سلام علیکم و رحمة الله
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِيهَا طَوِيلا
بعضی از دوستان ممکن است سوالشان این باشد که کشورهای مختلفی که احساس آرامش میکنند، این احساس آرامش برای مردم آنجا با اینکه ممکن است به خدا معتقد نباشند چگونه ممکن است؟
احساس آرامش یک حقیقت چند وجهی است. وجوهی دارد. یک قسمتش برمیگردد به اینکه اگر در جامعهای انسان احساس بکند قدرتی دارد، به مقداری که برای این جامعه قدرت میبیند در مقابل جوامع دیگر، آنها را معارض خودش نمیبیند چون قدرتمندتر است. لذا آنها تابع این قرار میگیرند. به همان نسبتی که اینها در مقابلش قد علم نمیکنند و یک حالت قدرتمندی و سلطه برای آن جامعه هست، افرادی که در آن جامعه زندگی میکنند به همین نسبت احساس امنیت دارند و لذا آرامش برایشان ایجاد میشود. اما اگر موجی بیاید که فوق توان آنها باشد، زلزله بزرگی بیاید، طوفان شدیدی ایجاد شود، سیل بنیان کنی در آنجا ایجاد شود که فوق طاقت آنهاست، به سرعت به هم میریزند. قدرت جمع کردن برای آنها در این مسئله کمتر میشود. یک ضد امنیت برای آنها به سرعت اختلال ایجاد میکند در نظمشان. در آنچه آنها را آرام کرده بود.
پس دو عامل اثر دارد، یکی قدرتمندی آن کشور است که باعث آرامش مردمش میشود. و یکی هم عدم معارض است که معارضی در کار نباشد. کشوری که دیگران قدرت معارضه با او برای خودشان نبینند و آن کشور احساس کند معارضی ندارد و از طرفی قدرتمند باشد، معمولا مردم آن کشور احساس امنیت ظاهری را دارند.
حتی ممکن است کشوری قدرتمند نباشد، اما معارض نداشته باشد. نداشتن معارض سبب میشود احساس آرامشی در زندگی برای مردم آن کشور ایجاد شود.
اما نگاه الهی این است که این آرامش به شرطی مطلوب است که آنجا حق حاکم بشود نه به قیمت از دست دادن حق. اگر حق حاکم بشود، خدا حاکم باشد، آن وقت این امنیت و آرامش هیچ بن بست ندارد، هیچ حدی ندارد و غیر از اینکه امنیت ظاهری است، امنیت چند جانبه است. یعنی در جهت روحی هم انسان امنیت دارد. بعضی از این کشورها وقتی امنیت ظاهری پیدا میکنند، میبینید امنیت روانی و نظام فکریشان به هم ریختهتر میشود. گاهی خودکشی بیشتر میشود، پوچ انگاری بیشتر میشود. اینطور نیست که همه نوع امنیت آنجا محقق بشود.
اما اگر امنیت و آرامش گره خورد به خدا، در همه جوانب وجودش آرامش ایجاد میشود و خدا آرامش ایجاد میکند.
لذا تعبیر این است که هو الذی انزل السکینة فی قلوب المومنین. یک موقع بر ابدان آرامش حاکم است، یک موقع بر قلبها آرامش حاکم است. اگر بر قلب آرامش حاکم شد، یعنی تمام جهات وجود انسان آرامش پیدا کرده است. اما گاهی آرامش بر ابدان حاکم است. انسان ایمن است از اینکه دزدی به خانهاش بزند. ایمن است از اینکه شب بخوابد صبح ببیند ضرری بر او وارد شده است. این ایمنی ابدانی است. اما ایمنی قلب یک آرامش چند وجهی است که آن فقط در ارتباط با خدای سبحان ایجاد میشود.
#چرایی_آرامش_انسان_غیر_الهی
#آرامش_غیر_الهی_در_حد_اسباب
#آرامش_ابدان_و_آرامش_قلوب
#قدرتمندی_و_نداشتن_معارض_دو_عامل_آرامش_ظاهری
#آرامش_چند_وجهی
اگر این را دیدیم، در مقابل این آرامش، اگر بخواهیم یک مثال قرآنی بزنیم، أ أرباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار؟ خدایی که یک رب است، این آرامش زاست. اما اگر انسان أرباب متفرق داشت، در هر چیزی کسی بود، ثروتمندان در جهاتی حاکمیت داشتند، قدرتمندان در جهاتی حاکمیت داشتند، هر کدام از اینها تزویر و زر و زوری در کار داشتند، و این آرامش به قیمت استعمار مردم تمام شد، خب اینجا آرامش نیست. وقتی ارباب متفرق در کار باشد، آرامش نیست. لذا کشورهایی که بر اساس ارباب متفرق آرامش ایجاد میکنند، این آرامش قلوب را در پی ندارد. همان کلامی که یوسف سلام الله علیه در جواب کسانی که خواب دیده بودند و آمده بودند میخواست توحید را برایشان ملموس بکند بیان کرد که أ أرباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار؟ یعنی خودمان را از سببهای متکثر که اسباب مختلف عالم است ببریم به لله جنود السماوات و الارض. همه عالم جند هستند. جندی و سرباز هستند. سرباز حیثش اطاعت است. یعنی فرمانده دارد. اینطور نیست که خودش کاری انجام بدهد. کار او کار فرماندهاش است. فعل او فعل فرماندهاش است. لله جنود السماوات و الارض. یک فرمانده در کار است.
اگر کسی به اسباب تکیه کرد، با اینکه اسباب را خدا خلق کرده است، اما مصداق أ ارباب متفرقون خیرام الله الواحد القهار بر این صدق میکند که ارباب متفرق است. اما اگر کسی عبور کرد از اسباب در عین اینکه اسباب را میبیند، اما اعتماد به اسباب ندارد بلکه اعتنای به اسباب دارد. اعتنای به اسباب یعنی دیدن اسباب. اعتماد به اسباب یعنی بر او متکی شدن. بر او متکی نمیشود، بلکه فقط بر خداوند اعتماد دارد. اعتنای به اسباب دارد، لذا جنود را میبیند، اما مییابد که لله جنود السماوات و الارض.
پس اگر میخواهیم به آرامش برسیم، آرامش در ام الله الواحد القهار است نه در ارباب متفرقون.
#ارباب_متفرق_و_تشویش_خاطر
#آرامش_قلب_در_رابطه_با_الله_الواحد_القهار
راه عملیاش هم این است که انسان ابتدا با تصنع شروع کند. یعنی ابتدا انسان با همین علم حصولیاش باور را به خودش تلقین کند که اینگونه است. این علم حصولی کم کم در وقایع متفرق مختلف در بعضی از جهاتش این وحدت یک دفعه برایش محقق میشود. آن را بپروراند و از دست ندهد. اگر دید، آن را خوب جذبش بکند و ذکرش بکند و یادش بکند. لذا ذکر و یاد آنجاهایی که انسان توفیقاتی پیدا کرده است، خدای سبحان آرامش را برایش ایجاد کرده بود، یا کسانی که این آرامش را داشتند و بودند و این دیده است، ذکر و یاد آنها میتواند برای انسان آرامش زا باشد و انسان را از ارباب متفرق به ام الله الواحد القهار برساند.
#راه_ایجاد_آرامش_قلبی
إنشاءالله خدای سبحان حقیقت خودش را با تمام ظهوراتش به دل همه ما بچشاند که او فقط کاره است. دستگاه خداست که دارد خدایی میکند. به تعبیر علامه حسن زاده بیابد انسان که خداست دارد خدایی میکند. اینکه خدا دارد خدایی میکند را احساس بکنیم همانام الله الواحد القهار است. إنشاءالله آرامشی اینگونه بر قلبهای مومنین و محور مقاومت خدا ایجاد بکند تا دشمن با دیدن این آرامش به اضطراب بیوفتد.
وقتی این آرامش را از مومنین ببیند، هر مقدار وزنه آرامش در این طرف سنگینتر بشود وزنه اضطراب در آن طرف سنگینتر میشود. لذا دشمن به دنبال این است که دائما اضطراب را در بین مومنین ترویج و شایع کند، اما مومنین باید آن وجه الفت و وجه آرامش را از خودشان نشان بدهند. حتی اگر کم است، زیاد نشان بدهند. هر چقدر این آرامش از جبهه مومنین بیشتر دیده شود، اثرش این است که اضطراب و تشویش در لشگر دشمن شدیدتر میشود.
لذا وقتی که در بیعت شجره نمایندگان دشمنان دیدند که چگونه مومنان آب وضوی پیغمبر را هم نمیگذاشتند به زمین برسد، با اشتیاق و ولع تابع پیغمبر بودند، وقتی این آرامش را در مومنین دیدند گفتند با اینها نمیشود جنگید. این باعث شد تسلیم بشوند و جریان صلح حدیبیه پیش بیاید و تن بدهند به آن جریان. لذا آرامش در جامعه مومنین تشویش در جامعه مشرکین را در پی خواهد داشت.
#تلاش_دشمن_برای_از_بین_بردن_آرامش_مومنین
#تلازم_اشتداد_آرامش_مومنان_با_اشتداد_تشویش_مشرکان
#مشاهده_آرامش_مومنان_در_جریان_صلح_حدیبیه_و_پذیرش_صلح_توسط_دشمن
إنشاءالله قدر این آرامش درونی خودمان را بدانیم و روز به روز دنبال مضاعف و بیشتر کردنش باشیم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
-ارتباط بین سکینه و طمأنینه که الا بذکر الله تطمئن القلوب…
آن وحدت است.
-یعنی مرتبه بالاتر است؟
بله. هرچه وحدت شدیدتر میشود، سکینه بالاتر میآید.
-چرا در جامعه امیر المومنین اضطراب و تشویش گزارش شده است؟
در جامعه امیر المومنین علیه السلام آن کسانی که با امیر المومنین علیه السلام اهل بیعت و پیمان بودند آرامش داشتند. اما آن کسانی که نبودند که جمع کثیری هم بودند آنها باعث تشویش بودند. لذا عدهای معتنا به، کم هم نه، کنار امیر المومنین و با امیرالمومنین بودند و اینها آرامش داشتند، اضطراب نداشتند.
مراتب داشتند. وقتی امیر المومنین علیه السلام را مجبور میکنند که قیس بن سعد بن عباده را عزل کند از استانداری مصر، قیس با یک آرامشی برمیگردد. در راه هرچه تف و لعنش میکنند که تو مغضوب امیرالمومنین شدی، چه کردی، این اصلا به روی خودش نمیآورد. وقتی میرسد خدمت امیر المومنین، به جای اینکه بگوید من که تابع بودم، چرا من را عزل کردید، گفت من چه خطایی ازم سر زد که نتوانستم لیاقت استانداری شما را داشته باشم. امیر المومنین فرمودند قیس! اینها لیاقت تو را نداشتند. اینها تحمل تو را نداشتند. او آرامش داشت.
یک عده را مامور کردند که در راه روحیهاش را بشکنند. لشگر نیاورده بود در برگشتن. خیلی ساده آمده بود. جلو خانوادهاش تف و لعنش میکردند. خیلی سخت است. در یک حاکمیت الهی امیر المومنینی، کسی مثل قیس عزل بشود، با همه وفاداری که داشته به امیر المومنین، بعد بیاید خدمت امیرالمومنین اعتراض نمیکند که چرا؟ میگوید من چه کرده بودم که لایق نبودم ادامه استانداری شما را. خیلی عالی است.
خدا رحمت کند آیت الله احمدی میانجی را، هر موقع اسم قیس بن سعد بن عباده را میآورد، اشک از چشمانش جاری میشد که نمیدانید چقدر این شخص ولایی بوده است. از اینها هم داشتیم. مالک اشتر هم بوده است. قیس هم بوده است. چند هزار نفر هم بودند که زیر دست قیس بودند. 5-6 هزار نفر بودند. اینها بودند. تابع بودند. کاملا مرید بودند. منتها جو غالب اینطور نبوده است. اینها امنیت را داشتند.
-الان هم همینطور است. توده مردم با یک چیز ساده میریزند به هم. سکینه از بین میرود.
عرض کردیم، مراتب سکینه است. منتها مراتب سکینه جامعه قائم به مراتب سکینه خواص جامعه است. اگر در خواص جامعه آرامش باشد، این آرامش تزریق و پمپاژ میشود به همین نسبت به جامعه. اما اگر خواص جامعه هم دچار اضطراب شده باشند، به سرعت سرریز میکند به جامعه. لذا آقا این سکینه را دارد. اما از آقا به بقیه کامل سر ریز نکرده است، قابلیتها ضعیف است، لذا میبینید مسئولین حاکمیتی ما دچار تشویش هستند. چه دولت، چه مجلس، چه نظامیان، آن طور این سکینه در وجود اینها نیست. لذا از آنها به بقیه سر ریز نکرده است.
سکینه سر ریز میشود. اثرش این است. هر یک نفری که یک مرتبه از سکینه در وجودش بیشتر بشود، به همین نسبت اطرافش سکینه پراکنده میشود. آرامش پراکنده میشود.
هر قدر ضعیفتر باشد، یک قدم کمتر بردارد، به همین نسبت آن آرامش پخش نشده است. لذا وظیفه همه هست که بکوشند در اینکه آرامش بیشتری ایجاد بشود.
#سرریز_آرامش_و_تشویش_خواص_جامعه_به_جامعه
در پاسخ: به مقداری که دشمنان با هم اتحاد کنند، خدا فرموده کلا نمد هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربک. هر مقدار اتحاد بین هر جمعی، مومنین و غیر مومنین صورت بگیرد، خدا وعده امداد داده است. گفته من کمک میکنم. اگر وحدتشان هم ظاهری است، نصرت ظاهری را برایشان محقق میکنم. نتیجه دارد برایشان. لذا میتوانند به پیروزی برسند که این نشان میدهد که خدا پسرخالگی با ما ندارد که بگوید در هر صورتی ولو آنها با هم اتحاد بکنند، من شکستشان میدهم. نه. اگر شما اختلاف کردید، شکست را برای شما قرار میدهم، اگر آنها اتحاد کردند پیروزی را برای آنها قرار میدهم. تا نشان بدهد که عالم دنیا عالم تکلیف است.
-در آیه لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً، تسبیح میشود نسبت به پیغمبر هم معنا بشود؟
تسبیح را مختص به خدای سبحان گرفتهاند. در قرآن هم اینطور به کار رفته است. عام به کار نرفته است. کسی این توجیه را نکرده است. با اینکه در تعزروه و توقروه بیان کردند پیغمبر را، اما تسبحوه را همه به خدا زدهاند.