(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ) (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ) (وَصَلَاةٌ وَسَلَامٌ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ) (اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ) خیلی [دیگر] خلاصه و پراکنده بود. یک صلوات جامع بفرستید: (اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أَعْدَائَهُمْ أَجْمَعِينَ).

در بحثی که جلسه گذشته هم در خدمت آن بحث بودیم، اینکه‌[همان‌] همان‌جور که مرحوم علامّه می‌فرمایند همه مال مربوط به مجتمع است و راکد کردن مال مجوزی ندارد. این بحث که ذیل آیه شریفه (وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ) آمده بود که چند جلسه راجع بهش گفتگو شد و مصادف شد با فرمایش آقا که فرمودند که سرمایه‌گذاری برای تولید، نه مال [است]. تناسبی که بین آن بحث و این نام‌گذاری ایجاد کرد، ما را بر آن داشت که قدری وسیع‌تر در این مسئله از منظر قرآنی و روایی وارد بحث بشویم تا ان‌شاءالله آن مستندات فرمایش آقا بتواند برای مؤمنین راهگشایی بیشتری داشته باشد.

اهمیت سرمایه‌گذاری مولد و ارتباط آن با آیه کنز

از جمله آیاتی که جلسه گذشته عرض کردیم به این مسئله ناظر است و ربط مستقیمی دارد، آیه کنز بود که آیه کنز خیلی صریح است در مسئله [ای] است که نشان می‌دهد نظام مالی این‌گونه نیست که هر کسی بگوید چون مال خودم است پس اختیار مطلق دارم در تصرّف یا نگهداری و کنز کردنش و حق بر من لازم است تا ادا بشود و دیگر در بقیه‌اش مختارم. این آیه شریفه که هم آیه اصطلاح پر سرگذشتی است که در صدر اسلام وقایع زیادی حول این آیه به خصوص مرتبط با ابوذر رحمت الله علیه واقع شده که ان‌شاءالله این بحث آیه را در ضمن این بحثمان چون مرتبطه داخل در بحث می‌کنیم و اینجا ذکر می‌کنیم.

تفسیر آیه کنز (توبه: ۳۴-۳۵)

آیه شریفه در سوره توبه آیه ۳۴ و ۳۵ آمده. حالا در این آیه شریفه که می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (۳۴) يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ (۳۵)﴾ (ای کسانی که ایمان آورده‌اید، بسیاری از احبار و راهبان، اموال مردم را به باطل می‌خورند و از راه خدا باز می‌دارند؛ و کسانی که طلا و نقره را گنجینه [و ذخیره و پنهان] می‌کنند و آن را در راه خدا انفاق نمی‌نمایند، پس آنان را به عذابی دردناک خبر ده! (۳۴) روزی که آن [طلا و نقره] در آتش جهنم گداخته شود و پیشانی‌ها و پهلوها و پشت‌هایشان را با آن داغ کنند [و به آن‌ها گویند:] این است آنچه برای خودتان گنجینه ساختید، پس بچشید عذاب آنچه را گنجینه می‌ساختید! (۳۵))

خب صدر آیه دارد اهل کتابی را که احبار و راهبانشان اموال ناس را به باطل می‌خورند و سد عن سبیل الله می‌کنند. (وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ) یعنی إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ (وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَهُ). پس این واو عطف به کیست؟ عطف به احبار و رهبان است که نشان می‌دهد احبار و رهبان (وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَهُ). پس این یک طایفه دیگری هم هستند که این‌ها عطف شدند. چون سر این واو خیلی حرف است که بعداً عرض خواهیم کرد که در وقت کتابت قرآن عده‌ای دنبال این بودند این واو را بردارند که بشود (الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ) که اگر این واو نبود، آن ظاهر اولیه آیه چه چیزی بود؟ فقط منصرف به احبار و رهبان بود؛ احبار و رهبان کسانی هستند که (يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ). اما اگر (وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ) استنافیه و عطف باشد، شمولش همه زمان را شامل می‌شود و لذا معاویه و بعضی از دار و دسته‌های خلیفه سوم به دنبال این بودند این واو نباشد و معنای آیه را بدون واو بکنند تا بگویند این آیه به مسلمان‌ها کاری ندارد. این فقط مخصوص به کیست؟ به اهل کتاب و رهبان و احبار است. تازه اگر این واو نداشت هم، این تنقیح مناط داشت. چون قرآن که کتاب گذشتگان نیست که نقل تاریخ بخواهد بکند، بلکه نقل تاریخی است که می‌خواهد الان را مورد تکلیف قرار بدهد. تکرار سنن تاریخی را بیان بکند. ولی در هر صورت دیگر این‌جوری استظهار کامل است. احتیاجی به ضمیمه یک خلاصه مقدمه دیگر نداریم. همین (وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (۳۴) يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ (۳۵)). این دو تا آیه شریفه در رابطه با اینکه مال را راکد نگه دارند، یک به اصطلاح شاید جزو سرلوحه آیات دیگر قرار می‌گیرد. آن عنوان اصلی کار قرار می‌گیرد.

شمول آیه کنز و موارد انفاق

که این آیه را وقتی کسی قرار داد، خب ما جلسه گذشته عرض کردیم که (وَلَا يُنْفِقُونَهَا) را گاهی بعضی خواسته‌اند به حق واجب تعبیر بکنند که اگر حق واجبش را کسی داد، زکات مالش را داد، زکات فضّه و ذهب را داد، دیگر این تمام است. اتفاقاً این روایتی هم برایش وارد شده که این سؤال را کردند و جواب داده شد که نه، کفایت نمی‌کند. لذا (لَا يُنْفِقُونَهَا) عام می‌شود. اولین مرتبه آن‌جایی است که حق واجب است. البته حق واجب جزو قطعی و یقینی و اولی مسئله است که کسی که گنج را، اموالش را به اصطلاح کنز بکند، ذخیره بکند، در بانک بگذارد یا دفن بکند یا در صندوقی نگه دارد و حقش را ندهد، قطعاً که این آیه اولین مصداقش همین شخص می‌شود. اما اگر این مصداق انجام شد، آیا مصداق بعدی که صدقات مستحبه است را شامل می‌شود یا نه؟ آیا غیر از صدقات واجب و صدقات مستحب، موارد مصرف دیگر را هم شامل می‌شود یا نه؟ همه این‌ها مربوط به این است. اگر گردش مال در جامعه‌ای طبیعی باشد به طوری که مردم همه بهره‌مندند، اینجا حالا اگر کسی در کنار جامعه که همه‌چیزش طبیعی است، مقداری مال هم ذخیره کند، شمولی ندارد. اما اگر در جایی که مردم گرفتارند و گردش مال طبیعی نیست، حتی در آن‌جا ممکن است کمترین ذخیره‌سازی اگر نقش داشته باشد در ضربه زدن به این جریان خون جامعه که باعث به اصطلاح ضرر و زیانی به شخصی می‌شود که او برایش این حیاتی باشد، آن مورد را هم شامل می‌شود.

ملاک و معیار شمول آیه کنز

پس ببینید مسئله ملاک و معیارِش اگر روشن باشد، آن وقت می‌توانیم تمام سعه و ضیق آیه را در موارد مختلف ببینیم. اگر در جایی جامعه گرفتار مشکلی نباشد، همه روند عادی باشد. بهره‌مندی بر جای خود باشد. کسی در این جامعه مورد ظلم و تعدی و ستم واقع نشده. از گردش مالی کسی آسیبی ندیده. اینجا اگر فرض مسئله در اینجا اگر دیده شد که کسی مالی را کنار گذاشته به شرطی که این کنار گذاشتن مال هیچ اختلالی [ایجاد نکند]. فرض مسئله است دیگر. یک کسی می‌گوید نه اصلاً نمی‌شود، اختلال می‌شود. می‌گوییم پس اگر اختلال می‌شود، شامل نمی‌شود. فرض مسئله است. اگر در این‌جایی که همه چیز طبیعی است و اختلالی در جامعه ایجاد نمی‌شود، کسی مالی را کنار گذاشته بود به شرطی که باعث این اختلال نشود، اینجا شاید بگوییم که از شمول اولی آیه خارج بشود، هرچند ممکن است مصادیق دیگر را شامل بشود. یعنی آن باب به اصطلاح چرخش مال صدمه نزند، اما ممکن است از ابواب دیگری، شخصی یا موارد دیگری او مورد اشکالی قرار گرفته باشد. آن‌ها را نفی نمی‌کنیم که خصوصیات اخلاقی منفی جامعه را بالا ببرد. چون فقط هم بحث، بحث اقتصادی نیست. بحث اقتصادی هم یک وجهه و جلوه‌ای از بحث است. در اینجا اگر حق واجب را ادا کرد و در آن حقوق دیگر الان نه واجب عینی بود، نه واجب کفایی، تکلیفی بر عهده‌اش نیست. منتها بعضی می‌گویند همین‌جا هم باید از به اصطلاح مفسرین می‌فرمایند همین‌جا هم باید مال این کنز مخفی نباشد. یعنی به گونه‌ای که حاکم و ولی جامعه اسلامی غیرمطلع از این نباشد. این‌جوری نباشد. در مرئی و منظر باشد برای استفاده و گردش آماده باشد. اما اگر کشش در جامعه نبود برای گردش و جریان، این تکلیفی به گردن او بعد از این نیست. آیا توانستم عرایضم را برسانم؟ ببینید شروط و شرایط را ببینیم. البته با شرایط ما خیلی فاصله دارد این حرف‌ها. ما فعلاً گرفتار چه چیزی هستیم؟ اولیات مسئله هستیم. اما داریم آن اوج را هم می‌گوییم که کسی اشکال نکند که همیشه هم مثلاً اوضاع بر یک پاشنه نمی‌چرخد. تصور بکنید آن موردی را که مسئله گشایش کامل هم باشد. در آن‌جا هم در عین اینکه که این مال کنز نباشد بلکه در مرئی و منظر باشد و ولی جامعه اسلامی هم امکان تصرّف داشته باشد، مطلع از مسئله باشد، ولیکن از این پول استفاده نشده باشد، آن‌جا مانعی ندارد. این هم فرض آن طرفش. پس

قانون‌مندی مسئله کنز و تمایز آن از مصداق

عرض کردیم باشد که [چنین شرایطی برای] ما نباشد. عرض کردم حالا ببینید فرض مسئله را شما مصداق نکنید. اگر می‌گویید که آری، مصداقش زمان امام زمان می‌شود. خب این یک بحث دیگری است. ما الان داریم قانون را می‌گوییم. قانون ممکن است بگویید که در زمان امام زمان این مصداقش محقق می‌شود، عیبی ندارد. اما اگر توانستیم در فرضی ما مسئله را قانون را بیان کردیم، الان هم اگر فرضش شد که این‌جور شد، عیبی ندارد. الان هم. پس ببینید بیان قانونی مسئله و بیان قانون، یک بحث است. بیان مصداقی، یک بحث است. پس باید این‌ها را، فرض‌ها را سر جایشان حفظ بکنیم تا اختلال ایجاد نکنیم [و] نگوییم که فقط این قانون برای زمان امام زمان است. نه، این قانون است. اما ممکن است تحقق مصداقی‌اش فرض است [و] فقط در آن زمان محقق بشود. اما اصل، قانون است. خب با این نگاه که داشتم عرض می‌کردم خدمتتان،

دیدگاه علامّه طباطبایی درباره گستره معنای کنز

مفسرین مختلف، علامّه بحث زیبایی را ذیل این آیه به عنوان کنز، اصلاً یعنی عنوان بحثشان این است که ایشان بعد از اینکه تفسیر آیه را می‌کند، بحث روایی مسئله را هم انجام می‌دهد، بحثی را منعقد می‌کند به عنوان کنز که آن‌جا می‌آورد. حالا ان‌شاءالله آن را بعداً در خلاصه محضرش خواهیم بود و تطبیق خواهیم کرد که آن این جلد به اصطلاح نهم کتاب ما می‌شود و طبق این چاپ صفحه ۲۶۱ (كَلَامٌ فِي مَعْنَى الْكَنْزِ) که ایشان کلامی را در اینجا، خیلی بحث ریشه‌ای دقیق و عمیق، مطابق و مرتبط با همین بحث (وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ) که همه اموال مربوط به همه جامعه است، آن‌جا منعقد می‌کند که حتماً این بحث را می‌بینیم. در بحث تفسیرشان هم که ابتدا شکل می‌دهند، در اینجا می‌فرمایند که این آیه آن عمومیت را دارد. یعنی خاص برای آن حق واجب نیست. بستگی دارد که حقوق واجبه در هر زمانی چه چیزی باشد؟ جهاد. اگر در زمانی که جنگ تبوک برای پیغمبر ایجاد شد و مسلمان‌ها وقتی می‌خواستند به جنگ بروند، آن‌هایی که مرکب و سلاح نداشتند، امکان رفتن نداشتند و این جنگ هم یک جنگ به اصطلاح مهمی بود که خود پیغمبر اکرم به عنوان فرمانده اصلی حرکت کرده [و] رفته. بر کسانی که ثروت داشتند لازم بود که تجهیز بکنند لشکر اسلام را تا حرکت بکند. لذا عده‌ای که مالشان را مخفی کردند تا شامل نشود، این آیه شامل آن‌ها هم می‌شود. یعنی (وَلَا يُنْفِقُونَهَا). اینجا باب جهاد هم که لازم بود و تأمین مجاهدین لازم بود و این به اصطلاح در اینجا (وَلَا يُنْفِقُونَهَا) شمول پیدا می‌کند. (فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ) و صدق می‌کند.

دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی درباره گونه‌های انفاق

پس این‌جوری نیست که حق واجب فقط زکات مال فضّه و ذهب باشد که همان حق واجب زکاتی باشد، فقط این باشد، نیست. لذا ایشان می‌فرماید که این مسئله شمولش در هر جایی که حتی گردش مالی که در جامعه لازم است برای اشتغال و برای به اصطلاح خون‌رسانی به جامعه، اگر کسی این مال را ذخیره کرد، از کار انداخت، راکد کرد، این شاملش می‌شود. در این بحث مرحوم حضرت آیت‌الله جوادی یک بحث خوبی را مطرح می‌کنند مطابق همان عرضی که ما خدمت شما داشتیم. اینجا این بحث خیلی صریح بیان شده. ایشان می‌فرماید گونه‌های انفاق را باید شناخت. ذیل همین آیه در جلد سی و سوم، ذیل همین آیه می‌فرماید که بله، دقت کنید، می‌فرمایند که انفاق در راه خدا را به لحاظ‌های گوناگون می‌توان قسمت کرد. برای نمونه از جهت مادی یا معنوی بودن انفاق؛ گاهی در امور مادی و مال است و گاهی در امور معنوی. از جهت حکم شرعی انفاق در راه خدا گاهی واجب است مانند زکات، خمس و نفقه همسر و فرزندان و زمانی مستحب همچون صدقه، صدقه جاریه، کارهای عام‌المنفعه، وقف و نیز گذشت که در قرآن کریم از هزینه کردن مال در راه گناه نیز با عنوان انفاق یاد شده که در این صورت قسم دیگر انفاق، انفاق حرام است. پس انفاق حرام هم داریم که در راه گناه. چنانچه بتوان قرض الحسنه دادن و کارآفرینی و تولید صنعتی و کشاورزی و دامی را نیز همچون صدقه از مصادیق انفاق در راه خدا به شمار آورد. در یک سطح از پاداش نیستند.

مراتب انفاق: از صدقه تا سرمایه‌گذاری مولد

یعنی یک انفاق واجب، یک انفاق مستحب، یک انفاق در راه کارآفرینی، اشتغال‌زایی، کشاورزی، تولید. این‌هایی که داریم. بعد می‌فرماید این‌ها همه در یک ردیف نیستند. گاهی انفاق به صورت صدقه و رایگان است که نازل‌ترین درجه ثواب ویژه همین نوع انفاق است. یعنی شما انفاقی که به صدقه می‌دهید، صدقه به کسی می‌دهید. چه این صدقه شما به اصطلاح صدقه مستحب باشد، چه صدقه واجب؛ صدقه واجب نه به عنوان زکات که آن حکمش جداست، بلکه [در موردی که] جان کسی در گرو این دادن است و شما [توانایی] دارید [و] لازم است [و] واجب کفایی هم هست تا بدهید. درست است. این صدقه دادن اینجا وجوب پیدا می‌کند هرچند از حقوق زکات نیست، اما صدقه واجبه می‌شود. تعیّن پیدا می‌کند بر انسان. به خصوص اگر منحصر باشد که غیری هم در کار نباشد که نازل‌ترین درجه ثواب همین نوع انفاق است و زمانی بالاتر و به شکل قرض الحسنه است و بر پایه روایتی چنانچه کسی مالی را به دیگری صدقه دهد، بحثش را کردیم دیگر، ۱۰ برابر پاداش به دست می‌آورد و چنانچه قرض الحسنه بدهد، ۱۸ برابر آن ثواب می‌گیرد. پس قرض الحسنه از انفاق واقع صدقه یک طرفه که می‌دهید فقط مصرف می‌کند، بالاتر است. البته جا به جا فرق می‌کند. حالا این‌ها دیگر جزئیاتش را باید چه کار بکنیم؟ اما به صورت کلان و کلی‌اش. منتها هنگامی نیز انفاق بالاتر از این دو مرحله است و آن در جایی است که فردی با فعالیت سالم اقتصادی مولد، امت اسلامی را از استعمار و استثمار و استعباد دیگران به درآورد. این کار خودش انفاق فی سبیل الله است. یعنی اولاً این کار انفاق است. یعنی مولد بودن، ثروت را به کار گرفتن در راه تولید، انفاق است. اینکه بتوانیم تعبیر انفاق را بر این نوع سرمایه‌گذاری بکنیم، خودش یک بحث مهمی می‌شود. یک تحولی در برداشت از آیات مختلف قرآن ایجاد می‌کند تا انفاق را محصور در آن به اصطلاح یکی دو عنوانی که فقط ما می‌شناسیم که انفاق واجب یا انفاق مستحبی که مرسوم است، نکند و انفاق را سرایت بدهد. این خودش یک برداشت است از یک مفسری که فقیه هم است و دارد این برداشت را می‌کند. یک به اصطلاح بیان دقیقی است که همین عرض را گذشته، جلسه گذشته برای دوستان در رابطه با (لَا يُنْفِقُونَهَا) داشتیم. منتها این‌جور قوت قلب آدم بیشتر می‌شود که علامّه طباطبایی در تفسیر المیزان و ایشان هم در تفسیر تسنیم، این توسعه در انفاق را محقق کردند و بیان کردند. و البته حتماً در تفاسیر دیگر هم اگر آدم رجوع بکند، این را احتمالاً داشته باشند. منتها الان ما دستمون در همین دو تا بود. ولی جا دارد که این تفسیر [و] به اصطلاح نگاه عام را به انفاق اگر بتوانیم نهادینه کنیم، به عنوان یک نگاه قطعی ببینیم، آن وقت در فقه هم از فقها چنین برداشتی را بتونیم به دست بیاوریم. دستمون در اینکه تطبیق کنیم این آیات را بر مصادیق دیگر باز می‌شود و این باز شدن دست، کار را برای حاکم و ولی اسلامی و کاربردی کردن مسائل آسان‌تر می‌کند.

پیامدهای کنز و عدم انفاق در موارد لزوم

خب بعد ایشان می‌فرماید این کار خودش، یعنی کار مولد اقتصادی که قصدش هم این است. این کار [باعث می‌شود] که امت اسلام را از استعمار و استثمار و استعباد دیگران به درآورد. این کار خودش انفاق فی سبیل الله است که حسن فعلی و حسن فاعلی را همراه دارد. یعنی هم از جهت نگاه فاعلی که کسی قصد این را می‌کند، هم حسن فعلی که در این راه مصرف می‌شود. یعنی هم از جهت فاعلی این کار ارزشمندتر از دو کار سابق است، هم از جهت حسن فعلی برتر از دو کار سابق است. یعنی نیت در اینجا [و] ساخته شدن فرد هم که انفاق‌کننده است، در اینجا می‌شود عظیم‌تر است. چقدر جالب است مسئله را اگر حسن فعلی و حسن فاعلی هر دو در اینجا از دو مرتبه سابق چه چیزی بشوند؟ عظیم‌تر محسوب بشوند. در مقابل، چنانچه عده‌ای توانایی چنین کاری را داشته باشند و آن را انجام ندهند، مشمول (فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ) می‌شوند. چون خواسته بودند بگویند که (فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ) فقط شامل چه کسانی می‌شود؟ فقط شامل صدقه واجبه که آن زکات باشد. زکات واجبه که آن زکات واجب را اگر کسی نداد، این دیگر در حقیقت (فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ) را شامل است. اما بقیه نه. ایشان می‌فرماید و استفاده هم همین جور هم درست است و مرحوم علامّه هم همین را تأکید دارند که این (فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ) مربوط به همه مراتب است. هر جا جامعه اسلامی امری برایش لازم شد، اگر کسی کوتاهی بکند در صرف مالش در آن‌جا که ضربه‌ای از او بر امت اسلامی بخورد، (فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ) شامل حالش می‌شود. هرچند زکات واجبه‌اش را هم داده باشد. هرچند زکات واجبه‌اش را هم داده باشد. اما از کنز و اکتناز بقیه مالش به طوری که این ضربه بزند، این مصداق (فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ) است.

اهمیت سرمایه‌گذاری مولد در شرایط فعلی جامعه

خب تا اینجا ما می‌خواستیم چه چیزی را روشن کنیم؟ اینکه نگاه به سرمایه‌گذاری برای تولید در جایی که جامعه اسلامی دچار مریضی جریان پول است، قطعاً لازم است، از مصادیق قطعی انفاق فی سبیل الله است، درست است. و از مصادیق قطعی اگر کسی کتمان کند [یا] انجام ندهد، (فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ) است. خود آن را قبول کردن و رسیدن به آن، یک اصل مسئله است که اگر شکل گرفت، آن موقع قواعد بعدی و فروعات بعدی از این چه چیزی می‌شود؟ از این به دست می‌آید. تا اینجای مسئله اهمیت مسئله روشن شد که الان که ما گرفتار مسئله اکتنازهای مختلف در مسئله طلا، دلار و امثال این‌ها هستیم، حتی ریال این‌ها هستیم، اگر اینجا جامعه اسلامی دستش باز می‌شد، سرمایه‌گذاری‌ها درست انجام می‌شد. بعضی از آمارها که می‌دهند، مقدار طلا و دلاری که در خانه‌های مردم ذخیره شده، رقم بسیار بالایی را شکل می‌دهد که اگر این دارایی به کار بیفتد، در جامعه جریان پیدا کند. البته یک دفعه هم این به اصطلاح تزریق پول راکد به جریان جامعه، معمولاً با سازوکار صحیح همراه نمی‌شود. باید البته نقشه دقیقی در این تزریق و اجابت کشیده بشود. مثل این می‌ماند که بدنی را یک دفعه بخواهید چه کار بکنید شما؟ یک غذای به اصطلاح وسیعی را وارد کنید. خب این امکان ندارد جذب بکند و اغلبش خودش دچار مریضی جدیدی می‌کند. ولی ساز و کار و نگاه و افق نگاه باید بر این شکل بگیرد.

سیر تحول معیار ارزش در مبادلات

خب این یک مسئله که اینجا ذکر شد. مرحوم علامّه یک بیانی را دارد ابتدای آن بحث گنج که حالا بحث جالبی است. می‌فرماید که اساس اینکه مجتمع‌ها شکل گرفت برای اینکه ارتباط لازم بود و این ارتباط لازم داشت معیاری [برای] مبادلات مالی باشد. آن‌جا یک ما به ازایی را که ابتدا گندم و جو بود، قرار دادند تا در قبال به اصطلاح مال، معیار باشند. این‌ها مال معیار؛ یعنی بقیه چیزها را با این بسنجند، بگویند مثلاً این کالا را ما می‌خریم مثلاً به ۱۰ کیلو مثلاً گندم. درست است. مال معیار، گندم و جو شد ابتدائاً چون رایج بود و همه جا متداول بود و در دسترس. بله، نه ابتدا. نه، بعد از اینکه این به اصطلاح متداول بودن به اصطلاح گندم و جو در جامعه‌های اولیه شکل گرفت. بعداً آمدند فلزات کمیاب را اصل قرار دادند. خود این زیباست که اولین مرحله چه چیزی بوده؟ اولین مرحله خود گندم و جو بود که مالیت پیدا کرد و بقیه را با این می‌سنجیدند و خود این یک نکته مثبتی داشت که خود گندم و جو قابل دوام نبود. این مالیت. یعنی نمی‌توانستند این را چند سال نگه دارند. از بین می‌رفت. لذا مجبور بودند [و] آن را چه کار بکنند؟ به سرعت مصرف بکنند. کم‌کم فلزهای به اصطلاح کمیاب، گران‌قیمت شد [و] مال که طلا و نقره در بین همه این‌ها شاخص شد. حالا چیزهای دیگر هم بود، مس هم بود، چیزهای دیگر هم بود. ولی آنچه که شاخص شد، چه چیزی شد؟ این دو تا بود که ایشان می‌فرماید که این‌ها شاخص شدند که تعبیر این است: (أَنَّهُمْ عَمَدُوا إِلَى فِلِزَّاتٍ صَارَتْ مَدَارًا تَدُورُ عَلَيْهِ الْمُبَادَلَاتُ السُّوقِيَّةُ). (أَنَّهُمْ عَمَدُوا إِلَى بَعْضِ الْأَعْيَانِ غَرِيبَةِ الْوُجُودِ عِنْدَهُمْ فَجَعَلُوهَا أَصْلًا تُقَاسُ إِلَيْهِ سَائِرُ الْأَعْيَانِ الْمَالِيَّةِ بِمَا مِنْ مُخْتَلِفِ النِّسَبِ كَالنُّحَاسِ وَالْمَسْكُوكِ). که حالا بعضی‌ها یادشان می‌آید. مثلاً این نان خشکی‌های اوایل انقلاب که می‌آمدند نمک همراهشان داشتند. نان خشک را می‌گرفتند. در قبالش چه چیزی می‌دادند؟ نمک می‌دادند. یعنی نان خشک و کهنه‌ها را که می‌گرفتند، مالیتی که در مقابلش می‌دادند، چه چیزی بود؟ نمک بود. که اینجا هم تعبیر نمک. یعنی یکی از مالیت‌ها بود که وسیله سنجشی بود. چون مصرف عام داشت و مورد رغبت مردم بود. مردم همه مطلوبشان بود. هیچ‌کسی نبود که مثل حالا بگویند دیگر تحریم در نمک شده، فشار خون دارد و این اصلاً نباید مثلاً می‌گویند بعضی لب به نمک بزند. آن موقع یک چیز متداولی بود که نمک سفره اصلاً چه چیزی بود؟ متعارف بود که نمک سفره. حالا اینکه نان و نمک هم غذا بود، این هم خودش بود. اما اصل نمک [هم] که اینجا پشتوانه در مملکت ندارد.

تمایز بیان قانون از مصداق و پاسخ به یک اشکال

عزیزم، حالا صبر کنید ببینید. بله، الان ببینید. الان شما یک موقع می‌خواهید که اشکال جزئی بکنید. بگویید مملکت ما، سرمایه‌گذاری در مملکت ما… ما الان به مملکت… ببینید ما الان برای [چه هدفی]؟ اگر کلی ببینید. اگر ببینید اگر کل، اگر کلی حل نشود. مسئله‌اش اصل است. بگوییم حکم دین چیست؟ حکم خدا چیست؟ ما حکم خدا را فهمیدیم. حالا نگاه می‌کنیم قابلیت پیاده شدن دارد یا ندارد. چگونه باید پیاده‌اش کرد؟ اما از اول بگوییم که در مملکت ما نمی‌شود. پس حکم خدا را هم نخوانیم. پس حکم خدا را هم اصلاً نخوانیم. رهایش کنیم دیگر. چون ما الان در مملکتمان قابل پیاده شدن نیست. خب این که صحیح نمی‌شود که ما حکم خدا را در مسئله کنز بفهمیم که باید چه کار بکنیم. بعد ببینیم حالا با راهکارش در کشور ما باید چه کار بکنیم. این‌ها مرزهایش اگر روشن نباشد، هی به هم می‌خورد دیگر. یعنی سؤال مصداقی در یک بحثی که اساساً اول دارد مفهوم را تبیین می‌کند تا به مصداق کشیده بشود، کار را خراب می‌کند.

نقش فلزات کمیاب (طلا، نقره، مس) در نظام مالی

خب می‌فرماید که (أَنَّهُمْ عَمَدُوا إِلَى فِلِزَّاتٍ صَارَتْ مَدَارًا تَدُورُ عَلَيْهِ الْمُبَادَلَاتُ السُّوقِيَّةُ). همه بازار بر اساس / بر وزان اینکه طلا و نقره و نسبت این‌ها با طلا و نقره… ببینید الان مثلاً شما بازار با چه چیزی سنجیده می‌شود؟ مثلاً می‌گویند با دلار. مثلاً می‌گویند این مقدار دلار. حتی به طوری می‌شود آن‌قدر بعضی کشورها به اصطلاح فرهنگشان تابع شده در این مسئله مال به اصطلاح، پول خودشان را ملاک قرار نمی‌دهند. حتی پول خودشان را هم با چه چیزی می‌سنجند؟ با ارزشش را با دلار می‌سنجند. چون معاملات جهانی شکل گرفته و دلار سلطه خودش را در جهان مسلط کرده است. هر کسی با این می‌سنجد. لذا این هم خودش یک غلطی است که آن سلطه جهانی که برای دلار ایجاد شده، اصلش غلط است که ایجاد شده. نباید ما به راحتی زیر بار این برویم. چون آن‌جا اگر شد، مثل همان قوانین و قانون‌هایی که به فرمایش آقا، پخت و پز آن را چند کشور می‌کنند و بقیه را تابع می‌کنند در انجام، آن موقع بالا و پایین شدن این، کم و زیاد کردن این، وسیله فشار بر چه چیزی می‌شود؟ بر خلاصه به اصطلاح مردم و کشورها می‌شود که قدرت خودشان را تحمیل بکنند. با اینکه ما در حقیقت اجازه معامله با دلار را به شما نمی‌دهیم. پس چند به اصطلاح وجهی شدن این نظام مالی قطعاً لازم است تا مستکبرین از این سوء استفاده نکنند. که حالا این هم در جای خودش باید گفته بشود. (وَهَذِهِ السَّلِيقَةُ دَائِرَةٌ بَيْنَهُمْ فِي بَعْضِ الْمُجْتَمَعَاتِ الصَّغِيرَةِ فَقْرًا وَبَيْنَ الْقَبَائِلِ الْبَدَوِيَّةِ حَتَّى الْيَوْمِ). تا امروز این ادامه داشته. (وَزَالُوا ذَلِكَ حَتَّى ظَفِرُوا بِبَعْضِ الْفِلِزَّاتِ كَالذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالنُّحَاسِ وَالْمَسْكُوكِ). جزو چه چیزی بوده قدیم؟ جزو آن به اصطلاح مثل طلا و نقره در دسترس بوده است. از نقدینگی حساب می‌شده است. (وَهِيَ فَجَعَلُوهَا أَصْلًا إِلَيْهِ يَعُودُ نَسَبُ سَائِرِ الْأَعْيَانِ مِنْ جِهَةِ قِيَمِهَا وَمِقْيَاسًا وَاحِدًا يُقَاسُ إِلَيْهَا غَيْرُهَا فَهِيَ النُّقُودُ الْقَائِمَةُ بِنَفْسِهَا وَغَيْرُهَا يَقُومُ بِهَا). طوری شد که این به اصطلاح طلا و نقره و مس، این‌ها شدند نقدینگی که قائم به خودشان هستند. بقیه قائم به این‌ها هستند. لذا این‌ها می‌شدند معیار سنجش این. تا اینجایی که سیر بحث را ایشان از ابتدای اینکه معاملات چگونه شکل گرفت، لزوم این مسئله چگونه بود و چرا طلا و نقره نقدینگی به عنوان اصلاً یک به اصطلاح راهکار قرار گرفت. نقدینگی که هم مالیتش واقعی، هم ماندگار است.

ارزش نسبی طلا و نقره و جمع‌بندی بحث

حالا آن بحث بعدی‌اش است دیگر. بله، آن‌ها هم بحث‌های بعدی‌اش است که طلا و نقره، مالیتشان. البته می‌دانید که ماندگاری و واقعی بودن مالیت طلا و نقره هم باز چه چیزی است؟ گفتگو است. چون کم بوده. یعنی اگر یک دفعه الان بگویند که معادن زیادی کشف شد که طلا را مثل چه چیزی می‌کند؟ مثل آهن می‌کند. یک دفعه آیا قیمت و ارزش طلا می‌ریزد یا نمی‌ریزد؟ می‌ریزد. یعنی اگر گفتند الان یک دفعه معادن زیادی زیر اقیانوس‌ها یا در دسترس کشف شد به طوری که مثل سنگ آهن که راحت استخراج می‌شود و می‌تواند برای مصارف عمومی به کار گرفته بشود، طلا هم همین‌طور بشود. اگر یک همچون کمبودی داشت و کم بود و به اصطلاح این مقدار بود، قیمت مربوط به این است که تقاضا زیاد است، عرضه کم است، قیمت پیدا می‌کند. لذا می‌تواند این [گونه باشد] چون در طول تاریخ کمبود این همیشه بوده، قیمت ماندگار پیدا کرده است. بله، قیمت ماندگار پیدا کرده است. اما اگر فرض مسئله است که در جایی یک دفعه چنین مسئله‌ای عادی بشود، امکان‌پذیر باشد. فرض است دیگر. درست است. این قطعاً قیمتش ساقط می‌شود و مثل آهن ممکن است دیده بشود. دیگر آن موقع کسی طلا را به اصطلاح به عنوان زینت بخواهد استفاده بکند، کمالی محسوب نمی‌شود. هرچند خودش جلوه دارد. اما خدای سبحان هم قواعدی و سننی دارد که حالا آن‌ها هم سر جای خودش محفوظ است. ولی فرض مسئله که ما فکر نکنیم که قیمت داشتن طلا و نقره چه چیزی است؟ ذاتی است که این دیگر قابل تغییر نیست. نه، آن هم به نسبت هست که نسبی است.خب تا اینجای مسئله ان‌شاءالله داشته باشیم. این آیه را دوستان حتماً ببینند. این مسئله یکی از مسائل کاربردی ما خواهد بود ان‌شاءالله. به شرطی که مبانی‌اش و این به اصطلاح قوانین الهی‌اش خوب به دست بیاید. بعد در نظام کاربردی‌اش شاید به تک‌تک ما، به زندگی ما مرتبط بشود و ساختارسازی‌اش لازم باشد که هر کدام از ما باید در نظام وجودی خودمان اقدامی بر این مسئله داشته باشیم. (وَالسَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *