سلام علیکم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاه و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

در محضر آیه ۲۶۲ از سوره بقره هستیم که الان هم تلاوت شد و در این آیه شریفه می‌فرمایند که بعد از اینکه امر به انفاق شد و تشبیه شد بحث انفاق به کمثل حبة انبتت سبع سنابل به اینکه الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله ثم لا یتبعون ما انفقوا منا و لا اذی لهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم ولا هم یحزنون.

در بحثی که در اینجا آمده است که من و اذی مبطل در حقیقت آن انفاق فی سبیل الله است، یک نکته این است که لهم اجرهم عند ربهم، اگر کسی فی سبیل الله انفاق کرد لهم اجرهم عند ربهم است، پس به مقدار انفاق فی سبیل الله اجر عندالله هم متفاوت می‌شود، این یک امر تشکیکی است فی سبیل الله، اجر عندالله هم تشکیکی است، پس به مقداری که ﴿مَا عِندَكُمۡ يَنفَدُ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ بَاقٖ﴾[1]، هر مقدار انفاق از قصد الهی بیشتر برخوردار باشد بقای او بیشتر است، لهم اجرهم عند ربهم متناسب با آن فی سبیل الله است، پس لهم اجرهم عند ربهم برگشتش در حقیقت به چه چیزی است؟ به آن فی سبیل الله است.

یک نکته دیگر این است که آن به اصطلاح انبتت سبع سنابل فی کل سنبله مئة حبة والله یضاعف[2]، این‌ها همه در حقیقت با این نگاه لهم اجرهم عند ربهم معنا پیدا می‌کند که این مانند فصل اخیر می‌ماند.

یک سوالی هم دیروز دوستان کردند که ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون که در اینجا آمده است چرا عمده جاها لا خوف علیهم و لا هم یحزنون در رابطه با اولیا الهی آمده است که الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون، اینجا چرا برای اهل انفاق آمده است؟ عرض شد که مثل الذین ینفقون که در ابتدا آمده است یا الذین ینفقون، الذین ینفقون دلالت بر استمرار و تثبیت دارد، یعنی کسانی که انفاق آنها مستمر است و تثبیت شده است لذا آنها همان وجهه اولیاءالله را پیدا می‌کنند، پس اینگونه نیست که کسی که یک بار در حقیقت انفاق می‌کند با همین یک بار… البته یک بار ممکن است که از یک عمقی نشئت بگیرد و تثبیت بکند، اما مقصود این است که با یک بار انفاق این آیه نمی‌فرماید که لا خوف علیهم و لا هم یحزنون، این لا خوف علیهم ولا هم یحزنون مال تثبیت ایمان است و اینجا هم الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله این تثبیت است، پس الذین ینفقون، هم الذین، هم ینفقون که استمرار را می‌رساند ینفقون این دلالت بر تثبیت دارد.

در آیه بعدی که وارد شدیم… خب این آیه دیروز گذشته بود، نکته دیگری هم بود که سوال فرموده بودید آقا، چه بود اینکه گفته بودم فردا این را سوال بپرسید؟ دو نکته بود، یکی این بود، یکی دیگر چه بود؟ یادتان نیست.

دو تا نکته بود که یکیش این بود که اولیاء…

در آیه بعدی که می‌فرماید که قوله تعالی: ﴿۞ قَوۡلٞ مَّعۡرُوفٞ وَمَغۡفِرَةٌ خَيۡرٞ مِّن صَدَقَةٖ يَتۡبَعُهَآ أَذٗى﴾[3] که در حقیقت در اینجا یتبعها اذی، که می‌فرماید قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یتبعها، امر دائر شد بین اینکه انسان صدقه بدهد و بعد دنبال این صدقه من و اذی بیاید یا صدقه ندهد اما با یک قول معروفی این را همراهی بکند و دعایی برای او بکند، اینجا می‌فرماید اگر که می‌خواهید صدقه بدهید با من و اذی ندهید بهتر است ولی با یک دعایی همراهی بکنید که این هم یکی دیگر از قیود آن صدقه است که قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ المعروف من القول ما لا ینکره الناس بحسب العادة، و یختلف باختلاف الموارد، یعنی اختلاف عادات مردم باعث می‌شود که موارد این هم مختلف بشود، یختلف باختلاف الموارد یعنی عادات مردم مختلف است، این هم یختلف به اختلاف آن عادات، ممکن است قول معروف در جامعه ای این باشد و در جامعه دیگری چیز دیگری باشد، از همان قول… نه اینکه قول معروف اینجا را بخواهیم در جای دیگری استفاده کنیم، نه، قول معروفی هر جایی متناسب با خودش این قول معروف است، گاهی قول معروف ممکن است یک کلام باشد، گاهی قول معروف ممکن است یک حرکت باشد، ممکن است شما اگر مثلاً به فرمایش علامه در آن مثلاً جلدهای بعدی کلاه خودتان را از سر بردارید این یک احترام به طرف باشد، فرض مسئله است دیگر، یک جایی دست به سینه بگذارید ممکن است احترام باشد، یک جایی تشکر لفظی بکنید این در حقیقت قول معروف باشد، هر کجا قول معروف و البته که می‌گوییم فقط لفظ نیست دیگر، قول معروف یعنی شامل هر چیزی که می‌تواند دل او را تثبیت کند می‌شود، آن کسی را که سائل بوده است.

و ترجیح القول المعروف و المغفرة علی صدقة یتبعها أذی که این ترجیح دارد، ثم المقابلة یشهد بأن المراد بالقول المعروف، در مقابل اذی که این قول معروف آمد نشان می‌دهد که این الدعاء أو لفظ آخر جمیل عند رد السائل، که عرض کردیم این لفظ به لفظ هم حتماً انحصار ندارد، ممکن است حرکتی باشد، إذا لم یتکلم بما یسوء المسئول عنه، آنجایی است که سائل با لفظ بد از شما نخواسته است، اما اگر سائل با بی‌ادبی خواست اینجا چه هست؟ می‌گوید اینجا دنباله آیه است که اگر بی‌ادبی در کار آمد آنجا در حقیقت چه هست؟ آیه می‌فرماید که بعد از اینکه یتبعها… می‌فرماید اینجا اگر کسی قول معروف و مغفرة خیر من صدقه یتبعها اذی والله غنی حلیم، این حلم مربوط به کجا است؟ آنجایی که آن طرفی که سائل هم هست بی‌ادبی کرده است که خدای سبحان غنی است، می‌دهد، حلیم است در مقابل بی‌ادبی‌ها در خواستن‌ها، یعنی اگر بی‌ادبی هم می‌کند باز هم او حلمش محفوظ است و غنای او سر جای خودش است، این هم یک نکته خوبی است که استفاده کرده است در اینجا که حالا آن را بیان می‌کنند.

می‌فرماید که فإن أذی المنفق للمنفق علیه، اگر انفاق کننده اذیت بکند، یعنی آن شخصی که دارد مال را می‌دهد، این یدل علی عظم إنفاقه و المال الذی… یک خط را جا انداختیم، إذا لم یتکلم بما یسوء المسئول عنه، و الستر و الصفح إذا شفع سؤاله، این را می‌خواستیم بگوییم، و الستر و الصفح إذا شفع سؤاله بما یسوؤه، که ستر و صفح دارد در اینجا، یعنی اینجا باز از کوره به در نمی‌رود با اینکه در حقیقت او بی‌ادبی کرده است ستر و صفح دارد، إذا شفع سؤاله بما یسوؤه و هما خیر، این بهتر از آن صدقه‌ای است که یتبعها اذی، بدهد به او و بگوید در حقیقت که کوفتت شود مثلاً، آن فحش داده است، یک چیزی گفته است، این هم بدهد با ناراحتی و یک در حقیقت منتی بگذارد، یک مثلاً جوابی به او بدهد، می‌گوید که نه اگر ندادی در اینجا و… این نشان می‌دهد که… این هم یکی از آن نکات است که نشان می‌دهد که مقصود رشد طرفین است در انفاق، نه اینکه مقصود انجام کار باشد، انجام کار فرع مسئله است چون و الا اگر می‌خواست انجام کار مقصود باشد می‌گفت بده حتی اگر می‌خواهی یک فحشی بدهی باز هم او پر می‌شود، آن شخص که مشکلش برطرف می‌شود، می‌گوید نه، اینجا ندهی خلاصه مهم نیست، با قول معروف، اگر می‌خواهی منت بگذاری، آن بحثی که خدمتتان داشتیم، که اگر انجام کار فقط مقصود بود می‌گفت بده، عیب ندارد، تو بکن از خودت، یک فحشی هم دادی دادی، مهم نیست، مهم این است که کار انجام شده است، می‌گوید نه، این مقصود این است که این نیروسازی بشود در اینجا، هم آن سائل، همان آن کسی که دارد انفاق می‌کند، هر دو، آن سائل باید یاد بگیرد که بما یسوئه نباشد، همراه او با کلام سوء نباشد، این هم باید یاد بگیرد که اگر یسوؤه بود و توهین شد این یاد بگیرد که با صفح و ستر عبور کند، البته کمال بالاتر آن آنجایی است که بدهد و صفح و ستر داشته باشد، پس بالاتر از آن می‌شود آنجایی که بدهد اما صفح و ستر هم داشته باشد، پایین‌تر از او اگر بنا باشد که بدهد با در حقیقت یک کلام بد، یا ندهد ولی صفح و ستر داشته باشد کدام اولی است؟

یکی از حضار: ندهد.

استاد: ندهد ولی صفح و ستر را داشته باشد، اگر این را نداشته باشد بعد از او این اولی است، اگر بین این دو مجبور باشد که یکی از این دو را انتخاب کند البته که ندادن با صفح و ستر و قول معروف بهتر از آنجایی است که بدهد با من و اذی، من و اذی دیگر فعل باطلی است، چرا؟ حالا دنبالش می‌فرماید ، در حالی که اگر کار مقصود بود در اینجا بالاخره می‌گفتیم که این هم نتیجه دارد، در حالی که آن موردی را که باطل می‌کند این مورد است که می‌گوید که دنبال آیه می‌فرماید این مثل در حقیقت… مَثل این مَثل کسی است که ﴿يُنفِقُ مَالَهُۥ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ﴾، آن شخصی که با ریا می‌دهد مالش را در حقیقت داده است اما از روی ریا داده است، یعنی برای خدا نداده است، این باطل است، مثل آن خاکی می‌ماند که روی سنگ نرمی‌ ریخته شده باشد، با یک باران چه می‌شود؟ با یک باران تند همه آن شسته می‌شود و چیزی باقی نمی‌ماند، لذا نتیجه ندارد، لذا این مطلوب دین نیست، با آنکه اگر کار و نتیجه مقصود بود می‌گفت که بده، ریا هم بکن، عیبی ندارد، به دست او رسیده است و این کفایت می‌کند، در حالی که این را نمی‌پذیرد.

یکی از حضار: رشد دو طرف چه چیزی است اینجا؟

استاد: رشد دو طرف این است که آن طرف مقابل در آنجایی که یسوؤه کرد، با سوء بود فهمید که کار با سوء نتیجه برای او ندارد، باید یاد بگیرد، تربیت بشود که این هم نمی‌خواهد فقط این سیر بشود، می‌خواهد تربیت بشود، پس آن هم می‌فهمد که این اثر چه بود؟ کلام سوء او بود، هر چند او به رویش نیاورده است اما این کلام سوء… لذا این باعث می‌شود که اگر با کلام سوء او هم به این شخص اعطا می‌شد و این در حقیقت در این به اصطلاح بیشتر ادامه می‌داد، فکر می‌کرد که جلوی هر کسی که می‌رسد باید چه کار کند؟ اما به ما نمی‌گوید که هر کسی که با کلام سوء به شما برخورد کرد به او ندهید، درست است، می‌گوید که اگر با صفح و ستر دادید این اولی است، البته، منتها در یک جایی هم استثنا کرده‌اند، آنجایی که اگر بدانی با صفح و ستر بدهی مریضی این تشدید می‌شود، مریضی این در بدگویی، می‌گوید که اینجا دیگر ندادن اولی است، دیگر این در این آیه نیامده است، این در روایات آمده است که اگر دیدی این صفح و ستر کردی و این با فحش فکر کرد که قاعده این است، بعد می‌بینی سرش را یکجا به باد می‌دهد، این مریضی تشدید می‌شود، لذا اینجا اگر ندهی بهتر است تا اینکه تنبه پیدا کند، این‌ها مراتب بحث است دیگر.

یکی از حضار: این مغفرت به بیان بهتر این نیست که بگوییم که یعنی بپوشاند که جایی مطرح نکند عیب این را؟

استاد: خوب بله، این هم یکی از آن است، جایی هم نقل نمی‌کند که این چه چیزی گفته است.

یکی از حضار: نه اصلا این سوء رفتاری ندارد، می‌گوید اگر…

استاد: خوب چرا آن هم هست، قول معروف و مغفرة که این در حقیقت کلاً مغفرت همه این جهات را شامل می‌شود، این ستر و پوشش چه در خلاصه برخورد بد او چه در خلاصه اینکه این کاری را که نتوانستی انجام بدهی و جای دیگری مطرح نکنی، چه در اینکه اگر دادی این ستر در حقیقت باشد، همه این‌ها را شامل می‌شود مغفرت، این مغفرت یک امر عامی است که همه این امور را شامل می‌شود.

یکی از حضار: حاج آقا اینکه ندهی و اذیت هم نکنی یک تربیتی هم برای آن سائل به اصطلاح بی‌ادب است، شما فرمودید کمال بالاتر این است که بدهید و ستر و صفح هم داشته باشید.

استاد: منتها آنجا عرض کردم که بدهید و ستر و صفح داشته باشید، این کمال بالاتر است، اما یک جایی چه کار کرده‌اند؟ نهی کردند، کسی که در دادن به این و ستر و صفح باعث می‌شود مریضی او تشدید بشود، اگر آنجا شد آنجا گفتند که شما عذر داری در ندادن و آن اجر دادن برای شما محسوب می‌شود اما لزومی ندارد اینجا اعطا بکنی، چون که این باعث می‌شود این مشکل او افزوده بشود، بله مگر یک اضطراری باشد، که آن اضطرار رفع می‌کند این را، حالا این اضطرار فعلاً شاید از روی اضطرار باشد که اینگونه می‌گوید، این مریضی نیست، شاید فشار است روی او که اینگونه حرف زده است، آنهایی که این گونه است می‌گوید که عیب ندارد، با صفح و ستر بده، این حل می‌شود، یک خرده گشایش می‌شود برای او چه می‌شود؟ بعداً این ادب او برمی‌گردد، این الان در فشار بوده است، از جهت عصبی در تحریک بوده است، مثلاً الان نمی‌شود به مردم هر چیزی را گفت، یعنی الان دوز مرتبه امر به معروف باید با یک لسان ملایم‌تری باشد چون که مردم در یک حالت… از جهت آماری هم می‌گویند این گونه شده است، فشار در حقیقت اقتصادی از جهت عصبی درجه عصبیت مردم را برده است بالاتر، لذا ممکن است حتی چه بشود؟ به شدت‌های بیشتری و عناد بیشتری کشیده بشود، الان لزومی ندارد که آدم… با همان صفح و ستر در حقیقت، اگر تندی هم که می‌کنند تو صفح و ستر کن چون که فشار است، سختی بیشتری وجود دارد، ببینید این‌ها عقلایی هم هست، کاملا با نظام عقلایی سازگار است.

یکی از حضار: آن کسی که صدقه می‌گیرد آن یک دِینی است در گردن او که باید در این دنیا یا در آن دنیا برگرداند؟

استاد: نه، این را دیروز عرض کردیم که وقتی فی سبیل الله می‌شود این شخصی که دارد می‌دهد به چه عنوان دارد می‌دهد؟ برای خدا دارد می‌دهد نه به این، یعنی اگر به این می‌خواست بدهد و به عنوان یک چیزی که بدهد تا این مثلاً مشکل این حل بشود و اگر… نه، اما آن وقتی که دارد برای خدا می‌دهد آن شخص اجرش را گرفته است، چیزی از این طلب ندارد لذا منتی هم بر این ندارد، چون که در حقیقت به خدا داده است، ﴿مَّن ذَا ٱلَّذِي يُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا﴾[4]، این تفاوت نگاه قرض الحسنه یا صدقه یا انفاقی است که در راه خدا است با صدقه‌ای است که در راه مردم و این‌ها است، این داده است تا اجری بگیرد، اگر اجر خودش را از خدا گرفت دیگر به این شخص کاری ندارد، با این شخص معامله نکرده است، لهم اجرهم عند ربهم، در همین آیه داشت که اجر این‌ها در نزد چه کسی است؟ از این طلبی ندارد، اگر از این بخواهم طلب بکنند خسارت برده‌اند چون که این حداکثر به اندازه مال خودشان به آنها برمی‌گرداند دیگر، اما وقتی که این مال می‌شود کمثل حبة انبتت سبع سنابل فی کل سنبله ماة حبة والله یضاعف لمن یشاء والله واسع علیم، این خوب اجر غیر قابل احصائی است نسبت به آن چیزی که می‌خواست از این بگیرد، لذا نه، به این نداده است که طلبی از این داشته باشد.

یکی از حضار: قرض الحسنه هم می‌گویند گرفتن…

استاد: قرض الحسنه جدا است، این صدقه و انفاق است، قرض الحسنه را در شرایط آن می‌گویند وگرنه این قرض الحسنه جدا است، قرض الحسنه اخذ و به اصطلاح اعطا… اصلا در قبال اینکه برگردد، منتها خود این دادن را برای خدا داده است که گره این حل بشود، مشکل این حل بشود اما انفاق را داده است که داده است، چه انفاق واجب باشد، چه انفاق مستحب باشد، برگشتی در آن از این انتظار ندارد ولی با خدا در اینجا… در قرض الحسنه با خدا معامله کرده است در اینکه این پول را مدتی نفع آن را به او واگذار کرده است تا این منتفع بشود و بعد برگرداند اصل مال را به او.

بله و بعد می‌فرماید که این کسی که اذیت می‌کند، اذی المنفق، اینجایی که با اذیت همراه است از جانب انفاق کننده، این دو علت دارد، یک علت آن این است که یدل علی عظم إنفاقه و المال الذی أنفقه فی عینه، آن پولی را که داده است برای او خیلی مهم بوده است و زیاد بوده است در نظر او، یا این گونه است، به نظر او می‌آید که خیلی پول داده است و خیلی کار کرده است لذا ممکن است حالا به نسبت پول این زیاد هم نباشد، اما این دادن برای او خیلی سخت بوده است و یک کار شاقی بوده است، فکر می‌کند یک پول زیادی… یکی این است، یکی هم تأثره عما یسوئه من السؤال، یکی اینکه آن سوال او که او درخواست کرد باعث شد که این شخص چه بشود؟ حال او منقلب بشود و به اصطلاح یک کمی برای او سخت بشود و زندگی برای او از آن حالت آرامش به هم بخورد، به این دو جهت ممکن است باشد اگر که با اذی همراه است، می‌گوید چرا اصلاً از من سوال کردی؟ داد اما می‌گوید که چرا از من سوال کرد، داده است اما یسوؤه، با یک در حقیقت… این اذیت را به همراه دارد برای منفق به نسبت منفق علیه، یا اینکه نه پول خیلی… می‌گوید در حالی که اگر کسی… السؤال، و هما علتان یجب أن تزاحا عن نفس المؤمن، خدا می‌خواهد هر دوی این‌ها را ریشه‌اش را از دل مومن بکند، لذا انفاق مال این است که مالی را که می‌دهد عظمت در وجود او نداشته باشد، نسبت به مال احساس عظمت نکند، لذا این‌ها دیگر حالا کار ما نیست، وقتی می‌آمد پیش امام علیه السلام عرض می‌کرد که آقا مثلاً احتیاج دارم، حضرت به آن خادم می‌فرمودند که هزار تا به او بده، خادم می‌فرمودند که زرد بدهم یا سفید؟ حضرت می‌فرمودند که ببین کدام برای این نافع‌تر هست، برای ما که فرقی نمی‌کند، ببینید برای این کدام نافع‌تر است، دیگر زرد و سفید تفاوتش طلا و نقره است دیگر، زرد بدهم، طلا بدهم، هزار دینار بدهم یا هزار درهم بدهم، می‌گوید ببین کدام به حال این نافع‌تر است، این دیگر اوج مسئله است که واقعا برای امام تفاوتی نمی‌کند که ببین کدام به حال این نافع تر است، یعنی آن چیزی که مقصود است آن چیزی است که برای این رفع حاجت بکند، از جانب او در حقیقت فرقی بر این مسئله نمی‌کند، هرچه دارد خلاصه به این‌ها داده است، اما ما که می‌گوییم این پول را که آدم می‌خواهد از جیب خودش در بیاورد، یواشکی نگاه می‌کند از آن زیر وقتی که می‌دهد ببیند این چندی است، بعد یک موقع اگر درآورد و دیده شد و دیگر رویش نشد که برگرداند، دید مثلاً آنقدری بالاتر بوده است که فکر می‌کرده است با خودش خیلی کلنجار می‌رود، می‌دهد اما با خودش خیلی کلنجار می‌رود، می‌گوید که چرا انقدر دادم، درست است، این عظم مال است، در نظرش خیلی عظیم است، اما اگر… می‌گفت خلاصه در چیز دارد که مومن دست می‌کند در جیب خودش، حالا این‌ها کار ما نیست، فقط داریم روایت نقل می‌کنیم، یک موقع کسی از ما توقع نداشته باشد دیگر، می‌گفت دست می‌کند از جیبش در می‌آورد و نگاه هم نمی‌کند که چقدر است، می‌دهد، اصلاً نمی‌فهمد که چقدر است، البته نه جیب ما، اگر ما دست بکنیم در جیبمان و بدهیم چون که می‌دانیم حساب جیبمان چقدر است خیالمان راحت است که چیزی نداده‌ایم، چون خلاصه پاک است، جیب ها پاک است و چیزی ندارد، اما این مال کسی است که دارد و وقتی که می‌دهد باکی از او نیست و نگاه نمی‌کند که چقدر…

یکی از حضار: این خودش از ایمان است که حساب و کتاب دست او نیست.

استاد: بله آن هم از… این هم بالاخره برای دلخوشی ما خوب است.

بعد می‌فرماید تأثره عما یسوئه من السؤال، و هما علتان یجب أن تزاحا عن نفس المؤمن، خدا می‌خواهد این‌ها را از نفس مومن ریشه کن بکند و خیلی هم سخت است البته، همین که آن یسوؤه نباشد از برخورد او، همین که در حقیقت مقداری که دارد می‌دهد عظمت در وجود او پیدا نکند که حالا انقدر من خلاصه دادم، در وجود او هی با خودش کلنجار نرود، البته اگر بود در مراحل ابتدایی عیب ندارد، نه که بگوییم این گونه ندهیم، بده اما یواش یواش اینگونه نباید بماند، باید اینگونه نماند در وجود او.

یکی از حضار: استاد سوال حقیقی و غیرحقیقی را باید تشخیص بدهیم؟

استاد: حالا آن یک بحث غیر از اینجا است، اینجا الان آره، اینجا الان آن بحث را فعلاً مطرح نمی‌کنند، فعلاً بحث در این است که سائلی سوال کرده است، ولی آن هم خودش یکی از مبتلابه‌ های مهم است که در آنجا باید چه کرد؟ البته اگر کسی می‌داند که سائل حقیقی نیست و ممکن است این پرداخت این وجهه در حقیقت جامعه اسلامی را به سمت گدا پروری جلو ببرد، یعنی عده‌ای دنبال… آن یک بحثی دارد، اما اگر حالا آنقدری هم… خدا رحمت کند آقای بهجت می‌گفتند همانگونه که من عمل می‌کنم عمل کنید، یک خلاصه وجوهی همراه ایشان بود از مقدار‌های معتنابه، نه زیاد، مقدارهای مختلفی از پول، به هرکه سائل بود می‌دادند، خلاصه ۷تا، ۸ تا، ۱۰ تا، ایستاده بودند، به همه می‌دادند، اما اگر ما از آن پول‌ها بدهیم می‌زنند در سرمان، خلاصه می‌گویند که این چه پولی است، گاهی آدم مثلاً الان یک پولی هم می‌دهد به بعضی‌ها با اینکه در نظر ما و برای ما کم هم نیست اما برای آن سائل‌ها اصلاً کانه این توهین است، حالا که دیگر سائل‌ها البته بعضی هم می‌آیند و آدم خجالت می‌کشد، اصلاً اگر پولی هم داشته باشد و همه لباسش را در بیاورد و بدهد به این‌ها باز هم خجالت می‌کشد، با کیف سامسونت و خیلی… واقعا من بارها شده است که آمدند، من هرچه نگاه می‌کنم می‌بینم من همه جیبم را هم در بیاورم و بدهم به این، باز هم خجالت می‌کشم، چه به این بگویم؟ این با این قیافه اگر فقط چک بنویسیم برای او، تراول هم برای او توهین است، چک بنویسی یک رقم معتنابی اگر حساب کسی دارد، چک داشته باشد و به او بدهد شاید یک وجهی را پر بکند.

بله فإن المؤمن متخلق بأخلاق الله، و الله سبحانه غنی، ببینید بلافاصله والله غنی حلیم این دارد تمام این آیه را تحت پوشش قرار می‌دهد که والله غنی حلیم، خدا هم غنی است که مومن هم به تبع الهی، به تبع این صفت الهی هم در حقیقت به غنا خودش را می‌زند، هم حلیم است، پس هرچه مومن در برابر دیگران بی‌نیاز باشد، در برابر خدا عین فقر است که ﴿۞ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ أَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُ إِلَى ٱللَّهِ﴾[5]، در مقابل خدا هر چقدر انسان فقیرتر بهتر، عالیتر، در برابر دیگران هر چقدر بی‌نیازتر البته… که سوال المحتاج الی المحتاج سفه من عقله و زلت من رأیه یا سفه من رأیه و زلت من عقله، که این در حقیقت چه هست؟ آنجایی که محتاجی در برابر محتاج قرار می‌گیرد این در حقیقت چه است؟ اینجا نیاز کمتر مطلوب است اما در برابر خدا نیاز بالاتر، که هر چقدر نیاز در پیش خدا بالاتر باشد آنجا مطلوب‌تر است.

فإن المؤمن متخلق بأخلاق الله، و الله سبحانه غنی لا یکبر عنده ما أنعم و جاد به، آن شخصی که جود می‌کند، انعام می‌کند، لا یکبر عنده، نزد او خلاصه این بزرگ نیست، نزد او این زیاد نیست چون که آنجا زیاد و کم نسبت به او چه می‌شود؟ نسبت به نامتناهی زیاد و کم چه نسبتی دارد؟ همه رو به صفر است، مومن به این سمت حرکت می‌کند، مومن به این سمت… دیگر مومن خزانه‌دار خدا است اگر که باور کند، از جیب خودش که نمی‌دهد، مثل این بانکدارها، پول می‌دهند یکی بیاید و بگوید که آقا هزار تومان مثلاً باید بگیرد از این خزانه که مثلاً حواله شده است به او، یکی بیاید و بگوید که ۱۰۰ میلیارد باید بگیرد، برای این شخص فرقی می‌کند؟ نه، لا یکبر، برای بزرگ… تازه آن شخص که ۱۰۰ میلیارد می‌گیرد خوشحال هم می‌شود، می‌گوید الحمدلله در آخر روز که می‌خواهیم تحویل بدهیم حسابمان با یک حواله است، آن ۱۰۰ میلیارد پول دیگر اینجا نیست که بخواهیم بشماریم و تحویل بدهیم و کم و زیاد بشود، داده ایم و رفته است، این لا یکبر عنده، دیگر مومن اینگونه می‌شود که خزانه‌دار خدا می‌شود، با آن نگاه می‌دهد، پس این غنی آن است.

حلیم لا یتعجل فی المؤاخذة علی السیئة، چون که حلیم است، حلیم کسی است که عجله ندارد برای اینکه بخواهد آن بدی را که شده است چه کار کند؟ پاسخ بدهد، نه، حلیم است، می‌گذارد تا خود این متنبه بشود، تا یک جایی در حقیقت چه بشود؟ این برای او حل بشود، تعجیلی ندارد در اینکه… خوب این خیلی سخت است، به امیرالمومنین علیه السلام فحش می‌دادند بعد حضرت می‌رفتند به همان اشخاصی که فحش می‌دادند به حضرت کمک می‌کردند، نمی‌دانستند که این شخص امیرالمومنین است، یا نسبت به امام سجاد و بعضی دیگر از حضرات معصومین علیهم السلام، این خیلی حلیم بودن می‌خواهد، ما به خدا الان همین گونه هستیم، دائم با خدا دعوا داریم، اما خدا هم دائم دارد می‌دهد، حلیم، غنی، ما خلاصه ارث پدر خودمان را طلب داریم از خدا کانه، خدا هم دارد می‌دهد، این همه سلامتی داده است، این همه رفاه داده است، این همه گشایش ایجاد می‌کند اما دائم هم حرص زیاد داریم، دعوا داریم، با زبان خوش هم نه، با دعوا، لذا این‌ها حلیم هستند، این مظهر حلیم است، حلیم لا یتعجل فی المؤاخذة علی السیئة، و لا یغضب عند کل جهالة، اگر قرار بود عند کل جهالة غضب بکند خدا بر ما خیلی کار خراب می‌شد، لا یغضب عند کل جهالة، از جمله جهالت‌های ما معاصی ما است، معاصی ما جهالت است دیگر، و هذا معنی ختم الآیة بقوله: وَ اللّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ، که این والله غنی حلیم یک سایه رحمانی غنا و حلم کشیده است بر روی همه این فعل، انقدر زیبا رنگ غنی و حلم را زده است روی این عملی که اینجا به عنوان انفاق محقق شده است، رنگ زمینه و آن نمای این را با چه چیزی محقق کرد؟ با غنی و حلم، چقدر زیباست.

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بالمن و الاذی که آیه بعد است که دوستان خوانده‌اند، می‌فرماید که بله أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ[6]، این تعبیر که همیشه تشبیه در دایره تمثیل که می‌خواهیم بزنیم، آن چیزی که او را تمثیل می‌کنیم به او، او اشد است دیگر، او همیشه شدیدتر است، او بالاتر است، لذا این را تشبیه می‌کنیم به او، وقتی اینگونه است در اینجا می‌فرماید که صدقات خودتان را بالمن و الاذی باطل نکنید، مانند کسی که ینفق ماله رئاء الناس، پس معلوم می‌شود آنجایی که با ریا پرداخت می‌شود اشد از آنجایی است که با من و اذی پرداخت می‌شود که این من و اذی را تشبیه کردند به آنجایی که ریا است، دقت می‌کنید، پس از روی ریا پرداخت کردن او خیلی شدیدتر است که اینجایی که با من و اذی است که خیلی قبیح است اما این در عین حال تشبیه شده است به چه کسی؟ به آن کسی که از روی ریا پرداخت می‌کند، آن وقت بعد می‌فرماید که این کسی که با من و اذی پرداخت می‌کند کفر عملی در این مرتبه من و اذی را پیدا کرده است، اما آن کسی که از روی ریا پرداخت می‌کند کفر او علاوه بر کفر عملی است، یعنی اشد از کفر عملی است، این‌ها خیلی سخت است، این‌ها مسائلی است که از خود آیات در می‌آید، می‌فرماید که یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاس، مانند آن شوید، یعنی شمایی که با من و اذی دارید جلو می‌روید این مسیر به آنجا منتهی می‌شود اگر که بروید، این آغازش است، آنجا در حقیقت انتهای آن است، یعنی انتهای مسیری را که خطر جدی دارد را چه می‌بیند؟ كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ می‌بیند، خدا رحم کند، بعد وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ، این وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ به لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى که اهل ایمان باشند هم امکان دارد که بخورد، هم امکان دارد به چه کسی بخورد؟ به آن كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ که این در حقیقت وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ، این ایمان ندارد، منتها آیا این کسی که از روی ریا می‌دهد چون در نگاه او این است که در کنار خدا دیگرانی را هم چه کار کرده است؟ باور کرده است که در عرض الهی است، حالا این را مرحوم علامه می‌فرمایند که تدل الآیة علی حبط الصدقة بلحوق المن و الأذی، که اگر من و اذی آمد صدقه باطل شده است، لا تبطلوا، ابطال یعنی همان حبط، لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ، آن وقت این لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی می‌تواند ابتدای کار صدقه چه باشد؟ تفاوت آن با ریا، صدقه می‌تواند در ابتدای کار خالص باشد اما بعداً با من و اذی چه بشود؟ باطل بشود در ادامه، اما كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ از ابتدا باطل است، لذا این را تشبیه کرده است به او.

سوال دوم چه بود آقا؟

یکی از حضار: سوال دوم در آیه قبلی همین بود که این ثم لا یتبعهم منا و لا اذی آمده است برای اینکه توضیح بدهد که فی سبیل الله اینگونه باید باشد، نشانه‌های فی سبیل الله است؟

استاد: در آن دوام آن است.

یکی از حضار: شما فرمودید که این خطری است که ممکن است تهدید بکند.

استاد: تهدیدش بکند، این هم سوال خوبی بوده است که این لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی نشان می‌دهد که صدقه محقق شده است، چون یا ایها الذین آمنوا خطاب است اصلاً، یا ایها الذین آمنوا لا تبطلوا، یعنی در ادامه کار که صدقه‌ای را انجام دادی این لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی، ملحق نکنید در حقیقت من و اذی را تا… لذا دائماً انسان باید مراقب باشد اگر عمل صالحی انجام داد، این فقط به هم صدقه منحصر نیست، هر عمل صالحی که انجام داد دائماً ممکن است که حبط به او روی بیاورد، لذا بقای او را دائم می‌طلبد، در حالی که کسی که از روی ریا انجام داده است از ابتدا این باطل بوده است، نه اینکه بطلان عارض او شده باشد.

یکی از حضار: شما فرمودید همین است که.

استاد: آنجایی هم که حبط می‌شود گاهی… این بیان را قبلاً هم داشتیم که عمدتاً حبط از جایی نشئت می‌گیرد که انسان از اول یک اختلالی دارد، منتها نه مثل ریا که باطل باشد، و الا مرحوم علامه می‌فرماید که اگر انسان عمل را صالح انجام داد نتیجه عمل صالح یک صلاح بعدی است، نمی‌شود نتیجه عمل صالح یک نامفهوم 32:00 بعدی و بدی باشد، لذا نشان می‌دهد که اگر به حبط منجر شد نشان می‌دهد که از اول یک اختلالی داشته است که الان آشکار شده است که ﴿وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا١٠٤﴾[7] و این… البته ممکن است گاهی حبط اینگونه باشد که انسان عمل را صحیح انجام داده است اما در ادامه به لحاظ عمل دیگری، کار دیگری، به اصطلاح اعتقاد دیگری که تزلزل برای او پیش آمده است، این را هم باطل بکند، حبط همیشه اینگونه نیست که از اول باطل باشد ولی این گونه هم هست، عمدتاً اینگونه است، ولی گاهی هم چه بوده است حبط؟ در اینجا عمل خوب انجام شده است، در جای دیگری، عمل دیگری یا در حقیقت اعتقاد دیگری باعث می‌شود که این را هم باطل بکنند چنانکه دارد که گناه انجام ندهید که اگر گناه را انجام دادید باعث می‌شود که شک در امامت در وجود شما ایجاد بشود و اگر اصرار بر این گناه کردید شک در نبوت ایجاد می‌شود و اگر اصرار کردید در آن گناه شک در توحید ایجاد می‌شود، اگر شک در توحید شد تمام اعمالی که به توحید برمی‌گردد باطل می‌شود، در حالی که قبلاً این شک نبوده است و اگر اصرار نبود این ایجاد نمی‌شد، برای این هم استدلال درست کننده کار نیست، باید عمل خودش را اصلاح بکند تا از آن گناه دست بردارد و جدا بشود و الا هر چقدر که استدلال بکنید توحید او اصلاح نمی‌شود، شک در نبوت او اصلاح نمی‌شود، شک در امامت او اصلاح نمی‌شود که عرض کردم اکثر این مردم شک‌های آنها دائر مدار لغزش‌های عملی است، نه شبه‌های علمی که این نکته مهمی است، روایت هم می‌فرماید، لذا حل آن هم به حل آن لغزش عملی است نه به استدلال برای او، هرچه استدلال می‌کنیم می‌بینیم که می‌فهمد ولی تغییری در وجود او ایجاد نمی‌شود.

یکی از حضار: نامفهوم 53:51 حتماً به ظاهر برمی‌گردد؟

استاد: نه به ظاهر برنمی‌گردد، یعنی با خدا، یعنی در حقیقت ممکن است کسی هم نفهمد اصلاً، ریا در حقیقت ممکن است کسی اصلاً نفهمد، فقط در آن نظام نیت درونی او است و هیچ شخصی هم متوجه نمی‌شود که ریا است، اما خدا می‌فرماید که از اول عمل این شخص باطل است، ممکن است که به ظاهر هم کشیده بشود اما آن من و اذی می‌شود وقتی که به ظاهر کشیده شد، وقتی هم که کسی نفهمید آن می‌شود ریا، لذا می‌گوید آن اشد است از آن چیزی که به اصطلاح در ظاهر… این چیزی که در ظاهر است بالاخره یک لغزش ظاهری است اما ریا یک منبع در حقیقت درونی دارد که از آن منبع درونی که در اعتقاد است نشئت گرفته است.

یکی از حضار: ریا که به او نمی‌گویند دیگر، رئاء الناس فرموده است دیگر.

استاد: خوب عیبی ندارد، رئاء الناس یعنی آن چیزی که مردم ببینند را دارد انجام می‌دهند، مردم این را در حقیقت… مردم خوبی او را دیدند، چون عمل را دارد انجام می‌دهد، عملی که یک شخصی برای خودش انجام می‌دهد، در درون خودش است ریا ندارد که، یک عملی را برای اینکه مردم ببینند… منتها مردم ریای او را نمی‌بینند، مردم عمل را می‌بینند، مردم نمی‌فهمند که این ریا کرده است، مردم چه چیزی را می‌بینند؟ عمل را می‌بینند، می‌گویند این چقدر فرد خوبی است، این هم همین را می‌خواست، کالذی ینفق ماله رئاء الناس، و الا کسی پیش خودش با خدا که در حقیقت ریا نمی‌کند، پیش خدا و خودش بدون اینکه کسی… بله گاهی اگر نماز شب بلند می‌شود و می‌خواند برای این است که صدای او به گوش کسی برسد و بگویند این نماز شب هم می‌خواند، یا انقدر می‌خواند که در حقیقت هر کسی که در هر حالتی، یواشکی هم اگر این را ببیند بگویند این در تنهایی خودش هم چکار می‌کند؟ رعایت می‌کند، یعنی همه آن به خاطر رئاء ناس است، هرچند کسی هم در آنجا نباشد مثل همان بنده خدایی که گفته بود بالاخره سر و صدای درآمد و شروع کرد طول و عرض نمازش را و بعد معلوم شد که یک سگی وارد شده بوده است، خلاصه یک سگی آمده بوده است، این بیچاره اینقدر طول و عرض داد به نماز.

یکی از حضار: معاویه را میگویند که حتی نافله ها را هم به جا می آورده است.

استاد: بله عرض کردم دیگر که انجام می‌دادند تا چه باشد؟ در هر حالتی… یعنی برای خدا انجام نمی‌دادند که، باور نداشتند، اما انجام می‌دادند که مردم با همین‌ها به این‌ها اعتقاد پیدا کنند، یعنی این‌ها را الهی ببینند، امیرالمومنین علیه السلام…

یکی از حضار: کفر است دیگر، کفر عملی است.

استاد: بله کفر است دیگر، یک مرتبه از آن کفر عملی است و به یک جایی می‌رسد که کفر اعتقادی هم می‌شود.

بله بعد می‌فرمایند تدل الآیة علی حبط الصدقة بلحوق المن و الأذی، و ربما یستدل بها علی حبط کل معصیة أو الکبیرة خاصة، گاهی استدلال می‌کنند به این آیه علی حبط کل معصیة، که هر معصیتی چه هست؟ حبط میشود، أو الکبیرة خاصة، یا نه، گناه کبیره، نه هر معصیتی، معصیت بزرگ باشد، کبیره باشد او در حقیقت این اثر را دارد، لما یسبقها من الطاعات، که آن کبیره خاصه ما یسبقها من الطاعات را برمی‌دارد و باطل می‌کند، و لا دلالة فی الآیة علی غیر المن و الأذی بالنسبة إلی الصدقة، البته در این آیه علی غیر المن و الأذی بالنسبة إلی الصدقة دلالتی ندارد، این در حقیقت ربما یستدل دیگران اما لا دلالة فی الآیة علی غیر المن و الأذی بالنسبة إلی الصدقة، عمومیت را نمی‌شود از این استفاده کرد، و قد تقدم إشباع الکلام فی الحبط، که در جلد اول یا همین جلد بود ظاهراً گذشت، همین جلد بود ظاهرا.

قوله تعالی: کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ، لما کان الخطاب للمؤمنین، و المرائی غیر مؤمن، ببینید اینجا حالا دارد بیان می‌کند، مرائی چه هست؟ غیر مومن است، خطاب به چه کسی بود؟ به مومنین بود، می‌گوید چون که این گونه است کما ذکره الله سبحانه لأنه لا یقصد بأعماله وجه الله، اصلاً او وجه الله را قصد نمی‌کند، لا یقصد بأعماله وجه الله لم یعلق النهی بالرئاء کما علقه علی المن و الأذی، اینجا تعلیق نکرده است دیگر، تعلیق کرد به من و اذی نه به ریا، لذا ریا را آن ممثل به قرار داد که به او تمثیل می‌شود، بل إنما شبه المتصدق الذی یتبع صدقته بالمن و الأذی بالمرائی فی بطلان الصدقة، مع أن عمل المرائی باطل من رأس و عمل المان و المؤذی در حقیقت آن شخصی که اذیت می‌کند وقع أولا صحیحا ثم عرضه البطلان، اول صحیح واقع شده است عمله، اما مرائی از اول چه بوده است؟ باطل بوده است، خدا رحم کند به انسان.

یکی از حضار: استاد پس این دو نفر به یک مقام هستند؟

استاد: نه دیگر، مرائی مقام او اشد است در به اصطلاح خسران چون که او کفر است اصلاً، کفر عملی، اما این بطلان یک سیئه است، این یک سیئه است در اینجا لذا می‌گوید یا ایها الذین آمنوا، به این‌ها می‌گوید اهل ایمان ولی به مرائی نمی‌گوید اهل ایمان.

بله و اتحاد سیاق الأفعال فی قوله: یُنْفِقُ مالَهُ، و قوله: وَ لا یُؤْمِنُ من دون أن یقال و لم یؤمن، نگفت و لم یؤمن، گفت وَ لا  یُؤْمِنُ، اگر می‌گفت و لم یؤمن یعنی این‌ها اصلاً ایمان نداشتند، لم یؤمن، می‌گوید لم یؤمن نگفت، یدل علی أن المراد من عدم إیمان المرائی فی الإنفاق بالله و الیوم الآخر عدم إیمانه بدعوة الإنفاق الذی یدعو إلیها الله سبحانه، این در حقیقت مرائی در این گناه، اما ممکن است مرائی در جهات متعدد بشود، مرائی در اصل ایمان بشود، این‌ها متفاوت است، پس مرائی هم چه دارد؟ مراتب دارد دیگر، گاهی مرائی ماله رئاء الناس، این مرائی بوده است که در اعطای مال خودش ریا می‌کرده است، درست است، اما ممکن است نماز خودش را لوجه الله بخواند این مرائی، عیب نداره چون که آنجا ریا نمی‌خواسته است بکند، چون که افعال با یکدیگر… اما در مال دادن برای او خیلی چه هست؟ دادن این رئاء الناس بوده است، پس این‌ها متفاوت است، مراتب ریا می‌شود، تا یک کسی که ذات او مرائی است دیگر، هر عملی که از او صادر می‌شود ریا است، پس اینگونه نیست که یا یک دفعه قلمبه نازل شود بر آدم، ذره ذره ایجاد می‌شود، از یک عمل شروع می‌شود، به اعمال دیگر کشیده می‌شود تا به ذات کشیده می‌شود.

یکی از حضار: این را گفتید که و لا یومن بالله متوجه نشدم.

استاد: و لا یومن بالله و الیوم الآخر این مال مرائی است، کالذی ینفق ماله رئاء الناس و لا یومن بالله و الیوم الآخر، آن شخصی که در حقیقت لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی اهل ایمان است، اهل ایمان که و لا یومن بالله و الیوم الآخر نیست.

یکی از حضار: شاید مراتب رشد ریا باشد.

استاد: بله بله.

یکی از حضار: مراتب ارشد ریا باشد نامفهوم 40:44.

استاد: بله عرض کردم که این ریا مراتب دارد، گاهی یک عمل است، گاهی در چند عمل است، گاهی به ذات کشیده می‌شود، اما در هر عملی که کشیده بشود به همان نسبت و لا یومن بالله و الیوم الآخر، به همان نسبت، اگر در یک عمل است به همین نسبت، اگر در ذات است به نسبت ذات است.

یکی از حضار: ریا با عمل خوب هم قابل جمع است؟ مثلا بعضی وقت ها آدم یک کارهای خوبی را مثلاً انجام می‌دهد ولی بعد آن بقیه تعریف می‌کنند و همچنین در دلش خوشش می‌آید که مثلاً…

استاد: حالا او ریا نیست چون که این شخص قصدش ریا نبوده است، اما اگر خود این شخص نقل کرد برای دیگران، یعنی از اول جوری کرده بود که به دیگران هم بگوید برای آنها، خلاصه او ریا است منتها حالا آن زمان گفتن او ممکن است یک سال بعد باشد، اما نه این خلاصه از روی ریا انجام نداد اما شیطان با در حقیقت اینکه این را نگذارد بماند مثل لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی این ریاء انجام نداده بود ولی بعداً او را چه کار می‌کند؟ بعداً تبدیل به ریا می‌کند، آن موقعی که داد کالذی ینفق ماله رئاء الناس ‌نبود، درست است، این دارد او را می‌گوید که از اول با ریا باشد، اما نه، یک شخصی داده بود به قصد اخلاص هم داده بود، اما شیطان نمی‌گذارد اعمالی هم که خالصاً انجام داده شده‌اند بمانند دیگر، در ادامه دنبال بطلان آن است.

یکی از حضار: به دنبال آن ریا می‌شود، اول آن ثوابش را از بین می‌برد…

استاد: او در حقیقت گاهی لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی است، گاهی هم عنوان ریا بعداً پیدا می‌کند یعنی از آن موقع در دلش نگه داشته بود تا یک روزی چه کار کند؟

یکی از حضار: یک وقت آنگونه است، یک وقت نه، اگر عمل را در دلش نبود که خالصاً انجام دهد، یک روایت قبلا خواندید فرمودید که مومن می‌رود اینجا می‌گوید، آنجا می‌گوید،

استاد: بله خرابش می‌کند.

یکی از حضار: این عنوان ریا ولی نمی‌آید اینجا که.

استاد: عرض کردم ریا در این حال می‌آید، ینفق ماله رئاء الناس نبود آنجا اما ریا مال چه چیزی می‌شود؟ مال ادامه‌اش می‌شود، دیگر او صدق می‌کند که… اما این الان چه کار می‌کند؟ با یک عمل ریایی که الان دارد انجام می‌دهد، با گفتن او را هم خراب می‌کند، او از روی ریا انجام نشده بوده است، او در حقیقت انجام شده بوده است اما با این ریا چه کار می‌کند؟ آن را هم خراب می‌کند، این ریا است الان که دارد بیان می‌کند.

یکی از حضار: تشبیه کرد اینجا وجه شبه بعد چه می‌شود؟ اگر ریاء الناس از همان اول باشد اصلا صدقه و کار حسن صورت نگرفته است، ریا صورت گرفته است، پس ابطال هم معنا ندارد، اما اینجا می‌آید تشبیه می‌کند که صدقه، نباشید مثل…

استاد: در نداشتن اجر دیگر، آنکه ماله رئاء الناس داده است اجری ندارد، کسی هم که در حقیقت لا تبطلوا است در ادامه این اجر را از دست می‌دهد، یعنی کسی که در ادامه من و اذی می‌آید اجر را از دست می‌دهد، لا تبطلوا، حبط می‌شود دیگر، از دست دادن است، شخصی که از روی ریا انجام داده است اصلاً از اول محقق نشده است پس تشبیه این به او در چه جهتی است؟ او عمل را انجام داده است، ظاهر عمل یک عمل چه بوده است؟ حالا در ادامه بیان می‌کند، ظاهر عمل یک عملی بوده است که این عمل باید رشد ایجاد بکند، ظاهر عمل این بوده است، این عمل باید حیات ایجاد کند اما این عمل از اول حیات نداشت مال ریا، این شخصی که از ادامه خراب کرد از ادامه حیات آن را خراب کرد و لذا آن را از قبل باطل کرد، یعنی هر دو مشترک هستند در اینکه ظاهر عمل این‌ها چه هست؟ یک ظاهر عمل خوبی است، ظاهر عمل صحیحی است، هر دوی این‌ها در این مشترک هستند اما او از اول باطل است و این شقاوت بالاتر است، این از ادامه، یعنی تا یک نقطه‌ای بهتر از آن است و از یک جایی همراه آن می‌شود در بطلان.

بله بعد می‌فرماید که بل إنما شبه المتصدق الذی یتبع صدقته بالمن و الأذی بالمرائی فی بطلان الصدقة، مع أن عمل المرائی باطل، این‌ها را خواندیم دیگر، ثم عرضه البطلان.

و اتحاد سیاق الأفعال، این‌ها را هم خواندیم، آمدیم پایین، علی أن المراد من عدم إیمان المرائی فی الإنفاق بالله و الیوم الآخر عدم إیمانه، مطلق؟ نه، عدم ایمانه بدعوة الإنفاق الذی یدعو إلیها الله سبحانه، و یعد علیه جزیل الثواب، إذ لو کان یؤمن بالداعی فی دعوته هذه، و بیوم القیامة الظاهر فیه الجزاء لقصد فی فعله وجه الله، اگر این مقدار اعتقاد داشت وجه الله را قصد می‌کرد این مرائی و چون که قصد نکرد معلوم می‌شود که همین در این دعوت به خدا اعتقادی ندارد، در این دعوت، در این کاری که دارد می‌کند به خدا اعتقاد ندارد، اما این به اصطلاح کفر مطلق می‌آورد؟ می‌گوید نه، کفر مطلق نیست، کفر در همین دعوت است، و احب… این‌ها همه قاعده و سنن اعمال است، یعنی اگر انسان این‌ها را دقت بکند در رفع این امر در نظام تربیتی خیلی فرق می‌کند، یعنی کسی که قابل تفکیک باشد در وجود او یک عملی را ریاء انجام بدهد، عمل دیگر او مقبول باشد، این عمل او ریاء شد، درست است که یک در حقیقت تنزلی است اما در یک مرتبه دیگر چه بوده است؟ در مرتبه دیگری عمل او مقبول واقع بشود، نسبت به این دعوت مرائی است، نسبت به دعوت دیگری لوجه الله انجام داده باشد، علامه می‌فرمایند که این امکان‌پذیر است، بین حسنات و سیئات ادغام صورت نمی‌گیرد از ابتدا، حتی بین حسنات با یکدیگر هم ادغام صورت نمی‌گیرد، هرچند مجموعه این‌ها یک روح ایمانی را ایجاد می‌کنند اما اینگونه نیست که حسنات چه بشوند؟ همه با هم یکی بشوند، نه، می‌گوید حسنات… لذا می‌تواند یک حسنه‌ای باطل بشود، لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی، با من و اذی این باطل بشود، بقیه اعمال حسنه چه باشند؟ محفوظ بمانند، اینگونه نیست که اگر یک عملی باطل شد بقیه اعمال این شخص هم باطل بشود، این‌ها یک نعمت الهی است برای ما که اگر قرار بود که این‌ها یک دفعه همه با یک ویروس که می‌آید همه اعمال از بین برود چیزی باقی نمی‌ماند، خدا گفته است این ویروس که می‌آید این ویروس این مریضی را ایجاد میکند، بقیه بدن سالم است، این قسمت بدن… این هم قابل درمان است، لذا اعمال حسنه در قیامت موازین دارند، هر کدام از این‌ها با میزان خودشان سنجیده می‌شوند، البته بعضی نسبت به بعضی امییت دارند، شرطیت دارند، امییت دارند و گاهی شرطیت دارند، مثلاً ولایت امییت دارد، نماز شرطیت دارد، درست است، که می‌فرماید ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها، درست است، که این در حقیقت شرطیت است، آنجا ولایت چه هست؟ ولایت امییت است که این نسبت به آنها ام است، نباشد نیست، دقت کردید، این شرط است ولی آن ام است، این‌ها هر کدام سر جای خودشان است.

یکی از حضار: منظور از آن روایتی که پای نامفهوم 47:16 به همین چیز ها برمی‌گردد یا نه؟

استاد: خوب بله دیگر، می‌گوید هر عملی که انجام یک درختی کاشته است در آنجا، ذکری که می‌گوید درختی کشته است، اما یک دفعه یک آتش می‌زند و همه را می‌سوزاند، این یک آتش که می‌زند و همه را می‌سوزاند باید یک سیئه ای باشد که شامل همه بشود، نه یک سیئه خاصی که یک درخت را آتش بزند.

بله و یظهر من الآیة أن الریاء فی عمل، این هم یک، و یظهر من الآیة أن الریاء فی عمل یستلزم عدم الإیمان بالله و الیوم الآخر فیه، در همان عمل، این فیه آخرش را محکم بخوانید، یعنی این اگر آخرش محکم خوانده نشود از آن چه در می‌آید؟ الریاء فی عمل یستلزم عدم الإیمان بالله و الیوم الآخر، نه، عدم الإیمان بالله و الیوم الآخر فیه، در آن عمل، دقت کردید، این فیه را خیلی محکم بخوانید و الا اگر اقرار کردیم پیش خدا که اگر ریا… این قاعده علیه خودمان می‌شود که اگر الریاء فی عمل یستلزم عدم الإیمان بالله و الیوم، خدا می‌گوید خودتان قبول دارید این را پس خلاصه تمام است، اما اگر گفتیم فیه می‌گوییم خدا فقط در این است، بقیه آن سر جای خودش محفوظ است، یک موقع همه را نزنی به حساب ما.

قوله تعالی: ﴿فَمَثَلُهُۥ كَمَثَلِ صَفۡوَانٍ عَلَيۡهِ تُرَابٞ﴾[8] إلی آخر الآیة می‌فرماید الضمیر فی قوله: فَمَثَلُهُ راجع إلی الذی ینفق ماله رئاء الناس، می‌گوید کسی که از روی ریا قرض داده است، از روی ریا انفاق کرده است این مثل چه چیزی می‌ماند؟ مثل کسی می‌ماند که خاک را روی سنگ صاف گذاشته است، و الصفوان و الصفا الحجر الأملس، آن سنگ نرم صاف که پستی بلندی هم ندارد، حالا آنکه پستی بلندی دارد ممکن است یک ذراتی از خاک در لای او وقتی که باران می‌آید گل بماند، اما آنکه صاف است همه آن شسته می‌شود و می‌رود، و الصفوان و الصفا الحجر الأملس، آن صاف و سفت که نه نرم است که در وجود او فرو برود، دقت می‌کنید، نه پستی بلندی دارد که در لای پستی بلندی‌ها چیزی گیر کند، هیچی نمی‌ماند، صاف و سفت است، و کذا الصلد، صلد هم از همین سنخ است، و الوابل: المطر الغزیر الشدید، که آن بارانی است که پشت سر هم و شدید می‌آید و در حقیقت چه است؟ هم مقدار آن زیاد است و هم طول آن زیاد است، یعنی یک ساعات زیادی می‌آید که دیگر هیچ چیزی باقی نماند، هم مقدار آن در هر لحظه، هم از جهت زمانی، لذا المطر الغزیر الشدید الوقع که این در حقیقت چه باشد؟ وقع آن و شدت آن زیاد باشد. خوب اینکه… مثل این رگبارهای طولانی که می‌آید.

و الضمیر فی قوله: لا یَقْدِرُونَ راجع إلی الذی ینفق، می‌گوید چرا می‌گوید من ینفق ماله، مگر نبود الذی ینفق، مگر مفرد نبود؟ نگفت الذی ینفق ماله رئاء، الذی ینفق ماله رئاء مگر نمی‌خواهد ضمیر لا یقدر برگردد به او؟ بهتر مگه نبود لا یقدر؟ می‌گوید چرا لا یقدرون آورد؟ تعبیر را می‌بینید، این‌ها چقدر زیبا به کار رفته است، می‌گوید لا یَقْدِرُونَ راجع إلی الذی ینفق رئاء لأنه فی معنی الجمع، چون در حقیقت این مرائی در حکم چه است؟ در حکم جمع است یعنی در حکم فرد نیست، این خودش دیگران را هم در حقیقت دخیل می‌دید در عمل او، درست است، این در حکم جمع است، در حکم فرد نیست، این با خدا یک نفری کار کرده است، حکم جمع را دارد، در حکم جمع است چون در او ریا بوده است، فی معنی الجمع، و الجملة تبین وجه الشبه و هو الجامع بین المشبه و المشبه به، و قوله تعالی: وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ بیان للحکم بوجه عام و هو، چرا فرمود که لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ؟ چون مرائی کافر است، نه اینکه تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی است، این مرتبه… آن رئاء در حقیقت او کافر است اما منتها کفر در چه چیزی؟ در همان عمل دیگر، کفر عملی می‌شود، بیان للحکم بوجه عام و هو أن المرائی فی ریائه من مصادیق الکافر، این‌ها هر یک دانه نکته از آن خیلی مهم است که آدم باید در به اصطلاح سنت‌های عمل و نظام جزا تمام این‌ها حکم کلی است، قاعده است، لذا هر کدام از این قاعده‌ها را اگر که انسان نوشت قاعده، قاعده، قاعده، قاعده‌های قرآنی، این‌ها بعداً می‌بینید چقدر به کار می‌آید برای او.

یکی از حضار: این معنای جمع را یک بار دیگر توضیح می‌دهید، نفهمیدم.

استاد: می‌گوید لأنه فی معنی الجمع، حالا این ممکن است از جهت ادبی بگویند الذی ینفق فی معنی الجمع است، عیب ندارد اما فی معنی الجمع از جهت معنایی کسی هم بخواهد بگوید به معنای این است که این کسی که اهل نفاق بود، ریاء گفت، این ریاء خودش را فقط فاعل نمی‌دیده است، یعنی فاعل که دارد می‌بیند در مرئی و منظر… همه این‌ها را دخیل می‌دیده است در فاعلیت خودش، لذا فی معنی الجمع است، لذا اینجا در حقیقت لا یقدرون آورد که این‌ها نمی‌توانند، قدرت ندارند، اما ممکن هم هست در حقیقت به معنای لفظ فقط برگردد که الذی ینفق را به عنوان ادبیت بگیرند.

یکی از حضار: نامفهوم 52:41.

استاد: الذی ینفق را به عنوان ادبیت و آنگونه بگیرند.

و لذلک أفاد معنی التعلیل که این وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ این در حقیقت به معنای تعلیل گرفته بشود، می‌شود به این عنوان هم صدق بکند.

و خلاصة معنی المثل این است که أن حال المرائی فی إنفاقه رئاء و فی ترتب الثواب علیه کحال الحجر الأملس الذی علیه شیء من التراب إذا أنزل علیه وابل المطر، فإن المطر و خاصة وابله هو السبب البارز لحیاة الأرض و اخضر ارها و تزینها بزینة النبات، إلا[9]، آن قاعده‌اش این است که مطر وابل چه کار بکند؟ حیات بدهد، سرسبزی ایجاد بکند اما مطر وابل که رحمت حق است، این خیلی زیبا است، مطر وابل که رحمت به اصطلاح خالص حق است وقتی می‌خورد به عمل ریائی چه می‌شود؟ آن عذاب من الرحمان می‌شود. یعنی کبد و بگویید معده، معده مرائی چه شده است؟ غذای مطلوب را که رحمت است، مقوی است و باید تبدیل به سرمایه این بدن بشود این معده ریائی وقتی مسموم شده است، مرائی است، مسموم است، غذای مرائی هم تبدیل به سم می‌شود در وجود او، همان چیزی که باید سبب حیات بشود سبب در حقیقت شدت نقاحت او می‌شود، همان چیزی که باید او را نجات بدهد سبب هلاکت او می‌شود، این هم از آن مسائل خیلی عظیم است که می‌گوید هود سلام الله علیه وقتی که آن باد سموم آمد، برای قوم هود چه شد آن باد؟ برای قوم هود شد هلاک کننده، همان باد به هود سلام الله علیه که رسید شد نجات دهنده، آن چیزی که از خدا نشئت می‌گیرد چه چیزی است؟ رحمت است، ولی در معده افراد تبدیل به چه چیزی می‌شود؟ معده نه این معده درون چیز، معده یعنی نظام فکری، عملی همه این‌ها می‌شوند یک معده، نظام رابطه انسان در اعمال و اعتقادات خودش هم میشود یک معده، در معده این تبدیل به عذاب می‌شود، این خیلی بحث… لذا از خدا چه چیزی نشئت می‌گیرد؟ رحمت نشئت می‌گیرد، عذاب من الرحمان، این رحمت است اما در وجود این تبدیل به عذاب می‌شود، خدا کند که انسان وجودش اینگونه در حقیقت معده خراب نشود.

یکی از حضار: آن ریح را که فرمودید الان روایت در کافی داریم که انواع ریح را می‌فرمایند.

استاد: بله بله.

یکی از حضار: خوب یک جهتی است، می‌گوید ریح صرصر این است، ریح نمی‌دانم چه این هست.

استاد: این‌ها مربوط می‌شود به انواع انسان‌ها آن وقت، برمی‌گردد به انواع انسان‌ها، انواع ریح برمی‌گردد به انواع انسان‌ها که این ریح در حقیقت که لا تسبوا الریح فانه من نفس الرحمن[10]، اما یکجا می‌شود ریح صرصر، یک جا ریح آتیه، یک جا در حقیقت… هر کجا که عنوانی پیدا می‌کند چه می‌شود این؟ برگشت پیدا می‌کند به… آنجایی که در نظام انسانی تاثیرگذار است، در نظام بیرونی و در نظام تکوین یک بحث دیگری است آن، اما آنجایی که برمی‌گردد در نظام انسانی برمی‌گردد به مراتب انسان‌ها و نگاه انسان‌ها و مراتب ایمان انسان‌ها که این در وجود هر کدام… لذا می‌توانند دو نفر در کنار یک باد ایستاده باشند، از آن بادی که دارد می‌آید، یکی می‌شود برایش رحمت و نجات دهنده، دیگری همان باد می‌شود هلاک کننده، چون این از طرف خدا رحمت است، از طرف این‌ها تبدیل می‌شود، خدا در حقیقت رحمت حق نازل می‌شود، اما در وجود افراد این می‌تواند بشود عذاب یا در حقیقت رحمت بماند.

یکی از حضار: این روایتی که می‌فرمایند در کافی هم هست که برای قوم حضرت هود عذاب بود، مال قوم پیغمبر ختمی…

استاد: بله عرض کردم، روایت است دیگر.

یکی از حضار: استاد جزای اخروی هم همین گونه است؟ یعنی یک چیز است ولی بر اساس انسان‌ها متفاوت می‌شود؟

استاد: آنجا هم همین است، بله.

یکی از حضار: مراتب بهشت، مراتب جهنم، خود بهشت و جهنم نسبت…

استاد: یعنی همه آنها رحمت حق است.

یکی از حضار: حقیقتش حقیقت واحدی است؟

استاد: یعنی حقیقت واحده رحمت حق است منتها رحمت در وجود… ﴿وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ﴾[11]، این‌ها ناس و حجاره در حقیقت چه هستند؟ همه این‌ها برمی‌گردند… لذا آن حجاره را هم می‌گویند آن حجاره ای است که این‌ها پرستیدند، دقت می‌کنید، آن حجاره ای است که معبود این‌ها قرار گرفت، آن هم در حقیقت می‌شود وقود این آتش و آتش گیره این آتش خود این‌ها هستند و الا خدای سبحان… آن وقت این در تبیینش… اگر درست البته به شرطی که غفاریت حق سر جای خودش محفوظ بماند، در تبیین آن برای مردم چه می‌شود؟ اگر درست تبیین بشود خیلی این دین زیباتر جلوه می‌کند، منتها بعضی‌ها می‌خواهند بگویند که این اسلام رحمانی است، دقت می‌کنید، بگویند اصلاً قهر و غضبی ندارد، اینجا می‌خواهد بگوید که قهر و غضب اشد از آن چیزی است که تو فکر می‌کردی، این قهر و غضب از یک جایی نشئت می‌گیرد که دیگر خاموش شدنی نیست، از درون ذات تو نشئت می‌گیرد که دیگر این ذات تغییر کردنی نیست، این دیگر خیلی اشد است، که نیست که خدا غضب کند بعد ممکن است که غضب او هم فرو بنشیند بعد بگوید که تمام شد، اینگونه نیست، بحث این است که این غضب را تو داری برافروخته می‌کنی، تو در حقیقت آتش گیره آن هستی، از آن طرف رحمت است، تو این را خاموش کن، او خاموش است، تو این را خاموش کن او خاموش است، لذا می‌فرماید که در حقیقت ﴿وَإِن مِّنكُمۡ إِلَّا وَارِدُهَا﴾[12]، ما منهم یا ما منکم؟ ما منکم الا واردها، درست است.

یکی از حضار: و ان منکم الا واردها.

استاد: و ان منکم الا واردها یا و ان منهم، و ان منکم الا واردها، نیست از شما مگر اینکه وارد این جهنم بشود، بعد می‌گویند این جهنم چه هست؟ حضرات می‌فرمایند که جزناها و هی خامدة[13]، ما هم از این جهنم عبور کردیم اما خاموش بود، خامدة، این جهنم به جهنم چه برمی‌گردد؟ دقت کردید، ما جزناها، ما هم عبور کردیم از اینجا اما و هی خامدة یا می‌فرماید که آن آیه شریفه که حالا دیگر یادم رفته است که یا مثلاً در سوره والعصر داریم که ﴿وَٱلۡعَصۡرِ١ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِي خُسۡرٍ٢ إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾[14]، یا آن آیه چه بود که می‌فرمایند که…

یکی از حضار: سوره تین؟

استاد: آن هم هست که.. الا الذین دارد؟ آنجا هم الا الذین دارد، چند آیه هست که این گونه است.

یکی از حضار: انشقاق هم هست.

استاد: چند آیه است که این گونه است، خوب و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

ما یکشنبه و دوشنبه هم ان شاء الله هستیم، اگر که دوستان بودند درس هست.

یکی از حضار: شنبه نیستید؟

استاد: شنبه را نیستم، شنبه درس صبح هست اما درس ظهر نیست، اگر بودند دوستان فردا هست ان شاء الله، حالا اگر نبودید و نیامدید ما می‌آییم وقتی که دیدیم نیستید برمی‌گردیم و می‌رویم، ولی ما خلاصه ان شاء لله وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم و می‌آییم.

یکی از حضار: استاد این که می‌گویند عمل از بین نمی‌رود با حبط سازگاری دارد؟

استاد: بله، حبط تمام نمی‌شود که، حبط… انسان عمل را در حقیقت چه شده است؟ از بین رفته است آنجا اما اثرش این است که من این عمل را انجام دادم، دائماً می‌بینم، ولی می‌بینم که حبط است، یعنی حبط دوام دارد دائم، اثرش این است که حسرتش دائمی است، یک عمل را انجام داده‌ام، نیاز هم به آن دارم، هی می‌خواهم رجوع هم بکنم به آن ولی می‌بینم که سوخت و از بین برده‌ام، نه اینکه یک بار تمام بشود و برود.

یکی از حضار: استاد بعد از این ریا توبه هم کسی می‌تواند بکند؟

استاد: بله توبه هم دارد، توبه از شرک هم معنا دارد دیگر از ریا…

نبودید، کجا بودید؟

یکی از حضار: دیگر توفیقمان کم بود.

استاد: مالزی که نرفته بودید، کره بود، کجا بود که رفته بودید؟ دیگر بگو مستقر شدیم دیگر، بچه دارید؟

یکی از حضار: بچه هنوز نه.

استاد: قم ساکن هستید؟

یکی از حضار: بله.

استاد: الحمدلله، مشغول هستید به درس و بحث‌ها؟

یکی از حضار: آره خدا را شکر.

استاد: الحمدلله، آرامش و این‌ها پیدا شده است؟

یکی از حضار: آره خدا را شکر.

استاد: الحمدلله، نه الحمدالله رنگ و رویتان هم خوب است، از آن حالت بالاخره سختی درآمدید الحمدلله، رنگ و رویتان بهتر است الحمدالله.

یکی از حضار: التماس دعا.

استاد: سلامت باشید، خوشحال شدیم، خیر ببینید، خداحافظ شما باشید.

یکی از حضار: حاج آقا آن تشبیه که شده است به یک سنگ سختی که روی آن تراب باشد…

استاد: حالا اجمالا بیان می‌کنند بعد از آن.

یکی از حضار: نه سوالم این است که این تشبیه و کلاً در تشبیهات قرآنی ما باید فقط همان مثل جاهای دیگر که می‌گویند تشبیه از یک جهت مقرب است، مثال از یک جهت مقرب است، اینطوری است؟

استاد: خوب این را قبلاً گفت، ماده تشبیه گاهی کامل است، گاهی ماده تشبیه جزئی است، این را دو، سه روز پیش گفت دیگر، ماده تشبیه گاهی جزئی است، ماده تشبیه گاهی کامل است، همه چیز این به همه چیز آن تشبیه شده است، ماده تشبیه کامل است، گاهی نه ماده تشبیه جزئی است، بقیه آن را ذکر می‌کند برای نشاط، تنشیط، که این‌ها معلوم است در جمله دیگر، باید این‌ها را در خود صدر و ذیل کلام در تشبیه فهمید والا اینگونه نیست که هرجا تشبیه بود حتماً کامل باشد، نه.

یکی از حضار: یعنی ممکن است فقط از یک جهت باشد.

استاد: ماده تشبیه است دیگر، باید حتماً… بلیغ آن است که ماده تشبیه روشن باشد، اگر ماده تشبیه مبهم باشد این خودش یک نقص است.

یکی از حضار: از یک طرف هم بالاخره خدای متعال خدا است دیگر، وقتی یک کلامی را مثال می‌آورد قطعاً بهتر از آن نمی‌شود مثال آورد.

استاد: خوب بله مسلم است ولی این دلیل نمی‌شود که در تمام ماده باشد.

[1] . [النحل: 96]

[2] . [البقرة: 261 و 262]

[3] . [البقرة: 263]

[4] . [البقرة: 245]

[5] . [فاطر: 15]

[6] . [البقرة: 264]

[7] . [الكهف: 104]

[8] . [البقرة: 264]

[9].  الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج2، ص389.

[10] . المجازات النبویة ، ج۱، ص۷۰، عوالي اللئالي ، ج۱، ص۵۱، مستدرك الوسائل ، ج۶، ص۱۷۷،

[11] . [البقرة: 24]

[12] . [مريم: 71]

[13].  علم الیقین، الفيض الكاشاني، ج2، ص1184.

[14] . [العصر: 1-3]

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 546” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید