سلام علیکم و رحمة الله.

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً.

 در محضر آیه بیست و پنجم سوره‌ی فتح هستیم که جلسه دومی است که به این آیه می‌پردازیم قسمت اول آیه را در جلسه گذشته بیان کردیم که کفار مانع شدند که مومنین به مسجدالحرام برسند و قربانی خودشان را در آن محلی که برای قربانی است در مکه، آن جا در حقیقت قربانی کنند. بعد فرمودند که مومنون و مومناتی که در مکه بودند ولی مخفی زندگی می‌کردند اگر جنگی درمی‌گرفت بین مشرکان و مومنان باعث می‌شد چون این‌ها شناخته شده نبودند در حین جنگ این‌ها هم آسیب ببیند، خدای سبحان به جهت اینکه این‌ها آسیب نبینند صلح حدیبیه را جلو کشید که هم به نفع مسلمان‌ها باشد در نهایت هم به نفع این مسلمانانی که در مکه به صورت نا به اصطلاح آشنا و غریبانه و بدون در حقیقت آشکار بودن زندگی می‌کردند تمام بشود. در عین حال ممکن بود که گسترش ایمان یک‌خرده به ظاهر طولانی‌تر بشود اما خون‌هایی در این جا که حرمت داشت محفوظ می‌ماند. این نگاه خودش یک قاعده را ایجاد می‌کند.

به دنبال این بحثی که در جلسه گذشته گفته شد این جا دارد که شما لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَئُوهُمْ که نمی‌دانستید ولی این‌ها زیر پای شما قرار می‌گرفتند، چون نمی‌شناختید، آشکار نبودند، آشنا نبودند، فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ، همین یک عیبی می‌شد برای شما بعدا یعنی برای شما یک لکه ننگی باقی می‌ماند که به دست خودتان عده‌ای از مسلمان‌ها را چه کار کردید؟ کشتید و همین را می‌توانستند به عنوان یک کار رسانه‌ای و تبیینی علیه شما به کار بگیرند و شما را تخطئه بکنند و این را به عنوان یک وجه عیب برای شما در دامن شما همیشه باقی بماند.

 بعد می‌فرماید لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ، این لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ که خدای سبحان بشارت می‌دهد که این صلحی که پیش‌آمد، در اثر این صلح شما به نگاه اولی شما این بود که ممکن بود مومنان در ورودشان به ایمان یک کندی صورت بگیرد از این به بعد چون صلح شده است و مشرکان مغلوب نشدند، می‌فرماید لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ، خدای سبحان با این صلح امکان ورود به دین را بیشتر فراهم کرد به طوری که کسانی هم که با جنگ این‌ها نمی‌آمدند، می‌ترسیدند، این‌ها بالاخره با یک مرتبه‌ی سطحی ایمانی امکان دارد مؤمن بشوند اما اگر جنگ باشد و خطر باشد این‌ها پا به میدان ایمان نمی‌گذاشتند باب ایمان وسیع‌تر می‌شود لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ، هم آن مومنان و مومناتی که در مکه بودند تحت رحمت قرار گرفتند و از بین نرفتند، هم باب رحمت وسعت پیدا کرد به طوری که باب ایمان مفتوح شد، در همین دوره‌ای که صلح حدیبیه محقق شد یک دفعه با اینکه آن کسانی که مشرک بودند طوری قواعد را تنظیم کرده بودند که مسلمان‌ها محدودتر بخواهند به ظاهر بشوند اما وسعت پیدا کرد و باب ورود به ایمان شدت پیدا کرد و لذا دارد در همان یک سالی که تا سال بعد مومنان به سفر حج مشرف شدند اینقدر خلاصه کثرت مسلمان‌ها زیاد شد که شاید به اندازه کل دورانی که مسلمان شده بودند در همین مدت چه شدند؟ مسلمان شدند جدیدا و کسانی هم که ایمانشان را مخفی می‌کردند قدرت پیدا کردند ایمانشان را آشکار کنند، حضور مسلمان‌ها با این صلح پررنگ شد.

این صلح در هر صورتی نبود بلکه صلحی بود که خود مشرکان پیشنهادش را دادند و این پیشنهاد نمادی از قوت مسلمان‌ها بود، از روی ضعف مسلمان‌ها نبود. لذا این نگاه که در اینجا آمده به خصوص با آن ذیلش که خیلی زیبا است که یک قاعده عظیمی را بیان می‌کند لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا، اگر… این خیلی بحث زیبایی است، اگر مسلمان‌ها و مومنان با کفار از هم جدا بودند در مکه یعنی محوضت کاملا حاکم بود حتماً خدای سبحان عذاب را بر کفار نازل می‌کرد که حالا این عذاب گاهی قدرت و سلطه و غلبه‌ی مومنان با جنگ بود بر آنها، گاهی هم با چه بود؟ خود عذاب الهی. این جریان روایت زیبایی… روایات زیبایی است از جمله این روایت شریف است که نقل می‌کند که ذیل همین آیه و همین فراز حسن بن محبوب اند ابراهیم کرخی قال قلت لابی عبدالله علیه السلام و قال له رجل اصلحک الله الم یکن علی علیه السلام قویا فی دین الله، آیا امیر مومنان قوت و قدرتش در اقامه دین خدا قوی نبود؟ زیاد نبود؟ حضرت فرمودند قال بلی، چرا، سؤال کننده سؤال می‌کند فقال فکیف ظهر علیه القوم و کیف لم یدفعهم و ما منعه عن ذلک، پس چرا آن وقتی که آن حق حضرت را ضایع کردند و خلافت را از حضرت نگذاشتند محقق بشود، دیگران به دست گرفتند چرا حضرت قیام نکرد و منع نکرد از این؟ تعبیر را ببینید، قال علیه السلام، امام صادق علیه السلام فرمودند: آیة فی کتاب الله منعته، آیه‌ای در کتاب خدا مانع این بود که امیر مومنان قیام کند در آن جا تا آن حقی را که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بر عهده او گذاشته بود را اقامه کند، آن قال قلت ایة آیة هی، آن چه آیه‌ای است؟ قال قوله عزوجل لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا، اگر امیر مومنان قیام می‌کرد این کسانی که در حقیقت اهل ایمان بودند با کسانی که اهل نفاق بودند چون مخلوط بود معلوم نبود ممکن بود اهل ایمان هم چون ناشناخته بودند، هنوز برای ایشان همه مراحل آشکار نشده بود، خیلی بحث دقیقی است ها، امیر مومنان اینجا سکوت می‌کند که این سکوت حضرت به نفع در حقیقت غاصبان بود یا به ضررشان؟ به ضرر غاصبان تمام شد چون حق تبیین شد، معلوم شد که چه کسانی در حقیقت چه هستند؟ جدایی بین ایمان و نفاق صورت گرفت، دقت بکنید چقدر زیبا است، تحمل ولی الهی در یک جایی که فتنه است تا این فتنه تمایز کامل در آن آشکار بشود خیلی در حقیقت سخت است، درست است که  قدرت دارد ولی الهی تا قیام کند حق خودش را اقامه کند، بگیرد، اما به قیمتی تمام می‌شد که خون عده‌ای ریخته می‌شد که این‌ها یا مستضعف بودند یا نه آشکار هنوز برای ایشان نشده بود و این‌ها اگر می‌ماند، مسئله یک خورده طول می‌کشید این آشکار شدن برای ایشان شکل می‌گرفت اهل ایمان می‌شدند.

 خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت را ایشان می‌فرمودند که این تقیه درست مومنان بود که چهار نفر را کرد مثلاً به این مقدار امروز که این جمعیت کثیر امروز که آن درست، عقلایی و عاقلانه در میدان حاضر بودن، در عین قدرت و قوت داشتن صبوری کردن در جای خودش تا عده بیش‌تری به ایمان برسند. خیلی کار سختی است ها، قدرت باشد، قوت باشد، ببینید روشی را که مقام معظم رهبری در سال هشتاد و هشت پیش گرفتند به طوری که با اینکه قدرت بود اما آن طوری که صبر بکنند تا مسئله کاملا چه بشود؟ آشکار بشود، آن وقت در ادامه روایت هم خیلی زیبا است، انه کان، یعنی فقط هم آن کسانی که آن دوره هستند نه، فقط تمایز بین آنها هم نه، انه کان لله عزوجل ودایع المومنون فی اصلاب قوم کافرین و منافقین فلم یکن علی علیه السلام لیقتل الآباء حتی تخرج الودایع. امیر مومنان نمی‌خواست پدرانی را بکشد که از نسل آنها و صلب آنها قرار بود بعدا مومنانی به دنیا بیایند که یخرج الحی من المیت، که خدای سبحان زنده را از مرده بیرون می‌آورد که تعبیر شده مومنانی که اصلاب و ارحام غیرمومنین به دنیا می آیند که در تاریخ داریم که حضرات می‌فرمودند مثلاً این فرزند من است از صلب فلان، که این نگاهی که مؤمن از صلب غیرمومن به دنیا بیاید لذا می‌گوید امیر مومنان دئبش این نبود که کسی را بکشد که آن شخص در اصلابش بعدها مومنی بخواهد از او خارج بشود، در همان جنگ شاید نهروان هم هست که نقل‌شده است که وقتی که تعداد کشته‌ها را شمردند کشته‌های مالک با امیر مومنان به یک اندازه بود، آنجا امیرمومنان علیه السلام به مالک فرمود مالک درست است که این‌ها مهدور الدم بودند، باید کشته می‌شدند، اما من وقتی شمشیر را بالا می‌آوردم در مقابل کسی از این‌ها می‌خواستم پایین بیاورم نگاه می‌کردم اگر در اعقاب و اسلاف این‌ها هم که بخواهد بعدا به اصطلاح اخلاف این‌ها پیش بیاید، اعقاب و اخلاف این‌ها که بعدا می‌خواهند ایجاد بشوند مومنی امکان تولد داشت من شمشیر را بر او فرود نیاوردم. امام هیچ استعدادی را ضایع نمی‌کند، هیچ استعدادی در دستگاه ولی الهی از بین نمی‌رود، این فقط مال کسانی که به دنیا می آیند نیست بلکه هر کسی در دستگاه ولایت ارتباط با ولی پیدا کند این شخص تمام استعدادهایش حتماً به فعلیت خواهد رسید.

 حالا بحث ان شاء الله تتمه و ادامه‌ای دارد در جلسه آینده ان شاء الله در محضر دوستان خواهیم بود.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید