بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین
«حضار:» اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
«استاد:» و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
ان شا الله خدای سبحان روزی کند شفاعت امام حسین علیه السلام را برای همهمان. محبتش را زیارتش را و شفاعتش را ان شا الله. صلوات بلندتر بفرستید
«حضار:» اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
«استاد:» باز هم بسم الله الرحمن الرحیم. در فراز آیاتی که آیات مربوط به مباحث اقتصادی بود در سوره بقره بودیم از ۲۶۱ تا ۲۷۴. در محضر آیه ﴿ٱلشَّيۡطَٰنُ يَعِدُكُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ وَٱللَّهُ يَعِدُكُم مَّغۡفِرَةٗ مِّنۡهُ وَفَضۡلٗاۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ ٢٦٨﴾[1] بودیم.
یک نکته بسیار مهمی که در این آیه باید دقت بکنیم و در سرتاسر قرآن این اشباع شده و در اینجا مثلاً صریحتر است و میشود استفاده کرد این است که شیطان در اعمالی که برای انسان میخواهد ایجاد کند، دنبال این نیست که فقط انسان بلغزد. دنبال این است که این لغزش از یک مبدأ فکری نشأت بگیرد و به دنبال این است که این لغزش تبدیل بشود به یک مبدأ فکری تا در فکر لغزش صورت بگیرد. فقط در مرتبه عمل راضی نیست که یک مرتبه لغزش عملی محقق بشود. به این قانع نیست. او خیلی نگاهش نگاه دوردستها را میبیند. شرک مطلق انسان را میخواهد.
لذا هر عملی را که وسوسه میکند و برای انسان تدبیر میکند که انسان انجام بدهد، عمق این عمل هم همراه آن عمل هست. در قبالش خدای سبحان هم هرجا که حیله شیطان را رسوا کرده و وسوسههای او را آشکار کرده، نه فقط لغزش عملی را خواسته در مقابلش یک لمة الله یا آن القای الهی را فقط بگوید. بلکه خواسته رسوایی آن لغزش شیطانی را تا عمق فکریاش آشکار بکند. و در مقابلش عملی را نشان بدهد که از یک عمق فکری نشأت گرفته.
ببینید اینها خیلی تفاوت میکند. یعنی با در نظام تربیتیمان گاهی قائل به این هستیم که یک رفتار صحیح از یک کودک، نوجوان صورت بگیرد. گاهی قائل به این نیستیم که رفتار صحیح صورت بگیرد. رفتار صحیح را میخواهیم. اما میخواهیم این رفتار صحیح نازله یک حرکت عظیم فکری باشد. هرچند کودک در این موطن به آن مرتبهاش ممکن است تفصیلا توجه پیدا نکند. اما این عمل پیچیده شده با آن است. این عمل نازل شده از آن است. لذا این را که میگیرد خود به خود به آن کشیده میشود.
یک موقع است که انسان عمل خیری را به کودک توصیه میکند گسسته از آن عقبه فکری. یک موقع است این را توصیه میکند مرتبط با آن عقبه فکری. آن وقتی که توصیه میکند مرتبط با آن عقبه فکری، باید تفاوت بکند با آن وقتی که گسسته است از آن عقبه فکری یا نه؟ باید صورت عمل هم تفاوتی در آن باشد یا نه؟ باید باشد. اگر این تفاوت نبود نشان میدهد که آن عقبه بود و نبودش بیاثر است. یا این عمل کم کم او را به آن عقبه فکریش نمیرساند. شیطان در اعمال و وسوسههایش دنبال آن عقبه است. اصلاً او ظاهر عمل برایش ملاک نیست. او برایش مهم نیست. هرچند آن را هم از دست نمیدهد. اما به آن قانع نیست. آن اصلاً مطلوب اولیهاش نیست که بخواهد از اینجا شروع بکند.
لذا میبینید افکاری که شیطان القا میکند در عین تکثری که دارد از یک نقطه فکری نشأت گرفته. اینها مهم است دقت بکنید. در عین اینکه شرک گسسته است. در عین اینکه توحید یک حقیقت واحد است و شرک گسسته است، اما همه اعمالی که شیطان دارد انسان را وسوسه میکند و به آن سمت میبرد، همه اینها میخواهد انسان را به شرک برساند در این مشترکند. هرچند خود شرک گسسته است. خودش باطل و پوچ است. اما در عین حال هدف شیطان رساندن به این پوچ و سراب و بیهوده است. خب دوتا نگاه را ایجاد میکند.
لذا میبینید که خدای سبحان در مقابل الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء که اینجا خیلی زیبا آمده اول با وعده شروع میکند، بعد به یأمرکم میرسد. یعنی این وعده انسان را به یأمرکم میرساند و آماده میکند یعنی تحت ولایت شیطان میرود. وقتی امر میکند امر در جایی است که ولایت محقق شده باشد. و الا در جایی که ولایت نباشد، امر معنی ندارد. اما وعده در جایی است که ولایت هم نیست. پس از کجا شروع میکند؟ از وعده شروع میکند. الشیطان یعدکم الفقر.
حال دوتا نگاه را ببینید یعدکم الفقر یعنی میگوید اگر پول خرج کنی فقیر میشوی کم میشود. خب این نگاه اینکه انسان خودش روزی دهنده خودش است و رازق خودش است را دارد القا میکند. نه فقط دادن وعده فقر است. عمق نگاه را دقت بکنید. یعنی وقتی ناخودآگاه به انسان القا میکند که یعدکم الفقر تو اگر انفاق بکنی فقیر میشوی از چه چیزی نشأت گرفته؟ از اینکه حیات تو فقط همین دنیا است و روزی تو هم همین است که به دست آوردهای. با دست خودت به دست آوردهای همین است و غیر از این نیست اینها را در ناخودآگاه القا کرده انسان هم پذیرفته است. وقتی که اینطوری انسان میپذیرد، یک تفکر را دارد میپذیرد. نه فقط یک عمل را اینها.
خیلی متفاوت است. من دارم با تمام وجودم این را بیان میکنم که این مسئله معلوم بشود. این یک کد در سرتاسر قرآن و روایات است. از این منظر با ما صحبت کردهاند از این نگاه. لذا میبینید که یک عمل چرا اینقدر عذابش ألیم میشود و چرا یک عمل اینقدر مغفرت و فضل را به دنبال خودش میآورد؟ چون این عمل نازله تفکر است. آن تفکر است که این شدت از جهت عقاب به دنبالش میآید و آن شدت در برابر رحمت.
خب پس اگر بخواهیم این بحث را خلاصه کنیم که در این آیه خوب پیاده کرده. خلاصه بحث به این شد که شیطان راضی نیست به اینکه فقط عمل انسان تغییر بکند و در جهت غلط باشد. بلکه در تمام اعمالی که شیطان وسوسه میکند آن تفکر شیطانی و شرک آمیز خوابیده و خفته است و آن در حقیقت خطرناک است. به قول بعضی از بزرگان زلزله آن است. اگر در اینجا میفرماید الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء والله یعدکم مغفرة منه و فضلا والله واسع علیم که این دوتا را در مقابل هم قرار داده اولاً. ثانیا نشان داد که هر جایی که شیطان وعده میدهد دیگر در آنجا هیچ حقی نیست. دو چیز را بیان کرده وسط ندارد. این هم یک نکته مهم است. که اینجا بین وعده شیطان و وعده الهی واسطه نیست. یا الشیطان یعدکم یا والله یعدکم.
اینکه انسان بگوید اگر اطاعت رب نکردم اطاعت شیطان هم نکردهام. میگوید نه نمیشود تا اطاعت رب نکردی، اطاعت شیطان است. دو طرف دارد. تا از اطاعت شیطان خارج شدی، اطاعت رب است؛ چون دو طرف بیشتر ندارد، سومی ندارد که انسان بگوید من در آن موطن سوم قرار میگیرم. پس هر خروجی از اطاعت شیطان ورود به ولایت الهی است. این خودش یک نعمت است که انسان بداند هر تخلیهای از رذائل و صفات بد، این تحلیه است. یعنی خود این مرتبهای از تحلیه است. مرتبهای از ورود به ولایت الهی است. نه فقط تخلیه صورت گرفته انسان جایی هم وارد نشده. نه، همین که انسان از تحت سلطه شیطان یا وسوسه شیطان هر مرتبهای بتواند خودش را خارج کند به همان نسبت تحت ولایت الهی قرار گرفته.
بله وقتی از این خارج شد، آن را هم اطاعت کرد آن ولایت بالاتر است. لذا از شرک خارج شدن توحید است نه از شرک خارج شدن فقط از منفی خارج شدن است. نه چون دو طرف دارد. در این منحنی که رسم میکنند میگویند ما از صفر شروع میکنیم یک مثبتهایی داریم و یک منفیهایی. کسی میتواند از منفیها خودش را به سمت صفر بیاورد. ولی به صفر که رسید مثبت نیست. چون این وسط دارد. این از منفی باید برسد به صفر از صفر برسد به مثبت. اینجا میگوید نه اینطوری نیست. دو وعده بیشتر در کار نیست. یعنی انسان به یکی از این دو وعده متحلی است. یا در تحت تصرف و وعده شیطان یا در تحت تصرف و وعده الهی است. خارج از این دوتا معنی ندارد.
انسان خنثی نداریم. یعنی اگر کسی فکر کرد در این لحظه خنثی هستم و این خنثی بودن باعث میشود که اگر الهی نیستم ، شیطانی هم نباشم، اینجا گول خوردهای. همین که الهی نباشی شیطانی هستی. خیلی نکته دقیقی است. در نظامهای تربیتی اینها راههای وسوسه شیطان است. که این هم یک نکته. پس در این آیه میفرماید: الشیطان یعدکم و الله یعدکم. یعنی بین این دو تا راه دیگری نیست.
«یکی از حضار:» (نامفهوم) 15 : 11
«استاد:» این هم همین طوری است
«یکی از حضار:» الآن دو طرفش خیلی با هم فاصله دارد. یکی میگوید از ولایت فقیه دفاع نمیکنم ولی آمریکا را هم تأیید نمیکنم. آمریکایی نیستم ولی تظاهرات هم نمیکنم.
«استاد:» همانطور که ولایت الهی مراتب دارد، ولایت شیطان هم مراتب دارد. یک کسی در آن مراتب اولیه ولایت شیطان است. وقتی که تبعیت از ولایت الهی نکرد داخل در ولایت شیطان است. اما این با آن کسی که در حقیقت محبت آمریکا را هم دارد متفاوت است البته
«یکی از حضار:» این آدم در کدام دسته است ولایت الهی یا ولایت آمریکا؟
«استاد:» یعنی اگر تابعیت ولایت الهی را ندارد، این ولایت شیطان است. منتهی ولایت شیطان مراتب دارد.
«یکی از حضار:» (نامفهوم) 10 : 12
«استاد:» عیبی ندارد. آمریکا یکی از مظاهر شیطان است. یکی دیگر از مظاهر شیطان عدم تبعیت از ولی حق
«یکی از حضار:» (نامفهوم) 18 : 12
«استاد:» بله در این عمل تابع شیطان است. ولیش شیطان است در این عمل. اما ممکن است در عمل دیگری چه باشد؟ عمل دیگری عمل صالح انجام بدهد. عیب ندارد در آن عمل. چون عرض کردیم که این یکی از بحث های مهم در نظام اعمال بود که خیلی هم مهم است. آیا نظام اعمال تداخل در هم میکنند و فقط یک چیز باقی میماند یا نه؟ اعمال هر کدام یک میزانی دارند. این میزان ها ممکن است یک عملی باطل باشد. یک عمل دیگری باطل نباشد. انسان ممکن است در یک جهتی معصیت کار باشد. در یک جهت دیگری مطیع باشد. آنجا عاصی باشد اینجا مطیع باشد. امکان پذیر است. آیا این دو عمل با هم بی ربط هستند؟ نه به هم بی ربط نیستند. اما اینگونه هم نیست که هر عمل صالحی انجام دادیم حتما در حقیقت اعمال سیئه را باید از بین ببرد تا این صالح معنی بدهد؟ نه اینطوری هم نیست. گاهی میبینید عمل سیء در وجود انسان هست، عمل صالحی هم در وجود انسان هست. اینها به هم تأثیر و تأثر هم دارند. اما این طوری نیست که بودن این، فرع نابودی او باشد و بودن آن فرع نابودی این باشد. نه اینطوری نیست.
یکی از بحثهای خیلی مهم است. غزالی به این قائل نیست. ولی مرحوم علامه میفرماید ما در روایاتمان این مسئله تصویب میشود که اعمال موازین مختلف دارند. البته بعضی از اعمال نسبت به بقیه جنبه عمومیت دارند. اما در عین حال همه اینها هم محفوظ باشد اعمال موازین متعدده دارند. موازین متعدده باعث می شود که انسانی بتواند در یک عملی عمل صالح باشد. لذا ﴿خَلَطُواْ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَءَاخَرَ سَيِّئًا﴾[2] همین را میگوید. یعنی یک عمل صالح دارد یک عمل سیئه دارد. و الا انسان یا باید صالح باشد یا سیء. پس اگر در اینجا میگوییم دو طرف دارد یعنی در این مسأله که اگر اطاعت کرد داخل در ولایت الهی است و اگر تخلف کرد داخل در ولایت شیطان است در این مسئله. اینجا سه تا نیست. اما در مسئله دیگری ممکن است در این مسئله تابع ولایت الهی باشد اما در مسئله دیگری نباشد.
«یکی از حضار:» الآن مردم از تحریمی که آمریکا میکند میترسند. اینکه میترسند یعنی ولایت شیطان است امیدی به ولایت الهی و حاکمیت الهی ندارند.
«استاد:» یک بیانی را از معصوم سؤال میکند میگوید آقا شما میفرمایید که اگر کسی از مرگ بترسد مؤمن نیست ما از مرگ میترسیم. گفته بود این ملاک اینجا نیست که الآن میترسید. وقتی است که مرگ میآید. آن موقع به شما نشان میدهند. بعد آن موقع اگر دیدید ترسیدید آن موقع آنجا است. اینجا هم که ما میگوییم عدهای از آمریکا میترسند. اما اگر پایش وسط بیفتد جنگ هم بشود اگر قرار باشد تظاهراتی هم بشود آنجا هم صبرش را میکنند آنجا هم پایش میایستند آن ملاک است. بله بالاخره خیلیها تحلیل صحیح ندارند یا در آنها ولایت الهی کامل نیست بالاخره ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ١٠٦﴾[3]. این شرک خفی است
«یکی از حضار:» … دامنه خدا است یا دامنه شیطان است؟
«استاد:» آن جهت ایمانش جزء دامنه الهی است. این شرک خفی است شرک مغفور است یعنی ولایت شیطان بر این هست اما به صورت نه ولایتی که قدرت تصرف داشته باشد. میتواند این را راه وسوسه قرار بدهد. اما ولایت نیست که برایش قدرت تصرف بیارود. اینها مراتب است. یک کسی راه نفوذ شیطان را در وجودش باز گذاشته. این راه باز است. اما یک کسی تحت ولایت شیطان قرار گرفته. اینها با هم متفاوتند. اینها مراتب است.
«یکی از حضار:» … اصل ولایت را داره میگوید والا ….
«استاد:» عرض کردم آن که ولایت معصوم را عناداً رد میکند عناد آن است قدر متیقن. اما آنکه که جهالتاً رد میکند یعنی نمیداند چیست. او قاصر است او جای نجات برایش هنوز هست. لذا در روایت هم دارد که یک باب از ابواب جنت برای قاصرین است. کسانی است که اعتقادات دیگری داشتند ولی از روی قصور بوده علم به این نداشتند.
«یکی از حضار:» (نامفهوم) 46 : 16
«استاد:» به شرطی که حالا آن هم مراتب دارد. به این عنوان که در آخر وقتی که از دنیا میخواهند خارج بشوند آن حقیقت را نشانشان میدهند. بعد اینها میبینند این حقیقت با وجودشان اجمالا سازگاری دارد حال اگر تفصیلا هم نباشد. ایمان میآورند ﴿وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا لَيُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦ﴾[4] که در روایت دارد آن لحظه احتضار است. که به اینها خلاصه نشان میدهند و اینها ایمان میآورند. این نشان میدهد که جای عناد نداشتن که اینها وقتی میبینند با بغض بروند. ممکن است تطبیق نمیکردند. تشخیص نداده بودند. هرچند اینطور نیست که غیر قابل تشخیص باشد. در روایت دارد که ولایت ما و حتی تشخص ما غیر قابل تشخیص نیست و الا حجت تمام نبود. در روایت دارد چطور میشناسند دیگران را و میپذیرند. اینجا نزدیکتر از آن بوده. لذا خدا طوری قرار داده که… اما از راه قصور است قاصر است. یعنی عقلش کم بوده. این اشتغالات آنقدر به کثرات بوده که اصلا فهم و شعور این را پیدا نکرد که در اینجا قدمی بردارد. اینها میشوند قاصر به نحوی که قاصر باشند. رحمت اینطوری در آخرین لحظات … منتها خب این کجا و آن کسی که با علم قبول کرده. خیلی متفاوت است.
«یکی از حضار:» (نامفهوم) 07 : 18
«استاد:» دو طرف بیشتر ندارد ولی تشکیکی هست. تشکیکی بودن یعنی یک طرف تشکیک حق است مراتب است یک طرف تشکیک هم مراتب باطل است.
«یکی از حضار:» (نامفهوم) 22 : 18
«استاد:» عرض کردم در هر بابی که وارد میشود این یا ولایت شیطان است یا ولایت الهی است. یعنی ببینید این درصدی که میگوید در حقیقت در نظام فکریش اینطوری است. ولی در نظام عمل یا دارد این را برای خدا انجام میدهد یا برای شیطان. آنجا گفتهاند که اگر ریا شد یا اگر خلط شد شریک شد در روایت دارد که أنا خیر شریک[5] ما به شریکمان واگذار میکنیم.
«یکی از حضار:» (نامفهوم) 54 : 18
«استاد:» علتش این است که کثرت تصرفات در این جهت است. یعنی آن نقطه مرکزی تهدید در انفاق همین بحث مال که خوف از فقر است. انسان در وجود خودش این را احساس میکند. لزوم ندارد انسان به کس دیگری نگاه کند. خوف اینکه اگر بدهم پس چه کار بکنم این خودش در وجود انسان وجدانی است. لذا چون این کثیر است. انسان از مرتبه بدن آغاز کرده و از مرتبه بدن باید به بالاتر برود. لذا میبینید که این جهان بینی و این نگاه در وجودش خیلی زود راسخ میشود. لذا ببینید این آیه را که میآورد… حالا وارد آیه بعد نمیخواهیم بشویم. ولی چقدر زیبا. وقتی که اینطور بیان میکند که هر عملی از یک عمقی نشأت گرفته که آن عمق حقیقت این عمل را تشکیل میدهد چه در جانب الهی و چه در جانب شیطانی بلافاصله میگوید ﴿يُؤۡتِي ٱلۡحِكۡمَةَ مَن يَشَآءُ﴾[6]. اصلا جای این آیه که اینجا آورده زیباترین جایی است که این آیه میتواند آورده باشد که این حکمت هست. اینکه شما فقط خوب و بد را در مرتبه عمل بشناسید این حکمت نیست. اینکه خوب و بد را میزانش دستتان بیاید. این حکمت است. چون حکمت فقط شناخت ساده اینکه این عمل خوب است مصداقا یا آن عمل. فقط این نیست. این هم هست. اما حکمتی که الحکمة است و من یؤتی الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا که این خیر کثیر است. خیر کثیر یعنی یک نگاهی یک افقی ایجاد میشود که این مبدأ میشود برای اینکه تمام اعمال دیگر از این نشأت بگیرد. چون خیر کثیر است چون حکمت دستش آمده میزان دستش آمده. خیلی زیبا است یعنی آیه کأنه تعلیل برای آیه بعدی است که ان شاء الله واردش میشویم.
حال تطبیق آیه را ببینید. این چند تا نکته جزو نکتههای بسیار مهم است. قاعده قرآنی است. نه فقط مختص به این آیه باشد که جهان بینی شیطان این است که نشان بدهد دنیا محوری، بدن محوری، این نگاه را به انسان نشان بدهد رازق خودت خودت هستی و اگر اینجا دادی از تو کم شده است. الشیطان یعدکم الفقر این را دارد تثبیت میکند. اگر کسی این را باور کرد که اگر بدهد از آن کم شده یعنی رازق خود هستم یعنی پول خودم هست دارم میدهم و کم شده. در خیلی از ما هم هست یا در حالات مختلفمان هست. دقت کردید توانستم عرضم را برسانم یا نه؟
و خدا میخواهد بگوید که نه تو فقط این نیستی. رازق تو خدا است. دو تا جهان بینی در مقابل هم قرار میگیرند. این دو تا جهان بینی با هم متعارض میشوند. لذا در اینجا فقط بحث وسوسه عملی نیست. بلکه درگیری دو جهان بینی است. در هر مرتبه عملی که انسان دارد انجام میدهد، درگیری دو جهان بینی است حقیقتا. هرچند طبع انسان به آن توجه نداشته باشد. لذا این اعمال جهانبینی سازند. این اعمال تفکر سازند. اعمال گسسته از آن تفکر حاکم بر خود نیستند. چون نیستند خدا دارد آنقدر تهدید میکند که اگر انفاق میکنید از طیبات مالتان بدهید. اینکه از طیبات مال بدهید، از یک جهانبینی نشأت گرفته. نه از یک مرتبه عملی که اگر این را بدهی بهتر است این خوب است.
باز هم یک نکته دیگری که اینجا خوب است تذکر داده بشود این است که اگر میفرماید الشیطان یعدکم یا و الله یعدکم این وعده فقط در سخن نیست که اینجا گفته شده باشد. بلکه وعده شیطان و وعده خدای سبحان در وجود انسان القا میشود. یعنی القای وجودی است. اینکه انسان گاهی خطور به ذهنش میکند که یک عمل صالحی انجام بدهد، این در حقیقت همان یعدکم الله است. این وعده عملی الهی است که خطور یک عمل صالح را سر راه انسان قرار میدهد. یک موقع مثلا زلزله میشود سیل میآید همه انسانها افکارشان تهییج میشود به اینکه انفاق بکنند. این یک وعده الهی هست. این اصلا عمل الهی است. ما جلسه قبل یک بحثی را در انتهای آیه گفتیم آنجا گفتیم والله غنی حمید. غنی حمید را گفتیم حمید یکجا به معنی حامدٌ. یعنی وقتی تو انفاق کردی از طیبات مالت خدا غنیای است بینیازی است که به او این انفاق نمیرسد. او انفاق را لازم ندارد. اما بی نیازی است که حمید است حامد است. یعنی جزا میدهد. این یک نکته. جالب است خوب است.
اما و الله غنی حمید بالاتر. غنیٌ محمودٌ. حمیدٌ به معنی محمودٌ. آن چه میشود میگوید اگر تو این کار را کردی انفاق از طیبات مالت کردی، خدا غنی محمود است تو با این نگاه دنبال جزا نیستی. آن اولی دنبال جزا بود و چون خدا حامد بود به این جزا میداد محمودش میشود این شخص. که عمل انجام داده، میشود جزایش. اما در اینجا این حامد است. خدا محمود است وقتی این حامد است. حامد فعل انفاقش حمد الهی است. دقت کنید چقدر زیبا است. فعل انفاق این حمد الهی است. یعنی این با فعلش دارد حمد خدا میکند و دنبال جزا هم نیست چون حامد است محمود هم اوست. یعنی وقتی که أنفقوا من طیبات ما کسبتم است فعل این حمد فعلی است نه حمد لفظی. حمد فعلی است و الله غنی حمید. اگر به تو این را میگوید تو افق فکریت را این قرار بده که عمل تو حمد است. خب انسان وقتی عملش حمد شد به بهترین وجهش میخواهد این عمل را انجام بدهد چون میخواهد به بهترین وجه حمد آن … هر چقدر این عمل بالاتر باشد آن حد محمود بهتر برای این شناخته شده. لذا به مقداری که از خدا بشناسد که او محمود است عملش و حمدش بالاتر قرار میگیرد. این یک نکته دقیق است واقعا نمیدانم دوستان توجه میکنند. هر کدامش یک نکته بسیار دقیق و کلیدی است که میتواند در آیات دیگر هم با همین کد سرایت پیدا کند.
«یکی از حضار:» محدود بودن را که خود حامد انسانی را هم خودش دارد ایجاد میکند سازگارتر است
«استاد:» خب با غنی محمود میگویید یا با غنی حامد؟
«یکی از حضار:» با غنی محمود
«استاد:» خب بله آن مرتبه بالاتر است. مثل أ و لم يكف بربك أنه على كل شيء شهيد یعنی شاهد. ﴿أَوَلَمۡ يَكۡفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ٥٣﴾[7] یعنی مشهود.
مرتبه شهیدی که شاهد باشد یک مرتبه است. مرتبه شهیدی که مشهود باشد یک مرتبه دیگری است.
«یکی از حضار:» (نامفهوم) 20 : 26
«استاد:» وقتی مشهود شد دیگر غیر دیده نمیشود چون در شاهد بالاخره غیریت دیده میشود وقتی مشهود شد دیگر غیریت دیده نمیشود.
«یکی از حضار:» … ولی وقتی بگوییم خدا خودش دارد میبیند به قول فرائض عین الله شده اذن الله شده یعنی حامد و محمود خود خدا است.
«استاد:» آن می شود قرب نوافل. حال بگذارید خیلی تخصصیش نکنیم از آن وارد نشویم.
مرحوم علامه در المیزان شهید را به معنای شاهد گرفته. در الولایه شهید را به معنای مشهود گرفته. مرتبه عظیمتر را آنجا بیان کرده.
«یکی از حضار:» تأثیر اعمال بر افکار باید با التفات به آن …
«استاد:» نه با التفات شدیدتر است بدون التفات هم تأثیر هست و این از معضلات راه است که کودکی هم که به عمل مبتلا میشود. با این که التفات ندارد اما عمل دارد. یعنی حرفی که امروز در علوم انسانی هست که آنچه که به عنوان نظام عملی دیده شده، از یک افق فکری نشأت گرفته، درست است. این هست. منتها یک افراطی در مسأله داریم یک تفریطی. یک عده میگویند نه اینطوری نیست اینها توهم توطئه است. یک عده میخواهند در هر چیزی سرایت بدهند حتی در آنجایی که راه ندارد. آن هم افراط و تفریط مسئله است
اما اصل مسئله صحیح است. به خصوص در نظام اعمالی که علوم انسانی است. در علوم انسانی مسئله هست. یعنی آنجایی که بایدها و نبایدها میآید بایدها و نبایدها حتما از یک افق فکری نشأت گرفته. حتی اگر حقوق بشری که میگویند ما کاری نداریم به افق های فکری و به نگاهها و مذاهب و ادیان کاری نداریم فقط و فقط میخواهیم… این آمده بشر را تنزل داده در حد یک حیوان. در حد یک حیوان خواستها و تمایلاتش را دیده. این هم یک افق فکری است. افق فکری که بشر را در همین بشر دیده. نه بشر را به عنوان لایههای وجودیش.
وقتی آن لایههای وجودی را میگوید من کار ندارم تا میگوید من کار ندارم یعنی یک جهانبینی تا میگوید کار ندارم یعنی افق نگاه. دقت میکنید اینطور نیست که بگوید من کار ندارم پس ساکت است لا بشرط است. نه لا بشرط نیست حتما به شرط شیء است. یعنی نمیشود کسی نسبت به این افقهای فکری لابشرط باشد که بگوید من یک طوری حرف میزنم نسبت به همه اینها که لابشرط باشد نه امکان ندارد. اینها میخواهند اینطوری بگویند که ما لا بشرط هستیم که با همه سازگاریم اما این با همه سازگار بودن خودش یک افق فکری است که با هیچ کدام سازگار نیست. خودش یک حد است. یک مرز است. اینکه میگوید ما با همه سازگاریم این خودش… چرا؟ چون هر چیزی حتما قوام وجودیش به این است که آنچه که غیر از این هست را دفع میکند.
اگر چیزی دفع ندارد یا در حقیقت آنها را ندیده که در مقابلشان لایه دفاعی برای خودش قرار نداده یا این اینقدر بیخاصیت شده یک مفهوم است. که هیچ چیزی ندارد. در حالی که اینها دفع دارند در حالی که امر و نهی میکنند. میگویند کسی که این کار را نکند مؤاخًذ است. دفع دارند دفعشان هم اقوی از بقیه است. شدت بیشتری هم دارد تحریم هم میکنند بند هفت هم قرار میدهند. این دفعشان است نشان میدهد که کاملا هم معارضه دارند با کسی که طبق قانون اینها نباشد.
خب یک بحث دقیق بود تا کجا خونده بودیم؟ حال مقداری ذهنتان را بیاورید در متن. از آن مباحث سختی که انتزاع از متن بوده. ولی حالا بیایید در متن. و لما كان من الممكن ان يتوهم ان هذا الخوف حق: اگر بگوید این خوف حرف حقی است هرچند شیطان گفته باشد. مگر عیب دارد شیطان یک چیزی بگوید. شیطان میخواهد سوء استفاده بکند اما کلمة حق یراد بها الباطل اراده شیطان باطل است اما کلمه حق باشد. میگوید اگر کسی اینطور اراده بکند که و لما كان من الممكن ان يتوهم ان هذا الخوف حق و إن كان من ناحية الشيطان دفع ذلك بإتباع قوله: الشيطان يعدكم الفقر: میگوید اینطوری نیست این هم دفع میشود که این کلمه حقی که یراد بها الباطل نیست. بلکه کلمه باطل است چرا؟ چون خدا میفرماید الشیطان یعدکم الفقر این وعده شیطان است که به فقر دارد وعده میدهد. به فقر یعنی یک جهان بینی. کلمه باطل است. دارد نشان میدهد تو روزی دهنده خودت هستی. اگر دادی کم شده دیگر این جبران پذیر نیست.
و یأمرکم به الفحشاء آن مرتبه ثانی است. اینکه از جایی که تو وعده شیطان را قبول کردی دنبالش به آنجا میرسد که تو را امر به فحشا میکند. حالا امر به فحشا نسبت به خود همین ممکن است. امر به فحشا نسبت به خود این چگونه است؟ یعنی وقتی تو انفاق نکردی با وعده فقر و ترس از فقر انفاق نکردی، اثرش به ترک واجب میکشد. به طوری که این بخل در وجودت شکل گرفته. آنجایی که واجب هم هست تو انجام نمیدهی چون این فقر آنجا هم سرایت دارد. اگر از اینجا شروع شد به آنجا هم کشیده میشود. جایی میشود که واجبت را باید بدهی نمیدهی. لذا در مقابل خدا میایستی.
﴿ثُمَّ كَانَ عَٰقِبَةَ ٱلَّذِينَ أَسَٰٓـُٔواْ ٱلسُّوٓأَىٰٓ أَن كَذَّبُواْ بِـَٔايَٰتِ ٱللَّهِ﴾[8] یعنی از یک عمل بد شروع میشود اما به تکذیب خدا میکشد. یا اینکه بگویید که اگر این عمل را شروع کردی در اینجا که أنفقوا من طیبات ما کسبتم نکردی این میکشد به اینکه از یک عمل بد ملکه بخل در وجودت شکل میگیرد. وقتی ملکه بخل در وجودش شکل گرفت این فحشا است. یأمرکم بالفحشاء یعنی آن ملکه این هم درست است. پس میتواند نسبت به غیر باشد.
نکته سوم به این به این عنوان که وقتی انسان حقوق واجبش را ترک کرد یا أنفقوا من طیبات ما کسبتم را نداد، در جامعه باعث میشود که ندادن، این جامعهای که نیاز داشت افرادی که نیاز داشتند در اثر ندادن و پر نکردن خلأهای اجتماعی آنها به فساد کشیده بشوند و فحشا کشیده بشوند. آن فحشا به این هم البته مستند است. یأمرکم بالفحشاء نتیجه یعدکم الفقر است. پس چه در نظام اجتماعی چه در نظام فردی هر دو راه دارد
«یکی از حضار:» این یعدکم الفقر فقط ترس در اغنیاء نباشد ترس در همه مردم باشد یعنی چه غنی و چه فقیر از فقر می ترسند حال غنی
«استاد:» این نگفته مخصوص اغنیا است. لذا روایت دارد که امیر مؤمنان علیه السلام که هر موقع از فقر ترسیدید صدقه بدهید. آن روایت هم خیلی روایت زیبایی است که میفرماید: إذا أملقتم (وقتی فقیر شدید) فتاجروا الله بالصدقة.[9] وقتی فقیر شدید با خدا تجارت بکنید با صدقه. پس معلوم میشود که بحث فقط مال غنی نیست مال فقیر هم هست که اینجا را هم شامل میشود. منتها بله به غنی میگوید مثلا تو این طوری بده تا حساب شود. به فقیر هم میگوید تو اینقدر بده. گاهی یک تومان این مطابق صد میلیون آن است
امام حسن علیه السلام با جعفر بن ابی طالب در بیابان گیر کرده بودند یا نزدیک این قضیه است. مضمونش را من دارم عرض میکنم. یک جایی رسیدند که آن بنده خدا یک گوسفند داشت. وقتی اینها را دید گوسفندش را برای اینها زد زمین. وقتی که آمدند هر کدام چند تا گوسفند دادند گفتند تازه ما مثل او کار نکردیم. چرا؟ چون هرچه که داشت را داد. اگر ما صدتا گوسفند هم میدهیم این همه دارایی ما نبوده که. ولی او همه داراییش را برای ما زد زمین. پس کاری که او کرد با این جبران نشده.
فقیر یک موقع یک صد تومانی میدهد ولی این صد تومانی نان آن روزش را کم میخورد که ضروری است تا صد تومانی را بدهد اما یک کسی دیگر صد میلیون میدهد اما اصلا نمیفهمد که حسابش بالا و پایین شده. آن هم سر جای خودش ارزش دارد. اما تفاوت این دو ارزش به مقدار تأثیری است که در زندگیشان میگذارد و ایثاری است که کردهاند. ما الآن فکر میکنیم مخاطب این نیستیم ما اینجا مثل آینه بشویم منعکس کنیم به اغنیا میگوییم ما آینه میشویم: اغنیا بشوید ما میخواهیم برای شما بگوییم. نه مخاطبش خودمان هستیم که ببینیم در کار خودمان هستیم نیستیم.
خلاصه اگر نوع نگاه در تبیین انفاق را انسان بتواند از نگاه الهی خوب انجام بدهد، جامعه به یک قوامی میرسد که اگر یادتان باشد جلسات اول بحث را از جهت فلسفه اقتصادی انفاق که گفتیم این بود که طبقه ضعیف و طبقه فقیر ـ طبق فرمایش مرحوم علامه ـ هرگاه فاصلهشان بیشتر بشود جامعه به سمت واپاشی میرود. هرگاه طبقه متوسط در جامعهای بیشتر دیده شد و طبقات فقیر و غنی نزدیکتر شدند به جامعه، این قوام جامعه است. نمیخواهد بگوید جامعه بیطبقه توحیدی. اما جامعه توحیدی جامعه دو قطبی جامعه توحیدی نیست. وقتی که این جامعه به سمت دوقطبی شدن میرود جامعه توحیدی نیست.
اما اگر این جامعه مراتب داشت اما این مراتب آنقدر معقول بود در عین که مراتب بود ولی این قشر متوسط دو سر خودش را به هم التیام میداد. این جامعه معقول است قوام پیدا میکند. جامعه ادامه پیدا میکند که آن نگاه که مانور تجمل در اسلام حرام است. که اگر ما این مانور تجمل که غنی در غنایش مدام ابراز کند. ماشینی سوار شود که بیاید پز بدهد نه ماشینی سوار شود که راحت باشد. ماشینی که سوار شود راحت باشد یک نگاه است. ماشینی سوار شود که پز بدهد دل آب کند این حرام است. این مانور تجمل است.
عروسی برای بچهاش بگیرد که همه ببینند چشمها خیره بشود. همین کاری که ضعفای ما امروز دارند میکنند. من کاری بکنم که در چشم بقیه بیاید. این مانور تجمل است. هر چند با همین مرتبه نازل. من خانهام را طوری بسازم که در چشم باشد وقتی به کوچه میآیم. هر کسی میآید ببیند در چشم باشد. این همه مانور تجمل است. مانور تجمل در اسلام حرام است.
«یکی از حضار:» مثلا الآن نرم افزارهای فضای مجازی که قالبش و طرحش بر این باشد که چشم و هم چشمی ….
«استاد:» ما در اسلام یک حکم داریم که هر چیزی که منفعت محلله و محرمه دارد از این باب خرید و فروشش جایز است. اما اگر کسی به آن قصد بخرد حرام است.
«یکی از حضار:» (نامفهوم) 06 : 38
«استاد:» عرض کردم دیگر. یک موقع میگوید نرم افزاری است که قابلیت دو تا را دارد. حکم این اینطوری میشود که اگر منفعت محلله و محرمه هر دو را دارد خرید و فروشش به غیر قصد آن منفعت محرمه اشکال ندارد. اما اگر کسی عمل را انجام داد به قصد مانور، حرام است.
«یکی از حضار:» (نامفهوم) 33 : 38
«استاد:» حرص یعنی آن نظام حرمتی که آمده مرحوم علامه هم فرمودند که این مانور تجمل اسراف حرص تمام اینها در حقیقت عنوانهای مختلفی هم پیدا میکند. هم عنوان اسراف را پیدا میکند. چون این دیگر بهرهمندی نیست. این ریخت و پاش است. این عنوان اسراف پیدا میکند عنوان اسراف حرمت دارد و عنوان حرص و عنوانهای مختلف دیگری هم پیدا میکند ولی یکی از عناوین اصلیش عنوان اسراف میشود که ایشان آنجا اشاره کرد.
«یکی از حضار:» (نامفهوم) 06 : 38
«استاد:» بالاخره مراتب است دیگر. مراتب اینها را باید تحلیل کرد. حال اینها مسائل زیادی پیدا میکند که آیا بگوییم مثل من و اذایی که از ابتدا عمل صحیح انجام شد بعد به من و اذی مبتلا شد از کی بطلان عمل است؟ آیا از ابتدا باطل میشود یا از بعد از من و اذی باطل میشود، اینها مراتب بحثی که باید به جای خودش بیاید
و بعد میفرماید که: و يأمركم بالفحشاء أولا، فإن هذا الامساك و التثاقل منهم يهيئ في نفوسهم ملكة الامساك و سجية البخل: این دنبالش ملکه ساز است. این فقط یک عمل نبود. فيؤدي إلى رد أوامر الله المتعلقة بأموالهم: این تا آنجا میکشد که دیگر حالا حاضر نیست آن امر واجبش را هم انجام دهد لذا میگوید: خدا برای چه این حرف را زده؟
آن شخصی که قصهاش را شنیدهاید که چیزی نداشت. آمد یک سرمایهای از پیغمبر گرفت. کم کم یک گوسفند دو گوسفند و بعد کم کم زیاد شد و کم کم از شهر رفت و کم کم در نماز نیامد و تا جایی که پیغمبر وقتی که مأمور زکاتش را فرستاد تا زکات جمع کند، گفت حالا تو برو و برگرد. وقتی برگشت گفت من اصلا برا چه بدهم خودم زحمت کشیدهام. پیغمبر پیغام فرستاد آن دوتا گوسفندی که ما به عنوان سرمایه داده بودیم آن را به ما برگردان. آن دوتا را برگرداند حالا این کلی چیز داشت کم کم همه از دست رفت. بعد دیدند دوباره در مسجد پیدایش شد.
یعنی به اینجا میکشد که در مقابل امر الهی واجب هم انسان میایستد. چقدر خطرناک است ببین چقدر خدا تحلیل کرده یک امر ساده یک عمل ساده را. و چقدر این خطر جدی است. این همه خدا در این آیات مختلف رویش مانور داده. در قرآن چقدر در رابطه با این مسئله بیان شده کنار صلات آمده: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾[10] دائما کنار هم آمده. اهمیت آن این است که اینقدر در سازندگی انسان تأثیر دارد. حالا اینجا بیشتر از این جایش نیست میترسم نرسیم دوباره مجبور شویم جلسه بعد اینها را دوباره برگردیم.
و هو الكفر بالله العظيم، و يؤدي إلى إلقاء أرباب الحاجة: یک مرتبه خودش بود. ملکه اخلاقی و مقابله با اوامر الهی در وجود خودش. اما نسبت به اجتماع و يؤدي إلى إلقاء أرباب الحاجة في تهلكة الاعسار و الفقر و المسكنة التي فيه تلف النفوس: از یک جهت ممکن است حتی به قتل نفس و از بین رفتن نفوس بکشد. وقتی نفس از گرسنگی از فشار از بین رفت به این هم منسوب است. از یک طرف: انهتاك الاعراض: آبروها ریخته بشود فشار باعث بشود آبروها ریخته بشود. و كل جناية و فحشاء: پس اینکه یأمرکم بالفحشاء نتیجهاش تا به اینجا کشیده میشود.
قال تعالى: ﴿۞ وَمِنۡهُم مَّنۡ عَٰهَدَ ٱللَّهَ لَئِنۡ ءَاتَىٰنَا مِن فَضۡلِهِۦ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٧٥ فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُم مِّن فَضۡلِهِۦ بَخِلُواْ بِهِۦ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعۡرِضُونَ٧٦﴾. گفتند خدا بدهد ما هم صدقه میدهیم ما هم به دیگران… انسان این را در وقت فقرش میگوید. خدا کاشکی به من میداد. من غیر از این همه پولدارها بودم. اگر به من میداد من چه ها که نمیکردم اما امان از آن که خدا بدهد. میفرماید: آتاهم من فضله بخلوا به و تولوا و هم معرضون پشت میکنند. این و هم معرضون یعنی توجه دارند یادشان هست اینطور نبود که یادشان نباشد. گاهی پشت کردن غافلانه است حواسش نیست. اما گاهی با توجه است تولوا و هم معرضون در حالی که اینها اعراض دارند میکنند. چقدر خطرناک است: ﴿فَأَعۡقَبَهُمۡ نِفَاقٗا فِي قُلُوبِهِمۡ﴾ دنبال این کار نفاق میآید. نفاق یک امر فکری است نه یک امر عملی. چقدر زیبا. تحلیل را ببینید که انفاق را ترک کرده دنبالش نفاق آمده. قرآن میفرماید: فأعقبهم نفاقا في قلوبهم إلى يوم يلقونه. تا آن روزی که خدا را ملاقات میکنند نه نفاق زودگذر نفاق دائمی. بما أخلفوا الله ما وعدوه: خلف وعده کردند از آن چیزی که با خدا مواعده کرده بودند و قرار گذاشته بودند. و بما كانوا يكذبون: به آنچه که تکذیب کردند. این آیه ادامه دارد: الذين يلمزون نه فقط به این مرتبه. ببینید ادامهاش تا کجا میکشد. الذين يلمزون المطوعين من المؤمنين: یعنی وقتی که میبینند مؤمنان هم صدقه میدهند…. انسان وقتی که میبیند یک کسی دارد یک کاری میکند برای اینکه خودش را تبرئه کند کار خوب او را تخطئه میکند. این از آن کارهای عجیب است. نه فقط نداد خلف وعده کرد بلکه تا آنجا میکشد که میبیند عده دیگری هم دارند کارایی میکنند … این شخص ندارد میگوید: الذين يلمزون المطوعين من المؤمنين آنهایی که اطاعت کردند و الذين لا يجدون إلا جهدهم چیزی نداشتند ولی همین مقداری که داشتند کمک میکردند و صدقه میدادند. فيسخرون منهم سخر الله منهم و لهم عذاب أليم[11]: تا آنجا میرسد اینها را مسخره میکند برای اینکه خودش را تطهیر بکند ناخودآگاهش بر این است که خودش را تطهیر کند. میگوید این هم مثلا کمک کردن است؟ اگر یک پتوی کهنه برداشت آورد داد این کمک کردن است؟ اینکه پتوی نو ندارد این پتوی کهنهاش همان پتویی بوده که رویش میانداخته همین را برداشته آورده و کمک کرده. میگوید همین را کمک کرده. میگوید: فيسخرون منهم سخر الله منهم و لهم عذاب أليم ببین از یک جدا شدن ترک انفاق تا کجاها انسان کشید که به عذاب الیم منجر شده.
ثم بإتباعه بقوله: در دنبال الشیطان یعدکم الفقر خدای سبحان آورد: و الله يعدكم مغفرة منه و فضلا و الله واسع عليم ثانیا. این ثانیا آن یأمرکم میشود اولا این ثانیا عطف به آن است. فإن الله قد بين للمؤمنين: ان هناك حقا و ضلالا لا ثالث لهما: سومی در کار نیست یا حق است یا ضلال. و ان الحق و هو الطريق المستقيم هو من الله سبحانه، و ان الضلال من الشيطان، قال تعالى: ﴿فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُ﴾[12]: ببینید چقدر هم زیبا استفاده کرده. و قال تعالى: قل الله يهدي للحق[13]، و قال تعالى في الشيطان: انه عدو مضل مبين[14] والآيات جميعا مكية: که همه اینها در مکه آمده که این هم خودش تنبهی است. و بالجملة نبه تعالى بقوله: و الله يعدكم، بأن هذا الخاطر الذي يخطر ببالكم من جهة الخوف ضلال من الفكر: نه ضلال عملی بلکه ضلال فکری است. اینجا اگر آدم اینطوری بشود یعنی نقطه تفکری خراب شده. فإن مغفرة الله و الزيادة التي ذكرها في الآيات السابقة انما هما في البذل من طيبات المال: وقتی کسی به اطاعت الهی کشید این هم در حقیقت هدایة من الفکر است. نه هدایت عملی فقط در مرتبه عمل تنها باشد. بلکه از یک هدایت فکری نشأت گرفته.
فقوله تعالى: و الله يعدكم، نظير قوله: الشيطان يعدكم، من قبيل وضع السبب موضع المسبب، و فيه القاء المقابلة بين وعد الله سبحانه الواسع العليم: شیطان میگوید وعدتکم فأخلفتکم چرا؟ چون قدرت تصرف ندارد. چیزی در دستش نیست که بخواهد به کسی وعده بدهد بعد بخواهد پس بدهد. اما خدای سبحان غنی مطلق است یعنی همه چیز در اختیارش است. اینجا میفرماید واسع است یعنی در حقیقت آن اسم واسع که همه جا را پر کرده خدای سبحان است.
پس در حقیقت این واسع نظیر همان غنی است در آنجا. منتها از جهت وسعتش دارد … چون در مقابل وعدهای که دارد میدهد میخواهد بگوید. میگوید خدا وعده میدهد واسع است و علیم. علیم است یعنی چه؟ یعنی تک تک نیتها و جزئیات و تمام اعمال از او مخفی نمیماند. لذا چیزی نیست که از او مخفی باشد. چون کسی که میخواهد جزا بدهد ممکن است نفهمد که چه شد چه چیز اتفاق افتاده. برای یک کسی شما یک کاری کردید متوجه نشد خب جزایی به شما نمیدهد چون نفهمیده. اما خدای سبحان هم واسع است یعنی هیچ چیزی از تحت اختیارش خارج نیست. هم علیم است یعنی هر کار جزئی در این نظام برای او معلوم و دیده شده است. چقدر اینها زیبا است. اگر انسان باور بکند به واسع علیم کفایت میکند. اگر باور کند به غنی حمید کفایت میکند. منتها باور خیلی سخت است.
میفرماید: و وعد الشيطان که وعده شیطان فریب است غرور است وعدتکم فأخلفتکم است. لينظر المنفقون في أمر الوعدين: که نگاه کنند کسانی که انفاق میکنند در امر وعده. و يختاروا: میگوید وقتی آورد اینجا در صحنه نشان میدهد وعده شیطان پوچ سراب غرور وعده الهی واسع علیم. ما هو أصلح لبالهم منهما فحاصل حجة: دو تا نگاه است نگاه شیطانی و نگاه رحمانی
اگر یک دقیقه اجازه دهید بخوانیم که این آیه تمام شود.
فحاصل حجة الآية: ان اختياركم الخبيث على الطيب انما هو لخوف الفقر، و الجهل بما يستتبعه هذا الانفاق، أما خوف الفقر فهو القاء شيطاني، و لا يريد الشيطان بكم الا الضلال و الفحشاء فلا يجوز ان تتبعوه، و اما ما يستتبعه هذا الانفاق (که انفقوا مما کسبتم است) فهو الزيادة و المغفرة اللتان ذكرنا لكم في الآيات السابقة و هو استتباع بالحق لان الذي يعدكم استتباع الانفاق لهذه المغفرة و الزيادة (چه کسی استتباع را انجام داد) هو الله سبحانه و وعده حق و هو واسع يسعه ان يعطي ما وعده من المغفرة و الزيادة و عليم لا يجهل شيئا و لا حالا من شئ فوعده وعد عن علم.[15]
ان شاء الله خدای سبحان باور این حقایق را در وجودمان قرار بدهد اثرش این باشد که همین الآن که میرویم بعد از نماز یک اثری از این را اقلا پیش خودمان نشان بدهیم. به این آیه عمل کرده باشیم و شیطان را ان شاء الله زمین بزنیم.
«یکی از حضار:» با صدقه دادن هم ترس از فقر از بین میرود و هم خود فقر
«استاد:» بله. در روایت هم دارد اساس فقر خود بخل است. اگر کسی بخلش را شکست فقر از بین رفته؛ چون فقر آن نیست که نداری مادی باشد. فقر آن بخلی است که در درونش است. چقدر آن هم زیبا بیان میشود.
[5] . تفسیر العیاشی ، ج۲، ص۳۵۳، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۶۹۰، بحار الأنوار ، ج۶۹، ص۳۰۱، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۳۱۷، تفسير كنز الدقائق ، ج۸، ص۱۸۳، مستدرك الوسائل ، ج۱، ص۱۰۰، مستدرك الوسائل ، ج۱، ص۱۱۰،، المحاسن ، ج۱، ص۲۵۲، الکافي ، ج۲، ص۲۹۵، مشکاة الأنوار ، ج۱، ص۱۱، الوافي ، ج۵، ص۸۵۶، وسائل الشیعة ، ج۱، ص۶۱، کلیات حدیث قدسی ، ج۱، ص۶۶۲، الفصول المهمة ، ج۱، ص۶۵۹، بحار الأنوار ، ج۶۹، ص۲۸۸، عوالم العلوم ، ج۲۰، ص۷۸۶، ، المحاسن ، ج۱، ص۲۵۲، تفسیر العیاشی ، ج۲، ص۳۵۳، تفسير الصافي ، ج۳، ص۲۷۰، وسائل الشیعة ، ج۱، ص۷۲، کلیات حدیث قدسی ، ج۱، ص۶۸۹، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۶۹۰، بحار الأنوار ، ج۶۹، ص۲۹۹، بحار الأنوار ، ج۶۹، ص۳۰۱، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۳۱۷، تفسير كنز الدقائق ، ج۸، ص۱۸۳، ، مجموعة ورّام ، ج۲، ص۲۳۴، کلیات حدیث قدسی ، ج۱، ص۳۲۶، بحار الأنوار ، ج۶۹، ص۳۰۴، مستدرك الوسائل ، ج۱، ص۱۰۰، ، فقه الرضا علیه السلام ، ج۱، ص۳۸۱، کلیات حدیث قدسی ، ج۱، ص۶۸۸، مستدرك الوسائل ، ج۱، ص۱۰۰، ، بحار الأنوار ، ج۶۹، ص۲۹۹، عدة الداعي ، ج۱، ص۲۱۷، فقه القرآن ، ج۲، ص۶۶، عوالي اللئالي ، ج۳، ص۲۴۵، مستدرك الوسائل ، ج۱۳، ص۴۵۱، ، بحار الأنوار ، ج۶۷، ص۲۴۳، فقه الرضا علیه السلام ، ج۱، ص۳۸۱، بحار الأنوار ، ج۶۹، ص۲۹۹
[9] . نهج البلاغة ، ج۱، ص۵۱۳، غرر الحکم ، ج۱، ص۲۸۳، عیون الحکم ، ج۱، ص۱۳۵، عدة الداعي ، ج۱، ص۶۹، إرشاد القلوب ، ج۱، ص۱۱۱، وسائل الشیعة ، ج۹، ص۳۷۲، بحار الأنوار ، ج۹۳، ص۱۳۳، بحار الأنوار ، ج۹۳، ص۱۳۴
[10] . [البقرة: 43] ، [البقرة: 83] ، [البقرة: 110] ، [النساء: 77] ، [الحج: 78] ، [النور: 56] ، [المجادلة: 13] ،[المزمل: 20]
[15]. الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج2، ص394 و 395.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 550” دیدگاه میگذارید;