محضر آیه‌ی ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلَّذِينَ أُحۡصِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ لَا يَسۡتَطِيعُونَ ضَرۡبٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ يَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِيَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ تَعۡرِفُهُم بِسِيمَٰهُمۡ لَا يَسۡـَٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِيمٌ٢٧٣﴾[1] در محضر این آیه بودیم که عرض کردیم که دارد مراتب افضلیت صدقه را بیان می کند که اگر بنا شد که انسان صدقه داشته باشد کدام احسن است؟ با تقسیم‌بندی فقرا به فقرایی که اهل سوال و الحاف هستند که اصرار می کنند در این که چیزی به آن ها داده بشود، فقرایی که اهل تعفف هستند که سوالی ندارند ولی به هر صورتی اگر شناخته شدند این هم یک دسته از فقرا هستند. دسته‌ی سوم فقرایی هستند که أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ. حالا این احصروا فی سبیل الله خودش افرادی را دارد. کسانی که خودشان را در جامعه‌ی اسلامی می بینند که باید وقف علم می‌کنند. این ها یک دسته هستند. وقف جنگ کنند. این ها یک دسته هستند. چون وقف جنگ کردن با کسی که آماده برای جنگ است، متفاوت است. یک موقع هست که انسان مشغول به کارش است و درعین این که مشغول به کارش است آماده است هر موقع ندا دادند برای جنگ ندا دادند برای جنگ هم برود. اما یک کسی باید به حدی آماده باشد که فرصت این که از کار جدا بشود بیاید… نه باید در سازماندهی آماده باشند که این ها نیروهایی دارد… آماده ی یک کشور هستند برای جنگ که زمان پیغمبر هم بوده اند. این ها آماده‌ بودند برای جنگ. نه اینکه کار دیگری هم داشته باشند. یا برای علم، برای قرآن، تعلیم قرآن، یادگیری، معارف …

این ها احصروا فی سبیل الله. چرا این ها محصور شدند در سبیل خدا؟ چون نیاز شدید بوده و به عنوان این که اوقات اضافی شان را می خواهند برای این بگذارند کفایت نمی کرده باید تمام وقت را می گذاشتند تا بتوانند البته چه آن کار نظامی چه این کار فرهنگی بر می آید این ها دیگر نمی توانستند کاری برای اشتغال داشته باشند؛ یعنی دیگر وقتی نداشتند. لذا این ها احصروا فی سبیل الله.

البته احصروا فی سبیل الله گاهی کسی است که دشمن او را محصور کرده است. مثلا محاصره شان کرده اند. امکان هر کسب و کاری را از این ها دور کرده اند. این ها معطل هستند یک جایی. این ها هم احصروا فی سبیل الله. مومنین بودند. احصروا فی سبیل الله. یا مهاجرینی که از مکه آن ها را بیرون کردند. طردشان کردند. احصروا فی سبیل الله. همه زندگی شان را گرفتند. همه چیزشان را از دستشان گرفتند. احصروا فی سبیل الله. همه ی ی این ها از مصادیق احصروا فی سبیل الله است که این ها هم جزء این فقرا هستند.

منتها لفظ فقیر در این جا دیگر با توجه به قرینه ی اضافه شدن فی سبیل الله یک لفظ برای این ها تحقیر کننده ای نیست. چون لِلْفُقَراءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا. به خاطر خدا اینها مبتلا شدند. کانّه دسته‌ای از این ها اختیاراً تن دادند مثل کسانی که اهل علم شدند مثل کسانی که اهل جنگ شدند، اختیاراً آمدند این نیاز واجب کفایی را تامین کنند تا این کشور نسبت به این مسئله و مردم و امت نسبت به این مسئله نیازشان برطرف بشود، یک عده ای هم البته احصروا فی سبیل الله چون مومن بودند این بلا سر آن ها آمد. باز هم این تحقیری برای آن ها نیست.

می گوید اگر بین این سه دسته، دسته‌ای که أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ، دسته‌ای تعففاً فقیر هستند و سوالی ندارند و فقیری که الحاف دارد در سوال و اصرار دارد، اگر بین اینها امر دایر شد و در یک رتبه بود احتیاج، قطعا آن احصروا فی سبیل الله مقدم هستند. بعد فقرای متعفف و بعد فقرایی که سوال دارند. این تقسیم‌بندی را در این آیه دارد بیان می کند . در عین حال دارد یاد می دهد به فقرا که حواستان فرهنگ… کسی هم که اگر مبتلا به فقر می شود، باید این گونه باشد که اهل سوال نباشد. باید تا آن جایی که ممکن است… مگر آن کسانی که دیگر اضطرار آن ها را وادار کرده. آن هم کجا بگویند؟ داد بزنند؟ جلوی همه بگویند؟ نه آن کسی که امکان دارد یا کسی که می تواند وساطتی بکند فقط پیش او… این دوباره به تعفف نزدیک تر است.

یکی از حضار: فقیر نامفهوم ۴:۴۸

استاد: فقیر کسی است که آن تعبیر از لغت شاید مثل این که مفردات راغب هم باشد که می گویند آن کسی است که ستون فقراتش شکسته شده است. حالا یا اختیاراً کوتاهی کرده که به این مبتلا شده یا غیراختیاری بوده. روی پای خودش در این مسئله نمی تواند بایستد. این به نسبت کسی که روی پای خودش می تواند بایستد، از جهت ظاهری یک نقصانی است. مثل کسی است که می گویند معلول… بالاخره این معلول ممکن است اختیارا باشد ممکن است غیر اختیاری باشد. دست خودش هم نبوده؛ اما وقتی به او می گویند معلول یعنی یک علتی دارد؛ له علّة. یک بیماری دارد که حالا این بیماری است دیگر. مثل مریض. آن وقت فقیر هم در مقابل آن کسی که روی پای خودش می تواند بایستد یک نقصانی دارد. منتها حالا این نقصا اگر در راه خدا باشد اختیارا ایجاد شده باشد این کمال هم هست. این مثل آن فقر ذاتی می شود که مطابق فقر ذاتی که «یا ایّها النّاس؛ أنتم الفقراء إلی الله و الله هو الغنیّ الحمید»[2] که آن فقر نه تنها نقصانی برایش نیست بلکه عین تاج پادشاهی هم هست که العبودیة جوهرة کنهه الربوبیة.[3] این عبد و فقیر بودن این جا پادشاهی است.

یکی از حضار: در الذین احصروا فی سبیل الله، در این تعبیر خوابیده که این ها الحافی ندارند. تعفف دارند؟ نمی شود احصروا فی سبیل الله باشند و الحاف هم داشته باشند.

استاد: در رابطه با أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ چون شان نزول آیه هم که وارد شده آن ها کسانی نبودند که… چون شان نزول آیه در رابطه با اهل صفه نازل شده که آن‌ها ۴۰۰ نفر بودند (400 نفر هم خیلی است). این در مسجد بودند. آیه که نازل شد… قبلش هم مردم غذایشان را که می پختند گاهی کمی بیشتر می پختند گاهی یا زیادتر می شد می بردند عصرها مسجد و بعضی ها دارد که وقت چیدن نخل هایشان که می شد خوشه‌های خرمای نرسیده را که آرام آرام می رسید می بردند آویزان می کردند در مسجد که این ها هم هر موقع گشنه می شدند یک چیزی لازم می شد می آمدند با عصایی به این ها می زدند. گاهی یکی دو تا از این ها می ریخت از این ها می خوردند. یعنی این ها اظهاری نداشتند و اهل ‌روزه هم بودند و آماده جهاد هم بودند. یعنی این اهل صفه چهارصد نفر کسانی بودند که در هر جنگی که می شد اولین کسانی بودند که آماده بودند و چون جنگ هم در زمان پیغمبر خیلی واقع شد در دوران ده ساله ی مدینه شاید سالی چند بار… چون می دانید که ۷۵ غزوه فقط بوده. 75 غزوه را تقسیم بر ده یازده سالش بکنید می شود سالی هفت یا هشت… یعنی هر یک ماه و نیمی یک غزوه بوده. این ها هم آماده بوده اند. جزء کسانی بوده اند که همه غزوه‌ها همه ی این ها نرفته اند. لازم نبوده. گاهی غزوه ها بیست نفر لازم بوده برای یک… اما این ها آماده بوده اند. نیروهای به قول امروز واکنش سریع بودند که دیگر گردان بندی شده آماده اطاعت اصلا مخصوص همین کار در مسجد هم بودند. کسی هم نداشتند. جایی هم نداشتند. بی پناه و بی سرپناه بودند. لذا دارد که نه اهلی داشتند نه عیالی داشتند. نه کسی داشتند. حالا دیگر امروز نمی دانیم به که می شود مثال زد این ها را که نه جایی نه کسی نه چیزی نه شغلی. فقط آماده ی جهاد بودند برای کشتن اهل روزه هم بودند. دیگر از این باصفاتر احصروا فی سبیل الله دیگر بیشتر آدم کسی را نمی شناسد الان. دیگر هر که هم هرجا هست حقوقی دارد. غذایی دارد. این ها نمی دانستند چه هم گیرشان می آید. مردم بستگی داشت… حالا این خانه یک غذا بیاورد آن خانه یک غذا بیاورد. چه گیر که بیاید. این ها هم اهل روزه بودند. حالا همیشه هم حتما تقدم دیگری را هم داشتند. او مقدم بشود بر این اگر یک غذای بهتری هست. حالا گیر بعضی از این ها تا آخر چه آمده ما دیگر نمی دانیم. این ها را تفصیلا ذکر نکرده اند؛ اما همان که می گوید خوش های خرمایی را آویزان می کردند آن ها هم می رفتند هر موقع دیگر خیلی مضطر می شدند یک عصایی مثلا یکی دو تا… کالی… می گوید کال هایش را هم که می آورد می خوردند دیگر این ها از بس که … این طور نبود که کال هایش را، پوسیده هایش را، کرم زده هایش را… حتی دارد یک سری کرم زده هایشان را می آوردند. یعنی می دیدند که آن ها را دیگر نمی توانند بفروشند این ها را می آوردند آویزان می کردند آن جا که این ها… خب دیگر این همان آیه نازل شده که از طیبات اموالتان انفاق بکنید یکی از چیزهایش اشاره به همان بود. نمی دانم جواب شما را بالأخره دادیم یا ندادیم یا رفتیم در  قصه ی…

یکی از حضار: پس شأن نزول این طور بوده که اصلا هیچ سوالی نداشتند.

استاد: نه سوالی نداشتند. آن ها اهل عفاف هم بودند. روزه دار هم بودند. خود همه ی این ها خیلی… بعد می فرماید… حالا این آیه را ببینید تندتر می خواهیم روایاتش را هم… بلکه امروز فقط با یک سرکشی روایات را هم ان شاء الله عبور بکنیم.

قوله تعالی: (للفقراء الذين أحصروا في سبيل الله) تا آخر آیه الحصر هو المنع والحبس و الاصل فی معناه التضييق. یک ضیقی است. حالا اگر احصار شد، احصروا فی سبیل الله، احصار الحصر والاحصار المنع من طریق البیت که طریق البیت یعنی کعبه. راه را می‌بستند و نمی‌گذاشتند حصر ایجاد می‌شد موانع مادی یا احصار می‌شد از طریق چه؟ یا موانع داخلی مثل مریضی یا موانع بیرونی مثل راهزنان نمی گذاشتند، ظالمین نمی گذاشتند.

فالاحصار یقال فی المنع الظاهر، احصار آن جایی است که از بیرون چیزی مثل دشمنان نمی‌گذاشت این محقق شود، كالعدو، مثل دشمنان، والمنع الباطن كالمرض. احصار هم منع ظاهر را شامل می شود و هم منع باطن را؛ مثل مریضی. اما حصر فقط نسبت به منع‌های درونی است مثل مریضی‌ها. الا فی المنع الباطن. چون احصار بالاخره متعدی است دیگر. و قوله تعالی و ان احصرتم فمحمول علی الامرین. هر دوتا را شامل می‌شود. حصر داخلی و حصر خارجی را و کذلک قوله للفقراء الذين أحصروا في سبيل الله. این هم هر دو را شامل می‌شود و  قوله عزوجل ﴿أَوۡ جَآءُوكُمۡ حَصِرَتۡ صُدُورُهُمۡ﴾[4]. این سوره نسا آیه ۹۰ دسته‌ای بودند که آمدند پیش پیغمبر و گفتند ما نه به دین تو ایمان آوردیم و قلب ما دین تو را نمی‌پذیرد؛ اما از آن طرف هم نمی‌خواهیم مقابل تو باشیم. کاری با تو نداریم و از این‌طرف هم به دین تو هم درنمی‌آییم. این آیه این جا آمده. او جاءوکم؛ اینها آمدند. حصرت صدورهم. این قلوبشان، سینه‌شان تنگ بوده و نمی‌پذیرفتند دین تو را. اما در عین حال حصرت صدورهم یعنی منع داخلی داشتند. مانع داخلی داشتند. از درونشان نمی‌پذیرفتند؛ اما درعین‌حال با پیغمبر پیمان بستند، پیغمبر هم رهایشان کرد و گفت عیبی ندارد با شما فعلاً کاری نداریم. با آن ها نجنگید و گفت این ها را رها بکنید. این ها با ما کاری ندارند ما هم با این ها فعلا کاری نداریم.

حصرت صدورهم ای ضاقت بالبخل و الجبن. و التعفف التلبس بالعفة و السیماء العلامة، سیما هم که همین وجه را که الان می‌گویند سیما، سیمای انسان همان علامت است. آن چیزی است که از این بهتر شناخته می‌شود. همه احوال درونی انسان از طریق سیما شناخته می‌شود؛ لذا اصلا علم به سیما خودش یک علم است که می توانند از چینش اعضای صورت و از حالات صورت می‌توانند نیات افراد را و صفات افراد را تشخیص بدهند. خود این چینش‌ها که بعضی هم به‌ظاهر اختیاری نیست دلالت‌هایی بر اقتضای صفات خاصی را دارد. حالا اگر چشم باز بود بین دوتا  درشت بود، اگر ابرو پیوسته بود اگر بینی بلند بود… یک علوم قیافه‌شناسی یک چیزی دارد برای خودش. ترکیب این ها، دو یا سه تای این ها هر کدام نتایجی دارد. و السیماء العلامة والالحاف هو الالحاف السوال.

وفي الآية بيان مصرف الصدقات ، وهو أفضل المصرف افضل المصرفش چه بود؟ احصروا فی سبیل الله. وهم الفقراء الذين منعوا في سبيل الله وحبسوا فيه بتأدية عوامل واسباب إلى ذلك. یک عوامل و اسبابی. اما عدو اخذ ما لهم من الستر واللباس أو منعهم التعيش بالخروج إلى الاكتساب أو مرض أو اشتغال بما لا يسعهم معه الاشتغال بالكسب  مثل طالب العلم وغير ذلك. مثل نیروی نظامی و اینها

یکی از حضار: این مرض اگر باشد فی سبیل الله آن چطور معنا پیدا می‌کند؟

استاد: اگر کسی حرکت کرد برود برای کاری اقدامی بکند مثلا به حج برود و این مبتلا به مریضی شد مریضی که منع شده فی سبیل الله یا مشغول خدمت در نظام اسلامی بود اما [مریض شد] یعنی یک کارگزار نظام اسلامی که در خدمت مردم بود مبتلا شد به مریضی، این حصر شده. چون احصار هر دو شق را شامل می‌شود هم حصر را هم احصار را. منتها هر جایی که مرض هست احصار صدق میکند ولی دلیلی بر این نیست که این احصار حتما مثل نیروی نظامی باشد. احصار عام بودنش است.

لذا احصار، احصروا فی سبیل الله عام است افرادی دارد یک عاملش این است که کسی مریض شده و از کار افتاده است. سیل آمده  چه شده؟ در نظام اسلامی بالأخره اطمینان و تحت ذمه ی دولت اسلامی بوده اند چه شده؟ تحت ذمه هستند. تحت پوشش دولت اسلامی هستند. سیل آمده. اینها دنبال حاکمیت بودند. این احصروا فی سبیل الله با سیلی که دست این ها نبوده است. محصور شده اند. اختیار اینها نبوده محصور شدند. منتها این احصروا فی سبیل الله به لحاظ آن نگاه الهی که اینها در نظام اسلامی بودند و هر جا هم که لازم بوده آماده جنگ بودند حالا هم یک مانع ظاهری آمده این‌ها را منع کرده؛ چون احصروا هم موانع بیرونی را شامل می‌شود که اختیاری نباشد هم اختیاری را شامل می‌شود که انسان خودش را به لحاظ آمادگی تحت این کار قرار داده باشد.

یکی از حضار: نامفهوم 15:35

استاد: بله می‌شود دیگر؛ مثلاً آن دو شهر نبل و الزهرا بودند، شیعیانی بودند که تحت  محاصره بودند اینها احصروا فی سبیل الله. لذا مصرف صدقه در آن جا اگر امکان‌پذیر می‌شد، افضل بود که شیعیانی  به‌خاطر شیعه بودنشان تحت محاصره قرار گرفته بودند یا کشورهایی که به عنوان شیعه بودن این ها چه می شوند؟

منتها حالا بحث صدقات یک بحث‌های ضمیمه هم دارد که آیا صدقات هر شهر را می شود از شهری به شهری برد؟ زکات هر شهری را… چه شرایطی دارد از شهری به شهری بردن؟ آیا اینجا باید تکمیل شده باشد ببرند؟ با حفظ آن شرایط. یعنی مطلق آدم فقط همین حکم را نبیند. آن احکام دیگر را هم ببیند. احصروا فی سبیل الله و مصارف افضلیت مصرف را با حفظ آن عوامل دیگر [ببیند].

وفي قوله تعالى يحسبهم الجاهل اي الجاهل بحالهم آنی که آن ها را نمی شناسد، اغنياء من التعفف. از بس که ظاهرشان را حفظ کرده اند. درست است که این مرتبه ی دوم است. مرتبه دوم است که فقرایی که هیچ اظهار و ابرازی ندارند. لباسی که می‌پوشند هیچ‌کس احساس نمی‌کند که این‌ها اهل فقر باشند. بله به جایی می‌رسد که گاهی بیش از این لباسی ندارند همان لباس کهنه را دارد. وقتی می‌پوشد از باب اظهار نبوده. از باب این بوده که غیر از این ندارد. آن هم تعفف بر آن صدق می‌کند؛ لذا دیگر معلوم می‌شود. یا نه رنگ و روی پریده است. نشان می دهد یا بچه‌هایش نشان می‌دهد که این ها چه هستند؟ حالا البته نگاه به بچه‌های امروز نکنید که پدرشان داراست ولی می بینی رنگ و روی این پریده است. غذا نمی‌خورند اصلاً. خلاصه هر رنگ و روی پریده‌ای هم دلیل بر اینکه این ندارد، نیست؛ اما قدیم هم این طور نبود. چیزی گیرشان می‌آمد می‌خوردند. این‌جور نبود که نخورند. الان از بس‌که نازشان زیاد شده چیزی که گیرشان می‌آید هم گاهی نمی‌خورند. پدر و مادرها یکی از مصیبت‌هایشان نسبت به بعضی از بچه ها این است که چرا این ها هیچ چیز نمی خورند؟ یعنی غصه‌شان این است که چرا این ها چیزی نمی‌خورند.

إلا ما لا سبيل لهم إلى ستره من علائم الفقر مگر گاهی لباسی که دیگر چاره‌ای غیر از آن نداشتند. من علائم الفقر والمسكنة من بشرة أو لباس خلق أو نحوهما. یا رنگ‌پریده صورت است یا لباس کهنه است او نحوهما.

ومن هنا يظهر : ان المراد بقوله : لا يسألون الناس إلحافا انهم لا يسألون الناس اصلا. نه الحافا یعنی اصرار ندارند. می‌گویند؛ ولی اصرار ندارند. نه اصلاً نمی‌گویند که این ها از اینجا… که می‌گوید یحسبهم الجاهل اغنیا من التعفف معلوم است که هیچ سوالی ندارند که یحسبهم الجاهل من الاغنیاء تعففا از بس هیچ سوالی ندارند.

یکی از حضار: یک نفر عالم باشد از او ممکن است سوال هم بکنند. کسانی که می شناسند ابراز نیاز می کنند. الحاف نمی کنند ولی…

استاد: آن را هم عرض می‌کنیم. آن هایی که سؤال می‌کنند دو دسته هستند.

یکی از حضار: الحافا لزوما این طور معنا نمی دهد که اصلا هیچ سوالی نمی کنند.

استاد: حالا این را عرض می کنم. ومن هنا يظهر : ان المراد بقوله : لا يسألون الناس إلحافا انهم لا يسألون الناس اصلا حتى ينجر إلى الالحاف. الحاف هم لحافی که ما می‌گوییم که وقتی که می‌کشند سرتاپا را می‌پوشاند الحاف هم یعنی سؤال سرتاپای این‌ها را گرفته. رهایشان بکنی دائماً اهل پرسش و سؤال و تقاضا هستند؛ یعنی این ها دیگر هر مشکلی که برایشان پیش می‌آید بلافاصله بدون این‌که دنبال تحمل آن یا راهکاری برای خودشان باشند اولین کاری که می‌کنند تلفنشان را برمی‌دارند و به همه پیامک می‌زنند تا ببینند کدام هایش می‌گیرد. الحاف یعنی  سرتاسر وجودش را فراگرفته است. ينجر إلى الالحاف والاصرار لحاف فارسی هم همان‌جوری است ریشه‌اش یکی است. فان السوال اول مرة یجوز للنفس… اولین باری که می‌خواهد سوال کند یجوز للنفس الجزع من مرارة الفقر، وقتی این برایش ایجاد شد و این جواز را دید فيسرع إليها ان لا تصبر وتهم بالسؤال. کم کم تا مشکل پیش می‌آید اصلاً دنبال این که ببیند راه چاره ای در خودش [باشد نیست]؛ اولین جا این است که تلفن را بردارد و این طرف و آن طرف بزند و در خانه دیگران برود. فيسرع إليها ان لا تصبر وتهم بالسؤال في كل موقف ، والالحاف على كل أحد. حالا آن کسی که از او کمک می‌خواهد به او چیزی بدهد یا ندهد، یا بفهمد اصلا می‌تواند بدهد یا نه. این ها را اصلا هیچ رعایت نمی کند. به همه شروع می کند رو زدن تا ببیند کدام هایش می‌گیرد.

، والالحاف على كل أحد ،كذا قيل ، ولا يبعد ان يكون المراد نفى الالحاف لا اصل السؤال. ممکن هم هست این که می گویند الحاف در سوال ندارند، یعنی اصرار نمی کنند نه این که اصل سوال را ندارند. این که سوال بکنند اصلش را نفی نکرده؛ بلکه چه را نفی کرده؟ الحاف در سوال را. ويكون المراد بالالحاف ما يزيد على القدر الواجب من إظهار الحاجة. این شخص اظهار می کند که من محتاج هستم. همین مقدار. حالا می ماند به عهده ی که؟ آن هم جایی که امکانش هست. به هر کسی نه. می بیند که اگر مثلا فلان شخص اهل کرم است، اهل جود است، توانا هم هست، توانمند هم هست، می گوید حالا من یک کلام گفته باشم این قدر من اصرار دارم او هم حالا شاید نمی داند. با یک گفتنی همین مقدار. ولی دیگر پی بگیرد و مدام پیامک بزند نه این طوری نیست. لا اصل السوال و یکون المراد بالالحاف ما یزید علی القدر الواجب من اظهار الحاجة فإن مسمى الاظهار عند الحاجة المبرمة لا بأس به اشکالی ندارد بل ربما صار واجبا ، بلکه گاهی اظهار وقت اضطرار واجب هم می شود. والزائد عليه وهو الالحاف هو المذموم.

این هم یک نکته. لذا گاهی اگر انسان پیش کسی که کریم است، می بیند که آن جا امکان پذیر است به حدی که او را هم به رودربایستی نیندازد در یک حدی که فقط یک اظهار باشد که اگر شما کمک به این و آن می کنید من هم احتیاج دارم. در همین حد.

یکی از حضار: پس ظاهرا از لایسئلون الناس این را برداشت می کنیم که حداقل کراهت دارد؟

استاد: الحاف که اصلا صحیح نیست. در روایات هم آمده که (حالا باب روایات را نمی دانم) الحاف را خدا دوست ندارد اصلا. یعنی از کراهت بالاتر. نمی گوییم حرام است. اما دوست ندارد قطعا خدای سبحان. اصلا این نگاه را در رابطه با فقرا دوست ندارد که الحاف داشته باشند. این با شأن انسان بودن و مؤمن بودن سازگار نیست. اما اظهار حاجت در حد غیر الحاف این مانعی ندارد. در بعضی جاها ممکن است واجب هم باشد.

حالا در این جا ببینید در آیه ی بعدی هم که بیان می کند باز به این اشاره دارد که می فرماید تعرفهم بسیماهم. به پیغمبر خطاب می کند. تو می شناسی ایشان را به سیماهم. با چهره هایشان می توانی بشناسی. نمی گوید تعرفونهم. این هم خودش ادب قرآنی است. نمی گوید این ها مشهور شده اند به عنوان فقر. همه می گویند این فقیر است. همه می شناسند با این که خودش الحافی هم نداشته است؛ اما همه بشناسند بگویند این فقیر است. نه حتی آن جایی که این جور هم باشد قرآن خطابش این گونه است که تعرفهم. تو می شناسی. یک دفعه مسئله را از حالت جمعی که مومنین بودند یک دفعه تبدیل بکند به خود شخص پیغمبر که این خودش یک ادب دارد ایجاد می کند که اگر کسی یک فقیری را شناخت، حق ندارد ابراز بکند که دیگران اظهار بکند… می تواند بگوید یک کسی را من می شناسم محتاج است اگر کسی می تواند او را کمک بکند؛ اما حق ندارد بگوید این بیچاره است فقیر است بدبخت است، بیایید کمکش بکنید. بیایید مشهورش بکنید. ببینید چه قدر ادب را در بیان خدا زیبا به کار برده. تعرفهم تو می شناسی.

آن وقت یک نکته دیگر هم این است که بسیماهم. یعنی هر کسی به این ریزه کاری ها توجه ندارد. اگر کسی دقت بکند اهل توجه باشد که می داند وظیفه اش است و تکلیفش است تعرفهم بسیماهم. بالاخره این ها وضع ظاهری شان هر چه هم بخواهند نشان ندهند، آن کسی که اهل دقت باشد می فهمد. فضولی در کار دیگران خوب نیست؛ اما توجه به دیگران درست است. مرز بین فضولی و توجه باید معلوم باشد. فضولی سرک کشیدن در هر خانه ای، در هر جایی، در هر کسی تا آدم بفهمد فقیر هستند یا فقیر نیستند. غلط است این. اما شناختن به این که حالا اگر این را در بیرون می بینی، حواست باشد به رنگ و رویش، به پوششش، به رفت و آمدش، به بچه هایش، نگاه می کنی. از این نگاه و از این توجه این طور می شود فهمید که آیا این وضع زندگی اش الان مظان مشکل هست یا نیست.

بعد می فرماید: تعرفهم بسيماهم دون ان يقال تعرفونهم نوع صون لجاههم وحفظ لسترهم الذي تستروا به تعففا. چقدر ادب را دارد یاد می دهد در همین گفتار ظاهری که دارد… همه ی این نکات این طور… تعففا من الانهتاك فإن كونهم معروفين بالفقر عند كل أحد لا يخلو من هوان امرهم وظهور ذلهم. وأما معرفة رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بحالهم بتوسمه من سيماهم ، وهو نبيهم. پس معلوم می شود اگر یک موقع یک کسی یک شخص امینی بود انسان هم اگر خواست پیش کسی اظهار بکند باید برود پیش کسی که امکان دارد و امین باشد. به او بگوید. او حالا با ده نفر اگر ارتباط دارد توانست رفع حاجت این را بکند. مثل این جا که پیغمبر مطلع شده که او مجد است و کوشا است در این که رفع حاجت بکند. و هو نبیهم المبعوث إليهم الرؤوف الحنين بهم فليس فيه كسر لشأنهم ، این جا کسر شان نیست. این جا حالت موضع ذلت و افتقار نیست. ولا ذهاب كرامتهم ، وهذا ـ والله أعلم ـ هو السر في الالتفات عن خطاب المجموع إلى خطاب المفرد.

قوله تعالى : ﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ…﴾ این ها اموالشان را در شب و روز سرا و علانیة این ها انفاق می کردند. فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٢٧٤ [5]. شان نزول این آیه این بود که امیرالمومنین علیه السلام چهار درهم پول گیرش آمده بود. یک درهمش را روز داد. یک درهمش را شب داد. یک درهمش را سری دارد. یک درهمش را علنی داد. این روایات متعددی هم در باب روایات آمده. بعد آیه نازل شد. منتها از این آیه استفاده می شود غیر از شان نزولی که این مسئله است… آن هم چهار درهم داشته است. نه این که مثلا یک میلیون تومان دارد. حالا مثلا صد تومان را شب بدهد صد تومان را روز بدهد، صر تومان را سری و صد تومان را علنی. چهارصد تومان بشود از یک میلیون تومان. نه همه ی  مالش همین چهار درهم بود و این طوری خرج کرد. چون بعضی ها گفتند همین را در تاریخ ادا در آوردند. چهار درهم در آوردند. یک درهم را روز دادند. از اموالشان این چهار درهم را در آوردند. گفتند این که دیگر نمی شود.

منتها آیه می فرماید الذین ینفقون… الذین ینفقون با توجه به این که «اموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة» نشانه ی تثبت انفاق است. نشانه ی استمرار انفاق است. یعنی این ها وجودشان در حالت چه بوده دائما؟ دائم الانفاق هستند. یعنی این طور نیست بخواهد بگوید شب و روز مدخلیت دارد. می خواهد بگوید شب و روز چیست؟ شب و روز یعنی دائما برای اینها… هرجایی پیش بیاید. مهم نیست شب است. مهم نیست روز است. مهم نیست سر است. مهم نیست علانیت است. هر چند صدقه ی سر و صدقه ی علانیه جای خودش را شب و روز… اما برای این ها الذین ینفقون می خواهد دوام و حالت ملکه ی انفاق در وجود این ها شکل گرفته. این طور نیست که یک روز بدهند دیگر خیالشان راحت بشود که امروز را دادیم تمام شد دیگر. نه هر لحظه پیش بیاید هر موقع پیش بیاید این ها آماده برای کمک کردن هستند.

الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة، بعد دنبالش می فرماید کسانی که این نگاه را دارند فلهم اجرهم عند ربهم. این مربوط به استمرار انفاق است. نه هر انفاق ساده ای. فلهم یعنی یک مقام است. فلهم اجرهم عند ربهم. این غیر از آن سبع مئة است. غیر از آن ﴿فِي كُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖ﴾[6]. غیر از آن ها است. این فلهم اجرهم عند ربهم است.

و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون. این «و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.» چطور می شود؟ مگر مومن نباید در دنیا اهل خوف و رجا باشد؟ مگر نباید اهل خوف و رجا باشد؟ خوف نسبت به آینده است. حزن هم نسبت به گذشته است. این چطور می شود پس خوف و رجا ندارد؟ چطور می شود فقط اهل رجا می شود خوف ندارد؟ بیان این است که این وعده ی الهی است به این که برای این ها خدای سبحان در قیامت خوفی و حزنی باقی نگذاشته. چون آیه هم نزدیک این آمده که می فرماید در آیه ی شریفه اگر پیدایش بکنیم که نوشته ایم یک جایی و این جا پر شده نمی دانیم کجایش نوشته ایم… آن جا می فرماید که این ها در آخرت بهره مند از این می شوند که نه خوفی در آخرت دارند و نه حزنی در آخرت دارند. حالا آیه را من پیدا نکردم. می فرماید این طور: يَٰعِبَادِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡكُمُ ٱلۡيَوۡمَ یعنی امروز که روز قیامت است.وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ٦٨[7]. دو سه آیه دیگر هم هست که در آن روز… یومئذ لاخوف علیهم و لا هم یحزنون. این نشان می دهد که خوف و رجا در دنیا دارند این ها؛ اما این ها وعده ی الهی به این ها این است که لا خوف علیهم و لا هم یحزنون در آخرت و این طور نیست که در دنیا از هیچ چیز نترسند یعنی از خدا هم نترسند دیگر. خوف الهی را هم نداشته باشند. ﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٢﴾[8]. منافات با خوف الهی ندارد.

یکی از حضار: این که فرمودید چهار درهم تمام سرمایه ی امیرالمومنین بوده آیه ای دارد که حسنین به سه اسیر و یتیم و فقیر دادند نامفهوم 30:10 چطور جمع می شود؟

استاد: در آن جا یک موقع هست که آدم طوری دست و پای خودش را می بندد که آینده اش را هم در گرو قرار می دهد. این هیچ جای گشایشی نیست. اما کسی سرمایه ی موجودش را می دهد ولی باز توانایی دارد می تواند کار بکند و دوباره به دست بیاورد. این ﴿وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ﴾ این یک. دوما این است که با این که آن جا خطاب به پیغمبر است لاتجعل یدک مغلولة الی عنقک و لاتبسطها کل البسط[9] که افراط و تفریط نکنید. یعنی یک طوری باشد که آن دستور در عین این که خطاب به پیغمبر است به عنوان این که پیغمبر نماد حرکت عمومی است که باید حواسش باشد که مردم را طوری دعوت بکنند… لذا در مورد آن حضرات معصومین می گوید ﴿وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ﴾. آن مرتبه ی بالاتر است. این مرتبه ی اول انفاق است که وقتی که آن مرتبه را دارند این مرتبه را هم دارند. منافات ندارد که و لاتبسطها کل البسط هم دارند این ها. رعایت این را هم دارند. همیشه هم این طور نبوده که هیچ چیز نداشته باشند بخورند. چون بالاخره همیشه فقیر بوده. اما آن و یوثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة[10] را هم این ها محقق کردند. پس این دستور عمومی است که همیشه قابل اقتدا است؛ آن یک دستور خاص است. در بعضی از احوال به خاطر بعضی از نتایج آن را محقق می کنند که یوثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصه. دستور خاص است برای کسانی که اهل ایثار هستند؛ یعنی بالاتر از انفاق می شود اهل ایثار؛ یعنی حتی آنی که به آن احتیاج دارند را…

یکی از حضار: نامفهوم 31:50 همه ی اموالشان را بدهند برای این که به سختی بیفتند.

استاد: به شرطی که… آن جا وقتی که مالش را حضرت زهرا سلام الله علیها می دهد، امام حسن و امام حسین هم نان افطار را داشتند. آن ها هم به اختیار خودشان می دهند. نه این که من بردارم مال زن و بچه ام را هم بدهم بگویم حالا شما هم گرسنگی بکشید چون می خواسته اند چه کار بکنند؟ همه را بدهند. آن جا ببینید هر کدام بالاستقلال داده اند. دقت کردید؟ یعنی تأمین غذا برای افطار آن ها شد؛ اما بالاختیار خود آن ها هم دادند. پس آن نفقه ی واجب سر جایش است دیگر که این ها گاهی سوء استفاده می شود دیگر. می گویند خب همه را دادند. پس بچه ها را گرسنه بگذاریم این ها را بکشانیم در خیابان تا مثلا یک نامفهوم 32:40 بخواهیم برای دیگری. این که نمی شود. این بالاخره اولی نفقه ی واجب است.

یکی از حضار: نامفهوم 32:50 پس این ترسی که در آخرت ندارند ترس های معمولی است که مردم از مال و…

استاد: آن که همیشه هست. اما لا خوف علیهم یعنی خوف و رجا. یعنی در دنیا انسان حتی در دنیا که هست نگران است که بالاخره… حضرات معصومین می گویند چرا پس شما این همه گریه دارید؟ می گوید او… اولا یک جا می فرماید افلا اکون عبدا شکورا.[11] این عبد شکور بودن است. یکی هم امام سجاد علیه السلام می فرماید نسبت ها در آن جا متقطع است. ما نمی دانیم این اعمال مقبول است یا نیست. یعنی این خوف هنوز در دنیا هست. این در آخرت دیگر نیست.

یکی از حضار: نامفهوم 33:25

استاد: عرض کردم دیگر. خوف جلالت که آن جا هر چه باشد کمال است. آن خوف جلالی هرچه باشد معلوم می شود مرتبه اش از معرفت رب است. هرچقدر معرفت بیشتر باشد خوف جلالی انسان نسبت به حق بیشتر می شود.

یکی از حضار: نامفهوم 33:40

استاد: نه آن مطلوب است در دنیا. اما در اعمال انسان در دنیا انسان نسبت به اعمالش خائف باشد یا راجی باشد؟ گفته اند باید خوف و رجا داشته باشد. آنی که اهل عمل هم هست. لذا این نباشد که فکر کند اعمالش مقبول است. این نیست. این با آن جلالت منافات دارد.  آن یک جای دیگری است. بحث دیگری است. اما این که اعمالش مقبول است یا نیست. می گوید ما تا در دنیا هستیم نمی دانیم. نمی دانیم عاقبتمان… این خوف را داشته باشد آدم؟ می گوید داشته باشد این را هم. اما در آخرت دیگر این خوف در کار نیست. لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.

یکی از حضار: آیه لاتجعل یدک مغلوله را می شود این طور معنا کرد که در مقام نامفهوم 34:20 در مقام بیان این است که به چه کسی انفاق کنیم. می گوید نه دستت را ببند که به هیچ کس ندهی نه این قدر بده که هر کسی را دیدی بده. نه مشخص کن. به آدم های مشخص بده.

استاد: از جمله ی مصادیقش است که لاتبسطها کل البسط یکی اش را این گرفته اند که همه را بدهی یکی اش را هم این گرفته اند که هر چه پیش آمد بخواهی بدهی. یعنی حکیمانه خرج کردن. ولی آن لاتبسطها کل البسط نسبت به این که همه را هم بدهی آن را هم صادق دانسته اند آن هم وارد شده که لاتبسطها کل البسط یعنی دیگر همه را داده باشد دیگر چیزی برای خودت نمانده باشد. ولی آن حکیمانه خرج کردن از درون آن در می آید.

این قسمت آیه را هم دیگر خودتان ببینید که چیزی نداشت. مطلبش بیان شد.

در بحث روائي اولین روایتی که نقل می کند از طریق عامه می فرماید که عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من ارسل بنفقة في سبيل الله واقام في بيته… عبارت زیبایی است. پول کمک کرد به مجاهدین که دارند می روند جهاد. ولی خودش نرفت. می گوید که این فله بكل درهم سبعمائة درهم ، این هفتصد برابر می شود. ومن غزا بنفسه في سبيل الله وأنفق في وجهه ذلك اما اگر کسی علاوه بر این که پول کمک کرد، خودش هم راه افتاد رفت جبهه، خودش رفت و پولش را هم داد، فله بكل درهم يوم القيامة سبعمائة الف درهم هفتصدهزار برابر می شود. بیان بیان دقیقی است. یعنی وقتی جان خودش را برداشته رفته و پولش را هم خرج می کند همان یک درهمی که قبلا هفتصد برابر می شد الان می شود چه قدر؟ هفتصد هزار برابر. یعنی از یک عمق دیگری این درهم داده شده. با این که درهم دادن بوده. آن هم صرف جنگ شده. آن هم برای خدا داده. این هم برای خدا داده. اما وقتی خودش هم رفته و پول هم می دهد نشان می دهد که منبت کنده شدن این پول از یک عمق دیگری است. آن جایی که پول را می دهد ولی خودش نمی رود. یعنی لذا ممکن است کسی کمک کند به سیل زده ها، ولی این جا نشسته می گوید کمک کردن خوب است و خودش هم کمک می کند. اما کسی هست که می رود آستینش را بالا می زند (آن جا باید بگوییم که پاچه اش را بالا می زند. از آستین گذشته.) می رود. منتها آیا همه هم لازم دارند بروند در گل این کار را بکنند؟ خب نه می رود آن جا هر کاری از او بر می آید. یا این جا واقعا با تمام جانش وقتش را صرف کمک کردن به آن جا و امداد به آن جا می کند. با قضی بنفسه37:5 جهاد این جا هم می شود دیگر که این آن مرتبه ی درهم متفاوت می شود که از کدام عمق کنده شده. این خیلی جالب است. این در هر عملی هست. این را به عنوان مثال زده است این جا این روایت. این در هر عملی هست. لذا اگر هر کاری که انسان انجام می دهد منبتش متفاوت است جزایش مطابق این متفاوت است.

ثم تلا هذه الآية : «والله يضاعف لمن يشاء.»[12] [13] که آن سبع مئه که شد والله یضاعف لمن یشاء مصداقش این هفتصد هزار برابر می شود. یعنی هزار برابر آن هفتصدتا.

وفي تفسير العياشي باز شبیه همین را آورده که فأحسنوا اعمالكم التي تعملونها لثواب الله.[14] پس اگر والله یضاعف است، پس فاحسنوا اعمالکم. باز در تفسیر عیاشی همین روایت آمده. با این ضمیمه که فذلك قول الله : والله يضاعف لمن يشاء فأحسنوا اعمالكم التي تعملونها لثواب الله ، قلت : وما الاحسان؟ قال : إذا صليت فأحسن ركوعك وسجودك ، وإذا صمت فتوق ما فيه فساد صومك، خودت را نگه دار از آن چیزی که فساد صومت را به دنبال دارد. وإذا حججت فتوق كل ما يحرم عليك في حجتك وعمرتك ، قال : وكل عمل تعمله فليكن نقيا من الدنس.[15] که این هرجایی آن احسان معنای خودش را می دهد. عملی است که به بهترین وجه انجام بشود می شود احسان. این هم در انفاق هم همین طور می شود.

در روایت بعدی دارد که… این هم روایت مهمی است. از امام باقر علیه السلام. حمران بن اعین می گوید که قال قلت أرايت المؤمن له فضل على المسلم في شيء من المواريث والقضايا والاحكام. آیا در قضاوت ها در ارث مسلم با مومن متفاوت است؟ حضرت می فرمایند نه .در ارث و حکم و قضا و احکام نه. همه نماز بر آن ها واجب است. قضاوت ها هم باید… مسلم آمد با مومن نباید تفاوت قائل بشویم بگوییم این مومن است آن مسلم است. در میراث اگر یک بچه مومن است یک بچه مسلم است نمی شود به این بیشتر داد نسبت به او که مسلم است. یکسان هستند.  حتى يكون للمؤمن اكثر مما يكون للمسلم في المواريث أو غير ذلك؟ قال : لا هما يجريان في ذلك مجرى واحدا إذا حكم الامام عليهما ، اگر تحت حاکمیت امام حکم کرده باشد. اگر امام حکم کند این ها مجرا واحد است. این اذا حکم الامام حالا یک بحثی دارد اگر بعدا شد. ولكن للمؤمن فضلا على المسلم في اعمالهما ، قال : فقلت : أليس الله يقول : ﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَا﴾[16]، خب مومن و مسلم در این جا نیاورده است. وزعمت انهم مجتمعون على الصلاة والزكاة والصوم والحج مع المؤمن؟ این ها هم که همه همین کار ها را انجام می دهند. قال : فقال : أليس الله قد قال می گوید تو این را مثال آوردی که من جاء بالحسنة فله عشر امثالها، درست است. اما الیس الله قد قال: والله يضاعف لمن يشاء؟ حضرت هم با آیه جوابش را می‌دهد. والله يضاعف لمن يشاء اضعافا كثيرة؟ فالمؤمنون هم الذين يضاعف لهم الحسنات ، لكل حسنة سبعين ضعفا ، فهذا من فضيلتهم ، ويزيد الله المؤمن في حسناته على قدر صحة ايمانه اضعافا مضاعفة كثيرة ويفعل الله بالمؤمن ما يشاء.[17] پس در نظام جزا تفاوت هست؛ اما در نظام عمل و قضاوت و عمل مومن و مسلم یکسان هستند.

اقول : وفي هذا المعنى اخبار أخر وهي مبتنية جميعا على الاخذ بإطلاق قوله تعالى : والله يضاعف لمن يشاء. می گوید از والله یضاعف لم یشاء اطلاق استفاده کرده اند. فقط منحصر به انفاق نبوده. همه ی اعمال را این طوری دیده اند. فقط هم منحصر به عدد نبوده که بگوید هفتصد برابر و بیشتر نه. پس اطلاق دارد هم در جنبه ی انفاق و هم اطلاق دارد در جنبه ی عدد. این اطلاق استفاده کرده اند. ولا يكون المورد مخصصا ولا مقيدا ، وإذا كانت الآية مطلقة كذلك كان قوله : يضاعف مطلقا بالنسبة إلى الزائد عن العدد وغيره ، می شود بیش از هفتصد تا باشد. هزار برابر شد آن جا. دیدید که. هزار برابر شد آن هفتصدتا. ويكون المعنى : والله يضاعف العمل كيفما شاء على من شاء ، کیف ما شاء علی ما شاء. یعنی اطلاق در دو جهت دارد. کیف ما شاء (کیفیتش) علی ما شاء (بر آن چیزی که هست). یعنی چه عمل چه کیفیت در هر دو جهت. يضاعف لكل محسن على قدر إحسانه سبعمائة ضعف أو أزيد أو اقل كما يزيد للمنفقين على سبعمائة إذا شاء ، ولا ينافي هذا ما تقدم في البيان من نفي كون المراد والله يضاعف هذه المضاعفة لمن يشاء لأن الذی… دیگر این ها را نکته اش را خود دوستان می خوانند. چون ما می خواهیم کمی تند بخوانیم می ترسیم تند خواندن بی ادبی هم به بعضی از آیات بشود که می خوانیم.

بعد می فرماید در الدر المنثور أشرف على النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رجل من رأس تل ، پیغمبر در دامنه ی کوهی بودند. کسی مثل این کوهنوردهای قوی داشت این قله را به سرعت طی می کرد و خیلی چابک داشت طی می کرد. أشرف على النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رجل من رأس تل. آن داشت آن قله را طی می کرد. فقالوا مردم که آن جا با پیغمبر بودند: ما أجلد هذا الرجل. این چقدر چابک است لو كان جلده في سبيل الله اگر این را در راه خدا صرف می کرد چه می شد؟ فقال النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : أو ليس في سبيل الله إلا من قتل؟ فکر می کنید سبیل الله فقط آنی است که کشته می شود در راه خدا؟ نه ثم قال : من خرج في الارض يطلب حلالا يكف به والديه فهو في سبيل الله ، ومن خرج يطلب حلالا يكف به أهله فهو في سبيل الله ، ومن خرج يطلب حلالا يكف به نفسه فهو في سبيل الله ، ومن خرج يطلب التكاثر فهو في سبيل الشيطان.[18]  اگر دنبال مال و تجارت و این طرف و آن طرف می رود برای این که اهل و عیال و زندگی و خانواده و پدر و مادر و این ها را رونق بدهد این ها همه فی سبیل الله است؛ اما اگر رفت دنبال این که فقط پولش زیاد شود… ببینید چقدر تفاوت می کند؟ اگر رفت فقط برای این که پولش زیاد شود، نه قصدش این باشد که بخواهد زندگی اش را رونق بدهد بخواهد یک گشایشی برای آن ها بیشتر از پیش ایجاد کند می گوید همین باعث می شود این بشود فی سبیل الشیطان. و من خرج یطلب التکاثر، فقط می خواهد ازدیاد پولش را فهو فی سبیل الشیطان. این ها کد است. قاعده است. خیلی از آن خوب استفاده می شود.

بعد می فرماید که براء ابن عازب آمد پیش پیغمبر. يا براء كيف نفقتك على أمك؟[19] به مادرت هم… براء اهل… اذان شد؟

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

بقیه ی روایات را خود دوستان ببینند. اگر من چیزی داشت در بعضی از روایات که قابل این بود که باید گفته بشود من عرض می کنم. اما ان شاء الله از الذین یأکلون الربا ان شاء الله یکشنبه آینده در خدمت دوستان هستیم. درس هفته آینده هست. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

[1] . [البقرة: 273]

[2] . [فاطر: 15]

[3] . تفسير الصافي ، ج۴، ص۳۶۵، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۵۵۶، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۱، ص۴۶۹

[4] . [النساء: 90]

[5] . [البقرة: 274]

[6] . [البقرة: 261]

[7] . [الزخرف: 68]

[8] . [يونس: 62]

[9] . [الإسراء: 29]

[10] . [الحشر: 9]

[11] . تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۳۱۶، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۰، ص۴۶۸، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۵۵، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۲، ص۲۷۰، الأمالي (للطوسی) ، ج۱، ص۶۳۶، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۴، ص۲۴۳، بحار الأنوار ، ج۴۶، ص۶۰، عوالم العلوم ، ج۱۸، ص۱۰۳، ، الاحتجاج ، ج۱، ص۲۱۰، بحار الأنوار ، ج۱۰، ص۳۶، بحار الأنوار ، ج۱۷، ص۲۷۳، ، فتح الأبواب ، ج۱، ص۱۶۹، بحار الأنوار ، ج۴۶، ص۵۶، عوالم العلوم ، ج۱۸، ص۱۰۰، مستدرك الوسائل ، ج۱، ص۱۲۵، ، المناقب ، ج۴، ص۱۴۸، بحار الأنوار ، ج۴۶، ص۷۸، بشارة المصطفی (ص) ، ج۱، ص۶۶، بحار الأنوار ، ج۶۸، ص۱۸۵، بحار الأنوار ، ج۱۰، ص۲۸، مصباح الشريعة ، ج۱، ص۱۶۹، بحار الأنوار ، ج۶۷، ص۶۹

[12] . [البقرة: 261]

[13].  الدر المنثور في التفسير بالماثور، السيوطي، جلال الدين، ج2، ص37.

[14] . تفسیر العیاشی ، ج۱، ص۱۴۷، المحاسن ، ج۱، ص۲۵۴

[15] . تفسیر العیاشی ، ج۱، ص۱۴۶

[16] . [الأنعام: 160]

[17] . تفسیر العیاشی ، ج۱، ص۱۴۶

[18].  الدر المنثور في التفسير بالماثور، السيوطي، جلال الدين، ج2، ص40.

[19].  الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج2، ص401 و 402.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 555” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید