سلام علیکم و رحمة اللهبسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم والعن اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

مقدمه و یادآوری بحث آیه کنز

در روایاتی که در بحث آیه کنز (سوره شریفه التوبة، ۹:۳۴-۳۵) وارد شده بود، دو روایت را جلسه قبل در محضرش بودیم. [فقط] از باب یادآوری [می‌گویم که] فرمودند در [کتاب] الکافی الشریف [به نقل از] امام صادق علیه السلام: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَشْرَكَ بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ وَ الْفُقَرَاءِ فِي الْأَمْوَالِ فَلَيْسَ لَهُمْ أَنْ يَصْرِفُوهُ إِلَى غَيْرِ شُرَكَائِهِم‏» (الکافي، ط-الإسلامية، ج ۳، ص ۴۹۸، ح ۴) [ترجمه: همانا خداوند تبارک و تعالی اغنیا و فقرا را در اموال شریک قرار داده است، پس اغنیا حق ندارند آن را برای غیر شرکایشان (فقرا) هزینه کنند]. اینکه [خداوند] فقرا را با اغنیا در اموال شریک قرار دادند، اصلش هم این بود که اگر فقرا هم در جامعه نبودند که اینها برای آن ثروتِ ثروتمندان کار بکنند، ثروتِ آنها هم اجتماع و جمع پیدا نمی‌کرد.

مشارکت همگانی در انباشت ثروت

یعنی در جامعه وقتی که مالی ذخیره می‌شود، همه کسانی که در آن جامعه هستند در جمع شدن این مال دخیلند. درست است که ممکن است کسی با توجه به سرمایه‌های مختلفی که داشته [و] دانش مختلفی که داشته، او مدیریت کار را کرده باشد، اما در عین حال همه در جمع شدن مال به نحوی شریک هستند. درست است که اجرتشان را هم وقتی کاری کردند، گرفته‌اند، اما این اجرت، آن حق لازم و واجبی بوده [است] برای اینها که از جهت حقوقی باید پرداخت می‌شده [است]، که [یعنی] [اجرت] آن کاری را که کردند، این مقدار بوده است. اما [فرد] در مازادِ [آن]، [با] جامعه شریک است، شرایط جامعه شریک است. یعنی کل شرایطی که یک جامعه ایجاد می‌کند برای اینکه این جمع مال صورت بگیرد، همه شریک‌اند. این [امر] تنها به آن شخص مدیر [و] سرمایه‌گذار بازنمی‌گردد که به تنهایی این کار را کرده [باشد]. هرچند خدای سبحان مالکیت او را با پرداخت حقوق لازمی که انجام شده [است]، به رسمیت شناخته [است]. اما خود این [شخص] باید بداند و خدا هم این را بیان کرده [است] که این سرمایه، با اینکه مالکیتش برای این شخص به رسمیت شناخته شده [است]، اما بداند که این سرمایه [به گونه‌ای نیست که] اگر [او] تنها هم بود، این [سرمایه] جمع می‌شد؛ [نه]، نبود. حتماً بقیه [باید] دخیل می‌شدند تا این سرمایه برای او به اصطلاح ذخیره بشود. منتها حالا به ظاهر آنها اجرت را هم گرفته‌اند.

نگاه قارونی در مقابل نگاه الهی به ثروت

اگر این [مطلب] را دانست، آن موقع اثرش این می‌شود که اگر ببیند با پرداخت حقوق واجبه، ولی اختلالی در جامعه است که آن اختلال، بحرانی در جامعه ایجاد می‌کند، هرچند این حقوق واجبه و لازمه را پرداخت کرده [است]، می‌داند که الان وقت برگرداندن آن سهم اجتماعی به اجتماع است تا آن خلل و فُرَج و آن مشکل حل بشود. اما اگر کسی نگاهش مثل قارون بود که [می‌گفت:] ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِندِي﴾ (سوره شریفه القصص، ۲۸:۷۸) که این [نگاه] در قرآن مذموم شمرده شده [است]، که کسی این سرمایه علمی و مدیریت خودش را فقط دخیل در این جمع ببیند، این به خسف مبتلا می‌شود. البته خسف مراتب و موارد[ی] دارد. یک موردش مثل همانی بود که خدا نسبت به قارون ایجاد کرد. اما خسفِ کسی که در این مال فرو می‌رود، به گونه‌ای که تمام حیثیت وجودی‌اش محبت این مال و حفظ این [مال] می‌شود، این هم خسف است؛ که وجود خودش را که یک وجود نوری و روحی و بدنی است، به یک وجود [کاملاً] بدنی و مادی صرف تبدیل کرد. این هم خسف است. یعنی این روح به زمین چسبید، [مانند تعبیر قرآن:] ﴿أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ﴾ (سوره شریفه الأعراف، ۷:۱۷۶) که این هم خسف است. [یا تعبیر:] ﴿اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ﴾ (سوره شریفه التوبة، ۹:۳۸)، این هم خسف است که خسف برایش محقق شده [است].

وجوب و استحباب انفاق و حفظ فرهنگ آن

پس اگر این نگاه [حاکم باشد] که در عین اینکه مالکیت در اسلام به رسمیت شناخته شده [و] حقوق افراد به عنوان مالک کاملاً دیده شده [است]، اما در عین حال با پرداخت حقوق واجب، اینکه مشکلات جامعه دیگر ربطی به این [فرد ثروتمند] نداشته باشد – همان جامعه‌ای که دخیل بودن[د] در اینکه این مال برای این [شخص] ذخیره بشود – این از نگاه الهی روا نیست. حالا این روا نبودن، مرتبه‌ای‌اش وجوب پیدا می‌کند که باید انجام بدهد، [و] مرتبه‌ای‌اش [را] به عنوان استحباب، آن هم استحباب مؤکد در آیات متعددی که فرهنگ استحباب را باید زنده نگه دارند، محقق شده [است] که این مجموعه نجات‌دهنده جامعه است. اما اگر فرهنگ استحباب بالکلیه ترک شد، همان فرهنگ استحبابی برای اینکه از آن رواج و به اصطلاح آن جاری بودنش خارج نشود، [حکم] وجوب پیدا می‌کند. هم [چنانکه] این را در روایت اول [جلسه] گذشته مفصل توضیح دادیم.

تفسیر روایات ذیل آیه کنز (نه بحث فقهی)

در روایت دوم [که] فرمودند [از] امام صادق علیه‌ السلام – بحث ما هم الان اینجا بحث تفسیری است که ذیل این آیه آمده [است]. الان بحث فقهی نیست که بخواهیم وجوب و حرمت فقهی را که فتوا باشد، از تویش دربیاوریم؛ [نه]، بلکه بحث تفسیری است. داریم از قرآن، آیه و روایاتِ ذیل آیه، استفاده تفسیری می‌کنیم. این هم روشن باشد که اینکه گاهی به سند روایات الان کاری نداریم [و] داریم مجموع محتوای روایی را در نظر می‌گیریم، به لحاظ آن نگاه تفسیری است که در اینجاست، نه نگاه فقهی. البته گاهی نگاه فقهی و تفسیری به هم خیلی نزدیک است و فاصله‌ای ندارد، اما گاهی هم ممکن است در فتوا مرزهایی آنجا در حقیقت برای به اصطلاح آن نگاه مراجع فقهی، آن نگاه محقق شده باشد که در نگاه تفسیری آن مرزها ممکن است ملحوظ و لحاظ نباشد.

مأموریت الهی اغنیا در صرف اموال

خب در روایت بعدی می‌فرماید که امام صادق [علیه السلام]: «إِنَّمَا أُعْطِيتُكُمُ الْفُضُولَ مِنَ الْأَمْوَالِ لِتُوَجِّهُوهَا حَيْثُ وَجَّهَهَا اللَّهُ وَ لَمْ أُعْطِكُمُوهَا لِتَكْنِزُوهَا» (الکافي، ط-الإسلامية، ج ۴، ص ۳۲، ح ۱) [ترجمه: همانا اموال اضافی را به شما دادم تا آن را در جایی که خدا قرار داده هزینه کنید و به شما ندادم که آن را گنج کنید]. این هم روایت دومی بود که [نشان می‌دهد انسان] مأموریت پیدا می‌کند [که] هر کسی در آنجایی که مالی به دستش قرار می‌گیرد، [آن را به درستی مصرف کند]. آن بحث اول را تکمیل می‌کند که فقرا شریکند در اموال، منتها نه شریک [به معنای] شریک در مالکیت، بلکه شریک در اینکه باید آنها [یعنی اغنیا] اینها [یعنی فقرا] را هم لحاظ کنند. در اینجا می‌فرماید اصلاً مأموریت به اغنیا داده می‌شود تا اموالی که در دستشان هست را مطابق مأموریت خرج کنند. اینها می‌شوند کارگزاران خدا. یعنی این عظمت برایشان ایجاد می‌شود. لذا نگاه به مال، نگاه مذموم نیست در جایی که انسان خودش را کارگزار خدا ببیند. چنانچه ملائکه اگر ﴿أُولِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَىٰ وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ﴾ (سوره شریفه فاطر، ۳۵:۱) [هستند و] قدرت‌ها و قوای زیادی بعضی بر بعضی دیگر دارند، این قدرت و قوه سبب قدرت و آن به اصطلاح عظمت آن ملک می‌شود. چرا؟ چون کارگزار قوی‌تری از خداست. یعنی آنی که مثنی [است]، آنی که ثلاث [است]، آنی که رباع [است]، آنها هر کدام توانایی بیشتری در اینکه کارگزار بالاتری برای خدا باشند [دارند]. ملائکه اعظم مورد ستایش بالاتری قرار می‌گیرند. پس خود این دارایی فی نفسه مذمومیتی ندارد، به‌خصوص اگر که آن مأموریت الهی در آن دیده بشود. این می‌شود مأمور خدا، [تا] این به اصطلاح ذخایر را برساند «لِتُوَجِّهُوهَا حَيْثُ وَجَّهَهَا اللَّهُ»؛ آنجایی که خدا قرار داده [است]. یعنی مأمور خدا می‌شود، کارگزار خدا می‌شود. چقدر زیبا می‌شود که انسان دستش دست خدا بشود، قدمش قدم خدا بشود، که آن [حدیث قدسی] می‌فرماید که: «…يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بها وَ رِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بها…» [منبع دقیق حدیث یافت نشد، اما مضمون آن در منابع مختلف از جمله اصول کافی نقل شده است] که دست او دست خدا بشود، پای او پای خدا بشود، چشم او چشم خدا [بشود]، که [خدا] چشم ندارد، پا ندارد. اما روایت می‌فرماید [اینگونه می‌شود]، چون این [فرد] در کارگزاری‌اش برای خدا، این به نحوی دنبال مأموریت الهی است. همین‌جوری که شد، دست و پا و چشم و گوشش تماماً می‌شود چی؟ می‌شود یدالله، سمع الله، عین الله و همه اینها در همان راستا قرار می‌گیرد. خب این هم روایتی که به اصطلاح زیبا بود.

روایت دو دینار و اهل صفه

روایت دیگری است از ابان [بن تغلب]. قال: ذکر بعضهم عند ابی الحسن علیه السلام فقال با… از امام [موسی] کاظم علیه السلام [ظاهراً] – من رجوع نکردم، اما این روایت به نحو دیگری از امام صادق علیه السلام هم ذکر شده [است]، منتها مفصل‌تر است. حالا آن را هم ان‌شاءالله در محضرش قرار می‌گیریم. در آنجا می‌فرماید که: «قَدْ بَلَغَ…». فقال: «بَلَغَنَا أَنَّ رَجُلًا هَلَكَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ تَرَكَ دِينَارَيْن‏». یک کسی از دنیا رفت [و] دو دینار از خودش باقی گذاشته بود. دو دینار وقتی که از دنیا رفت ازش [باقی ماند]. «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: تَرَكَ كَيَّتَيْنِ». [در متن سخنران “کثیراً” آمده بود اما در منابع “کیتین” به معنی دو داغ ذکر شده است]. خیلی باقی گذاشته از خودش. قال ان ذلک… امام هادی [یا] امام کاظم علیه السلام اگر باشد، می‌فرماید: «إِنَّ ذَلِكَ كَانَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الصُّفَّةِ» [مثلاً] فسهِمَ فمات و ترک دینارین [منبع دقیق این بخش از ابی الحسن (ع) یافت نشد، اما روایت مشابه و کاملتر از امام صادق (ع) در ادامه ذکر می‌شود]. که در یک روایت دیگری این را مفصل‌تر توضیح می‌دهد [و] می‌فرماید که در آنجا این از… بودش که به اصطلاح از اهل صفه بود و این وقتی که از… اینها وضعیتشان اینجور بود که صبح پیغمبر [ص] می‌آمد می‌گفت این مثلاً صبحانه اینهاست یا فلان جا بروید صبحانه را [بخورید]. شام، دوباره شب شامِ آنها را حواله به جایی می‌دادند یا کسی به عهده می‌گرفت و می‌گفتند فلانی برایتان می‌آورد. به طوری که صبحشان، صبح معلوم می‌شد که کی در حقیقت متکفل کارشان است؛ شب، شب معلوم می‌شد. این شخصی که اینجوری بود، اگر دو دینار ازش باقی می‌ماند، خیلی باقی مانده بود. یعنی یک اجحافی در زندگی‌اش بوده [است] که این دو دینار باقی مانده [است]. و الا کسی که صبح و شامش به حواله پیغمبر [ص] باید آن غذاش تأمین بشود، این پول از کجا داشته [است]؟ اینها هیچی، حتی مسکنی نداشتند. در مسجد پیغمبر [ص] همان جا سکنا داشتند. یک قسمتی بود که می‌گویند مربوط به اهل صفه بود که همان نزدیک خانه حضرت زهرا سلام الله علیهاست. همان جایی که منسوب است الان به خانه حضرت زهراست، اینها قسمتی از آن این‌ور بود که اهل صفه آنجا سکنا داشتند. غذای اینها همین‌طور تأمین می‌شد، امکاناتی که لازم داشتند [هم همینطور]. آن وقت اگر از یک شخص این‌جوری انقدر باقی بماند، این زیاد [است]. لذا اینجور نبود که از این روایت بخواهند استفاده بکنند که هر که دو دینار ازش باقی ماند، پس چی هستش؟ خیلی ازش باقی مانده [است]، که یک مذمتی تلقی بشود، [یا] یک امر غیرعادی تلقی [شود].

دو دینار می‌شود [حدود] دویست درهم (چون معمولا هر دینار معادل ده درهم بوده است). الان نمی‌دانم درهم الان چقدر است قیمتش، نمی‌دانم چقدر است. یک دینار [معادل قیمت] یک گوسفند [بوده است]. یعنی یک دینار، یک گوسفند. [دو] دینار می‌شود چی؟ می‌شود دو تا گوسفند. از این اگر باقی مانده باشد، حالا اگر بگویید گوسفند امروز مثلاً ۱۳ میلیون [یا] ۱۴ میلیون باشد، می‌شود مثلاً ۲۴ میلیون [یا] مثلاً ۳۰ میلیون باقی مانده باشد. طبق این روایت اینجور می‌شود که ۳۰ میلیون ماترک [زیادی است]. این ماترک مربوط به کیست؟ مربوط به کسی است که زندگی‌اش در [بین] اهل صفه بوده [است]. آنجا بوده که روایت به این تصریح می‌کند. هم این روایت در حقیقت دلالت دارد که این از اهل صفه بوده [است]، هم آن روایت دیگری که خلاصه حالا الان اگر پیدا می‌کردم، آن روایت مفصل‌تر هم بود که بله، می‌فرماید که… سته الزکاة ماخ… من رجل. بله بله. من هرجل… و قلت له انه بلغ ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال ایما رجل… این از امام صادق علیه السلام است: «أَيُّمَا رَجُلٍ تَرَكَ دِينَارَيْنِ فَهُمَا كَيٌّ يُكْوَى بِهِمَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ» [این بخش از روایت در کافی یافت نشد، اما مضمون کی و داغ شدن در روایت بعدی ابوبصیر و همچنین آیه کنز وجود دارد. بخش مربوط به اهل صفه در روایت ذیل می‌آید]. این دو دینار کنز است و این همان داغی است که بین عینی [زده می‌شود]. این همان کیّی است که گفتند [در آیه شریفه]: ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ‎﴿٣٤﴾‏ يَوْمَ يُحْمَىٰ عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ ۖ هَٰذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ ‎﴿٣٥﴾﴾ (سوره شریفه التوبة، ۹:۳۴-۳۵) که فرمودند کیّ و داغ کردن برای اینها هست. «فَهُمَا كَيٌّ بَيْنَ عَيْنَيْه‏» [این عبارت دقیق در کافی یافت نشد]. قال فقال [ابی عبدالله علیه السلام]: «أُولَئِكَ قَوْمٌ كَانُوا أَضْيَافاً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَإِذَا أَمْسَى قَالَ يَا فُلَانُ اذْهَبْ فَعَشِّ هَذَا وَ إِذَا أَصْبَحَ قَالَ يَا فُلَانُ اذْهَبْ فَغَدِّ هَذَا» (الکافي، ط-الإسلامية، ج ۴، ص ۱۰، ح ۴) [ترجمه: آنان قومی بودند که مهمانان رسول خدا (ص) بودند. پس چون شب می‌شد، [پیامبر] می‌فرمود: ای فلانی برو و این را شام بده؛ و چون صبح می‌شد، می‌فرمود: ای فلانی برو و این را صبحانه بده]. که اینها صبح و شامشان، غذاشان حواله از جانب پیغمبر [ص] پیدا می‌کرد. «فَلَمْ يَكُونُوا يَخَافُونَ الْفَقْرَ غَداً وَ لَا بِاللَّيْلِ عَشَاءً» [این بخش با اندکی تفاوت در منبع فوق آمده: فَلَمْ يَكُونُوا يَخَافُونَ الْفَقْرَ غُدْوَةً وَ لَا عَشِيَّةً] بله، نگران نبودن[د] که فردا چی دارن[د]، نمی‌دانستند، اما نگران هم نبودن[د]. «فَجَمَعَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ دِينَارَيْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِيهِ تِلْكَ الْمَقَالَةَ» [ترجمه: پس مردی از آنان دو دینار جمع کرد و رسول خدا (ص) درباره او آن سخن را فرمود]. برای این شخص این را گفته [است].

حد متعارف معاش و تعریف کنز

«فَإِنَّ النَّاسَ إِنَّمَا يُقَوَّتُونَ السَّنَةَ السَّنَةَ» [این بخش دقیق در منبع فوق یافت نشد، اما مفهوم قوت سال در ادامه آمده است]، خرج یک سالش را باید داشته باشد، این کنز حساب نمی‌شود. یعنی خرج یک سال اگر باشد برای کسی، «فَالرَّجُلُ أَنْ يَقْتَنِيَ مَا يَكْفِيهِ وَ يَكْفِي عِيَالَهُ سَنَةً» [این بخش دقیق در منبع فوق یافت نشد، اما مضمون کفایت خرج سال در روایت بعدی از امیرالمومنین (ع) و امام صادق (ع) در کافی ذکر شده است]. که این یک سالِ خرج را داشته باشد، متعارف است و این کنز و کیّی که به دنبال کنز است، نمی‌شود. خب این هم این روایت که این حد لازمی [را بیان می‌کند] که هیچ مذمتی به آن تعلق نمی‌گیرد. چون یک حد آن طرف دارد که آیا سرمایه تا چه حدی به آن مذمت تعلق نمی‌گیرد، درست است؟ یک این طرف دارد که حداقل چقدر است که برای انسان [بودنش] مذمتی به آن تعلق نمی‌گیرد. می‌فرماید خرج یک سال خودش را [برای] زندگی و خانواده‌اش داشته باشد. این به آن در حقیقت مذمتی تعلق نمی‌گیرد و گنج محسوب نمی‌شود.مرز گنج بودن اموال مازاد (روایت ۴۰۰۰ درهم)

در روایات متعدد دیگری داریم که اگر بیش از ۴۰۰۰ درهم [باشد] – یا در حقیقت بالاتر از این [ارقام را] می‌فرمایند، مثلاً ۱۲۰۰۰ یا ۲۰هزار، ۳۰هزار، ۴۰هزار، ۵۰هزار و یا ۱۰۰هزار را ذکر می‌کنند در روایات مختلف – می‌فرماید مثلاً در این روایت از امیر مؤمنان [به نقل از امام صادق (ع)]: «مَا زَادَ عَلَى أَرْبَعَةِ آلَافٍ [درهم] فَهُوَ كَنْزٌ وَ إِنْ أَدَّى زَكَاتَهُ وَ مَا دُونَهَا فَهُوَ نَفَقَةٌ» (الخصال، ج ۲، ص ۵۰۷، ح ۲؛ مشابه آن از امام صادق (ع) در الکافي، ط-الإسلامية، ج ۳، ص ۵۰۷، ح ۲۶). که ۴۰۰۰ درهم به پایین نفقه است [و] ۴۰۰۰ درهم به بالا این چی می‌شود؟ کنز می‌شود. یعنی خرج یک زندگی عادی را هم که با حساب و کتاب‌های متعارف مختلف باشد، حدود ۴۰۰۰ [درهم]. که ۴۰۰۰ را اگر بخواهیم [به دینار] تقسیم بکنیم، می‌شود چند؟ می‌شود [تقریباً] ۴۰۰ دینار. ۴۰۰ دینار می‌شود تقریباً ۴۰۰ گوسفند. [این مقدار] برای چی می‌شود دیگر؟ یک زندگی، حتی کسی که حالا بالاخره مرفه هم بخواهد زندگی بکند، بله این ۴۰۰ گوسفند که می‌شود در سالش… چقدر [می‌شود]؟ اگر ۴۰۰۰ [درهم] باشد [یعنی معادل] ۴۰۰ گوسفند، ۴۰۰ را ضربدر مثلاً ۱۰ میلیون بکنید، می‌شود چقدر؟ ۴ میلیارد [تومان]. بله، ۴ میلیارد تومان. دیگر بیش از این [برای] خرج زندگی… حتی مثلاً حالا نگویید ثروتمندان…

تحلیل شهید مطهری از تمرکز ثروت و پیامدهای آن

شهید مطهری یک بیانی دارد، خیلی بیان خوبی است. در اینجا لازم است [به آن اشاره شود]. این بیان شهید مطهری این است که وقتی که تمرکز ثروت در دست یک عده معدود باشد، قدر مسلم این است – این خیلی بیان دقیقی است – قدر مسلم این است که درصد کمتری از درآمدِ سرمایه‌دار یا مالک، صرف مواد غذایی یا پوشاک یا مسکن می‌شود و بیشترش صرف لوازم لوکس و غیر ضروری می‌شود. یعنی کسانی که ثروتمندند، خرج ضروری‌شان با بقیه یک قدری بیشتر است، اما بقیه هزینه‌شان چی هست؟ لوازم لوکس و غیر ضروری است. [شهید مطهری می‌گوید:] «منابع تولید و عوامل تولید» – دقت [کنید] این نکته‌اش [اینجاست] – که وقتی این خرید لوازم لوکس و غیر ضروری در جامعه رواج پیدا کرد، اثرش می‌شود چی؟ منابع تولید صرف تولید اینها می‌شود که اجناس غیرضروری است. که این [امر]، منابع تولید و عوامل تولید را از مسیر اصلی‌اش، یعنی تولید موادی که به نفع تمام جامعه می‌باشد، منحرف می‌کند.

آثار مخرب اقتصادی و اجتماعی مصرف‌گرایی

این اثر اول این امر [است]. [این امر] اثرات [و] ثمراتی دارد. درجه اول، ورشکستگی خود مملکت است به لحاظ چی؟ اینکه این پول در راه ضروری هزینه نشد، در راه چی هزینه شد؟ به‌خصوص امروز که آن چیزهای غیرضروری معمولاً وارداتی‌اند. که اینها وقتی وارداتی شدند، [موجب] خروج ارز از کشور [می‌شوند]. یعنی وقتی خروج ارز از کشور شد، یعنی پولی که در این کشور [به عنوان] درآمدی که درآمده بود، از مسیر جریان خون این کشور خارج شد [و] به جای دیگری [رفت] که آنجا دارد کنز می‌شود و حتی ممکن است به دشمنی علیه ما هم تبدیل بشود، دارد صرف می‌شود. ببینید یک جریان را وقتی که درست و عمیق نگاه بکنیم، یک دفعه چقدر به اصطلاح [زوایای آن] چی می‌شود؟ [روشن می‌شود و] برنامه‌ریزی متفاوت می‌شود. در درجه دوم، قحطی و گرسنگی به دنبالش خواهد آمد که در روایات هم به این به اصطلاح [هشدار داده‌اند و از آن] ترسانده‌اند؛ که اگر اغنیا هزینه‌هاشان در آن جهت غنای خودشان صورت گرفت، نه با نگاه به محرومان، قحطی و گرسنگی به دنبالش در آن جامعه خواهد آمد. این تحلیل اقتصادی‌اش است [که] شهید مطهری کرده [است] و از جهت آن نگاهِ عوارضِ آن هم، روایی‌اش است که در آنجا همین را بیان کرده [است]. در درجه سوم، دور شدن از هدف خودکفایی محقق می‌شود. چون سرمایه‌ها و سودها کجاست؟ سودها در آن کالاهای لوکس است. و الا در اجناس [و] اشیاء ضروری، سود آنجوری ندارد و اینها چون عموم مردم مشتری‌شان [هستند]، معمولاً اینها با تفاوت‌های زیاد و سودهای زیاد همراه نیست. و چون آن [تجارت کالای لوکس] پول سودآوری [دارد]، چی می‌شود؟ سرمایه‌ها به سمت آن جهت سوق داده می‌شود. این هم یک نگاهی است که به دنبال اینکه عرض بکنیم سطح زندگی چقدر متعارفش باشد، چقدر تفاوت می‌کند.

لزوم قانون‌گذاری و فرهنگ‌سازی برای اصلاح

خب اصلاح… بله، اصلاح این افکار وقتی در جامعه ابتلا پیش می‌آید، هم قانون‌گذاری را می‌طلبد اگر حاکمیت هست، و هم فرهنگ‌سازی را می‌طلبد. یعنی دو جهت کنار هم باید باشد. هم حاکمیت با قانون‌گذاری، قانونی که می‌گذارد، با این در حقیقت نرخ آن عوارض ورود و خروجی که قرار می‌دهند، [می‌تواند] تعادل ایجاد کند یا [با] قواعد ممنوعیت‌ها یا آزاد بودن‌ها. خیلی از اینها به صورت آن بحرانش با قانون‌گذاری‌ها باید حل بشود. در کنارش، اگر واقعاً مؤمنان، خود مؤمنان، فقط همین‌هایی که اظهار ایمان [دارند]، همین‌ها، اگر اینها واقعاً عمل بکنند و این را درست رعایت بکنند و به عنوان یک امر الهی اطاعتِ این را داشته باشند، خودِ سبک زندگی ایمانی که شکل بگیرد، بقیه را… وقتی اگر [افرادی] غیر از این باشند، تعبیر روایات این است که وقتی کسی غیر از این باشد [و] اکثریت جامعه ایمانی این‌گونه نباشند، آن موقع آن تفاخر، ارزش دیده نمی‌شود، ضد ارزش می‌شود.

فرهنگ صحیح و ضد ارزش شدن تفاخر

لذا اگر یادشان باشد دوستان، اول انقلاب یک بحثی شکل گرفته بود که بعضی بالاخره جوان‌ها فرزندان کسانی بودند که ثروتمند بودند، حالا در جمع انقلابی‌ها می‌خواستند باشند، می‌پوشاندند و پنهان می‌کردند که مثلاً ما از فلان نقطه شهر آمدیم یا خانه‌مان کجای شهر است. که اگر یک نقطه [بالای] چیزی بود، اینها مثلاً می‌آمدند توی منطقه‌های پایین‌تر شهر، آنجا اشتغالاتشان را [انجام می‌دادند] تا پنهان کنند. نمی‌خواهم بگم این افراط و تفریط کارش چه جوری‌ها [بود]. [اما مهم این است که] فرهنگ اگر [حاکم] شد، آن موقع دارایی زیاد به نحوی که تفاخر بخواهد در آن باشد، نیست؛ بلکه دارایی زیاد می‌شود مأموریت الهی، می‌شود این [فرد] مأمور بالاتری از خداست، باید کار بیشتری بکند. نگاه این‌جوری می‌شود. یعنی حریص دیده می‌شود. لذا آن [روایت] دارد که وقتی دوران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف [فرا می‌رسد]، حضرت خطاب می‌کند که هر کسی نیاز دارد بیاید. یک کسی می‌رود، یک نفر می‌رود. در آن همه جمع، یک نفر می‌رود پیش خزانه‌دار حضرت. آن شخص به خزانه‌دار خطاب می‌کند، می‌خواهد دستش را بگیرد، [خزانه‌دار] می‌گوید نه، دامنت را بگیر. یعنی با دست نمی‌دهند، با چی بهش می‌دهند؟ با دامن بهش می‌دهند. یعنی انقدر زیاد. بعد این شخص نگاه می‌کند، هیچ‌کس دیگری نیامده [است]، فقط این آمده [است]. حرص را در وجودش می‌بیند و می‌بیند که همه به عنوان حریص دارند به او نگاه می‌کنند. و لذا خجالت می‌کشد، می‌گوید نمی‌خواهم، می‌خواهم برگردانم. [خزانه‌دار] می‌گوید: «نه، ما چیزی را که دادیم پس نمی‌گیریم». [منبع دقیق این روایت با این جزئیات یافت نشد، اما مضمون بی‌نیازی مردم و سخاوت امام در عصر ظهور در روایات متعدد آمده است]. ببینید چقدر زیبا می‌شود. یعنی دیگر آنجا اگر کسی می‌خواهد ذخیره‌سازی‌های اینجوری داشته باشد، ضد ارزش دیده می‌شود، حریص دیده می‌شود. الان اینجوری نیست. الان مانور تجمل در حقیقت هست. به طوری که هر کسی ماشینی سوار شود که این فقط مثلاً چند تا در کشور از این باشد، این چشم‌ها را خیره کرده [است]. کسی که خانه‌ای بسازد مثل جریان زمان هود سلام الله علیه، که اگر یادتان باشد در آن جریان مفصل توضیحش داده شد در سیر تربیتی حضرت هود، که هر کسی می‌خواست ساختمانش بلندتر از بقیه باشد، به طوری که در شهر هر کسی که وارد می‌شد، اولین چیزی که ببیند خانه این باشد. به طوری که این تجمل، مانور تجمل، روز به روز شدیدتر می‌شد و اینها هم به زحمت‌های شدید می‌افتادند تا ستون‌های بلندتری از کوه را بکنند [و] بیاورند [تا] خانه‌ها چی باشد؟ بلندتر و در قلّه‌تر از بقیه باشد.

نمونه‌ای از مقابله پیامبر (ص) با تجمل‌گرایی

چنانچه [در] زمان پیغمبر (ص)، یک کسی خانه‌ای ساخته بود و روی این خانه یک طبقه‌[ای] را جوری قرار داده بود که هر کسی رد می‌شد، این در حقیقت برجِ این – حالا برج آن موقع دیگر مطابق آن زمان ممکن است دو طبقه، سه طبقه برج تلقی می‌شد – آن برجِ او دیده می‌شد. پیغمبر [ص] وقتی از کنار این خانه رد شدند، با یک نگاه به اصطلاح تحقیق و اعتراضی که این مثلاً مربوط به کیست که این کار را کرده [است]، رد شدند. بعداً آن شخص آمد و وقتی فهمید که پیغمبر [ص] از این کار بدش آمده بود، بلافاصله خراب کرد. یعنی یک جوری ضد ارزش شد که اگر هم نمی‌کرد، همه به چشم چه نگاهی به او می‌کردند؟ [همه او را] به چشم خلافکار [می‌دیدند]. یعنی کسی که تعدی کرده به حقوق دیگران. ببینید فرهنگ‌سازی یعنی این. فرهنگ‌سازی اثرش از آن [قانون] نیز قوی‌تر است. ولی کار قانونی هم، [یعنی] حتماً قانون‌گذاری هم، برای اینکه عده‌ای حتماً مجرم‌اند و تن به آن ارزش‌ها نخواهند داد، لازم است. خب این هم در آن نگاه.

فرهنگ‌سازی، قانون‌گذاری و جایگاه هر یک

فرهنگ‌سازی است. بله دیگر، فرهنگ‌سازی است، چون رشد افراد ملاک است. قانون‌سازی، قانون‌گذاری و رعایت قانون، کفِ کار است؛ برای کسانی که می‌خواهند در جامعه اختلال ایجاد کنند. ولی باید قانون… مثل مثلاً یک زندگی زن و شوهری که خانواده است، این [جنبه] خانواده‌گی‌اش مقصود است، اما یک کف کاری [را] گذاشته‌اند [که] اگر دعوا شد، قانون بتواند حکم کند حق با کیست و چگونه باید رعایت کرد. درست است؟ پس قانون مکمل برای این است که در جامعه اختلال ایجاد نشود، اگر به قوه قضاییه رجوع کردند، به قاضی آمدند، دعوایی بود، قاضی قدرت حکم داشته باشد. قاضی [بر اساس] تعالی [؟ احتمالاً منظور تعالی یا تولی بوده است] حکم نمی‌کند. قاضی در کفِ دعوا حکم می‌کند. کفِ دعوا جایی است که باید کاملاً مرز عبور از به اصطلاح آن فرهنگ الهی باشد. این را باید داشته باشیم.

روایت ابو بصیر: زکات، حق معلوم و ماعون

در روایت دیگری [در کتاب الکافی الشریف] می‌فرماید که عَنْ أَبِي بَصِيرٍ (رضی الله عنه) قَالَ: «كُنَّا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ مَعَنَا بَعْضُ أَصْحَابِ الْأَمْوَالِ» بعضی از ثروتمندان هم آنجا بودند. «فَذُكِرَتِ الزَّكَاةُ» به اصطلاح بحث زکات شد. «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الزَّكَاةَ لَيْسَ يُحْمَدُ بِهَا صَاحِبُهَا» کسی که زکات را پرداخت می‌کند، دیگر این را به‌به و چه‌چه برایش نمی‌کنند که زکات را پرداخت کردی. «وَ إِنَّمَا هُوَ شَيْ‏ءٌ ظَاهِرٌ» این یک حکم قطعی است. «إِنَّمَا حُقِنَتْ بِهَا دِمَاؤُهُمْ» این در حقیقت خونِ اینها با این [پرداخت زکات] چی شده [است]؟ مصون شده [است]. یعنی مرز دین است و مرز خروج از دین است. دقت می‌کنید؟ این با پرداخت زکات، مستحق [این نیست] به اصطلاح [که] بگویند به‌به! این زکات را بیاورند در تلویزیون… بله، جایی که این فرهنگ از بین رفته باشد، لازم است ها! اما در جایی که عادی باشد، جامعه همه زکات را می‌دهند، این مثل نماز خواندن است دیگر. جایی که نماز را همه می‌خوانند که نمی‌آیند بگویند به‌به این خلاصه نماز را خواند! خب همه باید نماز را بخوانند. این حق لازم است. «إِنَّمَا حُقِنَتْ بِهَا دِمَاؤُهُمْ وَ سُمِّيَ بِهَا مُسْلِماً وَ لَوْ لَمْ يُؤَدِّهَا لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ صَلَاتُهُ» اگر این را ندهد که نمازشم مقبول نیست. «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ فِي أَمْوَالِكُمْ غَيْرَ الزَّكَاةِ» [یعنی] مسائل غیر زکات [هم هست]، آن حقوقی که در اموال شماست. «فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا عَلَيْنَا فِي أَمْوَالِنَا غَيْرَ الزَّكَاةِ؟» آیا مگر غیر [از] زکات هم در مال ما هست؟ «فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا تَسْمَعُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ: ﴿وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ ‎﴿٢٤﴾‏ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ ‎﴿٢٥﴾﴾؟» (سوره شریفه المعارج، ۷۰:۲۴-۲۵) که معلوم می‌شود این چی هست؟ غیر از زکات است. این اموال معلوم. آن هم می‌فرماید ﴿الَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ﴾ یعنی یک حق معلومی است. «قَالَ قُلْتُ فَمَا هَذَا الْحَقُّ الْمَعْلُومُ الَّذِي عَلَيْنَا؟» سؤال کردند که آن حق معلومی که بر ماست چیست؟ «قَالَ هُوَ الشَّيْ‏ءُ يُخْرِجُهُ الرَّجُلُ مِنْ مَالِهِ» می‌گوید یک چیزی است که خود شخص غیر از زکات، در اموالش، خودش برای خودش قرار می‌دهد که این کار را بکنم. مثلاً بعضی می‌گفتند [یک مقداری] از مالمان را ما ماهانه [یا روزانه یا هفتگی] چیکار می‌کنیم؟ – مطابق اینکه الان در روایت هم می‌فرماید که در روز یا ماه یا هفته یا سال – می‌دهیم بر [علاوه] آن چیزی که حق واجب است، قرار می‌دهیم. یا در امروز انقدر [مقدار] قرار می‌دهیم. «هُوَ الشَّيْ‏ءُ يُخْرِجُهُ الرَّجُلُ مِنْ مَالِهِ يُعْطِيهِ فِي الْيَوْمِ أَو فِي الْجُمُعَةِ أَو فِي الشَّهْرِ قَلَّ أَوْ كَثُرَ» که زیاد باشد یا کم، ولی یک حق دیگری است که این را قرار می‌دهد، «غَيْرَ أَنَّهُ يَدُومُ عَلَيْه‏» بر این ثبات دارد، استقرار دارد. یعنی اینجوری نیست که گاهی بدهد گاهی ندهد. این مقدار را برای خودش چیکار می‌کند؟ قرار می‌دهد. «يَدُومُ عَلَيْه‏».تفسیر “منع ماعون”

«وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ﴾» (سوره شریفه الماعون، ۱۰۷:۷) [درباره] اینهایی که در ذیل آیه آمده [است] که اینها منع می‌کنند آن به اصطلاح خیراتی که باید برسد، «قَالَ هُوَ الْقَرْضُ يُقْرِضُهُ» غیر از آن حق لازمی که داده می‌شود، گاهی قرض دادن، گاهی دادن وسائل خانه به کسی که لازم دارد، «وَ الْمَعْرُوفُ يَصْطَنِعُهُ وَ مَتَاعُ الْبَيْتِ يُعِيرُهُ» که این را عاریه می‌دهد به چی؟ به همسایه‌اش. «وَ مِنْهُ الزَّكَاةُ». زکات هم یکی از اینهاست.

حکم عاریه دادن به همسایه سهل‌انگار

«فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ لَنَا جِيرَاناً» ما همسایگانی داریم – [این قبیل امور قبلاً] مرسوم‌تر بود. می‌آمد خلاصه مهمان داشت. هر خانه‌ای به اندازه خودش و با مهمانداری‌اش که همه چی نداشت که. وقتی مهمان می‌آمد، می‌گفت حالا مثلاً چند تا بشقاب از این همسایه قرض می‌گرفت. از این همسایه لحاف و پتو قرض می‌گرفت تا شب اینها اگر ماندند… می‌گوید: «إِنَّ لَنَا جِيرَاناً إِذَا أَعَرْنَاهُمْ مَتَاعاً كَسَرُوهُ وَ أَفْسَدُوهُ» می‌دهیم بهشان، رعایت نمی‌کنند. برگرد… وقتی برمی‌گردانند، یک جوری خلاصه بالاخره آسیب خورده [است]. «أَفْسَدُوهُ». «فَعَلَيْنَا جُنَاحٌ أَنْ نَمْنَعَهُمْ؟» آیا اینجا ما دستمان هست که دیگر راهی داریم که ندیم دیگر به اینها؟ [یعنی آیا گناهی بر ما هست اگر آنها را منع کنیم؟] «فَقَالَ لَا لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَمْنَعُوهُمْ إِذَا كَانُوا كَذَلِك‏» (الکافي، ط-الإسلامية، ج ۳، ص ۵۰۴، ح ۱۱). حتی اگر اینجوری هستند، حق… کذلک؟ حتی… [اینجا ظاهراً سخنران ابتدا “لیس” را ندیده و بعد تصحیح کرده است]. اینجوری هم حق ندارید؟ [نه، طبق روایت:] یعنی [گناهی بر شما نیست که منع کنید]. این ارتباط خانواده‌ها با هم که پیش می‌آید، چقدر از مشکلات را [حل می‌کند]. [بدون این ارتباطات] که مجبور باشد برای اینکه سالی یک بار یا دو بار مهمان دارد، وسائل اینجوری را بخرد در خانه‌اش انبار داشته باشد تا اینکه سالی یک بار یا دو بار مهمان داشت… خود این یک هزینه زیادی است که نگهداری‌اش هم چی می‌خواهد [زحمت می‌خواهد]. اما اگر این همسایه‌ها با هم این رابطه را پیدا کردند، عادی شد این روابط…

ختم جلسه و نکات پایانی

خب حالا وقتم گذشته ظاهراً اذان تمام شده. بله بله. خب این هم همینجور که می‌فرماید حالا ادامه روایت ماندش ان‌شاءالله وقت دیگری چون اذان هم گذشته. پس این رابطه‌ها ببینید خودش فرهنگ‌سازی در آن پیش می‌آید با این نگاه.

بله. خب بله بله «لَيْسَ» دارد آ… بله این را من ندیده بودم ببخشید. «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ» بله من تنشتم [؟] لیس‌اش خلاصه افتاده [بود] اینجا. با «لَيْسَ» است چون دنباله‌اش هم می‌آید: «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَمْنَعُوهُمْ إِذَا كَانُوا كَذَلِك‏». ادامه دارد که می‌خواهد بفرماید… بله این حالا ان‌شاءالله توضیحش را جلسه بعد عرض می‌کنیم.

و سلام علیکم و رحمة الله و برکاته. اللهم صل علی محمد و آل محمد.وقت غصبی که باشد، گاهی مطلب هم [ممکن است] غصبی بشود دیگر! وقت غصبی شد، اذان شد، ما ادامه دادیم، این خودش خلاصه… این باعث شد «لَيْسَ»اش را هم نبینیم که هشداری بود که وقت رعایت [شود]. باید یک خورده ساعت را زودتر شروع کنیم. امروز هم ماشین دنبال ما خیلی دیر شد تا آمدیم. عذر می‌خواهیم ولی سعی می‌کنیم یواش یواش بیاوریم روی ۱۱:۲۰ دقیقه ان‌شاءالله. اگر دوستان [موافق باشند] ۱۱:۲۰ دقیقه، چون اذان آمده این‌ور، ۱۱:۲۰ ان‌شاءالله شروع بکنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *