بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَ الْعَنْ أَعْدَاءَهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ.

خب، در ادامه بحثی که داشتیم، من رجوع کردم و دیدم که ما این مباحث را قبلاً در ضمن جلسات ۴۴۶ [موضوع] زن در اسلام که مطرح شده بود، آنجا این صفحات را کاملاً تطبیق کرده بودیم. لذا این حدود ۲۰ صفحه‌ای را که در رابطه با مباحث، به اصطلاح، نکاح و بحث زن و بحث تعدد زوجات است، در آنجا کاملاً گذرانده بودیم. بعد یکی دو تایش را هم گوش کردم و دیدم که خب نه، انصافاً همان وقت هم مطالب بیان شده بوده است. حالا ممکن است امروز اگر [این مباحث] بیان بشود، بعد از چندین سال که گذشته است، نکات جدیدی هم اضافه بشه، اما دیگر با توجه به ضیق وقتی که ما در بیان [مطالب]، نسبت به آیات دیگری که داریم، از این مباحثی که قبلاً تطبیق شده و آنجا گذشته [است]، عبور می‌کنیم. ان‌شاءالله وارد آیه هفتم می‌شویم که [می‌فرماید]: ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَفْرُوضًا﴾ (سوره شریفه النساء، ۴:۷).## قانون اساسی ارث: تثبیت حقوق در مقابل ظلم تاریخی که این آیات از اینجا مربوط به ارث است. ببینید، آیات قبلی مربوط به دوران حیات و تکلیف دوران حیات بود؛ از جمله اینکه ایتام را باید چگونه حقشان را ادا کرد و سفها را باید چگونه به ایشان اموال را پرداخت کرد و مهریه زنان را باید چگونه ادا کرد؟ یعنی در آنجا، حقوق در زمان حیات را مطرح کردند که انسان وظایفی به عهده دارد که این [موارد] از جمله آن سه وظیفه بود: در رابطه با سفیهان، در رابطه با ایتام و در رابطه با مهریه زنان که به‌خصوص در تاریخ به این سه دسته ظلم می‌شد.یعنی در این آیات، دفع ظلمی که در تاریخ به زنان می‌شد و حقشان پایمال می‌شد که این‌ها را، در حقیقت، مفصل همان‌جا توضیحش را هم دادم، یا در مورد سفیهان و یا در مورد، به اصطلاح، ایتام، [مطرح شده است]. حقوق این‌ها به سادگی لگدمال می‌شد و کسی را نداشتند که دفاع بکند. لذا اسلام با این آیاتی که آورده و بیان کرده و این‌ها را پررنگ کرده، به عنوان مدافع مظلومانی که حقوقشان در تاریخ مورد خدشه قرار می‌گرفت، [این قوانین را] قرار داد تا این قواعد تثبیت بشود.اینجا هم از جمله همان مسائل است؛ چون در رابطه با ارث، به‌خصوص آن تاریخچه‌ای را هم که مرحوم علامه قبلاً در همان بحث‌های مفصل داشتیم، در رابطه با ارث بیان کردند، حقوق کسانی که به اصطلاح غیربالغ بودند از یک سو، و حقوق زنان در ارث از سوی دیگر، مورد خدشه بود و ضایع می‌شد و رعایت نمی‌شد. لذا اینجا یک قانون اساسی، به تعبیر بعضی بزرگان، در رابطه با اصل ارث را مطرح می‌کند که این، تابلویی برای همه قواعد ارث باشد؛ که اولاً برای زنان و مردان، نصیب از ارث نسبت به هر آنچه که والدان و اقربون باقی می‌گذارند، [وجود دارد و] برای همه این‌ها نصیب مفروض در کار است.

تأکید قرآن بر برابری در اصلِ حق ارث

اینکه به اصطلاح، با این نگاه که این کودک است، او را محروم بکنند یا پیر است، [او را] محروم بکنند یا زن است، [او را] محروم بکنند، [این آیه] در مقابل این‌ها ایستاده [است]. برای ما الان چون [این مسئله] تثبیت شده است، گاهی ممکن است حتی سؤال بشود که این تفصیل برای چیست که می‌فرماید: ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾. حتی «والدان و اقربون» را دو بار تکرار کرده، با اینکه می‌توانست بگوید: «وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ» که از همان ارث برای این‌ها هم نصیب هست [و] که والدان و اقربون با ضمیر به آن ارجاع بشود و لزومی نداشته باشد که تکرار مجدد بشود.

اما چون این حقوق زنان مورد خدشه قرار می‌گرفت، عمداً تصریح کرد که همان جوری که برای مردان هست، برای زنان [هم] هست. هیچ تفاوتی در این مسئله نیست که حتی با ارجاع ضمیر، ممکن بود کسی بگوید اصل و فرع قرار داده شده [است]، او اصل حساب شود و این فرع حساب شود. چون شبهه وجود داشت و چون آن سیره‌ای که مردم بر آن بودند، مورد توجه بود، [ممکن بود] بلافاصله این را هم به همان [شیوه سابق] تعبیر بکنند. لذا کاملاً با تأکید بیان کرد که این تأکید، همه شبهه‌ها را، همه تأویل‌ها را برطرف کند.

اگر کسی بتواند خودش را از جهت شرایطی که این آیه در آن وارد شده [است، در آن فضا قرار دهد]، می‌داند که هر کدام از این آیات چه طوفانی به پا می‌کند. [این آیات] در مقابل عادت‌های قوی و راسخی که کاملاً تثبیت شده بود، دارد چکار می‌کند؟ آن سنت‌های غلط را می‌شکند. و برای خیلی‌ها، برای خیلی‌ها این‌ها حالت غیرت و عصبیت پیدا کرده بود. غیر از این برایشان [قابل تصور نبود]. اینکه بگویند زن مثل مرد در اصل ارث وارث است، [برای آنان] یک کسر شأن شدیدی ایجاد می‌کرد. اینکه بگویند کودک مانند بزرگ در اصل ارث [و سهم بردن]، وارث است، برای خیلی‌ها سخت بود. لذا الان که اسلام بعد از ۱۴۰۰ سال این را تثبیت کرده، ممکن است برای ما خیلی جو مسئله و فضای بیان، عادی تلقی بشود.

انقلاب فرهنگی اسلام در ساختارهای اجتماعی و اقتصادی

اما این [آیه] در زمانی که این مسئله، یک مسئله حیثیتی و غیرتی برای آن‌ها بود، بیاید این مسئله را جوری مطرح بکند که همه مجبور بشوند خلاف آن عادت مرسومشان را بپذیرند؛ [عادتی] که برایش جنگیده بودند، برایشان تثبیت شده بود، مخالفینشان را سرکوب کرده بودند، حالا یک دفعه بیاید دوباره همه آن‌ها به هم بریزد. خب این در فرهنگی که شکل گرفته [است]، خیلی سخت [است]. [اینکه] یک‌دفعه دینی بیاید که نه فقط در حاکمیت، نه فقط در اخلاقیات، [بلکه] در تمام [ابعاد] اقتصادی و حتی [در امور] خانواده و اشخاص می‌خواهد تغییر ایجاد کند، خیلی سخت است.

این تغییر، همان جوری که در آن بحث «کیف ازدهرت الدعوة الاسلامیة» بیان شد، چون تمام شئون اجتماعی و فردی را، آن هم [به‌گونه‌ای که] تمام رده‌های عملی و اخلاقی و اعتقادی را شامل می‌شود، [بسیار دشوار است]. این، تغییر خیلی سختی است. خیلی تثبیتش، خلاصه، توان می‌برد. لذا برای اسلام، تثبیتش راحت‌تر این بود که توی حیث اخلاقی یا حیث اجتماعی فقط ورود پیدا کند [و] بقیه را رها کند.

فرهنگی را تغییر دادن که حاکم شده و صدها بلکه هزار سال، گاهی هزاران سال از تثبیت این فرهنگ گذشته، [این فرهنگ] در فکرها رسوخ پیدا کرده، با خون و گوشت و پوست مردم یکی شده و امکان خلافش اصلاً مطرح نمی‌شود، یک دفعه بخواهی با تمام این‌ها درگیر بشوی، با تمام این‌ها مقابله بکنی [بسیار سخت است]. لذا ماندن کسانی که مسلمان بودند و گرویدن کسانی که جدید مسلمان شدند، با وجودی که هر روز از جانب آیاتی که نازل می‌شد، نسخ و مقابله با فرهنگ سابق شدیدتر می‌شد، این خیلی مهم است. ما الان یک دفعه با یک فرهنگ شکل‌گرفته‌ای مواجهیم که مطابق این شکل گرفته [است]. اما اگر شما در نظر بگیرید که هر روز آیه‌ای نازل می‌شود [و] ارکان آن فرهنگی را که شما دارید، مورد تاخت و تاز قرار بدهد، تهاجم قرار بدهد، او را نسخ بکند، از بین ببرد، او را، در حقیقت، جایگزین [کند]، خب خیلی سخت می‌شود.

درک پویایی آیات در بستر نزول

این‌ها را اگر این‌جور نگاه بکنید، در شرایط آن موقع ببینید، در یک شرایط ده ساله‌ای که دوران حدود ده ساله حاکمیت پیغمبر در مدینه بوده، تمام این قواعد را هی تغییر داده و عوض کرده؛ آن هم نه یک تغییر مثلاً با زاویه کم، [بلکه] یک تغییر گاهی ۱۸۰ درجه‌ای. یعنی کاملاً مقابل آن چیزی که [به عنوان] فرهنگی که قبلاً حاکم بود [شناخته می‌شد]. آن مرد محوری که در همه این‌ها به عنوان اصلاً فرهنگ عرب شناخته می‌شد، به زن اصلاً اهمیتی قائل نمی‌شدند، برای کودکان ارزشی نمی‌دیدند، هر طایفه‌ای که ضعیف بود، لگدمال بود. اما [اسلام] بیاید آن طوایف ضعیف را، بیاید کودکان را، بیاید زنان را با مردان یکسان قرار بدهد و این‌ها را با این نگاه ببینید. وقتی دارد آیه می‌آید، الان اینجا دارد مقابله می‌کند؛ تهاجم است، نه فقط یک بیان سرد باشد. بلکه با فضای آنجا این آیه را در نظر بگیرید؛ یک جنگی است با فرهنگ سابق، که این حالت گرمی آیه را احساس بکنید.

حالا دارد می‌آید که ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾. در هر کدامش، این آن حالت تقابل با فرهنگ سابق هست. در خود این ﴿…مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ…﴾ که آن خانواده را دارد اصل قرار می‌دهد. ﴿مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ﴾ یعنی پدر و مادر چیزی را که باقی می‌گذارند، اساس ارث در رابطه با والدان است که رابطه آن ولادت در آن مطرح است که این خودش یک تحکیم رابطه اقتصادی است.

حکمت توزیع ثروت در نظام ارث

خب می‌دانید که ارث، اساسش بر این است. آن سرمایه‌ای که در یک جا متمرکز شده بود، خدای سبحان این را با وفات آن کسی که این سرمایه را داشت، چکار می‌کند؟ تقسیم می‌کند. یعنی دائماً سرمایه‌های، به اصطلاح، هنگفت یا کم، فرقی نمی‌کند. همین آیه هم دارد [می‌فرماید]: ﴿…مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ…﴾ که هرچه که باشد، دائم خرد بشود. این خردتر شدن و پخش شدن سرمایه در جامعه [سبب می‌شود] که کسی که از دنیا می‌رفت، چندین فرزند و وارث داشت که این وارثان و فرزندان، یک دفعه آن اموالی که تراکم پیدا کرده بود تا یک مدتی، دوباره پخش می‌شود. دوباره این‌ها شروع می‌کنند به تراکم ثروت، هر کدام. درسته؟ دوباره این پخش می‌شود.

اگر این نبود که بعد از وفات این افراد، این ثروت‌ها به صورت پخش شدن و تقسیم دوباره و جزء شدن بود، این به اصطلاح سرمایه‌های هنگفت، جایی برای نفس کشیدن دیگران باقی نمی‌گذاشت و این‌ها دائماً رو به تراکم و زیاد شدنِ یکسره بودند. این، در حقیقت، دیگر نمی‌گذاشت برای کسانی [که] سرمایه‌های خرد [دارند] و آن به اصطلاح افرادی که با یک مرتبه پایین‌تری می‌خواهند حرکت کنند، قدرت حرکت ایجاد بشود و فاصله طبقاتی دائماً بیشتر می‌شد. اما این خودش یک سیاستی در نگاه الهی است که خودش را باید به عنوان یک فرهنگی که روی این فرهنگ باید فکر هم بشود، [تلقی کرد]. شاید از درونش نقشه‌های دیگری هم برای اداره اجتماع دربیاید؛ که دین این را به عنوان یک مدلی در نظام ارث ارائه داد. اما همین می‌تواند به عنوان یک مدل اجتماعی در حاکمیتی که می‌خواهد از آن مدل‌های اجتماعی، به اصطلاح، سوژه بگیرد… آن، به اصطلاح… نه، هر لغتی را می‌خواهیم به کار ببریم، می‌خواهیم فارسی هم باشد، گاهی خلاصه در ذهن آدم خطور نمی‌کند. می‌خواهیم به اصطلاح «سوژه» را بگوییم چی؟ ولی «الگو»، آخه الگو و مدل و این‌ها را می‌گویند همه‌اش… خلاصه، الگو را هم می‌گویند فرانسوی است، نمی‌دانم چی می‌گویند. می‌گویند خود الگو هم… بله. بله، مدل که خارجی است کاملاً معلومه. حالا «الگو» باز چون «گاف» دارد، می‌گوییم خلاصه حالا… «بله.» «آخه اینجا نمونه یک خرده گویا نمی‌شود که این را به عنوان یک نمونه… حالا نمونه گویا نمی‌شود. بله.» «مسئله، مسئله…» «چی بگیرین؟»«چی‌بُر؟» «روبُر؟ این را باید خلاصه بعداً ترجمه‌اش کرد که روبُر یعنی چه. بله، یک روبُری بگیریم بالاخره. بله، بله.» «سرمشقی بگیریم.» باشد، سرمشق باز بهتر است. سرمشقی بگیریم که این سرمشق برای ما برای جاهای دیگر هم قابل سرایت باشد، قابل، در حقیقت، سرایت دادن و جریان باشد.

تطابق تکوین و تشریع به عنوان یک الگوی راهبردی

یعنی اگر نگاهمان این است، با آن بحثی که دیروز داشتیم، [که] تکوین با تشریع یک تطابق محضی دارد، که اگر به اصطلاح قوانین تشریعی الهی از نظام تکوین الهی برخاسته و تکوین با تشریع تطابق دارد، این تطابق قابل سرایت هم هست. همچنان که جریان خانواده به عنوان هسته اولی و سلول اولیه اجتماع مطرح می‌شود، آن احکامی هم که در اینجا [جاری است]، سرایت دارد. درسته که بعضی‌اش اختصاص دارد و مختص به خانواده است، چون «والدیت» در جای خاصی است، اما این را می‌توانیم سرایتش را با، در حقیقت، ملاک‌گیری، به اصطلاح این را در جاهای دیگری به نحو مقتضی خودش سرایت بدهیم. لذا فقط منحصر نبینیم. در عین اینکه آن تعدی‌اش دلیل می‌خواهد البته. باید حتماً برای انسان یک، به اصطلاح، یقینی ایجاد بشود. اما اگر نگاه کردیم که قابل تعدی است، امکانش هست، امکان ذاتی‌اش هست، اما امکان وقوعی‌اش و دلیل وقوعش را البته انسان باید پیدا بکند.

عرض کردم دیگر، این قوانینی که هست به هم کاملاً مرتبط است. در نظام اقتصاد [آمده]: ﴿…كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ…﴾ (سوره شریفه الحشر، ۵۹:۷) که خود اینجا، این هم سرایت می‌کند که نمی‌خواهیم این فقط چرخش در دست چند نفر، به اصطلاح، ثروتمند باشد. یعنی خود ارث جوری برنامه‌ریزی شده که این ﴿…دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ…﴾ به هم بریزد و این [ثروت] پخش بشود و این سرمایه‌ها، در حقیقت، متکثر بشود [و] افراد زیادتری دخیل بشوند. دوباره این [وارث] که از دنیا می‌رود، یکی از این وارثین است، دوباره این [ثروتش] سرریز می‌شود به چند نفر. دائماً این حالت شکسته شدن آن غنایی که به سمت تراکم می‌رفت، خودش یک فرهنگ بشود، یک، به اصطلاح، عادت در این فرهنگ بشود.آن‌وقت جامعه‌ای که در نگاه ارثش این [منطق] هست، حتماً در نگاه‌های دیگر هم می‌تواند این نگاه، سرایت و تأثیر داشته باشد. روی این باید فکر کرد. هنوز روی این مسئله ما، شاید به عنوان اینکه این را یک فرهنگی ببینیم، که این فرهنگ را نه فقط یک فروع فقهی محض ببینیم که می‌خواهد فقط یک مسئله‌ای را در جامعه حل بکند -که هست- علاوه بر این، نوعی فرهنگ ببینیم که می‌خواهد از درون این، یک مدل اداره خانواده و اجتماع را در بیاورد، که اگر آن‌جور شد، آن‌وقت ممکن است از این ما الگو بگیریم، سرمشق بگیریم [و] برای جاهای دیگر هم بتوانیم برنامه‌ای مطابق این شکل بدهیم. البته با حفظ اینکه انسان از استحسان و ذوقیات حتماً باید جلوگیری کامل داشته باشد و با ملاک و مناط و علیت بتواند خودش را وفق بدهد.## تحلیل راهبردهای بیانی و تبلیغی قرآن خب، این بحث اصلش بر این بود که آیه را در فضای خودش ببینیم. اگر آیه را در فضای نزولش دیدیم، آن موقع آن گرمی آیه و شدتی که این آیه [دارد]، [مشخص می‌شود]. برای اینکه این آیه که آمده، خیلی از قواعدی را که غلط بوده، قلع و قمع می‌کند و یک قاعده جدیدی را دارد حاکم می‌کند. آن موقع به این آیه به دیده یک نعمت ویژه، نه یک نعمت عادی، انسان نگاه می‌کند [و] برای انسان حفظش و توجه به آن، بیش از آن چیزی که قبلاً به صورت عادی می‌دید، [مهم] می‌شود.

با این نگاه، ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ…﴾. ممکن است یک کسی بگه چرا اول نساء را ذکر نکرد، بعد اول رجال را [آورد]. خب البته یک فرهنگ غالب ادبیات، یک، به اصطلاح، فرهنگ [موجود] را اسلام اصلش را به هم نمی‌زند تا فهم و گویایی به هم بخورد. کلاً همان را به کار می‌گیرد. ثانیاً این مقدار [که] ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا… تَرَكَ الْوَالِدَانِ﴾، این نزد همه محفوظ بود و مقبول. لذا مقبول را ابتدا ذکر می‌کند تا از آن مقبول، به آن چیزی که نامقبول بود و [در حقش] تعدی شده بود، او را بیاورد. با این، این پیش همه مسلم است، معلوم است که، در حقیقت، مردان ارث می‌برند. این را آورد.

همان جوری که مرحوم علامه بارها فرمودند، احکام که می‌خواهد بیاید، به‌خصوص آنجایی که یک حکمی می‌خواهد بیاید که برای مردم پذیرشش سخت است، ابتدا زمینه‌سازی می‌کند تا آن زمینه‌سازی که در اذهان، اُنسی دارد [شکل بگیرد]. مثل اینکه وقتی می‌خواهد بفرماید که روزه واجب است، می‌گوید: ﴿…كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ…﴾ (سوره شریفه البقره، ۲:۱۸۳). همچنان که بر همه ادیان این واجب بوده، پس یک امر جدیدی نیست که من بخواهم بیاورم. پس تسهیل می‌شود. اگر در همه ادیان واجب بوده، یک امر امروزی جدیدی نیست که شما بگویید همه‌اش دارند ما را محدود می‌کنند. نیست، بلکه این یک سنتی بوده از سابق، ما داریم احیاش می‌کنیم، چیز جدیدی [نیست]. هر جایی مطابق خودش. یا اگر قصاص را می‌خواهد بیاورد، یک بحث مفصلی ایشان ذیل آیه قصاص داشتند که چطور زمینه‌سازی می‌کند تا برای مردم این جریان قصاص کاملاً، در حقیقت، قابل قبول تلقی بشود.

بلاغت تکرار و تأکید در بیان حکم

از جمله اینجا هم می‌فرماید که ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ…﴾ که این اصل مسلمی است که این‌ها همه قبول داشتند. لذا از مسلمی که همه این‌ها قبول داشتند، آغاز می‌کند. بعد بلافاصله می‌گوید همین را، همان جوری که این را قبول دارید و برایتان مسلم است، ﴿…وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ…﴾ که الفاظ را هم کاملاً مطابق به کار می‌برد. یعنی علت این است که چون شبهات بود، چون، در حقیقت، تعدی‌ها بود، چون پایمال کردن حقوق در کار بود، کاملاً [صریح می‌گوید و] الفاظ [را تکرار می‌کند و] ضمیر برنمی‌گرداند که بگوید تکرار بیهوده‌ای است. در اینجا [بیهوده] ندارد، چون تأکید بر مثلیت حق است که اصل اینکه زنان ارث می‌برند باید تثبیت بشود.

این‌ها خیلی زیباست. این‌ها را ببینید. این‌ها اگر قرآن از این نگاه، در کل، به اصطلاح، کتاب قرآن این‌جوری نگاه می‌شد، خودش آن‌وقت سنت‌های تبلیغ را برای ما روشن می‌کرد که ما چگونه باید برای مردم مبلغ باشیم. اگر آیات از این منظر دیده می‌شد، هر کدامش گاهی چند سنت تبلیغی را از درونش در [می‌آورد]؛ به‌خصوص با [توجه به] آنکه آیه را با شرایطش [ببینیم] که چجوری توانست یک حکمی را که نبود، تثبیت بکند [و] جا بیندازد. ما آن حکمی که هست را نمی‌توانیم جا بیندازیم، نمی‌توانیم درست، به اصطلاح، آن را بین مردم [رواج دهیم]. اما اینجا حکمی را که نبوده و بلکه ضدش بوده، اینجا آمده چکار کرده؟ تثبیتش کرده و ضد را هم برطرف کرده. خب این خیلی زیباست که چکار کرد که توانست این اثر را بگذارد. و لذا ذیل همین آیه، گاهی شأن نزول‌هایی ذکر می‌شود که بلافاصله پیغمبر با نزول این آیه، آن‌ها را، در حقیقت، تصحیح کرد که در [بین] مردم نشان بدهد که این یعنی چه، که حالا بعضی‌اش را در، به اصطلاح، روایات داریم.

بازخوانی مفهوم سرمشق‌گیری از فرهنگ حاکم بر احکام

عرض نکردم که ما هر جا این را سرایت بدهیم. گفتم که این نوع فرهنگی که در اینجا حاکم است، نه قوانین جزئی‌اش. دقت می‌کنید؟ یک فرهنگی در اینجا [حاکم است] که سرمایه‌ها به یک سمتی تراکم پیدا نکند. یک نوع چینشی را ایجاد کرده که این چینش، بعد از مدتی که به سمت تراکم می‌رود، بلافاصله سرشکن بشود. این فرهنگش را، نمی‌گویم جزئیات احکامش را ما بیاریم در جای دیگری که این نیست سرایت بدهیم. [اینجا] برای خودش یک روح حاکمی را ایجاد کرده، فرهنگی را ایجاد کرده که از آن فرهنگ می‌توان اصول کلی را استنباط کرد که شارع این‌جوری راضی است، این‌جوری طالب است، این مطلوبش است. با این نگاه، اگر توانستیم فرهنگ حاکم بر این را اصولی از درونش استنباط بکنیم، اگر این اصول استنباط بشود، آن موقع این اصول می‌تواند در جاهای دیگر اقتصادی که جای خالی این اصول را انسان احساس می‌کند که نمی‌داند امر چگونه است، آن موقع با همان طریق فقهی معهودی که جاری است و ساری است، بتواند با اصول مستنبطه سرایت ایجاد کند. به همان طریق، نه استحسان و ذوق، که بحث خیلی مسیرش سخت است اما شدنی است. یعنی باید راه برایش پیدا کرد.

جامعیت و فرهنگ‌سازی حکم ارث

خب، این مرتبه اول بحث که ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾. ﴿مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ﴾. نگویید اگر این قانون ارث مربوط به کسانی است که پولدارند. کسانی که کم پول دارند [چه؟] می‌گوید نه، این کم و زیادش مطرح نیست. این هم خودش خیلی مهم است. ﴿مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ﴾ یعنی این را باید در خرد و کلان، کم و زیاد، همه به این ملتزم بشوند. باید فرهنگ جامعه بشود. اگر فقط در بین اغنیا می‌خواست این سرایت داشته باشد، خب آنی که در خانواده فقیر هم هست، همان سرمایه پدر و مادری که خیلی هم ندارند، برای همان فرزندانشان هم باز یک سرمایه می‌شود. همان هم، با اینکه کم است، برای آن کسانی که فقیرند، همان هم یک سرمایه می‌شود. آنجا این‌جور نیست که از آن عبور بشود.

غیر از این، وقتی که ﴿مِمَّا قَلَّ أَوْ كَثُرَ﴾ شد، آن‌وقت شمولش، همه‌گیری‌اش، باعث می‌شود تغییرش به این راحتی دیگر هم نباشد. یک فرهنگ حاکم می‌شود، همه را شمول دارد. وقتی شمول پیدا کرد، دیگر نمی‌شود دستکاری‌اش کرد. دیگر نمی‌شود آن کسانی که، به اصطلاح، ثروتمندند، کم‌کم [آن را] منسی [و فراموش شده] بگذارند. یا هر طبقه‌ای بگوید آیا شامل من می‌شود یا نه. پس [این برای همه است]. نه، مثل احکام واجبی که همه را شامل می‌شود. حتی اگر نماز واجب است، حتی در حال خوف هم این وجوبش به نحو خودش انجام می‌شود. لذا استثنا ندارد. می‌گوید حتی اگر غریق است، نماز غریق هم معنا پیدا می‌کند که دیگر آنجا معفو نیست. این نشان‌دهنده شدت توجه آن، به اصطلاح، شارع است که چقدر این اهمیت دارد که فقط برای یک امور معظم و مثلاً بزرگ قرار نداده، برای همه چی قرار داده؛ کوچک و بزرگ. که این ﴿مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ﴾ [برای] فرهنگ‌سازی مسئله، این جامعیت، اثرگذاری [است]. اینکه در هر خانواده‌ای، حتی آن کمی که هست، وقتی که سرشکن می‌شود، همه این را به عنوان یک قانون الهی ببینند، با این انس بگیرند، زندگی‌شان با این باشد که برای این‌ها هم حکم آمده، هرچند ممکن است پول چشم‌گیری دست این‌ها نیفتد [و] مشکل خاصی را از این‌ها حل نکند، اما تبعیت از خدا در قانونش کردن، محقق کردن [و] اجرا کردن این قانون، [محقق می‌شود].

خب، بعد می‌فرماید: ﴿…نَصِيبًا مَفْرُوضًا﴾ که این نصیب، بهره، نصیب مفروض است. یعنی ما آن فرض‌هایش را حالا در آیات دیگری و روایاتی که بعداً تفصیلاً می‌آید، بیان کردیم، اما اصلش را در اینجا تثبیت کردیم که هر دو دسته این‌ها حتماً نصیب مفروض دارند. هم مردان هم زنان، نصیب مفروض در اینجا برقرار است.

شرح علامه طباطبایی بر آیه شریفه ارث

حالا مرحوم علامه بیانی دارند: «شروعٌ فی تشریع احکام الارث». از اینجا احکام ارث تا چندین آیه به دنبال هم می‌آید که البته در ضمنش بعضی بحث‌های دیگری [هم هست] که آن‌ها هم جای خودش بسیار اهمیت دارد. مثلاً همین آیه نهم، با اینکه مثلاً بحث ارث است، اما یک نکات اخلاقی-اجتماعی قوی در آن آمده است. «شروعٌ فی تشریع احکام الارث بعد تمهید ما مهدّت من المقدمات». آن مقدماتی را که چید قبل از این، که آیات از آیه دوم تا هفتم بود که بحث خانواده را مطرح کرد، اصلاً بحث اینکه همه از یک پدر و مادر به دنیا آمدند، ﴿…وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً…﴾ (سوره شریفه النساء، ۴:۱)، اصلاً بحث نظام اجتماعی را مطرح کرد؛ نظام کثرت را از وحدت چجوری پیش آمد. حالا قوانین اقتصادی حاکم بر این نظام را دارد یک قسمتی‌اش را در آیات قبل بیان کرد [که مربوط به] زمان حیات [بود]. یک قسمتی‌اش هم آن‌هایی [است] که به‌خصوص مورد شبهه بوده، مورد، در حقیقت، خلاف بوده که دیگران جور دیگری انجام می‌دادند [و] ظلم و تعدی در آن بوده. حالا دارد در مقابل از این‌ها شروع می‌کند تا، در حقیقت، آن موارد امضایی‌اش را هم امضا بکند. این‌ها عمدتاً تأسیس است. چون قبل از این، این‌ها رعایت نمی‌شده و لذا دارد به عنوان تأسیس بیان می‌کند.

«شروعٌ فی تشریع احکام الارث بعد تمهید ما مهدّت من المقدمات، و قد قدّم بیانٌ جُمَلیٌّ له حکمٌ من قبیل ضرب القاعدة لبیان أن لا حرمان فی الارث بعد ثبوت الولادة أو القرابة، حرماناً ثابتاً لبعض الأرحام و القرابات.» [علامه] می‌گوید این را دارد نفی می‌کند: «کتحریم صغار الورثة و النساء». مثل اینکه نساء و، به اصطلاح، [کودکان] را از ارث محروم می‌کردند. دارد در مقابل این سنت جاهلی الان چکار می‌کند؟ بیان دارد. بله. «و زید مع ذلک فیه تحذیرُ مَن…» بعد علاوه بر اینکه دارد این را بیان می‌کند، «زید فیه فتحذیرُ تحریم الایتام من الوراثة، فیستلزم اکل سائر الورثة اموالهم ظلماً». که در آیات بعدی می‌آید که ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَىٰ ظُلْمًا…﴾ (سوره شریفه النساء، ۴:۱۰). در این سه چهار تا آیه، ایشان این متن [را] مربوط به هر سه چهار تا [آیه می‌دانند] که بعد از این، آن‌وقت تشدید در حکم اینکه کسی اگر به اموال یتامی در ارث تعرض بکند و نادیده بگیرد، چه، در حقیقت، تهدیدی کرده [است]: ﴿…إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا﴾ (سوره شریفه النساء، ۴:۱۰). با این تهدیدات. «فیستلزم اکل سائر الورثة اموالهم ظلماً، و قد ذکر مع ذلک مسئلة اولی القربیٰ» که دنبالش فرمود در آیه، به اصطلاح، هشتم: ﴿وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُو الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ…﴾ (سوره شریفه النساء، ۴:۸). آن‌ها را هم حتماً برایشان یک چیزی، نه وجوباً، اما، در حقیقت، استحباباً برای آن‌ها هم یک، به اصطلاح، چیزی، رزقی… تعبیر «رزق» با اینکه رزق از طریق رازق که خداست [می‌رسد]، اما کأنه می‌خواهد این‌ها را تشریف بکند، این‌ها را، در حقیقت، مورد کرامت قرار بدهد که شما مجرای فیض رزق خدا باشید. اگر پولی به دستتان می‌رسد، افراد یتیم و افراد مسکین و افراد، در حقیقت، اولی الارحام دیگری که ارث به آن‌ها نخواهد رسید، ولی شما سعی کنید که تا حدودی آن‌ها را هم بهره‌مند کنید. خب این کلی مسئله بود که وقتی کسانی که در وقت قسمت ترکه حاضر شدند و از کسانی نبودند که ارث ببرند، البته این‌ها ارث نمی‌بردند، به این‌ها هم بدهیم.### تحلیل واژگان کلیدی آیه قوله تعالی: ﴿لِلرِّجَالِ…﴾. اینجا تفسیر آیه شروع می‌شود. قوله تعالی: ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾. دست شما درد نکند، خیر ببینید. «النصیب هو الحظ و السهم». همان بهره و سهم و حظ است. «و اصله من النصب بمعنی الاقامة». [یعنی] هر سهمی دارد، در حقیقت، قائم می‌شود، از سهم‌های دیگر جدا می‌شود. وقتی که شما [ارث را تقسیم می‌کنید]. به این عنوان از کلمه «نصیب» به کار برده شده که از «نصب» است، اقامه است، ایستادن است، جدا کردن از بقیه است. خب. «حتی لا یختلط بغیره». «و الترکة ما بقی من مال المیت بعده، کأنه یترکه و یرتحل». مثل اینکه میت اول مالش را ترک می‌کند، آن موقع [وارث] ارث می‌برد. «تَرَکه» یعنی ترک کردن. یعنی انگار خودش ترک می‌کند. ترک کردن و ارتحال مثل این می‌ماند. لذا «تَرکه» را به این عنوان به کار می‌برند که خودش ترک کرده، نه اینکه از او جبراً باقی مانده باشد. این اصطلاح خودش چه ایجاد می‌کند؟ یک نوع، خلاصه، رابطه اُنسی که خودش رها کرده [و] دارد می‌رود. [این] احترام برای میت مؤمنی است که خدا دارد حکمش را هم بیان [می‌کند].

این‌ها خیلی زیباست دیگر. هر کدام از الفاظ را ببینید چقدر در آن فرهنگ خوابیده که «تَرکه میت» که می‌گوییم، یعنی خودش ترک کرده و رفته و «یرتحل». درست است؟ یعنی کأنه به دنیا پشت کرده و رفته و این را باقی گذاشته برای دیگران. که بقیه هم که می‌خواهند ارث بهشان برسد، نگویند دوست نداشت به ما بدهد. می‌گویند خودش این را برای ما باقی گذاشت. این‌ها هر کدام را ببینید چقدر… مثل همان جایی که از امام علیه‌السلام سؤال می‌کند [و می‌گوید] بگوییم مؤمن را جانش را خدا گرفت؟ خدا جانش را گرفت؟ می‌فرماید: «نه، این‌جوری نگویید.» [می‌پرسد] چه جوری بگوییم؟ می‌فرماید بگویید: «جان داد.» جانش را، در حقیقت… «یجود بنفسه». خودش جان داد. [منبع دقیق حدیث یافت نشد]. تعبیر را ببینید چقدر زیباست که در ذهن کسانی که باقی می‌مانند، نگویند خدا این را از ما گرفت، بعد برایشان فشار که می‌آید، به خدا بدبین بشوند. بگویند: «یجود بنفسه»، خودش جان داد. این‌ها هر کدامش در آن چقدر زیبایی دارد. ما بلد نیستیم این زیبایی‌ها را خوب به کار بگیریم، این‌ها را، به اصطلاح، بلند کنیم، پرچم کنیم، نمی‌دانم، خلاصه آدم می‌خواهد کلمات را درست… این‌ها را یک جوری کنیم دیده بشود. دیده شدن این‌ها… «برجسته کنیم.» بله. بعد می‌فرماید که: «فاستعماله الاصلی استعمالٌ استعاریٌ». یک استعاره بود که کأنه خودش ترک کرده [و] بعد رفته. «ثم ابتذل» دیگر شایع شد. اولاً استعاری بود، ولی دیگر شایع شد و به کار رفت. «و الاقربون هم القرابة الدانون». یعنی فامیل‌های نزدیک. «و اختیار هذا اللفظ دون مثل ذی القربیٰ و نحوه، ما… لا یخلو من دلالة علی أن الملاک فی الارث هو أقربیة المیت من الوارث.» که این وراثی که نزدیکی بیشتری دارند، لذا «اقربون» که با این لفظ به کار برد، نه «اولی القربیٰ» که مطلق است. دقت می‌کنید؟ «اقربون» که در آن کأنه ترتب خوابیده، اقربیت خوابیده است. می‌فرماید: «هذا ما…» این دلالت بر این دارد [که] ملاک در ارث، اقربیت میت از وارث است. «کما سیجیء البحث عنه فی قوله: ﴿…آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا…﴾ (سوره شریفه النساء، ۴:۱۱)» نمی‌دانیم پدران شما برای شما نافع‌ترند یا فرزندان شما، که حالا آنجا ذیل آیه خواهد بود. «و الفرض»، که گفت «نصیباً مفروضاً»، «هو قطع الشیء الصلب و افراز بعضه من بعض». یک چیز سختی را وقتی که تکه تکه بکنند و بعضی را از بعض دیگر جدا بکنند، این را می‌گویند، در حقیقت، «فرض». این را می‌گویند نصیب مفروض. [یعنی] اموال این، به اصطلاح، شخصی که از دنیا رفته، یک پارچه است، یک واحد است. درسته؟ و یکپارچگی‌اش هم خیلی سخت و سفت است. این را باید با نصیب مفروض… که قسمت [کردن]، گاهی آن یک زمین، به این راحتی نمی‌شود [گفت] این زمین کجایش افضل از بعضی [قسمت‌های دیگر] است که تقسیم [جوری باشد که] به کسی ظلم نشود. مشاعاً باشد، تفکیکاً باشد، مغازه است… این‌ها را ببینید. لذا می‌گوید یک یکپارچگی در آن بوده که هر کدام [از ورثه] بخواهند… این‌ها نصیب مفروض یعنی جوری این را افراز بکنند که این افراز کاملاً با بقیه، به اصطلاح، معلوم باشد و جدا باشد. «و لذا یستعمل الفرض فی معنی الوجوب». وقتی که ما می‌خواهیم بگیم، به اصطلاح، «فرائض» یعنی واجبات، در این هم به کار رفته، چون آن صُلب بودن و محکم بودن و استقامت در آن دیده شده است. «فی معنی الوجوب، لکون اتیانه و امتثاله مقطوعاً معیناً من غیر تردد. و النصیب المفروض هو المقطوع المعین». «و فی الآیة اعطاءٌ للحکم الکلی و تشریعٌ لسنّةٍ حدیثةٍ غیر معلوفة». یعنی تأسیس است. [یک سنت] جدید و غیر مأنوس. قبلاً نبوده. دارد یک حکم تأسیسی را بیان می‌کند. و لذا با این نگاه ببینید، حکم تأسیسی، به‌خصوص در جایی که می‌خواهد بیاید که حکم سابق بوده، باید آن را بردارد تا این به جایش بنشیند. یک موقع یک حکم تأسیسی برای مسئله مستحدثه‌ای است که تا به حال سابقه نداشته؛ حکم برای او راحت‌تر است تا جایی که حکم سابق داشته [و] حکم جدید می‌خواهد بیاید آن حکم سابق را بردارد. اینجا کار خیلی سخت‌تر است. «[سنة] غیر معلوفةٍ فی اذهان المکلفین، فإن حکم الوراثة علی النحو المشروع فی الاسلام لم یکن قبل ذلک مسبوقاً بالمثل، و قد جرت العادات و الرسوم علی تحریم عدةٍ من الورثة، فجرت العادة بین الناس جری الطبیعة الثانیة». [طوری که] احتمال خلاف دیگر نمی‌دادند که این تغییر کند. برایشان یقینی بود. «بحیث تسور النفوس لو قُرع بخلافها اسماعهم». نفوس را این‌جوری به شورش وا می‌داشت که بخواهی تغییرش بدهی. «و تحرک العواطف الکاذبة». عاطفه‌ها و آن محبت‌های… از روی محبت گاهی اظهار محبت [و] این کارها را می‌کردند که منتها این عاطفه، عاطفه کاذبه بوده است. «و تحرک العواطف الکاذبة» که بیاید در مقابل این حکم بایستد. لذا پیغمبر در تک‌تک این احکامی که تثبیت کرد، آنجا جنگید تا این‌ها ثابت بشوند و بمانند. نه اینکه به صرف اینکه نازل شد، همه قبول کردند. دقت می‌کنید؟ یعنی برای هر کدام از این‌ها… اگر یادتان باشد، حکم شرب خمر بود، حکم، در حقیقت، تحریم ربا، حکم… در این‌ها هر کدامش را پیغمبر جنگید تا تثبیت کرد. حتی بین نزدیک‌ترین یارانشان وقتی این حکم می‌آمد، برانگیخته می‌شدند، ناراحت می‌شدند. چون بعضی‌ها سابق بر این هم یک کارهای این‌جوری را کرده بودند و برایشان آن سابقه‌شان هم زیر سؤال می‌رفت. هرچند عطف به ماسبق نمی‌شد، اما برای این‌ها… کأنه دنبال این بودند آیا ما هم باید جبران بکنیم؟ حالا پولی که طرف خورده [و] برده و برایش سخت بود دیگر. هر کدام از این احکام [را] جنگید تا تثبیت شد. منتها ما همین یک آیه را می‌شنویم و خیالمان راحت است [که] آیه نازل شد و حکم را بیان کرد. بله، «فتحرک العواطف الکاذبة لو قُرع بخلافها اسماعهم». وقتی که گوش‌های این‌ها می‌شنید که این‌ها خلاف آن چیزی است که در وجود این‌ها، به اصطلاح، محقق شده بوده [است].

ان‌شاءالله خدای سبحان به ما توفیق دهد این احکامی را که لایق دید این امت را، امت خاتم را که این‌جور احکام لطیفش را بیان بکند، این ان‌شاءالله [توفیق دهد که] عامل به آن‌ها و اقامه‌کننده این فرهنگ و احکام الهی باشیم.و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *