بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صلاة و سلام علی محمد و آله الطاهرین، [و علی] محمد و آل محمد و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
مقدمه: الگوی موفق اقتصادی در صدر اسلام
در بحثی که به مناسبت آیه (سوره شریفه نساء، ۴:۵) که [در آن اشاره شده که] اموال مربوط به مجتمع است، به بحث سرمایهگذاری برای تولید که شعار سال هم هست، پرداختیم و نگاه قرآنی و روایی را به مسئله داشتیم، بیان میکردیم که در روایات ما چگونه آن تشویق به سرمایهگذاری را به گونهای انجام دادند که در یک مدت کوتاهی، مسلمانها از وابستگی کامل در مسائل اساسی و حتی کالاهای اساسی مثل گندم در مدینه و مکه، به کسانی تبدیل شدند که در مسئله تصمیمگیر و تأثیرگذار شدند؛ به طوری که دشمنانشان نامه مینوشتند و تقاضا میکردند که اجازه دهید در حقیقت، این [کالاها] به ما هم برسد. یعنی به طوری شد [که] کاملاً مسئله [برعکس شد و] کسانی که تحریم میشدند، تحریمکننده شدند و این [مسیر] از تحریم شدن به تحریمکننده شدن، مسیر خیلی طولانیای است؛ [همان] مسیری که امروز هم ما مبتلا به آن هستیم.
از وابستگی تا استقلال اقتصادی
و این مسیر را پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در طول چند سال کوتاه، یعنی چهار پنج سال بعد از اینکه حاکمیت در مدینه شکل گرفت، توانستند در عرصههای مختلف بازار و تولید و تأثیرگذاری و سرمایهگذاری و تشویق مسلمانها به نوع سرمایهگذاری و نگاه تجارت جهانی که چگونه با تجارت جهانی ارتباط برقرار کنند، [طی کنند] و تشویق کردند. همچنین در سیره حضرات معصومین، چه امیرمؤمنان علیهالسلام و چه زمان امام صادق علیهالسلام، امام باقر علیهالسلام و [سایر] حضرات معصومین، یارانشان را برای تجارت، آن هم با نگاه جهانی که از منطقهای فراتر برود و از درون کشور بالاتر برود، سوق میدادند تا در عرصههای جهانی نگاه [بلندی] در اقتصاد داشته باشند تا تأثیرگذاری بیشتری ایجاد بشود.
ضرورت تطبیق قواعد تجارت با فرهنگ توحیدی
خب قطعاً وقتی که یک کشوری در این عرصه میخواهد قدم بردارد و یک جمع تازه تأسیس شده [و] یک مکتب جدیدی میخواهد در اینجا قدم بردارد، اینجور نیست که مسائل تجارتش با آنچه که قبلاً بوده یکسان باشد؛ آن هم با نگاه اسلامی که یک حقیقت اجتماعی و توحیدی است. حتماً قواعد تجارت باید با این فرهنگ و نگاه توحیدی هم تناسب داشته باشد. لذا در کنار اینکه حضرات علیهم السلام به بحث تجارت خیلی میپرداختند و اینجور تشویق میکردند، قواعد و قوانین را هم جعل و بیان کردند و در کنار قواعد و قوانین که این همه کتابهای متعدد اقتصادی را در فقه شکل داده، چه در معاملات و چه در انواع، به اصطلاح، قراردادهای مختلفی که در ابواب فقهی ما ثبت و ضبط شده، آن نگاه اخلاقی را که پشتوانه بر این مسئله هم باشد، آنها را هم قرار میدادند.
نظارت امیرالمؤمنین (ع) بر بازارلذا دارد که امیرمؤمنان علیهالسلام در زمان خلافتشان هر روز، [و این] خلاصه جالب است، هر روز به بازارهای مختلف سر میزدند. آن هم تازیانهشان در دستشان بود با یک نگاه خوفی در کنارش. یعنی در کنار آن تشویقها که دلالها را تاجر کردند، یعنی کسانی که خودشان دلال بودند با خطابات و تکریم حضرات، دلالها را به سمت تجارت سوق دادند و بعد از اینکه به سمت تجارت سوق دادند، با نگاه اخلاقی اینها را کنترل میکردند. لذا دارد [که] هر روز حضرات در حقیقت به بازار میآمدند و آنجا، در حقیقت دارد [که] هر روز سر میزدند، آن موقع اینها را چکار میکردند؟ «یَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ، اتَّقُوا اللهَ». بعد میفرمودند: «قَدِّمُوا الِاسْتِخَارَةَ، وَ تَبَرَّکُوا بِالسُّهُولَةِ». مراقب باشید که شغل تجارت، یک ارتباط وثیقی با دنیاست [و موجب] شدت توجه به دنیاست. در کنار اینکه یک کار لازمی است، اگر کسی میخواهد توی کاری که توجه به دنیا شدیدتر است وارد شود، مراقبت بیشتری هم میخواهد تا دنیا او را نبرد.
پس اگر انسان یک موقع کنار رودخانه ایستاده، [با زمانی که] میخواهد توی رودخانه مواجی که مانند سیل در آن دارد حرکت میکند وارد بشه، [متفاوت است]. لازم هست وارد بشود. اگر کسی میخواهد اینجا وارد بشه، حتماً باید خودشو محکم بسته باشد تا این آب او را نبرد. اگر میخواهد بره کسی را هم نجات بده، [و] کار خیری را هم انجام بده، باید خودش را محکم بسته باشد. لذا تعبیر حضرات این بود که با تازیانه اول میرفتند؛ نه اینکه کسی را اول تازیانه بزنند، اما این خودش نشاندهنده یک چی بود؟ یک اقدامی که تداعی دفع از بدی بکند. یعنی تاجر بداند [که] ناظر دارد.
تجارت، میدان جهاد با نفس
همانجوری که در آن روایت فرمود که مزاج تجارت اگر از ابتدا مراعات نشود، از تجارت، چی فرمودند؟ تاجر چی هست؟ «التاجر فاجر». [منبع دقیق حدیث یافت نشد، اما مضمون آن در روایات متعدد آمده است]. یعنی در نگاه اول نمیخواهد تخطئه تجارت بکند، میخواهد خطر تجارت را که توجه به دنیاست، گوشزد بکند که کسی که اینجا وارد میشود خیلی باید مراقب باشد. اگر کسی وظیفه میبیند، و وظیفه هم هست و شاید وجوب هم گاهی داشته باشد، برای اینکه کسی به این عرصه و میدان وارد بشود، ولی در عین حال اینجا محل، در حقیقت، خطر است. چنانچه اگر یک کسی به میدان جنگ برای خدا وارد بشود، خب تو میدان جنگ نمیشه بگه حالا چون میدان جنگ واجب است، تو بیباک برو، هرجوری برو. نه، باید با تمام تجهیزات محافظتی، دفاعی [و] سلاح آماده باشد تا در میدان جهاد وارد بشود. اینجا هم از عرصههای جهاد است، منتها جهاد با شیطان است. باید برای خودکفایی جامعه دینی به این عرصه وارد شد، باید اینجا قدم گذاشت، اما یک میدان جنگ است. حالا میدان جنگ بودنش را روایاتش را عرض میکنیم که واقعاً میدان جنگ است. غیر از آنکه خود تجار [و] دشمنان، به اصطلاح، کشور اسلامی توطئه دارند برای این کار، شیطان اولین کسی است که برای این میدان نقشه کشیده، برنامه دارد تا اینکه کسی آنجا سالم برنگردد.اگر ما این را میدانیم و بدانیم و معلوم باشد که طبیعت بازار همین مسئله است که برای انسان غفلت ایجاد بشود، اما باید به این عرصه وارد شد یا نه؟ باید ترکش کرد؟ میگه نه، لازمه یک کشور اسلامی است. بقای کشور اسلامی به این است. خودکفایی کشور اسلامی به این است. پس گاهی وجوب عینی یا کفایی پیدا میکند برای مؤمنان که ورود پیدا بکنند.
هدفگیری برتری اقتصادی در جهان اسلام
بلکه حتی اگر ما باور به این داریم که نه فقط برای تأمین نیاز کشور اسلامی باید به عرصه اقتصاد وارد شد، بلکه برای اینکه دست برتر را در جهان داشته باشیم، در عرصه اقتصاد باید وارد شویم. نه به مقداری که فقط نیاز کشور را فراهم کند لازم باشد، بلکه برای دست برتر؛ که این [قاعده] «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» در عرصه اقتصاد باید کاملاً تجلی پیدا کند که علو اسلام در اینجا [نمایان شود] که دیگران خودشان را محتاج ببینند، ببینند لازم است به این در [مراجعه کنند]. الان چطور است که یک کشور کافری مثل، در حقیقت، آمریکا، مردم دیگر کشورها محتاج به این هستند که از مثلاً آن ارز رایجش چکار بکنند؟ همه در حقیقت او را قبول داشته باشند. ارزیابیها همه با او، قیمتگذاریها همه با او شکل میگیرد. این، مصداق کامل مقابله با [قاعده] «الاسلام یعلو» است. اسلام نمیتواند [این را بپذیرد]. اینور میگه توی شهر اسلامی حق ندارد یک ساختمان، [یعنی] بلندترین ساختمانهای شهر مربوط به کفار باشد، چون مصداق [نقض قاعده] «الاسلام یعلو» است؛ یعنی آنها برتر هستند.
این حتی اگر که توی نظام شهرسازی ما، ما این را قائلیم، در نظام مالی و اقتصادی، چشم ما به دنبال این باشد که اقتصاد در حقیقت آن کشور کافر چگونه باشد، آن ارزش چگونه باشد [تا] ما خودمان را با او تنظیم کنیم، این بلندترین ساختمان نگاهی است که همه مردم ما در کشور ما ببینند تغییرات این ارز چه تأثiri در تمام زندگی اینها میگذارد؛ یعنی آن دست برتر برای اوست. قطعاً قطع این دست برتر به هر طور ممکن لازم است. پس باید در نظام اقتصادی، نه فقط قطع این دست لازم است اقدام بشود، بلکه باید به طوری بشود که آن ارز رایج کشور اسلامی دست برتر را در جهان پیدا کند. پس این ورای فقط استقلال است، بلکه ما هدفگیریمان برتری هم هست؛ نه برتری که بخواهیم ظلم کنیم و زور بگیم، بلکه برتری که هدایتگری در آن ایجاد بشود. یعنی از این استفاده کنیم برای چی؟ برای هدایتگری، برای اینکه دلها را به سمت این، به اصطلاح، میل ایجاد کنیم.
الگوی مدیریتی حضرت یوسف (ع) در بحران اقتصادی
یادم نیست، نمیدانم در رابطه با حضرت یوسف سلام الله علیه برایتان عرض کردم یا نه. یوسف سلام الله علی نبینا و آله و علیه السلام، وقتی که جریان قحطی پیش آمد، خب، خیلی عرض کرده بودیم توی جلسه یا نه اخیراً اینجا، که یوسف وقتی که قرار بود قحطی پیش بیاید، این در حقیقت از زندان آزاد شد و وزیر خزانهداری یا بگویید عزیز مصر [و] وزیر خزانهداری مصر شد. برنامهریزی کرد به طوری که این ۷ سال که جمع کردند، بعد ۷ سال دوم که قحطی بود، هر سال کاری که کرد خیلی زیبا بود. آنجا ثروتمندانی که متکبر بودند، بردهداری میکردند، ضعفا را تحت فشار قرار میدادند و به خصوص بعضی از، خلاصه، [افرادی] که اینها مقابل با، خلاصه، یا ادیان کافری که مقابل با بنیاسرائیل هم بودند و با جریان توحید هم بودند، سال به سال وقتی که داشتند گندم را میفروختند بعد از [شروع] سالهای قحطی، هی قیمت را میبردند بالاتر.
تبدیل بحران به فرصت
هر سال از آن سیلوهایی که جمع کرده بودند، برای ثروتمندان [قیمت داشت اما] برای محرومین چی قرار داده بودند؟ به قول حالا امروز میگن کوپن قرار داده بودند، مجانی بود، سهمیه داشتند. اما برای ثروتمندان برای مایحتاجشان قیمت قرار داده بودند. آن ثروتمندانی که در آن ۷ سال ذخیرهسازی شراکت داشتند، آنها تسهیلاتی داشتند، اما آنهایی که پشت کرده بودند و خودشان را مقابل قرار داده بودند، حالا هر سال، یک سال مثلاً اینها زمینهایشان را به نام یوسف کردند تا بهشان، به اصطلاح، گندم بدهد تا بمانند. سال دیگری مثلاً آمدند خانههایشان را به نام یوسف کردند، تا به نام یوسف یعنی به نام دولت و حاکمیت. بعد [از] سالی، تا سال آخر، اینها، [که] این خیلی جالب است، خودشان را همه امضا دادند که ما عبد حاکمیت [و] عبد یوسف شدیم. و این بنده شدن، یعنی این [که] خودشان را گرو گذاشتند تا چی بشه؟ تا سهمیه پیدا کنند.
ایجاد ساختار اجتماعی توحیدی
بعد از آنکه این مسئله پیش آمد، بعد از سال هفتم، آن موقع یوسف سلام الله علیه آنجا آمد یک برنامهای را چید که در راه خدا اینها را آزاد کرد. ولیکن جامعه به سمت، در حقیقت، تعادل پیش رفت. یعنی آن کسانی که نداشتند با آن کسانی که داشتند ولی ظالمانه برخورد میکردند، در یک، در حقیقت، مستوای متناسبی قرار گرفتند که آنها هم زمینه پیدا کردند. کسانی که به صورت برده بودند ولی افق فکری و کاری قویتری داشتند، بیایند در میدان [و] خودشان را، در حقیقت، چکار بکنند؟ عرضه بکنند و نشان بدهند. به طوری که دستاندرکاران کار پخش مایحتاج، که اینها آدمهای، بالاخره، کادرهای حضرت یوسف کسانی بودند عمدتاً از طبقه چی؟ از طبقه بردگان، از زندانیانی که یوسف در آن دوره با آنها در زندان بود و اینها را ساخته بود. که حالا یک کار برنامهریزی دقیقی [بود] که جامعه یک دفعه به سمت توحید یک گرایش عجیبی پیدا کرد با این فعل یوسف. که اینها دیدند این کار فقط از یک موحد برمیآمد در عینی که به کسی ظلم نشد. یعنی همه با رضایت [بود]، چون آن شخصی هم که نداشت، جانش در خطر بود، حاضر بود هرچی دارد بدهد تا گندم [بگیرد]. اینها هم که گندم را احتکار نکرده بودند، ذخیرهسازی کرده بودند با تدبیرات خاصی که بتوانند اینها را اداره بکنند.
با یک تدبیر ببینید این نگاه که از حاکمیت ظلم و جور و ستم و کفر و شرک به سمت حاکمیت چی؟ توحید و عدالت و، خلاصه، مهربانی [حرکت کرد] و کاملاً در چند سال، ۷ سال به اصطلاح دوران رفاه اول و ۷ سال قحطی و سال پانزدهم [که] سال دوباره کشت و کار جدید شد، یعنی توی بازه دوره ۱۵ ساله، یوسف سلام الله علیه توانست چکار بکنه؟ یک ساختار جدید اجتماعی را شکل بدهد. پس میشه توی سالهای کمی با استفاده از شرایط و برنامه دقیق چکار کرد؟ سوار بر آن موجی که موج آسیبزننده است، ولی همان موج را تبدیل کنند به چی؟ به ساختارشکنی غلط و ایجاد ساختار صحیح. یعنی از همان موج سخت استفاده بکنند برای اینکه یک کار جدی جدید را شکل بدهند.
لذا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در، خلاصه، دوران مدینه این کار را شکل داد. توی بازه کوتاه چند ساله، یک دفعه احساس برتری را برای مسلمانها ایجاد کرد، به طوری که مشرکین مکه [که] بازارها دستشان بود، نامه نوشتند به پیغمبر [و] تقاضا کردند که اجازه بدید کاروانهای تجاری برای ما هم، خلاصه، چکار بكنن؟ گندم و اینها را بیاورند. شما اجازه بدید. یعنی [کار] موکول به اجازه [ایشان] شده بود که خب این خیلی نگاه مهمی است.
آداب و اخلاق تجارت در سیره امیرالمؤمنین (ع)
در اینجا امیرمؤمنان میفرمایند تازیانهای در دستشان میگرفتند و یکی در میان بازار [میگشتند]. معلومه کوفه بازارهای متعددی داشته، چون کوفه یک شهر بزرگی بوده، جزو بلاد کبیره در آن دوران بوده. کوفهای که ۱۰۰ هزار جندی در آن چی بودند؟ ساکن بودند، چون مرز حساب میشد. ۱۰۰ هزار، به اصطلاح، جندی و لشکر، که ۱۰۰ هزار لشکر خانوادههاشان را هم که حساب کنید، در آن دوره که جمعیتها خیلی محدود بوده و شهرها خیلی کوچک بوده، شهید ثانی ظاهراً نقل میکند رحمت الله علیه که کوفه در صدر اسلام جزء بلاد کبیرهای بوده که صدق بلاد کبیره برایش میکرده، حتی با معیارهای امروز صدق بلاد کبیره میکرده که انقدر بزرگ بوده.
و خب با این نگاه که بازارهای مختلفی داشته، حضرت هر روز، تعبیر این است [که] هر روز در دوران خلافتشان به این بازارها میرفتند و وقتی حضرت به هر بازاری میرسیدند، با این [کلام] ابتدا [میفرمودند]: «یَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ، اتَّقُوا اللهَ». میگه بازاریها جمع میشدند، به اصطلاح، تا کلام حضرت را بشنوند، میآمدند جمع میشدند و آنجا حضرت اینجور میفرمودند. در بعضی از بیانهاشان: «قَدِّمُوا الِاسْتِخَارَةَ، [از خدا طلب خیر و خوبی داشته باشید و خیر را از خدا بخواهید] وَ تَبَرَّکُوا بِالسُّهُولَةِ، [با راحتگیری با مردم، اموالتان را با برکت کنید. با مشتریان سهل برخورد کنید، سخت برخورد نکنید، راحت بگیرید] وَ اقْتَرِبُوا مِنَ الْمُبْتَاعِینَ، [وقتی کسی برای خرید نزد شما میآید، تکبر نداشته باشید و گوشهای کناری و دور ننشینید. با مردم نزدیک شوید و وقتی برای خرید میآیند، با آنها گرم بگیرید]». (الکافی، طبعالاسلامیه، ج ۵، ص ۱۵۱، ح ۴).
ببینید خود این اخلاق تجارت، خودش آن نخوت و تکبر پولدار شدن را چکار میکند؟ از سر انسان دور میکند. اگر کسی آمد [و] با مردم آن خضوع و خشوع و نزدیکی را در ارتباط پیدا کرد، خب این غیر از آن است که برود آن عقب، به اصطلاح، مغازهاش یا تجارتخانهاش لم بدهد بنشیند و آنجا در حقیقت با تکبر [رفتار کند] و این روحیه میکشاند به اینکه کمکم در تجارتش هم رعایت قوانین را نمیکند و آن ظلم و زورگویی وارد میشود. اما این اخلاق معاشرت در تجارت باعث میشه آن [روحیه] هم از او [دور] بشود. لذا [لازم] است کسی که در تجارت میخواهد وارد بشود، اخلاقیاتی را رعایت بکند که او را حفظ بکند، آدابی را رعایت بکند.
همانجوری که قبلاً هم عرض کردیم، خدای سبحان برای مریم سلام الله علیها سه مقام قرار داد [و] در مقابل آن سه مقام، سه تکلیف، که نشان میدهد هر مقامی یک تکلیفی را میطلبد که باید آن را حفظ بکند. لذا وقتی به مریم خطاب شد: ﴿يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَىٰ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ﴾ (سوره شریفه آل عمران، ۳:۴۲)، بلافاصله دنبالش قرآن میفرماید: ﴿يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ﴾ (سوره شریفه آل عمران، ۳:۴۳). سه انتخاب و مقام از جانب خدا برای مریم، [و] سه تکلیف. چون یکی از آنها هم اجتماعی بود که آنجا داشت که به اصطلاح «وَاصْطَفَاكِ عَلَىٰ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ» [یعنی] تو را بر زنان عالمین برگزید، آن موقع تکلیفش را هم اجتماعی قرار داد: «وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ». این تکلیف مطابق آن مقام است.
لذا اینجا هم اگر کسی میخواهد به تجارت وارد بشود، آن هم با امر الهی، میخواهد به عنوان اینکه این تجارتش عبادتش باشد، تجارتش متجر باشد، متجر به سوی عبادت الهی باشد که «الکاسب حبیب الله» باشد، حبیب خدا باشد، قطعاً باید یک قواعدی را رعایت بکند که منحرف نشود. لذا میفرماید: «قَدِّمُوا الِاسْتِخَارَةَ، وَ تَبَرَّکُوا بِالسُّهُولَةِ، وَ اقْتَرِبُوا مِنَ الْمُبْتَاعِینَ». از کسانی که آمدند ازتان خرید کنند، بهشان نزدیک شوید، ارتباط صمیمانه برقرار کنید، ننشینید آنها فقط بیایند سراغتان.
«وَ تَزَیَّنُوا بِالْحِلْمِ، [چون گاهی پیش میآید مشتری میآید، میبیند و نمیخرد یا سؤالاتی دارد، پس با حلم خود را بیارایید، صبور باشید، یعنی زود از کوره به در نروید و نگویید پس برو، بیخودی آمدی من را اسیر بکنی]». بالاخره مغازهدار بودن، اگر بخواهد تأثیرگذار هم باشد، اینکه عبادت هم محسوب بشود، اخلاق زیادی، در حقیقت، اخلاق مختلفی را این باید با خودش داشته باشد. «تَزَیَّنُوا بِالْحِلْمِ».
«وَ تَنَاهَوْا عَنِ الْیَمِینِ، [بپرهیزید از اینکه قسم بخورید برای اینکه مشتری شما زود باور کند. زود چکار کنید؟ یک قسمی بخورید که این اینجوری است. از قسم خوردن بپرهیزید] وَ جَانِبُوا الْکَذِبَ، [از دروغ خودتان را حفظ بکنید و دور باشید] وَ تَجَافَوْا عَنِ الظُّلْمِ، [از ذرهای از ظلم هم خودتان را جدا نگه دارید. تجافی یعنی کندنی که اصلاً آنجا نباشی. وقتی انسان از رختخواب بلند میشود دیگر در رختخواب نیست، میگویند تتجافی. این در حقیقت تجافی کرد. میگوید نسبت به ظلم، از آن جدا شوید] وَ أَنْصِفُوا الْمَظْلُومِینَ، [نسبت به کسانی که بهشان ظلم شده انصاف داشته باشید، یعنی آنجا هم مراعات ویژه نسبت به آنها بکنید]». (همان، ح ۵). حالا هر کدام از اینها جایی برای توضیح دارد.
خب «وَ لَا تَقْرَبُوا الرِّبَا»، [بین تجارت و بیع و ربا مرز خیلی نزدیک است]. همانجور که در روایت قبل فرمود، روز قبل گفتم، مثل حرکت مورچه است روی یک سنگ که چقدر صدا دارد؟ پایین [است]. پای یک مورچه حرکتش روی سنگ، حالا بعضی روایات دارد در شب تار، درسته؟ در شب تیره، اصلاً صدایی و احساسی صورت نمیگیرد. میگه ربا فاصلهاش با بیع اینجوریه، یعنی انقدر به هم نزدیکند و تمایزشان انقدر سخت است. لذا کسی که میخواهد در این عرصه وارد شه، باید خیلی [مراقب باشد]. «وَ لَا تَقْرَبُوا»، مراقب باشید که به ربا نزدیک نشوید. این نزدیک نشدن گاهی از روی غفلت استها، از روی عمد هم نیستها. اما قطعاً اگر کسی میخواهد به این نزدیک نشود، لازمش این است که قواعد را خوب بشناسد، قوانین دین را خوب بشناسد تا مرز بین این دو تا را خوب بداند.
«وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزَانَ». وقتی کیل و میزان میکنید، مراقب باشید، «اوفوا»، آنجا وفا بکنید، کاملاً درست انجام بدید، سهلانگاری نکنید. سهلانگاری در کیل و میزان غالباً چجوری میشود؟ میبینید مثلاً کمتر از ۱ کیلو را ۱ کیلو حساب میکند، این سهلانگاریه. یعنی لااقلش این است که کیلو، کیلو باشد. کمتر، مثلاً روی این قوطیها مینویسن که به اضافه منهای فلان قدر، ولی اگه شما وزن بکنید میبینید همیشه آن طرفش چربیده. حالا این مال این است که دستگاه پر میکند که ممکنه یه خورده زیادتر بریزه، یه موقع کمتر. اما اگر متعارف ۵۰٪ بالای این بود، ۵۰٪ پایین این بود [مشکلی نبود]. آدم، من داشتم پریروز میآمدم همین درس، دیدم یک ماشینی از این نوشابههای چیز بار زده داره میبره، نگاه کردم دیدم انقدر سر، به اصطلاح، همه نوشابهها، نوشابه خانواده بود، تقریباً حدود ۷ سانت [خالی بود]. به آن راننده گفتم، گفتم ببین، این یک ذره گلوگاهش عادی بود که موقع [بسته شدن] نباشد، اما انقدر دیگه؟ این الان نزدیک یک لیوان از این خالی شده، نیستش. همهشان هم همینجوری بودند چون از این به اصطلاح… بله. [حضار: بقیهاش گاز است.] بقیهاش گاز است. قبلاً گاز نبود ولی حالا چی شده؟ حالا بالاخره گاز پر [میکنند]. این در حقیقت کمفروشیه. یعنی این کمفروشی است که این مقداری که [کم شده]، شیشه که بزرگتر نشده، آن ظرفش که [همان است]. این همون، قبلاً آن مقدار بود، همه میدیدند. الان هم مشهود است که [کم است]. یا مثلاً میبینید پنیر را گرفتید باز میکنید بعد همهاش این طرف [جمع شده]. میگه دستگاه [اینطور پر میکند]. خب دستگاه [اگر اینطور است]، نصفش اینوری باشه، نصفش هم باید آنور [باشد]. اگه دستگاه همهاش اینوریه، خب بزن انقدر [بیشتر]. یعنی چرا؟ وزن [کم است]. این «أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزَانَ» نیست.
یا میفرماید: ﴿وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ (سوره شریفه اعراف، ۷:۸۵). مراقب باشید کمفروشی نکنید و در ارتباط با مردم، در حقیقت، شما پیمانههایتان را درست بگیرید و از حق مردم چیزی فروگذار نکنید. «وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ» که اینم دو… ادامه کلام حضرت است. ﴿وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ﴾ (سوره شریفه اعراف، ۷:۸۵). اینها فساد در ارض است. یعنی در اقتصاد مردم که شما اختلال ایجاد کردید، فساد در ارض است. این اگر فساد در ارض شد، آن وقت فساد در ارض در نگاه کلانش، کسی که مفسد فی الارض میشود، گاهی از کارهای کوچیک است، اما همین کارهای کوچیک، آن تخممرغ دزد چی میشود؟ شتر دزد میشود. درست گفتم؟ که از همین جا شروع میشه. یعنی گاهی انسان حالا مثلاً میگه که یک مثلاً ۵۰ سیسی، چی میگن؟ حالا میخوایم سیسی نگیم چی چی میگن؟ بله میلیلیتر. ۵۰ مثلاً میلیلیتر اینها مثلاً کم میگذاره. بله. اگر بخواد، این ۵۰، اگه زورش برسه، روش بشه، این ۵۰ میلیلیتر را تبدیل میکنه به ۱۰۰ میلیلیتر. یعنی کمکم این [کار را میکنند]. یعنی اول هم ۱۰ میلیلیتر کم میکرد. بعد حساب کنید در یک کارخانهای که مثلاً چند هزار شیشه در روز، اینها چندین هزار شیشه اینها پر میکنند، هر یه دونه اینها چقدر میشه؟ آن وقت اگر شد ۵۰ میلیلیتر چقدر میشه؟ اگر شد ۱۰۰ میلیلیتر چقدر میشه؟ یعنی این [فرد را] حساب کنید، چقدر این اگر زورش میرسید حاضر بود بطری خالی بدهد [و] مردم را گول بزند. وقتی کسی دارد این کار را میکند، اگه سر خالی میده، چون مردم اینجور مجبورن بخرن. اگر خالی باشه نمیخرن. این اگر… یعنی این فساد در ارض است. یعنی اکل مال به باطل است. ﴿لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۱۸۸). که این پولی که در قبال این داده شده، آن مقداری که کالا نبوده، اکل مال به باطل است، حرام است، خوردن آن در زندگی او، زندگیاش را تباه میکند، نسلش را تباه میکند.
خب این توی معاملات همینجوریه. حتی دارد در بعضی روایات میگه تو متر که میکنید، مراقب باشید [و] چربش کنید. توی کیلو که میکنید، اگر احتیاط کنید از آنور چربش کنید، یک ذره بیشتر بذارید تا یقین کنید که حتماً اندازه چی شده؟ رعایت شده. این استحباب دارد. وجوبش در اندازه است، اما استحبابش در چی هست؟ در اضافه است که قدری چربش کنید؛ که کسبه قدیم اینجور [روشی] را داشتند.
این نگاهی که اگر انسان به کسب و کار بکند، میبینه از همین جا… خدا رحمت کند حضرت آیتالله بهجت را، ایشون میفرمودند وقتی اسم یزید و شمر و عبیدالله هم میآمد، میگفت فکر نکنید که دیگه ما از اینها بری هستیمها، برای ما پیش نیامده، وگرنه ممکنه از اینها شقیتر بشیم. خب کسی که مال مردم را اینجوری با علم به اینکه دارد کم میگذاره و میفروشه، خب خدا میفرماید، امیرمؤمنان هم میفرماید این از مفسدین است، این فساد در ارض است. خب اگر این فساد است، این فساد اگر روش بشه، قدرت بیشتری داشته باشه، بداند مردم بازم میخرن، هرچی کمتر نمیکند؟ این زندگیها را تباه نمیکند؟ در کالاهای اساسی که مردم اساس احتیاج را بهش دارند، اگر آردش مثلاً فاسد شده باشد، این میریزه دور تا بگه که مردم مریض نشن؟ میگه نه، مردم بخورن، من آردم حروم نشه، من آردم به درد [نخور نشود و] پول بشود. یا توی کالای مصرفی، مردم مریض بشن عیب ندارد، برای من فروش برود، من ضرر نکنم. اینجور میشه دیگه. کسی که دارد اکل مال به باطل میکند، در تمام مراتبش توجیه هم برای خودش میکند. گاهی ممکنه یک تسبیح هم دستش بگیره، ذکر خدا هم بگه. اینم ممکنه. با ذکر خدا هم این [کار را بکند]. ذکر خدا آن است که مال، در حقیقت، حلال باشد. حلال و حرام اساس ذکر است، نه سبحان الله گفتن تنها. بله. کسی که حلال و حرام را رعایت کرد، آن موقع سبحان اللهاش هم اثر دارد.
بازار، عرصه جهاد و ذکر الهی
این نگاه را در کلمات… حالا نشد امروز که اذان شد، میخواستیم روایات متعددی را بخوانیم، به خصوص چند تا روایت نوشته بودم که بازار مؤمنین چجور شیطان بهش طمع میکند که چند تا روایت مهم و زیبایی است. که [این] تخطئه بازار نیست، بلکه، به اصطلاح، توصیف بازاری است که محل جهاد است؛ توصیف بازاری است که محل جهاد است. که اگر کسی، تعبیر بعضی روایات این است که اگر کسی در بازار وارد شد و آنجا توانست، آنجا توانست ذکر خدا را داشته باشد، یعنی رعایت حلال و حرام، «فَمَنْ سَبَّحَ فِیهَا تَسْبِیحَةً» [اگر در آنجا یک تسبیح بگوید]، در آنجا توانست رعایت بکند، «کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِهَا أَلْفَ أَلْفِ حَسَنَةٍ» [خداوند برای او یک میلیون حسنه مینویسد]. [منبع دقیق حدیث یافت نشد، اما مضامین مشابه در کتب روایی وجود دارد]. چون آنجا دار لهو و سهو و غفلت است، دارد دنیا انسان را چکار میکند؟ [غافل] میکند. آنجا ذاکر بودن مهم است. انسان در یک محیط سربسته دربسته گناه نکند خوب است، اما اگر توانست بیاید در میدان و صحنه، آنجا خودش را حفظ کند، به خصوص صحنهای که حضور لازم باشد، مثل، مثلاً، صحنه بازار اقتصادی که لازم است در حقیقت مسلمانها در آنجا حضور داشته باشند، اما آنجا را تبدیل کند به چی؟ به اینکه آنجا مسبّح است، یعنی حدود را رعایت میکند، یعنی مراقب است که حدی زیر پا گذاشته نشود. «تلک حدود الله». حدود خدا در بازار زیادتر است و لذا رعایتش سختتر است. همچنان که انسان وقتی محرم میشود، حدود بیشتر میشود. وارد بازار که میشود، آنجا شیطان مسلطتر است، دنبال شکستن حدود آنجا قویتر [است]. حالا روایتش را باید میخواندیم که چقدر شیطان از بازار استفاده میکند و چه، به اصطلاح، بسیج نیرویی برای بازار دارد که آنجا محل جهاد عظیم با شیطان است.که انشاءالله خدای سبحان همهمان را حفظ بکنه. از جمله کارها این بود که امیرالمؤمنین علیهالسلام، اینم به عنوان آخرین ختم کلام بگیم، امیرمؤمنان علیهالسلام مقید بودند و پیغمبر اکرم مقید بودند که عمدتاً خریدهایشان را خودشان از بازار انجام بدهند تا قیمت دستشان باشد، تا خود این یک نحوه چی باشد؟ نظارت باشد. که یک موقع گزارش میدهند، یک موقع آدم در کف چی هست؟ در کف بازار است، میرود قیمتها را میبیند. اینم یکی از کارهایی بود که رعایت میکردند، نه [اینکه] با واسطه برایشان [خرید کنند]. لذا خودشان میرفتند. از امیرالمؤمنین دارد [که] خودشان برای لباس خریدن میرفتند، خودشان برای تهیه غذا میرفتند، با اینکه خدمتکارانی داشتند، مقید به این بودند که اینها خودش یک حضور در میدان و صحنه و بودن در، به اصطلاح، متن جامعه بوده که مطلع باشند که اگر گرفتاری است بدانند و قیمتگذاری را هم آنجا ببینند، قیمتها را [بررسی کنند].
نتیجهگیری: ضرورت جهاد اقتصادی با رویکرد اخلاقی
انشاءالله خدای سبحان [ما را] به این صحنه کارزاری که ۴۵-۴۶ سال از انقلاب گذشته، یکی از ضعفهای اساسی کشور ما همون، در حقیقت، اقتصاد ماست که الان هنوز درگیرش هستیم و یک علتش هم این است که قواعد و اخلاقیات و حضور مؤمنین در این عرصه با حفظ آن اخلاقیات و بستن خودشان به، در حقیقت، یک عرصهای که محکم بمانند [و] غرق نشوند، -بعضی مؤمنین رفتند ولی غرق شدند- [و] محفوظ بمانند، برای این ساز و کاری نچیدیم که کسی در این عرصه لازم است وارد بشود اما حفظ هم بشود. انشاءالله خدا ما را در این عرصه موفق بگرداند. حوزه هم در این عرصه البته وظیفه جهاد تبیین و ساختارسازی را دارد.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.