جلسه 994 30/07/1403
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
در محضر آیه اول سوره نساء بعد از بسم الله الرحمن الرحیم هستیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَ نِسَاءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً ﴿1﴾
عرض شد که آیه اول به عنوان دریچه و مدخل ورود به این سوره، تقریبا یک اشاره تامی به مقاصدی که در این سوره آمده است، در این آیه اول شده است. به همین جهت فرازهایی که در آیه اول به کار رفته است، هر کدامش نمادی هم هست. در عین اینکه معنایی را در خودش دارد، نمادی هم نسبت به مدخل ورودی سوره هست.
با این نگاه اگر نگاه بکنیم، فشردگی مطالب در آیه اول خیلی زیاد است و هر کلمه ای که به کار رفته است غیر از اینکه مفهومی را در آیه بیان میکند، نمادی را در سوره آشکار میکند.
فرمود اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده، عرض کردیم که چرا نفرمود من آدم؟ چون میخواست حقیقت نوعیه بشر را هم بیان بکند. لذا نفس واحده آدم سلام الله علیه است، اما به حیثیت نفس واحده بودنش، که همان حقیقت انسانیت انسان است. از این حیث آدم را دارد خطاب میکند.
خلق منها زوجها، از همین حقیقت نوعیه زوجش را هم خلق کرد که با اینکه نفس واحده آدم است، اما چون حیث انتسابی جهت انسانیت انسان درش لحاظ شده است، خلق منها زوجها به این ناظر است. از همین نفس واحده، نه از آدم. اگر هم میفرمود از آدم، با این بیانی که در مثل این آیه هست، مقصود روشن میشد که از آدمی که نفس واحده است زوجش خلق شده است. منتها اینجا دیگر صریح است در اینکه از نفس واحده خلق شده است.
-خلقکم من نفس واحده یعنی پدر شما یکی است؟ یا از یک حقیقت واحد هستید؟
هر دو. هم پدر شما یکی است. هم حقیقت شما مشترک است. ناظر به پدر که آدم است هست، اما از حیثی که حقیقت واحده است.
به خصوص عرض کردیم که با توجه به اینکه در مورد آدم سلام الله علیه، آدم ولایت بر حواء داشت، به جهت نبوتی که آدم سلام الله علیه و خلافتی که آدم سلام الله علیه داشت. اغلب احکام مشترک بین آدم و حواء است، اما انی جاعل فی الارض خلیفة و علم آدم الاسماء اختصاصات آدم است که اشتراک با حواء در این مسئله ندارد. یعنی آن اشتراک در نفس واحده بودن است نه در اختصاصات آدم. و چون اینجا آدم به عنوان اب البشر است، در قرآن هم دائما دیده میشود که بنی آدم هستند، لذا مبدئیت آدم از باب تغلیب آشکار است. منتها در عین اینکه آدم را اول آوردند، نفس واحده را هم اشباع کردند درش که حقیقت هم واحد است. نوع واحدی هستند.
-آیا رجحان مرد بر زن فهمیده میشود؟
به خاطر علم آدم الاسماء یا انی جاعل فی الارض خلیفه نمیشود گفت نوع مرد و زن متفاوت است. چنانچه در ولایت برای زن همین مقامات هست. ولی در رسالت و امامت اختصاص به مردان دارد.
خلق منها نشویه است، ترتب سفلیه نیست که او پست تر باشد. ناظر به اتحاد در نوع است.
اولیت در ذکر آدم به این جهت بوده است که خلافت و ولایت و نبوت ابتداء مربوط به آدم است. لذا شرافت در ذکر آمده است. اما مثل مریم سلام الله علیها در قرآن آمده است که:
وَ إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ ﴿42﴾
معلوم میشود که زنان هم به مقام اصطفاء میرسند. یا آنجا که خدای سبحان حضرت مریم و همسر فرعون را به عنوان دو الگو و دو مثل برای همه مومنین قرار داده است. پس معلوم میشود که اینطور نیست که زن مثل نباشد برای ایمان و الگو نباشد برای ایمان. اما امام نمیشود. رسول نمیشود. ولی ولایت دارد. ولایت شأن نظام روحی است. اما امامت و رسالت شأن نظام روحی در رابطه با نظام خلقی است. چون دعوت درش هست. میخواهد مرجعیت پیدا بکند. خدا نمیخواسته که زنان محل رجوع مردان باشند.
انی جاعل فی الارض خلیفة، خلیفه مظهر رفع و رجوع اختلافات و حکم عدل است. دارد حکم میکند. عدالت را برقرار میکند. این از مردان خواسته شده است، چون راهش رجوع و ارتباط است. اما در زنان گفته و اصطفاک علی نساء العالمین. بر زنان دیگر تو را برتری دادیم. لذا به دنبالش میفرماید و ارکعی مع الراکعین. با زن ها در عبادات جمعی شان شرکت کن. یعنی در اجتماع زنانه شرکت کن. اما در امام و رسول اینطور نیست. حکمشان عام است.
در پاسخ: نظام روحی مربوط به جان انسان هاست که مذکر و مونث ندارد. اما در نظام خلقی مذکر و مؤنث مطرح است. در کمالات روحی که ولایت است، زن و مرد مشترکند. اما در نظام خلقی بدن در کار است، و لذا زن و مرد احکامشان با هم مختلف است. احکام مشترکه دارند و احکام مختلفه دارند. چون اقتضائاتی نسبت به هر کدام در کار است.
#اختلافات_مرد_و_زن
#خلق_انسان_ها_از_نفس_واحده
و ظاهر السياق أن المراد بالنفس الواحدة آدم (ع)،
وقتی میگوییم نفس واحده افاده اش بیش از آدم است که شخص است. نوعیت هم درش دیده شده است.
و من زوجها زوجته،
این من من نشویه است. غیر از این است که بگویند حواء از آدم خلق شد به معنای اینکه یک تکه از وجود او را کندند و حواء را از او خلق کردند. ممکن است امروزی ها بگویند یک سلولش را درآوردند و شبیه سازی کردند. منتها اگر شبیه سازی بود چرا زن شد؟ در شبیه سازی باید مرد در بیاید. خصوصیات باید مشابه باشد. لذا این شبیه سازی هم آنجا معنا نمیدهد.
در پاسخ: در نفس واحده جنسیت مطرح نیست. چون انسانیت انسان است. اما چون مقصود از نفس واحده در اینجا آدم است، به این جهت جنسیت درش هست. نه به لحاظ نفس واحده است. نفس واحده تحقق ندارد مگر در ضمن افرادش. یعنی آدم و حواء و ما. همه ما مصادیق آن نفس واحده هستیم. چون یک جنس و یک نوع و یک حقیقت واحده هستیم.
و هما أبوا هذا النسل الموجود الذي نحن منه و إليهما ننتهي جميعا على ما هو ظاهر القرآن الكريم
این عبارات تک تکش مهم است. این مطلب اختلافی است. بعضی گفته اند شاید چند پدر و مادر در کار باشد نه یک پدر و مادر. آنی که در ذهن ما مرتکز است و شکل گرفته است پیش ما، فکر نکنیم که قول دیگری و نقل دیگری در کار نیست.
لذا ایشان دارند احترازا این ها را بیان میکنند.
#خلق_انسانها_از_والدین_واحد
كما في قوله تعالى: خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها،: «الزمر: 6»
به جای خلق دوم جعل آمده است.
اینکه در قرآن خلق و جعل به چه معنا هستند و آیا تفاوت دارند یا نه، یک معنا را میرسانند، اختلاف بین مفسرین در مسئله زیاد است. اما آنچه از ظواهر قرآن که آیات را کنار هم قرار بدهیم استفاده میشود این است که خلق معمولا به معنای خالقیتی که مفعول واحد میطلبد شکل میگیرد غالبا. ولی جعل میتواند هم در جای خلق به کار برود و مفعول واحد بگیرد، و هم دو مفعول بگیرد. اگر دو مفعول بگیرد، کان ناقصه میشود. این را او قرار دادیم. یعنی اهداف و مقاصد و مراحل بعدی با جعل به کار برده میشود. اما خلق اولی عمدتا و غالبا با خلق به کار برده میشود. لذا وقتی جعل را به کار میبرند، اثر جعل این است که جهات بعدی و مراتب بعدی و اهداف بعدی برش مترتب میشود. لذا مقاصد شیء بر شیء مترتب میشود.
لذا خلق عمدتا به لحاظ فاعلیت است، جعل با اینکه فاعلیت درش خوابیده است، غایت هم که مقصد و مقصود است و خواص و آثار است درش دیده شده است.
فرصت این الان نیست. ان شاء الله یکبار باید آیات را… به خصوص آیات کلیدی مسئله را کنار هم ببینیم تا از ظواهر استفاده بشود.
پس اگر اینجا میفرمایند خلقکم من نفس واحده ثم جعل منها زوجها، این جعل در اینجا میتواند همان معنای خلق منها زوجها باشد که در سوره نساء آمده است. میتواند ناظر به آن جهت خلق ثانی باشد که دارد مقصد را که زوجیت است و نسل است بیان میکند. ناظر به مسئله بعدی باشد.
خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلاَثٍ ذٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لاَ إِلٰهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ ﴿6﴾
خداوند سبحان دارند میفرمایند این طریق منافعی است که برای شماست. از جمله اینکه انزل لکم من الانعام ثمانیة ازواج. آنجا هم زوجیت و انعام و منفعتی که در این کار برقرار است آمده است. یعنی به معنای خلق ثانوی، اهداف ثانوی. انزل لکم من الانعام ثمانیة ازواج، یعنی آن ها را هم برای شما خلق کردیم. نه اینکه صرف خلق انعام باشد. یعنی بحث خلق انعام به عنوان انعام نیست. بلکه به این جهت که منفعت برای شما دارد و مرتبط با شماست. اینجا جعل معنا دارد که به لحاظ منافعش برای ما دارد این را بیان میکند.
یا اینکه قرار میدهد برای شما مودت و رحمت را.
وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ﴿21﴾
مثل خلق بعد خلق است. خلق ثانوی است که جعل به معنای یک اثر و یک نتیجه بعد است، خواص بعد است. خلق کرد برای شما ازواج را لستکنوا الیها. و جعل بینکم مودة و رحمة، این غایت و مقصد بعدی خلق است. اول ازواج بودن است، لتسکنوا الیها است. اما جعل بینکم مودة و رحمة خاصیت بعد خلق است.
شاید در قرآن کریم موارد به کار رفتن جعل و مشتقاتش از موارد خلق هم بیشتر است. شاید موارد جعل نزدیک 350 مورد است. اما خلق کمتر از 300 مورد به کار رفته است. چون منافع و آثار در کنار خلق ذوات مقصود اصلی است. یعنی خلق ذوات اشیاء مقصود هست، اما این خلق ذوات به لحاظ مقصود بعدی است که محقق میشود.
در پاسخ: عرض کردم که جعل گاهی یک مفعول میگیرد، گاهی دو مفعول میگیرد. آن جایی که یک مفعول میگیرد ممکن است بر این مقصد دلالت بکند، ممکن است معنای خلق را بدهد. اما آنجایی که دو مفعول میگیرد، قطعا بر این دلالت میکند. آنجایی که جعل یک مفعول میگیرد، ممکن است معنای خلق را بدهد و ممکن است همان معنای اختصاصی جعل را بدهد. لذا جعل عام تر از خلق است. اما آن جایی که خلق است دارد مقصود از خلقت را بیان میکند، البته گاهی خلق هم به معنای ایجاد مقصود آمده است. به جای هم به کار رفته اند این دوتا. اما وقتی کنار هم میآیند در یک آیه، جعل ناظر به خلق بعد خلق و مقصود ثانوی از خلق است. باید جزئیاتش را دید. این فقط اشاره اجمالی به بحث بود.
ثم جعل منها زوجها، آیا تکرار است نسبت به خلق منها زوجها در سوره نساء؟ ممکن است ناظر به روابط زوجیت و به کار گیری زوجیت باشد. اما در اینجا ناظر به خلق زوج است. که خلق منها زوجها. لذا آنجا معنا از این عامتر و بیشتر میشود. و لذا آنجا مقصودی داشته است در اینکه خلق را تبدیل کرد به جعل. و الا در آیه سوره نساء هر دو را خلق به کار برد. خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها. اما در سوره زمر که دومی را تعبیر جعل آورده است، کأن ناظر به مرتبه ثانیه آن مقصودی است که از نظام خلقت دارد که روابط زوجیت را دارد مقصد قرار میدهد. در سوره نساء خلق زوج بود، در سوره زمر کاربرد زوجیت است. بعدش هم دارد که و انزل لکم من الانعام ثمانیة ازواج.
#تفاوت_خلق_و_جعل
و قوله تعالى: يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ: «الأعراف:27»،
یعنی پدر و مادر شما دو نفر بیشتر نیستند.
-خطاب به بنی آدم است خب.
در بحث خلقت آدم است که در بهشت است و بعد این ها هبوط میکنند در ارض و بعد دین را برای این ها آورده است، بعد تمام تخاطب در عالم تشریع با این هاست. یعنی عالم تشریع و خطاب و نزول دین و قرآن را با این نسل دارد بیان میکند. اگر نسل دیگری هم بود، باید میگفتیم که این دین برای این هاست، آن دین برای آن هاست. اینطور نداریم. یا باید آن ها انسان نباشند و مکلف نباشند و عقل نداشته باشند.
-این آیه دلالت ندارد.
آیه که میگوید یا بنی آدم، بخشی از انسان ها را جدا نکرده است که یک دسته فرزندان آدم باشند و یک دسته نه. یعنی تکلیف مربوط به عده ای باشد و عده ای دیگر تکلیف نداشته باشند و رها باشند. یا دسته دیگر باید انسان نباشند و عقل نداشته باشند و قابلیت تخاطب نداشته باشند، یا اگر قابلیت تخاطب داشته باشند مهمل که رها نمیشوند. پس به این قرینه که این کتاب برای همه آمده است و خطاب به همه است و بنی آدم هم آمده است، ابویکم هم آمده است، معلوم میشود همه از یک نسل هستند.
و قوله تعالى: حكاية عن إبليس: لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا: «إسراء: 62».
ذریه آدم را. شیطان هم با همه انسان ها در افتاده است چون همه انسان ها را ذریه آدم میبیند.
پس این هم دلالت دارد که همه انسان هایی که امروز موجودند و مکلف هستند، ذریه آدم هستند.
-نگفت ذریتهما.
بنی آدم هم میگوییم. نمیگوییم بنی آدم و حواء. میتواند از باب تغلیب باشد در کلام عرب. میتواند هم از این باب باشد که یکی را ذکر کرده است که مبدا است و اولین خلق او بوده و خلق منها زوجها هم که به لحاظ آن نفس واحده بوده است، کفایت میکند. میگوییم بنی آدم. نمیگوییم بنی آدم و حواء. وقتی به آدم نسبت دارند و بث منهما رجالا کثیرا و نساءا هست، میگویید این ها فرزندان آدم هستند.
یکی دیگر هم این است که عمدتا در قرآن دنبال اینکه زن را در آینه ارجاعات تابلو قرار بدهد نیست. ارجاعات با همان حیاء عرفی صورت میگیرد.
این ها هر کدام حکمت است. علت نیست.
در پاسخ: اگر قرار بود پدر اصل باشد، در جایی که قرار بود عیسی علیه السلام به دنیا بیاید، چرا آنجا فقط مادر هست؟ آدم و حواء هیچ کدام پدر و مادر نداشتند. اما در جایی که
إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ﴿59﴾
عیسی علیه السلام وقتی به دنیا آمد یکی را داشت.
حضرت عیسی و مادرش با هم آیة واحدة هستند.
وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً
نشان میدهد که انتساب مادر هم این درش هست. اساس این است که بث منهما رجالا کثیرا و نساءا.
-اینکه حضرت عیسی پدر ندارد منافات ندارد که بنی آدم باشد. لذا میشود جن یا ملک هم در واسطه ها دخیل شده باشند اما با بنی آدم بودن انتهای سلسله منافات نداشته باشد.
آنجا هم عیسی علیه السلام نسل ندارد. نسل از طریق عیسی علیه السلام ادامه پیدا نکرده است. چرا؟ یک بحثی ضمن حضرت عیسی شاید داشتیم، شاید هم بعدا بیاید که چرا نسل هم ادامه پیدا نکرد. مسئله چه نسبتی پیدا میکند یک بحثی دارد.
و أما ما احتمله بعض المفسرين أن المراد بالنفس الواحدة و زوجها في الآية مطلق الذكور و الإناث من الإنسان الزوجين اللذين عليهما مدار النسل فيئول المعنى إلى نحو قولنا: خلق كل واحد منكم من أب و أم بشرين من غير فرق في ذلك بينكم فيناظر قوله تعالى: يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ: «الحجرات: 13»، حيث إن ظاهره نفي الفرق بين الأفراد من جهة تولد كل واحد منهم من زوجين من نوعه: ذكر و أنثى.
همه از پدر و مادر خالق شدید. کاری ندارد که ذکر و انثی واحد باشند. این یک مقداری از بیان است. وقتی میرسد به خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها، این را دارد، بالاترش را هم دارد که پدر و مادر واحد هم هستند. لذا اینجا به دنبالش میفرماید و جعلناکم شعوبا و قبائل. اینجا هم که جعل آمده است، خلق بعد خلق است.
#خلق_انسانها_از_والدین_واحد
در پاسخ: نقش مادر در تفصیل اجمال است. نقش پدر در القاء اجمال اصل است. ولی نقش مادر یک نقش کلیدی در تفصیل آن اجمال است. لذا روایت میگوید که وقتی ملائکه میخواهند تقدیر جنین را در چهارماهگی بنویسند، از خدا میپرسند که چکار کنیم؟ میفرماید نگاه کنید به پیشانی مادر. لذا آنجا تقدیر این بچه تا اینجا اجمالش بود به لحاظ نطفه، اما تفصیلش به لحاظ فعل و حال مادر است.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 994” دیدگاه میگذارید;