سلام علیکم و رحمة الله
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِيهَا طَوِيلا
توجه داریم إنشاءالله که دعای سلامتی امام زمان را که میخوانیم با توجه به حضرت بخوانیم. دعا برای سلامتی ایشان در حقیقت یک ارتباط ویژه ما با حضرت است. آن هم با توجه به انتهایش که میفرماید حتی تسکنه ارضک طوعا، این ارض میتواند ارض بیرونی باشد که وعده الهی است برای عالم، و هم ارض درونی ما باشد که در وجود ما حضرت مطاع باشد و ما مطیع او باشیم. دعا میکنیم که دائما ما مطیع حضرت باشیم. حتی تسکنه ارضک، که این بدن و وجود ما هم، ارض وجودی است برای امام زمان، در این وجود مطاع باشد، و ما مطیع باشیم، و تمتعه فیها طویلا، و در این اطاعت دائما مطیع باشیم إنشاءالله. دائم باشد اطاعت ما نسبت به حضرت.
#دو_معنا_در_حتی_تسکنه_ارضك_طوعا
در محضر آیه شریفه نهم سوره فتح هستیم که قرار بر این بود که یک عهد جمعی در خواندن سوره فتح داشته باشیم برای نصرت همه مومنین در سراسر عالم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ
إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً ﴿8﴾
لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً ﴿9﴾
فرازهایی قبل بیان شد. به این فراز رسیدیم که تعزروه و توقروه و تسبحوه.
اینکه میفرماید تعزروه، در روایات آمده است که سوال کردند تعذروه به چه معناست؟ حضرت فرمودند یعنی تنصروه. نصرت کردن. تعزروه یعنی نصرت که ما باید نسبت به نبی گرامی اسلام و امام جامعه نصرتمان دائما آشکار باشد. اگر کسی میخواهد ایمانش را به خدا مضاعف بکند، ایمانش را به خدا و رسول محقق بکند، میفرماید راهش این است که پیغمبر را تعزروه و توقروه و تسبحوه. اینکه ضمیر تعزروه و توقروه و تسبحوه، آیا این ضمیر ه به پیغمبر اکرم میخورد در دوتای اول؟ چون در تسبحوه نمیتوانیم بگوییم پیغمبر را تسبیح بکنیم، ولی در تعزروه و توقروه میشود بگوییم. پیغمبر را توقیر کردن و گرامی داشتن و نصرت کردن راه دارد.
به خاطر اینکه سیاق واحد است، ضمیر را در هر سه مرحوم علامه طباطبایی به خدای سبحان میزند. اما میفرماید این ضمیر که به خدا میخورد، مثل لتؤمنوا بالله و رسوله که در فراز اول آمده است، توقیر الهی به توقیر رسولش است، و همچنین نصرت الهی به نصرت رسولش است. این عظمت بالاتری است از جایی که میفرمود رسول را نصرت بکنید، رسول را توقیر بکنید. میفرماید خدا را توقیر و نصرت بکنند، و میفرماید نصرت رسول نصرت خداست. یعنی عظمت ایجاد کرده است.
#تعزیر_و_توقیر_خدا_با_تعزیر_و_توقیر_رسول_گرامی
بعضی تعزروه را از معنای تعزیر و منع گرفتهاند. به این معنا که نصرت گاهی کمک کردن در رسیدن به اهداف است و گاهی نصرت در مانع شدن از اذیت دیگران است. اینکه انسان نصرت کند کسی را، نگذارد اذیتش بکنند، موانعی که بوده است بردارد. پس نصرت گاهی به رساندن به کمال و مطلوب است. و نصرت گاهی به برداشتن موانع است. مانع شدن از رسیدن موانع است. هر دو این معانی در جریان صلح حدیبیه کاربرد داشت. لذا در صلح حدیبیه عدهای قبول این جریان برایشان مشکل بود. و لذا اینجا خدای سبحان میفرماید اگر میخواهد آن نصرت را محقق بکنید، راه نصرت رسول ما این است که آن موانعی را که بود، چه موانعی که در وجود خودتان بود بردارید که با تمام وجود مایل به او باشید و قبول او را کرده باشید، چه کسانی را که مانعیت دارند توجیه بکنید. تا جهاد تبیین مانع بشود که آنها در دلشان هم کدورتی از این مسئله بماند که این کدورت مانع تحقق اهداف پیغمبر است.
چقدر زیبا میشود اینطوری که تعزروه در هر دو جهت سرایت دارد. نصرت است. اما نصرت گاهی قوه شدن برای رسیدن به مرتبه بالاتر است و گاهی قوه است برای رفع موانع. اینجا هر دو را بیان میکند.
#دو_نحوه_نصرت_مومنین_نسبت_به_پیغمبر_اکرم
تعزروه و توقروه، خدای سبحان را توقیر کردن به توقیر و اکرام رسولش میباشد که این توقیر هم عظمت ایجاد کردن است. یعنی باید کاری بکنیم که پیغمبر در جامعه، امام جامعه در جامعه توقیر بشود، بزرگ دیده بشود. یعنی هر کاری که برای عادی سازی ما انجام بدهیم که یک شخص عادی مثل بقیه نشان بدهیم غلط است. در عین اینکه در جریان ارتباط امام با امت امام دلسوز است، رحیم است، با مردم در یک رتبه قرار میدهد خودش را، اما وظیفه مومنین این است که کاری بکنند که امر او نافذ باشد، نافذ بودن امر او به این است که او را توقیر بکنند و بزرگداشت داشته باشند. عظمت قائل باشند. آن نگاه متعالی را به رسول داشته باشند. این در هر امام جامعهای صدق میکند. بلکه به هر مومنی به مقداری که این تاثیر گذار است صدق میکند. اگر ما مومنینی که در جامعه تاثیرگذارند ضایع نکردیم با رفتار و حرف هایمان، کوچک نکردیم با حرفهایمان و رفتارمان، بلکه اگر نقدی هست جوری گفتیم که وقار او در جامعه و تاثیر گذاری او در جامعه خدشه دار نشود، یعنی یواشکی گفتن و پنهانی گفتن، جایی که کسی نقد و اشکال داشته باشد.
لذا باید اساس در جامعه این باشد که به خصوص افراد تاثیر گذار در جامعه مورد توقیر قرار بگیرند. توقیر یعنی چی؟ یعنی جوری اکرام بشوند که عظمتشان باعث بشود اطاعت پذیری ازشان و حرف شنوی ازشان و سرمداریشان تقویت بشود. و الا اگر با شوخی و مزاح افراد را ضایع کردیم، حرفهای آنها را، کارهای آنها را به شوخی و تمسخر گرفتیم، این خلاف توقیر است. لذا شخص تاثیرگذار نافذ را ضایع کردیم با این کار. توقروه خیلی حرف ازش در میآید. اگر میخواهید نافذ باشد حکم پیغمبر در بین مومنین، مراقب باشید، نیایید یک وقت جلو بقیه مومنان به پیغمبر بگویید این کار دنی چی بود انجام دادی؟ این کار پست چی بود انجام دادی؟ صلح حدیبیه. این توقیر نیست. این خلاف توقیر است.
اگر موقع بیعت میشود، پیشتاز بودن و جلودار بودن بزرگترها و عالمان و برجستهها توقیر است نسبت به پیغمبر اکرم. اگر در جایی شخصیت جلودار ممکن است برایش خدشهای ایجاد شده باشد، بزرگترها وظیفه دارند اول اعلام بیعت و وفاداری بکنند تا توقیر صورت بگیرد تا بقیه هم یاد بگیرند.
پس این تعزروه و توقروه یک ساختار و رفتار را دارد تعریف میکند. فقط یک گرامی داشتن عادی نیست. بلکه دارد رفتار حاکمیتی را نشان میدهد که برای اینکه حاکمیتی شکل بگیرد، حاکم باید وقار داشته باشد، و این وقار یک قدری به خودش برمیگردد که شخصیتش این کشش درش باشد، یکیش برمیگردد به مومنین که باید با نگاه توقیر و بزرگ داشتن نسبت به او برخورد بکنند. لذا امر به کیست؟ شما وظیفه تان این است که پیغمبر را توقیر بکنید و اکرام بکنید و بزرگ بدارید تا حکمش نافذ بشود. و همین باعث میشود دشمنان هم وقتی میبینند حکم امام نافذ است، و پیروان این قدر نسبت به امام مطیعاند و رابطه این قدر عظیم است، آن موقع آنها مورد ضعف قرار میگیرند. میترسند.
لذا در همین جریان وقتی بیعت دوباره با پیغمبر محقق شد، آنها در صلح حدیبیه خیلی در شرایطشان کوتاه آمدند. بنابر آن قولی که بیعت قبل از صلح نامه انجام شد که قول قویتر هم همین است.
إنشاءالله خدای سبحان به ما توفیق بدهد که این رفتار را نسبت به بزرگترها و امام جامعه یاد بگیریم و مراقب باشیم تا قدرت و عظمت جامعه اسلامی و ایمانی روز به روز از قبل بیشتر بشود و دشمنان ما به خصوص در این لحظاتی که دنبال سوء استفاده هستند و احساس میکنند یک خلل و فرجهای برایشان ایجاد شده، نا امید بشوند از امیدی که بستند به ضعف جامعه ایمانی.
إنشاءالله خدای سبحان همهمان را در انجام وظیفهمان کمک بیشتر بکند.
#لزوم_تعظیم_و_توقیر_رهبر_جامعه
#تعظیم_رهبر_جامعه_سبب_نفوذ_حکم_او_و_ضعف_دشمن
#اجتناب_از_ضایع_کردن_قول_و_فعل_رهبر_جامعه
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
سوال این است که در بعضی جاها حضرات فرمودند بیایید از ما سوال بکنید بی پرده، گفتگو بکنید، بگویید، راحت باشید، نقد اگر دارید بکنید.
مواقع مختلف است. یک موقع هست که در حالت عادی است مسئله، البته گفتن عمومیاش هم مانعی ندارد. اما یک موقع در وقت بحران حاکمیتی است. مثلا جریان صلح حدیبیه، یک دفعه
یک اضطراری ایجاد شده است. یک ضعفی ایجاد شده است. عدهای نیامدند از اول، یک عدهای که آمدند برایشان شبهه ایجاد شد که چرا اینطور شد؟ چرا این عهد اینطوری شد؟ اینجا جای آن حالت نیست که بیاییم علنی و آشکار و تند حرف بزنیم. اینجا جای آن توقیر است تا تثبیت بشود حاکمیت. اینجا جای یواش و پنهان گفتن است. اگر کسی شبههای دارد نمیگوییم نگوید، اما اینجا جای آهسته گفتن و تنها گفتن و در خفا گفتن است.
اما جایی که حالت عادی جامعه است، البته آنجا ممکن است گفتن علنی با ادب و احترام به اذن خودشان که فرمودند عیبی نداشته باشد. اما اینجا خدا عمدا دارند میفرمایند تعزروه و توقروه و تسبحوه، که اصلش برمیگردد به خدا ولی نبی در راستای این قرار میگیرد، نشان میدهد که وقت وقت ویژهای است.
و در همانجا که انسان به صورت عادی انتقاد میکند مراقب است که با توقیر منافات پیدا نکند. یک موقع انسان با لحن تحقیر و توبیخ و استهزاء بیان میکند، یک موقع استیضاح به معنای واضح شدن، سوال برای واضح شدن است. خیلی تفاوت میکند. سوال برای واضح شدن انتقاد مصلحانه است. اما آنجایی که سوال برای تخطئه و استهزاء است انتقاد انتقامی است. انتقاد انتقامی در هیچ حالی روا نیست. اما انتقاد مصلحانه، در مواقع عادی رواست. انتقاد مخفیانه در مواقع اضطرار رواست. پس باید جای هر کدام را معلوم بکنیم. یک جور نیست همیشه.
#تفاوت_نحوه_انتقاد_نسبت_به_رهبر_جامعه_در_شرایط_مختلف
#لزوم_در_نظر_گرفتن_شرایط_جامعه_در_انتقاد_از_رهبر
#النصیحة_لأئمة_المسلمین
-در آیه
يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ إِنْ كَانُوا مُؤْمِنِينَ ﴿62﴾
نفرموده احق ان یرضوهما.
پاسخ: بله. ضمیر وقتی اینطور برمیگردد، مفرد بودن ضمیر غائب نشان میدهد که اینها در یک راستا و یک حقیقت هستند تا عظمت مسئله باشد.