سلام علیکم و رحمة الله
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِيهَا طَوِيلا
إنشاءالله خدای سبحان همه ما را از یاران، یاوران و بلکه سرداران حضرتش قرار بدهد.
در محضر آیه دهم سوره فتح بودیم. شاید بتوانیم بگوییم آیه دهم هدف اصلی سوره است. تمام آنچه قبل از این آیه آمده است، به صورت فتح مبین، فتح قریب، نصر عزیز و امثال آنچه که آمده است و آنچه که بعد از این خواهد آمد، قلب این سوره به عنوان آن حقیقت نهایی، این بیعتی است که تحت شجره با پیغمبر در تبعیت، و بعد به دنبالش آن سکینه الهی است که نازل شد، تا انتهای سوره که همه مرتبط با این بیعت معنا پیدا میکند.
پس اگر این آیه شریفه به ضمیمه بعضی از آیات دیگری که شرح این بیعت است و خواص این بیعت را بیان میکند به عنوان قلب این سوره مطرح بکنیم، گزاف نیست، چنانچه بعضی از بزرگان مفسرین چنین بیان کردند که هدف اصلی سوره همین بیعت است و همین تبعیت است و حقیقت فتح و نصرت هم همین رسیدن به مقام بیعت و تبعیت است. لذا فتح و نصرت بیرونی مقدمه برای فتح و نصرت درونی است. و فتح و نصرت درونی رسیدن به مقام تبعیت کامل از رسول و وصی الهی است که هر جا آن رجل الهی و ولی الهی در رأس کار باشد، تبعیت از او نهایت کمالی است که برای مؤمن در قرب الی الله ایجاد میشود. لذا اینجا هم بیعت را با رضای خدای سبحان قرین و همراه کرد که در آیات بعد در محضرش خواهیم بود.
فتح و نصرت بیرونی، مقدمه فتح و نصرت درونی
#حقیقت_فتح_و_نصرت_بیعت_و_تبعیت_است
در اینجا بیان را به این صورت آوردهاند که
إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ
اگر اینجا بیعت با رسول ما کردید، این بیعت با خداست. بیعت با رسول یعنی تمام تصرفات در افعال و خطورات و تفکراتم را در اختیار رسول قرار میدهم. مرتبط با او معنا میکنم، همه قدرتم را در اختیار رسول قرار میدهم، لذا هر تصرف دیگری بدون اذن او، بدون اجازه او تصرف باطل و غصبی محسوب میشود. همانطور که اگر انسان در غیر مال خودش تصرف بکند غصبی است، اگر بیعت کرد، این بیعت یعنی تمام تصرفات من در اختیار خداست، امر الهی و اطاعت من، امر رسول و اطاعت من. و هر تصرفی که از روی میل خودم فقط باشد، نه اراده رسول و اراده خدا باشد، این تصرف غصبی محسوب میشود. کسی که به این مرتبه برسد، به همان فنایی رسیده است که برای مقربین محقق میشود. یعنی به اینجا برسد که تمام وجودش تصرف پیغمبرش باشد، اراده او باشد، و تصرف پیغمبر و اراده او هم اراده خدا باشد. همانطوری که در آیات مختلفی میفرماید مثل این آیه شریفه که در آنجایی که و ما رمیت آمده است، صدرش هم این است که فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم. شما در مقاتله و جنگ و جهاد هم که وارد میشوید، اگر کسی را در آن جهاد شما به قتل رساندید و کشتید، شما نکشتید. چون به امر رفتید، او را هم خدا کشته است. این دو اثر دارد. یکی اینکه کسی که کشته است نسبت داده است کشتن را به خدا، یعنی فعل این این قدر عظیم و ارزشمند شده است، یکی هم آنی که کشته شده است چقدر حقیر شده است در مقابل خدا قرار گرفته است و کسی که در مقابل خدا قرار بگیرد و عذاب الهی بواسطه دست مومن بر او نازل بشود نجات پیدا نمیکند. لذا تعبیر این است که میفرماید فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم. به دنبالش میفرماید و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی. پیغمبر تو هم که آنجا تیر انداختی یا سنگها را پاشیدی، تو نبودی، و لکن الله رمی، خدا این کار را انجام داد. این مربوط به این است که در وجود انسان هم در ناحیه اطاعت فکری و نظام اعتقادی اش، و هم در نظام عملیاش تبعیت کامل شده است. وقتی تبعیت کامل میشود به اینجا میرسد که فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم. و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی. چقدر زیبا میشود.
دنبالش هم میفرماید و لیبلی المومنین منه بلاء حسنا. این یک ابلاء و ابتلاء بسیار حسن و زیبایی است که مومن در این ابتلاء دست و پا و چشم و گوش و تمام حرکات و سکناتش منتسب به خدا میشود که کنت سمعه الذی یسمع به، گوش او گوش خدا میشود، خدا میفرماید من با گوش او میشنوم، من با چشم او میبینم، من با پای او راه میروم که عرض کردیم این مقام فعل الهی است که با این مومن متحد میشود.
در این آیه هم میفرماید ان الذین یبایعونک، با تو بیعت کردند اما انما یبایعون الله. انحصار هم دارد. با خدا بیعت کردند.
#بیعت
#حقیقت_بیعت
#حقیقت_بیعت_فنای_مقربین
#قرب_فرائض
يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ
آنجایی که اینها بیعت میکردند، امر شده بود به پیغمبر که دست ایشان بالا باشد تا مظهر ید اللهی باشد که ید الله فوق ایدیهم.
فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ
خیلی فراز عالی ای است. ببینید مومن به کجا میرسد که رمیش و قتلش و کارش فعل خدا میشود، و اگر کسی در مقابل این حرکت نکث بیعت بکند، بیعت را بشکند، بیعتش را نقض کند، این نقض بیعت و شکستن بیعت انما ینکث علی نفسه، تمام وجود خودش را شکسته است، نه اینکه با خدا و رسول معارضه کرده است. بلکه حقیقتا با خودش معارضه کرده است. چرا؟ علتش این است که اگر یادتان باشد، من عرف نفسه فقد عرف ربه، یا عرف ربه. اگر کسی نفسش را شناخت، خدا را شناخته است. و آیه قرآن که عکس نقیض است میفرماید و لاتکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم. اگر کسی خدا را فراموش کرد، حقیقتا خودش را فراموش کرده است. چون خود این با ارتباط با خدا معنا پیدا میکرد. هم وجودا وجودش عین ربط به خدا بود، هم کمالا و علما، به این معنا که حقیقت کمالی این و رشد این مرتبط با قرب الی الله و ارتباط با خدا معنا پیدا میکرد و لذا کسی که خدا را فراموش کرده است، خودش را فراموش کرده است.
#نکث_عهد
#نقص_عهد
#شکستن_پیمان_الهی_شکستن_وجود_خود
این بحث یک تتمهای داریم که إنشاءالله در جلسه دیگری در محضر دوستان خواهیم بودیم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
در پاسخ: دارد تهدید میکند که به این مبتلا نشوند. تهدید میشود رحمانیت. اگر نگفته بود و به این مبتلا میشدند، فکر میکردند که دارند با پیغمبر مخالفت میکنند. اما با خدا مخالفت کردهاند. هم عظمت پیغمبر را دارد بیان میکند که اگر خدا میخواست به صورتی ظاهر بشود که دیده بشود در مقام فعل، میشد پیغمبر اکرم. لذا این فعل ظاهر خدای سبحان است. مشیت خداست و فعل ظاهر خداست. دارد این معرفت را ایجاد میکند تا آن کسی که تبعیت میکند قدر تبعیت را بداند، و آن کسی هم که مخالفت میکند عظمت این مخالفت را ببیند در مقابل کیست. لذا بازدارندگی ایجاد میکند.
یک موقع من فقط تخلفم را از شما میبینم، یک وقت از خدا میبینم. اگر به آن مرتبه برسد، انسان در مخالفتش احتیاط بیشتری میکند. چون میداند آنجا کاری ازش نمیآید. این بیان که هم عظمت کار گره میخورد به خدا که بیعت بیعت خداست و هم مقابله مقابله با خداست.
من له الغرم فله الغنم، اگر جایی بدهی را به این منتسب میکنند، سود هم برای این است، مناسب آن. نمیشود یک طرف را داشته باشد یک طرف را نداشته باشد.
اگر مثلا همسران پیغمبر و منتسبین به پیغمبر میفرماید اگر گناهی مرتکب بشوند دو برابر است، میفرماید اگر اجری هم از اینها محقق بشود، حسنهای، دوبرابر است. تناسب بین این دو است. این هم بیان نظام تکوین است. تعبدی نیست فقط. یعنی واقعا این اثر در نظام تکوین ایجاد میشود.