سلام علیکم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین. «حضار» اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
«استاد» و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
در خدمت آیات 90 تا 95 سوره بقره بودیم که بحث قتال بود و مباحث متعددی از بحث قتال گذشت و رسیدیم به آیه ﴿وَلَا تُقَٰتِلُوهُمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ حَتَّىٰ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِيهِ﴾ که در فراز قبلی ایشان فرمودند که نکته دقیقی هم بود که ﴿وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ﴾. حقیقت فتنه چیست؟ حقیقت فتنه یک جنگ نرم افزاری در اعتقادات است. در فرهنگ است در آن عقاید است، در آن معتقدات است که حالا اگر این معتقدات، معتقدات توحیدی باشه به نسبت این. اگر در هر جامعهای جنگ نرم افزاری با معتقدات آن جامعه، با فرهنگ آن جامعه بشود، اشد قتل آن جامعه است. یعنی قتل یک حرکت فیزیکی است اما فتنه یک حرکت نرم افزاری و پنهان است. لذا مبارزه با نفاق همیشه سخت بوده. لذا امیرالمومنین علیه السلام میفرماید کسی غیر از من نمیتوانست با خوارج درگیر بشود. کسی غیر از من با جملیون نمیتوانست درگیر بشون. چون مبارزه با نفاق خیلی سخت و سنگین است. یعنی در طول تاریخ همیشه مبارزه علنی با نفاق به راحتی صورت نگرفته. چرا؟ چون مردم که ناظر این مبارزه میخواهند باشند یا همراه این مبارزه باشند به مسئله تن نمیدهند. چون نفاق از جهل استفاده میکند و جهل همیشه ریشه دار است. اینگونه نیست که مردم به علم و اطلاع و بصیرت در مسائل برسند.
لذا اگر در یک برهه ای از تاریخ می بینیم که مثلا مثل جریان 9 دی که حالا دو سه روز دیگر، دو روز، سه روز دیگر در پیش داریم، مردم میفهمند مییابند شاید در طول تاریخ این جزء معجزات تاریخ است جزء معجزاتی است که محقق شده که نفاق با شدت پنهانیاش حرکت کرده، با شدت در فتنهاش حرکت کرده اما برای مردم بصیرت ایجاد شد. هر چند در ابتدا باز هم تزلزل در خیلی ها بود اما بالاخره با یک سری بالا و پایین شدن ها کم کم آشکار شد.
همیشه کسی که در معرض فتنه قرار میگیرد وقت فتنه اطلاع بر فتنه خیلی سخت و سنگین است. خیلی سنگین است. برای همه امکان پذیر نیست. کسی باید خیلی از قبل از جهت صالح بودن و تقوا، هم نور تقوا در وجودش باشد و هم بصیرت در وجودش باشد تا جمع بین این دو امکان شناخت به وقت را فراهم کند. هر کدام از اینها نباشد یا نور تقوا نباشد یعنی نعوذ بالله گناهانش همراهش باشند. بصیرت و بینایی او را کم میکند. هر چند ممکن است بهترین تحلیلگر تاریخ باشد، بهترین دشمن شناس ظاهری باشد، اما اگر نور تقوا هم نباشد همین بهترین گاهی خودش در دام فتنه میافتد. اینگونه نیست که اگر کسی بصیرت سیاسیاش زیاد بود حتما و حتما در وقت فتنه بهتر از دیگران تشخیص بدهد چون تشخیص یک جهتش این علم است، جهت دیگرش قوه عملیه و تقواست که بصیرت میآورد. اگر این دو تا با هم شد و الا گاهی میبینید که آن کسی که بصیر است این بصیرتش اگر همراه با معرفت و عمل و نورانیت عمل نباشد، خود همین آفت میشود از خود همین … آیه شریفهای که میفرماید: ﴿فَعَمُواْ وَصَمُّواْ ثُمَّ تَابَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ ثُمَّ عَمُواْ وَصَمُّواْ كَثِيرٞ مِّنۡهُمۡۚ وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِمَا يَعۡمَلُونَ ٧١﴾[1] چون در آیه شریفه قبل و بعدش را که نگاه بکنیم مربوط به بنی اسرائیل است که بنی اسرائیل عموا و صموا کور شدند و کر شدند عموا کور شدن، صموا گنگ شدن لال شدن. اینکه کور میشود و کر میشود و لال میشود این کوری و کری و لالی به جهت وجودی اینها بر میگشت که فکر میکردند بهترین هستند. چون فکر میکردند بهترین هستند همان جهتی که فکر میکردند بهترین فرد اینها هستند. خدا اینها را بالاخره حفظ میکند. حتما اینها مورد نظر خدا هستند چون اینگونه بودند عموا و صموا به کوری و کری…
این جریان برتر دیدن خودشان که خودشان را قوم منتخب میدیدند و مورد امتیاز میدیدند… لذا اگر کسی فکر کند در جامعه من بصیرت دارم فکر کند من دیگر اطلاع دارم همین گواهی عموا و صموا از همین جا میآید که اینکه فکر میکرد برتر است این دیگر گول نمیخورد این دیگر حتما مورد توجه است این دیگر قدرت غلبه بر همه تاریکیها دارد… فکر کند با شجاعت باید وارد بشود با تمام راحتی وارد بشود با خیال راحت شجاعت نگوییم، با خیال راحت باید وارد بشود با خیال راحت که وارد میشود زیر…
لذا میبینید کسانی که کیس هستند بصیر هستند در طول تاریخ بیشتر گول میخورند. از کسانی که ساده هستند. نمیگوییم آدمهای ساده گول نمیخورند نمیگویم آنها گل نمیخورند. از جاهل خیلی صدمه خوردیم اما بصیرها نسبت گل خوردنشان کم نبوده. چرا؟ چون با عمل صالح همراه نبوده. همان طور که امام صادق علیه السلام وقتی که آن جریان نداهای آخرالزمان را بیان میکند، میگوید ندای اول میآید و دعوت به صلاح میکند. ندای امام زمان است و بعد تا شب آن روز یازده ندای دیگر یا چند ندای دیگر می آید. همه آنها هم دعوت به صلاح میکنند از آن طرف دست روی دست میگذارد که پس بیچاره شدیم. یعنی قدرت نداریم تشخیص بدهیم همه دعوت به صلاح بودند. حضرت فرمود کوه و سوراخی که در خانه است را نگاه کن ببین آن نوری که دارد می تابد با سایهروشنهای کنارش و به اصطلاح تاریکیهای کنار چقدر متفاوت است. اگر چشمی سالم باشد، قدرت تشخیص آن نور را از سایه روشنها و از ظلمت کنارش میتواند به راحتی بدهد. دعوت حضرت در کنار دعوتهای دیگر روشنیاش به این روشنی است. اما چه کسی میتواند این تشخیص را بدهد؟ چشم در بصیر بودنش خراب نشده باشد. این بصیرت یک قسمتیاش علم و اطلاع است. یک قسمتیاش نور تقواست که عمل صالح است که اگر هر کدام از اینها نباشد، هر کدام از اینها نباشد، دیگری ممکن نیست. ممکن است نور تقوا باشد ولی سادگی باشد یعنی آدم علم نداشته باشد، گول میخورد. یعنی به دام میافتد. ممکن است بصیرت باشد، زیرکی باشد اما چی نباشد؟ نورانیت تقوا نباشد.
لذا الفتنه اشد من القتل هم نسبت به جریان کفار است، نسبت به مشرکین است، نسبت به اهل اسلام است چون اینها میخواستند با فرهنگ اینها مبارزه کنند، با اعتقاد اینها مبارزه کنند، با آن روح انسانیت مبارزه کنند نه با جسد انسانی. مبارزه با جسد انسانی یک مرتبه از مبارزه است. مبارزه با روح انسانی خیلی عظیم است. لذا الفتنة اشد من القتل. فتنه، مبارزه با روح است، به دام انداختن روح است، ساقط کردن نظام روحی انسان است. اما قتال ابتدا و در نگاه اولی فقط در مرتبه بدن است. بله قتال میتواند مقدمهای برای فتنه باشد. البته قتالی که به جهت و نیت فتنه محقق شده یعنی قتال میکنند تا اینها را از دینشان جدا کنند، فشار زیاد بشود تا دست بردارند. تحریم میکنند. تحریم به لحاظ بدن است، به لحاظ اقتصاد است اما تحریم میکنند تا تحت فشار از این دست بردارند. این فتنه است دیگر. اینها میخواستند قتال بکنند فشار بیاورند تا به فتنه بکشد که از این دست بردارند.
«یکی از حضار» نامفهوم 59 : 8
«استاد» گاهی بصیرت زاییده تقواست به شرطی که تقوا شرط نشده باشد. یعنی گاهی کسی عمل انجام میدهد اما این عمل عمل او را در یک مرتبه متوقف نگه داشته و این هم همین را بیشتر نمیخواهد. خودش را بسته خودش به شرط لا کرده. لذا میگویند حبذا نوم الأکیاس خوشا به حال خوابیدن کیسها. یعنی کیس کسی است که تقوا را انجام میدهد. بصیرت عبور دارد از مرتبه. در مرتبه متوقف نمیشود. میگوید نگاه نکنید به نماز و روزه افراد و کثرتش به کثرت صلات. عمل است دیگر. به کثرت صلات و کثرت صیام نگاه نکنید بلکه نگاه کنید به امانت داریش نگاه کنید به وفای به عهدش که اینها زائیده عمل است. اگر عمل به اینجا منجر شد عمل صحیح است عمل فصل اخیر پیدا کرده. اگر عمل به اینها منجر نشد، ظاهر عمل بوده و متوقفش کرده و به شرط لا شده.
لذا اینکه میگوییم تقوا ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا﴾[2] یا ﴿إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّكُمۡ فُرۡقَانٗا﴾[3] آن تقوایی است که عمل همراه با بصیرت و عمل همراه با نبستن در آن محقق میشود و الا گاهی آدم اعتقاد دارد همین است و غیر از این نیست.
«یکی از حضار» نامفهوم 18 : 10
«استاد» این یک مرتبه از تقوا است اما تقوایی نیست که به یجعل لکم فرقانا بکشد. دقت میکنید؟ این هم یک مرتبه از تقواست. منتها تقوای با کمال تقوا نیست. حق تقاته. تقوا تشکیکی است حق تقاته داریم دیگر. ﴿ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ﴾[4] حق تقوا را داشته باشید. این مراتب… لذا اگر تقوایی انسان را متوقف کرد، این تقوا به تحجر میکشاند. منتهی حقیقت تقوا … تقوا نماز… اگر به تحجر بکشاند، اگر تقوایی بصیرت ایجاد نکرد این حق تقوا محقق نشده. چون متوقف شده. این برمیگردد به اینکه انسان گاهی خودش حد میزند یعنی محدود است. تقوا خودش حد زننده نیست، اما انسان میتواند جلوی بصیرت را بگیرد
«یکی از حضار» نامفهوم 08 : 11
«استاد» عرض کردم مثل مانع میماند یعنی اصل آن عمل کشش دارد که ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ﴾[5] نگه دارد انسان را بصیرت ایجاد کند و انسان را از منکر و فحشا حفظ کند. اما انسان به واسطه بعضی از اعتقاداتی که میاد جلو این را حد میزند.
«یکی از حضار» نامفهوم 24 : 11
«استاد» عرض کردم دقت کنید آن تقوا اقتضاءش را داشته اما مانع نگذاشته که آن اقتضا به فعلیت برسد. پس بر میگردد به وجود مانع. این نگاه من که وجود مانع ایجاد میکند… آن اقتضایش بوده ولی مانع موجود است. پس اصل اینکه او در مسیر تقوا بود بود اما مانع نگذاشت این تقوا به نتیجه برسد. بله میتوانیم بگوییم پس اگر تقوا به تقوا نیست میتوانیم بگوييم اما در مسير تقوا بود قدم در راه تقوا… لذا خودش فکر میکند که ﴿يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا١٠٤﴾[6] خودش فکر میکند در تقوا دارد حرکت میکند.
«یکی از حضار» نامفهوم 12
«استاد» اگر تقوا مانع جلویش نیاید مقتضى را ايجاد بکند مانع هم نیاید میشود علت تامه.
«یکی از حضار» نامفهوم 10 : 12
«استاد» عرض کردم تقوا… آن وقت علت تامه هم که ميگوئيم با همان مسامحه دیگر. چرا؟ چون فعل من که نمیتواند علت بصیرت من بشود. اگر فعل من میخواست علت بصیرت بشود باید بصیرت در فعل باشد.
«یکی از حضار» نامفهوم 30 : 12
«استاد» این را خدا قرار داد دیگر. یعنی اقتضا میشود استعداد ایجاد میکند. پس علت تامه نیست به شرطی که مانعش نباشد به شرطی که موانع دیگر، چیزهای دیگر و علل دیگر در کار نباشند.
«یکی از حضار» نامفهوم 55 : 12
«استاد» عرض کردم که اگر عمل منتهی شد به آن ولایت آن فصل اخیرش میشود چون همه حسنات مرتبط با حقیقت ولایت هستند. ظهور آن و شاخههای آن هستند. اگر عمل رسید به ولایت این به فصل اخیرش رسیده لذا روح همه اعمال ولایت است. او فصل اخیرشان است که روحشان است. نسبت به اینها بدن میشوند تعبیر شده که همه اعمال مثل بدن هستند ﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُۥ﴾[7] عمل صالح کارش چیست؟ کمک کردن در صعود کلمه طیبه یعنی عمل صالح روحش بشود کلمه طیب. چون عمل صالح دارد کلم طیب را سوق میدهد. درسته؟ الیه یصعد او به سوی خدا صعود… و العمل الصالح یرفعه او کلمه طیب را چه کار میکند؟ صعود را تسهیل میکند. پس این هم به صعود کلمه طیب کمک میکند. کلم طیب میشود آن حقیقت ولایت. در روایت هم آمده که کلمه طیبه حقیقت ولایت است.
«یکی از حضار» نامفهوم 14
«استاد» وفای به عهد و امانتداری در رابطه ولایت مؤمنین است و ولایت غیر مؤمنین ناظر به ولایت معصوم است چون امانت داری و وفای به عهد ولایت بین مؤمنین است. رابطه با مؤمنین، وفای به عهد و امانت داری هر دو دو فعل اجتماعی است. میگوید به نماز و روزهاش نگاه نکنید. نماز و روزه باید مقدمه بشود برای اینکه در روابط اجتماعی و بین مؤمنین ولایتش قوی بشود که این نازله ولایت معصوم است. دقت میکنید ولایت بین مؤمنین نازل ولایت معصوم است لذا امانت داری و وفای به عهد نازل ولایت معصوم است. لذا نگاه کنید به اینها. اگر نماز به اینها منجر کرده بود کارش را معلوم میشود نماز و روزهاش هم صحیح بوده. اگر به اینجا نرسیده بود فردی بود معلوم میشود که به ولایت متصل نشده، این نماز و روزه. نرسیده و الا اگر میخواست به ولایت برسد باید وسط را طی کرده باشد. حد وسط چیست؟ ولایت بین مؤمنین است. نمیشود از این طفره نمیشود. از فردیت یکدفعه برسد به ولایت معصوم. رسیدن از فردیت به ولایت معصوم از راه ولایت مؤمنین است. چون ولایت مؤمنین طی نشده راه به او بسته است نبوده پس به او نرسیده.
«یکی از حضار» نامفهوم 11 : 15
«استاد» عرض کردم ببینید اینها تشکیکی هست دیگر. فرقان هم تشکیکی هست.
«یکی از حضار» یعنی آن کسی که مانع ایجاد کرده مراتبی از هدایت را میرود؟
«استاد» بالاخره همین مقداری که این دست زده به عمل ظاهری غیر از آن کسی است که عمل ظاهری را هم انجام نداده. یعنی همین مقدارش یعنی کسی که عمل ظاهری را انجام داده، کسی که این عمل ظاهری را انجام نداده. قصدش بوده و حالا نه از روی عناد و ظاهرسازی. نه همین مقدار فهمیده که همین مقدار فهمیده و انجام داده غیر از آن کسی است که این مقدار را هم انجام نداده است. این طوری نیست تفاوت نمیکند؟ اگر شما خدا بودید، اگر شما خدا بودید، گاهی خودتان را جای خدا بگذارید. به بندگانتان رحم میکردید که بندگانی که همین ظاهر را انجام دادهاند یا نه.
«یکی از حضار» نامفهوم 11 : 16
«استاد» اگر گمراهی ایجاد کرد و گمراهی ایجاد شد. آن دیگر عمل دوم است و آن هم عقاب خودش را دارد. اما اینگونه نیست که فعل ظاهری فی نفسه اثر گمراهی داشته باشد. اما ممکن است گمراهی هم ضمیمهاش بشود آن یک عمل جدید است که او هم باید جواب آن را هم بدهد. نگویید حالا چون یک موقعی ممکن است یک فردی هم به گمراهی بیفتد، پس اصلا اصل عمل ظاهری را انکار بکنیم. نه آن نمیشود. منتها در روایت دارد در باب عقل و جهل هم بود کثرت عمل دارد کثرت نماز و روزه دارد. گفت عقلش چطور است؟ گفت نه در آن خیلی نامفهوم 56 : 16 آن خیلی مورد توجه نیست.
یعنی باید حقیقت را برساند به آنجا آن مقرب است. آن به حقیقتش تقوا اطلاق میشود.
«یکی از حضار» نامفهوم 10 : 17
«استاد» خب معلوم است دیگر. ما که در بیان رعایت کردیم که گفتیم نماز و روزهای صحیح است که چه چیزی باشد دنبالش؟ از راه نماز و روزه به ولایت مؤمنین رسیده باشد و ولایت معصومین. اگر کسی بخواهد فقط امانتداری و وفای به عهد رجوع بکند. نماز و روزه نکند این مطابق اطاعت مطابق امر نکرده چون امر کجاست؟ امر این است که نماز روزه را بخواند. نماز و روزهای که منجر به وفای به عهد و امانتداری تا منجر بشود به ولایت. اگر کسی از وسط راه خواست برود امانت داریش امانت داری به امر نیست. وفای به عهدش وفای به عهد به امر نیست. دقت میکنید؟ چون نماز ستون دین است وقتی نباشد چیز دیگری نیست. ستون خیمه است. اگر ستون خیمه نباشد تمام واجبات دیگر… این آخرین سنگر وجودی انسان در اسلام است. یعنی کسی که نماز و روزه را ترک کرد کأنه از سنگر اسلام خارج شده ترک کرد عمدا سهوا نه. جاهلا و جهلا هم نه. یک مدتی جهلا رها کرد این هم نه. عمدا گفت نمیخواهم بخوانم کسی که ترک که از همه خارج است. دیگر نه وفای به عهدش… بله آن خصوصیات ممکن است سبب هدایتش شود دوباره. لذا داریم کسی که بخشنده بود وقتی آمد خدمت حضرت گفت بخشش این خودش یک خصلت خوب این است با اینکه مؤمن نبود مسلم نبود به او مهلت ویژه… علاوه بر دیگران داد. گفت برای تو فرصت توبه را بیشتر فراهم… چون این بخشش تو این رابطه با دیگران اقتضاء ایجاد میکند که تو آمادگی پذیرش دین فطرت را بهتر داشته باشی چون دین فطرت است. با این تأیید همین کار را میخواهد بکند. این وقتی که میبیند همان چیزی که فطرتا دوست دارد، دین هم دارد تأییدش میکند، خب این آمادگی قبولش بیشتر میشود. البته این نزدیکتر به دین است تا کسی که بخیل است. معلوم است این نزدیکتر است. نه اینکه این را نقض بکنیم به طور مطلق. اما اینگونه است که راه از آنجا آغاز میشود و به اینجا منجر میشود و میرسد به ولایت.
«یکی از حضار» اگر نرسید به نفاق منجر میشود؟
«استاد» نه نگفتیم اگر نرسید به نفاق منجر میشود. ممکن است به جهل منجر شده باشد، توقف منجر شده باشد و اگر عمدا باشد به نفاق منجر میشود. یعنی این طور نیست که هر کسی عمل انجام داد ولی وفای به عهد و امانتداری نداشت منافق باشد نه. ممکن است حد وجودش … این خیلی قابل اعتنا نیست. همین قدر را دارد بیش از این نمیفهمد. شعور بیش از این اگر نداشت. همین قدر است دیگر. دقت میکنید. کلام معصوم است که همین قدر شعور دارد بیشتر از این از او نخواهید. مثل همان کسی میماند که نماز و روزهاش خیلی بود عباداتش خیلی بود. موسی کلیم گفت: خوش به حال این چه عبادتی دارد. بعد گفت موسی برو چند روز با او باش … در کتاب عقل و جهل بود. این رفت پیشش دید بزرگترین آرزوی این در این همه عبادات و خواستههایش این است که کاش خدا یک خری داشت اینجا میچرید این سبزهها حرام نمیشد. عقلش اینقدر میرسید. گفت موسی این است. فکر کردی حالا این همه دولا و راست میشود … اینقدر از او درآمده است.
خدا کند که آدم عقل… خیلی از کارهایی که ما الآن داریم میکنیم عقل و شعور در آن نیست. خودم را عرض میکنم. الآن بسیاری از افعالی که بعضیها با جزئی بینی اختلافات شیعه و سنی را دامن میزنند، در حد قتل همدیگر فتوا میدهند این مال همان عدم شعور است. شعور ندارند. بیش از این نمیفهمند. بیش از این یا نمیفهمند یا مأمورند که نفهمند که دیگران را به این خطا بیندازند. نمیفهمد بیش از این شعور ندارد. یعنی میشنود فکر میکند که الآن باید از یک سنی آنچنان انتقام گرفت که به آمریکا و صهیونیست اینقدر بغض ندارد. یعنی به آمریکا و یهود اینقدر بغض ندارد. یهود که میگوییم یعنی صهیونیست. اینقدر بغض ندارد که نسبت به این.
در حالی که امام صادق علیه السلام و حضرات معصومین تمام یادرگیری شیعه را از همینها کردند با محبت به اینها، اینها را هدایت کردند. اگر قرار بود ما همه اینها را بکشیم و بگوییم اینها قابل هدایت نیستند، خلاف سیره انبیای گرامی بوده، خلاف سیره حضرات معصومین بوده که همیشه مشرکین و کافرین و جاهلین مورد خطابشان بودند. انبیاء میآمدند در دوره فترت من الرسل هیچکس نبوده و همه در مقابلشان میایستادند میجنگیدند، از همانها یارگیری میکردند و هدایت میکردند. اگر قرار باشد که ما هر کسی مخالف بود از دم تیغ بگذرانیم و حکم کفر به او بدیم که این هدایتگری در آن ایجاد نمیشد. اگر خط کشیها و مرزکشیهایمان را اینقدر سنگین و ظاهری بکنیم که در حد شعور او با ما قطع رابطه بکند، یعنی احتمال ارتباط را نبیند در وجود ما. حضرات معصومین را ببینید از اینها زن میگرفتند، ارتباط داشتند با اینها مرتبط و زندگی میکردند، در دعوتهایشان رفت و آمد داشتند. هدایت کردند با این کار که شیعه را توسعه دادند.
خب دیگه شما هم مثل اینکه قربان چشم بادامیت ما هم ساعت دیگر نمی بینیم و راحت پشت سرمان است هیچ باکمان نیست همینجوری
میفرماید: و لا تقاتلوهم عند… این بحث خیلی جای تحقیق دارد. در روایات، آیات، مصادیق. تعبیر امیرالمومنین علیه السلام خیلی تعبیر زیبایی است. میگوید کسی نمیتواند رشد را بشناسد مگر اینکه کسی که از رشد خارج شده را خوب بشناسد. یعنی مصداق را. در جایی میفرماید یک کسی که آمد خدمت حضرت عرض کرد آقا طلحه و زبیر و عایشه در مقابلشان جمع هستند. چطور میشود آن طرف آنها این طرف اینها؟ میگوید تو رجلی هستی که امر بر تو مرتبک شده. حق را بشناس اعرف الحق تعرف أهله[8] اهلش را بشناس. درست است؟ اینجا حضرت یک بیان دارد. در جای دیگری میفرماید یک کس دیگری میآید از او سؤال میکند. حضرت میفرماید امکان ندارد رشد شناخته بشود مگر اینکه آنکه از رشد خارج شده یعنی دشمن، یعنی آن که بد است، آنکه از رشد خارج در رشد بوده خارج شده. او را بشناسی. چگونگی میشود بین این دو جمع کرد؟ یعنی اگر کسی قطعی و قهری از رشد خارج شده معلوم است همه متفقند که این از رشد خارج شده یا بعد الفتنه است. آشکار است که این از رشد خارج شده باید این را تحلیل کنی و مورد آسیب شناسی قرار بدهی و بشناسی تا بدانید چه جوری از رشد خارج میشوند. این را بشناس تا بفهمی که رشد چیست.
اما در بحث وقت فتنه، در وقت ابتلاء که نمیدانی این طرف حق است یا آن طرف حق است؟ آنجا نمیتوانی افراد را ملاک قرار بدهی. در وقت ابتلاء افراد نمیتوانند برای ما مورد … قرار بگیرند. چون نمیدانیم آن طرف یک عده هستند و این طرف هم یک عده. میگوید در آن موقع إعرف الحق حق را بشناس تا تعریف أهله. در وقت فتنه در وقت ابتلاء. اما در وقتی که الآن وقت ابتلاء تو نیست، تو آزادی دشمن شناسی را باید آنچنان قوی کنی و خوب بشناسی مصداقها را آنقدر خوب بشناسی تا خود حقیقت رشد را از مصادیقش بشناسی. مصادیق قطعی که همه قبول دارند، همه میدانند متفق علیه است که اینها از رشد خارج شدهاند. مثلا الآن ما در تاریخ که نگاه میکنیم مثلا جریان یزید و مثلا امام حسین خیلی واضح است. اصلا برای ما واضح کامل است که چه کسی بر حق بوده؟ در تاریخ آشکار است. یا بعضی از مصادیق کاملا آشکار است. میشود اینها را تحلیل کرد که این را بشناسیم تا رشد را بشناسیم. اما در وقت فتنه در همان وقتی که فتنه احاطه کرده… این مسئله مهمی است. گاهی روایات را میبینیم، احساس میکنیم این دو تا با هم تنافی پیدا میکند. نه، هر کدام زمان خودش را دارد، هر کدام شرایط خودش را دارد
«یکی از حضار» نامفهوم 25 : 25
«استاد» حتی تعرف الذی ترکه یعنی کسی که رشد را ترک کرده. متن روایت امیرالمومنین، همین است.
«و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتی یقاتلوکم فیه» فيه نهى عن القتال عند المسجد الحرام حفظا لحرمته ما حفظوه: حفظ بکنند آنکه خدای تعالی را حفظ کرده یا آنها حفظ کردند. و الضمير في قوله: فيه راجع إلى المكان المدلول عليه بقوله عند المسجد: که خود مکان نیامده اما مسجد که آمده مکان از مسجد استفاده میشود دلالت تضمنی است.
فإن انتهوا فإن الله غفور رحيم: اگر اینها انتهوا اینها رعایت کردند و اینها در مسجد الحرام با شما آغاز قتال نکردند فان الله غفور رحیم. میفرماید: الانتهاء الامتناع و الكف: اگر اینها با شما نجنگیدند در آنجا و خودشان رعایت کردند. و المراد به الانتهاء عن مطلق القتال عند المسجد الحرام دون الانتهاء عن مطلق القتال: نمیگوید از جنگ دست برداشتند، بلکه از قتال در مسجدالحرام دست برداشتند یعنی ماه حرام رسید با شما سرجنگ دارند اما ماه حرام متوقف شدند، جنگ نکردند میگوید عیبی ندارد، شما هم فإن انتهوا فإن الله غفور رحيم خدای تعالی همین مقدار چه کار میکند همین مقدار مغفرتش شامل حال آنها میشود. یعنی نشان میدهد اینها خباثتشان نسبت به کسی که در ماه حرام می جنگد اشد است. پس خباثتها مراتب دارد با اینکه این هم خبیث است در مقابل اهل ایمان قد علم کرده اما خباثت کسی که هم حرمت مؤمن را، هم حرمت دین را میشکند، هم حرمت مسجد الحرام که اختصاص به دین فقط نداشت بلکه سابقین هم حرمتش را… یعنی مثل کسی میماند که یک موقع حرمت ایمان را میشکند یک کسی حرمت انسان را بشکند یک موقع حرمت عالم وجود… یعنی مراتب شدت و قساوت دیگر میگوید همین مقدار فإن انتهوا فإن الله غفور رحيم.
«یکی از حضار» نامفهوم 43 : 27
«استاد» غفور رحیم یعنی با فعل شما که شما کف آنها را که انجام دادید شما هم کف نگه دارید یعنی خدای سبحان همین غفور و رحیمش بر مؤمنین تجلی میکند منتها این غفور رحیم که بر مؤمن تجلی میکند آیا شامل حال مراتب است؟ چون ما یک بحث ایمان فطری داریم یک بحث ایمان… اگر یادتان باشد ﴿هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ٢﴾[9] عرض کردیم این هدی للمتقین یعنی کسی که تقوای فطری را رعایت کند، خدا برایش هدایت را مترتب میکند و الا اگر کسی که متقی باشد یعنی هدایت شده باشد به دین هدایت شده دیگر هدی للمتقین تحصیل حاصل میشود. هدی للمتقین یعنی چه؟ یعنی متقین که تقوای فطری را رعایت کردند، کتاب خدا برای آنها هدایت است. در اینجا هم اگر کسی… داریم بیان میکنیم اصلش این است که غفور رحیم شامل مؤمنین میشود که در مقابل امتناع آنها امتناع کردهاند خدا مورد مغفرت قرار میدهد. اما اگر کسی آمد استفاده بکند از اینجا که همین مقداری که یک حکم این گونه را رعایت کردند، این هم برای آنها میتواند یک غایت رحمت باشد، میتواند برای آنها همین مقدار نجات بدهد. البته میتواند نجات دهنده باشد. هر کسی هر مقداری رعایت بکند، حریم را در نظام الهی به همان مقدار مورد رحمت قرار گرفته یا نگرفته؟
«یکی از حضار» نامفهوم 07 : 29
«استاد» عرض کردم نیت الهی نباشد، چرا در ماه حرام نمیجنگد؟ چون احساس میکند بالاخره انبیاء گذشته این حرمت را قرار داده بودند. به دین اسلام هم کار ندارد. همین مقدار اثر دارد در وجودش. یعنی همان طور که عرض کردیم یک کسی که بخشنده است با اینکه بخشندگیاش را از نگاه دین نمیکند، اما پیغمبر میفرماید به او مهلت بدهید این بخشندگیاش به ما نزدیکش کرده. همین مقدار اثر هست یا نیست؟ یعنی یک خصلتی را رعایت میکند با کسی که این خصلت را رعایت نمیکند. این نزديکتر است به ما یا نیست؟ من عرض کردم یک بار به عمره رفتیم. این خاطره را برایتان گفتهام ولی اثرش را میخواهم بگویم آن وهابی خبیثی که روحانیشون اذیت میکرد خیلی اذیت کرد ما را یک هفته که در مدینه بودیم ولی روز آخر که داشتم میرفتم هر دفعه یک طوری ما را اذیت میکرد. چند بار هم میخواست تحویل شرطهها بدهد الحمدالله نشد. ما با لباس بودیم با همین آخوند شیعه بودن برای آنها خیلی آزاردهنده بود. بعد روز آخر من ایستاده بودم داشتم خداحافظی میکردم از بقیه. دیدم که یکی از بچههای شیعیان عمره بود یکی از بچههای شیعه که آنجا میگشت یک شکلات از جیبش درآورد داد به این. روحانی شکلات داد به این بچه. دیدم نه هنوز همین مقدار که میداند این بچه شیعه یک شکولات درآورد داد به او معلوم میشود که یک ذره دلش هنوز آنقدر قسی القلب تام نشده رفتم پیشش گفتم شیخنا من دارم میروم مکه و روز آخر هم این چند روزه اذیتتان کردیم. ما را ببخشید اگر از یک موقع هم حاجتی داری در آنجا بیت الله دعایی میخواهی من آنجا دارم میروم بیت الله این یک دفعه خیلی جا خورد چون بالاخره یک همچنین اذیت و آزاری کرده ما را هم میشناخت یعنی یک هفته با هم گلاویز بودیم، عبا میکشید، دست را میکشید، مفاتیح را از دست ما میگرفت یعنی خودش هم یک آدم چارواداری بود. اینطور نبود که مثلا با احترام برخورد عالمانه… با چارواداری با زور و با … ولی همین مقدار که دیدم یک شکلات به بچه داد. سرش رو انداخت پایین گفت آنجا میروید دعا کنید خدا ما را آدم کند. همین مقدار از یک آخوند شیعه. اینقدر با اینکه این خبیث از یک آخوند بگوید آنجا میروی دعا کن ما… این در وجود اینها خیلی است. برای یک آدم عادی شاید یک لفظ و تعارف اما از یک کسی آنگونه. من رفتم دعاش کردم و گفتم همین مقدار که به دلش افتاده هدایتش کن عیب ندارد هدایت میشود اگر جا دارد از جانب شما که هنوز بسته نشده هدایتش کنید. این اگر گاهی یک ذره فعلی از کسی صادر بشود، آدم دقیق باشد میفهمد که این فعلها یک منبعی دارند که هنوز در وجود کامل بسته نشده. هر چند که البته ﴿بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ﴾[10] درباره پیغمبر است که و بالمؤمنین رئوف رحیم که خصوصیت پیغمبر اکرم است یادمان رفت اول کلام میلاد پیغمبر اکرم و امام صادق علیه السلام را به دوستان تبریک بگوییم. ان شاء الله از برکت رحمت ولادت نبی گرامی اسلام که رحمة للعالمین است و مؤسس مذهب شیعه ولادتش ان شاءالله همه به احسن وجه بهرهمند بشویم. حالا وقتش نیست که راجع به این مسئله حرف بزنیم. واقعا خلاصه ایام نورانی و قابل رحمت است. اگر از دست بدهیم از دست دادهایم اوقات و مناسبتها. منازل سیر الی الله هستند. منازل سیر هستند هر کدام اثر ویژه دارند. ان شاء الله با صلوات و ارتباط و جذب صلوات از این ایام بهترین استفاده را بکنیم یک صلواتی بفرستیم.
«حضار» اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
«استاد» بعد ایشان میفرماید که فان انتهوا که در اینجا آمده میتواند بعضیها بگویند به مطلق میخورد. یعنی امتناع از قتال میتواند بخورد به همین شهر حرام و همین قتال در شهر حرام. میگوید چرا میزنی به قتال در شهر حرام؟ یک فان انتهوا بعدا میآید که ﴿فَلَا عُدۡوَٰنَ إِلَّا عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ١٩٣﴾ آن إنتهوا به اصل کلام میخورد که نزدیک است. لذا اقرب الجمل این میخورد… هر قیدی که میآید به اقرب جمل میخورد. این جمله قریبش همین قتال در شهر حرام است. لذا این فان انتهوا اول به او میخورد، آن وقت سبب آمده موضع مسبب قرار گرفته.
و في قوله تعالى: فان الله غفور رحيم، وضع السبب موضع المسبب: سبب چیست؟ ان الله غفور رحیم سبب است دیگر مسببش چیست؟ الله یغفر لهم یا یغفرهم. اگر بگوییم که فان انتهوا و الله یغفرهم درست بود مسببش بود. اما خدا سببش را آورده که فان الله غفور رحیم که سببیتش غفور و رحیم بودن خداست. مسبب چیست؟ غفران حق است. مغفرت حق نسبت به آنهاست. لذا اگر بگوییم که و المعنی. ظاهرا معنا که گفته دوباره تکرار کرده خود آیه را ظاهرا باید میفرمود: و المعنى فإن انتهوا فالله یغفرهم. اینظاهرا است در نسخه من ندیدم.
چون میفرماید: و المعنى فإن انتهوا فان الله غفور رحيم معنا نیست که خودش است نصش است همین جمله در آیه آمده. اما اگر بخواهیم مسبب را بیاوریم و نشان دهیم که سبب جایش آمده باید بگوییم فان انتهوا فالله یغفرهم خدا آنها را بیامرزد. که غفور رحیم علت است و یغفرهم معلول است. مغفرت آنها.
قوله تعالى: و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه و يكون الدين لله[11]، تحديد لامد القتال: که تا کجا و چه زمانی باید جنگید؟ تا چه زمانی قتال ادامه دارد؟ میفرماید تا اینکه فتنه برداشته شود. فتنه برداشته شود یعنی دیگر آنها هیچ قدرتی برای اینکه جلوی دین توحید و گسترش توحید را بگیرند نداشته باشند تا آنجا. که در واقع شوند محاق واقع بشوند. دیگر هیچ قدرتی… حتی محاقی که قدرتمندانه و فعال بخواهند در صحنه باشند نداشته باشند. این غایتی است که وظیفه ما هم هست. یعنی از ابتدا مشرکین و کافرین با ما جنگیدند چون جنگیدند ممکن است نسل قبلی با ما جنگیده باشند، اما آیا مجوز میشود که چون نسل قبلی بوده ما نبودیم آن زمان الان نمیتوانیم قاتلوا شامل حال ما نمیشود یا میشود؟ ممکن است مشرکین در نسل قبل با ما فقط جنگیده باشند و امروز با ما نجنگیده باشد. آیا این مجوز میشود که امروز اگر ما قدرت پیدا کردیم با اینکه یک نسل گذشته و آنها با آن نسل ما جنگیده بودند آیا مجوز میشود که امروز ما با آنها بجنگیم یا نه؟
«یکی از حضار» نامفهوم 36
«استاد» یعنی اگر مشرکین این کار را کرده باشند و الآن هم در صدد باشند ولی حالا به هر دلیلی الآن انجام ندهند، مجوز قتال ما با آنها مهیا است. دفاعی هم هست. این هم بحثی هست. فکر نکنید فقط باید با خود ما جنگیده باشند چون فرد که ملاک نیست در اینجا. چه چیزی ملاک است؟ یک فرهنگ یک جامعه، یک نگاه، یک مکتب یک مذهب. این ملاک است. ما حیاتمان را در آن حیات روحی میبینیم آن روح که زمان ندارد مکان ندارد.
«یکی از حضار» نامفهوم 44 : 36
«استاد» بله آن بحث دیگری است بفعل آبائهم که داریم بله ولی آن به فرمایش شما میتواند مؤید باشد
«یکی از حضار» نامفهوم 37
«استاد» غیر علنی یعنی ما قدرت آشکار نداریم. منتها یواشکی انجام میدهیم. باید حد و حدودش معنا بشود یعنی آیا ترور؟ ترور خلاصه بحثی است آیا مثلا همین انتحاریها. اینها بحث دارد که چطوری میشود؟
تحديد لامد القتال كما مر ذكره، و الفتنة في لسان هذه الآيات هو الشرك: یعنی آنها با فتنه میخواستند مؤمنین را به شرک برگردانند. فتنه یعنی اینها را از توحید باز بدارند و حکم خودشان را حاکم کنند. آمریکا میگوید که هر کسی بر آن تمدنی که ما قرار داریم نباشد، دشمن ماست و باید از بین برود و ما حق داریم که دخالت بکنیم. این اعلان جنگ عمومی است که میگوید چهل جنگ را با کشورهای اسلامی در طول این پنجاه شصت سال اخیر چند سال گفتهاند؟ چهل جنگ با کشورهای اسلامی کرده. به جرم اینکه با فرهنگ ما تطابق ندارید. این اعلام جنگ عمومی و مجوز برای قتال با او محقق است. هرگاه ما قدرت پیدا بکنیم چون الآن بر همان سیرهاش است، هر گاه ما قدرت پیدا کنیم بعدا نگویید در اینها جنگ طلباند ما داریم آیه قرآن می گوییم و کاری نداریم. ما دفاع طلبیم. گاهی آنقدر طبعها و طبیعتها به سمت این رخوت سستی بی حرکتی میرود که آدم به هر ظلمی به هر تحقیر و ذلتی حاضر میشود لبخند بزند فقط. یعنی او تندی بکند لبخندی که لابد منظورش این نبود.
«یکی از حضار» نامفهوم 39
«استاد» یعنی به یک جا برسد که آدم فکر کند که این لبخند لبخند ﴿رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ﴾[12] است ﴿وَٱغۡلُظۡ عَلَيۡهِمۡ﴾[13] در مقابل آنها. او تکبر میکند تو لبخند میزنی؟ میخواهی جذبش بکنی مسلمانش کنی آنجا؟ او رهبر عناد است. او جزو امام معاندین هستند با مردم جاهل اگر رفتار عطوفت آمیز داشتی جذبش کردی عیب ندارد اما میآییم میان مردم خودمان یک چیزی بگوییم اصلا کانه اینها را داغ کردهایم. این علامت چیست؟ کاملا رحماء بینهم اشداء علی الکفار رعایت شده. و اغلظ علیهم کاملا رعایت شده. خب این نشانه چیست؟ ببینید در روایات دیگر من نگویم دیگه روایت هم گاهی نمیشود. روایت میگوید این علامت چیست؟ علامت نفاق است. اگر کسی را دیدید با مؤمنین تحملش کم است حتی مومنی… اما به دشمنان که میرسد خیلی اهل مدارا است. این علامت نفاق است. اگر کسی اینطوری است بترسد خودمان هم باید بترسیم. حواستان باشد شرح صدر با مؤمنین خیلی عظیم است.
بعد میفرماید: كما كان يفعله و يكره عليه المشركون بمكة: این کار را مشرکین انجام میدادند و اکراه میکردند بر این. مشرکان به مکه مسلمانها را. برای مسلمانها که دست بردارند از دین توحید و به بتپرستی روی بیاورند. و يدل عليه قوله تعالى: و يكون الدين لله: و الآية نظيرة لقوله تعالى: و قاتلوهم حتى لا تكون فتنة: این هم آیه دیگری است که نظیر این است. و ان تولوا اگر اینها پشت کردند قاتلوا حتی لا تکون. فان تولوا فاعلموا اگر اینها دست از جنگ برنداشتند پشت کردند یعنی نه به جنگ پشت کردند، یعنی به این رأی شما که فتنه نباید باشد پشت کردند فاعلموا ان الله موليكم نعم المولى و نعم النصير.[14] شما میتوانید بجنگید با آنها و خدا مولی و نصیر شما هم هست. یعنی اگر اینها پشت کردند به شما به این عنوان که در مقابل شما ایستادند، پشت کردن به معنای ایستادن در مقابل شماست، در مقابل شما ایستادند اینها فاعلموا یعنی اذن جهاد داد فاعلموا ان الله حجت بر شما تمام شده ان الله موليكم نعم المولى و نعم النصير یعنی اذن نصرت الهی و اذن قتال با آنهاست.
ببینید بیان چقدر زیباست و في الآية دلالة على وجوب الدعوة قبل القتال یعنی اول آنها را دعوت کنید. کی پشت میکنند؟ به چه پشت میکنند؟ به آن دعوت شما که شما دعوتشان میکنید که دست بردارند از فتنه و رو بیاورند و ان تولوا به آن دعوت فاعلموا ان الله مولکم. یعنی دعوتشان کردید حجت تمام شد. فإن قبلت فلا قتال و ان ردت فلا ولاية الا لله و نعم المولى و نعم النصير: اگر رد شد. ردت یعنی آن دعوت رد شد فلا ولاية الا لله و نعم المولى و نعم النصير. ينصر عباده المؤمنين، و من المعلوم أن القتال إنما هو ليكون الدين لله: پس اینجا دارد اذن به جهاد میدهد. و لا معنى لقتال هذا شأنه و غايته إلا عن دعوة اگر قتال برای استقرار دین خداست حتما باید در آن دعوت باشد. سرتاسر این قتال دعوت است. منتها یک مقداریش دعوت ظاهری و با کلام است با دعوت است بقیهاش هم توهدر حین عمل دعوت رفتاری است. با اینکه جنگ است که دیروز عرض کردم در قتال رحمت آشکارتر از همه جا است. قتال و جهادی که در اسلام است. رحمت و رأفت اسلامی از همه جا در آن آشکارتر است. با اینکه اوج شدت بر کفار و مشرکین است. لقتال هذا شأنه وغايته إلا عن دعوة إلى الدين الحق و هو الدين الذى يستقر على التوحيد: بعد ایشان میفرماید که این نسخ نشده چون نسخ آن آیه که گفتند که ﴿حَتَّىٰ يُعۡطُواْ ٱلۡجِزۡيَةَ عَن يَدٖ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ٢٩﴾[15] میگوید این آیه در مورد اهل کتاب است که اینها اقلش این است که این مقدار خدا را قبول کردهاند. لذا اینکه در اینجا میفرماید که قاتلوا المشرکین قتال بکنید، این مطلق است، سرجایش محفوظ است. با چه کسی حتی لا تکون فتنة. فتنه یعنی چه؟ یعنی اصل دین خدا را قبول کنند. اصل خدا را قبول کنند. لا تکون فتنة یعنی دست از شرک بردارند. پس این نسخ نشده به آیه اهل کتاب چون اهل کتاب همین مقدار را اقلا قبول کرده بودند. اگر اعلان جهاد عمومی علیه اهل کتاب نیست ولی علیه مشرکین هست در آنجا، او در حقیقت با این تخصیص و نسخ نشده بلکه او سر جایش هست. او برای این است که به خدا ایمان بیاورند. اهل کتاب این مرتبه را آوردهاند. بله، اگر با آنها جنگی صورت میگرفت. در اقامه اخلاص در دین است.
«یکی از حضار» اهل کتاب به این معنا مشرک نیستند؟
«استاد» عرض کردم که همین ظاهر مثل منافقین خودمان میمانند. به همین مقدار که اینها اظهار ظاهری دین هم میکنند، حتی در آن آیه شریفه داشت با اینکه اینها اظهار ظاهری میکنند مشهور شده..
«یکی از حضار» جاهایی که اطلاق مشرک بر آنها شده به معنای اخلاص در دین است؟
«استاد» بله دیگر. یعنی آن مراتبش مثل اینکه به مؤمن اطلاق شرک میشود یا نمیشود میگوییم ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ١٠٦﴾[16]. شرک به معنای عام میشود اما شرک به معنای خاص آن کسی است که اصل خدا را قبول ندارد
«یکی از حضار» نامفهوم 45
«استاد» عیبی ندارد این یک وجه دیگری است. یک موقع نگاه به دین میکنیم که میگوییم اینها توحید را اجمالا قبول دارند. جنگ اول برای چی هست؟ قبول توحید است اما در بین حقیقت کسانی که دارند با ما میجنگند شاید یهود اشد. منتها بین کسانی که میجنگند اشد نسبی است. مثلا بین یهود و نصارا، یهود اشد است. لذا بلافاصله دنبالش میفرماید: یعنی اهل کتاب و مسیحیان مودت و رحمت دارند اما آنها اشد هستند یعنی بین اهل کتاب آنها اشد هستند. ممکن است در اینجا نسبت بین اهل کتاب باشد.
«یکی از حضار» نامفهوم 54 : 45
«استاد» حالا عرض کردم منافات ندارد. ما یک موقع نسبت به مذهبشان نگاه میکنیم یک موقع نسبت به افرادشان.
«یکی از حضار» فتنه آنها اشد از فتنه مشرکین است
«استاد» عرض کردم اشکالی ندارد. ممکن است یک مسلمان کاری بکند که اشد از یهود هم باشد. الآن فتنهای که در اسلام ایجاد شده در انحراف مبدئیتش آیا آنها را اشد از یهود میدانید یا نمیدانید؟ ﴿فَبُهِتَ ٱلَّذِي كَفَرَ﴾[17]. اینجا اگر بگویم نه میریزند سرم و میکشند. بهتر است بگویم بله.
«یکی از حضار» نامفهوم 32 : 46
«استاد» مرحبا بناصرنا ما فبهت الذی کفر را محقق کردیم… بناء على أن دينهم لله سبحانه و تعالى این دین ظاهری بود و ذلك أن الآية أعني قوله تعالى: و قاتلوهم حتى لا تكون فتنة خاصة بالمشركين غير شاملة لاهل الكتاب فالمراد بكون الدين لله سبحانه و تعالى هو أن لا يعبد الاصنام و يقر بالتوحيد: باید اقرار به توحید شده باشد همین مقدار. که اقرار به توحید شده باشد این کفایت میکند در اینکه شرک اطلاق نشود و یکون الدین لله به اینها مخاطب نباشد. و أهل الكتاب مقرون به و إن كان ذلك كفرا منهم بالله بحسب الحقيقة كما قال تعالى: إنهم لا يؤمنون بالله و اليوم الآخر و لا يحرمون ما حرم الله و رسوله و لا يدينون دين الحق، لكن الاسلام قنع منهم بمجرد التوحيد: همین مقدار از اینها ظاهر توحید را هم پذیرفته چنانچه نسبت به منافقین ظاهر اسلام را پذیرفت. خونشان محقون بود. نسبت به اصل اعتقاد به خدا هم از اینها ظاهر قبول را پسندید. مشرک اطلاق اینها نمیکند مشرک خاص را. و إنما أمر بقتالهم حتى يعطوا الجزية: اینها حکمشان متفاوت است. قتال با اینها حتی یعطوا الجزیة است. اما در مشرکین حتی یعطوا الجزیة نیست آنها قتال است حتی لا تکون فتنة. و إنما أمر بقتالهم حتى يعطوا الجزية لاعلاء كلمة الحق على كلمتهم و إظهار الاسلام على الدين كله.[18]
و السلام علیکم و رحمة الله
[8] . إرشاد القلوب ، ج۲، ص۲۹۶، روضة الواعظین ، ج۱، ص۳۱، بحار الأنوار ، ج۴۰، ص۱۲۵، الطرائف ، ج۱، ص۱۳۶
[13] . [التوبة: 73] ، [التحريم: 9]
[18]. الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج2، ص61-63.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 326” دیدگاه میگذارید;