(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ) (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ) و (الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلهِ الطَّاهِرِينَ مُحَمَّدٍ أَجْمَعِينَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ).
در بحثی که در محضرش بودیم که به مناسبت نامگذاری هم که آقا داشتند این بحث را سرایت دادیم و توسعهاش دادیم که ذیل آیه: ﴿وَلَا تُؤْتُواْ السُّفَهَاء أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾ (و اموال خود را که خداوند آن را مایه قوام زندگی شما قرار داده، به سفیهان ندهید)، [این نکته مطرح شد] که اموال متعلق به مجتمع است. در عین اینکه مالکیت فردی تثبیت شده است اما تصرف در مال فردی باید به گونهای باشد که به ضرر مجتمع نباشد و کل اموال مربوط به کل مجتمع است و لذا در راستای مصالح جامعه باید کل پولها خرج بشود و ذخیره شود. و اگر در جایی ذخیرهسازی به گونهای باشد که مثل خون در گردش، از گردش باز بماند، این در حقیقت ذخیرهسازی [یا] اکتناز باعث فساد فرد و به دنبال [آن] جامعه و به دنبالش فرد میشود. مثل آنجایی که خون در به اصطلاح عضوی گردش نکند که آن عضو از بین میرود و به تبعش جامعه هم آسیب میبیند. خب این نگاهی را که در رابطه با کنز داشتیم که مرحوم علامه در آیه ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ﴾ (و کسانی که طلا و نقره را گنجینه میسازند…) این آیه را خلاصه آنجا فرمودند و ذیلش بحثهای مختلفی ذکر شد تا به اینجا رسیدیم که فرمودند اگر یک امر مستحبی به طوری متروک شود که فرهنگ او بخواهد از بین برود، این خودش واجب میشود احیایش و لذا حتی صدقات مستحبه، اگر فرهنگش بخواهد از بین برود، بحرانها و فشارها به گونهای ایجاب کند که مردم از یادشان برود آن فرهنگ را، آنجا احیای این فرهنگ یک امر لازم و واجبی میشود که نباید به آنجا منجر شود که ترک مستحب که جایز است، به ترک بالکلیه برسد، به ترک کامل برسد. ترک مستحب جایز است به شرط اینکه فرهنگ مستحب در جامعه باقی باشد. دقت بکنید. اینها با دقت، خلاصه مرحوم علامه بیان کردهاند.
اهمیت فرهنگ انفاق و فاصله طبقاتی
جانم؟ بحث احکام خمسه که میفرمایند فرهنگش باید قائم باشد، لازم است. حتی اگر جوری باشد که ممکن است مورد انفاق مستحب کم باشد یا به قول شما نباشد، فرض مسئله، ولیکن همیشه طبقات جامعه، آیا فاصله طبقاتی همیشه است یا نیست؟ نزدیک کردن طبقات به همدیگر لازم است یا نیست؟ نه به عنوان اینکه جامعه بیطبقه بشود اما جزو آن کار است که سطح کف جامعه بالاتر بیاید همیشه. یعنی هرچقدر طبقات بالا و پایین، در آن طبقه متوسط که حافظ بین دو است، هرچقدر این طبقه متوسط قویتر شود، بقای جامعه بهتر میشود. لذا قطعاً با توجه به تجویز مالکیت خصوصی که ما قائلیم، آیا حدی دارد یا ندارد؟ در جای خودش باید گفتگو بشود. پس فاصله طبقات هست و فاصله طبقات انفاق واجب و مستحب را روا میکند. لذا به جایی نمیرسیم که بگوییم ترک انفاق مستحب بالکلیه جایز باشد. این به اصطلاح در جواب فرمایش شما که آیا میشود به جایی برسیم اصلاً انفاق مستحب دیگر لازم نباشد؟ میگویند نه. اصلاً این فرهنگ باید چی باشد؟ زنده بماند. چون فاصله طبقات همیشه هست. ممکن است فقیری که زندگیش به اصطلاح قائم به این صدقه باشد، نباشد. اما آیا رفاه بیشتر امکانپذیر است یا نیست؟ انفاق مستحب میتواند رفاه بیشتر را برای اقشار محرومتر به دنبال داشته باشد و غیر از آنکه خود انفاق مستحب، غیر از آن پرن [کردن] چالشهای جامعه، رشد فرد انفاق کننده را در پی دارد. این خود این رشد هیچ موقع از بین نمیرود. لذا در قرآن کریم، آن مصادیق انفاق را که دارد، آیات انفاق را که مطرح میکند، بیش از آنچه که در مورد انفاق گفتگو کند، در مورد انفاق کننده صحبت کرده است. لذا رشد انفاق کننده، این جامعه را بالا میبرد. هرچند انفاق در جامعه در حد ضروری و لازم دیگر موردش بالعرض منتفی شده باشد. انفاق کننده رشدش در گروی این امر واجب و مستحب است که محقق بشود. خب حالا این بحث همینجوری که ادامه دارد، انشاءالله در ادامه هم در خدمت دوستان هستیم.
سرمایه در نظام اسلامی؛ نگاهی فراتر از اقتصاد محض
بحث کلانتری را به دنبال خودش میآورد که همین سؤالات هم نمونهای از این است که بحث مالی فقط در جامعه مطرح نیست که به دنبالش سرمایهگذاری برای تولید فقط یک امر اقتصادی محض باشد. یکی از دوستان هم مقالهای نوشتهاند و به بنده دادهاند که آن مقاله هم مقاله خیلی خوبی بود. غیر از اینکه در دنبال یک بحث قرار بر این بود که بحث اقتصادی را که تمام کردیم، انشاءالله به این بحث، نه تمام کل [آن]، همان در حدی که قرار بود بیان شود، به این بحث که سرمایه در نظام اسلامی با سرمایه در یک نظام اقتصادی محض خیلی متفاوت است. ما سرمایه در نظام اسلامی را از ارزشها و حفظ ارزشها تا سرمایه اجتماعی، سرمایههای فرهنگی، تمام را جزو سرمایه میدانیم. لذا مثلاً اگر بخواهم یک مثال ساده بزنم که بارها این مثال را در جاهای مختلف عرض کردیم، یک موقع یک دانشجوی نخبه ایرانی وارد آزمایشگاهی میشود که دارد آن فکرش را میخواهد در آنجا چکار بکند؟ محک بزند. با این نگاه اگر در ذهنش شکل بگیرد که من تفکرم در همین جا دفن میشود، هرچه که باشد، بیش از این خارج از این امکانپذیر نیست. اگر یک همچین فکری، ناامیدی در نتیجه برایش شکل گرفته باشد، وقتی میرود، نخبه هم باشد، کار دقیق هم انجام دهد، چون امید به نتیجه ندارد، غالباً همه آن نتایج در همان جا دفن میشود. اما یک دانشجوی در یک مثلاً جایی که افکار آنها، نتایج کار آنها به سرعت فراگیر میشود، به جاهای مختلف میرسد، به عرصه تولید میرسد، توی آزمایشگاه با یک تفکر متوسط، نه نخبه حتی، درست است؟ آنجا میرود و به ثمر هم میرسد.
تأثیر امید و احساس فقر بر سرمایهگذاری
این نگاه که فقط مقدار مال نیست که تأثیرگذار است در جامعه. لذا ببینید توی جامعهای که از جهت منابع مالی برتر از جوامع دیگر هم ممکن است از بعضی از جوامع دیگر هم باشد ولی حس فقر و احساس فقر در آن جامعه را بیشتر القا کردهاند از حدی که فقر است، این یک ناامیدی درش تزریق شده که حتی در سرمایه کار هم، چه اندیشهاش، چه اموالش، وقتی میخواهد [آن را] به کار بندازد، ازش آن ثمره مطلوب به دست نمیآید. لذا اگر که میفرمایند سال مثلاً سرمایهگذاری برای تولید، مقدمات و آن جهات جنبی، این اگر اصلاح نشود، این سرمایهگذاریها بسیاریش هدر میرود و یا حتی نتیجه عکس میدهد. حتی نتیجه عکس میدهد به خاطر اینکه آن فرهنگ کنارش، آن ارزشها و امید اجتماعی کنارش سازگار نشده باهاش، همراه نشده باهاش. و لذا میبینید که پول کم نیست در جامعه، سرمایهگذاری کم نیست در جامعه اما امید به نتیجه کم است. اما احساس فقر زیاد است، بیش از آن مقدار فقر است. لذا هر سرمایهگذاری در اینجا با این به اصطلاح جو، ابی میشود، نتیجه نمیدهد یا به نتیجه کامل نمیرسد.
مقایسه دوران جنگ و دورههای بعدی
ببینید پس این نگاهها که ما سرمایهمان را فقط یک سرمایه مال نمیبینیم، در عین اینکه یک پایه است برای کار. اما در زمان جنگ ما سرمایه مردم و سرمایه اجتماعی و سرمایه نگاه و امید را وقتی که داشتیم، با اینکه پول خیلی کم بود، با اینکه از جهت درآمدی کشور در یک مضیقه بسیار شدیدی قرار داشت، اما چون آن نگاه ارزشی حاکم بود، نگاه امید به نتیجه حاکم بود، همان سرمایه کم میتوانست رضایت نسبی را ایجاد کند. دقت کردید؟ اما در دورههای بعدی با اینکه سرمایهای که به کار میافتاد در نظام زیرساختها، زیرساختهایی که ایجاد شده بود، خیلی هم زیاد بود، اما آن امید به نتیجه و آن نگاه ارزشی در کار نبود، همان باعث شده بود که احساس ناامیدی و بینتیجه بودن و ادراک فقر خیلی بالاتر قرار گرفت.
وظیفه حوزه و سرمایههای غیرمادی
پس ما در کنار سرمایهگذاری برای تولیدی که در نظام اقتصادی لازم است، حتماً من سرمایهگذار، سرمایههای دیگر را هم دیدن و آنها را برای مردم تبیین کردن و باور اجتماعی را بالاتر آوردن یک امر لازمی است که توان آن سرمایه اقتصادی که یک پایه است، توانش به چی برمیگردد؟ به این سرمایه امید، به این سرمایه اندیشهای، به این سرمایه به اصطلاح ارزشی که اگر اینها [اصلاح] شوند، آن وقت جامعه دینی با جامعه غیردینی متفاوت میشود. اینجاست که نشان داده میشود ما فقط محور کارمان اقتصاد نیست بلکه مردم با آن نگاهشان، جامعهای که ارزشها بر آن حاکم باشد، جامعهای که امید توش دیده بشود که «الشِّيعَةُ تُرَبَّى بِالْأَمَانِيِّ» (شیعه با آرزوها تربیت میشود). این در حقیقت تربیت میشود. همان حدیث علی بن یقطین که وقتی پدرش به او گفتش که چیست؟ چطور است که آنچه که به ما وعده دادند محقق شد؟ یعنی حکومت پدرش با عباسیان بود، حکومت بنیعباس که جزو وعدهها بود که به حکومت میرسند، درست شد؟ اما شما آنچه که بهتان وعده میدهند پس چرا نشده؟ که میگویید قائمی دارید، قیامی دارید، نتیجهای دارید، حاکمیت چطور نشده؟ او آن جواب زیبایی را علی بن یقطین به پدر میدهد که «الشِّيعَةُ تُرَبَّى بِالْأَمَانِيِّ» (شیعه با آرزوها تربیت میشود) که این آرزوها جامعه شیعی را به سرانجام صحیح کمالی میرساند. شما همین بود که بودید و تمام شدید. اما جامعه شیعی حالا برای رسیدن به آرزوهایش یک مسیر زیادی و یک نتایج بسیاری را به دنبال دارد.
امید به ظهور به عنوان سرمایه
لذا اینکه ما ظهور را و امام را هی حاضر میدانیم و ظهور را نتیجه کار میدانیم، باید به عنوان یک سرمایه دیده بشود که ما افق آینده داریم. اغلب کشورها افق آینده ندارند چون یک نگاه ایدئولوژیک اعتقادی ندارند که این دارد حرکت میکند به کجا میرسد؟ چه خواهد شد؟ اما اینکه یک نگاه امیدآفرین نظام ظهور در کار باشد که انسان با باوری توی این مسئله حرکت بکند، تحمل مشکلات را آسان میکند، قدرت انجام عمل را توان میدهد، انجام عمل توان پیدا میکند. این سرمایه است. این سرمایه از سرمایه اقتصادی ارزشش کمتر نیست که، بلکه چه مراتبی بالاتر است. لذا جامعههایی که از جهت اقتصادی هم درآمدهای زیاد دارند، وقتی افق تاریک برای مردم به عنوان اینکه ۱ بر ۹۹ میخواهند حاکمیت پیدا کنند و آنها حاکم هستند، شکل میگیرد، خودبهخود ۹۹ را به سمت ناامیدی میکشاند، درست است؟ ۱ امید درشان ایجاد میشود. اما جامعهای که میگوید ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾ (و ما اراده کردیم بر کسانی که در زمین مستضعف شده بودند، منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان [زمین] قرار دهیم)، این جامعه توده مردم را به سمت [امید] میکشاند. لذا این خودش یک سرمایه است.
نقش حوزه در شناساندن سرمایههای ارزشی
پس وظیفه حوزه علاوه بر اینکه باید عقبه حرکت اقتصادی را از جهت مستندسازی نوع سرمایهگذاری و نوع به جریان انداختن پول حتماً در حقیقت ببیند، علاوه بر این، کار اساسی نظام حوزه شناساندن سرمایههای ارزشی، سرمایهها های اجتماعی، سرمایههای امید است. اینها هم هست. یعنی اگر ما توی اینجا دنبال این حرکت باشیم، این را انجام بدهیم، تکلیف ما توی این مسئله توان دادن به آن سرمایهگذاری اقتصادی است. یعنی سرمایهگذاری اقتصادی که محقق میشود، که یک پایه و عدد پایه است، آن موقع این امید، این نگاه اجتماعی، این نگاه ارزشی، این توان را به او میدهد یا آن مقابله [با] موانع، ناامیدی، یأس، اینها را در حقیقت بر این میتواند [غلبه کند]. احساس فقر را بیشتر از حد فقر نگذاشتن که رشد بکند، بلکه به نگاه الهی در جامعه دینی، احساس فقر باید کمتر از فقر باشد. اگر احساس فقر کمتر از حد فقر بود، این جامعه امیدش برای حرکت بیشتر میشود. او فاصله هم پر میشود. اما اگر احساس فقر بیش از حد فقر بود، ناامیدی حاکم میشود و ناامیدی اساس جامعه را به گسست و ویرانی میکشاند.
صبر الهی و استقامت به عنوان سرمایه
آن موقع توی این نگاه ببینید، اگر نگاه الهی صبر را به عنوان یک ارزش در این راه میبیند، این صبر یک سرمایه است که اینجا میفرمایند ﴿…فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَكَانُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ﴾ (پس سست نشدند در آنچه در راه خدا به آنها رسید و ناتوان و زبون نگردیدند؛ و خداوند صابران را دوست دارد)، استقامت در راه که انسان با یک امیدی این استقامت را محقق میکند، یک سرمایه میشود که زود نمیبُرد، رها نمیکند، نیمه کاره این کاری را چی؟ ول نمیکند چون علاوه بر ثمرات اقتصادی، ثمرات ارزشی، الهی و جزای الهی را توش میبیند، محبت الهی را در کارش مییابد. خب این نگاه ببینید، ما این سرمایهها را اگر نشناختیم و سرمایهگذاری برای تولید را فقط اقتصادی دیدیم، یک دفعه اثر کارمان را خیلی کم کردیم. اثر دارد اما اثر کار خیلی کم است. آن پایه باید با اینها به توان برسد.برکت در نگاه الهی
اگر این نگاه در نظام اجتماعی ما حاکم شد، آن موقع میبینیم که شاید بیش از مثلاً یک دهم ما با سرمایه اقتصادی شکل میگیرد. ۹ دهم کار با سرمایههای دیگر. مثلاً اگر که ما توی نگاه الهی میگویند که تعبیر زیبایی است، توی آن حدیث معراج هم شاید باشد که میفرماید اگر عبادت را ۱۰ قسمت بکنند، ۹ش رزق حلال است. رزق حلال ۹ دهم عبادت است. خب رزق حلال مسئله فقط مال نیست بلکه حلال بودن ضمیمه شدن به این مال است که آن باعث میشود ۹ دهم عبادت یعنی رشد عبادت یعنی رشد حرکت در جهت صحیح. این حلال بودن ۹ دهم سرعت حرکت انسان را ایجاد [میکند]. بعد میگوید یک دهم دیگرش عبادات دیگر است توی کار. درست است؟ پس این ارزشگذاری توی نظام مالی که حلال بودن را ضمیمه کردن به رزق، اینجاست که این را برکت میدهد، توسعه میدهد، این را دائمی میکند که ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ﴾ (آنچه نزد شماست از بین میرود، و آنچه نزد خداست ماندگار است). این بقا در کمال و دوام نعمت همین جوری است که ما عندکم که اگر نگاه فقط مالی بود، ما عندکم ینفد، اثرش هست اما نفاد دارد، زود هم از بین میرود. اما آن نگاهی که بقا دارد، اثر ثابت ایجاد میکند، آنجا که این مال به ضمیمه آن ارزشها و آن به اصطلاح سرمایههای اجتماعی، ضمیمه به آنها بشود تا عند الله بشود و ما عندکم ینفد و ما عند الله، عند الله محقق بشود، این همین است که پول وقتی گره خورد به خدا، عند الله میشود. پول اگر منقطع بود از خدا، عندکم میشود. عندکم اثرش ینفد است، نفاد است، از بین رفتن است ولی عند الله اثرش باقی است، دوام است، ابدیت است. خب اینجا نشان میدهد یک سرمایه کمی که به کار بیفتد اما نگاه الهی توش باشد، برکاتش خیلی زیاد میشود تا یک سرمایه کلانی که به کار بیفتد اما نگاه الهی توش نباشد. نمیگوییم این هم بیارزش است، بیاثرها، اما تفاوت کار باور اعتقادی ما خیلی زیاد میشود.
غلبه اقلیت بر اکثریت؛ نگاه مادی و الهی
خب حالا ریشه آن قال [چیست]؟ بله چی چی که اقل قالب بر اکثر؟ حالا اقل که قالب بر اکثر میشود، جهات مختلفی توش دیده میشود. اگر یک موقع ما نگاه بکنیم، توی عرصه مقاومت الهی میگوییم ﴿كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ (چه بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار به اذن خدا پیروز شدند)، درست است؟ که اقلی که به خدا گره بخورد از اکثری که گره نخورد بالاتر است. اما چون در نظام اقتصادی، دو چیزی که به خدا گره نخورده باشد، هر دو آنجا معمولاً این است که اقلیت بر اکثریت غلبه میکنند چون امکانات عمدتاً برای کی هستش؟ اقلیت فراهم میشود. لذا سرمایهداران در هر جامعهای، کسانی که صرفاً ثروتمند هستند، در هر جامعهای کمتر از ۱۰ [درصد] جامعه را شکل میدهند و آنها معمولاً حاکمیت بر نگاه بر بقیه را برای خودشان ایجاد میکنند که «مَنْ مَلَكَ اسْتَأْثَرَ» (هر کس مالک شود، استبداد ورزد)، هر کسی که مالک میشود، خودخواه میشود. خودخواهی یعنی به دیگران نمیخواهد بگذارد سرایت بکند و در نگاه ابتدایی اموال بقیه را هم مال خودش میخواهد بکند و بلکه در نگاه نهایی، خود دیگران را هم میخواهد مال خودش بکند. یعنی ابتدا هبوط در مالکیت است که میخواهد اموال دیگران را مال خودش بکند. در ادامه هبوط در ملوکیت است که دیگران را هم میخواهد عبد خودش بکند، بنده خودش بکند که آنها هم بشوند مالش. یعنی نه فقط اموالشان بشود مال این، بلکه خودشان هم بشوند مال این. غلبه اقلیت بر اکثریت توی نگاه غیراالهی و مادی به عنوان اقتصاد و سرمایه و پول و مقام و جایگاه و در حقیقت قدرت. اما توی نگاه الهی، اقلیت با اتصال به خدا بر اکثریتی که دور از خدا هستند، غلبه میکنند تا آنها را هدایت بکنند، به کمال برسانند، آنها را هم دستشان را بگیرند، نه توی سرشان بزنند، نه بخواهند مالکشان بشوند. ببینید دو تا غلبهشان [وجود دارد] اما غلبه این، بزرگ کردن بقیه است ولی غلبه آنجایی که نگاه مالی است فقط که ما عندکم است، آن عبودیت دیگران را به دنبال دارد، آن در حقیقت استعمار و استعباد دیگران را به دنبال دارد.
احساس فقر و حرکت جامعه
خب عموم مردم باعث حرکت احساس [میشوند] جایی که اصلا [حرکتی] نمیکنند. بله [احساس فقر] ندارد. احساس فقر اگر که نسبت به اموال دنیا باشد، عمدتاً باعث ناامیدی میشود اما احساس فقر در نیاز کمالی انسان باشد، سبب حرکت میشود. لذا هرچقدر احساس فقر در ادراک کمالات بیشتر باشد، سرعت و شوق حرکت بیشتر میشود. اما اگر احساس فقر در نگاه فقط [به مال] شد، هرچی این انباشتهتر میشود، این احساس فقر این قدرت حرکت را در خودش نمیبیند. لذا اثرش کجا آشکار میشود؟ توی جامعهای که طبقه متوسط حذف میشود، طبقه فقیر میماند و طبقه ثروتمند، میگویند این جامعه به گسست میرسد. چرا؟ چون طبقه محروم احساس فقر شدیدی با فاصله طبقاتی خودش با مرفهین دارد و اصلاً احتمال نمیدهد که بتوان این را جبران کرد، لذا از پا میافتد. همان مقدار کاری را هم که داشت از دست میدهد. اما احساس فقر توی نظام الهی، توی آن نگاه الهی این است که کمالات را میبیند و استعداد را با نگاه فیض الهی میبیند. میگوید خدا پشت این کار است، در حقیقت امداد میکند من را. من حرکت بکنم، خدا هم برکت میدهد توی این نگاه. لذا در جامعهها از جهت اقتصادی باید طبقه متوسط چی بشوند؟ دیده بشوند تا باعث بشود فاصله زیاد بین طبقه محروم و طبقه مرفه دیده نشود و حاکم نشود. آنجا امید به حرکت ایجاد میشود. میبیند قشر متوسط اکثری جامعهاند. فقیر میبیند قابلیت به قشر متوسط رسیدن را دارد. درست است؟ همین باعث حرکتش میشود. همین باعث این میشود امید پیدا کند. اما اگر فاصله خیلی شد، توی نظام اقتصادی طبقه متوسط حذف شد، آن جامعه به سمت گسست بیشتر، دوقطبی شدن، دوقطبی شدن گسست را به دنبال میآورد. آن موقع طبقه فقیر به دنبال از بین بردن طبقه ثروتمند برمیآید. این یعنی گسست چون میبیند راهی برای رسیدن به ثروت ندارد مگر او که او را از بین ببرد، مگر اینکه با او مخالفت کند، مگر اینکه در مقابل او بایستد. این تقابل، گسست آن اجتماع را به دنبال میآورد. جامعههایی که به سمت ثروتمندی بیشتر اغنیا و از بین رفتن طبقه متوسط میروند، ناخودآگاه دارند آن از بین رفتن خودشان را دارند. آن «حَتْفٌ فِي تَدَابِيرِهِمْ» (هلاکت در تدبیرهایشان است) یعنی هلاکت را در تدبیرشان دارند پیش میگیرند.
معرفی سرمایههای چهارگانه و اهمیت امید
خب با این نگاهی که عرض کردیم که مقالهای هم که یکی از دوستان نوشتهاند که ۴ در حقیقت سرمایه را شمردهاند، عرض کردیم که حالا انشاءالله این مقاله را هم تقاضا میکنیم که به اصطلاح بگذارند توی کانال و بتوانند آنجا هم دوستان استفاده بیشتری بکنند و همین نتایجی هم که دنباله بعد از این میخواستیم عرض بکنیم، یک خورده تعجیل کردیم چون میخواستیم بحث اقتصادی را تمام بکنیم تا آن قدری که مقدور است و بعد به سرمایههای دیگر بپردازیم که حالا هنوز هم جا دارد. یعنی بحث اینکه در جامعه هرچقدر امید بیشتر بشود، سرمایه امید کمتر از سرمایه اقتصادی کار ازش نمیآید. چنانچه در جوامعی که از نظر مالی توشان تنگنا بود اما امید از بین نرفته بود، آن جامعه توانستند سربلند از آن سختیها و فشارها و مشکلات بیرون بیایند. اما جوامعی که از جهت مالی کم هم نداشتند اما با القائات امید ازشان از بین رفته بود، نتوانستند آن سرمایه را در جهت کمال جامعه به کار بگیرند و شاید جامعه به سمت انقراض و از بین رفتن و گسست و از همپاشیدگی حرکت کرد که حالا اینها روایات و این بحثهای زیادی هم که هستش.
نمونه قرآنی: امید یعقوب (ع)
مثلاً ببینید حضرت یعقوب سلام الله علیه بعد از اینکه ۱۸ سال است یوسف علیهالسلام چی شده؟ غائب شده، درست است؟ بعد از اینکه بنیامین هم به اصطلاح یوسف او را میگیرد و اینها برمیگردند بدون بنیامینی که دل یعقوب به او خوش بود. اینجا ببینید نگاه یعقوب، تعبیر این است که ﴿قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ (گفت: من غم و اندوه شدید خود را تنها به خدا شكايت مىبرم و از خدا چيزهايى مىدانم كه شما نمىدانيد) یا ﴿يَا بَنِيَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ﴾ (اى پسران من! برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا مأيوس نشويد، زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت خدا مأيوس نمىشود). یعنی امید و فتحسسوا من یوسف و اخیه. دنبال یوسف و برادرش. یعنی حتی ابتدا کی را میآورد؟ نمیگوید ۱۸ سال گذشته دیگر تمام شده. آنها میگویند خلاصه این چی هستش؟ این جنون ولش نمیکند. ۱۸ سال است دیگر این دیده نشده. اما ﴿فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ﴾. این چقدر توانمندانه [است]! ﴿إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ﴾ که قوم کافرون هستند که مأیوس میشوند. این یک سرمایه عظیم است که در قرآن عدم یأس، امید که این را ما وظیفه ما حوزویان است که در سرمایهگذاری برای تولید، غیر از آن که راهکارهای نظام اقتصادی را باید دنبالش باشیم، سرمایههای دیگر را هم به خوبی بشناسیم و از آنها به خوبی بهره ببریم. نه اینکه آنها را حوزه است که میتواند بشناسد. حقیقتاً سرمایه اجتماعی مردم، امید مردم، صبر مردم، آینده مردم در نگاه الهی که یک آینده روشن ظهور است، اینها را اگر به خوبی تبیین بکند، آن وقت میتواند در حقیقت چکار بکند؟ خیلی از آن کارهای رسانهای دشمن در اینکه فقر بیش از حد نشان داده بشود، امیدها در حقیقت از بین برود را میتواند جبران بکند و بعد جامعهای که امیدوار باشد با سرمایه متوسط، نتیجه عالی میگیرد و جامعهای که امید نداشته باشد با سرمایه عالی، نتیجه متوسط هم نمیگیرد.
نقش حوزه در تقویت امید و مقابله با ناامیدی
ببینید چقدر متفاوت است. پس توان سرمایه اقتصادی ما، توانش آن روحیه الهی و ارزشی و نگاه الهی است که ما داریم. اگر این نگاه را توانستیم در خودمان ابتدا ایجاد کنیم و بعد هم نشرش بدهیم، که این تا در خودمان ایجاد نشود، تا خود کسانی که دستاندرکاران نظام اخلاقی و فکری جامعه هستند، به این امید و باور نرسند، قطعاً قدرت گسترش هم پیدا نمیکنند. وقتی این ناامیدی گسترش پیدا کرد، چه در جنگ، چه در حقیقت اقتصاد، چه در اجتماع، چه در فرهنگ، چه در حقیقت [در هر زمینهای]. این اگر کسی آن نگاه رَبِّیّون را پیدا کرد، آن نگاه رَبِّیّون این است که اینها خصوصیتشان این است «فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» (پس سست نشدند در آنچه در راه خدا به آنها رسید). شدیدترین مشکلات که پیش بیاید، ذرهای سستی درونی در اینها ایجاد نمیشود که این سستی درونی همان ناامیدی است. یک ذره ناامیدی در وجود اینها شکل نمیگیرد. اما اگر الان دوستان خودشان را بخواهند واقعاً بریزند بیرون، میبینید اغلب عنوانهای اجتماعی را که داریم، خیلیها در حقیقت نگاهشان، نگاه چی هست شده؟ ناامیدانه یا اگر ناامید نباشد، بیطرفی نسبت به آن دیگر احساس امیدی نسبت به این ندارد. اگر هم ناامید نیست، امید هم ندارد. یعنی احساس میکند شدنی نیست هرچند باید بالاخره حالا کوشید [؟]. نه، اگر آن نگاه امید باشد، نگاه امید سرمایهها را مضاعف میکند و تزریق امید [میکند]. پس باید به عنوان رَبِّیّون، حوزه ابتدائاً این نگاه امید را در خودش تقویت بکند. ارزش این سرمایه را در وجود خودش احساس بکند و تقویت بکند و بعد در ارتباط با دیگران، آن هم نه فقط با گفتار، بلکه با [رفتار]. وقتی این وجود امید توش سرا به اصطلاح سراسر وجودش را پر کرده بود، اصلاً از وجود این، توی نشست و برخاست با دیگران امید چی میشود؟ امید منتشر میشود. ببین آقا را که انسان میبیند، سراسر امید است و لذا در [ایشان امید وجود دارد]. اما خب این لازمش این است که به صورت هرمی، آن حلقههای رَبِّیّون همینطور محسوساً با مردم که مرتبط هستند، این امید را توسعه بدهند. این سرمایه عظیمتر از سرمایه اقتصادی است و اگر این به کار نیفتد، ضررهایی که تو این هست، حتی اگر سرمایه اقتصادی به کار بیفتد، آن به کارگیری سرمایه اقتصادی بدون سرمایههای الهی و ارزشی و اجتماعی، حتی بنبستهای اقتصادی ایجاد میکند.
سرمایهگذاری هدفمند و مثال سلول سرطانی
چون خود او ممکن است مثل رشد سلولهای سرطانی چی بشود؟ با اینکه سلولهای سرطانی سلولهای خودیاند. سرطان میدانید که سلولهای خودی است که انباشت بیش از حد که پیدا میکند، آن غدد سرطانی را ایجاد میکند که او باعث میشود که دیگر کند [؟] کنترل تولید صحیح از بین برود. با اینکه تولید شده اما تولید صحیح از بین رفته. سرمایهگذاری شده اما سرمایهگذاری در جهت از بین رفتن خود جامعه به شکل [ناخواسته] چون هدفمند نبود، از آن هدفمندی خارج شده و لذا در حقیقت انحراف ایجاد کرده. پس نظام ارزشی و نظام در حقیقت آن الهی که ما داریم، حتماً باید حاکم بر سرمایهگذاری برای تولید باشد.
نقش ابوذر در صدر اسلام
این است که ابوذر سلام الله علیه در ابتدا و صدر اسلام وظیفه خودش میدید که قرآن را ملاک قرار بدهد توی نگاههای سرمایهداری که حالا یک جلسه اقلاً میطلبد که کاری را که ابوذر در صدر اسلام انجام داد و چقدر این کار ارزشمند بود در عین اینکه دشمنان هم او را در حقیقت به در حقیقت خشونت، به اصطلاح سوسیالیستگرایی و این چیزی که امروزه اسمش را گذاشتهاند، به انکار در حقیقت چی؟ مالکیتهای خصوصی متهم کردند که حالا این را انشاءالله باید توی جلسات بعدی بیشتر در محضرش باشیم.
(وَالسَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ).