمال کردن حق یتیمان
بله، حالا این را وارد میشویم، آیه را که ﴿وَلْيَخْشَ…﴾، این آیه را وارد میشویم که چیست. نگذشتیم از این آیه، فقط خواستیم انتهایش که ﴿وَلْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا﴾ است را در قبال ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا﴾ از کنار هم ببینیم که «قول» عام استعمال شده؛ گاهی گفتار است، گاهی رفتار است و [در] اولی گفتار بیشتر در آن تأکید [شده]، [در] دومی رفتار بیشتر در آن تأکید شده است.
خب در این آیه شریفهای که به اصطلاح ﴿إِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ…﴾ بود، یک تتمهای هست که آیا این وجوبی است؟ ﴿إِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ﴾ که آنها ﴿أُولُو الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ﴾، امر در اینجا آیا وجوب است؟ یعنی وجوباً باید داد یا استحباب است؟ اگر وجوب باشد، بعداً میگویند که این وجوب چه هست؟ بعداً خلاصه نسخ شده. اما کسانی که به اصطلاح از این، وجوب استنباط نکردهاند – که ظاهراً قول صحیح هم همین باشد که استحباب باشد – نسخی هم در کار نیست و آیات بعدی که [سهام را] معلوم کرده و اینها دیگر در آن نیستند، نسخ حساب نشده. پس میشود این آیه با آیات دیگری که در رابطه با ارث است، جمع بشود، به شرطی که این به اصطلاح «فَارْزُقُوهُمْ» چه دیده بشود؟ استحباب دیده بشود. استحباب در این دادن [است] که دیگر با اینجا نسخ نمیشود. خب این هم یک نکته بود که فرمودند و مرحوم علامه هم [میفرمایند کلام] «لا تخلو [من] ظهور در اینکه همین مندوب باشد و مستحب باشد تا نسخی هم صورت نگرفته باشد».
قانون انعکاس عمل: هشداری الهی
قول [تعالی] ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا…﴾، این آیه شریفه یک بیان خیلی به اصطلاح مهمی در آن خوابیده و مرحوم علامه هم بحثی را ذیلش به اصطلاح قرار دادهاند که از آن بحثهای خیلی کلیدی است که اینها فقط با نگاه الهی میتواند کسی از این بیان اخبار بکند. در آیه میفرماید که ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا…﴾، کسانی که به اصطلاح الان در مسند تقسیم ارث هستند، ﴿لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَيْهِمْ﴾، که بعداً خودِ اینها هم وقتی [زمانش] خواهد رسید، فرزندان اینها که ذریه اینها هستند، چه فرزند [و] چه فرزندِ فرزند، که آنها اگر امروز اینها در تقسیم ارث به ضعفای از وارثینِ دیگر ظلم کردند [و] حق آنها را ضایع کردند – چون قانون ارث برای ضعیفان جدید وضع شده بود که صغار، چه پسر و چه دختر، ارث میبرند – در اینجا و چون قبلاً این حق ضایع میشد، فقط امر کردن اینها به اینکه به اینها بدهید، کفایت نمیکرد. لذا یک تهدیدی در اینجا قرار داده که سنت الهی را در این تهدید دارد بیان میکند.
آن سنت چیست؟ میگوید اگر شما امروز به ضعفاء، به صغار ظلم کردید، بدانید که سنت خدا این است که به صغارِ ذریه شما همین ظلم برخواهد گشت. حالا این به اصطلاح مباحثی را ذیل خودش دارد. [ممکن است کسی] بگوید که بچههای اینها چه گناهی کردهاند که اگر اینها این گناه را مرتکب بشوند، ظلم به بچههایشان بشود؟ سؤال: آیا وزر و گناه هر کسی مگر به دوش خودش نیست که ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ﴾ (سوره شریفه فاطر، ۳۵:۱۸)، کسی گناه دیگری را به دوش نمیکشد؟ چرا بچهها گناه اینها را به دوش بکشند؟ یا کسی که بچه ندارد، پس این قانون شامل حالش نمیشود که این ذریه [ندارد]؟ الان فرزندی ندارد، حالا یا فرزندان کوچکی ندارد، همه بچههاش بزرگ شدهاند، همهشان در حقیقت ازدواج کردهاند یا نه، اصلاً فرزنددار نمیشود. این سؤالها انشاءالله [پاسخ داده خواهد شد].
ابعاد قانون انعکاس عمل
و اینکه اصلاً قانون انعکاس عمل که عمل چیست که چطور انعکاس دارد که این در دنیا باقی میماند، غیر از آن جزای اخروی که در کار است؟ که در آیه [بعد] هم بیان میفرماید که عذاب اخرویاش سر جایش محفوظ است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۱۰). درسته، میگوید این جزای اخرویاش سر جایش است، اما یک سنتی از خدای سبحان است و این سنت اختصاص به اینجا هم ندارد، اختصاص به بدی هم ندارد. یعنی در جانب خوبش هم همینجوری است. کسی که به صغار دیگران به اصطلاح خوبی بکند، خدای سبحان تضمین کرده که به ذریه و صغار او چه میشود؟ خوبی میشود.
و بعد هم این مسئله که اگر به صغار این [شخص]، بعداً بعد از رفتن این [شخص]، به فرزندان کوچکش اگر ظلم میشود، خب اینکه ادراک نمیکند. اینکه رفته، تمام شده، از دنیا رفته. میگوید نه، خبردار است و این رفت و آمد کسانی که از دنیا میروند، [مورد بحث است] که آیا هر روز سر میزنند یا یک روز در میان سر میزنند یا سه روز یک بار سر میزنند یا هفتهای یک بار لااقل سر میزنند؟ که اگر اهل خیر و صلاح بودند، فقط خوبیها را میبینند تا مسرور بشوند و اگر اهل طلاح و بدی بودند، بدیها را میبینند تا عذابی برایشان باشد. و اگر کسی در جنبهای به اصطلاح ظلمی کرده باشد، آن ظلم را به ذریهاش میبیند و این برایش عذاب هم هست. پس این، عذاب این شخص هم محسوب میشود. این هم یکی از بحثهایی است که دنبال این آیه است. اما در قانون عمل و عکسالعمل جزای عمل در دنیا و آخرت، فروع زیادی بر آن بار است که مرحوم علامه بعضیاش را بیان کردهاند. انشاءالله در محضر آنها خواهیم بود. یک بحث بسیار مهم و به اصطلاح فراگیری است در زندگی انسان که چطور زندگی بکند. فقط هم یک بحث موقع مردن نیست، بلکه [برای] کل زندگی انسان است.
نمونه قرآنی: داستان حضرت خضر و موسی (ع)
چنانچه آن شخصی که وقتی خضر رسید و آن دیوار را به پا کرد، تعبیر خضر این بود، با اینکه اینها پولی ندادند و اینها را اذیت هم کرده بودند، دیوار آن شهر را در خانهای بنا کردند. وقتی موسی علیهالسلام از او سؤال کرد، فرمودش که: ﴿وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا﴾ (سوره شریفه کهف، ۱۸:۸۲). پدر اینها چه بود؟ صالح بود. چون پدرشان صالح بود، سنت الهی این است که این صلاح برای فرزندان در باقی ماندن این ارث برای آنها و رسیدن بهشان، با محفوظ ماندن این دیوار [محقق شود]. حتی ولی خدا را میفرستد بنایی بکند تا ارث اینها چه بشود؟ [حفظ شود]. دو ولی خدا، حضرت خضر و حضرت موسی را میفرستد بنایی بکنند، آن هم با شرایط گرسنگی که هیچی بهشان نداده بودند بخورند و گرسنهشان بوده و در حقیقت با گرسنگی بنایی بکنند تا این به اصطلاح سنت به پا [داشته شود]. خیلی زیباست. چون «ابوهما صالح» بوده، این به اصطلاح ارث برای اینها باقی بماند.
حالا البته روایات این است که این پدر آیا بیواسطه بوده، یعنی فرزند همین پدر بودند، یا «ابوهما» جد اینها بودند؟ یا بعضی روایات دارد که چهل یا هفتاد نسل فاصله بوده بین این به اصطلاح پدر و این فرزندان و این [اثر] باقی مانده تاکنون. یعنی حتی فقط یک نسل و دو نسل نیست و این نتیجه فقط هم برای فرزندان نیست، بلکه برای آن پدر هم آشکار میشود و لذت به اصطلاح آن دیدن اینکه این ارث به آن فرزندان رسیده، برایش یک تنعمی است، نعمتی است. و این رابطهی اینها خیلی زیباست. جزئیات این بحث خیلی زیباست.
تکمله بحث و تطبیق با کلام علامه
حالا این تطبیق تتمه بحث را ببینیم تا انشاءالله آن خود بحث را هم اگر رسیدیم در محضرش باشیم. قوله تعالی: ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَيْهِمْ﴾؛ میگوید اگر اینجوری هست، پس در حقیقت چکار بکنید؟ ﴿فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَلْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا﴾. پس با بقیه و دیگران و صغار دیگران، قول سدید داشته باشید، رفتار صحیح داشته باشید. بعد میفرماید که: «الخشیة تأثر مما یخافون». ترس از اینکه، ترس از اینکه این به سرشان بیاید. میگوید این «خشیت»، «التأثر القلبی مما یخاف نزوله لهیبة تعظیم و إکبار»، از یک حادثه سنگین، یک به اصطلاح حادثهای که برای این خیلی ناگوار است، نه ناگواری ساده، ناگواری عظیم، [همراه با] «شائبة تعظیم و إکبار». «و سداد القول سدده: کونه صواباً مستقیماً». که «قولوا لهم قولاً سدیداً» یعنی چه؟ یعنی قول صحیح مستقیم، بدون کژی، بدون در حقیقت اذیت، که رفتار صحیح باشد. «و الآیة متعلقة تعلقاً ما بقوله: ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ…﴾». میگوید این به آن هم مرتبط است. چرا؟ چون اینها صغار از اولاد را چکار میکردند؟ محروم میکردند و [ارث] نمیدادند. میگوید آن سنت قبل را یک موقع نگه ندارید، حفظ نکنید. با آمدن این قانون جدید، دیگر برنگردید به آن سنت قدیم که صغار را چکار بکنید؟ محروم بکنید. که «للرجال» [و صغار] از این اولاد بوده [که] «نصیب» [دارند].
[آیه] در حقیقت «مسوقة سوق تهدید لئلا یسلکوا مسلکهم» [است]. نکند زنده کنید دوباره قانون قبلی را که صغار را از به اصطلاح ارث محروم بکنید. «یسلک مسلک تحریم صغار الورثة من الإرث». و «و یکون قوله: ﴿وَلْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا﴾ کنایة عن اتخاذ طریقة تحریمهم و العمل بها». که همان سنت را، «قول سدید» در مقابل آن «قول غیر سدید» است که «قول غیر سدید» آن فرهنگ جاهلی است. فرهنگ جاهلی میشود «قول غیر سدید» که آن را دوباره زنده نکنید [و] بخواهید به آن عمل کنید و «هضم حقوق یتامی الصغار» که بخواهید آنها را هضم کنید و از بین ببرید. «و الکنایة بالقول عن الفعل للملازمة بینهما غالبا الشائع فی اللسان». میگوید اینکه «قول» به کار ببرند ولی مقصود عمل باشد، این میگوید ملازمه است بین قول و عمل و این شایع هم هست، خیلی غیر شایع نیست که بگویید نادر است. نه. «کقوله: ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا﴾» (سوره شریفه بقره، ۲:۸۳). «قولوا للناس حسناً» یعنی رفتار مناسب با مردم داشته باشید. دقت میکنید؟ این رفتار مناسب با مردم است.
تأکید بر «قول سدید» به جای «معروف» یا «لین»
«و لعله توصیف القول بالسدید دون المعروف»، که آیه قبل معروف بود، اینجا سدید است، «دون المعروف لین» که [در آیه دیگر داریم] ﴿فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا﴾ (سوره شریفه طه، ۲۰:۴۴). وقتی میروید سراغ فرعون، با او چه صحبت کنید؟ با «قول لین». یعنی کلامتان کلام ملایم باشد. یا [اگر] به پیغمبر میفرماید: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ﴾ (سوره شریفه آل عمران، ۳:۱۵۹). تو لین داشتی با آنها، هم در قولت هم در رفتارت. که ملاک، این لین و ملایمت در رفتار و قول [است]. اینجا هم همین، «قول لین» با فرعون هم میگوید تو قول لین داشته باش، که این قول لین در آنجا هم وارد شده. بله. «و لعله توصیف [القول] بالسدید دون المعروف و اللین و نحوهما، لإظهار أن المراد به اتخاذ العمل بالقول السدید»، یعنی قولی که هم از تفکر صحیح نشأت گرفته، هم قابل عمل باشد. «صواباً مستقیماً»، بله، «لا قولاً لفظیاً یحفظ به کرامة الناس و حرمتهم»، که فقط در لفظ باشد. یعنی در لفظ فقط نیست که کرامت مردم را در لفظ به اصطلاح رعایت کنید، نه، در عمل هم حتماً اینجا کشیده شده.
بیداری وجدان؛ هدف اصلی آیه
«و کیف کان فظاهر قوله: ﴿الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَيْهِمْ﴾ أنه تمثیل للرحمة و الرأفة بضعفة الذین لا ولی لهم یتکفل أمرهم و یذود عنهم». میگوید اینجا خدا خودش را پشتیبان صغار قرار داده، به طوری که این رحمت را میخواهد در دل افراد بجوشاند. این یکی از بحثهای مهم است که الان هم ببینید، مثلاً جریان عاشورا، شاید یکی از آن نقاط اوجش که همه وجدانها را میتواند بیدار کند، آنجایی است که حضرت علی اصغر به شهادت میرسد و آن کاری است که آنها با حضرت علی اصغر کردند سلام الله علیه. که این نگاه، اگر که برای بیداری بخواهد در حقیقت محقق [شود]، نقطه بیداری قوی است. [مثل] کودکی، [همان] کاری که اسرائیل صهیونیستها دارند انجام میدهند. این نقطه کودککشیاش، نقطه عظیمی در بیدار کردن به اصطلاح ظلمستیزی وجدانهاست که این میتواند بیدارگر باشد. لذا بعد از این، آنجایی که زنان را میکشند که مردان جنگی در میدان نیستند، یعنی این هم باز نقطه بعد در بیداری است که زن که در جبهه جنگ نکرده با شما، که این در حقیقت مادر است، این در خانه است. این نگاه که بیدار شدن اذهان [است]. با اینجا خدای سبحان، بیدار شدن را دارد قرار میدهد تا در حقیقت چکار بکند؟ یک قانونی را هم در ضمنش بیان بکند. چون این به اصطلاح سنت الهی اگر کسی رعایتش را نکند، نشاندهنده وجدان خفته آن فرد است که از انسانیت منسلخ شده. اثرش این است که در دنیا بر سر خودش هم خواهد آمد. که این تهدید، در کنار آن بیدار شدن و رأفت، سبب بیداری بشود.
یعنی اگر آن به اصطلاح توصیهای که در حقیقت ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ…﴾ [بود]، کافی نبود [و] خود اصل قانون، [مردم را] بیدار نکرد که حق صغار را رعایت بکنند، تهدیدی که در اینجا بر پایه یک رحمتِ بیدارکننده [است]، این تهدید میتواند اثربخش باشد. که این هم جالب است. یعنی اینها را ما باید از تویش چه در بیاوریم؟ روش در بیاوریم. فقط منحصر به یک قانون و یک فرع نبینیم. که ما امروز برای اینکه وجدانها بیدار بشود، خدای سبحان میفرماید اینجا حقوق اینها که ضایع میشه… مثلاً این را در رابطه با خانمها نمیگوید، با اینکه حق خانمها هم ﴿وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ در کار هست که اگر کسی ضایع بکند. اما اینجا آنی که نقطه ثقل قرار میدهد، چه را قرار میدهد؟ ذریه و صغار را. که اگر این بیداری صورت گرفت، نسبت به بقیه هم امکان رعایت پیش میآید. این بیدار شدن وجدان را دارد اینجا نشان میدهد که نقطه بیداری مهم است. حتی مسئله ارث، فرع مسئله است. اساس چه هست؟ این بیدار شدن. لذا خارج از انسانیت میشود کسی که اینجا بیدار نشود؛ از مرتبه انسانی خارج میشود.
حالا دقت بکنید، میفرماید که: «تمثیل للذین لا ولی لهم یتکفل أمرهم» که دفاع کند از اینها و «یذود عنهم»، اینها را، ظلم و هوان را از اینها دور بکند. «و لیس التخویف و التهدید المستفاد من الآیة مخصوصاً بمن له ذریة ضعاف بالفعل». اگر کسی الان بچه کوچک ندارد [و] دارد این کارها را میکند، بگوید حالا من که بچه کوچک ندارم، بچههام بزرگ شدند همه، مثلاً دیگر، یا اصلاً بچهدار نمیشوم، اصلاً پس به من ربط [ندارد]. نه، میگوید این، انسانیت را دارد در وجودش با این قانون بیدار میکند. تصویر بکند که اگر بچه داشت، چه جور حاضر بود؟ یا اگر الان بچه کوچک ندارد، تصویر اینکه فرزندِ فرزند هم که میگویند خلاصه به اصطلاح چه هست؟ «مغز بادام» است. که اگر فرزندِ فرزند، نوه، مغز بادام است، اگر نوهاش اذیت بشه… نوه که دارد. این اگر الان فرزندانش بزرگ شدند، میگوید همانها را هم تصویر [میکند]، میبیند بعد از [مرگش] که به آنها ظلم خواهد شد اگر اینجا ظلم کرد. میبیند که آنجا به اینها ظلم [میشود].
شدت عقوبت ظلم به بیپناهان
این هم منحصر به ارث نیستها. هر ظلمی به صغاری که دفاع ندارند، قدرت دفاع از خودشان ندارند، سرعت عقاب الهی شدیدتر است، از دنیا شروع میشود. یعنی این را به عنوان یک قاعده [بدانید] که هر جایی که مظلومان بیپناهتر باشند، [و] ظالمان آنجا بدون مدافعتر باشند، [عقاب شدیدتر است]. لذا در [مورد] صدقه دارد که اگر یک کسی آمد از شما چیزی خواست، اگر که این شخص وقتی که بهش گفتید «ندارم» – ولی داشتید گفتید ندارم – اگر این قبول کرد، از شما آنقدر شما را قبول داشت، همینقدر که گفتید «ندارم»، این رفت، تمام شد، میگوید اینجا خدا به این ظلمی که به این شده، که این هم اینجور قبول کرد راحت، چون شما را صادق میدید، خدا متولی امرش میشود و عقابش سختتر است از آنجایی که یک کسی چه میشود؟ پاپیچ میشود، به این راحتی هم قبول نمیکند. اگر هم میرود، میداند که شما راست نگفتید مثلاً، [ولی] دارد میرود. میگوید تفاوت میکند. لذا به کسی که اینجوری مظلوم است و به طوری که شما را قبول دارد و باهاتون اینجور [است]، اینجا عقابش [و] انعکاس عمل سختتر از آنجایی است که نه، خودش حالا بالاخره میداند شما ممکن است اصلاً دروغ گفته باشید.
[یا] آنجایی که چهار تا دوست بودند در جریان به اصطلاح، جریان زمان حضرت، به اصطلاح زمان حضرت موسی علیهالسلام شاید باشد اگر اشتباه نکنم، چهار تا دوست بودند با همدیگه. سه تاشون تو یک خانه جمع شده بودند، چهارمی آمد در زد. اینها مشغول خورد و خوراک و به اصطلاح حالا به قول ما به بزن و بکوبشان بودند و مشغول عیششان بودند. این چهارمی که آمد در زد، آن خادمشان، خدمتکارشان، آمد گفت: «نه، نیستند». این هم برگشت رفت. فردای آن روز، اینها قرار داشتند با همدیگه. وقتی که قرار داشتند، با هم داشتند حرکت میکردند، دیدند یک ابری بالا سرشان آمد. اینها فکر کردند خب این ابر آمده، سایبانی شده از خوبیهای اینهاست. بعد لحظهای نگذشت که این ابر تبدیل به رعد و برقی شد [و] سه تن از آن سه نفر را جانشان را گرفت. این خیلی وحشتزده شد، این شخصی که دیروز آمده بود در خانه. بعد رفت پیش نبی آن دورهای که به اصطلاح بود [و] آن نبی به او گفت که – شاید نمیدانم یوشع بوده یا خلاصه زمان الان در ذهنم دقیقش نیست، [منبع دقیق حدیث یافت نشد] – میگوید وقتی که رفت، گفتش که: «این مربوط به آن کاری بود که دیروز تو در زدی، اینها هم فهمیدند که تو بودی و خدمتکار گفته نیستی، توبیخش نکردند که چرا گفتی نیستی، بگو بیاید تو. این عقاب مربوط به بیاعتنایی به تو بود و تو چون راحت قبول کرده بودی [عقاب شدید شد]».
لذا بعضی از بزرگان میگفتند که وقتی به ما توهین میشود، گاهی باید یک جوابی به او بدهیم که نکند… چون پیش آمده بود که جواب نداده بودیم، عقابی که برای آن شخص پیش آمده بود شدید بود. یک جوابی بدهیم، نه حالا دهن به دهن بشویم ما مثل او، اما یک جوابی داده باشیم که همین مقدار، عقاب برای او [کمتر شود]. اینها هم خیلی بحثهاست. یعنی یک سنت الهی است که هر چه بیدفاعتر و مظلومانهتر باشد، آن نگاه در حقیقت [و] صدق در او شدید [باشد]، کسی به او ظلم بکند، چه میشود؟ جواب [و] انعکاس این سریعتر صورت میگیرد. لذا «ذریة ضعاف» شدت عکسالعمل خدا را در پی دارد برای کسی که ظلم میکند. مراقب باشیم.
این هم یک سنت ایجاد رحمت بین مؤمنین است که اگر کسی به «ذریة ضعاف» رحمت کرد، آن موقع باب رحمت در وجودش بیدار میشود، به بقیه هم چه میشود؟ [رحمت میکند]. از یک نقطه بیداری شدید شروع کرده تا بقیه بیداریها هم دنبالش ایجاد [شود]. این هم سنت خدای سبحان است.
رحمت به کودکان، نشانه انسانیت
بعد میفرماید: «و المراد الذین من صفتهم أنهم کذا». بله. «و لم یقل: لو ترکوا ذریتهم ضعافاً»، نگفت بالفعل ذریه ضعاف داشته باشند، بلکه «لو ترکوا ذریة» که ذریه بالفعل شرط نیست در آن، «بل هو تمثیل یقصد به بیان الحال» که اگر ذریه داشته باشد. «و المراد: الذین من صفتهم أنهم کذا، أی أن فی قلوبهم رحمة انسانیة و رأفة و شفقة علی ضعف الذریة الذین مات عنهم آباؤهم و هم الأیتام». لذا رحمت بر ایتام در هر صورتی، چه فامیل باشند چه نباشند، ویژه اثر دارد، ویژه اثر دارد. دقت میکنید؟ بر بچههای کوچک به اصطلاح، آن انسان، مراقبت ویژه، اثر ویژه دارد. حتی آدم بچه خودش هم، مراقبت ویژه، توجه ویژه به بچه، اثر ویژه [دارد]. بچههایی که آدم اطرافش میبیند، نگاه ویژه. میگویند امام وقتی که رحمة الله علیه در حسینیه جماران بود، اگر مثلاً یک بچه کوچکی صدایی میکرد، چیزی میکرد، توجه امام زود جلب میشد به آن بچه، به سمت بچه. که یعنی آنقدر برایش چه بود؟ جذاب بود، مهم بود. توجهش یک دفعه در همه این جمعی که آنجا آمده بودند، یکهو انگار نگاهش چه میشد؟ کاملاً متوجه به آن بچه میشد. که این حالت ملکوتی و رحمتی انسان است. که رحمت ویژه. و نه، بعضیها نگاه میکنند خلاصه غضب هم میکنند: برای چی این بچه را برداشتی آوردی؟ چرا این بچه صدا میکند؟ صداشو خلاصه بند بیارید. چرا؟ نه، این نه. انسان باید چکار بکند؟ این بچه، ندا و صداش به ملکوت عالم نزدیک است. البته باید مناسب یک جلسه، آن کسانی هم که هستند رعایت جلسه را بکنند که به هم نخورد، اما اینجور هم نباشد که نگاه غضبآلود… نگاه اینها با ما هم ارتباط پیدا میکند. لذا مراقب باشیم.
میفرماید که بله: «أن فی قلوبهم رحمة انسانیة و رأفة و شفقة علی ضعف الذری الذین مات عنهم آباؤهم و هم الأیتام. و من صفتهم کذا هم الناس». کسی که با بچهها مراقبت داشته باشد، این انسان است. «هم الناس»، یعنی این انسان است. و کسی که در [مورد] بچه، نسبت به بچهها این رحمت در او نباشد، کأنه از عالم انسانی چه شده؟ خارج شده. آن شخصی که پیغمبر فرمود: «کیست [اینجا] که تا حالا بچه داشته و نبوسیده؟» یک نفر بلند شد گفت: «من». فکر کرد این خیلی خلاصه چه است؟ خیلی دیگر مردانگی است، خیلی دیگر این خلاصه رجولیت و رجالیّت است. پیغمبر فرمود: «از این مجلس ما دور شو، میترسم عذاب الهی به واسطه تو بر ما نازل شود». [مضمون حدیث] (بحار الأنوار، ط – بیروت، ج ۱۰۱، ص ۹۲، ح ۲۲). یا آنجا نماندن و خارج شدن که نکند عذاب الهی به واسطه وجود این برای اینها [نازل شود]. یعنی این دیگر از انسانیت چه شده؟ خارج شده.
خب بعد میفرماید که… [بعضی فرهنگها هم اینطوری هستند] جان؟ [شاگرد: بعضی فرهنگها هنوز اینطوری هستند. مثلاً فرش [؟] میگن خیلی مثلاً برده.] بله بله. حالا دیگر میگویم اینجا پیغمبر اینجوری بودند دیگر. حالا آنها هر جوری [هستند]. ولی این نگاه، رحمت را زنده میکند در وجود. لذا اصلاً بچه در زندگیها، زندگیها را با رحمت [همراه میکند]. یک سری از اوصاف انسان با یک بچه [ظاهر میشود و] تکرارش هم تکرار نیست. لذا آن صفات وجودی انسان، متفاوت در هر بچهای چه میشود؟ تجلی پیدا میکند و فعلیت پیدا میکند.
جمعبندی و خاتمه
دنبالش که اذان شد، این تمام بشه. بله. «و خاص المسلمین المتأدبین بأدب الله» باید در این مسئله ویژه باشند. یعنی در این مسئله باید حضور اینها، ارتباط اینها، رحمت اینها نسبت به کودکان بیشتر آشکار باشد. «المتخلقین بأخلاق الله، فدعانا إلی مثل قولنا» [این معنا میشود]: «ولیخش الناس و یتقوا أمر الأیتام فی أنفسهم فإن لهم ذریة ضعافاً یجب أن یخاف علیهم و یعتنی بأمرهم و لا یهضم حقوقهم». «فالکلام فی مساق قولنا: من خاف الامتحان فلیشتغل بالکسب و کل یخاف ذلک». هر کسی از ظلم و امتحان میترسد و از او در حقیقت خوف دارد، پس چه باشد؟ پس دنبال این باشد که به دیگران رحمت بکند تا مبتلای به این به اصطلاح خوف و سستی و بیاعتنایی به او نشود. «و لم یأمر الناس بالترحم و الترفق». میگوید در این آیه نگفت ترحم و ترفق داشته باشید، بلکه تهدید کرد که تهدید در اینجا اثرگذارتر است برای زنده شدن ترحم و ترفق. با تهدید وارد مسئله شد. «و الناس بل بالخشیة و اتقاء الله». که تعبیر ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُوا…﴾ ببینید هر دو، «خشیت» و «خافوا» را به کار برده. «لیس إلا أنه تهدید بحلول ما أحلوه بأیتام الناس». همان کاری که با فرزندان یتیم کرده، به سر خودش خواهد آمد. «من إبطال حقوقهم و أکل مالهم ظلماً بأیتام أنفسهم بعدهم و ارتداد المصائب و الهوان علیهم إلی ذریتهم». حتماً دوباره بر خود ذریه این هم وارد خواهد شد.
«و أما قوله: ﴿وَلْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا﴾ فقد تقدم أن الظاهر أن المراد بالقول هو الجری العملی». که «قول سدید»، جری عملی است. «و من الممکن أن یراد به الرأی و النظریة». و رأی باشد که «قول سدید» یعنی قبول کند فرهنگ جدیدی را که چه شده؟ آمده و برای ایتام و برای زنان چه قرار داده؟ حق قرار داده. ممکن است میگوید «قول سدید» رأی صائب هم باشد در مقابل رأی غلطی که فرهنگ قبلی بود. میگوید این هم [ممکن است]. از اینجا به بعد «کلام فی انعکاس العمل إلی صاحبه»، یک بحث بسیار زیبایی است که یک اشاراتی را تیتروار به مباحثش کردیم. انشاءالله این بحث بعدی، اگر زنده بودیم، یکی از بحثهای خیلی خوبی میشود که میتواند سنتهای متعددی را در کنار خودش برای ما انشاءالله پیدا بکند و بشناسانیم به دیگران که دین چقدر زیباست و خدا تکوین و تشریع را چقدر عالی قرار داده.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.