سلام علیکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین، والصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
مقدمه و اشاره به آیات مورد بحث
در محضر آیات نورانی قرآن کریم بودیم که در ضمن آیات سوره نساء، انتقال به آیات سی و سوم تا سی و پنجم سوره توبه داشتیم و در محضر این دو آیه یا سه آیه [از] سوره توبه بودیم. (سوره شریفه التوبة، ۹: ۳۳-۳۵) [که بحث اصلی پیرامون آیه کنز، یعنی آیات ۳۴ و ۳۵ این سوره شریفه است].
گستره حقوق واجب مالی در اسلام فراتر از زکات
روایاتی ذیل آیه کنز آمده [است] که ذیل این آیه بیان میکند که توسعه آن حق واجب، فقط به مقدار زکات واجب نیست؛ بلکه آن زکات واجب، آن حق اولی و حکم اولی است، ولی اگر نیاز جامعه اسلامی، به خصوص نیاز ضروریاش، باقی بود، این حق واجب ادامه پیدا میکند تا اینکه برای آنها گشایشی از آن ضرورتی که نیاز دارند، ایجاد شود.
این هم نگاه عقلی مسئله است که از جهت عقلایی، یک مسئله به اصطلاح معلوم و واضحی است؛ هم نگاه دینی است که دین هم به شدت آن را تأکید کرده [است]؛ بلکه فقط هم در حد ضرورت، کفایتش را اعلام نکرده [است]؛ بالاتر از ضرورت را هم لازم دانسته [است]. منتها دین یک مجموعه قواعدی است که این مجموعه قواعد اگر با هم رعایت شود، [اگر] با هم رعایت بشود، پاسخگو است؛ ولی اگر بعضی از [آن قواعد] انجام بشود و بعضی نشود، یا بعضی [افراد] انجام بدهند و بعضی انجام ندهند – یعنی چه در جانب افرادی که همه انجام ندهند، چه در جانب احوالی که همه احکام رعایت نشود – آن موقع پاسخگویی محقق نشده [است]. لذا ممکن است در آنجا اگر دست حاکمیت باز است، آن لزوم حاکمیتی مسئله در کار بیاید؛ اگر بست ید حاکمیتی در کار نیست، آنجا این بار به نحوی بر دوش مؤمنان دیگری که اهل ایمان هستند، میافتد تا جبران آن [فرار از مسئولیت] و یا نقصی را که دیگران ایجاد کردهاند، به نحوی محقق شود تا اساس جامعه از هم گسسته نشود؛ و الا اگر اینها این کمک را ایجاد نکنند، اساس جامعه از هم گسسته میشود.
ولی این اصل کلیاش روشن است که اگر این شمول افرادی و احوالی رعایت بشود – یعنی همه احکام مستحب و واجب، همه رعایت بشود؛ مستحب در حد استحباب، واجب در حد وجوب – اگر رعایت بشود، و شمول افرادی [به گونهای باشد] که همه مسلمانها در یک جامعه ایمانی رعایت بکنند، قطعاً قطعاً آن در حقیقت جامعه ایدهآل و آن مرتبه مطلوب محقق خواهد شد.
اولویتهای اقتصادی در جامعه دینی: از صدقه تا اشتغالزایی
حالا در آن مرتبه احوالی، ما فرائض مختلفی داریم. مستحبات مختلفی هم داریم. همه اینها هم به نحو این نیست که صدقات و زکوات باشند که به نحو دادنِ غیر برگشتپذیر باشد؛ بلکه [منظور] غیر برگشتپذیر ظاهری [است]، یعنی در نظام ظاهر دنیا، که البته وعده الهی برگشتپذیری حتی در نظام ظاهری است؛ اما در نظام همین محاسبات ما، محاسبات عقلانی ما، بلکه نظام احوالی دین، [مواردی] مثل قرضالحسنه را دارد که یک نقش عظیمی دارد؛ [مواردی] مثل اشتغالزایی را دارد. یعنی اینجور نیستش که اگر جامعه بخواهد به سمت آن حرکت مطلوبش برود، حتماً باید صدقه داده شود [یا] زکات باشد؛ نه، بلکه این جامعه به سمت مطلوب، گاهی با ادای حق واجب و استحبابهایی [پیش میرود] که آن استحبابها میتواند مانند قرضالحسنه باشد. به همین جهت، شارع مقدس حتی ثواب قرضالحسنه را از ثواب در حقیقتِ [صرفِ] صدقه بیشتر قرار داده [است]؛ که اگر صدقه ۱۰ برابر است، قرضالحسنه ۱۸ برابر قرار داده شده [است] تا جامعه به یک قوامی برسد، تا آن کسی هم که پول دارد، برایش قرضالحسنه دادن راحتتر است تا اینکه پولی را بدهد که به ظاهر برایش برگشتی نباشد.
لذا در این جامعه، ترویج قرضالحسنه و بعد در کنار این، ترویج اشتغالزایی [مهم است] که پول در جریان بیفتد. اینکه این پول در جامعه در جریان بیفتد و اشتغالزایی ایجاد شود، به تعبیر بعضی بزرگان، گاهی اجرش از صدقه و قرضالحسنه بیشتر میشود. گاهی اینها را باید با جای [خودشان] دید. یک موقع یک کسی افتاده [و] دارد در حال مردن [است]، [شخص] بگوید من حالا پول را در جریان میاندازم تا کی به این [برسد]؟ خب این الان معلوم است که وضع این بحران [است] و اضطرار الان این [کمک فوری] باید انجام بشود. اما در وضعی که حالتهای عادی در کار باشد، این گردش پول و به جریان انداختن پول، یک کار اساسی در جامعه است که این، مبنا را حل میکند، نه فقط بنا را؛ و لذا اجرش حتی از قرضالحسنهای که آن قرضالحسنه از صدقه بیشتر بود، این [اشتغالزایی] بیشتر میشود. خب این، اساسِ نگاهِ جامعه را شکل میدهد.
حق سائل و محروم: فراتر از صدقه
لذا [اینکه قرآن] میفرماید: ﴿وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾ (سوره شریفه الذاریات، ۵۱: ۱۹)، این حق برای سائل و محروم، فقط دادن صدقه نیست؛ بلکه اگر سائل را به سمت قرضالحسنهای [هدایت کنیم] که قدرت پس دادن پیدا کند، یا [به سمت] اشتغالی [هدایت کنیم] که برایش درآمد ثابت ایجاد کند، این قطعاً «حق للسائل والمحروم» صدق میکند برای این [فرد]؛ بلکه [این کار] مؤکدتر از آنجایی است که الان [فقط] خرج روزِ این را فراهم میکند؛ با همان شرطی که عرض کردیم که ضرورتها البته معلوم است دیگر.
پس کاری که مثلاً الان کمیته امداد دارد انجام میدهد که [روی] اشتغالزایی دارد کار میکند، در کنار اینکه آن ضرورتهای اولیه را برای اینها ایجاد میکند، دنبال راهکاری برای دوام این جریان به دست خودشان است؛ [اینکه] از درونشان اشتغالزایی بشود. خب این اولی است. یک جامعه، اینجا باعث میشود [که] دیگر فقیر در فقرش، در طولانی مدت، بینیاز [از] کمک بشود، نه اینکه روز به روز نیاز داشته باشد. از جهت شئون اجتماعی و ایمانی [و] فرهنگسازی هم، این اولی است؛ که احساس کرامت در او [در اثر دریافت] قرضالحسنه، بیشتر از صدقه است و احساس کرامت در او برای اشتغال، که خودش به کار مشغول شود، بهتر از قرضالحسنه هم هست.
پس با این نگاه، اولویتها در جامعه دینی هم روشن میشود. جامعه دینی دنبال گداپروری نیست؛ بلکه دنبال این است که این جامعه، در به اصطلاح درونش، آن بینیازی محقق بشود. بینیازی اصل است. پس وقتی این شد، برنامهریزی باید مطابق این شکل بگیرد؛ و اگر سازمانها و جریانهایی هم برای رفع محرومیتها [و] نیازهای ضروری شکل میگیرد، به عنوان این است که مقدمه برای او [یعنی بینیازی] باشد، نه به عنوان [اینکه هدف] ثابت اصلاً این باشد؛ یعنی نگاهشان را بگذارند [که] دائم پول جمع کنند تا به اینها پول بدهند. این نیست؛ بلکه دنبال این هستند که اینها را بینیاز کنند، [تا] بینیازی ایجاد شود. منتها ممکن است در یک برههای، کمکهای اینجوری هم لازم باشد؛ اما این کمکها در راستای چیست؟ [در راستای] رسیدن به آن مسئله [یعنی بینیازی] است. این هم یک مسئله.
مفهوم شراکت اغنیا و فقرا در اموال
در روایات ما هم تعبیراتی که آمده، خیلی تعبیرات بلندی است. مثلاً در کافی از امام صادق علیه السلام [آمده است که ایشان] قال: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَشْرَكَ بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ وَ الْفُقَرَاءِ فِي الْأَمْوَالِ». (الکافي، طبعالاسلامیه، ج ۴، ص ۳۰، ح ۳). [ترجمه: «همانا خداوند تبارک و تعالی بین اغنیا و فقرا در اموال شراکت قرار داده است»]. چقدر تعبیر دقیق است! یعنی اغنیا و فقرا در اموال، خدا شراکت قرار داده [است]؛ یعنی همان [مفهومی] که مال مربوط به کل [جامعه] است، کل مجتمع است. این بیان، بیان زیبایی است که «أَشْرَكَ بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ وَ الْفُقَرَاءِ فِي الْأَمْوَالِ». [پس آنها] شریکاند.
پس اگر غنیای در جایی که لازم است خرج میکند برای فقرا، اینجور نیستش که مالش را در غیر جهتی که خودش دوست داشت، خرج کرده باشد؛ بلکه مال را در جهت خودش صرف کرده [است]، چون در [حق] به اصطلاح شریکش خرج کرده [است]؛ آن فقیر هم شریک است. منتها یک موقع فقیری است که این فقیر اهل کار نیست، فقیر است، حال کار ندارد؛ خب این معلوم است که مذموم است. اما میدود، میکوشد، یا کار نیست، یا اگر کار هست، کفاف زندگیاش را نمیدهد. [امام] میگوید: «در این جامعه، این فقرا با اغنیا در آن اموالِ [کلِ] جامعه شریکاند». تعبیر خیلی زیباست.
پس این اموال مربوط به کیست؟ [مربوط به] مجتمع است؛ منتها نه به معنای اشتراکی که به اصطلاح سوسیالیسمی [است]. نه، مالکیت شخصی در کار هست، اما در عین حال، این مالکیت شخصی به حدودی حد خورده [است]؛ چنانچه هر جامعهای حدودی را قرار میدهد که تعدی از آن حدود نشود. حالا گاهی با مالیات است، گاهی با خمس و زکات است، [گاهی] در حقیقت با زور و قهر است. هر جوری که امکانپذیر است، هر جایی برای خودش این را دارد. اینجا هم میفرماید که: «خدای سبحان أَشْرَكَ بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ وَ الْفُقَرَاءِ فِي الْأَمْوَالِ فَلَيْسَ لَهُمْ أَنْ يَصْرِفُوا إِلَى غَيْرِ شُرَكَائِهِمْ». (الکافي، طبعالاسلامیه، ج ۴، ص ۳۰، ح ۳). [ترجمه: «پس آنان (اغنیا) حق ندارند که (اموال را) به غیر شرکای خود (فقرا) اختصاص دهند»]. اگر اینجا [غنی] بر به اصطلاح فقیر خرج کرد، بر غیر شریک نیست که احساس بکند که پولش را در غیر آن چیزی که لازم بوده، خرج کرده [است]. نه. چطور دو شریک وقتی که برداشت میکنند از سود مالشان و سرمایهشان، هیچکدام [اگر] محاسبه داشته باشد، ناراحت نمیشوند؟ چون شریکاند، مال شراکتی است و اصلش بر این اساس است. [امام] میگوید: در جامعه [هم همینطور است].
تحقق شراکت از طریق ایجاد بینیازی و اشتغال
پس اگر اینها شریکاند – اغنیا و فقرا – راه شراکت این است که آن اغنیا، فقرا را بینیاز کنند؛ نه به این معنا که هی پول بدهند [که فقیر] فقط بخورد، نه. یعنی بیاورند، [یعنی] اشتغال ایجاد کنند، کار درست بشود؛ یعنی این جامعه به یک حالتِ چی برسد؟ [به حالت] بینیازی برسد. این، به اصطلاح، وظیفه اغنیا است که چون پول را به گردش بیندازند، فقرا هم چی میشوند؟ شراکتشان اینجوری [محقق میشود]. [ممکن است] چیزی گاهی از غنی کم نشده [باشد]، اما در عین حال، شریک هم بهرهمند شده [است] که فقیر است. یعنی اگر این مال به گردش افتاد، [این] از جمله جاها و کارهایی است که شراکت محقق شده [است]. ما ذهنمان زود، تا میگوییم که بین الاغنیاء والفقراء شراکت است، [تصور میکنیم] یعنی این باید ماهیانهای، روزانهای، هفتگی، یک چیزی بدهد به فقرا؛ درسته؟ [امام] میگوید: نه، فقط این نیست. برنامهریزی برای اینکه فقیر هم در جامعه برایش اشتغال ایجاد بشود، بینیازی ایجاد بشود، از جمله [راههای تحقق]اش این است که اشتغالزایی بشود، پول در جریان بیفتد. یعنی فکر غنی در جامعه به اینکه چگونه اشتغالات بیشتری ایجاد کند تا فقرا که شریک او هستند، [باید معطوف باشد]؛ که اگر این اشتغال ایجاد نشود، لازم است از پولش به او بدهد تا فقر او ریشهکن شود؛ اما اگر توانست اشتغال ایجاد کند، همان مسئله شراکت و حق شراکت ایجاد شده [است]، بلکه بالاتر هم ایجاد شده [است]. ببینید روایت را درست بخوانیم، درست ببینیم، جهتش درست دیده بشود، آنوقت آدم میفهمد چقدر زیبا بیان شده، چقدر عالی بیان شده [است]. در عینی که مالکیتها به رسمیت شناخته شده، اما حدودی [و] قوانینی برای مالکیتها دیده شده [است] تا در عین تحکیم مالکیتها، آن حقوق اجتماعی که مال مربوط به مجتمع هم هست، در طول [آن] رعایت شده باشد.
در روایت بعدی از امام صادق علیه السلام [نقل است که فرمود:] «إِنَّمَا أَعْطَاكُمُ اللَّهُ هَذِهِ الْفُضُولَ مِنَ الْأَمْوَالِ لِتُوَجِّهُوهَا حَيْثُ وَجَّهَهَا اللَّهُ وَ لَمْ يُعْطِكُمُوهَا لِتَكْنِزُوهَا». (الکافي، طبعالاسلامیه، ج ۴، ص ۳۲، ح ۹؛ با اندکی تفاوت در نقل). [ترجمه: «همانا خداوند این اموال اضافه را به شما داد تا آن را در جهتی که خدا معین کرده به کار گیرید و به شما نداد تا آن را گنج کنید»]. [استاد ادامه میدهد:] [این شریک] اصلاً حق ندارد… خب بله، شراکت است دیگر. پول شراکت باید صرف شریک بشود دیگر، نه اینکه در جای دیگر [صرف شود]. یعنی سهم شریک، سهم شریک باید در شراکت صرف بشود، نه [در جای] دیگر. بله دیگر. سهم او آن وقت چی میشود؟ همان چیزی است که در جامعه باید این پول به جریان بیفتد، اشتغالزایی بشود. اگر محرومیت فوری [است]، باید او را ریشهکن بکند؛ درسته؟ به هر طوری که این ممکن است، باید این چیکار بکند؟ سهم شریک را ادا بکند. سهم شریک است اصلاً؛ لذا منتی ندارد. یعنی آنجایی که احساس بکند انسان یک کاری [کرده و] ملک خودش را دارد میدهد به دیگری، منت در آن میبیند گاهی؛ که مال من است [و] دارم میدهم. اما اگر شراکت دید، که یک جامعه با هم، یک بدن واحدند، «كَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ»؛ [چنانکه پیامبر (ص) فرمودند:] «مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَوَادِّهِمْ وَ تَرَاحُمِهِمْ وَ تَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمَّى». (صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۹۹۹، ح ۲۵۸۶؛ با اندکی تفاوت در نقلهای شیعه). [ترجمه: «مثل مؤمنان در دوستی، مهربانی و عطوفتشان نسبت به یکدیگر، همچون یک پیکر است که اگر عضوی از آن به درد آید، سایر اعضا با بیخوابی و تب با او همدردی میکنند»]. مثل دست و پا و چشم و اعضا و جوارح، با هم یک حقیقت واحدند. آنوقت اگر دست در راه پا کاری انجام بدهد، چون شراکت در یک بدن واحد است، منتی بر پا ندارد؛ و اگر پا برای دست کاری انجام بدهد، منتی بر دست ندارد؛ چون اینها چی هستند؟ هر کدام آسیب ببینند، دیگری آسیب دیده [است]؛ چون یک مجموعه مرتبطاند. دارد نگاه اجتماعی الهی را جا میاندازد که جامعه دینی یک واحد مرتبطاند.
جامعه ایمانی؛ کالبد واحد و مسئولیت مشترک
اگر یک واحد مرتبط شدند، اگر یک عضوی امکان پیدا کرد که بهرهمند باشد، بیشتر داشته باشد، قطعاً بقیه اعضا کمک کردند برای اینکه این به این بهرهمندی برسد. به تنهایی امکانپذیر نبود که این به اینجا برسد. پس شریکاند در اینکه این به اینجا رسید؛ که اگر آنها نبودند، این امکان نداشت به اینجا برسد. پس باید سهم شریک را چیکار کند؟ ادا بکند. و ادای سهم شریک، اولاً منت ندارد؛ ثانیاً به اندازهای است که آن شریک بتواند او هم در حقیقت چیکار بکند؟ از حداقلها – این اقلّش است – بهرهمند باشد؛ بلکه کار، این کف لازمش بود؛ کار آنجایی است که بیشتر هم بهرهمند بشود از آن کف. [این] هم جزو آن نظام وحدت دیدنِ اعضای کشور و یک جامعه است که با همدیگر یک واحد دیده بشوند.
لذا اینجور نیست که خونی که در خلاصه بدن میچرخد، فقط هر کدام را به اندازه ضرورتشان که بمانند و نمیرند، خلاصه بهشان برساند خون را؛ نه، بلکه به اندازهای که این ورزیده شود و رشد هم بکند و نمو داشته باشد، این خونرسانی محقق میشود؛ که این میشود آنجایی که کفِ کار بود به اندازهای که چی باشد؟ به اندازهای که این نمیرد، زنده بماند؛ اما این بانشاط باشد، رشد هم بکند، این حیات هم داشته باشد، کاملاً هم خلاصه با بقیه همراه و سازگار باشد. کسی فقری و محرومیتی در هیچکدام از اعضای خودش نمیبیند؛ یعنی اگر دست ضعف پیدا کند، پا قوی بماند، این یک محرومیت در گوشهای [است که] به تمام [بدن] سرایت میکند.
این نگاه اگر در جامعه ایجاد شود – که یک نگاه فرهنگی است که عقبه اقتصادی را دارد هدایت میکند – که یک بدن واحد است، این جا افتادن اینکه مؤمنان در ارتباطشان یک بدن واحد هستند، اگر تثبیت بشود، چنانچه در خانواده، پدر خانواده اگر بچه به هر دلیلی شب گرسنه بخوابد، آزار آن گرسنگی را خودش هم احساس میکند؛ چون یک بدن واحد است، [فرزندش را] خودش میبیند. این در جامعه هم سرایت میکند. یعنی اگر این [فرد] در جایی، نزدیک او یا کسی که به این به اصطلاح امکان اطلاع و دسترسی داشت، اینجور باشد، با همان جریانی که حضرت وقتی کسی خدمتش رسید، بعد از اینکه کارها انجام شد، آنجا خطاب کرد که: «تو دیشب سیر خوابیدی و یکی از همسایههایت گرسنه بوده [است]». آنجا آن شخص گفت: من خبر نداشتم. حضرت فرمودند: «اگر خبر داشتی که از دایره ایمان و ولایت ما خارج بودی. [من تو را] عتاب میکنم که چرا خبر نداری». [منبع دقیق این روایت یافت نشد، اما مضمون آن در روایات متعدد وجود دارد].
یعنی مثل این میماند که انسان نسبت به اعضا و جوارحش مگر میشود بیخبر باشد از ضعف و درد و بیتابیشان؟ نه. [حضرت] میگوید: در جامعه هم باید یک سیستمی چیده بشود که این فضولی نیست، اما این اطلاع از هم و مطلع بودن از هم، یک اطلاع اکرامی است که با کرامت همراه است، مرتبطاند با هم. چون مرتبطاند، این ارتباط مثل این ظروف مرتبطه با همدیگر [است]؛ اگر یک جایی اختلالی در یکی از این ظرفها حاصل بشود، آن ملاک و ترازی که دارد اینها را نشان میدهد، این نشان میدهد [که] چرا پایینتر ایستاده [است]؛ علتش گرفتگی است؟ مشکل چیست؟ شکستگی؟ چی ایجاد شده که این، ترازِ بقیه [را] ندارد؟ نمیگوییم جامعه بیطبقه توحیدی دیگر. معلوم است دیگر. تراز یعنی آن کفِ کار؛ که چرا این در کفِ کار، آن مرتبه اکرام را ندارد؟ یک بیماری تلقی [میشود]، یک درد تلقی میشود که آنوقت ثروتمندِ جامعه باید این درد را احساس کند، چون یک به اصطلاح بدن واحدند.
مال اضافه؛ امانت و مأموریت الهی
خب در روایت بعدی، امام صادق علیه السلام میفرماید که: «إِنَّمَا أَعْطَاكُمُ اللَّهُ هَذِهِ الْفُضُولَ مِنَ الْأَمْوَالِ لِتُوَجِّهُوهَا حَيْثُ وَجَّهَهَا اللَّهُ وَ لَمْ يُعْطِكُمُوهَا لِتَكْنِزُوهَا». (الکافي، طبعالاسلامیه، ج ۴، ص ۳۲، ح ۹؛ با اندکی تفاوت در نقل). [ترجمه: «همانا خداوند این اموال اضافه را به شما داد تا آن را در جهتی که خدا معین کرده به کار گیرید و به شما نداد تا آن را گنج کنید»]. [استاد ادامه میدهد:] میگوید: اگر فضول را، اضافه را، به بعضی داده، نه اینکه خلاصه میخواسته زیادی بدهد به یک کسی. خب هر کسی به اندازه مصرفش لازم دارد. اما وقتی که زیادی داده میشود به یک کسی، یک مأموریت است برای او که این زیادی را در جای خودش که امر شده، مصرف کند. یعنی این نگاه زیباست. هر کسی وقتی یک مال اضافهای برایش پیش میآید، از آن خرجی که داشت، امروز بیشتر شد، آنوقت احساس میکند خدا یک مأموریتی برای این قرار داده [است] که باید این را در راه آن مأموریتش چیکار کند؟ مصرف کند. ببیند مأموریت الهیاش چیست؟
همانجوری که قبلاً هم عرض شده بود که خدای سبحان روزیِ بعضی را به واسطه و وساطتِ بعضی دیگر قرار میدهد؛ که آنها کانال برای رساندن میشوند و این تفضیلی است برای [او] از جانب خدا که این را واسطه قرار داده، مجرای امر خودش قرار داده [است]؛ که این مجرای امر شدن، یک کمال است که من کارگزار خدا بشوم؛ که خدا به من میگوید: «اینها را برای خودت دادم، این را هم دادم [که] برسانی». درسته؟ «این را هم دادم [که] برسانی». چقدر به ما شیرین میشود که احساس بکنیم که خدا یک چیزی را ویژه برای من فرستاده [که]: «برو بده [به] فلانی، من به تو میگویم تو برو بده». که اینقدر انسان را لایق بداند، انسان را مثل رسولش که خدای سبحان [او را] برای [خودش] در پیام رساندن [و] هدایتش قرار میدهد، گاهی بعضی را در رساندنِ [امور] اقتصادی رسول قرار میدهد که اینها هم اموال را و نیازهای دیگران را که نیازهای مادی باشد، رسول در [برطرف] کردن این نیاز [باشند]. چقدر زیباست این نگاه!
یعنی هر کسی در اینجا احساس میکند که اگر انبیاء، مصطفی و مجتبای حضرت حقاند در هدایتگری، عدهای هم مصطفی و مجتبای حضرت حقاند در رساندن مسائل مالی و برطرف کردن مشکلات مردم. چنانچه در [روایت] داریم که میفرماید: «المُحتاجُ رَسولُ اللّهِ إلَيكُم». [منبع دقیق این بخش از روایت یافت نشد، اما مضمون آن در روایات دیگر آمده است. بخش دیگر روایت که استاد اشاره میکنند:] «إِنَّ الْمُؤْمِنَ الْمُحْتَاجَ رَسُولُ اللَّهِ تَعَالَى إِلَى الْغَنِيِّ الْقَوِيِّ». [منبع دقیق حدیث یافت نشد]. یعنی دو طرف مسئله است؛ ثروتمند، رسول خدا است برای رساندن؛ محتاج، رسول خدا است برای ابلاغ پیام نیاز که تو بتوانی مأموریتت را انجام بدهی. پس «المُحتاجُ رَسولُ…» بله.آن هم هست، «المؤمن المحتاج…». آن «المحتاج رسول الله» هم هست. «المؤمن [المحتاج] رسول الله تعالی [الی] الغنی القوی». بله، چی؟ «الغنی القوی». حالا غنا در مال، قوی در قدرت است. ممکن است محتاج گاهی به اصطلاح در یک مظلومیتی واقع شده [باشد]. پس ببینید، در یک جامعه، همه میتوانند به نحوی مأمور خدا باشند. اونی که غنی است، مأموریتش چیست؟ در رساندن مال است. اونی که ضعیف است، مأموریتش در آن احتیاجی است که خود این یک پیام است، یک فقر است که این پیام را در حقیقت ایجاد مأموریت برای کی میکند؟ [برای] غنی میکند که او کمال پیدا کند.
پس اگر غنی در صدد رفع نیاز فقیر برآمد، اینجا دارد که: «وقتی تو پول را دادی، دستت را ببوس». چون دست تو در دست کی قرار گرفته؟ [در دست] خدا قرار گرفته [است]. یعنی تو قرض را که دادی، صدقه را که دادی، دستت را [ببوس]. به دست خود… یعنی آن پیامی که از جانب محتاج هم آمده چیست؟ آن هم پیام از جانب خدا است، آن هم از جانب خدا است.
فلسفه تفاوتها در خلقت؛ ابتلاء و رشد
لذا آن روایت حضرت آدم هم خیلی زیباست که حضرت آدم را خدا وقتی نسلش را نشان داد بهش، همه [را]. که در حقیقت وقتی آدم همه را دید، [دید] بعضیها مثلاً در عمرشان فقرشان زیاد است، بعضیها ثروتشان [زیاد است]، بعضیها عمرشان طولانی است، بعضیها عمرشان کم است، بعضیها به مرضهایی مبتلا میشوند، بعضیها سالماند و کمتر به مریضی مبتلا میشوند. خلاصه همه اینها را که دید – آن روایت مفصل توضیح میدهد – بعد گفت: خدا! سؤالی دارم. خدا فرمود: سؤالت را بکن. اما آدم! تو دو جهت داری. سؤالش را کرد که: خدا! نمیشد که این به اصطلاح فقرا هم مثل ثروتمندان، آن مریضها مثل سالمها، آن مثلاً [افراد] عمر کم هم مثل [افراد] عمر [طولانی]، اینها مثل هم باشند؟ گفت: آدم! این سؤال تو از جنبه طینی تو بود، از جنبه بدنی تو بود. اما جوابش این است که هر کدام از اینها مأموریت برای دیگری تعیین میکند. آن فقرِ این، مأموریت برای غنی ایجاد میکند.
دست شما درد نکند. این روایت این است که وقتی که اینها را دید: «يَا رَبِّ فَمَا لِي أَرَى بَعْضَ الذُّرِّيَّةِ أَعْظَمَ مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ كَثِيرٌ وَ بَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ قَلِيلٌ وَ بَعْضَهُمْ لَيْسَ لَهُ نُورٌ؟» همین جور ادامه دارد… «فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كَذَلِكَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَهُمْ فِي كُلِّ حَالاتِهِمْ». [ترجمه: «پروردگارا! چرا بعضی از فرزندانم را بزرگتر از بعضی دیگر میبینم؟ و بعضی نور زیاد دارند و بعضی نور کم و بعضی اصلا نور ندارند؟ خداوند عزوجل فرمود: اینگونه آنان را آفریدم تا در همه حالاتشان بیازمایمشان»]. که همه ابتلا پیدا کنند با همه [تفاوتها]؛ دارا، ندار، [عمر] طولانی، کم طولانی، آن هدایت شده، آن [که] هدایت [نشده]. همه اینها. «قَالَ آدَمُ (ع) يَا رَبِّ فَأْذَنْ لِي فِي الْكَلامِ فَأَتَكَلَّمَ؟ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ تَكَلَّمْ فَإِنَّ رُوحَكَ مِنْ رُوحِي وَ طَبِيعَتَكَ مِنْ خِلافِ كَيْنُونَتِي». [ترجمه: «آدم (ع) گفت: پروردگارا! پس به من اجازه سخن گفتن بده تا سخن بگویم. خداوند عزوجل فرمود: سخن بگو، همانا روح تو از روح من است و طبیعت تو برخلاف ذات من است»]. تو دو جهت داری؛ یک جهت روحانیت، یک جهت طینیتت. «قَالَ آدَمُ يَا رَبِّ فَلَوْ كُنْتَ خَلَقْتَهُمْ عَلَى مِثَالٍ وَاحِدٍ وَ قَدْرٍ وَاحِدٍ وَ طَبِيعَةٍ وَاحِدَةٍ وَ جِبِلَّةٍ وَاحِدَةٍ وَ أَلْوَانٍ وَاحِدَةٍ وَ أَعْمَارٍ وَاحِدَةٍ وَ أَرْزَاقٍ سَوَاءٍ لَمْ يَبْغِ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ». [ترجمه: «آدم گفت: پروردگارا! اگر آنان را بر یک مثال، یک اندازه، یک طبیعت، یک سرشت، یک رنگ، یک عمر و روزیهای مساوی میآفریدی، بعضی بر بعضی دیگر ستم نمیکردند»]. اینجوری اگر بود، بعضی بر بعضی ستم نمیکردند و لم یکن بینهم تحاسد؛ حسد ایجاد نمیشد، تباغض ایجاد نمیشد، اختلاف پیش نمیآمد.
«قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَا آدَمُ بِرُوحِي نَطَقْتَ». [ترجمه: «خداوند عزوجل فرمود: ای آدم! با روح من سخن گفتی»]. اینکه اینها را دقت کردی و نطق کردی و فکر کردی، این به روحی بود، این جهتش که به روحی بود. «وَ بِضَعْفِ طَبِيعَتِكَ تَكَلَّفْتَ مَا لا عِلْمَ لَكَ بِهِ». [ترجمه: «و به سبب ضعف طبیعتت، خود را به چیزی که به آن علم نداری، مکلف ساختی»]. اما سؤالت، به لحاظ متن سؤال، این از آن جهت طبیعتت بود. لحاظِ اصلِ سؤال، این به لحاظ روحت بود که روح، سؤال را میطلبد، اینها در حقیقت برایش مهم است؛ اما متن سؤالت و محتوای سؤالت، آن به جنبه طبیعتت گرایش داشت این سؤالت. «وَ أَنَا الْخَالِقُ الْعَلِيمُ بِعِلْمِي خَالَفْتُ بَيْنَ خَلْقِهِمْ». [ترجمه: «و من آفریدگار دانا هستم، با علم خود بین خلقشان تفاوت گذاشتم»]. من با علم این کار را کردم. [اینطور نیست که] دست من کم نمیآمد که بخواهم اینها را یک جور خلق کنم. «وَ بِمَشِيَّتِي يَمْضِي فِيهِمْ أَمْرِي وَ إِلَى تَدْبِيرِي وَ تَقْدِيرِي هُمْ صَائِرُونَ لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِي إِنَّمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ لِيَعْبُدُونِ». همین جور [ادامه دارد] «وَ خَلَقْتُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَنِي وَ عَبَدَنِي». [ترجمه: «و به خواست من امرم در مورد آنان جاری میشود و به سوی تدبیر و تقدیر من روانهاند. تبدیلی برای آفرینش من نیست. همانا جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند. و بهشت را برای کسی آفریدم که مرا اطاعت و عبادت کند»]. بعد آنجا دارد که… بله، بیایم جلوتر… میفرماید که… بله… «إِنَّمَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ لِأَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا لِدَارِ آخِرَتِهِمْ وَ لَيْسَ لِدَارِ دُنْيَاهُمْ وَ فَنَائِهِمْ… فَبِعِلْمِيَ النَّافِذِ فِيهِمْ خَالَفْتُ بَيْنَ صُوَرِهِمْ وَ أَجْسَامِهِمْ وَ أَلْوَانِهِمْ وَ أَعْمَارِهِمْ وَ أَرْزَاقِهِمْ وَ طَاعَتِهِمْ وَ مَعْصِيَتِهِمْ». (بخشی از حدیث طولانی در علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۰-۱۴، باب ۹؛ با تغییراتی در نقل استاد). [ترجمه: «همانا من خلق را آفریدم تا آنان را بیازمایم که کدامیک برای سرای آخرتشان نیکوکارتَرَند، نه برای سرای دنیا و فنایشان… پس با علم نافذم در مورد آنان، بین صورتها، بدنها، رنگها، عمرها، روزیها، طاعتها و معصیتهایشان تفاوت قرار دادم»]. همه اینها را با علم این کار را کردم؛ [اینطور نیست که] اتفاق [باشد یا] از دستم در رفته باشد. نیست اصلاً. این مأموریت است.
در اینجا: «فَجَعَلْتُ مِنْهُمُ الشَّقِيَّ وَ السَّعِيدَ وَ الْبَصِيرَ وَ الْأَعْمَى وَ الْقَصِيرَ وَ الطَّوِيلَ وَ الْجَمِيلَ وَ الدَّمِيمَ وَ الْعَالِمَ وَ الْجَاهِلَ وَ الْغَنِيَّ وَ الْفَقِيرَ…». [ترجمه: «پس برخی از آنان را شقی و برخی را سعید، برخی را بینا و برخی را نابینا، برخی را کوتاه و برخی را بلند، برخی را زیبا و برخی را زشت، برخی را عالم و برخی را جاهل، برخی را غنی و برخی را فقیر قرار دادم»]. شقی و سعید، بصیر و [اعمی]، قصیر و طویل، جمیل و دمیم [یعنی زشت و زیبا]، کوتاه و بلند، همه اینها را با علمم ایجاد کردم و هر کدام مأمور [و] مبتلای به دیگری میشوند. مقابلشان [هم همینطور]. عالم توی این تضادش است که رشد ایجاد میکند، جوشش ایجاد میشود. «وَ الصَّحِيحَ وَ السَّقِيمَ وَ مَنْ بِهِ الزَّمَانَةُ وَ مَنْ لا آفَةَ بِهِ فَيَنْظُرُ الصَّحِيحُ إِلَى الَّذِي بِهِ الآفَةُ فَيَحْمَدُنِي عَلَى عَافِيَتِهِ وَ يَنْظُرُ الَّذِي بِهِ الآفَةُ إِلَى الصَّحِيحِ فَيَدْعُونِي وَ يَسْأَلُنِيَ الْعَافِيَةَ وَ يَصْبِرُ عَلَى بَلائِي فَأُثِيبُهُ جَزِيلَ عَطَائِي». (همان). [ترجمه: «و [برخی را] سالم و بیمار، و کسی که زمینگیر است و کسی که هیچ آفتی ندارد [قرار دادم]. پس سالم به کسی که آفت دارد نگاه میکند و مرا بر عافیتش حمد میگوید. و کسی که آفت دارد به سالم نگاه میکند و مرا میخواند و از من عافیت میطلبد و بر بلای من صبر میکند، پس من نیز عطای فراوانم را به او پاداش میدهم»]. اونی که سالم است، به مریض باید نگاه بکند، فَيَحْمَدُنِي عَلَى عَافِيَتِهِ. فَيَدْعُونِي… [نه]، «وَ يَنْظُرُ الَّذِي بِهِ الْآفَةُ إِلَى الصَّحِيحِ فَيَدْعُونِي وَ يَسْأَلُنِيَ الْعَافِيَةَ». [ترجمه: «و کسی که آفت دارد به سالم نگاه میکند، پس مرا میخواند و از من عافیت میطلبد»]. آن هم برایش یک کمال است. وقتی سالم را میبیند، طلب سلامت در او ایجاد میشود. وقتی طلب سلامت ایجاد شد، به درگاه ما بار پیدا میکند و سلامت را میطلبد. یک فقر سبب ارتباط میشود، حاجت سبب ارتباط [میشود]. چقدر زیبا بیان میکند! ببین این نگاه را اگر کردیم… فَيَدْعُونِي وَ يَسْأَلُنِي. [و او] صبر [میکند] بر بلای [من]، فَأُثِيبُهُ جَزِيلَ عَطَائِي.«وَ يَنْظُرُ الْغَنِيُّ إِلَى الْفَقِيرِ فَيَحْمَدُنِي وَ يَشْكُرُنِي وَ يَنْظُرُ الْفَقِيرُ إِلَى الْغَنِيِّ فَيَدْعُونِي وَ يَسْأَلُنِي». (همان). [ترجمه: «و غنی به فقیر نگاه میکند، پس مرا حمد و شکر میگوید. و فقیر به غنی نگاه میکند، پس مرا میخواند و از من درخواست میکند»]. «وَ يَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الْكَافِرِ فَيَحْمَدُنِي عَلَى مَا هَدَيْتُهُ». (همان). [ترجمه: «و مؤمن به کافر نگاه میکند، پس مرا بر آنچه هدایتش کردهام، حمد میگوید»]. «فَلِذَلِكَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَهُمْ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ فِيمَا عَافَيْتُهُمْ وَ فِيمَا ابْتَلَيْتُهُمْ وَ فِيمَا أَعْطَيْتُهُمْ وَ فِيمَا مَنَعْتُهُمْ». (همان). [ترجمه: «پس برای همین آنان را آفریدم تا در خوشی و سختی، و در آنچه به آنان عافیت دادم و در آنچه مبتلایشان کردم، و در آنچه به آنان عطا کردم و در آنچه از آنان منع کردم، بیازمایمشان»]. … که ادامه دارد. چون اذان هم شده.
این نگاه اگر شکل گرفت، هر کسی مأموریتی پیدا میکند. آن موقع این اختلافها در یک جامعه ایمانی، سبب چی میشود؟ [سبب] اتصال بیشتر جامعه میشود؛ که اگر جامعه همه [یک] جور بودند، این سبب اتصال ایجاد نمیشد، اینها مهرههای چی بودند؟ جدا بودند. لذا غنا و فقر سبب اتصال بیشتر میشود. مریضی و سلامت سبب اتصال بیشتر جامعه میشود. نگو مریض چه گناهی کرده، فقیر چه گناهی [کرده]. [خدا] میگوید: راه رسیدن، گاهی از راه نیاز، اشدّ از راه بینیازی است؛ و بلکه این تثبیت شده است که ﴿أَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ﴾ (سوره شریفه الأنعام، ۶: ۴۲). [ترجمه: «ما آنان را به سختی و رنج دچار ساختیم، باشد که به زاری و خاکساری درآیند»]. آن سرعت سیری که جبران میکند در رسیدن، وقتی فقیر میبیند روز قیامت وقتی فقرا را آنجا صدا میزنند که «فقرا کیا هستند؟» و جمعی عنقی از ناس اینها بلند میشوند و اینها را میآورند، میگویند: «هر کسی حالا هر کمکی به اینها داشته در دوران دنیا، حالا در حقیقت اینها میتوانن آخرت را برایش تأمین کنند». یک [همچین] دار دنیایی که [بوده]، میگوید حالا همه گردن میکشند، یک کسی میگوید: «یادت است من از کنارت مثلاً رد شدم، یک احترامی به تو کردم؟ یک آبی به تو دادم؟ یک پناهی به تو [دادم]؟» میگوید: یا [الله]! الان نیازِ او از نیازِ این به او در دنیا چی شده؟ اشدّ است؛ چون او در ابدیتش محتاج به این است، این در دنیاش محتاج به آن شده بود. آنوقت اگر کسی این را به صورت کامل دید، نه فقط دنیا را، عالم [را] دید، بلکه عالم را، این اتصالش را دید، آنوقت میبیند که آن کسی که اینجا به ظاهر سختی دیده، مشکلی بوده، در قبال مأموریتی که اینجا داشت، اگر درست عمل کرد، حالا بهرهمندیاش، جبرانش، اشدّ از آن چیزی است که بهرهمند در دنیا میشد. لذا دارد [که] همه آرزو میکنند کاش که چی بودند؟ کاش که جای اینها بودند که این جور همه بهشون محتاج بودند. خب این هم خیلی [مهم است]؛ اینها نگاه کلان کردن به مسئله است. پس همه اینها مأموریت دارند نسبت به همدیگر که این باعث [اتصال] بیشتر جامعه میشود.
ضمانت اجرای نظام اقتصادی اسلام
این در ضمانت اجرایش، ایمان است و اسلام است و باور به خدا است. اصل این کمال هم مترتب بر این است. اما اگر نشد، جامعه ایمانی که بسط ید داشته باشد، قدرت هم ملزم به [اجرا] میکند برای این؛ یعنی جزو در حقیقت لوازم انجامش هست. منتها در ابتدا، نکته [و] نگاه اول، همان نگاه چیست؟ ایمان است که این را بکشاند. اما اگر ایمان را بعضیها تخطی کردند، جامعه و حاکمیت الهی که برقرار باشد، حتماً باید… غیر از آن، خود جامعه باید به گونهای شکل بگیرد که – حالا روایتش هست – اگر کسی دست به این کار [یعنی کمک به نیازمندان و به گردش انداختن مال] نزد، جزو ضد ارزشها و تخطئهها دیده بشود. یعنی حریص دیدن افراد و اینکه همه نگاه به اصطلاح چی بهش بکنند؟ نگاه ذلیلانه [به] حرص بهش بکنند. این اگر شد، خودش یک ضمانت اجرا است که کسی نمیخواهد در جامعه تخطئه بشود. همه در حقیقت این را سبب عزت میبینند. اگر آن، آن هم در حقیقت یک بیانی دارد که حالا اگر شد انشاءالله جلسات بعد در خدمت دوستان هستیم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.