بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین الصلاه و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
در محضر آیه ۲۶۱ سوره بقره بودیم که این آیه شریفه در رابطه با انفاق بود که بسم الله الرحمن الرحیم مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.[1]
بحثی که در ذیل آیه نمیدانم یک جلسه صحبت کردیم یا دو جلسه، بحث بسیار مهمی مرحوم علامه اینجا مطرح میکنند که جای بحث دارد، یعنی از جهت نظام توحیدی، از جهت نظام اخلاقی، از جهت نظام اقتصادی، نظام اجتماعی، از همه این منظر ها این بحثی که در اینجا به اشاره مطرح میکنند جای بسط دارد و بحثی که مطرح میشود حالا از یک جهت آن است، چون جهاتی از بحث هست، یک جهت آن این است که در انفاق که جعل شده است مال این است که طبقه متوسط افزوده بشود و در جامعه طبقه متوسط دیده بشود. طبقه متوسط ربط دهنده بین طبقه فقیر و طبقه غنی است، در هر جامعهای که طبقه متوسط بیشتر دیده بشود و جلوه داشته باشد اقتصاد آن جامعه، اجتماع و فرهنگ آن جامعه بهتر دوام میآورد و وحدت بیشتری دارد. در هر جامعهای که بین طبقه غنی و فقیر فاصله بیشتر باشد به طوری که طبقه متوسط دیده نشود، هر چقدر این فاصله بیشتر باشد گسست آن جامعه و احتمال تلاشی و واپاشی آن جامعه شدیدتر است، این فقط در نظام تشریع نیست بلکه در نظام تکوین هم همین مسئله حالا به نحوی راه دارد که آن در جای خود، یک وقت دیگری را میطلبد، لذا بحث انفاق مال این است که آن غنی از حالات غنای خود آن صدقه و انفاق یا حقوق واجب یا حقوق مستحب را به طبقه فقیر میدهد تا قشر فقیر، قسمتی از قشر فقیر نزدیک بشوند به قشر متوسط و خود این انفاق هم چه واجب آن و چه غیر واجب آن، قشر غنی را تا حدی نزدیک میکند به قشر متوسط که وقتی این فاصله از دو طرف کمتر شد، چه از جانب فقیر، چه از جانب غنی که یعنی با یک کار دو کار انجام میشود، با انفاق هم طبقه… این که داریم میگوییم هم واجب هم مستحب، هم طبقه غنی به متوسط نزدیک میشود، هم طبقه فقیر به متوسط نزدیکتر میشود و جمعیت قشر متوسط بیشتر میشود، وقتی جمعیت قشر متوسط بیشتر شد آن جامعه استحکام و بقای آن بیشتر میشود. برخلاف این وقتی است که فاصله بین قشر غنی و ضعیف زیاد بشود، حالا گاهی این فاصله، دقت بکنید، گاهی این فاصله با نگاه اقتصادی در حقیقت فاصله زیاد شده است، گاهی فاصله با نگاه اقتصادی زیاد نشده است، با مانور تجمل زیاد شده است، چون مانور تجمل و رفاه خود آن علاوه بر رفاه و تجمل است، تجمل خود آن یک بحث است، رفاه یک بحث است، مانور تجمل یک بحث دیگری است که در اسلام علاوه بر این انفاقی که جعل شده است مانور تجمل منع شده است، یعنی اگر کسی غنی است حق ندارد مانور تجمل بدهد، یعنی حتی قشر متوسط، بعضی از آنها به وسیله بعضی از حقدها و کینهها و عقدهها با اینکه ندارند مانور تجمل را میدهند، این مانور تجمل هم قشر غنی را غنیتر میکند، هم فاصله بین قشر غنی و فقیر را بیشتر میکند، یعنی گاهی فاصله وهمی علاوه بر فاصله واقعی با مانور تجمل افزوده میشود، وقتی که مانور تجمل این فاصله را بیشتر بکند آن جامعه به سمت واپاشی نزدیک میشود، پس دو جهت در اینجا در نظر گرفته شده است، یکی با انفاق فاصله بین غنی و فقیر کمتر میشود و قشر متوسط پررنگتر میشود، دوم این است که با من و نهی از مانور تجمل نمیگذارد حتی اگر کسی دارا است در دارایی خودش جوری برخورد بکند که آن نداری برای فقیر و قشر متوسط شدیدتر بشود، در جامعهای که مانور تجمل رو به زیادت برود در آن جامعه همیشه در حقیقت امکان واپاشی بیشتر میشود، چیزی که امروز در جامعه غربی شدت پیدا کرده است و این شدت که حتی بین اغنیا انقدر فاصله زیاد است، حتی بین اغنیا انقدر فاصله و رقابت زیاد است که به قیمت غنی ماندن عدهای از اغنیا بقیه اغنیا هم یا داخل در قشر متوسط میشوند، یا داخل در قشر فقیر میشوند به طوری که مانور تجمل قشر اغنیای غنی زیاد باعث شده است که آن شخص غنی پایینتر هم احساس فقر بکند، چه برسد به قشر متوسط، چه برسد به قشر فقیر، یعنی وقتی که اغنیا در نظام تجملگرایی خودشان و رفاه زدگی خودشان و مانور تجمل خودشان سعی آنها زیاد بشود، به اصطلاح سعه و سرعت آنها در نمایاندن مانور و تجمل زیاد بشود خود به خود عده زیادی از اغنیای دیگر هم این تحمل را ندارند و این تاب را ندارند و این مقدار را ندارند، لذا آنها هم احساس فقدان میکنند، در این جامعه آن وقت قشر فقیر و قشر متوسط از حیث احساس فقدان به چه حدی میرسند، این میشود حد انفجار، لذا اگر بخواهند شورشی ایجاد بکنند یکی از راههای شورش این است که این دو فاصله را جلوه بدهند، هر چقدر این فاصله جلوهاش بیشتر دیده بشود این امکان شورش و انقلاب بیشتر میشود.
این حالا ببینید یک کد بسیار مهمی است، از آن برنامه ریزی سیاسی در میآید در نظام حاکمیتی، بحث اجتماعی و آسیبهای اجتماعی در حقیقت قابل دقت در این مسئله است، نظام اقتصادی و فرهنگی قابل برنامهریزی در اینجا است، افقهایی که باید برنامهریزی بشود برای حاکمیت که چگونه باید قشر متوسط در یک حاکمیت پررنگتر دیده بشوند حد ایجاد سکون است، یعنی آن شخصی که ساکن میکند آرامش ایجاد میکند، آن پررنگ شدن قشر متوسط در جامعه است، یعنی وقتی به یک جامعه نگاه میکنی از بیرون یا از درون، هر چقدر قشر متوسط دیده بشود، هر چقدر دیده بشود، این قشر متوسط بیشتر دیده بشود این در حقیقت باعث میشود قوام آن جامعه و سکون آن جامعه، طمأنینه آن جامعه از جهت اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی شدیدتر باشد و هر چقدر قشر متوسط کمتر دیده بشود این در حقیقت آماده برای طغیان، آماده برای انقلاب، آماده برای گسست است، این یک بحث بسیار مهمی است لذا دشمن در این دوره در داخل ما هم به دنبال حذف طبقه متوسط است، ما برنامهریزی خودمان برای به اصطلاح بینیاز کردن و یا در حقیقت ارتفاع حاجت قشر فقیر است، اساس برنامه، اما در عین اینکه اساس برنامه این است دنبال تحقق قشر متوسط هستیم، یعنی قشر فقیر را به چه سمتی نزدیک کنیم؟ قشر غنی را به چه سمتی؟ خوب اگر اینگونه باشد قطعاً ببینید در مالیات بستن، در تقسیم بیت المال و تمام اینها باید چه دیده بشود؟ باید آن نگاه به اصطلاح تقویت قشر متوسط و کم کردن فاصله قشر متوسط از یک طرف با قشر فقیر و از طرف دیگری با قشر غنی، هم در نظام اقتصادی و بهرهمندی، هم در نظام رسانهای و در حقیقت مانور، که هر چقدر کشوری مانور بینیازی آن که همان مثلاً ببینید در اسلام قناعت، در رابطه با نظام قشر متوسط و ممنوعیت حرص، دقت میکنید، اینها، آن حرص همان دیدن فاصله است، آن حرص همان جنگ رسانهای به اصطلاح فاصله غنی و فقیر است، حرص، و آن قناعت ندیدن و یا کمتر دیدن فاصله است، حالا با مفاهیم دیگری که از نظام اخلاقی یا نظام اعتقادی یا نظام در حقیقت احکام و اعمال وارد شده است.
یکی از حضار: قشر متوسط که میفرمایید اینطوری باید زیاد بشوند آنها را از لحاظ کمی و کیفی آن هم اگر بفرمایید، چون مثلاً میگویند الان ۴ درصد جامعه هستند که ۹۶ درصد ثروت را دارند، یک جنبش به نام 99 درصد، یعنی متوسطها تعدادشان زیاد است ولی توزیع ثروت در آن متوسطها نیست.
استاد: حالا ببینید این بحث دیگر جزئیات آن است که یک کاوش دقیق میخواهد، این نمای کلی مسئله است که در اینجا دارد بیان میکند، اما اینکه حالا درصد چقدر باشد تا این به اصطلاح جامعه را بگوییم که رفاه زده است، تجمل گرا است یا قشر متجمل و رفاه زده، این تا چه کاری بکنند که مانور… بعضی از مرز های اینها محکمات است، بعضی از مرزهای اینها متشابهات است، اصل مسئله اگر روشن بشود که دارد دین این را میگوید آن وقت بعد روی راهکارهای آن و جزئیات آن باید البته دقت بیشتری کرد، ولی خود این مسئله، توجه به اینکه حقیقت انفاق جعل آن برای چه است؟ یک نظام فردی دارد که فرد را دارد در حقیقت چه کار میکند؟ قربة الی الله دارد رشد میدهد، و این نظام فردی یک جهت جمعی دارد که جهت جمعی آن همین بحثی است که این فاصلهها را دارد پر میکند، قوام توحید، تحقق آن نظام توحیدی را نزدیک میکند که خود جامعه هم باید وقتی که کسی نگاه میکند یک جامعه پیوسته ببیند، هر چقدر گسست بین افراد جامعه بیشتر بشود معلوم میشود که این جامعه شرک آلودتر است، این جامعه مشرکتر است، که جامعه شرک آلود جامعهای است که دو دستگی و چند دستگی در آن دیده میشود، هر چقدر کمتر دیده میشود وقتی که از بیرون نگاه میکنیم یا از درون نگاه میکنیم، نمیگوییم جامعه بی طبقه توحیدی، این جامعه بدون طبقه توحیدی نیست، اما جامعه توحیدی است، جامعه توحیدی مثل دست و پا و چشم و به اصطلاح اعضا و جوارح هستند که در عین اینکه اختلاف دارند ولی مکمل هم هستند، شخصی که نگاه میکند اینها را واحد میبیند، اما در جایی که اینها کاملاً متعارض بشوند، در مقابل هم قرار بگیرند آن جامعه شرک آلود است، در جایی که اقشار یک جامعه نسبت به یکدیگر اینقدر به بدبینی برسند که مانور قشر متجمل و از این طرف احساس قشر فقیر شدید بشود، این جامعه به سمت فروپاشی… مثل بدنی میماند که دیگر اعضا و جوارح آن در راه یکدیگر نیستند و هر کدام کار خود را میخواهند بکنند، حتی مضاد با یکدیگر باشند، این قطعاً بقایی پیدا نمیکند، این یک بحث جدی است، البته عرض کردم که جای نظام تربیتی، جای نظام اخلاقی، جای نظام فرهنگی، جای برنامهریزی سیاسی در اجتماع در این مسئله باقی است ولی این نگاه را باید ما در نظام انفاق داشته باشیم و اهداف را که غایت را باید به چه سمتی ببریم.
یکی از حضار: حاج آقا به جای اینکه برای سال آینده ۲۰ درصد حقوقها را افزایش بدهند آمدند و یک سقف 400 هزار تومان گذاشتند، این همان تقویت جامعه متوسط میشود.
استاد: بالاخره این را باید دید، برنامهریزی میخواهد دیگر، ببینید اگر این برنامهریزیها را درست بکنید میبینید که اگر ۲۰ درصد بگذارند دائماً فاصله چه میشود مثلاً؟ فاصله حقوق قشر غنی با قشر ضعیف مثلاً در نظام کارمندی تازه، چون آنهایی که کارمند نیستند از اینها جدا هستند، آنها چند برابر شده است به خاطر همین مسائلی که پیش آمده است، یعنی درآمد آنها چند برابر شده است، اما اگر ۲۰ درصد میشد آن شخصی که ۲۰ میلیون میگرفت ۲۰ درصد آن میشود ۴ میلیون، میشود ۲۴ میلیون، آن شخصی که در حقیقت ۲۰ درصد بگیرد از یک میلیون میشود ۲۰۰ هزار تومان، درست است، ۲۰۰ هزار تومان با در حقیقت ۴ میلیون ۲۰ برابر از جهت اضافه نسبت به یکدیگر چه شدهاند؟ فاصله ایجاد شده است، لذا تعبیری که در اینجا بحث میکند نگاه اینکه افقها را باید چگونه ترسیم کرد، از منظر اقتصادی این حتی کمک به قشر متوسط کمک به قشر غنی هم هست، یعنی وقتی قشر متوسط تقویت میشود و قشر فقیر به سمت قشر متوسط کشیده میشود و قشرغنی به سمت قشر متوسط کشیده میشود این در حقیقت بقای قشر غنی را هم به دنبال دارد، یعنی قشر غنی اگر بقای خودش را هم بخواهد چه هست؟ این… لذا راهی که شاید در آینده نه چندان دور ان شاء الله میشود این افق را به اصطلاح نگاه کرد در کشورهای غربی، همین بحث در حقیقت چالش بین فقیر و غنی است که فاصله آن خیلی زیاد شده است و یکی از چیزهایی که جامعه غربی را قطعاً به سمت گسست پیش خواهد برد همین فردگرایی و لیبرالیسم است که این دارد به سمت آن چالش میرود و با در حقیقت… ببینید حتی اگر آن دولت رئیس جمهور سابق میآید مثلاً آمریکا، نظام بهداشت عمومی را مطرح میکند و به عنوان یک راهکار مثلاً برای تقویت قشر ضعیف مطرح میکند، بعدی میآید چه کار میکند؟ آن را لغو میکند، میگوید این اصلاً… یعنی در یک راهکاری حرکت میکند که چه باشد؟ این نگاه را قبول ندارند، با فکر سازگار نیست، با این تفکر، لذا این بحث خود این هم باید امید بست به آن چالش در آنجا، هم باید ترس داشت از اینکه این در خود کشور ما ایجاد بشود که به دنبال ایجاد این در کشور ما هم هستند که این فاصلهها زیادتر بشود.
یکی از حضار: غیر از مسائل اقتصادی در مسائل فرهنگی و مذهبی هم میشود این؟
استاد: قطعاً همینجوری است، یعنی ببینید رابطه مستقیمی دارد این با نظام مذهبی و نظام فرهنگی، عرض کردم با نظام توحیدی، اساس نگاه توحیدی این است که وقتی انسان به یک جامعه نگاه میکند اینها را مرتبط ببیند، مکمل ببیند، هر چقدر این جامعه به سمت این مکملیت پیش برود، نه جامعه بی طبقه توحیدی، بلکه به سمت مکملیت پیش برود توحید در این جامعه چه هست؟ تحقق آن روشنتر است. و از جهت اخلاقی هرچقدر این فاصلهها کمتر باشد، حقد، کینه، حسد، حرص، نمیدانم تمام اینها چه میشود؟ تمام اینها کمتر میشود، یعنی جامعهای که فاصله طبقاتی آن بیشتر میشود صفات رذیله اخلاقی به شدت توسعه پیدا میکند، دروغ، کینه، همه اینها جا باز میکند، یعنی از جهت فرهنگی حل مسئله اخلاقی یک جامعه به این سادگی اگر فاصله طبقاتی زیاد بشود امکانپذیر نیست، خیلی سخت میشود، لذا میبینید از جهت فرهنگی هم جامعه گسسته میشود، از هم پاشیده میشود تا به سمت واپاشی کامل پیش برود، پس چه جهت فرهنگی و اخلاقی، چه جهت اعتقادی توحیدی، چه جهت اخلاقی و عملی، چه جهت سیاسی و اجتماعی، تمام اینها در حقیقت این بحث کاملاً در آن سرایت دارد. مرحوم علامه بعضی از این نکات را با اشاره بیان میکنند، البته جا دارد که این بحث از جهت منظر اقتصادی هم به بحثهای دیگر علامه در المیزان رجوع بشود و این تکمیل بشود و نتایج دیگر آن دیده بشود، هم بحث از منظر توسعه آن در جامعه به عنوان نظام حاکمیتی جای چه دارد؟ جای کار و برنامهریزی دارد که منظر الهی در این مسئله چه است.
متن را چیزی هم تطبیق کرده بودیم؟
یکی از حضار: حاج آقا منظورشان این بود که در خود مباحث فرهنگی و اخلاقی و اینها اختلاف ایجاد بشود نه اینکه آثار اختلاف اقتصادی…
استاد: متوجه نشدم.
یکی از حضار: اینکه فرمودید در مورد آثار اختلاف طبقاتی اقتصادی در فرهنگ و اخلاق و حالا بالعکس، فکر کنم سوال این بود که اختلاف طبقاتی در خود مباحث فرهنگی و مسائل اخلاقی و اعتقادی و اینها، اینجا هم یک چنین اختلافی داریم یا نه؟ یعنی یک طبقهای مملو از مثلاً فرهنگ و اخلاق و اینها باشد، یک طبقه ضعیفتری، خوب اینها را…
استاد: آن یک بحث دیگری است، آن بحث از اینجا نتیجه گرفته نمیشود، آیا در مسابقه در نظام خیرات به اصطلاح هست یا نیست؟ در نظام خیرات چون کمال مطلوبی است که همه میطلبند و فطری است قطعاً در آنجا مسابقه و سرعت به خیرات هست، یعنی هیچ حدی را برای آن سرعت مسابقه نه قرار ندادند، ﴿يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ﴾ [2]، ﴿سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ﴾[3]، در فضایل اخلاقی، وقتی که در جامعه فضایل اخلاقی در قشری رو به توسعه برود بقیه اقشار هم چون مصداق را میبینند و این فطری است طلب آن در حقیقت کمال جدیتر میشود، ایجاد بغض نمیکند بلکه ایجاد چه میکند؟ ایجاد حسرت میکند که حرکت صورت بگیرد، برخلاف نظام مالی که ایجاد دشمنی میکند، در نظام مالی بودن یک عدهای باعث میشود دیگران به هر شرطی، هر جوری که شده است دنبال به دست آوردن چه باشند؟ چون احساس فقدان میکنند دنبال به دست آوردن باشند، چون راهی غیر از نظام مادی نیست مجبور هستند با دوز و کلک و حقد و کینه و حسد و با همه اینها حرکت بکنند، اما در نظام معنوی راهی برای رسیدن به آنها نیست مگر با عبادت و ایمان و عمل صالح، اگر به اینجا کشید خوب میداند که با دوز و کلک نمیشود به در حقیقت چه رسید؟ به عمل صالح و کمال رسید، نمیشود که، حتی تظاهر به عمل صالح هم در این جامعه مفید است، حتی تظاهر به عمل صالح هم چه است؟ که ظاهر یک جامعه را حتی شده یک کسی متظاهر باشد به این، این نمیگویم کمال است اما میگویم در جامعه اگر به جایی رسید که اعمال صالح کمال محسوب شد به طوری که عدهای اگر خواستند خودشان را نشان بدهند متظاهر به عمل صالح شدند، عمل صالح را روی ریا انجام دادند، این جامعه مذموم نیست از این جهت، هرچند این دارد ضرر میکند، از دست میدهد، اما مجبور است خودش را اهل ایمان نشان بدهد، مثل زمان اوایل انقلاب اگر یادتان باشد، شما اغلب سنتان نمیکشد، اوایل انقلاب که پیش آمده بود بحث اینکه سرمایه داری و پولدار بودن چه شده بود؟ یک رذیله شده بود در ابتدای انقلاب، لذا میبینید اگر به یک شخصی میگفتند پولدار مثل این بود که به او فحش دادند، یعنی میگفت که نه من ندارم، من هم خلاصه اینجوری، باور کنید، یعنی میخواستند خودشان را… یعنی سعی میکردند با ساده زیستی چه کار کنند؟ با جلوگیری از مانور تجمل خودشان هیچ اظهار تحمل نکنند چون در نظر بقیه اظهار تجمل قبیح بود و اگر شخصی اظهار تجمل میکرد از یک نوع حقد، کینه، عقده نشئت گرفته بود، این را میدیدند، برخلاف امروز که یوم الحسره است، یعنی امروز وقتی که میبینند یک شخصی فلان ماشین یا فلان در حقیقت برند را خریده است و پوشیده است یا فلان کار را دارد که دیگران نمیتوانند یا فلان و فلان، میبینید برای او حسرت است و دنبال آن است، آن روز این قبیح شده بود، این هم مدتی بود، تا یک دورهای از جنگ اینگونه بود بعد کم کم البته فرهنگ تغییر کرد منتها آن نظام اگر پیش بیاید که دیگر سبقتها بر اساس چه میشود؟ بر اساس عمل صالح میشود، البته افراط و تفریط در هر جهتی امکانپذیر است. یکی از حضار: این…
استاد: آن روز نگذاشتید که ما بخوانیم با همین بحثها که شکل گرفت، امروز هم… حالا من یادم نمیآمد ولی کم کم دارد یادم میآید که آن روز هم با همین سوالات نگذاشتیم که بخوانیم.
یکی از حضار: این بیان که فرمودید از نظام ثروت، در قدرت و نظام علمی هم است جاری است؟ یعنی اگر جامعهای از جهت قدرت یک عدهای راس مملکت باشند، یک عده ای هیچ قدرت نداشته باشند همین هست اما در نظام علمی هم هست؟
استاد: در نظام قدرت که معلوم است، اگر فرد قدرتمند خادم نباشد که در نظام الهی قدرتمند چه هست؟ خادم است، یعنی آن خدمتگزار بالاتری است در نظام نگاه الهی که هر چقدر آن امام القوم، رئیس القوم خادمهم[4] که وجود او سعی میشود که حالا قبلاً شاید بحث او را کردهایم، هر چقدر در یک شخصی… از منظر الهی قدرتمندتر و مسئولتر کسی است که وجود او سعی است، لذا پیغمبر اکرم که قدرت پیدا کرد وجود او سعی بود یعنی که همه افراد جامعه را خودش میدید، کسی که این وجود سعی را پیدا میکند من او در مقابل در حقیقت چه هست؟ در مقابل افراد نیست بلکه شامل افراد است یعنی من او شامل افراد است، همه را در بر میگیرد، وقتی یک شخصی این گونه شد قطعاً قدرت مربوط به این شخص نیست، قدرتی که دارد همه بهرهمند هستند از این قدرت چون که شامل همه است و همه را در… اما در نظام علمی اگر علمی به عنوان یک فضیلت اخلاقی قرار گرفت علم به دنبال آن تواضع را ایجاد میکند، اما اگر علمی به عنوان در حقیقت یک سرمایه کسب قرار گرفت او در حقیقت به دنبالش تکبر ایجاد میشود، اگر علم سرمایه کسب شد به عنوان برتری جویی، نه فقط به عنوان العلم السلطان که بگوییم علم سلطان میآورد، قدرت میآورد، بله در نظام یک اجتماع علم در این اجتماع ایجاد سلطه میکند نسبت به اجتماعهای دیگری تا الگوسازی بکند، نه سلطه به معنای تکبر اما اگر علم به معنای برتری جویی و وسیله کسب مال شد فقط، و آن حقد و کینه را از راه علم خواست ایجاد بکند، مانور تجمل را از راه برتری علم… البته این علم هم میشود مذموم، این علم هم در حقیقت مورد… منتها دیگر این ذات علم نیست که این گونه است، لذا میبینید علم را این همه مدح کردهاند اما اگر البته علم شد وسیله تجمل، ابراز تجمل و مانور تجمل.
یکی از حضار: استاد با این بیان جامعه نذیر همان جامعه بی طبقه ای میشود که گفته شده است؟
استاد: نه، جامعه بی طبقه نه دیگر، جامعه بیطبقه یعنی یکسان.
یکی از حضار: آنها حرفشان این نیست، یعنی میگویند که ثروتمندها باید بدهند به فقرا، این اشکالی که به آن میشود این است که رقابت از بین میرود.
استاد: ما عرض کردیم که در این جامعه طبقه متوسط آن قوی میشود، نه فقط طبقه متوسط میشود، یعنی دو طرف دارد اما این دو طرف دیده نمیشوند، یعنی چه دیده نمیشوند؟ یعنی انقدر این شدید نیست که در چشم بیاید، دقت کردید، تفاوت آن در این مسئله است که اگر یک شخصی از بیرون به این جامعه نگاه کند چه میبیند؟ قشر متوسط در چشم دیده میشود، نه غنی در حقیقت… همانگونه که عرض کردم قوم هود چه کار میکردند؟ برتر جویی آنها در این بود که ساختمانهای بلند بسازند که هر کسی که وارد اینجا میشد خانه این شخص بلندترین نقطه باشد، دیده بشود، این دیده شدن مانور و تجمل است.
یکی از حضار: حاج آقا بالاخره کسب سرمایه بیشتر یا علم بیشتر یا قدرت بیشتر وقتی جامعه ببیند تشویق میشود برای این کار یا نه؟
استاد: بله.
یکی از حضار: اما اگر که دیده نشود رقابت نیست.
استاد: تا یک حدی که میشود که بهرهمندی ایجاد میکند و این ایجاد چه میکند؟ اما اینگونه نیست که اگر یک شخصی ثروت داشت، ثروت زیاد فی نفسه مذموم باشد، کسی این را نگفته است، اما مانور تجمل، ایجاد فاصله، دقت میکنید، دیده شدن تجمل این مذموم است، یعنی یک موقع هست یک شخصی دارد اما این دارایی را در چشم دیگران نمیخواهد بزند، میخواهد در چشم دیگران بزند این فاصله را زیاد کند، حقد را ایجاد کند، این قطعاً غلط است، اما یک شخصی دارد، حالا این دارایی او میتوان با کمک به دیگران همراه باشد، با کارآفرینی همراه باشد، با بسط ید دیگران همراه باشد، انواع راهها… حتی توسعه ثروت خودش هم میشود با این کار اما در عین اینکه توسعه ثروت خودش میشود این با ایجاد حقد در دیگران نیست، با ایجاد تحقیر در دیگران نیست، این البته مذموم نیست، این در حقیقت چه است؟ لذا یک شخصی آمد پیش امام صادق علیه السلام، حضرت از او پرسید که چه کار میکنی؟ گفت مثلاً واردات فلان کالا را دارم انجام میدهم، گفت چرا انحصار آن را بر عهده نمیگیری؟ گفت چرا جوری کار نمیکنی که انحصار واردات… یعنی جوری واردات کن که کانه تو تنها بتوانی قدرت انحصاری و شغل آفرین… و شیعیان زیادی را در اینجا به کار بگیری و باعث میشوی که اینها چه بشوند؟ اینها به کار بیفتند و ثروت تو هم در راه درست خود به مصرف بالاتر برسد، یعنی اینگونه نیست که به ما بگویند انقدر کار کن کافی است، انقدر کار کنی کفایت است نیست، در روز ظهور دارد که یوم العرق و العلق[5]، آن روز کار زیاد است، عرق آن کار زیاد است، علق آن جنگ است و جهاد، عرق آن کار زیاد است که هر یک نفر به اندازه ۲۰ نفر کارایی دارد، بهرهمندی دارد، بهره وری دارد، یعنی کسی جلوی کار را نمیگیرد و کار هم مضاعف میشود. باید این درست برنامهریزی بشود، نگاه درست بشود، قصد این نیست که طبقه ثروتمند سرکوب بشود، قصد این نیست که طبقه فقیر را بکشند تا چه بشود؟ آخر بعضی ها طرحشان اینگونه بود که بالاخره ما اگر جلو یک جوری برویم که ثروت اندوزی را منع نکنیم، از طرفی ایجاد رقابت هم بکنیم، حالا قشر فقیر یا از بین میرود کم کم، دیگر یک مدتی میرسد که نیستند دیگر، از بین رفتند و تمام شدند، آنها از بین که رفتند قشر فقیر با از بین بردن آن… نه اینکه نمیشود، قشر فقیر هیچ وقت از بین نمیرود. الان در جامعههای ثروتمند که مسابقه چیز هست فاصله بین اقشار زیادتر شده است، آیا بهرهوری بیشتر شده است؟ نه، بهرهوری هم بیشتر نشده است چون این نظام در حقیقت به سمت هی تعارض میکشد، لذا انفاق پر کردن این چه هست؟ این در حقیقت نفقهها و خللها و این اختلالها است.
بله، حالا یک کمی هم بخوانیم، الإنفاق من أعظم ما یهتم بأمره الإسلام فی أحد رکنیه و هو حقوق الناس و قد…
یکی از حضار: نامفهوم 28:22.
استاد: بیان را خواندیم به گمانم، نخواندیم؟
حالا چون که اختلافی است بنا را بر این میگذاریم که خواندهایم، چون خلاصه… چند نکته را در آنجا بیان میکند، میفرماید که سیاق الآیات من حیث اتحادها فی بیان أمر الإنفاق، و رجوع مضامینها و أغراضها بعضها إلی بعض، نشان میدهد که این یک جا نازل شده است این آیات و ارتباط این آیات هم با آیات قبل بیان کردیم اینها را، من یادم است که ارتباط این آیات با آیات قبل را هم نشان دادیم، پس این ها را خواندیم دیگر.
بعد میفرماید که الإنفاق من أعظم ما یهتم بأمره الإسلام فی أحد رکنیه و هو حقوق، یکی از دو رکن انفاق حقوق ناس است، خب رکن دیگر قطعاً چه هست؟ آن حقوق فردیه است که همان خود فرد با انفاق من او توسعه پیدا میکند، یعنی کسی که با کد یمین خودش، دسترنج خودش به دست آورده است، چه حقوق واجب، چه حقوق مستحب، چه آنجایی که واجب است پرداخت کند، چه آنجایی که به اصطلاح واجب نیست اما مستحب است، اما اختیاراً هر دو پرداخت شده است، با این پرداخت در حقیقت دارد چه کار میکند؟ وجود خودش را نسبت به افراد دیگری که مستمند هستند یا مستحق هستند یا نه، مستمند هم نیستند، در رتبه پایینتری از او هستند دارد این توسعه میدهد، من خودش را گسترده میکند، از تنش عبور میکند، خودش را نمیبیند فقط، ببینید هدف نهایی دین این است که انسان از آن تن نگری خارج بشود، نگاه به تن که خودش را و تنش را در مقابل تنهای دیگر ببیند از این خارج بشود، لذا ببینید تمام دستورات در نظام فردی و در نظام جمعی هر دو بر این استوار شده است که این خودش را گستردهتر از این تن ببیند، چون در نگاه اول خودش را این تن میبیند اما وقتی که هی احکام و دستورات و هر یکی یکی چه عبادات و چه معاملات، چه حقوق واجبه، چه حقوق مستحبه، جلو که میآید میبیند هی این را توسعه میدهد تا میرسد به اینکه انسانها را یک بدن واحد میبیند، در همان روایت آمده است که کالجسد الواحد، انسانها از جهت بنی آدم کالجسد الواحد که اذا اشتکی عضو تداعی سائر الجسد و بالهم.[6] تب بقیه اعضا را هم فرا میگیرد که در حقیقت این آرام نیست، احساس آرامش نمیکند، این گونه نیست که سر سیری گذاشت بر زمین، خودش سیر بود خیالش راحت باشد، میگوید نه، تو ادامه داری، تو وجودت گستردهتر است، همه اینها در حقیقت چه میشوند؟ وجود گسترده تو هستند لذا تحمل ندارد که در این جامعه چه باشد؟ گرسنگی، فقر، بیماری، هرچه که باشد برای این آسیب زننده است، این هم خلاصه چه میشود؟ بله خوشی باشد خوشحال میشود، راحتی باشد این هم… لذا هم خرسندی او افزون است، هم ناراحتی او افزون است، ناراحتی و خرسندی فردی یک حدی دارد، اما ناراحتی و خرسندی که شامل آن فرد گسترده است افزون از بقیه است که هر چقدر خوشحالی برای دیگران ایجاد میشود این هم خرسند است، هر چقدر ناراحتی برای دیگران ایجاد میشود این هم… لذا اینگونه نیست که فقط ناراحت بشود، غصه بخورد، بگوید انسان اسلامی یعنی فقط غصه بخورد؟ نه، خوشحالی او هم مضاعف میشود، چون خوشحالی دیگران را خوشحالی خودش میبیند.
حالا یک سوال دیگر چون که شما اولین بار است میخواهید بگویید بفرمایید عیب ندارد، سوال نداشتید، خب الحمدالله.
میفرماید که و هو حقوق الناس و قد توسل إلیه بأنحاء التوسل إیجابا و ندبا من طریق الزکاة و الخمس و الکفارات المالیة و أقسام الفدیة و الإنفاقات الواجبة و الصدقات المندوبة، و من طریق الوقف و السکنی و العمری و الوصایا، عمری یعنی همان به اصطلاح سکونت مادام العمر در یک موقوفه که سکنی موقت است، عمری دائمی است، بله من طریق الوقف و السکنی و العمری و الوصایا و الهبة و غیر ذلک.
و إنما یرید بذلک ارتفاع، ببینید یرید بذلک، با اشاره دارد اینها را بیان میکند دیگر، ارتفاع سطح معیشة الطبقة السافلة التی لا تستطیع رفع حوائج الحیاة من غیر إمداد مالی من غیرهم، چرا؟ تا لیقرب أفقهم من أفق أهل النعمة و الثروة، تا نزدیک کند افق اینها را به افق چه؟ اهل ثروت و نعمت، و من جانب آخر قد منع، پس از یک طرف اینها را بکشد بالا، و من جانب آخر قد منع من تظاهر أهل الطبقة العالیة بالجمال و الزینة، مانور تجمل را ممنوع میکند، دقت میکنید، یکی با انفاقات، یکی در حقیقت با اینکه اصلاً حق ندارند حرص خودشان را نشان بدهند، برای این انواع… لذا باید برای جامعهای که میخواهد به این سمت برود فرهنگسازی به صورتی باشد که اگر یک شخصی تجمل را خواست آشکار بکند، مانور تجمل بدهد، همه نگاه حقارت آمیز… احساس بکنند که این عقدهای است، احساس بکنند این در حقیقت چه هست؟ کمبود دارد، احساس بکنند این کودکانه است، اگر اینگونه شد در یک جامعه ثروتمند هم دیگر در صدد مانور تجمل بر نمیآید، بهرهمند هست اما بهرهمندی غیر از مانور تجمل است، مانور تجمل به رخ کشاندن است، به رخ کشاندن یک بحث است، بهرهمندی یک بحث دیگری است، بهرهبندی در آرامش و سکون هم انجام میشود اما به رخ کشیدن حتماً در منظر دیگران باید شکل بگیرد، حتماً باید در چشم دیگران محقق بشود، این قبیح باید باشد در جامعه دینی، لذا باید این را کار کرد که چه کار باید بشود در جامعه دینی که مانور تجمل جزو چه بشود؟ جزو بدترین در حقیقت… یعنی این جوری دیده بشود که حتماً این شخص کمبودی دارد که مبتلا شده است، یک بیماری دارد که مبتلا شده است، اگر این نگاه دیده بشود هر شخصی خواست حالا با یک ماشین بیاید در خیابان که دل دیگران را آب بکند، نه بهرهمند باشد، بخواهد خلاصه با نشان دادن ایجاد در حقیقت حسرت بکند، یعنی وقتی میبیند که چشمها به سوی او خیره میشود مکیف میشود این، در دل او قند… نه اینکه با این ماشین بخواهد برای سفری بکند، راهی برود، راحتی داشته باشد، نه، دنبال چه چیزی است؟ دنبال دیده شدن است، این در حقیقت مانور تجمل است.
یکی از حضار: در علوم انسانی غربی در مورد سلفی گرفتن گفتند که بیماری است و یک اختلال شخصی است.
استاد: خوب بله یعنی یک کمبود و حقارتی است که وقتی در همه جا… اینها از همان سنخ است، یعنی خودش را درست در حقیقت… در کنار افراد دیگر، حسرت آنها را که دارد میخواهد تعریف بکند. حالا یک موقع هست آدم تبرکا و تیمنا خدمت یک عالم میرود، خدمت یک بزرگ میرود، این غیر از سلفی گرفتن است، این در حقیقت نگاه دینی است که خدمت عالم بروی، خدمت در حقیقت بزرگ بروی، شده به دیدن او بروید و ببینید او را، این دیدن عیبی ندارد اما حالا آدم هی عکس بندازد که بعد نشان بدهد که من با فلان شخص بودم، من با فلان شخص بودم یعنی خودش را چه میبیند؟ آن را یک چیزی میبیند که میخواهد خودش را با این… البته این یک زهر است اما رفتن و ارتباط…
یکی از حضار: در این مانور تجمل نیت هم دخیل است؟
استاد: نیت داخل نیست در احکام اجتماعی، به این معنا که اگر یک شخصی نیت هم نداشت اما عمل او به این بود حاکمیت موظف است که او را منع کند، حاکمیت موظف است که چکار کند؟ منع کند او را، اما اگر نیت باشد هم خباثت فردی پیدا میکند هم خباثت اجتماعیه، چون ممکن است یک شخصی حواسش نباشد، در مانور تجمل همین کار را بکند، این مثل یک بیماری است که سرایت میکند و مسری است، اینگونه نیست که فقط فردی باشد که فقط بخواهیم خود او را باز بداریم، بلکه اثر این در اجتماع هم دارد ایجاد میشود، هرچند بر این عادت کرده باشد و دیگر… اوایل داشت ولی الان دیگر ندارد، الان دیگر برای او این مانور تجمل عادی شده است، قصد او هم نیست دیگر، عادت کرده است، این همانگونه با او برخورد میشود که در ابتدا بود، چرا؟ چون در حقیقت یک بیماری اجتماعی است که این بیماری اجتماعی آثار اجتماعی دارد، این آثار اجتماعی در سر جای خودش محفوظ است، آثار فردی آن ممکن است نباشد برای شخصی که قصد ندارد، آثار اجتماعی آن محفوظ است و چون آثار اجتماعی محفوظ است عمل او محسوب میشود هرچند که… مثل این میماند که انسان نمیداند یک جایی در حقیقت چه است؟ غصب است، تصرف بکنند، آیا دین بر گردن او میآید وقتی تصرف کرده است یا نمیآید چون که نمیدانسته است؟ مال حقوق ناس است، در اینجا مانور تجمل ایجاد حقوق ناس میکند، چون ایجاد حقوق ناس میکند چه بداند و چه نداند حقوق ناس در سر جای خودش محفوظ است و حاکمیت موظف است که نگذارد این مانور تجمل باعث آن اختلال در اجتماع بشود و حسرت ایجاد کند.
خوب بعد میفرماید که و من جانب آخر قد منع من تظاهر أهل الطبقة العالیة بالجمال و الزینة فی مظاهر الحیاة بما لا، ببینید بلافاصله قید میزند، بما لا یقرب من المعروف، نزدیک به آن معروف نباشد، یعنی آن چیزی که مردم تحمل میکنند معروف است، آن چیزی که متعارف است معروف است اما وقتی از این خارج شد همه میفهمند که این خروج از آن حد متعارف است، البته ممکن است پس از مدتی این خروج از متعارف چه بشود خودش؟ عادی بشود ولی این عادی شدن دلیل بر عدم مبارزه با آن نیست، بلکه باید باز هم با آن مبارزه بشود، یعنی آن… مثل آن وقتی میماند که انسان ضلالت و گمراهی را در وجود خودش یک لحظه احساس میکند ولی کم کم وقتی این ادامه پیدا میکند دیگر بعد از این احساس پیدا نمیکند، اما گمراه هست یا نیست؟ گمراهی است، از همان نقطه جدا شده است، لذا معروف همان نقطه است که این جدا شدن آغاز شد، هرچند انقدر طول کشید این مسئله که چه شد تا الان؟ حساسیتها نسبت به معروف از دست رفته است، حتی طوری شده است که معروف شده است منکر و منکر شده است معروف، تا اینجا هم پیش میرود دیگر که این احساس خدشهدار شده است که ادراک خدشهدار شده است، ولیکن آن مسئله سر جای خودش محفوظ است.
خب و لا تناله أیدی النمط الأوسط من الناس، این لا تناله أیدی النمط الأوسط همان طبقه متوسط است، طبقه متوسط که اصلاً امکان… ببینید تعریف آن را چقدر زیبا میکند، یک موقع است که طبقه متوسط احساس میکند که این مقام دست یافتنی هست هرچند که ندارند، هر چند ندارد ولی دست یافتنی است، ولی یک جایی میرسد که دیگر چه میشود؟ امکان در حقیقت دستیابی طبقه متوسط به آن امکان پذیر نیست، فاصله انقدر زیاد میشود که دیگر اصلاً راهی برای این… میگوید این یکی از همان نگاههای معروف است، معروف را چگونه میشود شناخت؟ که معروف کجا هست؟ میگوید آنجایی که قابل دسترسی باشد هرچند امکان آن فقط باشد، اما یک جایی میرسد که دیگر امکان دسترسی اصلاً به آن موطن… این خارج از عرف است، خارج از معروف است.
بله، لا یقرب من المعروف و لا تناله، این لا تناله را خیلی زیبا آورده است، و لا تناله أیدی النمط الأوسط من الناس، بالنهی عن الإسراف و التبذیر و نحو ذلک. پس قد منع به چه چیزی؟ قد منع بالنهی عن الإسراف و التبذیر و نحو ذلک که باید این گونه جلوی آن را گرفت.
و کان الغرض من ذلک کله إیجاد، ببینید إیجاد حیاة نوعیة متوسطة، طبقه متوسط باید تقویت بشود، الغرض من ذلک کله، از همه انفاق و مانعیت از مانور تجمل، همه اینها، مقصود چه هست؟ مقصود از انفاق و صدقه واجب…؟ إیجاد حیاة نوعیة متوسطة متقاربة الأجزاء، متقاربة الأجزاء نه در حقیقت بی طبقه، متقاربة الأجزاء، متشابهة الأبعاض، تحیی ناموس الوحدة و المعاضدة، احیا بکند ناموس وحدت و کمک را و تمیت الإرادات المتضادة، در اجتماع همه برای خالی کردن زیر پای یکدیگر نکوشند، وقتی جامعه فاصلهاش زیاد شد همه به دنبال ساقط کردن دیگری میشوند، به هر قیمتی که میخواهند برسند، حتی با قیمت از بین بردن و ساقط کردن دیگران. تمیت الإرادات المتضادة و أضغان القلوب و منابت الأحقاد، تا این احیای جامعه متوسط بمیراند ارادههای متضاد را و از بین ببرد آن ضغن های قلوب را، آن کینههای قلبها را و منابت الاحقاد را، ریشههای حقد و کینه را از بین ببرد، یعنی با ایجاد توسعه جامعه متوسط چه میشود؟ آن ریشههای کینه از بین میرود، لذا ما توسعه را میخواهیم ولی نه به هر قیمتی، اینگونه نیست که اگر توسعه به قیمت… رقابت در حقیقت بین افراد به قیمت ایجاد حق و کینه و نمیدانم گسست جامعه ایجاد بشود، ما قطعاً این توسعه مطلوبمان نیست چون توسعه همه جانبه باید باشد، توسعه انسانی، توسعه انسانی بلکه توسعه الهی، توسعه انسانی یعنی همه جهات وجودی انسان توسعه پیدا کند، اگر از جهت رفاه توسعه ایجاد بشود به نحوی که بهرهمندیها فاصله طبقاتی را زیاد ایجاد بکند این توسعه ممدوح در اسلام نیست، حتما باید عدالت اجتماعی در توسعه انسانی و در رفاه و در رشد… لذا ملاک رشد در نظام الهی غیر از ملاک رشد در نظام سرمایهداری است، ملاک رشد در نظام سرمایهداری بودن مثلاً پول زیاد است، حالا ممکن است پول زیاد در دست چند نفر باشد، بودن در حقیقت کارخانههای بزرگ است، راههای مثلاً… حالا هرچند اینها در اختیار چه کسی باشد؟ امکان بهرهمندی از اینها در اختیار یک طبقه بیشتر نباشد، بقیه امکان مصرف را نداشته باشند، این رشد محسوب نمیشود هرچند از جهت اقتصادی بگویند که این کشور چه است؟ بله، البته در نظامهای اقتصادی، آن به اصطلاح، اسمش چه است؟ جینی میگویند؟
یکی از حضار: ضریب جینی.
استاد: ضریب جینی که میگویند آن در حقیقت ناظر به همین است در مسئله اقتصادی، که ضریب جینی آن باید چه باشد؟ فاصله هر چقدر عدد آن کمتر باشد این جامعه چه میشود؟ یکی از علائم رشد حساب میشود که آن هم در نظام اقتصاد دیده شده است دیگر، ثبات اقتصادی ایجاد میکند این هم.
خوب بعد میفرماید که و کان الغرض من ذلک کله إیجاد حیاة نوعیة… و أضغان القلوب و منابت الأحقاد، فإن القرآن یری أن شأن الدین الحق هو تنظیم الحیاة بشئونها، و ترتیبها ترتیبا، حالا ببینید تفاوت کسی که دین را در این عرصهها صاحب نظر میداند و به عنوان حکم از دین این را… تا کسی که میگوید دین فقط یک رابطه فردی است، در رابطه انسان با خدا، چقدر متفاوت است، آن شخصی که میگوید دین فقط چه است؟ یک رابطه فردی انسان با خدا است، تا شخصی که در تمام اینها دین را صاحب چی میبیند؟ صاحب نظر میبیند، حالا ببینید از یک آیه آن شخص که دین را یک رابطه فردی میبیند آیه انفاق را چگونه تبیین میکند و آن شخص که این نگاه را حداکثری میبیند، ببینیم چقدر توسعه در بیان ایجاد میشود و نگاه توحیدی سراسر جامعه را علاوه بر افراد فرا بگیرد. أن شأن الدین الحق هو تنظیم الحیاة بشئونها، و ترتیبها ترتیبا یتضمن سعادة الإنسان فی العاجل و الآجل، درست است که سعادت فرد انسان را به عنوان آن مقصد در نظر بگیرد اما این فرد فرد شامل است نه فرد مقابل جمع، که هر شخصی را به تنهایی بدون ارتباط با دیگران… میگوید حرکت کاروانی است، حرکت جمعی است لذا بقیه را هم باید به خودش همراه کند تا ببرد.
بعد میفرماید که و یعیش به الإنسان فی معارف، ببینید یعیش به الإنسان، با این دین یعیش…
یکی از حضار: عاجل و آجل دنیا و آخرت بود؟
استاد: بله دیگر فی العاجل و الآجل.
یکی از حضار: آن حرکت کاروانی از کجا شد؟
استاد: آن سعادة الانسان با نظام حیات جمعی دیگر، در نظام حیات جمعی که داشتیم که در حقیقت ارادههای متضاده را میخواهد از بین ببرد، احقاد را در حقیقت… یعنی یک اجتماع را با هم میبیند، انسان را یک واحد میبیند، انسان را فقط یک فرد نمیبیند بلکه انسان را چه میبیند؟ انسان را یک حقیقت واحده میبینید که میخواهد این را حرکت بدهد و ببرد.
بعد و یعیش به الإنسان فی معارف حقة، هم در معارف بخواهد انسان عیش و زندگی داشته باشد و همچنین در اخلاق و همچنین در زندگی، و عیشة طیبة یتنعم فیها بما أنعم الله علیه من النعم فی الدنیا، و یدفع بها عن نفسه المکاره و النوائب و نواقص المادة، و لا یتم ذلک إلا بالحیاة الطیبة النوعیة، ببینید پس اگر یک فردی میخواهد هم در نظام اعتقادی اخلاقی و رفاه زندگی بکند، حتما این باید در نظام نوعی دیده بشود و اگر در نظام نوعی دیده نشود فرد به تنهایی بخواهد دیده بشود هیچ کدام از این نظام اعتقادی و اخلاقی و نظام عیش در آن زندگی و رفاه ایجاد نمیشود، و لا یتم ذلک إلا بالحیاة الطیبة النوعیة، حیات طیبه باید چه باشد؟ نوعی باشد، بالحیاة الطیبة النوعیة المتشابهة فی طیبها و صفائها، و لا یکون ذلک إلا بإصلاح حال النوع برفع حوائجها فی الحیاة، و لا یکمل ذلک إلا بالجهات المالیة و الثروة و القنیة، حتماً باید ثروتها… قنیه [یعنی] سرمایه ها، سرمایه خوب اعم از ثروت و مال از دیگر، قنیه سرمایه است، حالا ممکن است این سرمایه حتی بازوی یک کارگر چه باشد؟ سرمایه باشد، حتی زمین یک سرمایه باشد، حتی امکان و استعداد خودش بشود چه چیزی؟ بشود یک سرمایه، حتی در حقیقت بارش به موقع بشود یک سرمایه، سرمایه اعم از مال است دیگر، المالیة و الثروة و القنیة، و الطریق إلی ذلک إنفاق الأفراد مما اقتنوه، به آن چیزی که به دست آوردهاند بکد الیمین و عرق الجبین، حالا آن شخصی که از راه غیر شرعی به دست آورده است که در جای خودش است دیگر که باید جلوی او گرفته شود، اما آن شخصی که به عرق جبین و کد یمین هم به دست آورده است اقتنوه بکد الیمین و عرق الجبین، آن شخص هم باید انفاق بکند، فإنما المؤمنون، بینید إنما المؤمنون، نگاه الهی این است، إنما المؤمنون إخوة، این یک نگاه، و الأرض لله، دو، و المال ماله، سه، پس هم مومنون اخوه هستند و لذا گسست ندارند، هم در حقیقت چه هست؟ ارض مربوط به خدا است، آن ثروت و آن مالی که تو داری و آن چیزی که داری روی آن کار میکنی و از آن سرمایه… او مربوط به تو تنها نبوده است، حق نداری بگویی مال من است، قارون حق ندارد که بگوید که ﴿إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓ﴾[7]، که من فقط از راه علم خودم این را به دست آوردهام، نه، اگر نبود این زمین، اگر نبود این امکان تسخیر، اگر نبود این امکان… تو از کجا فراهم میکردی؟ این مربوط به خدای سبحان است، چون مربوط به خدای سبحان… اگر قدرت تو نبود، اگر تفکر تو نبود، تو از کجا این را آوردهای؟ اینها به اعطای الهی است، اگر به اعطای الهی است پس حق اینکه تعیین کند چگونه مصرف بکنیم با او است، حق نداری بگویی مال خودم است و با کسی کار ندارم، ببینی چقدر دلیل دلیل دقیقی است که میفرماید فإنما المؤمنون إخوة، از نظام در حقیقت به اصطلاح ارتباطی و از طرف دیگری و الأرض لله، و المال ماله، این هم از طرف دیگر آن که با این نگاه خرج کردن انسان چه میشود؟ انسانی که تابع امر میشود، در عین اینکه دین نهی نکرده است بهرهمندی را، و هذه حقیقة أثبتت السیرة النبویة علی سائرها، که بر پیغمبر اکرم که سائرها، آن شخصی که این سیره را ایجاد کرده است أفضل التحیة، که این میفرماید هذه حقیقة أثبتت، این صحتها و استقامتها فی القرار و النماء و النتیجة فی برهة من الزمان و هی زمان حیاته و نفوذ أمره، که این را محقق کرد، این قوانین را، این نگاه را در دورهای که به حاکمیت رسید پیغمبر در همان مدت کم این را محقق کرد، یعنی اموالی که به دست میآمد، کارهایی که میشد فاصله بین طبقات اجتماعی را، آن رشد طبقه متوسط را از یک فقر شدیدی آورد به سمت چه چیزی در دوره پیغمبر؟ به سمت متوسط و فاصله را کمتر کرد. و هی التی یتأسف علیها، این حالا… چقدر مانده به اذان؟
یکی از حضار: ۱۱ دقیقه.
استاد: و هی التی یتأسف علیها و یشکو، این باعث شد که امیر مومنان علیه السلام انقدر حسرت بخورند از دست رفتنش را، از آنجا زاویه جدا شدن از سیره پیغمبر، زاویه آن آغاز شد، و هی التی یتأسف علیها و یشکو انحراف مجراها أمیر المؤمنین علی (ع) إذ یقول: و قد أصبحتم فی زمن لا یزداد الخیر فیه إلا إدبارا، میگویم امیرالمومنین علیه السلام قربان ایشان بروم، آن موقع را دیدند، حالا این زاویهای که از آنجا آغاز شده است تا امروز چه شده است؟ ادامه پیدا کرده است، آن اول زاویه بوده است منتها حضرت تا آخر را میدیده است از همان از اول، ولی ببینید آن چیزی که در آنجا ملموس شد برای مردم ببینید حضرت با چه چیزی دارد نام میبرد برای مردم، حالا امروز برای مردم ببینید چقدر این سختتر میشود. میفرماید قد أصبحتم فی زمن لا یزداد الخیر فیه إلا إدبارا، و لا الشر فیه إلا إقبالا، این لا دارد، و لا الشر فیه إلا إقبالا، از طرفی خیر رو برگردانده است، شر رو آورده است، و لا الشر فیه إلا إقبالا، چون که الا دارد خلاصه الا را حتما در نهج البلاغه هم هست، ولا الشیطان، لا دارد، و لا الشیطان فی هلاک الناس إلا طمعا، فهذا أوان قویت عدته و عمت مکیدته، این زمانی است که عده شیطان و مکر و کید شیطان چه شده است؟ شدید شده است، قویت عدته، آن قوای شیطان قوی شده است، عمت مکیدته، عام شده است و گسترش پیدا کرده است، و أمکنت فریسته، که شیطان سلطه پیدا کرده است که به هدف خود برسد، بعد میفرماید که اضرب بطرفک، چشم بینداز، حیث شئت من الناس، نگاه کن به مردم، هل تبصر إلا فقیرا یکابد فقرا؟ آیا نمیبینی الا اینکه فقیری است که دارد با فقر دست و پنجه نرم میکند، یکابد فقرا أو غنیا، در طرف مقابل آن، ببینید جامعه دوقطبی، فقیری که دارد دست و پنجه با فقر میزند و غنی که دارد مانور تجمل میدهد، یعنی حضرت چقدر اینجا آسیب شناسی را زیبا کرده است، أو غنیا بدل نعمة الله کفرا[8]، بدل نعمة الله کفرا یعنی چه؟ یعنی دارای خودش را تبدیل کرده است به چه چیزی؟ دارایی خودش را تبدیل کرده است به مانور تجمل که مانور تجمل سبب چه چیزی شده است؟ سبب این شده است که هم خودش فرو برود، هم دیگران فرو بروند با این، که بدل نعمة الله کفرا أو بخیلا اتخذ البخل بحق الله وفرا، آن شخص بخیلی که منع آن شخص از اعطایی است که خدا کرده است که بخل میورزد بحق الله را، آن حقوقی که حقوق الهی است را، آن را وفر میبینید، آن را زیادی میبیند برای خودش و از آن در حقیقت بخل کردن را فکر میکند که مال خودش زیاد شده است، هی حضرت دارد نشان میدهد و بیان میکند که وقتی که اعطا میکند غنی خودش را دارد گسترده میکند، وفر در آنجایی است که دارد چه میشود؟ چون ببینید نگاه یک موقع نگاه دنیا است، حالا این را باید یک وقت دیگری… اگر در نگاه دنیا فقط باشد دادن گاهی از دست دادن است، اگر نگاه انسانی باشد که الهی باشد که انسان آغازی دارد، پایان او در حقیقت پایان ندارد، آنجا وفر کجا است؟ وفر آنجا است که اعطا میشود، وقتی حقوق الله را میدهد احساس میکند که تازه چه شده است؟ چندین برابر… که همین آیه میفرماید که سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ، ۷۰۰ برابر، آن وفر است یا این؟ آن شخصی که یک دانه را نگه داشت یا این شخصی که ۷۰۰ برابر شد؟ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ، این وفر است، حضرت میفرماید که اتخذ البخل بحق الله وفرا أو متمردا کأن بأذنه عن سمع المواعظ وقرا[9]، مثل این میماند که دیگر گوشها سنگین شده است و موعظه و حرف حق دیگر در گوشی فرو نمیرود، نتیجه آن بخل میشود در حقیقت سنگینی گوش، نتیجه مانور تجمل میشود وعظ ناپذیری که دیگر اینها تاثیری در آنها نیست. بعد دیگر نهج البلاغه… و قد کشف توالی الأیام[10] ، بعد اینجا مرحوم علامه میفرماید که این نظریه قرآن را روزگار نشان داد که چقدر حق است و درست است که حالا ان شاء الله بیان میکند. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
یکی از حضار: خاطرات لبنان را…
استاد: خاطرات لبنان شهودی است، ان شاء الله بروید ببینید دیگر.
یکی از حضار: خاطرات گفتنی آن.
استاد: گفتنی آن فایده ندارد، میگوید که حلوا حلوا کردن دهان را شیرین نمیکند. این برای اهل مکاشفه خوب است.
یکی از حضار: تجربیاتی که نامفهوم 53:23.
استاد: نه الحمدلله خیلی بالاخره… واقعا نشان میدهد که آنجا بعضی از معارف برای آنها طلب آن مصداقی شده است، یعنی ما اینجا مفهومی طلب میکنیم، آنجا چه هست؟ مصداقی، عینی، برای آنها واقعاً الان نیاز است، ولی متاسفانه عمق حوزه در آنجا خیلی کم است، عقبه حوزه از اینجا به آنجا کم کشیده شده است لذا میبینید که آنها احتیاج دارند و ارتباط هم کم است و طلبههایی هم که هست عمیق نیستند، خود آنها هم اظهار میکنند، عمق نیست در مسئله، لذا به دنبال عمق هستند، احساس نیاز را کردهاند، باید آماده بشوید که فقط اینجا را نبینید، این تازه یک کشور است، یمن هم همین گونه است، کشورهای دیگر هم همین گونه است، این دنبال اینکه عمیق بودن مفاهیم و حقایقی که در دین است تا با یک یقینی حرکت صورت بگیرد، وقتی که بعضی از مثلا حقایق دین را مثلاً میگفتیم واقعاً اینها احساس میکردند که یقین اینها مضاعف میشود و در مرحله در حقیقت بودن در مقابل… مثلاً این قصه طالوت و جالوت را برای قسمتی از آنکه گفتیم، اصلاً احساس میکردم الان همان صحنه محقق از جلوی آنها، یعنی یک بحث نگاه مفهومی نیست، یک کاملاً صحنه مصداقی است و برای آنها وقتی که تبیین میکردیم که چگونه گفتمانهای مختلفی، رابطههای مختلفی… میبینی واقعاً احساس لمس میکردند و با یقین به قرآن احساس قوت میکردند، یعنی این وعدهها برای آنها ایجاد قوت، یقین و در حقیقت استقامت بیشتری ایجاد میکرد. هر چقدر معارف را ان شاء الله بیشتر داشته باشیم بدانید که تمام نیازهای جامعه ایمان و کفر امروز قائم به همین پاسخ پرسش پاسخهایی است که از دین در میآید.
یکی از حضار: نامفهوم 55:15.
استاد: ببینید آنجا جامعه خیلی به اصطلاح متفاوت است، مسیحیت و اهل تسنن و طوایف دیگر در کنار شیعه دارند با یکدیگر زندگی میکنند، لذا شخصی که بخواهد در آنجا ثابت قدم واقع بماند با همه مظاهر در حقیقت جلوهگریهای مختلف ثروت و شهوت و همه اینها هست، انصافاً خیلی سخت است، و بودن و ماندن، سالم ماندن و عادت نکردن به قبح و قبیح، چون یک موقع آدم عادت میکند، عادت نکردن به قبح و قبیح، خیلی سخت است لذا دست و پنجه اینها هم خیلی در مقام عمل است، هم در مقام نظر است، یعنی هم در مقام نظر این است هم در مقام عمل، هر نوع جلوهگری که در کشورهای اروپایی هست اینها میگفتند که اینجا هست، میگفتند هیچ حد و مرزی برای اینها نیست، هیچ منعی هم نیست، حتی اگر در کشورهای اروپایی یک منع هایی ممکن است باشد اینجا آن منع هم نیست، به خاطر تعارضات گروهها هیچ کسی، حاکمیتی که بگوید منع…نه اینترنت منعی دارد، هیچ حدی ندارد، هیچ فیلتری ندارد، نه ظهورات، حتی در کشورهای اروپایی یک منعهایی هست در نظام چیز، آنجا اینها هم نیست، هیچ حد و مرزی در کار نیستند، اینگونه که خودشان میگفتند، میگفتند هیچ حد و مرزی در تجلی و بروز نیست. حالا دیگر همین گفتیم مکاشفه است و خودتان باید بروید ببینید دیگر.
یکی از حضار: حاج آقا ماه مبارک شما نامفهوم 56:42.
استاد: ماه مبارک امسال را قرار است که یک برنامه خاصی داشته باشیم لذا قول دیگری نمیتوانیم بدهیم.
یکی از حضار: در نامفهوم 56:51.
استاد: بله قرار است که ان شاء الله یک سری مسائلی بود که جهاد اکبر و به چه مثالی…
یکی از حضار: ادامه آن است؟
استاد: نه امسال قرار است یک نظام اندیشه اسلامی باشد، به اصطلاح ۳۰ جلسه در ماه رمضان، حدوداً یک ۷، ۸ جلسه هم قبل آن باشد ان شاء الله که طرح برای آن حوزه علوم اسلامی دانشگاهیان است، قرار است این انجام بشود، منتها قرار است یک جلسه تشکیل میشود و اعلام بشود، اگر بشود در آن جلسه یک کسی میخواهد بیاید…
یکی از حضار: برای یک طیف خاصی است؟
استاد: قرار است برای عضویت… نه شرکت کردن منعی ندارد، ظاهر این است که میخواهند اعلام کنند که… مثل همان جهاد…
حضار: نهاد است جای آن؟
درخواست استخاره شده است مثل اینکه.
استاد: بسم الله الرحمن الرحیم، حالا با این خلاصه اقلاً ما به قرآن خودمان بکنیم یک خورده از این درشتتر باشد.
یکی از حضار: عذرخواهی میکنم.
جای آن همان نهاد است؟
استاد: احتمالا همان نهاد صفاییه باشد، چون آن نهاد آنجا که میشود چیز دیگر، دانشگاه شده است دیگر. قبله همین طرف است که نشستهایم؟
من استخاره نمیکردم، حواسم نبود که گرفتم، من استخاره نمیکردم. قبله همین طرف است؟
یکی از حضار: بله ظاهرا.
استاد: این خوب است منتها فرمودند که ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَإِذَا كَانُواْ مَعَهُۥ عَلَىٰٓ أَمۡرٖ جَامِعٖ لَّمۡ يَذۡهَبُواْ حَتَّىٰ يَسۡتَـٔۡذِنُوهُ﴾[11]، حواس آن ها باید به تکالیف جمعی هم باشد، یعنی دیگران را هم حواسشان باشد که عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ.
یکی از حضار: ممنون و متشکر.
استاد: حضرت عالی خودتان صاحب استخاره بودید.
یکی از حضار: خواهش میکنم، شما لطف دارید.
دعای کمیل را مستحضر بودید حاج آقا از نصفهها سر میگذرند به سجده، شروع میکنند یعنی فکر کنم خیلی جاها جوانهای آنها از ما جلو زدهاند.
استاد: عرض کردم در یک سری از جهات وقتی که همین ظواهر را حفظ میکنند اشد از اینجا است، چرا؟ چون تمام مظاهر مادی در آنجا چه دارد؟ جلوهگری دارد، ما اگر الان دیوارهای چیز را برداریم، سدها را برداریم خیلی از خود ماها ساقط میشویم، ولی آنها این دیوارها سقوط کرده است، ریخته است، نیست، ولی عدهای که ماندهاند با این در حقیقت وضع ماندهاند، یعنی این نشان میدهد یک بالاخره… اما عمق مسئله احتیاج به چه دارد؟ رسوخی دارد که این تقویت بشود، خود آنها اظهار میکردند که مثلاً وقتی صحبت میشد میگفتند که وقتی ما بحثهای قرآنی را میشنویم اصلاً یقین ما مضاعف میشود، استقامت ما بالاتر میرود، غیر قابل قیاس میشود و به شدت مشتاق این مباحث… یعنی اشتیاقی که آنها دارند فوق اشتیاقی است که اینجا دارند، یعنی اینجا همین حرف را برای دوستان بزنید میبینید که گوش میکنند، خوششان هم میآید اما آنها اصلاً مکیف میشوند، با تمام وجود خلاصه لذت میبرند.
یکی از حضار: بعد خود سید حسن نصرالله…
استاد: ما ندیدیم.
یکی از حضار: عجب شما را نبردند حاج آقا.
استاد: نه، قرار هم نبود یعنی از اول قرار هم نبود.
یکی از حضار: ایشان ظاهرا مریض بودند.
حاج آقا آقای نوری همدانی که رفته بودند لبنان شنیدم یکی دو ساعت قبلش به ایشان خبر داده بودند که…
استاد: بله اصلاً خیلی سخت بود یعنی بنده خدا گفتند چندین… باید شاید نصف روز بیشتر هی باید جابجا کنند و از این سمت و به آن سمت، ماشینها را عوض کنند، خیلی سخت است، هم برای آقای نصرالله خیلی سخت است، هم اگر قرار باشد هر شخصی راه بیفتد برود ببیند آن بنده خدا را این زحمت دیگر چه بشود، ولی فرمانده های آنها را، چیزهای آنها را چرا، خیلی خوب بود.
یکی از حضار: همان حال و هوای فرماندههای آنها…
استاد: بله فرماندههای آنها خیلی عالی بود، جلساتی که با فرماندهان آنها داشتیم خیلی عالی بود.
یکی از حضار: در مصاحبه ایشان من دیدم ایشان گفته بودند که من سالی دو بار ظاهراً پدر و مادرم را میبینم، گفتن بیخود نیست که خدا اینقدر به ایشان محبوبیت و عظمت…
استاد: بله یعنی در لبنان هم واقعاً ایشان را دوست داشتند، حاکمیت ایشان الحمدلله بر قلبهای هم مردم و هم مسئولین، این اتفاقی که اینجا برای آقای نصرالله هست و بین اقلاً خود حزب الله که جمع کثیری هستند فوق به اصطلاح محبوبیتی است که مقام معظم رهبری در ارکان نظام ما دارد، در ارکانها، حالا نمیگویم قلوب مومنین ویژه، اما در ارکان نظام ما دارد غیر قابل قیاس است این، یعنی ارکان ما هر کدام ساز خودشان را میزنند، اما در آنجا همه یک ساز میزنند، همه سازی را که سید حسن میزند، بعد هم تازه ساز سید حسن را هم ساز آقا میبینند، یعنی ارادت آنها به آقا اشد است، وقتی که این آقای چیز، معاون اجرایی ایشان که شبیه خودشان هم هست.
یکی از حضار: نامفهوم 01:01:30.
استاد: نه، نه، آنکه قائم مقام است، معاون اجرایی که پسرخاله ایشان هم هستند، خیلی شبیه خودشان هستند، اسم ایشان را یادم نمیآید، که ایشان خلاصه… وقتی گفتند که چه کارهایی میخواهند بکنند آن جمعی که بودند ایشان فرمود که اگر آن ولایت فقیه خوب تبیین بشود، که برکات ولایت فقیه چه است تمام اینها میریزد، خود به خود حل میشود، برکات ولایت فقیه، استدلال بر ولایت فقیه نه ها، برکات وجود ولایت فقیه اگر بر مردم تبیین بشود به جای اینکه یکی یکی هی بخواهیم جزئی اصلاح بکنیم، صفات را، مشکلات را، این خود به خود یک دفعه حل میشود، خیلی حرف جالب و دقیقی زده بود که برکات ولایت فقیه که چه کرده از تا به حال، همین چه کردهها و چه میآید از ایشان، اگر اینها درست بشود به جای استدلال بر اصطلاح اثبات ولایت فقیه و دلایل عقلی آن مسئله که آن سر جای خودش برای یک عدهای، ولی در عموم مردم میگفت که…
یکی از حضار: حاج آقا این پریروز هم آقای چیز یک حرفی زده بودند، در مورد حضرت امام، گفته بود که ما در طول تاریخمان نداشتیم یک شخصی مثل…یعنی نمیتوانیم این را انکار کنیم که خمینی دانشمند بوده است، درس خوانده بوده است، همه قبلیها بیسواد بودند.
استاد: معاویه وقتی که…
یکی از حضار: شنیدید فایل آن را؟
استاد: نه ولی شنیدم، ضرار ابن ضمره وقتی که توصیف کرد… معاویه هر شخصی را که میگرفت از یاران امیرالمومنین میگفت که توصیف کنید علی را برای من، ضرار ابن ضمره وقتی توصیف کرد گفت در امانم؟ گفت در امان، شروع کرد به گفتن و گفتن، اینقدر گفت تا معاویه اشکش درآمد، اشک معاویه درآمد، میگویند با آستین خودش… دارد که با آستین آن حاکمیتی، جبه خلافت خود خلاصه اشکهای خودش را پاک میکرد، میگفت والله همین گونه است، بعد آنجا به یاران خودش گفت آیا کسی هست که من وقتی مردم من را همین گونه توصیف کند؟ گفتند که توصیف کننده در حد توصیف شونده است، آن علی بود، توصیف کننده اش این است، این تویی و… عمروعاص وقتی که داشت میمرد، عمروعاص وقتی که داشت میمرد با پشیمانی از گذشته… بعد میگوید که من یکی از سعادتهایم، خیلی عجیب است، یکی از سعادتهایم را این میبینم که در جایی تنفس میکردم که علی بن ابیطالب تنفس میکرد.
یکی از حضار: خدا لعنتش کند.
استاد: خدا لعنتش کند.
یکی از حضار: این سندش را یادتان است؟
استاد: نه ولیکن اینکه در آنجایی تنفس میکردم که امیرالمومنین علی تنفس میکرد، یعنی این از شقاوت اینها… میتوانند در اوج شقاوت باشند ولی چه باشد؟ درک فضایل میکردند، یعنی اینکه گاهی اظهار میکنند، نامفهوم 01:03:57 میکند یا این میکند و آن میکند، البته گاهی هم ممکن است… یک مثال دیگری هم بزنم، اذان شده است، مثلا نجاشی وقتی که حد برای او جاری شد آن طارق چه کار کرد او را؟ گفت تو… خراب کرد خودش را، بعد خراب کرد خودش را، یعنی دیگر بچهها مسخرهاش میکردند، چون شاعر امیرالمومنین… امروز چه میگویند این اشخاصی را که هنرمند هستند؟
یکی از حضار: سلبریتی.
استاد: سلبریتی آن موقع بوده است این نجاشی، یعنی مشهور بوده است، شاعر بوده است، سرودههای جنگ مربوط به این بوده است، دیگر همه چیز… بعد وقتی که مشروب خورد و روز اول ماه رمضان آن حد بر او جاری شد خودش را خراب کرد، بچهها دست گرفتن برای او، طارق هم قومی و هم عشیره او گفت که دیگر اینجا جای ما اینجا نیست، بعد برد اینها را پیش معاویه، رفتند پیش معاویه، تا معاویه اینها را دید، عمروعاص هم خیلی معاویه را ساخته بود و آماده کرده بود، معاویه شروع کرد به بدگویی از امیرالمومنین علیه السلام که ببینید علی قدر شما را ندانسته است و …. این طارق برگشت گفت که ای معاویه، آمدن ما پیش تو از بدی علی نبود، از عدم تحمل ما بود که تحمل خوبی علی را نداشتیم، به خودت نگیر، که خیلی معاویه ناراحت شد، عمروعاص او را آرام کرد، خبر به امیرالمومنین رسید، امیرالمومنین فرمودند اگر طارق آنجا کشته میشد شهید بود، طارق را اگر آنجا کشته میشد شهید بود، فرار کرد از حکومت امیرالمومنین اما انصاف به خرج داده است، این در به اصطلاح چیز نامفهوم 01:05:25 است.
یکی از حضار: تطبیق آن بر موجود چه بود؟
استاد: که ممکن است بعضی از حرفهای اینها اگر که واقعاً از ته دل زده باشند تخفیف در خلاصه چیز اینها هم باشد، اگر که، ممکن است، منتها اگر… این اقرار هم ممکن است خلاصه برای آنها یک تخفیفی… نه اینکه ما بگوییم آدم خوبی هستند، نه اینکه بگوییم امامزاده شدند، نه، اما همین اقرار ممکن است که باعث هدایت عدهای اگر بشود، آقای بهجت میفرمودند که آن نادر شاه بوده است؟ چه کسی بوده است یک چیزی ساخته بوده است؟ میگفت از دور که گنبد امیرالمومنین علیه السلام را دید، مثلا یک سلامی داد، یک چیزی کرد، میگفتم این مقدار هم قطعاً اثر دارد، همین که عرض کردم امروز هم حتی تظاهر به عمل صالح چه دارد؟ اصلا همین نشان میدهد که عمل صالح برد است در جامعه است، این مهم است.
[2] . [آل عمران: 114] ، [الأنبياء: 90] ، [المؤمنون: 61]
[4] . مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۲۵۱، بحار الأنوار ، ج۷۳، ص۲۷۳، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۲۰۹، من لا یحضره الفقیه ، ج۴، ص۳۷۸، الوافي ، ج۲۶، ص۱۶۳
[5] . الغيبة (للنعمانی) ، ج۱، ص۲۸۴، اثبات الهداة ، ج۵، ص۱۶۶، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۳۵۸،، الغيبة (للنعمانی) ، ج۱، ص۲۸۳، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۳۵۶، اثبات الهداة ، ج۵، ص۱۶۶، الغيبة (للنعمانی) ، ج۱، ص۲۸۵، اثبات الهداة ، ج۵، ص۱۶۶، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۳۵۸، الغيبة (للنعمانی) ، ج۱، ص۲۸۴
[6] . المؤمن ، ج۱، ص۳۸، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۲۷۳، المؤمن ، ج۱، ص۳۹، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۲۳۳، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۲۷۴، مستدرك الوسائل ، ج۹، ص۴۲، ، المؤمن ، ج۱، ص۳۸، الکافي ، ج۲، ص۱۶۶، الإختصاص ، ج۱، ص۳۲، الوافي ، ج۵، ص۵۵۲، بحار الأنوار ، ج۵۸، ص۱۴۸، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۲۶۸، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۲۷۷، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۸۶، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۲، ص۳۳۴، ، کنز الفوائد ، ج۱، ص۳۵۲، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۲۸۰، مصادقة الإخوان ، ج۱، ص۴۸، مستدرك الوسائل ، ج۱۲، ص۲۱۷
[9] . بحار الأنوار ، ج۳۴، ص۸۹، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۱۰۸، نهج البلاغة ، ج۱، ص۱۸۷، عوالي اللئالي ، ج۲، ص۱۴۶، عوالي اللئالي ، ج۲، ص۲۹۷، عوالي اللئالي ، ج۳، ص۳۳۵، مستدرك الوسائل ، ج۱۴، ص۴۱۲
[10]. الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج2، ص382-384.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 542” دیدگاه میگذارید;