بسم الله الرحمن الرحیم
(اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً)
انشاءالله از سربازان [و] از سرداران حضرت باشیم. انشاءالله اعیاد بر همه شما مبارک باشد و همچنین اعمالتان و طاعاتتان مورد قبول خودِ خدای سبحانه به احسن وجه باشد. انشاءالله خدای سبحان تبلیغاتتان را که در این ایام تبلیغ رفتید، کاری انجام دادید، فعالیتی داشتید، به احسن وجه از همه شما بپذیرد، از همهمان بپذیرد و ماه مبارک رمضان را انشاءالله یک پایه و یک پلهای برای کمالات بعدیمان قرار بدهد و حقیقتش را در وجودمان حفظ بفرماید و از گزند شیطان انشاءالله بعد از این در امان باشیم و برکت این ماه در تمام عمرمان انشاءالله باقی بماند. طاعاتی که انجام شده [است]، از همه مؤمنان انشاءالله مورد قبول حق قرار بگیرد. هر طاعتی از هر مؤمنی در هر جای عالمی که قبول حق واقع شود، در وجود ما هم اثر دارد. لذا ما با تمام وجود دعا میکنیم که اعمال همه در هر جای عالم که هستند از مؤمنان، مورد قبول ویژه حق قرار بگیرد و انشاءالله امت اسلامی به عنوان یک حقیقت واحده روز به روز عزت، روز به روز خلاصه آن شوکتش و عزتش و عظمتش آشکارتر بشود و ذلت مستکبران و صهیونیسم انشاءالله به زودی زود، به زودی زود انشاءالله آشکار بشود. انشاءالله فرج امام زمانمان انشاءالله به زودی محقق شود و چشم همه ما به جمال حضرت روشن بشود. این خلاصه اصل دعای ماست که بقیه فرع این حساب میشود.
اهمیت استمرار ارتباط با قرآن پس از رمضان
خب در ماه مبارک رمضان الحمدالله در رأس همه طاعاتی که بود، حشر با قرآن [بود]. بالاخره ﴿…شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ…﴾ ( [این] ماه رمضان [است] که قرآن در آن نازل شده است)، قرآن خصوصیت خاص ماه رمضان بود. لذا باید به یک عهدی با خدای سبحانه پایدارتر بمانیم که نسبتمان را با قرآن بیش از گذشته قرار دهیم. آن هم نه نسبت فردی، بلکه آن چیزی که جامعه ما هم از او فیض ببرد، نفع ببرد که قرآن سر لوحه زندگی باشد، برنامهریزی باشد. نگاه ما از قرآن به عالم و کارها باشد، نه [اینکه] کارهایمان را انجام دهیم [و] یک شاهد قرآنی برایش پیدا کنیم. این نه. بلکه ببینیم قرآن چه میخواهد [تا آن را] محقق کنیم و کارهایمان را مطابق او قرار دهیم. هرچقدر از طرف قرآن حرکت شروع بشود، به جامعه [و] ظهور نزدیکتر شدیم. هرچقدر از طرف ما حرکت بشود و بعد شاهد قرآنی برایش بیاوریم، این نه، این نزدیکی نیست. هرچند خوب است این هم، غیر از آن جایی است که انسان کاری بکند [که] ربطی به قرآن [ندارد و] هیچ ارتباطی نداشته باشد.
تأثیر قرآن بر جهتگیری امیال
اما آنجایی که میل ما دست قرآن باشد، مبدأ میل از قرآن نشأت بگیرد که تعبیر آن روایت شریف که حضرت [وقتی] تشریف میآورند کارشان این است که؛ آنجا که میفرمایند: «يَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى وَ يَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَى الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْيِ» ( [امام زمان (عج)] خواهش نفس را به هدایت بازگرداند، آنگاه که [مردم] هدایت را به خواهش نفس بازگردانده باشند و رأی را پیرو قرآن کند، آنگاه که [مردم] قرآن را پیرو رأی خود کرده باشند – بخشی از خطبه ۱۳۸ نهج البلاغه). که این هم خلاصه خیلی زیباست. یعنی قبلش این بود که هواها اصل بود، قرآن فرع بود. یعنی من میلم معلوم بود چیست، چه میخواهم، بعد یک شاهد قرآنی پیدا میکردم. این تازه مال خوبها است، نه بدها که بگوییم هوا [اصل بود]. نه، اصلاً آنهایی که هوا و هدی را جمع کردند با هم، منتها گاهی اصل هواست، هدایت فرع است. این کسی است که کارش را آدم میکند، یک شاهد قرآنی هم پیدا میکند. اما امام که تشریف میآورند، کارشان این است که اصل میشود هدایت، بعد فرع میشود هوا. یعنی میل من تابع هدایت میشود. که در قرآن [چنین است]. در روایت دیگری قرآن را اینطور میگیرد که قرآن میشود آن هدایت [که] قرآن میشود آنچه عطف میکند بر [آن]، قرآن میشود اصل. این نگاه انشاءالله در وجودمان اگر شکل بگیرد، حرکت وجودی به سمت نامتناهی میرود. چون آنجایی که قرآن اصل باشد، اگر قرآن اصل باشد، اراده الهی است. اراده الهی حد ندارد. اگر من میلم اول شکل گرفت بعد قرآن را آوردم، این حد [من] در قرآن راه پیدا کرده است. چون اصلش میل من بود. اما اگر قرآن میل من را شکل داد، نامتناهی است، نتیجه نامتناهی است. چون اراده الهی حاکم شده [است]. دقت کنید چقدر تفاوت دارد. گاهی کار یک کار است ها، یک کار است هر دو یعنی. منتها اول من رسیدم بهش، بعد آیه قرآن را شاهد برایش پیدا میکنم. درست است؟ این حد من سرایت میکند به آیه. اما گاهی آیه است [که] مسیر من را اول تعیین میکند، بعد میل ایجاد میشود. این حد من بر او سرایت نکرده، بلکه بیحدی او بر من به اصطلاح جاری شده [است]. اینها [را] ببینید چقدر زیبا متفاوت میشود با همدیگر و چقدر ظریف است که اگر گاهی میگوییم ابتغاء وجه الله است، گاهی ابتغاء مرضات الله است، گاهی فی سبیل الله است، گاهی کار خوب است. خلاصه هر کدام از اینها چیست؟ هر کدام یک مرتبهای را [دارد]، با اینکه کار یک کار واحد هم ممکن است باشد.
الگوگیری از شهدا در انس با قرآن
خب با این نگاه اگر به قرآن نگاه کردیم که حقیقت قرآن میخواهد خلاصه مسیر و مبدأ میل ما را تغییر بدهد و این ماه مبارک رمضان اصلی بوده برای اینکه این تغییر تویش ایجاد شود و از حالا به بعد ادامه پیدا کند، باید رویش برنامه بریزیم که چه کنیم که اینجوری بمانیم؟ چه کنیم که حالمان حالی باشد که قرآن تویش حاکمیت داشته باشد؟ قرآن تویش چه داشته باشد؟ خیلی خلاصه متأثر شدم دیدم ببینید بعضیها چقدر خوب بلدند استفاده بکنند و ما چقدر محرومیم. شنیدم از این پسر آقای قاووق که خلاصه شهید قاووق که از شهدای لبنان است، شیخ نبیل قاووق که از کسانی بود [که] با خود مرحوم شهید سید عباس [موسوی] از ابتدا حزبالله را تأسیس کرده بودند. پسرش میگفتش که ایشان مقید بود تو این ۱۶ سال اخیر مقید بود روزی ۱ ساعت قرآن را ایستاده میخواند. با اینکه پادرد داشت، کمردرد داشت، میبست پایش را. کمرش را میبست با این کمربندهای مخصوص، اما رو به قبله ایستاده قرآن را تلاوت میکرد. و آخرین وصیتش به ما، گفت چند روز آخر بود من را صدا زد به من گفتش که من ازت راضی نیستم مگر دو چیز را رعایت بکنی. یکیش خواندن قرآن روزی ۱ ساعت، کمتر، اقلاً نخوانی. روزی یک ساعت کمتر قرآن نخوانی. اینجور نباشه که با قرآن… این [را به عنوان] وصیت پدر [گفت]. یعنی حتی در [مورد پسرش]، خب پسرش هم فرد بسیار خوبی است، اما در عین حال چه است؟ پدر این وصیت را به عنوان یک یادگار برای فرزندش [گذاشت]: روزی یک ساعت قرآن خواندن را. اینها [نشان میدهد] ما باورمان به قرآن نیست. قرآن یک فضیلت در زندگی ماست. خیلی اگر دیگر هنر داشته باشیم، یک فضیلتی است در زندگی ما، نه اینکه ذات ما را شکل داده باشد، نه اینکه ضرورت ذات ما را محقق بکند که اگر نباشد احساس بکنیم که ذاتمان متزلزل است. اینجوری نیستیم. خب اگر حالا قرار شده بر اینکه این کار را بکنیم و انشاءالله دوستان هر کدام برای خودشان عهدی در این مسئله داشته باشند با خودشان، تا یخ نکردهایم، تا دوباره سرد نشدهایم، از ماه مبارک نگذشته، هنوز آن آثار ماه باقی است. ﴿…شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ…﴾ ( [این] ماه رمضان [است] که قرآن در آن نازل شده است) است که شاید اغلب کتب آسمانی در همین ماه مبارک رمضان بر انبیای دیگر هم نازل شده [است]. پس معلوم میشود یک ارتباط ویژهای بین نزول قرآن و ماه مبارک رمضان است و یک به اصطلاح شارژ شدن ویژه در ماه مبارک رمضان برای طول سال در رابطه با کتاب الهی است. پس انشاءالله از دست ندهیم هنوز این گرمی ماه مبارک رمضان را در رابطه با عهدی که باید داشته باشیم.
صدقه و سلامت وجودی
خب این حالا دومیاش را… آره حالا دومیاش را باشد چون شاید خاص است برای دومیاش بهش فرموده بود که میگفت از ما، بچگی ما، از بچگی ما شب میآمد به ما یک پولی میداد میگفت این [را] صدقه بگذارید که صدقه هر شب را، صدقه هر شب را مقید بود هر شب صدقه بگذارید که این را دومیاش خلاصه این بود. حالا من تعمداً نگفتم ولی خب حالا پرسیدید عرض کردم خدمتتان که صدقه هر شب را در خلاصه آن سلامت وجودی، سلامت وجودی خیلی مؤثر میدانستند.
نگاه اجتماعی به قرآن و لزوم اقامه آن
خب این به اصطلاح بحث اول. در بحث دوم اگر بخواهیم این سیر و مسیر را طی کنیم، خب یک خصوصیات ارتباطی فردی با قرآن هست، یک بحث اجتماعی و اقامهای در رابطه با قرآن هست. این تفسیری که انشاءالله ما داریم و انجام میشود و سالیان است دوستان استقامت کردند الحمدالله در محضر قرآن کریم باشیم و گفتگو بکنیم، باید سعی بکنیم با این نگاه این هم خلاصه قدر [دانسته] شود و در این تغییر نگاه ما در زندگی مؤثر باشد. من سعیام خیلی بوده که در این به اصطلاح طول سالها از این منظر بیشتر وارد شوم و ارتباطات اجتماعی و تغییر زندگی سعیام بوده، اما همین هم کم است. باید انسان بیش از این به اصطلاح [تلاش کند]. لذا به همین جهت امروز انشاءالله ادامه بحثی را که داریم با این نگاه، بنابر آنچه که مقام معظم رهبری امسال را سال چه قرار دادند؟ عنوانش را چه قرار دادند؟ سرمایهگذاری برای تولید.
مفهوم مالکیت و گردش ثروت در اسلام
آخرین بحثی که ما داشتیم چه بود اگر یادتان بود؟ بحث اقتصادی چه بود؟ گردش مالی که عدم رکود پول را در کشور و در جامعه مؤمنین با چه عنوانی؟ به این عنوان که پول مربوط به اصلش به مجتمع است و اگر مالکیت فرد هست، در طول آن مالکیت است. که این [را] عرض کردیم در آنجا که این نه بحث سوسیالیسم و کمونیسم [است که] معلوم است که مالکیت را به رسمیت نمیشناسند، نه بحث اقتصاد سرمایهداری است که فردیت در آنجا حرف اول را میزند. این دو تا نگاه با نفی او. همینجوری که در (لا جَبْرَ وَ لا تَفْویضَ بَلْ اَمْرٌ بَیْنَ اَمْرَیْنِ) (نه جبر است و نه واگذاری کامل اختیار، بلکه امری است میان این دو) در خلاصه نظام اراده و اختیار و جبر و تفویض داشتیم، در نظام سرمایهداری کشور هم، گردش مالی در کشور هم، در عینی که اسلام مالکیت فردی را به تمام وجه به رسمیت میشناسد، در عین حال این مالکیت را اینگونه به رسمیت میشناسد که در راستای ضرر به اجتماع به کار نیفتد یا راکد نماند. چون اصل پول و کل پول مربوط به کل مجتمع است. درست است؟ و در اختیار گرفتن و مالکیت این فرد در طول آن است. و آن کل مجتمع هم دولت نیست که بگوییم بحث نظام سوسیالیستی میشود. نه، کل مجتمع یعنی حقیقت مجتمع.
حقیقت اجتماع و روح جمعی
و حقیقت مجتمع را هم آنجا معنا کردیم. [در این مورد] به اصطلاح نگاههای مختلف و مسئله هست. یک نگاه این است که مجتمع یک امر اعتباری است. خب درست است، این هم یک مرتبه از بحث است. درست است که مجتمع یعنی مردم یک کشور، یک امر اعتباری [است] جمعشان کنار همدیگه. خب این یک نگاه مشهور است. یک نگاه بالاتر این بودش که مجتمع یک حقیقت بالاتری هم دارد که علامه طباطبایی و بعضی بزرگان میفرمایند که اجتماع در کنار هم یک حقیقت وجودی حیّ جدیدی را که روح جمعی است ایجاد میکنند که آن روح جمعی هم واقعیت دارد، تولد دارد، رشد دارد، این در حقیقت کمال دارد، افول دارد، از بین رفتن دارد. تمام اینها نسبت به او مطرح است. همون جوری که ﴿…لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ…﴾ (برای هر امتی سرآمدی است – برگرفته از آیات متعدد مانند یونس:۴۹) برای امتها هم اَجَل در کار است. نه به عنوان اعتبارش. چون اعتبار که دیگر با نبودش نیست. با بودش اعتبارش هست، با نبود [ش] اعتبارش نیست. این اَجَل نمیشود. اَجَل در آنجایی است که حیاتی در کار باشد و آن ارتباط واقعی محقق شده باشد. با این نگاه دوم که منِ انسان هم، با آن نگاه پایه دیگری که منِ انسان آیا این من در مقابل جمع است؟ اصالت فرد در مقابل اجتماع؟ یا اصالت فرد در مقابل اجتماع نیست بلکه اصالت فرد شامل جمع است؟ اگر این مبانی را با هم ضرب کنیم، یعنی [مفهوم] روح جمعی، بعد از این طرف [مفهوم] فرد [که] مقابل اجتماع نه، بلکه فرد شامل جمع [است]، یعنی فردی که هرچه رشد میکند آن سعه وجودش شاملتر میشود، شمولش بیشتر میشود. امام آنوقت میشود مظهر کامل فرد در حقیقت توسعه یافته، فرد شامل، که امام [میشود و] بقیه افراد مأموم میشوند، شئونش [هستند]. به لحاظ اینکه امام جلوست و بقیه پشت سرش [هستند]. یک حقیقت واحد هستند. اما این حقیقت واحد در عین حال مراتب تمام این شئون در جای خودش محفوظ است. اینجور نیستش که متفاوت نباشند. تفاوت هم در کار هست. اما تفاوتها تباین نیست، بلکه تفاوتها مثل تفاوت [اعضای بدن است]. مثالش مثل تفاوت بدن است که اعضا و جوارح دارد. اما این اعضا و جوارح آیا اعضا و جوارحی مؤید و مکمل یکدیگرند یا از هم متمایزند و ربطی به هم ندارند؟ آیا جمع اعضا و جوارح یک بدن واحد را شکل میدهد؟ یک جمع اعتباری است یا یک جمع حقیقی است؟ بدن واحد یک جمع حقیقی است.
مؤمنان همچون یک پیکر واحد
لذا میبینید که تعبیری که در روایات متعدد وارد شده با الفاظ مختلف که یک تعبیرش این است که «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ كَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِنِ اشْتَكَى شَيْئاً مِنْهُ وَجَدَ أَلَمَ ذَلِكَ فِي سَائِرِ جَسَدِهِ وَ أَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَةٍ» (مؤمن برادر مؤمن است، همچون یک پیکر که اگر عضوی از آن به درد آید، درد آن را در سایر اعضای بدنش مییابد و روحهایشان از یک روح است – الکافی، ج ۲، ص ۱۶۵، ح ۱ – با اندکی تفاوت در نقل). [یعنی مؤمنان] در این روابطشان مثل یک بدن واحدی هستند که اگر یک عضوش بیقرار و مریض شود، آن [بخش دیگر] برای این عضو؛ (إِذَا اشْتَكَىٰ مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَىٰ لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمّىٰ) (وقتی عضوی از آن [بدن] بیمار شود، دیگر اعضای بدن با بیخوابی و تب با او همدردی میکنند – بخشی از روایت مشهور که مفهوم آن در روایت کافی نیز آمده است). بقیه اعضای این به اصطلاح بدن هم چه میشوند؟ همه به بیداری و تب مبتلا میشوند. یعنی برای آن عضو تب میکنند، بیداری میکشند. چون این چه شده؟ این فرد شامل جمع است. در عینی که دست است و یک فرد است، پاست و یک فرد و عضو است، اما در عین حال این عضو در ارتباط مجموعی خودش حقیقتش را نشان میدهد. که اگر این عضو با ارتباط با بقیه اعضا نباشد، آن عضو هم عضو نیست. نه صبر کنید بگذاریم مطلب منعقد شود. که وقتی که این عضو در ارتباط با بقیه اعضا شکل میگیرد، تازه عضو بودنش هم محقق میشود. همونجوری که بیان شد که سرمایه و پول در جامعه مثل گردش خون در بدن است که اگر این عضو بخواهد این پول را در وجود خودش متراکم کند، ﴿…وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها…﴾ (و کسانی که طلا و نقره را گنجینه میکنند و آن را در راه خدا انفاق نمیکنند…)، عبور ندهد، جریان ایجاد نکند، ساریاش نکند، این عضو از بین میرود. این هم ﴿…فَتُكْوىٰ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ…﴾ (پس با آن [طلا و نقره گداخته] پیشانیها و پهلوهایشان داغ کرده میشود…) این در حقیقت خودش داغ میشود و خودش در حقیقت عذاب میشود. این فقط عذاب اخروی نیست، بلکه شمول در این مسئله نسبت به عذاب دنیایی و از بین رفتن دنیاییاش هم هست.
خطر رکود و انباشت ثروت (کنز)
اگر اینها را با هم در نظام مجموعی بیایم [و] آیات مختلف را، نگاههای قرآنی و روایی را به دنبالش [بررسی کنیم] در رابطه با اینکه این مبانی در جامعه دینی اگر میخواهد شکل بگیرد و خودشو آشکار بکند، چقدر زیبایی به دنبالش شکل خواهد گرفت و چه قواعد و قوانینی را میطلبد. آن موقع هر کدام از اینها چه میشود؟ برای ما یک دستاورد میشود. که فرمایشی را که آقا میفرمایند، آن موقع ببینید آیات مختلفی که میتواند دلالت بر این داشته باشد را میتوانیم از آیات مختلف [بفهمیم]. حالا به عنوان فقط نمونه که به نظرم میآید، اگر دوستان یک کار جمعی شروع شود که این کار جمعی هر کدام در گوشهای از این [موضوع]، قسمتی از این [را] به عهده بگیرند، همکاری بکنند که ما فرمایشی را که آقا فرمودند به عنوان این سال، با منظر قرآنی [بررسی کنیم]. که اینجا آیهای بود که در به اصطلاح محل ابتلای همین مسئله هم بود که قبل از عید مطرح شده بود که ﴿وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً…﴾ (و اموال خود را که خداوند وسیله قوام [زندگی] شما قرار داده به دست سفیهان ندهید…). که این مال، قیام اجتماع است، ستون فقرات جامعه است که اگر مال به رکود برسد، مال راکد بشود، ستون فقرات اجتماع چه شده؟ شکسته شده [است]. که این گردش سرمایه و سرمایهگذاری در تولید یعنی جریان، جریان دادن و ساری کردن این مال در پیکر اجتماع و جامعه و این بدن را زنده نگه داشتن. در حالی که ممکن است کسی الان بگوید خب بالاخره این پول سودآوریاش به خصوص به صورت طلا و دلار، سودآوریاش از به کارگیریاش بیشتر است. یعنی اگر به کار گرفتی سود کمتری میکنی تا این [را] راکد نگه داری. دلار را بگیری بگذاری کنار، طلا را بخری بگذاری کنار، این در اثر مرور ایام سود بیشتر میدهد. این سود بیشتر، سود در بدن مریض است که ممکن است یک عضو سودی [کند و] به ظاهر رشدی بکند. اما وقتی این عضو رشدی که دارد میکند، رشد غیر مرتبط با بدن است. سر اگر بیش از حد بزرگ شود، این تن باید کشش [و] تحمل این بزرگی سر را داشته باشد. اگر کاریکاتوری رشد کرد، سر به قدری بزرگ شد [و] تن این رشد را نکرد، این سر رو[ی] این بدن باقی نمیماند، سر هم سرنگون میشود. اگر پا بزرگ شود و سر کوچک باشد و دیگر اعضا اینجور باشند، ممکن است به ظاهر اولی و نگاه مقطعی و جزء و جزئی، سودی دیده بشود. اما در نگاه کلان که کسی نگاهش به لحاظ اجتماع و جامعه میشود و توسعهمند است، حتماً در این نگاه میفهمد و مییابد که جامعه رو به چه [چیزی] رو به رو است؟ [جامعه رو به] گسست دارد میرود، رو به از هم پاشیدگی دارد میرود. جامعه دارد چه میشود؟ مریضی تویش شدید میشود.
تفسیر آیات مربوط به کنز و انفاق
خب اگر این نگاه را در آیات ببینیم که از جمله همین آیهای بود که ﴿…وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في سَبيلِ اللَّهِ…﴾ (و کسانی که طلا و نقره را گنجینه میکنند و آن را در راه خدا انفاق نمیکنند…). این (وَ لا يُنْفِقُونَها) (و آن را انفاق نمیکنند) زود به ذهن نیاید [که] انفاق یعنی صدقه. (لا يُنْفِقُونَها) آن جریانسازیاش است، ایجاد ساری و جاری کردن در جامعه است. حالا ممکن است به نحو انفاق [و] صدقهای گاهی باشد، گاهی قرضالحسنه باشد، گاهی سرمایهگذاری در تولید باشد. همه اینها چه میشود؟ اصلاح خللهای جامعه، آن در حقیقت به اصطلاح چالههای جامعه را پر میکند. این بله مصداق انفاق میشود که انفاق پر کردن آن چه بود؟ چالهها و خللها بود. و حتی جایی که حتی به این نگاه اگر شما ببینید، در روایات ما قرضالحسنه سودش، به اصطلاح ثوابش از خلاصه صدقه بیشتر است. چرا؟ قرضالحسنه را گاهی میفرمایند ۱۸ برابر مثلاً، میفرمایند صدقه ۱۰ برابر. درست است؟ گاهی به اصطلاح در بیاناتی که آمده، چون آنجایی که پول جاری و ساری میشود، پمپاژ در جامعه به عنوان سریان میشود، هرچند به این فرد دوباره برمیگردد، اما یک مسیری را طی کرده، اعضا و جوارحی را سیراب کرده، آنها هم حیات پیدا کردهاند. این حیات ارزشمندتر است تا اینکه فقط به یک گوشهای برسد. توانستم برسانم؟ یعنی قدرت بیشتری را میخواهد که کسی [مال را] ساری کند، جاری کند، جریان بیندازد. لذا ببینید این نگاه باید باشد که در آیاتی که در رابطه با انفاق است، فقط در تمام اینها این نیستش که انفاق فقط صدقه باشد. از جملهاش صدقه هم هست. لذا میبینید موارد دیگری را که همون کار صدقه ازش میآید، همون کار صدقه بلکه بالاتر از آن هم میآید، حتماً به طریق اولی شامل میشود، مگر قرینه خاصی در کار باشد در نظام تربیتی که دلکندن از مال و آن وسائل جای خودش را دارد. اگر که جای قرینه خاصی در کار باشد…
(پرسش حضار و پاسخ کوتاه:)
- اگر بحث به هم میریزد بفرمایید.
- و درد ندارن؟
- درد، بله وقتی مال جا میگذارن باید درد بشه، اگه دردی باشه منتقل میکنه. بله.
- در صحنه باشن همین.
- بله این [را] بحثش [را]، بحثش [را] داشتیم الان هم باز در ادامه بحث داریم.
لذا الان داریم کلان بحث را بحث میکنیم از جهت چه؟ از جهت نگاه کلان الهی به مسئله آیات. حالا یک موقع هست میگویید که حالا در مریضی جامعه ما چه کنیم؟ یک بحث دومی و سومی است. اما اصل کلان مسئله را ما داریم از منظر قرآن نگاه میکنیم که قرآن چه نگاهی دارد. او را بفهمیم، بعد ببینیم ما چه اشکالاتی داریم، بعد ببینیم چه آسیبهایی در جامعه ما هست. اینها بحثهای دوم [است]. لذا بحث کلان حل بشود. لذا وقتی میفرماید: ﴿…الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ﴾ (و کسانی که طلا و نقره را گنجینه میکنند و آن را در راه خدا انفاق نمیکنند، پس آنان را به عذابی دردناک بشارت ده – توبه: ۳۴). این (عَذابٍ أَليمٍ) هم دامنش از دنیا کشیده میشود. یعنی وبالش از دنیا دامن اینها را میگیرد. نه [اینکه] (عَذابٍ أَليمٍ) فقط وعده به آخرت باشد. ﴿يَوْمَ يُحْمىٰ عَلَيْها في نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوىٰ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ…﴾ (روزی که آن [گنجینهها] را در آتش دوزخ بگدازند و پیشانیها و پهلوها و پشتهایشان را با آن داغ کنند… – توبه: ۳۵). این نتیجه نهاییاش است ها. (جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ) که این سه جهت وجودی اینها که جباه و جنوب و ظهور اینها، چرا این سه جهت را ذکر کردند؟ یکی از مباحث مهم است که چرا در اِکتناز (گنجاندوزی) این سه جهت، تکوَی بها (با آن داغ میشوند) اینها داغ میشوند؟ که صورتها و پیشانی اینها و پشتها و کمرهای اینها و پهلوهای اینها. که این در ارتباط اجتماعی، در ارتباط انسان و جریانسازی مال، این سه جهت چه نقشی داشته که این اثر در آنجا مورد (تُكْوىٰ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ) قرار میگیرد؟ حالا روایتی هم از ابوذر آمده، چون میخواهیم سربسته باشد الان واردش نمیشویم، ولی اینها مورد [بحث است]. لذا میگوید: (فَتُكْوىٰ بِها جِباهُهُمْ) دارد آن جریان دنیا را شروع میکند که اینها آثارشان در ارتباط از طریق جباهشان، ظهورشان و جنوبشان که در حقیقت هست، ۳ جهت وجودی اینها [است که] باید در دنیا اصلاح میکردند که نکردند؟ چون این سه جهت اصلاح صورت نگرفت، آنجا در اثر کنز و اکتناز، این سه جهت وجودیشان مورد داغ کردن قرار میگیرد و عذاب ویژه میشود. که بهشان هم جواب داده میشود: ﴿…هٰذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ…﴾ (این است آنچه برای خود گنجینه کردید… – توبه: ۳۵). یعنی این سه جهت وجودی شما مرتبط با دنیاتان بود، (ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ) بود که در دنیا این کار را کردید. لذا اینها [را] ببینید اگر این سه جهت را بشناسیم، اگر این نوع [ارتباط] را بدانیم، آنوقت میفهمیم در دنیا در این نگاه باید چه چیزی را اصلاح کرد که آنجا به این منجر نشود. اینها را فقط یک نگاه اخلاقی [یا] اعتقادی که فقط یک عذابی هست نبینیم، بلکه چه ببینیم؟ دستورالعمل اصلاح جامعه را در دنیا ببینیم. یعنی با نگاه عذابی که در آخرت در سه جهت وجودی انسان دارد بیان میکند، سه جهت و راهکار اصلاح در جامعه را هم دارد بیان میکند که باید این سه جهت اصلاح بشود تا جامعه دچار اکتناز نشود. بعد: ﴿…فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ﴾ (پس بچشید آنچه را میاندوختید – توبه: ۳۵). یا همین آیه ﴿وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً…﴾ (و اموال خود را که خداوند وسیله قوام [زندگی] شما قرار داده به دست سفیهان ندهید…) که قوام جامعه به این است. یا آیه شریفه ﴿ما أَفاءَ اللَّهُ عَلىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرىٰ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبىٰ وَ الْيَتامىٰ وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ…﴾ (آنچه خدا از [اموال] ساکنان آن قریهها به پیامبرش بازگردانده، از آنِ خدا و پیامبر و خویشاوندان [او] و یتیمان و مستمندان و در راهماندگان است تا [این اموال] تنها میان توانگران شما دست به دست نگردد… – حشر: ۷). که ثروت چه نباشد؟ گردشش اگر داشته باشد، فقط بین یک چند خلاصه عضو سرشناس شاخص، فقط بین اینها نچرخد. دست به دست بانک و بنگاهش و نمیدانم چند شخص. بگوید مثلاً تمام اموال این بانک مثلاً در دست ۴ نفر، ۵ نفر، ۶ نفر مثلاً برای وام برای اینها قرار داده شده، آنها هم دوباره چرخش این را در بین چند شرکت خودشان و چند نفر [انجام دهند]. این (كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ) (تا تنها میان توانگران شما دست به دست نگردد) یک دستورالعمل است که نه فقط نباید راکد باشد – کنز و راکد بودن یک تعبیر است، درست است؟ – چرخش بین فقط اغنیا هم باطل است. پس ببینید راهکارهای مختلف [وجود دارد] که چرخش باید باشد، اما نه چرخش فقط بین اغنیا باشد. این هم باطل است. نگیم پول در جریان افتاده، اما از این بانک به آن بانک، از آن بانک به این بانک، چرخش بین چند تا بانک و یا چند تا افراد سرشناس، این دوباره همون چرخش باطل است، همون اکتناز است، همون (فَتُكْوىٰ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ) همون است که اینجا هم در این آیه هم آمده است که به دنبال این هم ببین چه تعبیری [آمده]: ﴿…وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ﴾ (و آنچه را پیامبر به شما داد بگیرید و از آنچه شما را باز داشت، باز ایستید و از خدا پروا بدارید که خدا سختکیفر است – حشر: ۷).### نقش همگانی در اصلاح اقتصادی جامعه
یا در آیه دیگری میفرماید: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ كَثيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ…﴾ (ای کسانی که ایمان آوردهاید، بسیاری از دانشمندان [اهل کتاب] و راهبان، اموال مردم را به باطل میخورند و [آنان را] از راه خدا باز میدارند… – توبه: ۳۴). این (يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ) (از راه خدا باز میدارند) همون [مانع] جریان پیدا کردن این اموال است که سدّ سبیل الله میکنند. که اینجا اینها (لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ) (اموال مردم را به باطل میخورند)، اکل به باطل دارند [نسبت به] اموال، و (يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ) مانع میشوند، سد ایجاد میکنند که راه خدا… راه خدا آن جریان پیدا کردن است، آن راهیابی خون در تمام اعضا و جوارح است. و در آیه دیگری: ﴿…وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفينَ فيهِ…﴾ (…و از آنچه شما را در [استفاده از] آن جانشین [دیگران] کرده است، انفاق کنید… – حدید: ۷). نگاه خدا این است که انسان خلیفه است بر این مال، و الا مال حقیقتش ملک کیست؟ ملک خدای سبحانه است. [ما] خلیفه بر این هستیم. لذا باید ببینیم آن به اصطلاح مستخلِف ما (آنکه ما را خلیفه کرده) که ما را خلیفه کرده چه امری دارد. ﴿…أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفينَ فيهِ…﴾ (از آنچه شما را در [استفاده از] آن جانشین کرده است، انفاق کنید). خدا خلیفه تان قرار داده [است]. لذا در آن بحث زیبایی که در بحار [الانوار] داشتیم اگر یادتان است، میفرمودند که گاهی پولی که در دست کسی قرار میگیرد، فقط این نبوده که منبع [و] منتهای این پول این شخص باشد، بلکه این به عنوان کانال رساندن به دیگران دیده میشد. درست است؟ مجرای رساندن به دیگران بود. به طوری که وقتی که این جلویش [را] مانع میشود، سد میزند، حد زده به این کار و خدای سبحان میآید از این کار که این جلوی این جریان را گرفت، سد زد، فقط خودش را دید. لذا هرچی که به هر کسی میرسد، ممکن است کم هم باشد، اما از این مجرا بده [و] جریان بده به دیگران. همین جریانسازی شده، یک قدر کمی جریان هم پیدا بکند، باز بماند [و] راه بسته نشود. این آن نوع نگاه الهی است که محدود نشویم، حد نخوریم، حد نزنیم. لذا نگاه را ببینید چقدر متفاوت میشود که هر کسی هر چیزی به دستش میرسد، یک ذره [از آن] عبور بکند، نگذارد همهاش فقط مختص خودش [باشد]. این [باید] خودش را به عنوان کارگزار حق ببیند که اگر کارگزار شد، مثل ملائکه مدبره، آنچه که به آنها در اختیارشان قرار میگیرد به عنوان رساندن به دیگران است. درست است؟ در عینی که خودشان هم از او چه میشوند؟ متنعم [هستند]، حیاتشان به همون هست، اما به دیگران هم میرسانند. انسان آنوقت آینه میشود؟ ملکه کی میشود؟ بله، این از ابتدا نباید توقع داشت که از آن کف جامعه این شروع شود. ولی مؤمنینی که دغدغه ایمان دارند، اظهار ایمان دارند، دنبال اصلاح هستند، از اینها نباید شروع شود؟ از اینها نباید آغاز شود؟ چرا. اینجا محل آغازش اینجاست. وقتی برکاتش دیده میشود، کمکم افراد دیگر هم چه میشوند؟ یاد میگیرند، رشد میکنند. پس ما نیایم بگیم که [صبر کنیم تا] دیگران بکنند که [ما هم] انجام دهیم. باید اقدام کنیم تا بشود. پس مبلغ کارش این است که دستور دین را چیکار کند؟ انجام بدهد تا این به اصطلاح رشد بکند. نه اینکه بگوید تا بشود. این [که] بگوید تا بشود یعنی من خودم احتیاج ندارد عمل بکنم، دیگران باید بکنند.
تشویق به سرمایهگذاری و جریانسازی مال
اینم یک آیه شریفه. یا آیه شریفهای که میفرماید در جریان قارون که وقتی که [به] قارون [گفته شد]: ﴿وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ﴾ (و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش مکن و نیکی کن همانگونه که خدا به تو نیکی کرده است و در زمین فساد مجوی که خدا فسادگران را دوست ندارد – قصص: ۷۷). [او پاسخ داد]: ﴿قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلىٰ عِلْمٍ عِنْدي…﴾ (گفت: من اینها را تنها به وسیله دانشی که نزد من است به دست آوردهام… – قصص: ۷۸). من با علم خودم به دست آوردم، مال خودم است. وقتی که آن کنزهایش را حرکت میداد، کلید خزائنش را حرکت میداد، دلهای مردم را آب میکرد [با] خزائنش، آنوقت آن خزائن با تمامش ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ…﴾ (پس او و خانهاش را در زمین فرو بردیم… – قصص: ۸۱) شد. ببینید اینها [را] چقدر قرآن در این مسائل برخورد کرده [است]. خسف [برای] اموالی که چه شده بود؟ به صورت خزائن [و] اموال راکد مانده بود. بلکه جلوهگریاش برای مردم بود. میآورد جلوی مردم رژه میرفت [با] کلید خزائنش را و آن به اصطلاح تجملاتش را نشان میداد، فقط نه [اینکه] به کار بیندازد. و وقتی خطاب بهش میشد که آن آیه که خواندیم، ﴿قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلىٰ عِلْمٍ عِنْدي…﴾ (گفت: من اینها را تنها به وسیله دانشی که نزد من است به دست آوردهام…). من با علم خودم به دست آوردم، لذا مال خودم است. با این [نگاه]، مقابل آیهای که (جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً) (خداوند وسیله قوام شما قرار داده). [ثروت محصول] نتیجه یک کار جمعی است. این سرمایه هیچگاه به صورت فردی به دست نمیآید. یک نتیجه کار جمعی است که جمع شده، منتها یک کسی چیکار کرده؟ این را ذخیره و اکتناز کردش. ﴿قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلىٰ عِلْمٍ عِنْدي…﴾ (گفت: من اینها را تنها به وسیله دانشی که نزد من است به دست آوردهام…). ﴿…أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ (آیا ندانسته بود که خدا پیش از او از نسلهایی که نیرومندتر و مالاندوزتر از او بودند، هلاک کرده است؟ و مجرمان از گناهانشان پرسیده نمیشوند [چون خدا آگاه است] – قصص: ۷۸). چقدر این آیه… تهدیدات این آیات چقدر سنگین است. لذا جامعهای که این نگاه الهی که جریانسازی این سرمایه در جامعه است، تویش شکل نگیرد، این جامعه محکوم به چه میشود؟ محکوم به ازهمپاشی میشود، محکوم به مریضی میشود که نتیجهاش نعوذ بالله ممکن است خسف به دنبالش باشد که مثل قارون باشد.
مقایسه با ربا و نقش پول
بله بله ببینید این بحثها حالا در ادامهاش اگر انشاءالله بشه… اینکه در مثلاً آیه میفرماید که… این آیات باید کنار هم همه بیاید. آیاتی که میفرماید که ﴿مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ﴾ (مَثَل کسانی که اموالشان را در راه خدا انفاق میکنند، همانند دانهای است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه صد دانه باشد و خداوند برای هر کس که بخواهد [آن را] چند برابر میکند و خداوند گشایشگر داناست – بقره: ۲۶۱). این انفاق را عرض کردیم که جامع بگیرید. که مثل یک دانهای [است] که هفت خوشه رویانده [و] در هر خوشهای صد دانه [است]. (وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ) (و خداوند برای هر کس که بخواهد [آن را] چند برابر میکند و خداوند گشایشگر داناست). این جریانسازی سرمایه در جامعه مثل کاشتن یک دانهای است که چه میشود؟ دنبالش ۷۰۰ دانه و به دنبال ۷۰۰ دانه [است]. (وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ) (و خداوند برای هر کس که بخواهد [آن را] چند برابر میکند و خداوند گشایشگر داناست). که این سرمایه در گردش وقتی برکاتش… آن هم نه فقط دنیایی دیدنش، بلکه نگاه ﴿…وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا﴾ (و سهم خود را از دنیا فراموش مکن) است [و] ﴿وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ…﴾ (و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بجوی…). که مقصود را با هم ببینیم. جامعه را در نظام اجتماعی دنیا و آخرت [ببینیم]. در مقابل این رشد، در مقابل آنچه که مثل زمان ظهور [رخ میدهد که] همه چی در حقیقت در رابطه با انفاق فی سبیل الله هست، جریانسازی و مطابق [امر الهی] است و لذا زمین گنجینههای خودش را آشکار میکند، مثل اینکه یک دانه ۷۰۰ دانه [میشود و] (يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ) شکل میگیرد. خسف مقابل آن است. یعنی چی؟ خسف مقابل آن است؟ یعنی همون سرمایه موجود چه میشود؟ از بین میرود. هی کاهش مییابد به جای اینکه ۷۰۰ دانه بشود یک دانه. هرچند به ظاهر یک دانه شده ۷۰۰ دانه با ربا، همونجوری که در بحث ربا آمد. درست است که ﴿يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا…﴾ (خداوند ربا را نابود میکند… – بقره: ۲۷۶). که آنجا چه بود؟ آنجا محق ربا بود. با اینکه به ظاهر ربا رشد بود تویش اصلاً، ربا رشد است تویش اصلاً. اما خدا میفرماید چه؟ (يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا). حکم خدا این است که آنجایی که رباست، محق است، از بین رفتن است. آنجایی که معامله و بیع است، با اینکه ﴿…قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا…﴾ (گفتند: بیع هم مثل رباست…) آنها اشکال کردند [که] مثل رباست، آن هم یک معامله است، سود توش است. میفرماید نه، ربا مثل بیع نیست. اینها ﴿…الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ…﴾ (کسی که شیطان بر اثر تماس، آشفتهسرش کرده است…) اینها تخبط پیدا کردهاند. اینها مجنون شدهاند. لذا پول وقتی شد سرمایه اصلی و وجه المعامله در جامعه، خود پول بشود مثل ربا که خود پول بشود چه؟ وجه معامله در جامعه. مثل [اینکه] ذهب و فضه گنج بشوند، اینها مثل اینکه دلار و طلا بشوند چه؟ به جای اینکه اینها ثمن باشند برای مثمن، خودشان بشوند مثمن، خودشان بشوند در حقیقت کالا در جامعه، قطعاً اینجا جامعه رو به چه هستش؟ محو میرود. بله، از ظاهر آیات قرآن در نگاه اجتماعی این برمیاد. هرچند در نگاه فردی، که چون حاکمیت [اسلامی] کم بوده، عمدتاً به سمت چه میرفته؟ انفاقهای فردی، یعنی صدقات فقط. عرض کردم که با نگاه کلان آدم آیات قرآن را وقتی نگاه میکند، میبیند این نگاه اجتماعی و جامعهسازی را دارد شکل میدهد. اگر آنجا فرد هم مورد خطاب قرار میگیرد، برای این است که این فرد را نگاهش را توسعه دهد، به این مرتبه به اصطلاح شامل بودن برساند.
لزوم اقدام عملی و شروع از خودبله خب انشاءالله خدای سبحان همهمان را به آنچه که قرآن است و آنچه که حقیقت قرآن است بیش از گذشته مطلع بفرماید و بگرداند و عامل به آن انشاءالله قرار بدهد. و حرکتهای قرآنی هم از همین جمعهای کوچک شروع میشود [و] توسعه پیدا میکند. فکر نکنیم باید یک عده دیگری تصمیم بگیرند تا بشود. از همین [جا شروع کنیم]. اگر خود همین دوستانی که این به اصطلاح جلسات را گوش میکنند یا فکر میکنند، مینشینند کنار هم، همینها بتوانند به طرح و جایی برسند، کاری برسند، میبینند خود همین به اصطلاح همافزاییها انقدر کار ازش میآید که میتواند یک الگوسازی برای بقیه باشد.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.