سلام علیکم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

خوب در محضر آیه ۲۶۱ از سوره بقره هستیم که این دسته از آیات آیات انفاق است. ما قبلاً در آیه ۲۴۵ و آیه ۲۵۴، قبلا بحث انفاق را داشتیم و آیات مربوط به انفاق در آنجا قبلا وارد شده بود و این دنباله اتصال به آنجاست، وسط آن آیاتی که آمده بود بعضی می‌گویند این جمله معترضه است که وقتی آیات ۲۴۵ بعد از جریان طلاق و آن جریاناتی که پیش آمد، آیه ۲۴۵ می‌فرماید که مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[1] که بعد از جریان جهاد، جهاد در حقیقت جانی و مالی بود این آیه ۲۴۵ آمد و بعد آیه ۲۵۴ که بعد از جریان طالوت و جالوت آمد که می‌فرماید يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ.[2] بعد چند تا واقعه ای که در آیه آیة الکرسی و آن سه آیه ای که مربوط به حیات است که بعد از آیت الکرسی بود را آوردند که این‌ها آن جنبه معاد را داشت که در این آیه شریفه فرموده بود مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ که معاد است، آن چند آیه مربوط به آن جریان بود، تاکید جریان معاد بود، تناسب آیات را داریم عرض می‌کنیم، بعد از اینکه آن چند آیه خودشان در عین اینکه فی نفسه نکات عظیمی را در خودشان داشتند اما بیان آن در حقیقت یومی بودند که لا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ ولا شفاعة، بعد بیان کردند دوباره حالا بعد از آن بیان وارد شدند به ادامه بحث انفاق که آیه ۲۶۱ است که بسم الله الرحمن الرحیم مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.[3] که در این آیه شریفه که آغاز می‌شود با ۱۳ آیه بعد از آن، این‌ها مستقیماً همه در رابطه با انفاق است.

یک بحث کلی ما در رابطه با انفاق ان شاء الله داشته باشیم، بعد ان شاء الله جزئیات بحث آیه را در محضر آن هستیم.

در نظر بگیرید که ببینید که بحث انفاق را از چند منظر می‌شود این را بررسی کرد و باید دقت کرد، یکی از آن بحث‌ ها این است که مرحوم علامه می‌فرماید که این از آن عظیم‌ ترین در حقیقت ارکانی است که اسلام به آن پرداخته است، ببینید هر کجا که بحث اقیمو الصلاة می‌آورد بلافاصله عمدتاً دنبال آن چه می‌آورد؟ و اتو الزکاة می‌آورد، یعنی جریان زکات و دادن مال و نظام انفاق که عام است، همه خمس و زکات و صدقات و همه کفارات و همه در حقیقت نذور و وقف را شامل می‌شود، به عنوان یکی از نکات اساسی، به چه عنوانی، این نکته اساسی چه چیزی را می‌خواهد بیان کند که قسمتی از این حقوق واجب است، قسمتی از این حقوق هم مستحب است. ما از چند منظر می‌شود به این نگاه کنیم، یکی بحث اجتماعی است که خیلی مهم است، بحث اجتماعی مسئله که خیلی مهم است، در بحث اجتماعی مسئله واقعاً یک بحث عظیمی است که امروز ابتلا به آن بیشتر دیده می‌شود، با تحلیل ‌های جامعه شناسی امروزه این مسئله را بهتر می‌شود درک کرد، ببینید جامعه ای قوام پیدا می‌کند که قشر متوسط در آن جامعه چه باشد؟ پررنگ باشد و دو طرف قشر متوسط که یکی قشر توانگر است و مرفه است و یک قسمت قشر فقیر است به طوری باشند که یک دفعه در این جامعه از فقر به غنا منتقل نشود رابطه، اگر در یک جامعه ‌ای فقیر دیده بشود و غنی، یعنی قشر متوسط در آن جامعه دیده نشود، هر چقدر قشر متوسط در جامعه ‌ای دیده نشود باعث می‌شود که دو قطبی شدن جامعه را به دنبال داشته باشد، دو قطبی شدن جامعه اضمحلال آن جامعه را به دنبال دارد، یعنی دیگر نه فقیر در جای خودش باقی می‌ماند نه غنی، آن جامعه متلاشی می‌شود، به سمت واپاشی می‌رود، الان ببینید نزدیک این مسئله در غرب دارد اتفاق می‌افتد که دارد هی جرقه‌ های آن زده می‌شود چون که فاصله دو قشر زیاد شده است، قشر مرفه و در حقیقت قشر مستضعف، فاصله آنها خیلی زیاد شده است و قشر متوسط دارد هی ضعیف می‌شود، هرچه کمرنگ ‌تر باشد احساس در حقیقت فقدان در قشر ضعیف شدیدتر می‌شود، مانور تجمل در قشر قوی بیشتر می‌شود، یعنی قشر قوی مانور تجمل آنها بیشتر می‌شود، قشر ضعیف احساس فقدان آنها بیشتر می‌شود، وقتی که این دوتا شدت پیدا کرد این جامعه و به واپاشی می‌رسد، نزدیک واپاشی می‌شود لذا هر چقدر در نظام سرمایه داری در هر کشوری جلوتر می‌رود، این بحث مارکسیسم نیست که بخواهیم بگوییم یک تحلیل مارکسیستی هست که بالاخره نامفهوم 06:04 در مقابل خودش ضد خودش را می‌پروراند و بعد نامفهوم 06:09 بعد دوباره برمی‌گردد به آن فئودال اولیه که آن کمون اولیه که بر گردد به کمون اولیه، این بحث اینجوری نیست، آنها هم بالاخره نگاه کردند و یک سری نظام ‌های اجتماعی را تحلیل کردند اما این سنت ‌های الهی است، لذا بحث قشر متوسط در جامعه هرگاه رو به ضعف برود و ضعیف بشود و در محاق برود و دو قشر فقیر و ضعیف در قبال هم قرار بگیرند این جامعه سرعت واپاشی ‌اش بیشتر می‌شود، هر چقدر قشر متوسط در جامعه پررنگ ‌تر باشد آن موقع فاصله بین قشر ضعیف و قوی چه می‌شود؟ کمتر دیده می‌شود، گاهی هستند، فاصله خودشان را هم اگر بخواهند حساب کنند ممکن است خیلی زیاد باشد اما چون آنچه که قالب است و مرئی است و مشهود است قشر متوسط است احساس فقدان اینجوری نیست، این از طرفی، از طرف دیگری در اسلام مانور تجمل حرام است، یعنی نه فقط مانور تجمل بد است بلکه مانور تجمل حرام است، یعنی حق ندارد آن شخصی که ثروتمند است هر جوری که می‌خواهد خودش را بروز بدهد و جلوه بدهد، آن چیزی که امروز دارد دیده می‌شود که یعنی نمادهای تجملگرایی چه می‌شود؟ جلوه‌گری می‌خواهد بکند، یعنی ثروتمند دو لذت دارد، یک لذت آن این است که از مالی که دارد بهره‌مند می‌شود، لذت بالاتر وهمی آن این است که آن وهمی است اما برای آن بالاتر است به خصوص برای اقشار جوان آنها این شدیدتر است، البته در سالمندان آنها هم به نحو دیگری هست که مانور تجمل بدهد، دارایی خودش را به رخ بکشد، که تکاثر فی الاموال و الاولاد، که نشان بدهد که دارم، نشان دادن دارایی خودش یک لذتی است، حالا این نشان دادن دارایی بهره‌مندی نیست اما جلوه‌گری است، بهره‌مندی آن است که می‌خورد، آن است که می‌پوشد، آن است که در آن زندگی می‌کند، درست است، اما آن شخصی که جلوه می‌خواهد بدهد، یعنی ظاهری که می‌خواهد متراعی بکند، دیده بشود در چشم دیگران او بهره‌مندی نیست ولیکن لذت آور است برای او، این قسمت دوم با قسمت اول را باید تفکیک کرد، اسلام در قسمت اول نیامده است مطلقا جلویش را بگیرد، نه، برای آن یک حدودی گذاشته است، یک مسائلی را گذاشته است، یک قوانینی را گذاشته است اما این دومی که عنوان آن با اسراف و با تبذیر و با ریخت و پاش با در حقیقت یک عنوان ‌های اینجوری جلوه می‌کند، این نگاه که قشر متوسط… آن وقت امیر مومنان علیه السلام هم یک خطبه‌ای دارند در اینجا که ان شاء الله علامه آورده است، عرض خواهیم کرد که آن موقع حضرت این را فرموده‌اند، بعد حالا ببینید از آن موقع تا حالا یعنی در دوره بین پیغمبر اکرم تا وقتی امیرالمومنین خلیفه شده است امیرالمومنین می‌فرماید که جامعه اینجوری شده است، یعنی جامعه آن موقع را می‌فرمایند که اینجوری شده است، حالا ببینید از آن موقع تا حالا چه خبر شده است، چقدر خلاصه تفاوت کرده است که حالا خطبه هم خیلی خطبه زیبایی است. پس نگاه به این است، این در جریان اجتماعی.

یکی از حضار: مانور تجمل که کسی بخواهد یا نخواهد دیده می‌شود.

استاد: مانور تجمل ببینید غیر از آن است که آدم دارد بهره‌مند می‌شود فقط، بهره‌مند شدن در آن تجمل هست اما مانور تجمل اصلاً دیده شدن در آن مطرح است، یعنی می‌خواهد دیده بشود، یک موقع است یک کسی می‌خواهد خانه‌اش را خوب بسازد و مرفه زندگی بکند، یک موقع می‌خواهد که دیده بشود، آن شخصی که می‌خواهد دیده بشود بیرون خانه را حتی بهتر از درون آن می‌سازد، چون بیرون آنرا که در آن زندگی نمی‌کند اما بیرون آن را می‌خواهد دیگران ببینند، اگر یادتان باشد در قوم هود و صالح اینگونه بود، بیرون خانه‌های آنها چه بود؟ می‌خواستند هرچه ستون خانه آنها بلندتر بود، هرچه در بلندای بیشتری بود گنبدهای بلند می‌زدند روی آن، روی خانه‌های خود گنبد می‌زدند که آنجا بلندتر از بقیه باشد، که هر کسی که وارد این کوچه می‌شود تا وارد کوچه می‌شود چشم او در حقیقت به این چه بیفتد؟ در همه خانه‌ها به خانه این شخص بیفتد، این مانور تجمل است، این فقط بهره‌مندی نیست، بهره‌مند این است که جوری بسازد که بتواند استفاده کند اما منور تجمل آن است که جوری بسازد که دیده بشود، این دو کاملاً در اهداف با یکدیگر مختلف هستند هر چند که ممکن است بعضی از چیزهای آنها همپوشانی داشته باشد، پس دو نگاه است.

یکی از حضار: عنوان فقهی آن همان لباس شهرت و…

استاد: لباس شهرت نه اما تجمل گرایی، اسراف، تجمل گرایی که… حالا بعد می‌آوریم یک قدری جلوتر برود مرحوم علامه هم بیان می‌کند که عنوان‌هایی که به این ممکن است مرتبط بشود.

این نگاه به جریان اجتماعی نتایج عظیمی دارد، لذا اسلام برای اینکه جلوی این مسئله را بگیرد و بتواند قشر متوسط را تقویت بکند انفاق را در دستور کار خود قرار داده است که انفاق کار آن این است که قشر در حقیقت مرفه یا متوسط، فقط به مرفه نیست، قشر مرفه یا متوسط قسمتی را وجوباً و قسمتی را در حقیقت ندبا و استحباباً به انحاء و عناوین مختلفی، به عناوین مختلفی، چون هم وجوبی آن عناوین مختلفی دارد و هم استحبابی آن عناوین مختلفی دارد، از خمس و زکات گرفته تا کفارات و نذرها و این‌ها که واجب هستند در حقیقت به اصطلاح، فدیه و هر چیزی که… انواع واجباتی که قرار می‌گیرند تا به مستحباتی که صدقه و انفاقات و در حقیقت آنهایی که مستحب است، این بیاید قشر فقیر را از آن حالت فقر خارج می‌کند تا حدی، نه که فقیر نباشد از فقر خارج می‌کند تا حدی، و قشر مرفه را نزدیک می‌کند به قشر متوسط، قشر فقیر را نزدیک می‌کند به قشر متوسط، قشر مرفه را نزدیک می‌کند به قشر متوسط، قشر متوسط دو طرف پیدا می‌کند، آن وقت این اثرش این می‌شود که وحدت اجتماعی قوی‌تر می‌شود، هر چقدر فاصله بین این دو، دو طرف کار بیشتر بشود وحدت اجتماعی خدشه‌ دار تر می‌شود، اگر وحدت اجتماعی خدشه‌ دار‌ تر شد جامعه به واپاشی نزدیک می‌شود مثل دو قطبی می‌ماند که دیگر دارند از  یکدیگر جدا می‌شوند و کاملاً به واپاشی کشیده می‌شود، اسلام یکی از… ببینید اگر اهداف مسئله روشن باشد آن وقت انسان می‌داند که چطور برنامه ‌ریزی کند برای این کار، مصرف را چطور قرار بدهد مطابق آن دستوری که آمده است، خود برنامه گرفتن را، تبلیغ را، چگونه در این مسئله قرار دهد. این در نگاه اجتماعی که حالا مرحوم علامه مفصل این را بیان می‌کنند، این خلاصه این چیزی بود که ایشان بیان می‌کردند، البته یک نگاه فردی هم داریم ما، در نگاه فردی دقت کنید یک بحث مهمی است اصلا، این بحث از مباحث کلیدی کار تشکیلاتی است که آیا اسلام در نگاه تشکیلاتی و کار تشکیلاتی نگاه او به تحقق کار است از تشکیلات، یا نگاه به نیروسازی در تشکیلات است؟ تفاوت این دو چه می‌شود؟ تفاوت آنها این می‌شود که اگر یک موقع یک دستوری را می‌دهد در اسلام اساس این است که آن کار شکل بگیرد؟ اگر که کار مقصور باشد هرچند که نیروها در حقیقت در این مسئله وسیله هستند، به هر مقداری که شد و به هر جوری که شد و توانستیم استفاده کنیم، نه راه غیر شرعی ولی این وسیله است برای ما، می‌خواهیم یک مراسمی برگزار کنیم، قصد این است که این مراسم برگزار شود، فرض مسئله است دیگر، درست است، این مراسم…. بحث بر این است که این مراسم انجام شود و خوب، هرجور که توانستید این را خوب انجام بدهید، یا نه بحث سر این است که نیروسازی بشود؟ اگر بحث سر این بود که نیروسازی بشود و مراسم هم در سایه این نیروسازی شکل بگیرد، نه که مراسم را نظر نداریم، تک نگاهی نیستیم اما می‌خواهیم بگوییم مقصود اولی کدام است و مقصود تبعی کدام است، اگر مقصود اولی نیروسازی بود مقصود تبعی می‌شود مراسم، ببینید مثلاً در آیه قرآن می‌فرماید که ﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمِيزَانَ لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِ﴾[4] یعنی چه؟

یکی از حضار: تا مردم نامفهوم 14:25.

استاد: می‌خواهیم نیروسازی بکنیم تا که مردم بشوند قائم به قسط، نمی‌خواهیم که اقامه قسط بکنیم،  لیقیمو القسط نیست، دقت می‌کنید، اگر لیقیمو القسط بود یعنی ما قسط را می‌خواهیم ایجاد بکنیم، این عام بود، ممکن است در قالب لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ شکل بگیرد، ممکن است که نه، قسط شکل بگیرد، مردم هم تمرینی بر این نکردند، شرکت کردند اما ساختن… اما وقتی می‌فرماید که کار انبیا این است که لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ تا مردم را نیروسازی کنند که مردم قائم به قسط شوند، ببینید این خیلی متفاوت می‌شود، یا مثلاً ببینید در ایاتی که آمده است همین جا مثلا می‌فرماید که مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ، كَمَثَلِ حَبَّةٍ تمثیل مربوط به چه چیزی است؟ آیا مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ مال آنها که انفاق کرده‌اند كَمَثَلِ حَبَّةٍ یا خود آنها كَمَثَلِ حَبَّةٍ؟ خود آنها كَمَثَلِ حَبَّةٍ، اگر می‌فرمود مال آنها كَمَثَلِ حَبَّةٍ، یعنی اساس این بود که این مال رشد کرده است، اما بحث در این نیست که مال رشد بکند، بحث در این است که مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ، آن من ینفق كَمَثَلِ حَبَّةٍ، من ینفق وقتی شد كَمَثَلِ حَبَّةٍ او دارد در حقیقت أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ، او رشد می‌کند، جان رشد می‌کند نه اینکه آن بیرون یک چیزی رشد کرده باشد، ببینید چقدر متفاوت می‌شود، این مسئله در قرآن الی ما شاء الله اشباع شده است ولی کم به آن توجه شده است، دقت می‌کنید، کم به آن توجه شده است، یا اگر می‌فرماید که من جاء بالحسنة یعنی حسنه را بیاورد، یعنی چه کسی مهم است؟ آن شخص نه حسنه، یعنی حسنه فرع کسی است که حسنه را می‌آورد، ﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ…﴾[5] ، ببینید اگر آیاتی را که آمده است با نگاه تحلیل بکنیم، آن موقع می‌بینیم که اساس در قرآن این است که اصالت با چه چیزی است؟ اصالت با فرد است، اما کدام فرد است؟ حالا این بحث دوم آن است، آن فردی که مقابل اجتماع است؟ نه، ندارد این فرد را جوری بار می‌آورد که این فرد شامل اجتماع است، پس نه آن فرد محوری می‌شود که دیگران می‌گویند که باعث بشود که این فرد برود در یک محاقی، خلوتی، تنهایی، دور از اجتماع، نه آن اجتماعی می‌شود که فردیت زیر بار آن اجتماع له شده است و اصلاً توجهی به آن نیست، بلکه اصالت در نگاه الهی با فرد است و محور فرد است، ساخته شدن فرد است اما نه آن فردی که در مقابل جمع است بلکه فردی که توسعه پیدا می‌کند، این فرد توسعه پیدا کرده شامل اجتماع می‌شود، شامل جمع می‌شود، لذا خود انفاق از آن حقایقی است که فرد را توسعه می‌دهد، یعنی در نگاه اول این است که قاعده فطری است، مرحوم علامه هم بارها این را فرمودند، قاعده فطره این است که انسان وقتی که می‌خواهد یک چیزی را بدهد در مقابل آن فطرت حکم می‌کند که اگر چیزی می‌دهی یک چیزی در مقابل آن باید به تو برسد، که اقلاً مساوی باشد، یا بیشتر باشد یا مساوی، اینجا حکم می‌کند که این اعطاء صورت بگیرد، امکان ندارد که انسان جایی اقدام بکند به اعطای چیزی از آن چیزی که دارد را، در قبال آن چیزی نخواهد، حالا شبهه نکنید که ﴿وَيُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ…﴾[6] نه آن هم در جریان همین مسئله… لذا جواد که در روایات آمده است و معنا کرده‌اند، جواد یعنی کسی که جود می‌کند لا لعوض و لا لغرض فقط خدا است، در اشارات هم ببینید خیلی زیبا، می‌فرماید جواد فقط چه کسی است؟ که اعطاء لا لعوض و لا لغرض ،نه عوض می‌خواهد نه غرض دارد، آن فقط خدای سبحان است که جود او در حقیقت… من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم، که آن هدف خلقت به خدا برنمی‌گردد.

یکی از حضار: هدف هم ندارد؟

استاد: نه، غرضی که در حقیقت به این غرض، غرضی که به این معنا که از این غرض برای او نفعی ایجاد بشود ندارد، این لا لعوض و لا لغرض که یرجع الیه، دقت می‌کنید آن غرض فعل است نه غرض فاعل، اگر غرض فاعل می‌شد باید برگردد به خودش، این غرض فعل است، غرض فعل در حقیقت غیر از غرض فاعل است، لا لعوض که یرجع الی الفاعل و لا لغرض که یرجع الی الفاعل، بلکه آن غرض غرض خلق است که البته عالم عبث نیست، اما عبث نبودن دلیل بر غرض خالق نیست، بلکه غرض فعل است که خلق است. خوب این نگاه که داشتم این را عرض می‌کردم که حرف دور نشود از بحث، وقتی که انفاق می‌خواهد اینجا مطرح بشود خب باید در این قاعده فطری بگنجد، که انسان اگر چیزی می‌دهد باید در قبال آن یا مساوی آن را بگیرد، یا اعظم از این را و بیشتر از این را بگیرد تا این قاعده از جهت نظام فطری قابل انجام باشد در وجود، درست است این قاعده فطریه است در وجود انسان و خدا قرار داده است و این را هم باید اینجا دیده باشد، وقتی که انسان در نظام فردی، در نگاه اول می‌خواهد خرج بکند، اعطا را نسبت به غیر می‌بیند، این یک مرحله از بیان است که اعطا را نسبت به چه چیزی می‌بیند؟ به غیر می‌بیند، من دارم میدهم به فقیر، ﴿مَّن ذَا ٱلَّذِي يُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا﴾ که قرض می‌دهد به دیگری و این قرض دادن به دیگری را خدای سبحان می‌گوید که من مضاعف می‌کنم او را، فیضاعفه، اما در نگاه دوم که حالا این‌ آیه هم خودش شاهد است بلکه نگاه سوم این است که وجود انسان توسعه پیدا می‌کند، وقت وجود انسان توسعه پیدا کرد دیگری را چه می‌بیند؟ خودش می‌بیند، آیا انفاق انسان نسبت به خودش معنا می‌دهد؟ وقتی پولی را برای خودش خرج می‌کند انفاق کرده است تا در قبال آن عوض بخواهد؟ نه نیاز او بوده است، صرف نیاز خود کرده است، رفع نیاز او خودش عوض است، دیگر غیر نیست در اینجا که داده باشد به دیگری تو بخواهد از او چه بگیرد؟ بخواهد عوض بگیرد. نگاه الهی بر این است که توسعه دید می‌خواهد در این شخص ایجاد بکند، لذا از ابتدا در مرتبه غیر را دارد نشان می‌دهد، برای او عوض قرار می‌دهد که اگر تو این کار را کردی مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ، به دیگری دادی چه کار کردی تو؟ این در حقیقت خدا مضاعف می‌کند برای تو، درست است، اما… آن وقت تازه همین جا هم علائم قرار می‌دهد از اول، دیگری را دارد جوری مطرح می‌کند که چه باشد؟ کشش مراتب بعدی را داشته باشد، مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ، کجا؟ فِي سَبِيلِ اللَّه، بعد در آیه بعدی، دو سه آیه بعد هم می‌فرماید ابتغاء مرضات الله، یعنی یک مرتبه بالاتر، به جایی می‌رسد که… یا در این آیه من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا، قرض می‌دهد برای چه کسی؟ آیه ۲۴۵، به خود خدا قرض می‌دهد، یعنی وقتی که در مرتبه اول به غیر می‌دهد، در قبال آن عوض هم قرار داده شده است، در مرتبه دوم خودش را می‌بیند و غیر نمی‌بیند لذا می‌بیند که آن چیزی که دارد خرج می‌کند در راه خودش است، آن من شامل است، که این من گسترده‌تر میشود، در مرتبه سوم می‌بیند که مالک علی الاطلاق خدا است و دارد در راه خود خدا هم خرج می‌کند و طلبی هم ندارد، وقتی اینجوری شد هر چقدر این افق نگاه متفاوت شد در این نگاه اجری که مترتب می‌شود بدون اینکه این تقاضا داشته باشد، یعنی جزا، اجر نگوییم دیگر، جزایی که خدای سبحان همانجا… مطابق این معرفت این است، و این در حقیقت نتیجه محقق می‌شود. ببینید پس جریان انفاق یک نگاه اجتماعی دارد که خیلی عظیم است، او خلل و فرج اجتماع را باید پر کند و خیلی کار هم باید از او بیاید و تحلیل هم دارد، حالا آیات مختلف هم هر کدام یک جنبه‌ای از آن نگاه اجتماعی را بیان کرده است، یک نگاه فردی دارد که در نگاه فردی مراتبی از نگاه است، از آنجایی که دیگران را اغیار می‌بیند، از آنجایی که دیگران را اغیار نمی‌بیند، از آنجایی که خودش را و مالش را چه می‌بیند اصلاً؟ ملک الهی می‌بیند و این هیچ حق دخل و تصرفی ندارد مگر به اذن او، اگر می‌خواهد لقمه‌ای هم خودش بخورد به اذن او است نه اینکه دیگر… بقیه مثل صندوق دار… به اون می‌گویند بده می‌گوید چشم، یعنی اصلاً ان قلت و قلت که چرا و این‌ها هم ندارد، هر کدام از این‌ها مرتبه‌ای هستند، البته حالا بحث ادامه دارد.

یکی از حضار: استاد این نگاه اجتماعی که برای از بین بردن فاصله نامفهوم 23:43 انفاق و زکات وضع شده است، در نگاه مادی هم دقیقاً میگویند ما تکمیل تر از شما حرف می‌زنیم، چون الان زکات که به اقلام خاصی تعلق می‌گیرد، انفاقات دیگر هم که مستحب است، الان مالیاتی که وضع می‌کنند برای مثلا خودرو، برای مسکن، برای خیلی از چیزها که الان هست آن زمان نبوده است، میگویند این مالیات را برای مخارج عمومی صرف می‌کنیم و این فاصله طبقاتی را بهتر بر میدارد از آن تفکر دینی.

استاد: ببینید تفاوت نگاه در این است که در نگاه اجتماعی ما یک موقع فقط برداشتن فاصله است، یک موقع به توحید رساندن اجتماع است با آن نگاه الهیه، پس ببینید به توحید رساندن است، یعنی ما اگر میخوایم فاصله را برداریم نمی‌خواهیم فاصله طبقاتی را فقط صرفا به عنوان یک رفاه برداریم، بلکه می‌خواهیم چه کار کنیم؟ بلکه می‌خواهیم اجتماع را به هم پیوند بدهیم که این پیوند اجتماعی روح وحدت را در این اجتماع حاکم می‌کند، آن روح توحید را در این اجتماع حاکم می‌کند، غایت آن نگاه اجتماعی هم توحید است، غایت نگاه فردی هم توحید است منتها از اغراض وسط راه این غایت اجتماعی همان در حقیقت گسترده‌تر شدن و پهن‌تر شدن قشر متوسط است که قشنگ متوسط چه بشود؟ در اجتماع بیشتر دیده بشود، بعد این‌ها می‌شوند دو طرف قشر متوسط، وقتی اینها شدند دو طرف قشر متوسط جامعه به یک تعادلی می‌رسد، اما اگر هر کدام از این‌ها ثقل پیدا کردند، چه فقیر، چه غنی، این چه می‌شود؟ انجام از حالت تعادل خارج می‌شود.

یکی از حضار: استاد در آن قسمت که نگاه توحید داریم به اصطلاح دعوایی نداریم، بحث اینجا نیست، می‌گوید در آن قسمت که می‌خواهیم فاصله را برداریم چه اشکالی دارد به جای این احکام دینی احکام بشری را به کار بگیریم که احکام کامل تری هست؟

استاد: ببینید جای احکام دینی که جعل شده است احکام دینی سر جای خودش محفوظ است اما نبستند که بگویند الا و لابد که فقط این‌ها باشد، لذا می‌بینید دست ولی و حاکم را در اینکه جعل بکند احکام دیگری را در کنار این‌ها، شما یک موقع می‌گویید این‌ها بیشتر است، چرا اینقدر؟ می‌گوییم خوب باید کمتر کرد آنرا، یک موقع است که می‌گوییم نه، این‌ها کم است، بیشتر باید کرد، الان نگاه شما این است که اینها کم است، بیشترش باید کرد، اولاً این‌ها کم نیست، اگر دو طرف… ببینید آن که واجب و مستحب گذاشتند خود آن سوق دادن اجتماع به فضیلت اخلاقی است، یعنی اینکه فقط با زور و جبر گرفته نمی‌شود، بلکه قسمتی با این آماده می‌شود این جان، نتایج آن را می‌بیند، بعد قسمت عمده‌ای را با چه می‌دهد؟ با نظام اختیار می‌دهد، اینکه با نظام اختیار می‌دهد این فضیلت و نیروسازی می‌شود، چون فقط باید این نبود که اجتماع چه بشود؟ خلل و فرج پر بشود، می‌خواستیم در ضمن این کار نیروسازی بشود، پس ببینید یک قسمتی از آن را چه قرار می‌دهند؟ اختیاری قرار می‌دهند، بعد تازه در بین اختیاری‌ها مراتب قرار می‌دهند، اگر ما می‌خواستیم بگوییم که نظام اجتماعی غایت بوده است در نظام الهی پس باید بگوییم که خدای سبحان در برنامه‌اش شکست خورده است، چرا؟ چون که نظام اجتماعی از ابتدا تاکنون در یک برهه های کوچکی، خیلی کمی محقق شده است، اما اگر نیرو پروری را هدف اصلی گرفته باشیم، اجتماع را فرع و تبع گرفته باشیم، چون اجتماع اینجوری نیست که نظر به آن نباشد، هست، ایجاد حاکمیت الهی در نهایت محقق خواهد شد، یعنی هم نیروسازی به اوج خودش خواهد رسید، هم اجتماع به نهایت بروز و ظهور خودش خواهد رسید، این غایت هست اما غایت آن اجتماع این است که در آنجا نیروها چه بشوند؟ به بالاترین مرتبه کمال می‌رسند، اگر گفتیم که نیروسازی بوده است همیشه در طول تاریخ انبیا مومنینی را که توانسته‌اند تربیت کنند در مراتب ایمانی، این موفقیت همیشه بوده است، هیچ موقع نبود است که بین موفقیت… حتی در شدیدترین شرایط ظلم و جور هم انبیا به این رسیدند اما به اجتماع و تشکیل اجتماع نرسیدند، اگر مقصود الهی تشکیل اجتماع بود آن موقع باید بگوییم که چه بودند؟ انبیا و نهضت الهی در طول تاریخ چه شده است ؟ به آن موفقیتی که مقصودش بوده است نرسیده است، این هم یک دلیل دیگر بر اینکه مقصود… چون که قطع داریم که انبیا موفق بودند، قطع داریم که خدای سبحان ماموریت این‌ها را به تمام رسانده بوده است، اقلاً مراتبی را که مردم کشش داشتند محقق شده بوده است تا آن مرتبه، اینجور نبوده که ماموریت این ها شکست خورده باشد، پس حتماً این هم یکی از دلایلی می‌شود که می‌توانیم بگوییم نیروسازی بوده است که نیروسازی در شدیدترین شرایط هم محقق شده است. این خیلی بحث مهمی است، می‌دانید که در برنامه‌ریزی اگر این مقصود اولی باشد یا آن مقصود اولی باشد در نگاه اقتصادی، کار کلان اجتماعی، برنامه‌ریزی‌های اجتماعی، چقدر متفاوت می‌شود؟ کاملا در حقیقت چه می‌شود؟ برنامه‌ریزی مختلف می‌شود و یک گیری هم هست که اینکه دارم به شما می‌گویم چون که در جمع‌های مختلفی که در این مسائل گرفتارند وقتی آدم می‌رود می‌بیند که یک ابهام است، عمدتاً این نگاه دوم را دارند، چون عمل زده هستند و نتیجه گرا هستند اجتماع را مقصود می‌بینند، مترتب بر آنچه که در نظام‌های غربی است که اجتماع را در حقیقت اصل می‌بینند، یا مترتب بر نظام های لیبرالی است، فردی که خودش و خودش است، در مقابل جمع است اصل گرفته می‌شود، پس یا جامع سوسیالیستی است یا جامعه لیبرالیستی است، در هر دو صورت این نگاه غلط است، نگاهی که در نگاه اسلام است فردی است که در مقابل جمع نیست و شامل جمع است و اجتماع را هم دنبال می‌کند اما نگاه اجتماعی تبع نیروسازی فرعی است، تا آن کمالات فردی چه بشود؟ محقق بشود. این یک بحث به اصطلاح کاملاً قابل توسعه دادن است و الحاق روایات و آیاتی که به این در حقیقت می‌توانند موکد و مؤید این باشند الی ما شاء الله است، مثلاً همان قصه طالوت و جالوت را اگر که دقت بکنید وقتی که حرکت کردند، حالا قبل از حرکت آزمایش‌هایی که پیش آمد، همه نظام چه بود؟ نظام این است که می‌خواهند این فرد را توسعه بدهد، وقتی می‌شود ﴿مُبۡتَلِيكُم بِنَهَرٖ﴾[7]، ابتلای به نهر پیدا می‌کنند چه می‌شود در آنجا؟ دارد نیروسازی می‌کند در آنجا با اینکه جنگی نیست در آنجا، درست است، بعد همین نیروسازی را، آن نقطه تمرکز جریان طالوت و جالوت را به کجا مرتبط کرده است؟ به همین نیروسازی، چرا؟ چون وقتی که می‌رسند در مقابل جالوت حرف‌هایی که رد و بدل می‌شود و وقتی که به رودخانه رسیدند ابتلائاتی که در آنجا پیدا می‌کنند که آنها سه دسته می‌شوند و بعد می‌رسند به آنجا حرف‌هایی که این‌ها نقل می‌شود مطرح می‌کند، اصلا به نتیجه جنگ در نهایت اشاره می‌کند، آن هم با یک اشاره گذرا، ولی اینقدر این مسئله را باز می‌کند، مثلاً جنگ احد را که مطرح می‌کند می‌بینید کلی تحلیل می‌کند در نیروسازی که این ها چه کار کردند، این‌ها چه جوری شدند، اگر این کار را می‌کردند این نتیجه میشد، اگر این کار را نمی‌کردند… تمام آن کار چه بود؟ تحلیل آن نیرو است که دارد چه کار می‌کند و آن نتیجه‌ای که دارد محقق می‌شود نسبت به آن تحلیل نیرو کاملاً معلوم است که از جهت مقدار توجه به آن یک کار تبعی است، اگر این‌ها را درست انسان بتواند از قرآن و روایات، نه ذوقی که ذوق خودش را بخواهد تحمیل کند، برود واقعا در آیات و روایات ببیند اگر غیر از این هم هست غیر از این را در بیاورد اما اگر دید که مثلاً انواع مثال‌ها بر این است یا مثلاً می‌بینید تمام جاهایی که ﴿۞ لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ﴾[8]، نمی‌خواهد بگوید جامعه نیک چیست، می‌گوید فرد نیکو کیست، لکن البر من آمن بلله، درست است، من آمن بلله یعنی فرد نیکو، دقت کردید، یعنی بلافاصله لیس البر، نیکویی که نیکویی را می‌خواهد بیان کند نیکویی را با چه کسی بیان می‌کند؟ با فرد نیکو، این فرد نیکو یعنی شخص، یعنی می‌خواد این شخص را متشخص کند در مسئله، الی ما شاء الله در روایت و آیات ما این مسئله بزرگ شده است، تابلو شده است، دیگر بالاخره چه می‌گویند، می‌خواهیم لفظ به اصطلاح بلد را به کار نبریم چه بگوییم؟ پررنگ شده است، دیده می‌شود، نشان داده شده است و البته جای تفحص بیشتری را دارد، انسان نمی‌تواند یک بحثی را به سادگی قاطعیت آن را بگوید که حتماً و حتماً غیر از این دیگر نیست، اما این قطعاً دیده شده است؟ البته دیده شده است، اما غیر از این نیست؟ نه، آدم باید باز هم تفحص بیشتری بکند.

یکی از حضار: ببخشید یعنی اصالت فرد در ضمن جامعه است؟

استاد: نه در ضمن جامعه، اصالت فرد شامل جامعه، اصالت یک بحثی دارد، این را قبلاً با دوستان داشتیم، یک موقع فرد داریم، یک موقع جامعه داریم، یک موقع فرد در ضمن جامعه داریم، نه، این اصالت فردی است که شامل جامعه است، شامل جامعه یعنی چه؟ یعنی این فرد هی توسعه پیدا می‌کند، بزرگتر می‌شود، بزرگتر می‌شود در نگاه الهی، این بزرگتر شدن فرد احساس می‌کند خانواده‌اش خودش هستند، احساس می‌کند دوستانش خودش هستند، احساس می‌کند برادران مومنش خودش هستند، احساس می‌کند همه اهل ایمان و همه اهل اسلام و همه انسان‌ها خودش هستند، لذا پیغمبر اسلام برای اینکه کفار ایمان نمی‌آوردند در حقیقت انقدر حسرت می‌خورد، چون این‌ها را حقیقت وجود خودش می‌دید، یعنی انقدر دلسوزی می‌کرد، برایشان سخت بود.

یکی از حضار: فردی است که منبسط میشود در واقع.

استاد: بله دیگر این در نگاه فلسفی می‌شود آن فرد شامل و آن بسیط الحقیقه که کل الاشیا و لیس بشیئ منها است که در حقیقت این هی شدت توسعه وجود پیدا می‌کند، مبنای فلسفی آن می‌شود آن، مبنای روایی آن می‌شود این، مبنای قرآنی هم با همین نظام در حقیقت دیده می‌شود، هر کدام از این‌ها جای خودش را دارد.

یکی از حضار: فرهنگ فقر و غنا، بحث مانور تجمل فرهنگ غنا را ترسیم می‌کنیم که داشته باش ولی مانور راه نده، در این آیات هم حالا یک جایی مثل فقرایی که یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف. یعنی آن شخص که فقیر هم هست مانور فقر ندهد.

استاد: مانور فرق ندارد، خوب حالا می‌رسیم به آن، مانور فقر ندارد.

یکی از حضار: می‌شود این را تبیین کرد مثلاً بگوییم آن شخص که غنی است مانور یعنی تظاهر به فقر یا متوسط بکند و آن شخصی که فقیر هم هست تظاهر به متوسط بکند.

استاد: بله، لذا دارد اگر که خواستید کمک بکنید به فقیری کمک بکنید که اظهار ندارد، اظهار فقر دیگر، یعنی خود این اظهار فقر نداشتن خودش یک کمال است، دقت می‌کنید، یک وجه ترجیح است، لذا همان گونه که اظهار… در روایات متعدد داریم که آن فقیری که به اصطلاح این اظهار را ندارد خود این صبر و این عدم اظهار خودش است در اینجا؟ برای این یک کمال عظیم است. آن غنی که تجاهر ندارد و آن غنی که… این خودش را به عنوان دو صفت کمالیه گرفتند که این‌ها خودش اگر غیر از این شد دو صفت ذمیمه است، فقیری که اظهار دارد و ثروتمندی که… منتها در ثروتمندی که اظهار دارد به شدت نهی شده است، در فقیری که اظهار دارد اظهار نداشتن ترجیح داده شده است، دقت بکنید این هم لطافت کار است که نمی‌گوید فقیر اظهار کرد ذمیمه است به طوری که طرد کنید او را، اما می‌گوید آن شخصی که اظهار نمی‌کند چه است؟ آن شخص ترجیح دارد اما در ثروت چه می‌گوید؟ می‌گوید آن شخصی که مانور تجمل دارد کار حرامی می‌کند، توانستم… تفاوت دو مسئله را دیدید، این هم خودش زیبایی مسئله است، ببینید این‌ها اگر درست تبیین بشود، حل بشود زیبایی دین بیشتر دیده می‌شود، یعنی ببینید چقدر ظرافت می‌خواهد اینجا، نمی‌آید این دو را به یک حکم براند، بگوید این هم مثل آن است، ملحق به آن است، نه این شخص را تخفیف قائل است، برای این شخص تخفیف قائل است، می‌گوید نه، این شخص در سختی است، در فشار است، باید عذر او برطرف شود، لذا دزدی که در حرج باشد با دزدی که در حرج نباشد حکم او متفاوت هست یا نیست؟ متفاوت است، یعنی آن دزد در حرج دزدی کرده است اما حکم او متفاوت است با آن دزدی که در حرج نباشد، این‌ها ببینید این‌ها زیبایی کار است، یک حکم نرانده است برای همه که همه را یک گونه ببیند.

یکی از حضار: حاج آقا آیه نامفهوم 35:58 می‌فرماید والله یضاعف لمن یشاء…

استاد: حال آنها را می‌رسیم، یعنی بحث آنجا والله واسع یا…حالا فعلاً در حد…

یکی از حضار: با نگاه اولیه فرمودید که خود شخص را می‌آید می‌گوید کمثل حبة، این انگار یک ناسازگاری بین صدر و ذیل آیه از این جهت دیده میشود که از همان صدر آیه دارد می‌فرماید که خودش را زیاد می‌کند، ذیل آیه می‌فرماید که لمن یشاء یظاعف، زیاد میکند، یعنی انگار دارد دارایی و مالکیت او را زیاد می‌کند.

استاد: ببینید برای هر کسی که بخواهد، ل برای این است که یضاعف، برای کی؟ برای هر کس، یضاعف لمن یشاء…

یکی از حضار: نامفهوم 36:36 بفرماید یضاعف من یشاء.

استاد: یضاعف من یشاء گاهی موهم این بود که من زیادتر بشوم، تعداد، اما لمن یشا برای، لاجل، یضاعف لمن یشاء، لاجل من یشاء، هر کدام از این ها را که بخواهد خدای سبحان می‌تواند چه کار کند؟ منتها این رفت و برگشت‌ها خودش نگاه در حقیقت ابتدایی را هم دارد تصحیح می‌کند که زیاد شدن خودش و زیاد شدن مالش، چون این مال را در قرآن عرض کردیم زیاد شدن قرار داده است، این‌ها را نهی نکرده است، نفی نکرده است منتها مراتب نگاه را هم ایجاد کرده است، یعنی هی آمده است تلطیف کرده است، دقت می‌کنید، هی یک جاهایی برده است و آورده است، که این بردن و آوردن تلطیف ایجاد می‌کند که چه کار بکنیم؟ که اساس را در حقیقت نگاه بکنیم از نقطه شروع، برای هر شخص یکجا نیست، لذا خیلی جاها می‌گوید که اموال آنها را زیاد می‌کنیم، حتی بعضی از جاها می‌گوید که اموال و اولاد آنها فتنه است، یعنی اموال و اولاد را چیکار می‌کند؟ فتنه می‌گیرد، اموال و اولاد را گاهی مخل می‌گیرد حتی، ببینید این‌ها همه مراتب اس که همه مراتب بحث… منتها تلطیف دارد می‌کند، هی می‌برد تا اینکه یخلف الله، در حقیقت خدا جانشین مال آن می‌شود، آیه شریفه چه است؟ یخلفه، یک آیه شریفه است که در آنجا می‌فرماید که…

یکی از حضار: اول مراتب نامفهوم 37:54.

استاد: مراتب را بگوییم الان؟ قبلا گفته بودیم؟ بله، یک بار در آیات قبلی مراتب را گفته بودیم، یا آیات ۲۴۵ است یا ۲۵۴ است.

یکی از حضار: ما انفقتم من شیء.

استاد: ﴿مَآ أَنفَقۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَهُوَ يُخۡلِفُهُۥ﴾[9]، آن وقت این دیگر… ما انفقتم من شیء، انفاق من شیء، یک شیئی بیرونی کرد فهو یخلفه، این غیر از آن جایی است که می‌گوید که به اصطلاح سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ، درست است، این خیلی بالاتر است، هو یخلفه، او در حقیقت یک حقیقت نامتناهی است، یخلفه وقتی که در آنجا جایگزین می‌شود دیگر حدی ندارد، مثل والله واسع علیم است، تازه بلکه یک خورده از آن هم زیباتر است. بله آن را قبلاً آورده بودیم. حالا ابتدا را…

یکی از حضار: نامفهوم 38:40.

استاد: صفحه آن را باید بگویی.

یکی از حضار: صفحه ۳۲۳.

استاد: ۳۲۳، بله صفحه ۳۲۳ را خلاصه دوستان بعداً ببینند.

یکی از حضار: مراتبی را از تفسیر تسنیم آوردیم.

استاد: ﴿أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا كَسَبۡتُمۡ﴾[10]، بعد دارد که انفقوا مما رزقناکم، ﴿ءَاتُوهُم مِّن مَّالِ ٱللَّهِ ٱلَّذِيٓ ءَاتَىٰكُمۡ﴾[11]، ﴿أَنفِقُواْ مِمَّا جَعَلَكُم مُّسۡتَخۡلَفِينَ فِيهِ﴾[12]، شما مستخلف هستید، فقط اینجا خزانه‌دار هستید، شما دیگر حق فی نفسه ندارید.

یکی از حضار: نامفهوم 39:12.

استاد: نه تزاحم اینجا ایجاد نمی‌شود، چرا؟ اگر گفتید، چون فرد در مقابل جمع است که تزاحم بین تکلیف فردی و اجتماعی پیش می‌آید.

یکی از حضار: بلاخره مقابله…

استاد: نه امکان ندارد اینجا، اتفاقاً یکی از مباحثی که اینجا پیش می‌آید این است که تکالیفی که برای فرد قرار داده می‌شود در جهت این است که فرد را توسعه بدهد، تکالیفی که فردی است، برای این فرد است چه کار میخواهد بکند؟ می‌خواهد فرد را توسعه بدهد اصلاً، وقتی می‌خواهد فرد را توسعه بدهد هیچ موقع تعارض با جمع پیدا نمی‌کند، بله ممکن است یک تکالیفی معارضه پیدا بکند با اینکه این اولویت را به این بدهد که آن جهت نیروسازی در آن اصل باشد یا نتیجه در آن اصل باشد، اگر در جایی، اگر در جایی تعارض بین این دو شد نیروسازی اولای از نتیجه می‌شود، نیروسازی اولای از نتیجه می‌شود، منتها خود این حرف دارد یعنی چه؟ آیا نیروسازی به این معنا است که نیرو در مقابل تکلیف به شهادت نرسد؟ چرا، این هم نیروسازی است، نیروسازی چون فقط این نیست که زنده بماند، نیروسازی این است که به اوج برسد، حتی اگر شده امام حسین علیه السلام و یاران ایشان برای اینکه ظلم در حقیقت آشکار بشود همه شهید بشوند، انبیا در طول تاریخ همه شهید بشوند، این نیروسازی شده است، چون ما نیروسازی را آغاز آن را از ابتدای تولد می‌گیریم ولی پایان آن را در حقیقت ندارد، پایان آن عمر انسان نیست، اگر کسی نیروسازی مقصود آن را فقط در دنیا گرفت، مقصود را این گرفت که این نیرو برای دنیا ساخته بشود به غلط مبتلا شده است لذا نمی‌تواند این جریان را توجیه بکند، آنجایی که افراد چه کار کردند؟ ببینید نوع نگاه با نوع نگاهی که دیگران دارند کاملاً متفاوت میشود، همه این مبانی باید در کنار هم دیده بشود تا یک جریان جامعی که هم توحیدی است، الهی است، هم فرد در آن هست، هم جمع ضایع نشده است، هم فرد له نشده است، همه این‌ها در کنار هم می‌بینید توحید را آشکار می‌کند و هیچ کدام تقابلی به آن نگاه توحیدی پیدا نمی‌کند و موید و موکد هم هم می‌شوند. بله خیلی بحث شیرین و زیبایی است و قابل بسط است، خلاصه من دیروز به شما گفتم مبتهج هستیم در اینکه بگوییم این خود این هر چقدر، هر طرفی از آن را که آدم فکر می‌کند می‌بیند چقدر این گسترش پیدا می‌کند، این شاخه اصلی را بگیرید بعد هی فروع به آن مترتب کنید، ببینید منظومه شدن فکر می‌شود اینجوری که همه این مسائل خودشان را مرتبط با این تنه می‌کنند، بعد هم قشنگ جایگاه آنها معلوم می‌شود، اینجوری نیست که فقط بریزید در یک صندوق، کاملا در جای خودشان این‌ها قرار می‌گیرند و تفصیل پیدا می‌کنند، بله.

یکی از حضار: نامفهوم 42:00 شاید یک شبهه‌ای پیش بیاید که ظاهراً جواب داده‌اید، آن‌ جنایتی که نامفهوم 42:07.

استاد: ببینید اظهار غنا که معلوم است، اظهار غنا مربوط به کسی است که ندارد که اظهار غنا کردن این یعنی این. یکی هم این است که دوست دارد خدا نعمت را بر شما ببیند، نعمت دیده بشود، نعمت دیده بشود تا نعمت است نقمت ندارد، وقتی نعمت هست که مومنی در آنجا ضایع نمی‌شود، مومنی به حرس نمی‌افتد، این‌ها ببینید خودش خودش را نشان می‌دهد که خدا دوست دارد آثار نعمت در وجود شما آشکار باشد، نه اینکه ثروتتان را مثل قارون بار را در حقیقت آن عصبه بکنند و ﴿لَتَنُوٓأُ بِٱلۡعُصۡبَةِ﴾[13]، آن گونه حرکت بدهند و مانور تجمل بدهند، آن مانور تجمل است، درست است، که همه می‌دیدند و حسرت می‌خوردند، آن نتیجه‌اش می‌شود چه؟ نتیجه‌اش می‌شود قارونی که خسف می‌شود، یعنی اخلد الی الارض شد، فرو رفت در زمین، اما دارایی و در جامعه استغنا، خود را به غنا زدن این مطلوب است، که حتی می‌گویند با سیلی صورت را سرخ نگه داشتن مطلوب است، اظهار مریضی نکردن، حتی همین مقدار مطلوب است، اظهار نداری نکردن مطلوب است، این‌ها در حقیقت جزو کمالات محسوب می‌شود البته از آن طرف هم به دیگران دستور دادند که حواستان باشد اگر شخصی مشکلی دارد لزومی ندارد که آدم در جمع اظهار بکند، ابراز بکند، اما حواستان باشد که باید بشناسید، باید کمک کنید، اگر سر سیر بگذارید بر زمین و آن شخص گرسنه بماند، اگر بدانید که از دین خارج هستید و اگر ندانید چه می‌شود؟ اگر ندانید چوب می‌خورید که چرا ندانستید، یعنی این طرف آن هم هست که چوب دارد و عتاب می‌شود که چرا ندانستید، چرا حواس خودتان را جمع نکردید که همسایه شما گرسنه است، خوب اگر این نگاه را آدم ببیند هر طرفی از آن کمال است، فضیلت اخلاقی است. حالا یک خورده تطبیق بکنیم.

بسم الله الرحمن الرحیم سیاق الآیات من حیث اتحادها فی بیان أمر الإنفاق، و رجوع مضامینها و أغراضها بعضها إلی بعض یعطی أنها، که همه این آیات یک دفعه نازل شده است و همچنین این‌ها مومنین را تشویق می‌کند علی الانفاق فی سبیل الله، پس در حقیقت فتضرب أولا مثلا، یک مثال اولی زده است، مثل زده است لزیادته و نموه عند الله سبحانه، که اگر یک شخصی انفاق کرد كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ، مثل یک دانه‌ای می‌ماند که کاشته است، این دانه چه شده است؟ رشد می‌کند، نمو دارد، پس اینگونه نیست که انسان اگر انفاق کرد چه شده باشد؟ یک دانه داده است، همان مانده باشد، نه، یک دانه نمو است، بذر است، کاشتن است، زرع است، نمو است، كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ، که در حقیقت مومنین را چه می‌بینند؟ مومنین را کفار ﴿كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡـَٔهُۥ فَـَٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ﴾[14]، که این دارد هی رشد می‌کند، آنچه که در نظام اسلامی الان مثل یک درختی شده است که آقا می‌فرماید که این درخت روی پای خودش ایستاده است، درست است، ﴿تُؤۡتِيٓ أُكُلَهَا كُلَّ حِينِۭ بِإِذۡنِ رَبِّهَا﴾[15]، این آن ثمره اولیه بوده است که کاشته شده است دانه، الان ایستاده است الحمدلله و دارد دائم ثمر می‌دهد، اینجا هم همین جوری است که این خودش خیلی زیباست، ببینید این حرف ها انقدر در قرآن زیاد است، در روایات ما زیاد است ما برایمان خیلی عادی شده است، در حالی که اگر انسان بگوید مالی که دارد انفاق می‌کند مثل دانه‌ای است که دارد می‌کارد و این دارد که می‌کارد این دارد بار می‌دهد و این دائم به سمت… حالا فکر بکنید اگر که گفت كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ تمام می‌شود؟ آن مِائَةُ حَبَّةٍ و هفت خوشه چه می‌شود ۷۰۰ تا؟ دوباره دانه هستند یا نیستند؟ آنها دوباره کاشته می‌شوند یا نمی‌شوند؟ دنباله کار همین، حالا ببینید ۷۰۰ تا در مرتبه بعدی چند تا می‌شوند؟ الان من نمی‌دانم از جهت کشاورزی یک دانه که می‌کارند، یک خوشه خوب چقدر دانه می‌دهد؟ مثل اینکه می‌گویند به ۷۰۰ تا، کم است که به ۷۰۰ تا برسد، یعنی امکان‌پذیر شده است اما اینگونه نیست که حتماً… نمی‌دانید یک کسی کشاورز نیست که یک خوشه، یک دانه که می‌کارند چقدر خوشه می‌دهد و هر خوشه تقریباً چند حبه می‌دهد؟ نمی‌دانید؟ می‌خواستم در اینترنت بروم نگاه کنم اما وقت نشد، حالا بعداً بگردید ببینید می‌توانید پیدا کنید، متوسط آن چقدر است؟ خیلی خوب بکارند چند تا می‌شود؟ در حالتی که بذر خوب باشد یک دانه به چند تا می‌رسد؟ بعد ببینید ۷۰۰ تا که می‌گوید دیگر آن عالی‌ترین است، بذر کامل است که ۷۰۰ تا دانه، چون می‌دانم که به این مقدار در حقیقت تحقق آن نادر است، یعنی اینگونه نیست که شایع باشد.

یکی از حضار: از الانی ها بعید نیست با این گندم های جدید.

استاد: نه بعید است، آن هم بعید است، خلاصه خیر ببینید، آنها هم حد دارد.

 

یکی از حضار: همین هم که نمی‌دانیم مشکلی هست.

استاد: مشکلی هست؟

یکی از حضار: میگویم خود همین هم که نمی‌دانیم، متوجه نمی‌شویم قرآن چه میگوید مشکلی است. با این زندگی مدرن، اصلا این چیز ها، نه گندم…

استاد: بله بله اصل اینکه آدم نمی‌داند اصلاً چند تا می‌دهد، این خودش آدم را می‌برد در واقعیت عالم بیشتر. حالا یه خورده آقای صالحی دارد به شدت سعی خودش را می‌کند که بلکه برسد و پیدا کند.

یکی از حضار: الان میگوید سبع سنابل با این کار های پیشرفته ۱۰ سنبله هم درست میکنند.

استاد: خوب نه، چند دانه می‌دهد؟

یکی از حضار: دیگر اینجا میگوید که هر سنبله ۱۰۰ تا…

استاد: خوب ممکن است ۱۰ تا سنبله بشود اما هر کدام ۵۰ تا بدهد بشود ۵۰۰ تا. یعنی ممکن است شاخه زیاد بشود اما چه بشود؟ دانه کم بشود، یعنی اینگونه نیست که حتماً اگر شاخه زیاد شد دانه هم حتما زیاد بشود، از این سری داریم در یک چیز هایی، خوب حالا شما اگر پیدا کردی تا آخر جلسه بگویید.

بعد می‌فرماید… پس این را داشتیم می‌گفتیم که این نگاه خود این ۷۰۰ تا آخر کار نیست، غیر از آنکه وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ که ضعف میشود، وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ که دیگر آن یک مرتبه‌ عظیم‌تری است که از دانه بالاتر می‌رود، تا وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ هم یعنی اینکه باز این مضاعف می‌شود، ۷۰۰ تا، اقلا اگر گفتیم ضعف آن یک برابر باشد می‌شود ۱۴۰۰ تا، اگر ضعف را، چند برابر را هم ضعف می‌گویند، اگر آن را هم گفتیم که دیگر چندین برابر می‌شود، غیر از آن بعد می‌گوید والله واسع علیم، که این واسع علیم دیگر حد دانه در اینجا شکسته می‌شود، یعنی به مقدار نگاهی که آن منفق دارد، انفاق کننده دارد، چه می‌شود؟ مراتب جزا دارد، که این والله یضاعف لمن یشاء یک مرتبه دیگر از آن است، آن واسع علیم دیگر کسی است که به غیر از خدا در انفاق او ندیده است، او واسع علیم است، وقتی اینگونه شد مثل همان جایی می‌شود که وقتی به آدم سلام الله علیه، آدم هی از خدا می‌خواست رب زدنی زدنی زدنی، تا به جایی رسید که گفت که اغفرها ولاابالی[16]، می‌آمرزم و علت هم نمی‌خواهد، تا این را گفت گفت حسبی حسبی، اگر به مغفرت تو فقط تکیه کرد نه عمل من تا آنجا بود که یک عمل صالح انجام بدهد ۱۰ برابر، عمل سیئه انجام بدهد یکی، نیت عمل صالح بکنی یکی، اگر خلاصه توبه بکند عمل سیئه… این ها هی به عمل من مربوط می‌شد، به یک جایی رسید که گفت اغفرها و لا ابالی، می‌آمرزم بنی آدم را و علت هم نمی‌خواهد. اسم غفور در کار آمد، اگر اسم غفور در کار آمد وابسته به عمل نیست، اگر اینجوری شد دیگر حد ندارد، خیلی این ها زیبا هست، والله واسع علیم ببینید چقدر مراتب را زیبا بیان کرده است.خوب…

یکی از حضار: این در مورد همه اعمال صالحه است.

استاد: خوب بله این اختصاص ندارد، حالا خود علامه هم شاید بفرمایند که این اختصاصی به انفاق ندارد اما تطبیق آن را دارند بر انفاق می‌کنند اینجا، منتها اینجا مثل الذین ینفقون اموالهم است، خدا تطبیق کرده است در چه؟ در انفاق، ولی این قضیه عام است و همه اعمال صالح را شامل می‌شود.

فتضرب أولا مثلا لزیادته و نموه عند الله سبحانه: واحد بسبعمائة، و ربما زاد علی ذلک بإذن الله که فیضاعفه، و ثانیا مثلا لکونه لا یتخلف عن شأنه علی أی حال، این لا یتخلف عن شأنه علی أی حال شاید مقصود آن این باشد، من واضح نتوانستم مقصود ایشان را بفهم، شاید مقصودشان این باشد که از آن مقداری که هست دیگر قطعاً کمتر در کار نیست، پایه آن چیزی که داده شده است حتماً چه هست؟  لا یتخلف عن شأنه علی ای حال، عن شأن این تخلف ندارد، حالا اگر شما چیز دیگری از این می‌فهمید بعد بیان بکنید مانعی ندارد، من بیشتر از این نفهمیدم که  لا یتخلف عن شأنه علی ای حال یعنی از بین رفتن قطعاً در کار نیست، تخلف از اینکه این از شأن آن کاسته بشود قطعاً در کار نیست. این پایه است اما بیشتر از این الی ما شاء الله امکان‌پذیر است. و تنهی عن الریاء فی الإنفاق و تضرب مثلا للإنفاق ریاء لا لوجه الله، که در آیات بعدی می‌آید و أنه لا ینمو نماء و لا یثمر أثرا، که اگر به ریا ملحق شد دیگر آنجا اثر ندارد، اما اگر ریا نداشت حتماً پایه محفوظ است، اگر به ریا ملحق شد مثل این می‌ماند که سم بریزند پای این گیاه و خشک بکنند آن را، همان یک دانه هم از بین رفته است. و تضرب مثلا للإنفاق ریاء لا لوجه الله، بله؟

یکی از حضار: ضمیر شانه‌ را به چه چیزی زدید؟

استاد: ضمیر کجا را؟

یکی از حضار: لا یتخلف عن شأنه.

استاد: عن شأن آن انفاق، یعنی آن انفاق، آن در حقیقت چیزی که انفاق شده است لا یتخلف عن شأنه، آن چیزی که انفاق شده است که بیان امر الانفاق بود دیگر، اول آن، گفت فی بیان امر الانفاق، خط اول آن، می‌گویم اگر بخواهیم بگوییم لا یتخلف عن شأن انفاق علی ای حال، از شان انفاق قطعاً تخلفی صورت نمی‌گیرد یعنی آن حد آن، یعنی آن مقدار آن، من انقدر فهمیدم حالا اگر دوستان…

یکی از حضار: شأن واحد باشد یعنی یک دانه بیشتر نشود.

استاد: آن واحد هم همین معنا را می‌دهد دیگر، حالا منتها ضمیر آن را برمی‌گردانیم و به واحد بزنیم که عن شأن واحد این حتماً تخلف نمی‌کند، این نزدیکتر می‌شود اما معنا همان معنا می‌شود دیگر. بله باز اگر دوستان نکته‌ای داشتند استفاده می‌کنیم.

و أنه لا ینمو نماء و لا یثمر أثرا، و تنهی عن الإنفاق، باز دوباره نهی می‌کند عن الإنفاق بالمن و الأذی إذ، اینها هر کدام یک مرتبه است که حالا بعداً ان شاء الله بیان می‌شود، ریائا یا منّ و اذی، هر کدام از این‌ها یک نوع آفت برای این جزا است، این‌ها باطل می‌شوند، اثر آن حبط می‌شود اجر آن، بعد امر می‌کند به اینکه انفاق من طیب المال باشد، من طیب المال لا من خبیثه، از مال بد نباشد که ﴿تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ﴾[17]، در اینجا هم می‌فرماید که به اصطلاح در اینجا می‌فرماید که انفقوا من طیبات ما کسبتم، آیه ۲۶۷، طیبات ما کسبتم یعنی آن از طیب نه از خبیث، روغن ریخته را نذر امامزاده آدم نکند دیگر، من طیب المال لا من خبیثه بخلا و شحا، که اینجا بخل و شح را دارد ریشه کن می‌کند، حالا این‌ها همه بحث می‌شود. ثم تعین

المورد الذی توضع فیه هذه الصنیعة، اما فقرا چه؟ می‌گوید المحصرون فی سبیل الله، که این‌ها هم محضر با المحصرون… حالا محصر فی سبیل الله چه کسی است؟ محصر فی سبیل الله گاهی مومنی است، فقیری است که در مملکت کفر گیر کرده است و آنجا گرفتار است، این محصر است، یا نه کسی است که در مملکت اسلام است اما قدرتی بر کار پیدا نکرده است و راهی برای او باز نیست، این‌ها محصر هستند، المحصرون فی سبیل‌الله.

یکی از حضار: برای ما محضرون است.

استاد: نه آن محضرون غلط است چون که آیه قرآن هم دارد، اصلا خود چیز آیه قرآن است این که مربوط به محصر است، ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلَّذِينَ أُحۡصِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ لَا يَسۡتَطِيعُونَ ضَرۡبٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾، نمی‌توانند از آنجا هم هجرت کنند جای دیگر بروند، يَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِيَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ. [18]

بله، بعد می‌فرماید که ثم سپس ثم تذکر ما لهذا الإنفاق من عظیم الأجر عند الله و بالجملة الآیات تدعو إلی الإنفاق، و تبین أولا وجهه و غرضه و هو أن یکون لله لا للناس، تا تفاوت آن نگاه بشری و نگاه الهی، گره خوردن عمل به خدا تا گره خوردن عمل به یک وجدان بشری که می‌خواهم در حقیقت وجدانم آرام بشود، می‌بینم یک فقیری را غصه می‌خورم از جهت بشری، عیب ندارد یک کسی که الهی است هم غصه می‌خورد اما وقتی که دارد می‌دهد عمل را الهی انجام می‌دهد، وقتی که فی سبیل‌الله یا ابتغاء مرضات الله شد، تفاوت این عمل که گره بخورد به خدا یا گره بخورد به انسان، آنجا که گره خود با انسان می‌گویند کار خوبی کردید، اما اجر آن چه شد؟ گرفتی، اجر آن چه بود؟ رضایت باطنی بود که احساس رضایت در وجود او ایجاد شد، این اجر آن شخص است، اما آیا خدا این را به این شخص… می‌گوید نه این آدم با شخصی که این کار را ندارد متفاوت است، البته متفاوت است، لذا می‌بینید که اهل جود را در نگاه الهی حتی آن حاتم طایی را یا حتی آن شخصی را که گرفتند و می‌خواستند اعدام کنند، پیغمبر گفت که این اهل جود است، این را گردن نزنید، دوباره اسلام را برای این شخص عرضه کنید، یادتان هست یا نه؟ خدا به این اهمیت می‌دهد، ببینید این‌ها نشان می‌دهد یعنی این زمینه قبول در این شدیدتر است با همین نگاه فطری. بله بعد می‌فرماید که و بالجملة الآیات تدعو إلی الإنفاق، و تبین أولا وجهه و غرضه و هو أن یکون لله لا للناس، و ثانیا صورة عمله و کیفیته و هو أن لا یتعقبه المن و الأذی، و ثالثا وصف مال الإنفاق و هو أن یکون طیبا لا خبیثا، و رابعا نعت مورد الإنفاق و هو أن یکون فقیرا، آن شخصی که می‌خواهد مورد انفاق قرار بگیرد را نعت می‌کند، توصیف می‌کند و هو أن یکون فقیرا أحصر فی سبیل الله، و خامسا ما له من عظیم الأجر عاجلا و آجلا[19] ، که در حقیقت آن شخصی که الان به او داده می‌شود یا آجلا، بعداً به او داده می‌شود، با عین یعنی الان، تازه در دنیا، آجلا با الف یعنی در آخرت دیگر، که کلام فی الإنفاق که این بحث اصلی ما بود که دیگر نشد این را تطبیق بکنیم، ان شاء الله جلسه بعد، ان شاء الله جلسه بعد این بحث را در خدمت دوستان بعد از هفته آینده هستیم، هفته آینده ان شاء الله درس کل هفته تعطیل است، از هفته آینده آن، فردا هست چون که درس تفسیر الان ان شاء الله… یک هفته درس تعطیل است، دیگر عذر ما را هم بپذیرید، خیلی سعی کردیم که اینگونه نشود اما یک جهتی شد که لازم بود ان شاء الله.

یکی از حضار: تعداد دانه در هر سنبله ۳۰ تا ۴۰ تا است.

استاد: عرض کردم دیگر، خب حالا ۱۰ تا هم که بشود می‌شود ۳۰۰ تا دیگر.

یکی از حضار: تراکم بوته ها هرچه بیشتر بشود تعداد دانه‌ها در خوشه‌ها کم می‌شود.

استاد: کم می‌شود دیگر همان که خدمت شما عرض کردم، معلوم می‌شود هر چقدر که تعداد بیشتر می‌شود معلوم نیست که زیاد شود، این هفت تعادل آن است، یعنی تعادل آن که می‌تواند با تعادل در تعداد دانه هم همراه باشد.

یکی از حضار: این حبه حتما حبه گندم است؟

استاد: سنبله که می‌گویند سنبله گندم را معمولاً حساب می‌کنند.

یکی از حضار: بعضی ها می‌گویند که اگر ارزن باشد مثلاً زیاد می‌شود در ۷۰۰تا.

استاد: نمی‌خواهد حالا به خصوص به گندم چیز کند اما چون دانه رایجی که مردم همه می‌شناسند و مبتلا به مردم هست گندم هست، این را با این حساب می‌کنند که رایج است، خدا مثالش را به رایج می‌زند، اگر می‌خواست به غیر رایج بزند قرینه می‌آورد.

یکی از حضار: چون نگاه کردم بعضی از جاها نوشته بود ۴۵ یا ۵۰ تا، ولی البته این‌ هم چیز نیست که حتماً گندم باشد، ارزن اگر باشد ذرت اگر باشد…

استاد: نه این گندم است، این تقریباً استفاده کرده‌اند که گندم است فلذا گندم بودن چون رایج است، قرینه هم بر غیر از این نیامده است.

یکی از حضار: حاج آقا ارتباط این دست آیات با آیات قبلی آن که بحث توحید بود چه است؟

استاد: گفتم یک خرده دیگر، شما نبودید اول؟ گفتم، یک تناسب… منتها اشاره کردم، تفصیل آن را ان شاء الله بعداً دوباره می‌گوییم ولی اشاره کردیم که تناسب این… اصلاً از آیات ۲۴۵ شروع کردیم آوردیم تا اینجا.

یکی از حضار: من نبودم حالا ان شاء الله گوش بدهیم.

حاج آقا ببخشید یک همچین نگاهی که در رابطه با فرد شامل فرمودید این را در فقه اعمال کردند یا نه؟

استاد: ببینید این نگاه روح مسئله است، در فقه حکم فقهی نمی‌خواهد بر این مسئله مترتب شود، اما روح مسئله است، چون روح مسئله است وقتی که آدم توجه داشته باشد ممکن است در نحوه استنباط هم بعداً تاثیر بگذارد اما اساس این است که استنباط در همان روشی که دارد صورت می‌گیرد کاملاً درست است، این هم روح مسئله است.

یکی از حضار: حاج آقا می‌گویم آن دوستان نامفهوم 59:02 ضبط می‌کنند به ما بدهند صحبت هایی که دارد میشود؟

استاد: من والا خبری ندارم، باید ببینیم که چه به چه است.

یکی از حضار: اگر یک رکوردر به خودتان بدهیم ضبط نمی‌کنید؟

استاد: نه، نه، اینجوری نیست.

یکی از حضار: همراه ندارید که به یک همراهی بدهیم ضبط کند؟

استاد: نه.

یکی از حضار: حاج آقا ببینید این بیان، این الان نکته‌اش سر این است که این واعلم آمده است دیگر؟ این چه می‌خواد بفرماید من نفهمیدم دیروز؟

استاد: چون که می‌گوید واعلم گفت معلوم می‌شود که مشاهده در حقیقت چه بوده است؟ مشاهده ای بوده است که به این‌ها برمی‌گردد، و اعلم، یعنی بدان، یعنی این دانستن ملاک است.

یکی از حضار: یعنی مشاهده کن، یعنی این واعلم به معنای علم قلبی است.

استاد: این و اعلم به معنای علم قلبی است، یعنی از این می‌خواهد استفاده کنه.

یکی از حضار: حاج آقا آن کارکرد که فرمودید یا نتیجه و اینها الان خود عدالت یک کارکرد اصیل نیست که…

استاد: چرا اصیل است منتها به نسبت نیرو محوری فرع می‌شود و الا اصیل است، ببینید عدالت یک کار اصیل است اما آیا اگر یک جامعه عادله ای محقق شد کار تمام است دیگر؟ نه جامعه عادله مقدمه است، همین را اتفاقاً آقا شاید همین اخیراً فرمودند، جامعه عادله مقدمه است برای اینکه در حقیقت تازه نیرو در افراد متجلی بشود، پس عدالت به اصطلاح مقصد متوسط است، مقصد نهایی نیست.

یکی از حضار: تعادل برقرار می‌کند برای توحید.

آن سوالی که آقای نامفهوم 01:00:26 پرسیدند الان همه انفاق، زکات بدهند و فلان و اینها عدالت محقق می‌شود یا زمانمند است این حکم؟

استاد: عدالت شاخص‌های مختلفی دارد، یکی از شاخصه‌های آن پرداخت پول است، همه آن که فقط پول نیست.

یکی از حضار: اینکه فقیر در جامعه نباشد…

استاد: فرهنگ، ببینید فرهنگ به اصطلاح…

یکی از حضار: یعنی ما می‌پذیریم که فقیر باشد فقط می‌خواهیم یک جامعه…

استاد: نه نپذیرفتیم، نپذیرفتیم که حتما باید فقیر باشد، ما می‌گوییم اسلام می‌گوید که به جایی می‌رسد اگر درست پرداخت بشود بعد می‌بینید که می‌خواهید پرداخت بکنید هیچ جایی نیست برای پرداخت، معلوم می‌شود پس فقیر چه می‌شود؟

یکی از حضار: پس خود این…

حس فقر میرود حاج آقا نه خود فقر.

استاد: نه، اصلا خود فقر هم می‌رود، حس فقر هم می‌رود، اما اینگونه نیست که همه پولدار باشند، یعنی نیاز همه تامین است و بیش از این هم دغدغه ندارند.

یکی از حضار: الان ما با همین زکات و اینها…

استاد: آقا دست شما درد نکند، خیر ببینید، ما حواسمان هست خیلی زحمت دارد این کار هر روز برای شما و واقعاً خجالت زده… یک روز که آقای صالحی بود معلوم شد که خلاصه…

یکی از حضار: نباشم یک روز آقای صالحی ما آید ضبطش نمیکند حاج آقا.

یک روز نامفهوم 01:01:23  نصف یک جلسه پرید.

استاد: عیب ندارد، صوت آن هست که؟

یکی از حضار: نه آن هم نصف آن ضبط شد.

استاد: نه می‌خواهم بگوییم بالاخره زحمت ایشان معلوم است.

یکی از حضار: نه خواهش می‌کنم.

استاد: این بحث دارد ان شاء الله، حالا جلوتر میرویم، حالا ادامه دارد، این بحث تمام شدنی نیست.

 

[1] . [البقرة: 245]

[2] . [البقرة: 254]

[3] . [البقرة: 261]

[4] . [الحديد: 25]

[5] . [الأنعام: 160] ، [النمل: 89] ، [القصص: 84]

[6] . [الإنسان: 8]

[7] . [البقرة: 249]

[8] . [البقرة: 177]

[9] . [سبأ: 39]

[10] . [البقرة: 267]

[11] . [النور: 33]

[12] . [الحديد: 7]

[13] . [القصص: 76]

[14] . [الفتح: 29]

[15] . [إبراهيم: 25]

[16] . تفسير القمی ، ج۱، ص۴۲، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۱۷۴، بحار الأنوار ، ج۱۱، ص۱۴۲، بحار الأنوار ، ج۶۰، ص۲۷۵، قصص الأنبیاء (للجزایری) ، ج۱، ص۳۴، تفسير نور الثقلين ، ج۲، ص۱۰، تفسير كنز الدقائق ، ج۵، ص۵۲،، تفسیر العیاشی ، ج۱، ص۲۷۶، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۱۷۵، بحار الأنوار ، ج۱۱، ص۲۱۲، بحار الأنوار ، ج۶۰، ص۲۱۹، ، بحار الأنوار ، ج۶، ص۳۳، مستدرك الوسائل ، ج۱۲، ص۱۴۴، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۳۵۱، تفسير الصافي ، ج۲، ص۱۷۶، وسائل الشیعة ، ج۱۶، ص۸۸، کلیات حدیث قدسی ، ج۱، ص۲۴، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۷۸۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۴، ص۴۹۷،

[17] . [آل عمران: 92]

[18] . [البقرة: 273]

[19].  الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج2، ص382 و 383.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 541” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید