بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

سلام علیکم و رحمة ‌الله. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اجمعنا معهم الی یوم الدین.

در محضر قرآن کریم، [و در حال بررسی] سوره شریفه نساء، آیه هفتم و هشتم هستیم که می‌فرماید: بسم الله الرحمن الرحیم ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَفْرُوضًا (۷) وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُو الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا (۸)﴾ (سوره شریفه نساء، ۴: ۷-۸).

جایگاه آیات اقتصادی در سوره نساء

عرض شد که گاهی بحث در آن کسی است که زنده است و آن کاری که باید در حال حیاتش در نظام اقتصادی انجام بدهد؛ آیات قبل به این مسئله دلالت داشت. و گاهی مباحث اقتصادی مربوط به بعد از وفات شخص است که بر عهده به اصطلاح ورثه او قرار می‌گیرد؛ این [مطلب نیز] در آیاتی که الان در محضرش هستیم [مطرح شده است]. لذا آیات سوره نساء تقریباً مجموعه‌ای از آیات اقتصادی مرتبط با زندگی اجتماعی را بیان می‌کند. نمی‌گوییم همه آیات اقتصادی در سوره نساء آمده، اما بسیاری از قواعد و آن به اصطلاح قوانینی که مربوط به بحث‌های اقتصادی است، در این سوره یا مستقیماً و صریحاً یا بالملازمه – به لحاظ مطرح شدن احکام دیگر، بالملازمه احکام اقتصادی‌اش هم مطرح شده – [آمده است]. هرچند در این سوره مباحث غیراقتصادی هم خیلی زیاد است، اما در عین حال یک تمرکزی در مباحث اقتصادی در این سوره شریفه وارد شده که یک امتیازی در این سوره بر این مسئله است.

جنگ فرهنگی اسلام علیه سنت‌های جاهلی

خب، آن‌وقت این نکته را هم بارها عرض کردیم که هر آیه‌ای [از] این چند آیه که در محضرش بودیم، یک کار جدید و یک به اصطلاح فرهنگ جدیدی را به همراه خودش دارد که مقابله با فرهنگ و قانون قبل بوده است. لذا سخت‌تر از جنگ بیرونی، آن جنگ فرهنگی است که انسان بتواند فرهنگ غلط را جدا کند و از ذهن‌ها ببرد [و] فرهنگ جدید را جایگزین کند. لذا تک‌تک آیاتی که اینجاست، ناظر به زدودن فرهنگ باطل [و] ایجاد فرهنگ صحیح است که تاکنون اشاره شد.

ابطال محرومیت کودکان از ارث

از جمله در این آیه که [می‌فرماید] ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾، گفتیم که [آنان] بحث ارث را نسبت به صغار از اولاد ذکور رعایت نمی‌کردند و [آنها را] جزو وراث نمی‌دانستند. می‌گفتند: «وارث کسی است که قدرت جنگیدن دارد» و لذا کسی که قدرت جنگیدن ندارد، ارث هم نمی‌برد. این‌ها برای خودشان مباحث را این‌جور حل کرده بودند؛ فرهنگش [این بود]. لذا مقابله با این [فرهنگ]، در ذهن کسی که خودش را فرزند رشید [و] حافظ خانواده می‌داند، با یک فرزند صغیری که قدرت دفاع از خودش را هم ندارد، بلکه باید از او دفاع هم کرد، بعد بگویند این دو نفر یک جور ارث می‌برند، قبولش خیلی سخت است. خیلی سخت است؛ یعنی خودتان را بگذارید جای آن فرهنگی که ده‌ها [سال] تثبیت شده بوده، بعد یک دفعه دین بخواهد چکار بکند؟ پیغمبر اکرم با همه مقابله‌های فرهنگی مختلف، در عرصه‌های بت‌پرستی، در عرصه‌های احکام مثلاً شراب‌خواری، قمار، فلان، در همه این عرصه‌ها که مقابله کرده، در این عرصه‌ها هم مقابله داشته باشد. یعنی یک مقابله تمام جهت، در مباحث احکام و قواعد، حتی [قواعد] خاص زندگی در درون یک خانه تا نظام اجتماعی، تا [مسائل] اخلاقی، تا [مباحث] اعتقادی؛ تحول‌آفرینی این‌جوری انصافاً خیلی سخت است.

اگر انسان می‌خواهد یک کسی را در یک مسئله قانع کند، ببینید چقدر وقت می‌خواهد. آن موقع شما بخواهید، آن هم در فرهنگ عربستان آن زمان، [این تحول را ایجاد کنید و] بخواهید آن هم مبدأیت پیدا کند برای همه فرهنگ‌های دیگر؛ یعنی غیر از حجاز، بعد بخواهد به کشورهای دیگر هم همین مقابله با فرهنگ‌های آنها هم باشد. لذا سختی کار پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و کاری که قرآن کریم در اینجا ایجاد کرده را باید خوب فهمید و یاد گرفت.

حکمت بیان تدریجی احکام: روش‌شناسی قرآن

و خود روش بیان و تثبیت [احکام]، اگر خود این تحلیل بشود، روشی برای امروز ما هم هست. غیر از خود حکم و فرهنگی که ایجاد شده، روشی که قرآن به کار گرفت و این تغییر را ایجاد کرد، آن موقع خیلی زیباست. آن‌وقت ببینید حتی همین که اینجا کلمه ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ﴾ در پیشانی کار قرار می‌گیرد، بعد ﴿وَالْأَقْرَبُونَ﴾ به دنبالش می‌آید که ذکر عام بعد از خاص است؛ چون در «والدان» عطوفت و رحمت بیشتر ایجاد می‌شود، از لفظ «والدان» استفاده کرده است. در والدیت که فرزندی است و پدر و مادری است – آن هم نه «أب»، حتی «أبوین» هم نه، چون «أبوین» عام‌تر است – «والدان» خاص کسی است که آن نظام به دنیا آوردن در آن دیده شده [و] اینکه آن بزعه بودن و ثمره بودن و قطعه وجود بودن و «توسعه من» در «والدان» اشد از موارد دیگر است. لذا هر جا می‌خواهند «توسعه من» ایجاد کنند، از والدان آغاز می‌کنند [و] از ولدیت [شروع کرده]، بقیه را تشبیه به این می‌کنند، تنذیر با این می‌کنند تا این را به عنوان پایه قرار بدهند. اینجا هم آغاز بحث را از والدیت [قرار داده] و این امر در حقیقت تضاعفی است که والد بودن با ولد بودن همراهی و معیت دارد. لذا می‌فرماید: ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ﴾؛ [سپس] ﴿وَالْأَقْرَبُونَ﴾ عطف به این نظام ولدیت می‌شود که «توسعه من» در ناحیه ارحام یک خورده دورتر است، اما در عین حال از اینکه [بحث از والدان] شروع شد، سرایتش به او راحت‌تر می‌شود.

این «توسعه من» [نشان می‌دهد] که چطور اگر می‌خواهیم حکمی را، تغییری را ایجاد کنیم، از کجا آغاز کنیم؟ چجوری این حکم را ملاک قرار بدهیم که بقیه را بشود بر این [اساس سنجید]؟ [اینکه] پایه فطری را چجوری بزرگ کنیم که بقیه بر این قیاس شود؟ دقت می‌کنید چقدر زیباست؟ پیدا کردن نزدیک‌ترین راهی که قبولش ممکن است و بقیه را به این مرتبط کردن، [کاری است] که ما گاهی بلد نیستیم. یک دفعه یک مسئله‌ای را عامش را مطرح می‌کنیم [برای] همه، بعد می‌بینید انکار ایجاد می‌شود. آن موقع، باعث انکار ما شدیم، چون تدریج را [رعایت نکردیم]. یک موقع در بحث شرب خمر است، می‌خواهد حرمت ایجاد کند؛ ببینید آن مراحلش را، در [آیات] قبلاً آورد که از اینکه این خلاصه در آن… خلاصه پلیدی هست، در اینکه «إِثْمُهُمَا أَكْبَرُ» هست، یک خورده یک خورده [جلو می‌رود] تا بگوید اصلاً این در حقیقت حرام است. اگر از اول می‌گفت، این‌جور زمینه‌چینی نمی‌کرد، آسان نبود. یا در اینجا مثلاً می‌خواهد [این فرهنگ را] ایجاد [کند]، از والدان، [از] ولدیت، از این استفاده می‌کند [تا حکم را] تثبیت بکند. یعنی شخص را ابتدا در مقابل برادرش قرار نمی‌دهد که بگوید من ببرم او نبرد، من بزرگترم… اینجا والدیت را [مطرح می‌کند]، یعنی خود این شخص، والد هست یا نیست؟ بچه‌هایش را می‌ببیند یا نمی‌بیند؟ خودش ولد بوده یا نبوده؟ این نسبت را اول پررنگ می‌کند. بعد که این نسبت پررنگ شد، آن موقع هم‌عرضش که حالا من فرزندم، برادرم هم فرزند است، بعد بیاید این برادری را در ارث تثبیت بکند که هر دو برادر، و خواهران و برادران، از آن والد ارث می‌برند. چون می‌بینید حکم برادران با هم به نزدیکی حکم پدر و مادر با فرزند نیست، به نزدیکی حکم فرزند با پدر و مادر نیست؛ یک مرتبه این فاصله دارد. لذا از اینجا شروع کرده که «والدان» [درست است]، بعد «اقربون» را عام گرفته [که] هم رابطه برادرخواهری هست، هم رابطه خلاصه پدر و مادری به اصطلاح با نسبت جد و بالاتر هست؛ همه روابط را شامل می‌شود.

نقش محبت در پذیرش احکام

این نگاه را در نگاه تبلیغی‌مان در هر اصلی باید دقت بکنیم که از یک جای فطریِ حُبّی [آغاز کنیم]. آنچه که باعث تسهیل قبول احکام و تکالیف می‌شود، آنجایی است که واسطه حُبّیه دیده بشود. وقتی آن واسطه حُبّیه برانگیخته شد، قبول تکلیف ساده می‌شود. لذا اینجا این بالاترین الفاظی را که در برانگیختن محبت به کار می‌آید، به کار گرفته است که «والدان» در اینجا پرانگیزه‌ترین به اصطلاح رابطه‌ای است که محبت در آن جوشیده می‌شود. لذا ببینید یک تکلیفی را که می‌خواهد این پسر بزرگتر احساس بکند باید مال را با آن برادر کوچکش شریک بشود، از یک نسبت والدیت آغاز کرده تا این [پذیرش] به اصطلاح برای این هم تسهیل بشود. این را نمی‌دانم تونستم خوب عرض بکنم که چقدر ما در نحوه بیانمان کوتاهی داریم و از قالب‌های قرآن که به کار گرفته [شده]، فقط حکم را استفاده می‌کنیم، در حالی که بالاتر از استفاده از حکم در آیات، استفاده از قالب‌ها در آیات است که چگونه توانست در عرضه مدت کوتاهی در همه جهات، این توسعه خودش را و تثبیت فرهنگش را ایجاد کند و این نبود الا اینکه بهترین وجه را در بیان و برانگیختن و قبول به کار برده بود.

مثلاً بحث الان حجاب… الان حجاب باعث می‌شود مثلاً به خانواده‌های برادر… [این‌ها را بگوییم]. حالا باید اینها را ببینید، روش فکر کرد. زودی آدم… یعنی واقعاً جای تحلیل و دقت دارد. یعنی حالا می‌رسیم به آیه سومی که ان‌شاءالله امروز شاید نرسیم، اما بعداً [خواهیم دید] که هر عملی، عکس‌العمل مناسب خود [را دارد]. یعنی اگر این اولیا ترتیب اثرش کامل نشد، دوباره پشتوانه ایجاد کرد: ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۹). بترسند از اینکه اگر امروز به یک ذریه ضعافی ظلم کردند، بدانند عالم وجود و سنت‌های الهی به گونه‌ای است که به ذریه او ظلم می‌شود. یعنی این هم به عنوان یک پشتوانه. ببینید چند کار را کرده، فقط با یک طریق هم نیست، گاهی چند راه را کنار هم قرار داده تا مجموعه این‌ها این حکم را تثبیت بکند. این‌ها حالا بعد ان‌شاءالله که جلوتر هم برویم، ببینید باید نگاه مجموعی کرد. فقط هم یک نگاه… ببینید گاهی ممکن است در یک جا این‌ها را آورده، گاهی ممکن است در چند جای قرآن کریم مکمل هم [در] جاهای مختلفی آورده. این‌ها جمع شود کنار هم، از تویش قالب برای طرح یک مسئله صحیح و تثبیتش و طرد یک مسئله غلط و ریشه‌کنی‌اش به کار گرفته بشود. اینجوری بود که پیغمبر اکرم توانست در مثلاً ۱۰ سال، ۱۱ سال حاکمیت مدینه، یک فرهنگ‌سازی قوی و جدی و همچنین زمینه‌سازی‌اش را در مکه، در دوران مکه ایجاد کند.

من دنبال اینم، می‌گویم نگاه آن قالب‌سازی از قرآن و به کار… آن [کار] نشده. ما نتوانستیم این‌ها را… کلمه به کلمه‌ای که به کار رفته اگر خوب تحلیل بشود، دقت بشود، دارد از تویش قالب به دست می‌آید. برای یک قاعده، برای نحوه… حتی یک قاعده فقط برای همین حکم نیست. یعنی این قاعده، یک قاعده کلان است که دارد به کار گرفته می‌شود که مصداقش این حکم است. اگر ما در مسائل مختلف این قواعد را بیایم کنار هم یکی یکی بشماریم، بگذاریم کنار هم، از هر جا که استیاد می‌کنیم بیاوریم قاعده‌ها را، بعد عام و خاص‌هایش معلوم بشود، بعد می‌بینیم هر قاعده دیگری را، هر کار دیگری را بخواهیم بیان بکنیم، ذیل هر کدام از اینها قرار می‌گیرد، گاهی تا این قاعده‌ها قرار می‌گیرد. بعد می‌بینیم این نگاه «توسعه من» و تثبیت احکام، خیلی کار را ساده‌تر می‌کند تا نگاه رودررو و تکلیف از اول که «باید این باشد و لا غیر». [در این حالت] بعد آن طرف مقابل هم نمی‌پذیرد. اگر هم مجبور شد، تا جایی که بتواند [و] تو نبینی، تخلف می‌کند. یعنی آن در درونش نهادینه نمی‌شود، بلکه چه می‌شود؟ یک ظاهری کشیده می‌شود که آن ظاهر هم در اولین لحظاتی که زور نباشد، مراقبت نباشد، انجام نمی‌دهد؛ چون احساس زور را بالاسر خودش می‌کند. نمی‌گوییم زور نباید باشدها! ممکن است در مثلاً مراحل مختلف، زور هم یکی از [ابزارها] باشد برای تثبیت، چون یک عده‌ای ذاتشان اصلاً به جایی رسیده که از حالت نصیحت و موعظه گذشته، حتماً باید زور هم برای حفظ آن‌ها به کار گرفت، اما قالب مردم اینجوری نیستند.

حق ارث زنان و تاکید بر تقسیم تمام اموال

خب، بعد می‌فرماید که این ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾، به دنبالش [می‌آید:] ﴿وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾. چون همسران و زوج را و همچنین دختران را از ارث محروم می‌کردند، اینجا آمده [و این حکم را بیان کرده است]. این دومی سخت‌تر هم هست برای این‌ها، چون احساس می‌کردند که دختران و زنان یک به اصطلاح تحمیلی در خانواده هستند. همان‌جوری که فرهنگ جاهلی این‌جور بود که دختران را زنده به گور می‌کرد برای اینکه عیبش و عارش [این بود] که یکی بیاید این را بگیرد ببرد از قبیله دیگری، یا اگر جنگ می‌شد این‌ها اسیر بشوند و عارش برای آن قبیله [باشد]. به خاطر این زنده به گور می‌کردند و آن مسائلی که قبلاً مرحوم علامه مفصل مطرح کردند. اینجا بعد [از اینکه] اول ذکور را اعلام کرد تا قبول راحت‌تر باشد، تازه بعد «نساء» را [مطرح] کرد که پس از آنکه مسئله [ارث پسران] شکل گرفت [و] یک مرحله روح این‌ها لطیف‌تر شد، نسبت به صغار از ذکور پذیرفتن؛ حالا می‌آید نسبت به نساء هم این مسئله را چکار می‌کند؟ عمومیت می‌دهد که آن هم از همین سنخ است [و] «توسعه من» در این ناحیه شکل می‌گیرد که ﴿وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾.

که عرض کردیم تکرار «الوالدان و الاقربون» را کرد تا نشان داده بشود این مسئله اهمیت در بیان دارد. ممکن است عده‌ای بخواهند این را تأویل کنند به مسئله دیگری و آن حکم صریح را استفاده نکنند. لذا تصریح کرد به ذکر به اصطلاح ﴿مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ که هر چیزی که به ارث می‌ماند، برای نساء هم نصیب از آن‌ها هست. ﴿مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ﴾ هم تأکید بعد از تأکید است که اگر یک موقع جا را گذاشتند که «مما کَثُرَ» فقط باشد، مال زیاد اگر باشد… آن موقع مال‌ها همین‌جور که جلو می‌رود، رقم‌ها… یک موقع یک کسی می‌گفتند «کوچه صد تومنی‌ها»، معلوم بود دیگر صد تومن خیلی [زیاد] است. یک موقع می‌گفتند «میلیونرها»، می‌گفتند میلیون خیلی است. حالا میلیاردرها هم تقریباً چیست؟ گاهی مثلاً شک و شبهه است که این هم ثروتمند و قله است. «أَوْ كَثُرَ» است؛ یعنی یک جوری می‌شود که رقم‌ها چند هزار میلیارد مثلاً ممکن است بگویند که این «کَثُرَ» است. آن‌وقت کم‌کم هی چه می‌شد؟ هی «أَقَلُّ» می‌شد، هی «أَقَلُّ» جای تأویل [پیدا می‌کرد] با اینکه [می‌گفتند] «چیزی نیست که! بیچاره مثلاً چند صد میلیارد باقی گذاشته از خودش، اینکه جای تقسیم برای ورثه ندارد که! چند صد میلیارد که پولی نیست». این‌جور می‌شد دیگر. یعنی این نگاه [وجود داشت]، لذا ﴿مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ﴾ هیچ جایی استثنا ندارد. صد تا تک تومنی جا گذاشته، صد تا تک تومنی ترکه باشد، همین باید تقسیم بشود. صدها هزار میلیارد جا گذاشته، آن هم باید [به همان نسبت] تقسیم بشود. همین‌جور با همین در حقیقت نسبت، نصیب هر کسی باید معلوم باشد. بله، حالا اگر یک وارثی نخواست، یک بحث جدایی است، اما از جهت حکم الهی، این سرایت اطلاقی دارد در کثرت و قلتش، در زن و مردش، در کوچک و بزرگش؛ این اطلاق دارد.

بله، خب بعد می‌فرماید که ﴿نَصِيبًا مَفْرُوضًا﴾ که این نصیب مفروض، سهم معلومی برای هر کدام است که در آیات دیگری بیان می‌کند.

فلسفه تقسیم ارث و حکمت اجتماعی آن

مرحوم علامه در تطبیق [آیه]، حالا دقت بکنید، [می‌فرمایند این آیات] «شروع فی تشریع احکام الارث بعد تمهید ما مهدت من المقدمات» است. بعد از اینکه قرآن مقدمات قبلی [در] آیات قبلی را چید – که آن آیات قبلی این بود که اصلاً اموال نقششان در جامعه چیست، به سفیه نباید داد، مهریه زن را باید داد، انواع مسائلی را که قبلاً بیان کرد – رسید به اینجایی که حالا، عرض کردیم که، ارث زیربنایش این است که این پول‌ها هی به قله می‌رسد. تا حدودی که به قله می‌رسد – هر چقدرش قله برای هر جمعی [و] هر فردی معنای خودش را دارد – بلافاصله با مردن و تقسیم بین ورثه، تکثیر می‌شود. از آن قله شکسته می‌شود تا فاصله قله با دامنه‌ها دائماً با این نگاه هی تصحیح بشود. و هیچ فردی هم نیست که ابدی باشد [و] بگوید من از این استثنا هستم. نه، همه افراد در این نگاه علی‌السواء هستند. لذا هرچی هم به سمت قله دارد می‌رود، به جایی می‌رسد که متوقف شده و این قله شکسته می‌شود به تپه‌های کوچک‌تری که برای جامعه، این به اصطلاح می‌تواند فاصله را کمتر کند [و] زندگی را قابل تحمل‌تر برای همه بکند. خیلی سیاست عالی و زیبایی است.

ممکن است بعضی‌ها بگویند که ممکن است یک مفسده‌هایی داشته باشد؛ ما چطور دنبال این هستیم [که] کوچک را تجمیع کنیم تا با زمین بزرگ، قدرت زراعت راحت‌تر و بهتری پیدا بکنیم؟ این کار، تقسیم زمین بزرگ است به زمین‌های کوچک‌تر یا پول‌های کلان است به پول‌های کوچک‌تر و لذا قدرت سرمایه‌گذاری را کمتر می‌کند. این در نگاه یک‌جانبه حرف درستی است. آنجایی که اقتصاد اصل باشد، حرف درستی است. اما آنجایی که نگاه اقتصادی هم یکی از شاخصه‌هاست و شاخص اجتماعی و فرهنگی هم در این جامعه باید رعایت بشود، در این نگاه همه باید با هم دیده بشود. می‌گوییم این تقسیم ممکن است از جهت اقتصادی یک به اصطلاح گاهی حفره‌هایی و مشکلاتی ایجاد کند، اما در مجموع که نگاه می‌کنیم، برای جامعه این تقسیم خیر است و بهتر است و جامعه را از فاصله‌های طبقاتی زیاد حفظ می‌کند، تحمل‌پذیری را بالاتر می‌برد. لذا شاخصه ما در رشد و توسعه به اصطلاح یک جامعه فقط اقتصاد نیست؛ توسعه انسانی است، نه توسعه اقتصادی. توسعه اقتصادی یک جهت است. ممکن است یک جا لازم باشد به لحاظ عدالت اجتماعی، ما جلوی یک سری کارهایی را که ممکن است اقتصادهای لیبرالی پیشنهاد می‌دهند برای رشد، حتی با آن قانون مخالفت بکنیم به خاطر اینکه عدالت اجتماعی را از بین می‌برد. و چون عدالت اجتماعی برای ما یک ارزش قطعی است، حتماً عدالت اجتماعی باید در کنار توسعه اقتصادی با هم دیده بشود که آقا بارها این را فرمودند.

توصیه به انفاق هنگام تقسیم ارث (آیه هشتم)

می‌فرماید که: «و قد تقدم بیان جملة من حکم الارث من قبیل ضرب القاعدة للایذان ان لا حرمان فی الورثة بعد ثبوت الولادة». ولادت محقق شد، ارث قطعی است. حتی اگر فرزندی در رحم [باشد]… در حقیقت کسی از وراث هست که ممکن است… مثلاً کسی از دنیا رفته، همسرش حامله است، درسته؟ حتی باید برای او… این هم جزو احکام ولادت محسوب می‌شود. نطفه که بسته شده و اینکه در رحم هست، جزو میراث‌بران است و جزو در حقیقت کسانی است که ارث به او هم می‌رسد. لذا اگر نمی‌دانند دختر است یا پسر، باید سهمش را به جوری در نظر بگیرند تا معلوم شود [و] بعداً خللی به سهم او ایجاد نشود. این هم جالب است دیگر. حتی آن هم حق دارد. حتی آنی که در رحم هست و شکل گرفته، آن هم از اینجا، از این ارث محروم نیست.

بله، «کتحریم صغار الورثة و النساء» که فرهنگ آن زمان بود و «زید مع ذلک فی التحذیر من تحریم الایتام» در آیات بعد که آمده، همین آیات بعد اینجا که ایتام را از وراثت محروم نکنند «فیستلزم اکل سائر الورثة اموالهم ظلماً و شدد فی النهی»، که این می‌شود اکل اموال یتیم را [که] خدا از این تحذیر کرده است.

«و قد ذکر…» این هم یک نکته زیبایی است که در آیه هشتم وقتی می‌فرماید که ﴿وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُو الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ﴾، اگر دیدید وقت تقسیم ارث، عده‌ای آمدند از به اصطلاح فامیل‌هایی که حاجب دارند [و] ارث بهشان نمی‌رسد – مثلاً دایی، خاله است، عمه است، عمو است، آمده، ولیکن خب فرزند هست، پدر، مادر هست، اینها دیگر حاجبند دیگر، به آن‌ها ارث نمی‌رسد – می‌گوید اگر می‌بینید آن‌ها آمدند، اولوالقربی آمدند، یتاما و مساکینی که فقیرند، حالا دیدن اینجا بالاخره حرف تقسیم ارث است، آمدند این‌ها، می‌گوید این‌ها را هم محروم نکنید. لذا آن هم با تعبیر ﴿فَارْزُقُوهُمْ﴾. تعبیر «فارزقوهم»، رزق، رزاقیت را تلازم دارد؛ رازق را تلازم دارد و رازق فقط «هو الرزاق»، خدا فقط رزاق است، اما از لطفش و رحمتش، انسان‌ها را گاهی کارگزار خودش می‌بیند. لذا اگر می‌گوید ﴿وَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ﴾، شما رزق بدهید به آن‌ها هم، آن‌ها را هم بی‌بهره نگذارید، یک لطف عظیمی کرده که اذن داده، اجازه داده که این‌ها از جانب خدا کارگزار خدا باشند [و] این به اصطلاح کمال برایشان شکل بگیرد؛ با اینکه واجب نبوده به این‌ها دادن این سهم و این به اصطلاح مقداری که به این‌ها داده می‌شود. اما از باب آن کمالی که خدای سبحان بدون اینکه کسی قابل باشد رزق می‌دهد. رازقیت خدا… «داد حق را قابلیت شرط نیست»، وگرنه هیچ‌کدام از ما نه لایق رزق بودیم، نه قابل وجود بودیم، نه قابل بقا بودیم؛ هیچ شرطی [نداشتیم]. لذا خدای سبحان «داد حق را قابلیت شرط نیست». این را به عنوان رازق دیده، یعنی همان نگاهی را که خودش با مردم دارد، به این‌ها اجازه داده [که داشته باشند]. منتها البته این مستحب است، معلوم است دیگر؛ چرا؟ چون خلاصه کسانی که ارثشان معلوم است سهمشان، این‌ها وارث هستند و تقسیم فرضی برای آن‌هاست، واجب است. و حتی اگر صغیری در اینجاست، غائبی در اینجاست، اینکه می‌گوید این‌ها را بدهید بهشان که یتیم و مسکین و اولوالقربی آمدند، حق ندارند از ابتدا مال مطلق را، از ارث مطلق را به این‌ها بدهند، بعد تقسیم کنند. نه. آن‌هایی که صغیرند یا غائبند، نظر آن‌ها برای این تقسیم چون الان امکان‌پذیر نیست، [باید] از سهم خودشان این را بدهند، نه از سهم همه. این هم بعداً بیان می‌شود.

خب پس این ﴿فَارْزُقُوهُمْ﴾ هم… «و قد ذکر مع ذلک مسئلة رزق القربی و الیتامی و المساکین اذا حضروا قسمة الترکة و لم یکونوا ممن یرث تطفلاً» اگرچه این‌ها ارث نمی‌بردند اما تطفلاً از این بهره‌مند می‌شوند.

توضیح مفردات و حکمت‌های آیه

آیه شریفه ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ﴾… بعد ایشان شروع می‌کند «نصیب» را [توضیح می‌دهد] که به عنوان حظ و سهم و اقامه هر سهمی [است]. «ترکه» که «ما بقی من مال المیت کأنه یترکه و یرتحل»؛ اول باقی می‌گذارد بعد می‌رود، که «ترکه» از باب اینکه اول باقی می‌گذارد بعد می‌رود [نامیده شده است]. لذا خود میت مهم است. ببینید، وقتی که میت، وقتی می‌خواهد وصیت کند، این مستحب است که وقت وصیت چکار بکند؟ یک سوم حق دارد در وصیت یا ندارد؟ از آن یک سومش برای این افرادی که الان اینجا گفت اولوالقربی، یتامی، مساکین که اینجا [گفت ورثه] بدهند، می‌گوید خودش هم در وقت وصیت خوب است که عنایت بر این‌ها بکند. که آن آیه شریفه اگر که یادم بیاید که می‌فرماید که… بله، آیه شریفه در بحث وصیت یادتان نیست؟ … بله بله ﴿إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ﴾… بله اگر زحمت نباشه… بله ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا…﴾ این‌جور… بله. بسم الله الرحمن الرحیم ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۱۸۰). چقدر زیبا که خودش موظف است همین کاری را که [برای] ورثه به عنوان یک به اصطلاح خیری دیده شده که بدهند، برای خود این هم خوب است در وقت وصیت از آن ثلث خودش برای این‌ها قرار بدهد. که بگوید بعد از اینکه من مردم، از ثلث من که حق دارم وصیت بکنم، شما برای کی قرار بدهید؟ اول برای والدین. با اینکه والدین ارث می‌برند، اما ممکن است ارثی که می‌برند چه باشد؟ کفاف مخارجشان را ندهد. لذا اگر می‌بیند از آن مقداری که این‌ها ارث می‌برند کفاف مخارجشان را نمی‌دهد، از ثلث خودش هم برای اینها چکار بکند؟ وصیت بکند. که بعد از والدین، اقربین قرار می‌گیرند. که من عرض می‌کنم همیشه که این نگاه که این تقسیم‌بندی‌ها و این ترتیب‌ها چیده می‌شود – والدین، اقربین، بعد در اینجا اقربون، بعد می‌فرماید که به اصطلاح یتیم، مسکین که ذکر می‌شود – این نگاه در روابط دیگر اجتماعی انسان هم می‌تواند نوعی مدل برای روابط باشد برای اینکه جامعه به آن نظام در حقیقت اجتماعی عالی‌اش برسد. فقط در این مسئله خاص نیست، بلکه این‌ها یک راهی هستند برای کارهای دیگر هم. دست شما درد نکند.

خب بعد می‌فرماید که… بله «و قوله تعالی…» که داشت اینها را توضیح [می‌داد]. «و الاقربون هم القرابة الدانون». که این نزدیک‌ترین را می‌گوید که وقتی می‌فرماید ﴿مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ که حاجب‌ها معلوم باشد، طبقات معلوم باشد، «هم القرابة الدانون. و اختیار هذا اللفظ مثل القربی و القربی و نحوهما لا یخلو من دلالة علی ان الملاک فی الارث اقربیة المیت». یعنی هرچه نزدیک‌تر باشند – که طبقات هم بر همین شکل گرفته، طبقات ارث – هرچه نزدیک‌تر باشند، تأثیرگذارتر است. این هم خود… لذا نفرمود «ذوی القربی». «ذوی القربی» عام است؛ «اقربون» که در آن نزدیکی و نزدیک‌تر بودن خوابیده، این ملاک ارث می‌شود. بعد می‌فرماید که: «کما فی قوله تعالی ﴿آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۱۱)» آیا آبا نزدیک‌ترند یا ابنا نزدیک‌ترند یا [اینکه] توی یک طبقه حساب می‌شوند این‌ها که حالا ذیل آیه گفتگو خواهد شد.

بعد هم می‌فرماید «فرض» که آمده به اصطلاح ﴿نَصِيبًا مَفْرُوضًا﴾، آن [چیزی است که] می‌فرماید یک چیز سخت را، صلب را که تقسیم می‌کنند و معلوم می‌شود [و] جدا می‌شود، این را اسمش را می‌گذارند «فرض». در اینجا هم آن مالی که یک تکه بوده، حالا باید تکه تکه بشه، معلوم می‌شود تکه کردن مال هم خیلی سخت است. بعضی از اموال، رقابت‌ها [بر سر] اینکه این مال من باشد یا آن مال من باشد؛ یک دکان دو نبش است، یک دکان یک دهنه است، یک زمین برِ [خیابان] است، یک زمین غیر بر است، درسته؟ خود این تقسیم، تقسیم خیلی سختی است که ﴿نَصِيبًا مَفْرُوضًا﴾، هر چیزی هم باید معلوم باشد. برای همه هم، این سنگ بزرگ را باید چکار بکنید؟ جوری تقسیم بکنید که عدالت در کار باشد.

بله، «و فی الآیة إعطاء للحکم الکلی و تشریع لسنة حدیثة غیر مألوفة فی اذهان المکلفین». یعنی سابقه نداشته، دین این حرف جدیدی است که دین آورده و در فرهنگ آن‌ها این سابقه نداشت. اصل ارث بود، اما این نحوه از ارث که کوچک و بزرگ، فرزند صغیر و کبیر، و دختر و پسر، زن و مرد، همه این جور ارثشان معلوم باشد [سابقه نداشت]. «و ان حکم الوراثة المشروع فی الاسلام لم یکن قبل ذلک مسبوقا بالمثل» قبلش نبود. «و قد اعتادت رسوم علی تحریم عدة من الورثة»؛ عادت بین الناس [شده بود] «کالطبیعة الثانیة». انقدر این طولانی بود، سالیان طولانی، یک عادت ثانی شد و اصلاً کسی احتمال خلاف دیگر نسبت به او نمی‌داد که «این قطعی است دیگر، تغییرناپذیر است». «تهیج فی النفوس العواطف»؛ خیلی‌ها را برمی‌انگیخت که کسی بخواهد تغییرشان بدهد. یعنی نفس‌ها نمی‌پذیرفتند به راحتی. «و تحرک العواطف الکاذبة»؛ در مقابل، این عاطفه‌ها برانگیخته می‌شد. «چه حکمی است که اسلام آورده؟» لذا باید با یک ظرافتی… «لو قرع بخلافها اسماعهم». وقتی گوش‌های این‌ها خلاف آن چیزی که معهودشان است بشنود [برآشفته می‌شوند].

روش تدریجی اسلام در نهادینه‌سازی حکم ارث

«و قد مهد له فی الاسلام اولاً بتحکیم الحب فی الله». اول آمد زمینه‌چینی کرد با تحکیم حب، که همان‌جور که گفتیم «والدان» یعنی در آن محبت خوابیده. در این مسئله، «بتحکیم الحب فی الله و ایثار الدینی بین المؤمنین». وقتی پیغمبر اسلام خواست حکم وراثت و ارث را بیان بکند، ابتدا در مکه و بعد هم در مدینه، ابتدا در مکه این کار را کردند. ابتدا در مکه، مؤمن بودن را مطرح کردند. یعنی برادران مؤمن از هم ارث می‌بردند؛ بخصوص در آن شرایطی که اغلب کسانی که ایمان آوردند، یک نفر از یک خانواده ایمان آورده و آن خانواده همه جزو مشرکین بودند و قطعاً ارث این با آن‌ها قطع بود و لذا اگر چیزی از این می‌خواست باقی بماند، نمی‌شد برگردد به دست آن‌ها که باز علیه اسلام استفاده بشود. لذا اول حکم اخوت و محبت ایمانی را مطرح کردند تا بگویند مؤمن از مؤمن [ارث می‌برد]. برادر مؤمن… که اخوت را در مکه اول اجرا کردند، بین افراد ایجاد اخوت کردند. بعد که به مدینه آمدند، این حکم اخوت را تشدید کردند، گفتند نه فقط مؤمنان نسبت به هم ارث می‌برند، مهاجر بودن هم خودش یک عنوانی می‌شود برای ارث بردن. چون مهاجرین چیزی نداشتند، همه چیز را رها کرده بودند آمده بودند. لذا عنوان هجرت و ایمان اضافه شد تا نگاه اجتماعی اولیه در روابط ایمانی، که جمع مؤمنان به هم مستحکم بشود [شکل بگیرد]. خیلی جالب است ها! یعنی استحکام جمع ایمانی را به دنبال داشت.

«فقد آخی بین المؤمنین اولاً ثم جعل التوارث بین الاخوین الایمانیین». که در حقیقت توارث بین دو برادر مؤمن [بود] که هر کی با هر کی برادر می‌شد ارث می‌بردند. «فنسخ بذلک الرسم السابق فی التوارث». وقتی آن رسم با این شکسته شد، آن موقع بعد از شکسته شدن آن، حالا که مدتی هم گذشت و نگاه اجتماعی دینی تثبیت شد، حالا حکم خانواده، که حالا خانواده‌های ایمانی شکل گرفته، حالا دیگر در حقیقت این‌ها زن و بچه‌دارند، این‌ها ازدواج کردند، فرزندان دارند، مرتبه ایمان توسعه پیدا کرد، [زمینه] اینکه خود خانواده‌ها از هم ارث ببرند فراهم شده. درسته؟ و اگر می‌خواست ابتدا نسبت درون یک خانواده را فقط نسخ بکند، این ابتدا سخت بود. لذا این هم خودش یک روشی است. ابتدا آمد کل شالوده را به هم ریخت. گفت چه؟ گفت اصلاً نظام ارث در رابطه با ایمان است که [بر اساس] محبت‌های برادرانی [است] که با هم در کنار هم هستند. در مکه، بعد هم در مدینه این را ادامه دادند تا چند سال، تا آیاتی آمد که آن حکم نسخ شد. و این نسخ شدن آن حکم خودش خیلی دقیق است که نشان می‌دهد حد واسط برای تحقق آن قالب… از آنجا… در یک جایی که قالب‌های دیگر سخت [و] سفت است [و] نمی‌شود، باید راه هجوم را از جای دیگری آماده کرد. خیلی زیباست.

بله، «و انقطع المؤمنون من تعصباتهم الجاهلیة». از آن تعصب‌های جاهلی، اینها را منقلع کرد و کند. «و لما اشتد عزم الدین»؛ وقتی استخوان‌بندی دین در مدینه قوی شد و «قام علی صلبه» [و] توانست روی پای خودش بایستد، «شرع التوارث بین اولی الارحام»، آن هم تازه بین اولی الارحام به نحوی که «والدان» و «اقربون» را این‌جور مطرح کرد که عرض شد. «فکان هناک عدة کافیة من المؤمنین» که «تلقی هذا التشریع بالقبول الحسن» که تا اجابت بکنند [و] بشود جا بیفتد. و الا در مکه و ابتدای مدینه که خانواده‌ها هنوز ارتباطات مستحکمی نداشتند و تکثر نداشتند، یکی از این خانواده ایمان آورده بود، یکی از آن خانواده؛ این حکم آنجا جای پیاده شدن پیدا نمی‌کرد.

این نگاه تدریجی و روش تدریجی‌اش، این هم یک روش دیگر است. آن یک روش بود در تدریج، این هم یک روش است که یک مسیری را انگار دور زد. اول اخوت بین مؤمنین، ارث بردن بین مؤمنین؛ دور زده بعد رسیده به خانواده. با اینکه معلوم بود مقصود اصلی خانواده است، ولی چون امکان [اجرای حکم برای] خانواده در ابتدا مهیا نبود، این مسیر دور زدن را برای تثبیت حکم [انتخاب کرد] که نکند حکم تثبیت نشود. اول آن قالب قبل را شکست که رابطه بر اساس ایمان است. بعد که رابطه بر اساس ایمان و ارث بر اساس ایمان شکل گرفت، آمد گفتش که حالا رابطه بر اساس خانواده و ایمان شکل می‌گیرد. لذا در رابطه خانواده هم اگر فرزندی کافر باشد، از ارث محجوب می‌شود. لذا حکم قبلی اصلش باقی مانده که ایمان ملاک است، درسته؟ حکم قبلی اصلش باقی مانده و بعد اضافه شده که هم‌خونی سبب ارث است و هرچه نزدیک‌تر باشند، البته حاجب از بقیه می‌شوند.

خیلی بحث‌ها زیبا و اشاره‌ای است ها! اما این اشارات خیلی دنبالش کار می‌برد. باید دقت بکنیم، روش فکر بکنیم که چقدر زیبا توانست این مسئله به این سختی را که جزو آن به اصطلاح سنگین‌ترین مسائل بشری است که پولش را بخواهد چکار بکند؟ بدهد به دیگری. بدهد به دیگری، یک برادر مؤمنی که از این به ظاهر اجنبی است. اما چقدر این راه ایثار و محبت را جلو آورد که این پذیرش راحت بشود و به دنبالش توسعه بعدش [هم بیاید].

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *