سلام علیکم و رحمة ‌الله بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم وأهلك أعداءهم أجمعين إلی یوم الدین.

مقدمه‌ای بر بحث مالکیت و جریان ثروت در جامعه اسلامی

در محضر سوره [شریفه] نساء بودیم و از سوره [شریفه] نساء به مناسبت آیه ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾ (سوره شریفه نساء، ۴:۵) – که البته در متن به صورت “ولا تعطفها اموالکم التی جعل الله لکم قیاما” اشاره شده بود و به نظر می‌رسد اشاره به مفهوم این آیه است – به سوره [شریفه] توبه، آیه کنز رجوع کردیم و از آنجا این بحث ادامه پیدا کرد تا به روایات ذیل آیه رسیدیم. موضوع بحث اصلاً این بود که همه سرمایه یک، به اصطلاح، جامعه، مربوط به مجتمع است و فقط مربوط به افراد نیست، در عین اینکه افراد مالک هستند و مالکیتشان در نظام دین امضا شده است. اما در عین حال، این مالکیت‌ها مقید و محدود به این است که نظام جمع، بهره‌مندیش به طوری باشد که ضروریات آن مجتمع محقق شده باشد.

نقش زکات، انفاق و قرض‌الحسنه در گردش مال

و لذا دین، زکات را از یک سو قرار داده [است] و از سوی دیگر، منع کنز کرده [است] که مال باید در جامعه جریان پیدا کند؛ و زکات یکی از مواردیست که مال را به جریان می‌اندازد و به دنبالش انفاق‌های مستحب است؛ به دنبالش قرض‌الحسنه هست که آن هم باز به نحوی این خون را در جامعه به جریان می‌اندازد که ثروت یک جا انباشته نشود و از حرکت بماند؛ و باز دنبالش سرمایه‌گذاری‌ها برای تولید [است] و اشتغال‌زاییست که باز هم سرمایه به کار می‌افتد [و به گردش در می‌آید]. و لذا نگاه دین این است که اگر کسی طوری حرکت کرد که سرمایه را انباشته کرد و این را از کار انداخت، [این عمل] اطلاق کنز می‌شود. حالا ممکن است این [کار را] پنهانی بکند، در یک گوشه پنهان [کند]؛ ممکن است در یک جای علنی این کار را بکند؛ ممکن است قارون باشد [و] کنزش را به دیگران عرضه هم بکند [و] نشان بدهد تا دل دیگران را آب کند. و این [سرمایه‌گذاری] که در جامعه برای اشتغال‌زایی [انجام می‌شود] که سرمایه، ملک مالک است اما به کار افتاده، این هم خلاصه مطلوب و به اصطلاح مورد تأیید دین است که [به آن] کنز اطلاق نشود. یا اگر کسی قرض‌الحسنه به کسانی [که] لازم داشتند داد، این هم باز جریان انداختن مال است که در یک جا متراکم نشود؛ و همچنین آنجایی که انفاق مستحب یا زکات واجب لازم است.

بررسی روایتی از امام صادق (ع) در مورد زکات و سایر حقوق مالی

در این نگاهی که داشتیم، روایتی را جلسه گذشته در محضرش بودیم که این روایت نیمه‌کاره ماند [و] قسمت آخر روایت باقی ماند. مقصود روایت این بود که ابی‌بصیر از امام صادق علیه‌السلام نقل می‌کند – در حالی که ما خدمت امام صادق بودیم؛ در [کتاب] الکافی الشریف این روایت آمده [است]- که اگر کسی زکات داد، صاحب [مال]، آن کسی که زکات داده، این مدح نمی‌شود به عنوان اینکه بگویند: «بارک الله! زکات مالت را دادی!» چون زکات واجب است؛ این امر واجب، دیگر حق فقرا در مال اغنیاست [و] باید بدهد؛ اگر ندهد، مستحق عقاب است، اما اگر بدهد، مستحق مدح در جامعه نیست که بگوییم به یک کار لازم واجبی که کسی انجام داده و اصلاً حق دیگری در این مال بوده، حق دیگری را داده، [باید مدح شود]. چنانچه اگر کسی دینی از دیگران بر گردنش باشد و ادا کند، این مستحق مدح نیست، چون دین را ادا کرده [است و] باید ادا می‌کرده [است]. تعبیر این است که: «إِنَّ الزَّكَاةَ يُذَمُّ بِهَا صَاحِبُهَا وَ إِنَّمَا هُوَ شَيْ‏ءٌ ظَاهِرٌ، إِنَّمَا حُقِنَتْ بِهَا الدِّمَاءُ وَ سُمِّيَ بِهَا الْمُسْلِمُ، وَ لَوْ لَمْ يُؤَدِّهَا لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ، وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ فِي أَمْوَالِكُمْ غَيْرَ الزَّكَاةِ.» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۳، ص ۵۰۳، ح ۹) [ترجمه: «همانا صاحب زکات به واسطه [فقط پرداخت] آن مذمت می‌شود (اگر به آن اکتفا کند و حقوق دیگر را ندهد)، و آن چیزی ظاهری است، همانا خون‌ها به وسیله آن حفظ می‌شود و مسلمان به آن نامیده می‌شود، و اگر آن را نپردازد، نمازش از او پذیرفته نمی‌شود، و همانا بر شما در اموالتان غیر از زکات [حقوق دیگری نیز] هست.»] [یعنی] این تازه «إِنَّمَا» این زکات تشریع شد تا اینکه دماء این‌ها محفوظ بماند؛ یعنی مرز اسلام است که اگر کسی نداد، [از اسلام] خروج حساب می‌شود و خونش از آن محقون‌الدم بودن و محفوظ بودن خارج می‌شود. و [کسی که] به این در حقیقت اعطای زکات، مسلمان سمی [نامیده می‌شود] که اگر نداد «لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ». «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ فِي أَمْوَالِكُمْ غَيْرَ الزَّكَاةِ». آنجایی که مستحق مدح است، آن غیر زکات‌هاست؛ زکات‌ها مستحق مدح نیست. «فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ وَ مَا عَلَيْنَا فِي أَمْوَالِنَا غَيْرَ الزَّكَاةِ؟ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا تَسْمَعُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ: ﴿وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ ‎لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾؟» (همان منبع) [ترجمه: «پس گفتم: اصلحک الله! و چه چیزی غیر از زکات در اموالمان بر ماست؟ پس فرمود: سبحان الله! آیا نمی‌شنوی که خداوند عز و جل در کتابش می‌فرماید: ﴿و در اموالشان حقّی معلوم برای سائل و محروم است﴾؟»] (سوره شریفه ذاریات، ۵۱:۱۹ یا سوره شریفه معارج، ۷۰:۲۴-۲۵). ما اینجا چون این بحث را خواندیم، فقط الان داریم یادآوریش می‌کنیم این روایت را تا ادامه‌اش را [بخوانیم]. «قَالَ قُلْتُ فَمَا الْحَقُّ الْمَعْلُومُ الَّذِي عَلَيْنَا؟ قَالَ هُوَ الشَّيْ‏ءُ يُعْطِيهِ الرَّجُلُ مِنْ مَالِهِ فِي الْيَوْمِ أَوِ الْجُمُعَةِ أَوِ الشَّهْرِ، قَلَّ أَوْ كَثُرَ غَيْرَ أَنَّهُ يَدُومُ عَلَيْهِ.» (همان منبع) [ترجمه: «گفت: گفتم: پس آن حق معلومی که بر ماست چیست؟ فرمود: آن چیزی است که مرد از مالش در روز یا هفته یا ماه می‌دهد، کم باشد یا زیاد، غیر از اینکه بر آن مداومت کند.»] [حضرت فرمودند:] آن حق معلومی که بر ما واجب است چیست؟ حضرت فرمودند: «هُوَ الشَّيْ‏ءُ» [که] یک چیزی را که [شخص] عمل کردش، به دست آوردش، بعد این از آن مالی که کاری انجام داد، می‌تواند روزانه یا هفتگی یا ماهیانه، کم یا زیاد، غیر از آن امر زکاتی که به گردنش بود، این [را] برای محرومین، برای سائلین قرار بدهد؛ «غَيْرَ أَنَّهُ يَدُومُ عَلَيْهِ» که این برای خودش هم دوام قرار بدهد بر این [کار] که یک کاری را دائماً داشته باشد.

استشهاد به آیات دیگر در مورد انفاق

و قوله عز و جل: ﴿وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ﴾ (سوره شریفه ماعون، ۱۰۷:۷). آیه دیگری را باز استشهاد می‌کند؛ یک آیه به اصطلاح «حَقٌّ مَّعْلُومٌ ‎لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» بود، «فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ». اینجا هم ﴿وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ﴾ که این مثالش را [می‌فرماید]: «هُوَ الْقَرْضُ يُقْرِضُهُ وَ الْمَعْرُوفُ يَصْنَعُهُ وَ مَتَاعُ الْبَيْتِ يُعْطِيهِ وَ مِنْهَا الزَّكَاةُ.» (همان منبع، با اندکی تفاوت در نقل الفاظ با متن سخنرانی) [ترجمه: «آن قرضی است که می‌دهد و کار نیکی که انجام می‌دهد و اثاث خانه که [عاریه] می‌دهد، و زکات هم از جمله آنهاست.»] [یعنی] قرض دادن، قرض‌الحسنه دادن؛ اگر کسی نداد، منع کرده [است]، ﴿وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ﴾. یا می‌فرماید: «وَ الْمَعْرُوفُ يَصْنَعُهُ»؛ هر کار خوبی که امکان‌پذیر است، هر کار خوبی که در مسائل مالی امکان‌پذیر است، از جمله چه می‌شود؟ از جمله این به اصطلاح ماعون می‌شود. «وَ مَتَاعُ الْبَيْتِ» که این به اصطلاح اساس خانه‌اش [است] و همسایه‌ها [که] دیگر این را آن جلسه صحبت کردیم که یک اشکالی هم در تطبیق بود که اصلاح شد؛ که «مَتَاعُ الْبَيْتِ» که [وسایل خانه را] همسایه‌ها از هم قرض می‌گیرند: ظرف [است]، لباس [است]، نمی‌دانم، وسایل خواب، پتو، لحاف [است]، نمی‌دانم، یک چیزهای اینجوری که قاشق [است]، ظروف [است]، نمی‌دانم، این‌هاست. از همدیگر چه کار می‌کنند؟ در وقتی [که] مهمان دارند، یک وقتی برای این مهمان آمده، از او قرض می‌گیرد، برای آن آمده [است]. این اساس خانه‌ای که به هم عاریه می‌دهند، این هم از جمله به اصطلاح چه هستش؟ [ماعون و انفاق] حساب می‌شود. «فَقُلْتُ: إِنَّ جِيرَانَنَا إِذَا أَعَرْنَاهُمْ شَيْئاً كَسَرُوهُ وَ أَفْسَدُوهُ، فَعَلَيْنَا جُنَاحٌ أَنْ نَمْنَعَهُمْ؟ فَقَالَ: لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَمْنَعُوهُمْ إِذَا كَانُوا كَذَلِكَ.» (همان منبع) [ترجمه: «پس گفتم: همسایگان ما وقتی چیزی به آنها عاریه می‌دهیم، آن را می‌شکنند و خراب می‌کنند، آیا بر ما گناهی است که آنها را منع کنیم؟ فرمود: اگر اینگونه باشند، بر شما گناهی نیست که آنها را منع کنید.»] [یعنی] وقتی بهشان می‌دهیم، رعایت نمی‌کنند، از بین می‌برند وسایل را، خراب می‌کنند وسایل را، آیا «أَفَلَنَا جُنَاحٌ أَنْ نَمْنَعَهُمْ؟» آیا می‌توانیم دیگر ما عذری داریم که دیگر ندیم به اینها؟ نمنعهم؟ فقال: «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَمْنَعُوهُمْ» عیبی ندارد؛ اینجا شما دیگر چه هستش؟ اینجا اگر ندادید، مانعی ندارد، «إِذَا كَانُوا كَذَلِكَ» وقتی اینجوری باشند. «قَالَ قُلْتُ قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا﴾؟ قَالَ لَيْسَ هَذَا مِنَ الزَّكَاةِ.» (همان منبع، با اندکی تفاوت) [ترجمه: «گفت: گفتم: فرموده خداوند تعالی که: ﴿و طعام را با وجود دوست داشتنش، به مسکین و یتیم و اسیر می‌خورانند﴾ (سوره شریفه انسان، ۷۶:۸) [چطور است]؟ فرمود: این از زکات نیست.»] این هم از جمله زکات نیست، اضافه بر آن است. یعنی غیر از آن امر زکات واجب، این هم باز چه هستش؟ این‌ها فرهنگ قرآنیست که غیر از امر زکات واجب، امور دیگری را هم قرار داده [است]. «قُلْتُ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً﴾؟ قَالَ لَيْسَ هَذَا مِنَ الزَّكَاةِ.» (همان منبع، با اندکی تفاوت) [ترجمه: «گفتم: فرموده خداوند عز و جل که: ﴿کسانی که اموالشان را در شب و روز، پنهانی و آشکارا انفاق می‌کنند﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۲۷۴) [چطور است]؟ فرمود: این از زکات نیست.»] این هم باز از جمله زکات نیست، بلکه انفاق‌های دیگریست که سراً و علانیةً داده می‌شود. که این لذا دارد که خود زکات را در روایت دارد اگر علنی هم بروند بدهند به کسی، اشکالی ندارد، آنجایی که شأن آن کسی که [به او زکات] داده می‌شود، شکسته نشود. اما دادن علنی اشکال ندارد، چون زکات واجب است؛ مثل نماز جماعت مثال زدند که نماز جماعت چطور مستحب است جماعت بخوانند که علنی خوانده بشود؟ این علنی خواندن امر واجب را، علنی انجام دادن، ترویج واجب است. اگر کسی می‌خواهد خلاصه آن رعایت ریا و عدم ریا را بکند و آن را بخواهد بیشتر مراعات بکند، گفتند در امور مستحب آن‌ها را رعایت بکند. لذا فرموده بودند، گاهی سؤال کرده بودند از امام رحمت الله علیه که: «ما نماز را در خانه حواسمان جمع‌تر است، می‌خوانیم. با این‌ها برویم جماعت یا نه؟» امام فرموده بودند که: «جماعت را بروید، نوافل را در خانه بخوانید.» یعنی نوافلتان را در خانه اگر خواستید بخوانید که با حواس جمع بخوانید، ولی جماعت، آن نماز واجب را چه کار بکنید؟ در مسجد حاضر باشید، در جماعات حاضر باشید که جماعت دیده بشود، ترویج واجب باشد. خود این زکات هم یک امر واجبی است. این دیگر ﴿الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً﴾ این معلوم می‌شود که امر واجب را نمی‌خواهد بگوید که سراً و علانیة. قال: «لَيْسَ مِنَ الزَّكَاةِ». «فَقُلْتُ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿فَمَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ﴾؟ قَالَ لَيْسَ مِنَ الزَّكَاةِ.» (همان منبع، با اندکی تفاوت) [ترجمه: «پس گفتم: فرموده خداوند عز و جل که: ﴿پس هر کس به میل خود کار نیکی انجام دهد، برای او بهتر است﴾ (سوره شریفه بقره، ۲:۱۸۴) [چطور است]؟ فرمود: این از زکات نیست.»] این هم از زکات باز نیست. «وَ صِلَتُكَ قَرَابَتَكَ لَيْسَتْ مِنَ الزَّكَاةِ.» (همان منبع) [ترجمه: «و صله رحم تو به خویشاوندانت از زکات نیست.»] آنجایی که به نزدیکانت هم تو به اصطلاح کمکی می‌کنی، آن هم باز از زکات نیست. بله، اگر انسان زکات واجبش [را] بدهکار بود، اول باید او را بدهد؛ انجام واجب، مقدمه است برای به اصطلاح چه؟ مقدم است بر انجام مستحب. و حتی انجام مستحبات، تشریعشان برای جبران نقص واجبات هست. این‌ها همه معلومه دیگر؛ یعنی نوافل نماز، جبران نقص نماز واجب را می‌کند که اگر انسان نتوانسته بود همه آدابش را رعایت کند؛ روزه مستحب، جبران نقص روزه واجب است. و لذا این هم از جانب ساخته شدن آن فردی که دارد ادای پول را می‌دهد، آن مستحبات، جبران نقص واجبیست که ادا کرده که نتوانسته با تمام شرایط، کمال [را] برای خودش ایجاد کند، از این راه جبران می‌کند. اما در نظام اجتماعی هم یک امر چه؟ اجتماعی لازم است که باید آن خلل و فرج جامعه پر بشود. این روایتی بود که جلسه گذشته ناقص مانده بود.

روایات تکمیلی در باب وجوب پرداخت حقوق فقرا

نزدیک به این روایت، یک دو تا روایت دیگر آمده [است]، حتی آن‌ها هم در [کتاب] الکافی آمده [است] که این‌ها را دیگر خودتان ان‌شاءالله می‌خوانید. در یک روایت دیگر این هستش که این‌ها دسته روایات هست که این دسته روایات، خودش یک قانون را دارد بیان می‌کند که می‌فرماید، مثلاً این روایت از نهج‌البلاغة، امیرالمؤمنین علیه‌السلام [است که فرمودند]: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ، فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلَّا بِمَا مُنِعَ [مُتِّعَ] بِهِ غَنِيٌّ، وَ اللَّهُ تَعَالَى سَائِلُهُمْ عَنْ ذَلِكَ.» (نهج‌البلاغة، تحقیق صبحی صالح، حکمت ۳۲۸) [ترجمه: «همانا خداوند سبحان در اموال ثروتمندان، روزی فقیران را واجب ساخته است. پس هیچ فقیری گرسنه نمی‌ماند مگر به سبب آنچه ثروتمندی از حق او برخوردار شده [یا منع کرده] است، و خداوند تعالی از آنان در این باره سؤال خواهد کرد.»] [یعنی خداوند] در اموال اغنیا، قوت فقرا را قرار داده [است]، طعام فقرا را. «فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلَّا بِمَا مُنِعَ بِهِ غَنِيٌّ». هیچ‌کجا ندیدید، نمی‌بینید که فقیری گرسنه مانده باشد، مگر اینکه در آنجا غنی، حق واجبش را ادا نکرده [باشد]. یعنی ادای حق واجب، اگر نسبت به همه اغنیا ادای حق واجب را بکنند، خدای سبحان به گونه‌ای تشریع کرده است که این کفایت می‌کند. اما چون همیشه عده‌ای آن وظیفه خودشان را انجام نمی‌دهند، خدای سبحان آن مستحبات و آن در حقیقت مباحث کناری را هم جعل کرده [است] که این‌ها هم سازندگی برای اغنیا پیدا می‌کند، از جهت اینکه دیگر واجب هم نیست ولی باید بدهند، ولی به اصطلاح استحبابش را رعایت می‌کنند [و] می‌دهند؛ هم اینکه آن خللی که در جامعه در اثر ندادن [زکات توسط برخی] یا ایجاد شده [و] بعضی‌ها منع کردند، این پر بشود.

نقش حاکمیت در جمع‌آوری زکات

منتها آیا در جامعه دینی با این نگاه، می‌توانیم واجب [را] به عنوان قانون و قانون‌گذاری کنیم بر اینکه زکات را باید چگونه بدهند و آیا واجب است بر خلاصه حاکمیت، یا باید شخص به قصد قربت فقط بدهد؟ این از جمله مباحثیست که باید بحث بشود که آیا بر حاکمیت با توجه به اینکه می‌فرماید جوری خدا جعل کرده که اگر این، مثلاً یک‌چهلم مال را به عنوان نصاب اول برای بعضی از مثلاً اموری که زکات بهشان تعلق می‌گیرد، قرار داده، آیا این با توجه به اینکه فرمودند اگر یک‌چهلم کفایت نمی‌کرد و لازم بود که مثلاً از این خلاصه بیشتر باشد… چرا، یکی سؤال می‌کند: «چرا یک‌سی‌ام نکردند؟ چرا یک‌چهلم کردند؟» حضرت می‌فرماید: «این کفایت می‌کرد.» یعنی در نظام گردش مالی که خدای سبحان در جامعه این را در حقیقت خودش جعل کرده و دست خودش حساب و کتابش هست، می‌داند که اگر این مقدار، یک [بخش از] آن نصابش، زکاتش پرداخت بشود، حتماً دیگر در جامعه، آن گردش مالی باعث می‌شود همه حد متعارف زندگی را داشته باشند. حالا به عنوان زکات واجب [است]، به عنوان قرض‌الحسنه [مستحب است]، این‌ها دیگر اضافه‌اش است، اما آن زکات واجبش بر این دلالت دارد. لذا امیرمؤمنان می‌فرماید که: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ، فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلَّا بِمَا مُنِعَ بِهِ غَنِيٌّ، وَ اللَّهُ تَعَالَى جَدُّهُ سَائِلُهُمْ عَنْ ذَلِكَ.» اینکه «وَ اللَّهُ سَائِلُهُمْ عَنْ ذَلِكَ» نشان می‌دهد [که] باید قوانین اجرایی هم برای این دیده شود. بله، اصل این است که آن به اصطلاح اغنیا با قصد قربت، به اختیار پرداخت کنند. چنانچه مثلاً مالیات را می‌گویند امروز خوداظهاری مثلاً چه هستش؟ راه اولی این مسئله‌ست که با مشارکت خودشان انجام بشود. این قطعاً تأثیرگذارتر است، قطعاً مؤثرتر است. اما اگر عده‌ای فرار مالیاتی داشته باشند، فرار از زکات داشته باشند، آیا حاکمیت باید رها کند [و] بگوید دیگر حالا من دیگر کاری به این ندارم، چون قصد قربت نمی‌آید؟ ظاهر این است که نه. اگر این به اصطلاح فرار از زکات صورت بگیرد و پیگیری نشود، ظلم به جامعه شده [است]؛ عده‌ای به اصطلاح مشکلشان اینجا لاینحل می‌ماند و بر اغنیای دیگر، آن به اصطلاح فشار بیشتری بار می‌شود تا جبران [حقوق] آن کسانی را که [پرداخت] نکردند [و] انجام ندادند، بکنند. این هم به اصطلاح روا نیست، مگر آنجایی که دست انسان نرسد [و] امکانی برایش فراهم نباشد؛ البته آن جای خودش را دارد. در روایت دیگری باز می‌فرماید که از پیغمبر اکرم [صلی الله علیه و آله]: «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ أَرْزَاقَ الْفُقَرَاءِ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ.» [منبع دقیق حدیث یافت نشد، اما مضمون در روایات متعدد آمده است.] اینکه به اصطلاح ارزاق فقرا را در اموال اغنیا قرار داد، مفصل یک جلسه راجع بهش صحبت کردیم؛ نه از باب اهانت به فقرا باشد، بلکه این رابطه پیوستگی جامعه را به طوری [حفظ می‌کند] که آن فقیر هم احساس ذلت نمی‌کند که حق لازمش است، دینش است که بر گردن آن غنیست که باید پرداخت کند. چنانچه کسی که طلبکار است، در باز گرفتن پولی که طلبش است، احساس ذلت ندارد؛ احساس ذلت در آنجا نیست. برای به اصطلاح آن کسی که مستحق زکات هم هست، [این حق] دین [او] نیست به گردن اغنیا؟ و آن غنی را خدا با این مسیر رشد می‌دهد، که مفصل روایتش را خواندیم، و آن فقیر را هم با آن صبوری در کارش رشد می‌دهد، که هر کدام به چیزی [می‌رسند] که مفصل بحثش شد. بعد [می‌فرماید]: «فَإِنْ جَاعُوا وَ عَرُوا فَذَنْبُ الْأَغْنِيَاءِ.» [منبع دقیق حدیث یافت نشد، اما مضمون مشابه در روایات وجود دارد، از جمله در نهج البلاغه که قبلا ذکر شد و روایتی از امام صادق (ع) در علل الشرایع، ج ۲، ص ۳۷۴، باب ۹۰، ح ۱ با این مضمون: «إِنَّمَا وُضِعَتِ الزَّكَاةُ اخْتِبَاراً لِلْأَغْنِيَاءِ وَ مَعُونَةً لِلْفُقَرَاءِ وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ أَدَّوْا زَكَاةَ أَمْوَالِهِمْ مَا بَقِيَ مُسْلِمٌ فَقِيراً مُحْتَاجاً وَ لَاسْتَغْنَى بِمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ وَ إِنَّ النَّاسَ مَا افْتَقَرُوا وَ لَا احْتَاجُوا وَ لَا جَاعُوا وَ لَا عَرُوا إِلَّا بِذُنُوبِ الْأَغْنِيَاءِ وَ حَرِيٌّ عَلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَمْنَعَ رَحْمَتَهُ مِمَّنْ مَنَعَ حَقَّ اللَّهِ فِي مَالِهِ.»] اگر دیدید که در جامعه گرسنگی و عریانی، یعنی پوشش غیر مناسب هست، «فَالذَّنْبُ عَلَى الْأَغْنِيَاءِ». اینجا معلوم می‌شود اغنیای آن جامعه گنهکارند، کوتاهی کردند. هر [گاه] دیدید در جامعه‌ای گرسنه در کار است و یا پوشش مناسب برای همه در کار نیست، معلوم می‌شود که آنجا اغنیا چه کار کردند؟ کوتاهی کردند. و الا امکان ندارد که این رعایت بشود ولیکن کفاف ندهد. این هم حکم، در حقیقت جعل حکم به این زیبایی که اگر رعایت بشود، قطعاً کفاف می‌دهد. حتی در شرایط مختلف، نگویید یک جا رفاه هست، یک جا باز بسته است، یک جا ممکن است همه در حقیقت سطحشان چه باشد [پایین باشد]. می‌گوید همان جا هم اگر رعایت بشود، طوری خدا این چرخش را قرار داده [است که کفایت می‌کند]. بله، حالا شما بیا در یک منطقه فقیر علی الاطلاق، فقط همه فقیر باشند، بگو حالا زکات اینجا کسی اصلاً نیست [که] زکات بدهد، این‌ها همه زکات‌گیرنده هستند. [منظور از] جامعه به معنای یک مجتمعی [است] که بالا و پایین، همه را با هم شامل می‌شود. می‌گوید اگر اینجور باشد، «فَالذَّنْبُ عَلَى الْأَغْنِيَاءِ» است «وَ حَقٌّ عَلَى [اللهِ أَنْ يُدْخِلَهُمُ النَّارَ بِفِعْلِهِ].» [این بخش انتهایی در روایت علل الشرایع به شکل «وَ حَرِيٌّ عَلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَمْنَعَ رَحْمَتَهُ مِمَّنْ مَنَعَ حَقَّ اللَّهِ فِي مَالِهِ» آمده است. ترجمه: و سزاوار است بر خداوند تبارک و تعالی که رحمتش را از کسی که حق خدا را در مالش منع کرده، باز دارد]. [یعنی] بر خداست که اغنیای آن جامعه را با رو در آتش بیندازد، چون حق فقرا را رعایت نکردند و حق الهی را ادا نکردند.

کفایت میزان زکات تعیین شده از جانب خداوند

بعد در روایت دیگری دارد که حالا نظیر آن روایت باز زیاد است، ولیکن بله، اگر باز نظیرش را بخوانم تا… بله، [در کتاب] الکافی الشریف، عبدالله بن سنان از ابی‌عبدالله علیه‌السلام [نقل می‌کند که ایشان] قال: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الزَّكَاةَ كَمَا فَرَضَ الصَّلَاةَ، فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا حَمَلَ زَكَاةَ مَالِهِ فَأَعْطَاهَا عَلَانِيَةً لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِ فِي ذَلِكَ عَيْبٌ، وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ لِلْفُقَرَاءِ مَا يَكْتَفُونَ بِهِ، وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّ الَّذِي فَرَضَ لَهُمْ لَا يَكْفِيهِمْ لَزَادَهُمْ، وَ إِنَّمَا يُؤْتَى الْفُقَرَاءُ فِيمَا أُوتُوا مِنْ مَنْعِ مَنْ مَنَعَهُمْ حُقُوقَهُمْ، لَا مِنَ الْفَرِيضَةِ.» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۳، ص ۴۹۷، ح ۱) [ترجمه: «همانا خداوند عز و جل زکات را واجب کرد همانگونه که نماز را واجب کرد. پس اگر مردی زکات مالش را بردارد و آشکارا آن را بدهد، در این کار بر او عیبی نیست. و این بدان جهت است که خداوند عز و جل در اموال اغنیا برای فقرا آن مقداری را که به آن کفایت می‌کنند، واجب کرده است. و اگر می‌دانست آنچه برایشان واجب کرده کفایتشان نمی‌کند، حتماً بر ایشان می‌افزود. و همانا فقرا از ناحیه کسانی که حقوقشان را منع کرده‌اند، دچار [مشکل] می‌شوند، نه از ناحیه [مقدار] فریضه.»] [یعنی] مثل نماز که خواندن علنیش اصلاً استحباب هم دارد، زکات را کسی علنی ببرد بخواهد ادا بکند، می‌گوید عیبی ندارد، نمی‌خواهد مخفی بکند، چون امر واجبی است. این برای این واجب، مثل صلات است. «لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِ فِي ذَلِكَ عَيْبٌ، وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ لِلْفُقَرَاءِ مَا يَكْتَفُونَ بِهِ». [یعنی] آن چیزی که کفایت فقرا را بکند، قرار داده است. «وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّ الَّذِي فَرَضَ» اونی که برای به اصطلاح فقرا فرض [کرده]، برای اغنیا در مال اغنیا فرض کرده، اگر می‌دانست که «لَا يَكْفِي الْفُقَرَاءَ»، کفایت نمی‌کند، «لَزَادَهُمْ» حتماً بیشتر جعل می‌کرد. و اینکه این مقدار جعل کرده، نشان می‌دهد که این کفایت می‌کند. اگر واقعاً این نگاه در یک جامعه دینی بخواهد پیاده بشود، حد مالیات در آن جامعه چه می‌شود؟ می‌تواند از این [منظر] با این فلسفه دیده بشود. درست است که الان مالیات با خمس و زکات متفاوت است و با هم به اصطلاح الان یکی نیستند و هنوز به آن مرتبه نرسیدیم که این یکی [بشود]؛ اما اگر این، به اصطلاح حکمتی که خدا برای به اصطلاح این مالیات واجبه تعیین کرده، این نشان می‌دهد که جامعه به بی‌نیازی می‌رسد. یعنی همه امور اجتماعی جامعه با این [امر] محقق می‌شود. بله. اگر این حق فقرا بوده و حق فقرا با این ادا بشود، آن‌ها به مکنت می‌رسند. ممکن است امور اجتماعی جامعه باز یک مالیات علاوه‌ای را [ایجاب کند]؛ امور اجتماعی، پل‌سازیه، نمی‌دانم، جاده‌سازیه، نمی‌دانم، کارهای دیگری [است که] ممکن است آن هم [لازم] باشد که منافع عمومی دارد. مثل این است که او [هم] نفعش دوباره به کی برمی‌گردد؟ به همه برمی‌گردد. او جعل جدایی بخواهد. اما اینجا می‌فرماید برای فقرا این کفایت می‌کند: «يَكْتَفُونَ بِهِ». «وَلَوْ عَلِمَ أَنَّ الَّذِي فَرَضَ لَهُمْ لَا يَكْفِيهِمْ لَزَادَهُمْ. وَ إِنَّمَا يُؤْتَى الْفُقَرَاءُ فِيمَا» آن چیزی که بر سر فقرا آمده که این‌ور الان هنوز درمانده هستند، «مِنْ مَنْعِ مَنْ مَنَعَهُمْ حُقُوقَهُمْ» از این باب است که حقوقی که واجب بود بر گردن اغنیا ادا نشده، آن‌ها مانع شدند. لذا «لَا مِنَ الْفَرِيضَةِ». اشکال به فریضه برنمی‌گردد که کم بوده مقدارش. دقت می‌کنید؟ باز ببینید چقدر تأکید در روایات است که این به کم بودن جعل خدا برنمی‌گردد که یک‌چهلم کفایت نکرد. نه، می‌گوید این برمی‌گردد به اینکه آن کسانی که باید می‌دادند، ندادند؛ که اگر آن‌ها می‌دادند، این کفایت می‌کرد. حالا شاید در جامعه امروز، یک کسی بنشیند از جهت اقتصادی هم محاسبه بکند، بگوید نقدینگی من الان در جامعه این مقدار است. طبقه اغنیا مثلاً با هم این مقدار مال در دستشان است و این مقدار می‌شود یک‌چهلم یا آن نصابی که ممکن است برای مال در نظر گرفته بشود، با نصاب‌های مختلفی که ممکن است دیده بشود. آن موقع ببینند این مقدار چقدر می‌شود و هزینه‌ای که برای فقرا، برای اینکه فقیر در جامعه فقرش ریشه‌کن بشود و یا دیگر آن نیازی از بیرون نداشته باشد [و] تأمین نیاز بشود، این چقدر می‌شود. از این روایات که با این قاطعیت بیان می‌کنند، نشان می‌دهد که این حتماً کفایت می‌کند. حتی تأکید بالاتر از این هم در بعضی از روایات آمده [است].

نحوه برخورد با مانعین زکات و گستره شمول دریافت‌کنندگان

بله. از آن طرف، عرض کردیم این را که… عرض کردیم این را… عرض کردیم این را که در حین بحث عرض کردیم این را که آیا قصد قربت [با الزام به پرداخت] این‌جوری منافات دارد؟ گفتیم که ابتدا عرض بحث بر این است که چه باشد؟ هر کسی خودش ادا کند. اما اگر کسی ادا نکرد، چه کار بکنیم؟ رهایش بکنیم بگوییم نه، نکرده، نکرده؟ می‌گوید نه. پیغمبر اکرم می‌فرستاد کسانی را که زکات نمی‌دادند، مؤاخذه می‌کرد، می‌گرفت. یعنی اینجور نبود که حالا که قصد قربت لازم است، پس اگر کسی بخواهد فرار بکند، چه کار بکنند؟ او فرقش این است که کسی که با قصد قربت و اختیار انجام داد، ثواب برده، اما آن کسی که با قصد قربت نداد [و] به زور و مجبور شد بدهد، او ثوابش را نبرده [است]. آن به اصطلاح، آن از این کمالی که برایش محقق می‌شود [بهره نبرده است]، نه. ولی مجبور شده این مال را [که] مربوط به دیگران است، بدهد. لذا باید ابتدائاً به عهده خود افراد گذاشته بشود تا هم دادن، سازندگی برای آن کسی که می‌دهد داشته باشد، هم این پول با آن برکتی که [دارد]، [پیوند] اجتماعی را قوی‌تر می‌کند. وقتی آن ثروتمند با اختیار و میل این را ادا می‌کند، حتماً خلاصه چه هستش؟ جامعه پیوستگیش هم بیشتر می‌شود تا وقتی که با زور از او باید بگیریم. ممکن است او قهرش هم بیاید، آن مورد مصرف را هم سختش هم باشد، از آن‌ها بدش هم بیاید که حالا پول را گرفتند دادند به آن‌ها. اما این دیگر لازمه آن به اصطلاح حاکمیت الهیست که باید محقق بشود. و الا اختیاراً این اصلش ممدوح هست. یا می‌فرماید که… بله، [در کتاب] الکافی الشریف روایت دیگری می‌فرماید که – روایت طولانی بوده، این قسمتش [آمده است] – «قُلْتُ: فَإِنْ لَمْ يُوجَدُوا؟ قَالَ: لَا تَكُونُ فَرِيضَةٌ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ شَيْئاً لَا يُوجَدُ لَهُ أَهْلٌ.» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۳، ص ۵۵۱، ح ۳، بخشی از روایت) [ترجمه: «گفتم: پس اگر [اهل زکات] یافت نشوند؟ فرمود: فریضه‌ای نیست که خداوند عز و جل چیزی را واجب کند که اهلی برای آن یافت نشود.»] اگر خلاصه هیچ‌کسی پیدا نشد که ما این را بدهیم؟ قال: «لَا تَكُونُ فَرِيضَةٌ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ [شَيْئاً] لَا يُوجَدُ لَهُ أَهْلٌ». این یک طرف مسئله. یعنی همیشه مورد مصرف در کار هست. نمی‌شود خدا یک واجبی را واجب بکند، بعد بگوید که چه هستش؟ این واجب الان دیگر مورد مصرف ندارد، از کار افتاده. واجبی از کار نمی‌افتد. یعنی حالا هزینه‌ها ممکن است چه باشد؟ هزینه‌ها ممکن است متفاوت باشد.

داستان مردی که به دلیل خرید گوشت و خرما از دریافت زکات محروم شد

یک کسی خلاصه… در یک روایتی حالا هست، روایتش هم هست، می‌گوید که خلاصه این روایت شریفه، می‌گوید در [کتاب] الکافی الشریف، ابی‌بصیر قال: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: إِنَّ شَيْخاً مِنْ أَصْحَابِنَا يُقَالُ لَهُ عُمَرُ، سَأَلَ عِيسَى بْنَ أَعْيَنَ وَ هُوَ مُحْتَاجٌ. فَقَالَ لَهُ عِيسَى بْنُ أَعْيَنَ: أَمَا عِنْدِي مِنَ الزَّكَاةِ شَيْ‏ءٌ، وَ لَكِنْ هَذِهِ نَفَقَتِي فَخُذْهَا. فَقَالَ لَهُ: لِمَ مَنَعْتَنِي مِنَ الزَّكَاةِ وَ أَنَا مُحْتَاجٌ؟ فَقَالَ: إِنِّي رَأَيْتُكَ اشْتَرَيْتَ لَحْماً وَ تَمْراً. قَالَ: فَقَالَ: رَبِحْتُ دِرْهَماً فَاشْتَرَيْتُ بِدَانِقَيْنِ لَحْماً وَ بِدَانِقَيْنِ تَمْراً، ثُمَّ رَجَعْتُ بِدَانِقَيْنِ لِحَاجَتِي. قَالَ: فَغَضِبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نَظَرَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ، ثُمَّ نَظَرَ فِي الْفُقَرَاءِ، فَجَعَلَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ مَا يَكْتَفُونَ بِهِ، وَ لَوْ لَمْ يَكْفِهِمْ لَزَادَهُمْ، أَعْطِهِ مَا يَأْكُلُ وَ يَشْرَبُ وَ يَكْتَسِي وَ يَتَزَوَّجُ وَ يَتَصَدَّقُ وَ يَحُجُّ.» (الکافی، طبع‌الاسلامیه، ج ۳، ص ۵۰۴، ح ۱۳، با تغییراتی در نقل داستان توسط سخنران که در اینجا متن روایت کافی ملاک قرار گرفت و قسمت مربوط به گذاشتن دست بر پیشانی امام در متن روایت کافی نیست.) [ترجمه: «به امام صادق علیه‌السلام گفتم: پیرمردی از یاران ما به نام عمر، از عیسی بن اعین در حالی که محتاج بود، درخواست کمک کرد. عیسی بن اعین به او گفت: از زکات چیزی نزد من نیست، ولی این نفقه من است، آن را بگیر. عمر به او گفت: چرا مرا از زکات منع کردی در حالی که محتاجم؟ عیسی گفت: دیدم گوشت و خرما خریدی. عمر گفت: یک درهم سود کردم، با دو دانق آن گوشت و با دو دانق دیگر خرما خریدم، سپس با دو دانق باقیمانده برای حاجتم برگشتم. [ابی‌بصیر] گفت: پس امام صادق علیه‌السلام خشمگین شد، سپس فرمود: همانا خداوند تبارک و تعالی به اموال اغنیا نظر کرد، سپس به فقرا نظر کرد، پس در اموال اغنیا آن مقداری را که کفایتشان کند، قرار داد، و اگر کفایتشان نمی‌کرد، بر ایشان می‌افزود. به او آنقدر بده که بخورد و بیاشامد و بپوشد و ازدواج کند و صدقه دهد و حج گزارد.»] [یعنی] اسمش هم عمر بود، این پیرمردی که در یاران ما بوده، از شیعیان بوده، «سَأَلَ عِيسَى بْنَ أَعْيَنَ وَ هُوَ مُحْتَاجٌ». از عیسی بن اعین سؤال کرد، [یعنی] کمک خواست و او محتاج [و] فقیر هم بود. «فَقَالَ لَهُ عِيسَى بْنُ أَعْيَنَ: أَمَا عِنْدِي مِنَ الزَّكَاةِ شَيْ‏ءٌ» پیش من از زکات هست، «وَ لَكِنْ لَا أُعْطِيكَ مِنْهَا» [در متن سخنرانی: ولاکن لا اعطیک به تو نمیدم لایک منها]. به تو نمی‌دهم. «فَقَالَ لَهُ: لِمَ؟» چرا به من نمی‌دهی؟ من که محتاجم. «فَقَالَ: إِنِّي اشْتَرَيْتَ لَحْماً وَ تَمْراً» من دیدم تو یک دفعه چه خریدی؟ گوشت خریدی و خرما خریدی. «قَالَ: رَبِحْتُ دِرْهَماً» من یک دفعه خلاصه یک درهمی سود کردم، کار کردم، به دست آوردم، «فَاشْتَرَيْتُ بِدَانِقَيْنِ لَحْماً» به اصطلاح یک قسمتیش را گوشت خریدم «وَ بِدَانِقَيْنِ تَمْراً، ثُمَّ رَجَعْتُ بِدَانِقَيْنِ لِحَاجَتِي». یک دو دانق دیگرش هم – دانق هم جزئی برای درهم می‌شود – این هم خلاصه برای کارهای دیگرم مصرف کردم. «قَالَ: فَغَضِبَ أَبُو [عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ]». [در متن سخنرانی: قال فوز ابو میگه این قصه رو به اصطلاح ابوبصیر برای امام صادق علیه السلام گفت که این شخصی که به اصطلاح عیس بن عین بود به اصطلاح به اصطلاح بله یعنی شخصی که از عیسی بن عین ازش سؤال کرده بود و او گفته بود من نمیدم این قصه رو گفت برا امام صادق علیه السلام امام صادق فوز ابوعبدالله علیه السلام جبهته ساعتا دستش رو بر صورتش گذاشت سر رو پایین انداخت رفع راسه ثم قال…] می‌گوید این قصه را ابی‌بصیر برای امام صادق علیه‌السلام گفت که این شخصی که [به او کمک نشده بود]… امام صادق علیه‌السلام [خشمگین شد و] فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نَظَرَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ، ثُمَّ نَظَرَ فِي الْفُقَرَاءِ، فَجَعَلَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ مَا يَكْتَفُونَ بِهِ، وَ لَوْ لَمْ يَكْفِهِمْ لَزَادَهُمْ.» این هم خیلی قشنگ [است]. اول در اموال اغنیا، یعنی محاسبه کرده است به حساب ما، [سپس] «نَظَرَ فِي الْفُقَرَاءِ»، [یعنی] این هم دید نیاز را با آن استغنا را. «ثُمَّ جَعَلَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ مَا يَكْتَفُونَ بِهِ، وَ لَوْ لَمْ يَكْفِهِمْ لَزَادَهُمْ.» اگر این کفایت نمی‌کرد، بیشتر می‌کرد. «أَعْطِهِ» بدهد به آن محتاج که آنجا گفته بود من دیدم تو گوشت و خرما خریدی، بهت نمی‌دهم. حضرت [فرمود]: «مَا يَأْكُلُ وَ يَشْرَبُ وَ يَكْتَسِي وَ يَتَزَوَّجُ وَ يَتَصَدَّقُ وَ يَحُجُّ.» می‌گوید حتی پول حجش هم جزو چه حساب می‌شود؟ این به اصطلاح زکات حساب می‌شود که بهش بدهی. تا این حد دیگر! حالا آخر آورده، آن‌ها مقدمه [است]. یعنی اینکه خورد و خوراکش را، پوشش را، ازدواجش را، این در حقیقت حتی صدقه‌اش که بتواند یک چیزی هم صدقه بدهد، «يَتَصَدَّقُ وَ يَحُجُّ». حج چه بشود؟ حج [برود]. خلاصه این‌ها خیلی جالب‌ها! خدا رحمت کند آیت‌الله ممدوحی نقل می‌کردند، می‌گفتند که یک کسی نقل کرد از به اصطلاح، شاید آقای آیت‌الله بهجت این را نقل کرده بودند از آسید ابوالحسن اصفهانی که آسید ابوالحسن، یک کسی آمد پیشش گفت: «آقا شما به یک طلبه‌ای خلاصه یک پولی دادی، کمک کردی، این رفته بود میوه نوبر خریده بود.» میوه نوبر خب گران است، یک وقتی که اولش است که می‌آید، گران است. گفته بود: «عجب! بگویید بیاید آن طلبه.» خلاصه این هم خوشحال از اینکه توانسته یک سعایتی بکند، الان آسید ابوالحسن یک درس خوبی به این طلبه می‌دهد تا این پول‌ها را خرج این‌جوری نکند. وقتی که این طلبه آمده بود، آسید ابوالحسن بهش گفته بود: «اگر تو نیاز داشتی میوه نوبر بخری، آن پول کم بود، این هم بگیر!» یعنی آن پول برای خرید میوه نوبر کفایت نمی‌کرد که تو با او خواستی این کار را [بکنی]. اگر لازم بود برایت که آن را بخری، این هم جزو چه می‌شود [زکات می‌شود]. نگاه نکنید [که] ببینید، بعد آن‌ها می‌خواهند کمک کنند، می‌گویند اگر دست و پایش رو به قبله است، دیگر اگر من این را نگذارم دهنش، همین [طور] مرده، دیگر من اینجا خلاصه کمک می‌کنم. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید ناراحت شد از آن شخصی که کمک نکرده بود به خاطر اینکه یک وقتی این گوشت خریده بوده و دیده دستش [بوده]. می‌گوید: «بابا مگر من چقدر گوشت خریدم؟ من یک درهم دستم آمده، این یک درهم را دو دانقش را گوشت خریدم، دو دانق [هم] خوب خرج دارد.» بالاخره در سال ممکن است یک کسی هم یک پولی گیرش بیاید، یک کاری بکند. یا تو بهش پول دادی، اصلاً این رفت گوشت خرید. این دلیل نمی‌شود برای اینکه اگر گوشت دستش دیدی یا یک چیزی دستش دیدی، بگویی که دیگر پس این متعلق زکات نیست. این نگاه در حقیقت خیلی سخت به مسئله را کردن، جامعه را به سمت چه می‌برد؟ به سمت آن گسستگی. لذا می‌گوید بله، باید رعایت کرد که آن‌هایی که اولویت دارند، زودتر آدم بدهد. اما نه اینکه آن‌هایی که الان فقیرند، محتاجند، اما مثل آن مثلاً دیگرانی که تفحص هنوز نکردیم، پیدا نکردیم، شدت ندارند، انسان ندهد. این هم یک روایتی بودش که… بله.

ادامه بحث کفایت فریضه الهی

حالا دنباله‌اش هم خلاصه… بله، اگر خب این روایت هم حالا دنباله آن روایت قبلی را داشتیم می‌خواندیم که «لَا تَكُونُ فَرِيضَةٌ…» بله. «قُلْتُ: فَإِنْ لَمْ يُوجَدُوا؟ قَالَ: لَا تَكُونُ فَرِيضَةٌ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ [شَيْئاً] لَا يُوجَدُ لَهُ أَهْلٌ.» از این ورش، اگر آنجا گفت اهلش را پیدا نکنیم [که] بدهیم، یعنی زکات بیشتر باشد [و] کسی نباشد بگیرد، حضرت فرمود اگر چیزی واجب شده، حتماً مورد مصرفش پیدا می‌شود. منتها مورد مصرفش را شما کجا نبینید؟ آنجایی که این فقط در حال مردن است، نبینید. بلکه اگر آن مرتبه کفایت کرد، مرتبه بعدیش است، مرتبه بعدیش است، تا این‌ها به اصطلاح تا حج هم بتواند برود، تا همه این‌ها هم برایش امکان‌پذیر [باشد]، تا صدقه هم بتواند بدهد. یعنی جوری بشود که این هم امکان صدقه دادن برایش فراهم بشود. بعد سؤال از آن طرفش می‌کند که: «فَإِنْ كَثُرَتِ الصَّدَقَاتُ [الفُقَرَاءُ] وَ قَلَّتِ الصَّدَقَاتُ؟ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ لِلْفُقَرَاءِ فِي [أَمْوَالِ] الْأَغْنِيَاءِ مَا يَسَعُهُمْ، وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّ ذَلِكَ لَا يَسَعُهُمْ لَزَادَهُمْ، إِنَّهُمْ لَمْ يُؤْتَوْا مِنْ قِبَلِ فَرِيضَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ لَكِنْ أُوتُوا مِنْ مَنْعِ مَنْ مَنَعَهُمْ حُقُوقَهُمْ، فَلَوْ أَنَّ النَّاسَ أَدَّوْا حُقُوقَهُمْ لَكَانُوا عَاشُوا بِخَيْرٍ.» (همان منبع، الکافی، ج ۳، ص ۵۵۱، ح ۳، با اصلاحاتی طبق متن روایت. در سخنرانی به جای «کثر الفقراء» عبارت «کثرت الصدقات» آمده که با توجه به ادامه جمله و معنا، «کثر الفقراء» صحیح به نظر می‌رسد و در برخی نسخ کافی نیز چنین است.) [ترجمه: «[گفتم]: پس اگر فقرا زیاد باشند و صدقات (اموال زکوی) کم باشد؟ فرمود: همانا خداوند برای فقرا در اموال اغنیا آن مقداری را که کفایتشان کند، واجب کرده است، و اگر می‌دانست که آن مقدار کفایتشان نمی‌کند، بر ایشان می‌افزود. همانا آنان از ناحیه فریضه خداوند عز و جل دچار [مشکل] نشده‌اند، بلکه از ناحیه کسانی که حقوقشان را منع کرده‌اند، دچار شده‌اند. پس اگر مردم حقوقشان را ادا می‌کردند، هر آینه به خوبی زندگی می‌کردند.»] [یعنی] اگر فقیر خیلی بود، به طوری که پول زکات کم بود و صدقات کم بود، فقال، دوباره حضرت [فرمود]: «إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ لِلْفُقَرَاءِ فِي [أَمْوَالِ] الْأَغْنِيَاءِ مَا يَسَعُهُمْ». این تناسب در کار است. «وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّ ذَلِكَ لَا يَسَعُهُمْ لَزَادَهُمْ. إِنَّهُمْ لَمْ يُؤْتَوْا مِنْ قِبَلِ فَرِيضَةِ اللَّهِ». اینکه می‌بینید گاهی اختلال هست، پول زیاد [است یا] پول کم آمده، این از قبل فریضه نیست، از قبل عدم عمل کردن درست به فریضه است. یا منع مانعین است که ندادند [و مال زکات] کم آمده، یا درست فقیر [را] تشخیص ندادند [و مال زکات] زیاد آمده، لذا ندادند. لذا این به اصطلاح صدقه، تناسبش با در حقیقت جامعه، کفایت [و] ارتباط را برای پر کردن آن چاله‌چوله‌ها [دارد]. «وَ لَكِنْ أُوتُوا مِنْ مَنْعِ مَنْ مَنَعَهُمْ». بعد می‌فرماید که: «مِنْهُمْ حَقَّهُمْ، فَرَضَ اللَّهُ، وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ أَدَّوْا حُقُوقَهُمْ لَكَانُوا عَاشُوا بِخَيْرٍ.» اگر آن حق واجب را مردم بدهند، زندگی همه با خیر و خوبی زندگی خواهند کرد و هیچ گسستی در آن اجتماع پیش نخواهد آمد.

نتیجه‌گیری و دعا

خب، از این دست روایات زیباییست که نشان می‌دهد همه‌جوری که خدای سبحان، هر آنچه که لازم بوده را بیان کرده، در روابط اقتصادی جامعه هم خدای سبحان می‌تواند جامعه را به تعادل برساند [و راه آن را] بیان کرده [است]. فقط ما باید راهکار درست انجام دادن و پخش کردن این را در حقیقت چه کار بکنیم؟ انجام بدهیم. نه اینکه اصل مسئله را مورد خدشه قرار بدهیم. ان‌شاءالله خدای سبحان بر گردن ما هم اگر حق واجبیست، قدرت انجامش را بدهد و ما را قدرت بدهد بر اینکه بر حقوق مستحبه هم قدرت در انجام پیدا بکنیم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

[پرسش و پاسخ انتهایی جلسه]

[شخص اول]: سلام علیکم و رحمة الله. [شخص دوم]: سلام علیکم و رحمة الله. [شخص اول]: بفرمایید. بفرمایید. بفرمایید. [شخص سوم]: فقیه زمان هم می‌تواند وقتی که زکات را ندادند [و] منع کردند، ایشان هم آنجا پرداخت زکات را قرار بدهد؟ این مثل دوران [بسط ید] که دستش باز باشد، کامل بشود؟ بله؟ [استاد]: یعنی ولایت مطلقه فقیه را [می‌فرمایید]؟ [شخص سوم]: [بله]. [استاد]: عرض کردم دیگر. اگر که دستش باز بشود، به طوری که در جامعه دستش، یدش مفتوح باشد، قوا زیر دست قبول کنند این کار را. [شخص سوم]: یعنی باید شرطش همان بسط ید مطلقه باشد که امکان‌پذیر باشد؟ مثل زمانی که پیغمبر بسط ید چه داشت؟ مطلق داشت، به طوری که می‌فرستاد برای جمع زکات. یعنی اصلاً عواملی داشت، «وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا» (سوره شریفه توبه، ۹:۶۰) برای جمع زکات داشت و می‌رفتند و این‌ها. منتها با اینکه بهترین مراعات را بکنند. یعنی می‌گفتند خلاصه اول گله را چه کار کن؟ دو قسمت کن. هر کدام [را] آن [مالک] گفت [انتخاب کن]. از قسمت مثلاً… گفت از این قسمت [بده]. [مأمور] گفت دوباره آن قسمت را دو قسمت کن. دوباره هر کدام را گفت [انتخاب کن]. یعنی مجبورش نکنی که مثلاً بهترین گله را بدهد. با میلش بدهد. ولی تو باید بروی بهش بگویی من مأمور زکاتم، آمدم بگیرم. نه اینکه منتظر باشی بیاورند بهت بدهند. یک موقع است می‌گویی منتظرم بیاورند بدهند، می‌خواهیم آن چه رعایت بشود؟ آن نگاه به اصطلاح قصد قربت. می‌گوید نه، مأمور زکات می‌فرستاد، می‌رفتند جمع می‌کردند. جبایت الزکات اصلاً خودش جزو یک به اصطلاح از اصول مصالح [است] که داریم در [فقه] که این برود و این کار را بکند و بگه من آمدم زکات بگیرم، این هم باید بدهد. بعضی‌ها که سختشان بود، می‌گفت می‌روم برمی‌گردم، فکرات را بکن. یعنی اختیاری نبود که بگوید نمی‌دهم، [مأمور هم] بگوید خب باشه. نه، باید می‌دادند. [شخص سوم]: بله. حالا اگر ندادند استاد، اگر ندادند، چه عواقبی برای آن‌ها [دارد]؟ [استاد]: حالا آن بحث فقهی و روایی خودش را دارد که در دنیا چه کار می‌شود کرد، در آخرت چگونه وعده داده شده، در دنیا چه کار باید بکنیم، تا چه حدی ما حق داریم، آیا از مالش می‌توانیم به اصطلاح برداریم؟ که ظاهرش این است که این امکان را داده [است]. [شخص سوم]: یعنی از ابتدا به اختیار خودش می‌گذاریم، اما اگر به اختیار خودش نشد، آن موقع سعی می‌کنند اگر هم می‌خواهند بردارند، از آن به اصطلاح بهترین قسمت مال برندارند؟ [استاد]: این حجی که فرمودید، این حج واجب است یا حج مستحب؟ حج فرمودید هست [که می‌تواند با پول زکات انجام دهد]. [شخص سوم]: [بله] [استاد]: حالا ظاهرش این است که… ظاهر، ظاهرش این است که بالاخره اصل مسئله حج را برایشان… «يَتَصَدَّقُ وَ يَحُجُّ». خلاصه هر دو را به نحوی شامل می‌شود. ممکن است اگر دست بازتر بود، به طوری پول [بدهند و] تملیکشان بکنند که این‌ها چه بشوند؟ مستطیع بشوند. مستطیع بشوند اگر دست بازتر بود. مستطیع بشوند و حج واجبشان [را انجام دهند]. چون حج واجب اگر کسی پول بهش هبه شد، بله، این مستطیع می‌شود. اما اگر خلاصه اینقدر هم نبود، آن به اصطلاح هزینه‌اش کمتر بود… خب حالا الان اینجوری شده، وگرنه سابق از این، حج واجب و حج مستحب، هزینه‌شان خیلی فرقی نمی‌کرد دیگر. اصلش رفت و برگشت بود و چند روزی که آنجا بودند. الان است که آن نمی‌دانم چهل روز طول می‌کشه، این ده روز مثلاً می‌کشد. لذا هزینه‌ای نسبت به آن خیلی متفاوت است و آن زمانش محدود است، عده معدود بودند و شمار [کم]. لذا هزینه باید سنگین‌تر [باشد]. و الا خلاصه اینجا عام است. یعنی اگر خلاصه جوری باشد که این حتی از انجام وظیفه واجبش هم بتواند بربیاید، که این با اینکه اختیاراً اگر نداشت، حج بهش واجب نمی‌شد. اما نه، بهش انقدر بدهید که می‌گوید: «يَتَصَدَّقُ». صدقه بدهد. خب از آنور هم یک حج هم همین است دیگر. یعنی طوری بشود که اینکه می‌گوید صدقه بده، یعنی دستش انقدر باز بشود، پس آنجا هم دستش باز بشود به طوری که حج برایش واجب [بشود].

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *