سلام علیکم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین.
خلاصه نمیدانیم دیگر با این صلوات های شما چکار کنیم، نمیدانیم.
یکی از حضار: دعوایشان کنید.
استاد: دعوا هم کردیم فایده نداشته است، حالا ما یک لعن هم میفرستیم و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین، اگر که دلتان میخواهد یک صلوات با محبت بفرستید.
خوب ببینید حالا خودتان چقدر با نشاط تر میشوید وقتی که صلوات اینجوری است.
در محضر آیات ۲۷۵ به بعد هستیم که بحث ربا را مطرح کردند و خیلی از مباحث ربا در اینجا گذشت، یک چند تا نکته باقی مانده است که ایشان در آیات بعدی دارند مطرح میکنند، ان شاء الله اینجا ها یک خرده سرعت خودمان را بیشتر بکنیم، آنجا هم که نکته خیلی به اصطلاح سنگینی نیست واگذار کنیم به دوستان، خودشان ببینند. در…
یکی از حضار: این لا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي طبق فرمایش مرحوم علامه مال کسی است که این کاره است.
استاد: بله دیگر، تعبیر این است که الذین…
یکی از حضار: نامفهوم 01:30.
استاد: نه، ببینید ﴿ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ﴾ تثبیت است، مثل الذین آمنوا یعنی این تثبیت است در او، الذین کفروا یعنی آن هایی که در آن ها تثبیت شده است، یعنی یک خصوصیت تام است در وقتی که کارش میشود این، اما حالا اگر کسی یک بار، دو بار کرد، اینگونه نیست که يَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ، ولی خب زمینه و اقتضایش را ایجاد کرده است؛ اما اینگونه تحقق و تلبس به او نیست، این خود الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَوا که به صورت الذین آمده است، یک… مرحوم علامه در قبلاً هم جایی داشتیم که وقتی به عنوان الذین آمنوا میآید، یا الذین کفروا میآید، آن الذین کفروا، ان الذین… اینها یک نحوه تثبیتی در آنها هست، که دارد در حقیقت چه کار میکند؟ نشان میدهد که ایمان در وجود آنها تثبیت شده است یا کفر تثبیت شده است، از یک تثبیتی نشات میگیرد، اینجا هم الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا، یعنی به خصوص با قرینه اکل ربا، اکل ربا هم غیر از اخذ ربا است، یعنی اخذ ربا یک مرتبه است، این یاکلون یعنی تمام تصرف را دارد در او انجام میدهد، این اکل به معنای به کارگیری آن در حقیقت ربای گرفته شده است و تمام تصرف در او است، یعنی یک حالتی که در حقیقت انگار زندگی خودش را با این شکل داده است، تمام وجود او با این شکل گرفته است.
بله خوب در بحث صفحه ۴۱۵ بودیم، در ادامه بحثی که ایشان فرمودند ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَيۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ[1] که این بیان خوانده شد تا بعد ایشان تمثیل میزند که و الظاهر أن قوله تعالی، تا اینجا خواندیم دیگر.
و الظاهر أن قوله تعالی: ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا حکایة، اینجا یک نکته میگوید، میگوید اینگونه نیست که اینها بیایند بیان بیرونی بکنند که إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا، نه این زبان حال آنها است، حال آنها اینگونه است، خدای سبحان دارد زبان حال… که اینها در نگاه خودشان و اعتقاد خودشان و تفکر خودشان این است، هرچند به زبان ممکن است این را تا به حال نیاورده باشند، اما این بیان الهی نه اینکه اینها داد بزنند که اینجوری بگویند، نه، یعنی اگر که یک کسی [که] رباخوار [است] را دیدی [که] از این حرف نمیزد، نگویید که شامل این نمیشود، این زبان حالش این است، عمل او دارد این را نشان میدهد که این زبان ابلغ است، یعنی زبانی که زبان وجود انسان است و اعتقاد انسان است و انسان با او دارد… [و از او دارد] منشا کارهایش نشأت میگیرد، این ابلغ از زبان سر است، چه میخواهد حالا به زبان سر بگوید چه نگوید، این زبان سر او است، زبان سر که وجود او است ابلغ است، لذا اینجا این بیان را میفرمایند که ظاهر این است که این قوله تعالی ذالک…البته مانعی ندارد به زبان هم گفته باشند اما میگوید قرینه بر این نیست که حتماً به زبان بگویند این را، ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا حکایة لحالهم الناطق بذلک، که این در حقیقت ناطق به این است، و إن لم یکونوا قالوا ذلک بألسنتهم، و هذا السیاق أعنی حکایة الحال بالقول، معروف عند الناس، جزو دلالت هایی است که مردم به کار میگیرند و استفاده میکنند و متعارف هم هست، و بذلک یظهر فساد ما ذکره بعضهم، بعضی ها خواستند در حقیقت به اصطلاح با این بیانات که تا به حال داشتیم یظهر فساد ما ذکره بعضهم: أن المراد بقولهم: إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا نظمهما فی سلک واحد، یعنی نظم اینها از یک چیز است، هر دو یک نظم دارند، مقصود این نیست که اینها که میگویند که إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا، یعنی ربا مثل بیع است، که در نگاه اول آدم فکر میکند مثلاً دارند میگویند [که] بابا شما میگویید که بیع حلال است، بیع درست است، به من میگویید ربا نگیر، این ربا مثل بیع است، اینگونه میگوید نیست، میگوید این بیان نیست، بلکه اینها اصل و فرع در وجود آنها… اصل شده است ربا و بیع را در حقیقت به او تشبیه میکنند که إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا، که بیع مثل ربا است، درست است، پس ربا اصل است، پس اینگونه نیست که نظمهما فی سلک واحد باشد که اینها دارند در حقیقت یک بیان… شدت مبالغه باشد در حقیقت، شدت مبالغه… میگوید که از این باب نیست بلکه آن به هم ریختن نظمی است که قبلاً هم گفتیم.
یکی از حضار: میتواند بیان جدلی هم باشد، یعنی در مقام جدل میگویند که آقا بیع شما هم ربا است.
استاد: ببینید این با قرینه… شما این را که میگویید اگر تنها این قسمت آیه بود فرمایش شما درست بود و فرمایش کسانی که… اما انما يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ، کاری که شیطان میکند با آدم، دنبال او آمده است، قالوا، این قالوا دنبال چه هست؟ آن مس شیطان است، وقتی مس شیطان میشود با این قالوا باید با هم تناسب داشته باشند، وقتی مس شیطان میشود میزان در وجود این به هم ریخته میشود، آن وقت وقتی مس شیطان شد، میزان به هم ریخته شد، تخبط هم هست ها، نه فقط خلاصه… یک کسی است که معاند و کافر است، آن هم در حقیقت به ربا معتقد است اما اعتقاد او به ربا این است که بیع سر جای خودش است، ربا هم مثل بیع است، لذا در مقابل حلیت میایستد آن هم، آن یک نوع بیان است اما وقتی که میگوید إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا آن هم با تخبط من المس از شیطان، این به هم ریختگی وجودی است که دیگر در نظام این نظمی نیست از جهت عقلانی و تفکری، از جهت عقلانی، تفکری، اقتصادی، این با هم قرینه که بشود این بیان را نتیجه میدهد.
بعد میفرماید پس این تاکید نیست که بخواهد از باب تاکید زیاد بگوید إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا، از باب شدت تاکید، نه، این به هم ریختگی است، لذا کسی این نگاه را هم نکند، این فساد ما ذکره بعضهم. خوب، بله و إنما قلبوا التشبیه و جعلوا الربا أصلا و شبهوا به البیع، میگوید اینها خواستند این را بگویند در حالی که نه، این با آن بیاناتی که سابق داشتیم روشن شد. میگوید مثل در حقیقت گاهی در شعرها به کار میبرند، حالا این من کلمه اولش را وقت نکردم رجوع کنم که بیابان مغبره، مهمه، نمیدانم که خلاصه در لغت تلفظ صحیح آن چیست، معنای آن بیابان است اما این مهمه چگونه تلفظ میشود نمیدانم، شما میدانید؟ کسی میدانست که تلفظ او چگونه است؟
که حالا و مهمة، اگر یک موقع درست خوانده باشیم، چون این را نگاه نکردم، و مهمة مغبرة أرجاؤه کأن لون أرضه سمائه، یعنی این در که حقیقت… حالا در سبک شعری ظاهراً اینجوری خوانده میشود اما حالا صحیح هم باشد این خواندن بنده که خواندم یا نباشد، این لغتش را نمیدانم، همین گونه خواندم الان.
یکی از حضار: همان مَهْمَه درست است.
استاد: همان مهمه درست است؟ پس دیگر ایشان حالا تاکید کردند به عنوان خط نگهدار بالاخره، که و مهمة مغبرة أرجاؤه، وقتی به یک بیابان انسان نگاه میکند که این بیابان را غبار گرفته است، قم را دارد میگوید که قم دیروز که دیدید، بیابانی که مغبرة أرجاؤه، همه جای آن را غبار گرفته بود، پریروز بود، آره، این کأن لون أرضه سمائه، یعنی به جای اینکه بگوید کان لون سمائه ارضه، آسمان او مثل زمین خاک آلود شده است، میگوید زمین او مثل آسمان خاک آلود شده است، یعنی این دارد چه کار میکند؟ با اینکه زمین خاک آلوده است، خاک آلودگی زمین که هست، آسمان وقتی که غبار پیدا میکند مثل زمین خاک آلود میشود، اما این تعبیر این است کأن لون أرضه سماؤه، این هم خلاصه یک شعر هم به عنوان شاهد. و کذا فساد ما ذکره آخرون که این هم، کلام ما اینجا را هم باطل میکند، مرحوم علامه میگوید این را هم نمیشود گفت دیگر، کدام را؟ أنه یجوز أن یکون التشبیه غیر مقلوب، که تشبیه تشبیه غیر مقلوب باشد، یعنی مقلوب نباشد، چون ما میگفتیم تشبیه مقلوب… این میگوید تشبیه غیر مقلوب است، میگوید نه تشبیه غیر مقلوب که جای اینها عوض نشده باشد نیست، أنه یجوز أن یکون التشبیه غیر مقلوب بناء علی ما فهموه: أن البیع إنما حل، چه جوری بیان میکنند؟ میگویند بیع کی حلال شده بود؟ بیع وقتی حلال بود که در حقیقت… به خاطر این حلال بود که سود داشته باشد اما وقتی که نگاه میکنیم به ربا میبینیم آنجا که سود او حتمی است، پس اگر بیع هم حلال شده است مال این است که سود دارد، پس اصل این است که تشبیه غیر مغلوب است، سر جای خودش است، ربا سودش قطعی است، بیع هم همچون خیلی از اوقات سود دارد مثل در حقیقت چه هست؟ ربا هست. این هم میگوید که نه، این غلط است، مقصود از این آیه این نیست. إنما حل لأجل الکسب و الفائدة، و ذلک فی الربا متحقق و فی غیره که بیع باشد موهوم، امکان پذیر است ولی حتمی نیست.
و وجه الفساد ظاهر مما تقدم، قوله تعالی: وَ أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ، تا به اینجای آیه تمام شد با بحث هایی که چند روزه داشتیم، چند روز راجع به این قسمت آیه الحمدلله گفتگوهای مهمی مرحوم علامه داشتند و بیان شد. از اینجا به اصطلاح فراز بعدی آیه است که وَ أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا، که حالا این وَ أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا در این آیه آیا محل نزاع واقع شده است که جمله حالیه است یا جمله حالیه نیست؟ اگر جمله حالیه نیست آیا جمله انشاییه است یا جمله خبریه است؟ هر کدام از اینها یک فرضی دارد، بعضی از اینها با هم قابل جمع است، اگر حالیه باشد میفرماید انما البیع مثل الربا وَ أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا، در حالی که بیع را خدا حلال کرد، آنها میگویند بیع مثل ربا است در حالی که بی مثل ربا نیست، چرا بیع مثل ربا نیست؟ چون بیع را خدا حلال کرده است و ربا را حرام کرده است، منتها مرحوم علامه میفرماید به سه دلیل این نمیتواند جمله حالیه باشد، یکی اینکه در جمله حالی از جهت ادبی وقتی فعل ماضی باشد و جمله فعلیه باشد حال، حتماً باید قد سر او بیاید، باید میفرمود وَ قد أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا، این اگر بود این جمله در حقیقت حالیه… و چون قد ندارد این جمله حالیه نیست، این یک دلیل، بعد دلیل دیگر آن را هم میآورد که اگر جمله حالیه باشد باید انشاییه باشد که این انشاییه یعنی حکم را دارد جعل میکند، به عنوان جعل حکم که أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ باشد که بعد میفرماید قبلاً حکم جعل شده بوده است در سوره آل عمران، اینها را که حالا میبینید اینجا را، این دو سه تا را، البته دو سه تا دلیل ایشان را پاسخ هم دادهاند که قد میتواند در تقدیر باشد نظیر هم در قرآن دارد، که قد را جمله حالیه آمده است، بدون قد آمده که قد در تقدیر بوده است و آنجایی هم که جمله انشائیه بخواهد باشد، انشائیه غیر از تشریعیه است، انشاء مکرر او عیبی ندارد، تکرر انشاء یعنی دوبار، سه بار امر صورت بگیرد اما تشریع یک بار صورت میگیرد، تکرر تشریع صحیح نیست اما تکرر انشاء مانعی ندارد لذا جواب دادند که با این دو سه تا راه، لذا ما هم خیلی دیگر در اینجا به خاطر اینکه اشکال و جواب است گیر نمیدهیم و رد میشویم.
وَ أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا، جملة مستأنفة، در مقابل جمله چه؟ حالیه، وقتی میگویند مستأنفه است یعنی یک جمله ابتدایی خبریه است و مستأنف هم هست، دارد اخبار میکند، جملة مستأنفة بناء علی أن الجملة الفعلیة المصدرة بالماضی، البته ایشان هم میفرماید بناء علی این، یعنی معلوم میشود که بنابراین است که کسی این را قبول کرده باشد، جملة مستأنفة بناء علی أن الجملة الفعلیة المصدرة بالماضی لو کانت حالا لوجب تصدیرها بقد، حتماً باید قد داشته باشد، یقال جاءنی زید و قد ضرب عمرا، بله، و لا یلائم کونها حالا، دوباره اینجا… آنجا میگوید که این نمیتواند حال باشد از این جهت، دلیل دیگر و لا یلائم کونها حالا ما یفیده أول الکلام من المعنی، فإن الحال قید لزمان، میگوید که اگر جمله حالیه شد یعنی در این زمان، یعنی قید میزند به زمان، در حالی که این جمله…
یکی از حضار: لزمان عامله.
استاد: بله، لزمان عامله، لزمان آن عاملی که در حقیقت دارد این را عمل میکند و آن در حقیقت عامل این به اصطلاح حال را هرچه که گرفتیم، زمان او را قید میزند و ظرف تحقق است، فلو کانت حالا لأفادت، معنای او این میشد أن تخبطهم لقولهم إنما البیع مثل الربا إنما هو فی حال أحل الله البیع و حرم الربا علیهم، یعنی این تخبط مربوط به این حال است در حالی که اگر قبل از این باشد یا بعد از این باشد این تخبط نیست، در حالی که تخبط دائمی است و موکول به حال در حقیقت احل الله البیع و حرم الربا نیست، بلکه حتی اگر در حقیقت این حکم هم نبود، قبل از این هم رباخوار تخبط او تخبط است، منتها اینجا چه شده است؟ با تخبطی که او داشت اینجا حکم تکلیفی هم بر او آمده است و برای او تکلیف هم علی حده حرمت تکلیفی هم شکل گرفته است، آن تخبط مسئله وضعی او است که صورت وجودی او اینگونه میشود، این هم حکم تکلیفی است که حرمت هم میآید. مع أن الأمر علی خلافه، در حالی که اینگونه نیست که موکول به زمان عامل فقط باشد، فهم خابطون بعد تشریع هذه الحلیة و الحرمة و قبل تشریع این حلیت و حرمت، قبل از این و بعد از این اینها تخبط را دارند، اصلاً این مربوط به فعل ربا است، چرا فعل رباست؟ قبلا توضیح داد، چون فعل ربا یک فعل چه هست؟ یک فعل غیر عاقلانه است سفیهانه است، که جزئی از این در حقیقت قرض در مقابل جز دیگر آن در حقیقت کسی که مقروض… کسی که قرض گرفته است قرار میگیرد، جز دیگر او در مقابل چیزی قرار نمیگیرد، یعنی این اکل مال بالباطل میشود، خلاصه آن دلایلی که قبلاً بیان کرد همه آنها را. خوب بعد فالجملة لیست حالیة و إنما هی مستأنفة، با این سه دلیلی که ایشان آوردند، عرض کردم هر سه دلیل را پاسخ دادند.
و هذه المستأنفة، این هم یک نکته که و هذه المستأنفة غیر متضمنة للتشریع، این نکته را داشته باشید، این نکته ها مهم است، تشریع تکرار پذیر نیست اما انشاء تکرار پذیر هست، لذا خدای سبحان در آیات مختلفی یک امری را دائماً ممکن است تکرار بکند، این تکرار یک امر تشریع بعد تشریع نیست، بلکه تکرار انشای آن تشریع است، لذا این دو با یکدیگر ظرافت دارد تفاوت آنها که اینجا ایشان بیان میکند به عنوان اینکه تشریع ابتدایی نیست اما در جواب به این به اصطلاح جواب میدهند به ایشان.
هذه المستأنفة غیر متضمنة للتشریع الابتدائی علی ما تقدم، این تشریع ابتدایی نیست، قبلاً در سوره آل عمران و قبل از آن در سوره روم، اگر یادتان باشد، گفتیم ربا اولین بار کجا به کار رفته است؟ در سوره روم، چون که الف و لام نیامده است در آنجا، در سوره آل عمران هم الف و لام دارد، عهد ذکری است، درست است، در اینجا هم الف و لام دارد، عهد ذکری است، پس اصل او در سوره روم است اما تشریع او میتواند بگویند در سوره آل عمران است.
غیر متضمنة للتشریع الابتدائی علی ما تقدم أن الآیات ظاهرة فی سبق أصل تشریع الحرمة در سوره آل عمران بل بانیة علی ما تدل علیها آیة ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡكُلُواْ ٱلرِّبَوٰٓاْ أَضۡعَٰفٗا مُّضَٰعَفَةٗۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ١٣٠﴾[2] فالجملة أعنی قوله: وَ أَحَلَّ اللّهُ لا تدل علی إنشاء الحکم، بل علی الإخبار، چون ایشان میگوید تشریع دوتا نمیشود و درست هم هست، پس در حقیقت چون تشریع امکانپذیر نیست تکرار آن پس جمله خبریه است، بعضی جواب دادند که نه تشریع تکرر پیدا نمیکند اما لازمه عدم تکرر تشریع جمله خبریه بودن نیست، ممکن است جمله انشاییه باشد و تکرر امر باشد، تکرر چه باشد؟ تکرر انشاء باشد که عیبی ندارد تکرر انشاء، پس بین تشریع و جمله خبریه یک واسطی ما داریم که مندوحه داریم که مجبور نیستیم اگر که او نفی شد این را بپذیریم، مندوحه تکرار انشاء است، تکرار امر است.
یکی از حضار: نمیشود جواب داد که انشاء از سمت خداوند جز تشریع نیست.
استاد: نه، چون در قرآن کریم به کار رفته است، بعد تشریع دوباره به اصطلاح برای اینکه جان ها بپذیرد انشاء تکرار شده است، بارها میبینید که یک مسئله چه شده است؟ حالا مثال هایش را هم زدند.
یکی از حضار: شاید آن انشاء بعد از انشاء…
استاد: نه، نه، لزومی ندارد بر او، چون قید اضافه ای نیست، گاهی حتی به یک جهتی هم اشاره شده است در انشا که یک تشریع کلان شده است مثلاً خود اقیموا الصلاة، این همه تکرار شده است، انشای بعد انشا نیست، به اصطلاح تشریع بعد تشریع نیست اقیموا الصلاة، همه برای چه است این اقیموا الصلاة؟ همه برای انشای بعد… در حقیقت نهی هایی که در قرآن آمده است، آتوا الزکاة که آمده است، همه اینها چه هست؟ امر بعد از امر، انشای بعد از انشا است؟ تکرر انشا مانعی ندارد، تشریع امکان پذیر نیست تکرر داشته باشد.
یکی از حضار: جمله ای که به صورت خبری بیان میشود معنای انشایی هم میشود از او برداشت کرد.
استاد: عیبی ندارد، آنکه عیبی ندارد منتها ایشان میخواهد بفرماید که اصلاً این جمله خبری است دیگر، یعنی جمله خبری است، اصلا جمله معنای انشایی هم ندارد، دقت کردید، نه فقط جمله خبری است و معنای او انشایی ممکن است باشد، نه، میخواهد بگوید اصلاً جمله چه هست؟ جمله خبریه است، مستأنفه است، از اول کلام است، دارد اخبار میکند که احل الله البیع و حرم الربا این را در حقیقت خدا… نه انشاء را بخواهد بیان بکند چون که میگوید انشاء امکانپذیر نیست.
خوب…
یکی از حضار: نامفهوم19:12 چون واقعاً معنا نمیدهد یک بار شارع، چون برای خداوند زمان معنا ندارد که.
استاد: الان شما اقیمو الصلاة های قرآن را چه معنا میکنید؟ همه آنها اخبار است؟
یکی از حضار: نه، یکی از آنها قاعدتاً انشاء است که اول شده است، مابقی احتمالاً اخبار است.
استاد: شما اقیمو الصلاة ها را که میخوانید امر خدا نمیبینید؟
یکی از حضار: اخبار میکند از آن انشایی که کرده است، یعنی دوباره جعل نکرده است.
استاد: دیگر… ببینید اخبار از انشاء یک طوری بعث ایجاد میکند، انشاء یک بعث دیگری ایجاد میکند، در اینجا دارد بعث ایجاد میکند، اخبار از انشاء دارد خبر میدهد از یک انشایی که بوده است، بدانید ها، این هم هست، اما لسان آیه بعث است، تهدید است دنبال آن، یعنی بیان میکند و بعد هم تهدید میکند اگر کسی عمل نکند، این لسان اخبار نیست، لسان لسان چه هست؟ انشاء است. حالا این قابل بحث است به عنوان یک نکته مهمی که در بحث ها ممکن است بعداً آدم این را مبدا چه قرار بدهد؟ مبدأ یک بحث قرار بدهد که تکرر تشریع، تکرر انشاء، تکرر جمله خبری، در جایی که این ها را چگونه میشود در حقیقت در یک موضوع تصحیح کرد و تعریف کرد، ولی یک همچنین بحثی شده است دیگر، من هم نقل میکنم فقط، ولی قبول هم کردم با نقل، یعنی اینگونه نبوده است که فقط نقل بکنم، قبول هم کردهام در نقل آن.
بعد میفرماید که و هذه المستأنفة…بله، بل بانیة علی ما تدل علیها آیة «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» فالجملة أعنی قوله: وَ أَحَلَّ اللّهُ لا تدل علی إنشاء الحکم، بل علی الإخبار عن حکم سابق و توطئة لتفرع قوله بعدها، میگوید چرا پس این اخبار را آورد در اینجا؟ چون حکم بعدی را که میخواهد بیاورد لازم داشت این اخبار اینجا آمده باشد تا او مقدمه باشد برای او که… آن مقدمه چه هست؟ فمن جاءه موعظة من ربه، این موعظه را در حقیقت آن وقت چه میگیرند اینجا؟ فمن جاءه موعظة من ربه، موعظه را چه میگیرند؟ موعظه را در حقیقت توجه به این اخبار، موعظه توجه به این اخبار [است]، آن موقع جمله را به این جهت اخباری میگیرند که این توجه به آن پند پذیری… اما اتفاقاً میگویند که این موعظه در جایی که امر و نهی هست که خود امر و نهی را در حقیقت، انشاء را بگیرند نه تشریع آن را، خود انشاء را، تشریع او هم جایی که باشد همین گونه است، موعظه پذیری و وعظ اینجا شدید تر است، لذا موعظه را نمیشود دلیل گرفت بر اینکه این اخبار است، موعظه میتواند دلیل باشد بر اینکه این چه باشد؟ انشاء باشد، آنجا پند پذیری هم قویتر است لذا قرینه میشود برای آنهایی که در حقیقت این را انشاء میگیرند. بله، فمن جاءه موعظة… این مقدمه برای این میشود.
هذا ما ینساق إلیه ظاهر الآیة الشریفة، و قد قیل: إن قوله: وَ أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا مسوق لإبطال قولهم، بعضی خواستند بگویند که این چه هست؟ این آمده است تا آن انما البیع مثل الربا را باطل بکند، که اینها میگویند انما البیع مثل الربا در حالی که احل الله البیع و حرم الربا و این احل الله البیع و حرم الربا را به این تحلیل کنند که حرمت و حلیت آن جایی است که خدا امر میکند، پس اینها چرا میگویند انما البیع مثل الربا؟ چرا میگویند این را؟ حق ندارند، قبل از اینکه حکمی از احکام الهی را ندیده باشند حق ندارند بگویند انما البیع مثل الربا، باید ببینند حکم خدا چه است، این بنا بر مبنای اینها، اینها مبنایشان بنا بر مثلا آنجایی است که احکام مصالح و مفاسد ندارد، بلکه تابع فقط امر الهی است، اینگونه نیست که احکام یک صالح و مفاسد واقعیه داشته باشند و امر الهی آشکار کردن آن مصالح و مفاسد است برای بشریت، حالا هر چند تعبدی بفهمد این و تشریحاً هم نفهمد، ولی آن را نشان میدهد که حتماً تحت این در حقیقت امر و نسبت به آن نهی حتماً یک مصالح و مفاسد وجودیه است، این مبنایی که اینجا دارند توضیح میدهند بنابراین است که مصالح و مفاسد در کار نیست. إن قوله: وَ أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا مسوق لإبطال قولهم: إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا، و المعنی لو کان کما یقولون لما اختلف حکمهما عند أحکم الحاکمین، پیش خدا نباید این دو حکم آنها مختلف باشد در حالی که پیش خدا یکی از آنها حرام است و دیگری حلال است، پس معلوم میشود که شما حق ندارید بگویید انما البیع مثل الربا، چون نزد احکم الحاکمین حکم آن دو مختلف است، مع أن الله أحل أحدهما و حرم الآخر.
یکی از حضار: خود همین نشان میدهد که حرف اینها را میشود توجیه کرد، این ها هم میگویند که حکم اینها مختلف است، پس معلوم است که مصالح و مفاسد اینها مختلف است، پس این ها عین هم نیستند.
استاد: اگر کسی این را بگوید باید بگوید که بعد از اینکه این آمد خلاصه تخبط من الشیطان است، اما خدای سبحان در همین آیات میفرماید کسی که قبلاً هم مرتکب شده بوده است این معصیت را داشته است اما الان میبخشند این را، برای او فله ما سلف یعنی این با اذن الهی حل میشود، اما در عین حال نسبت به حقوقی که ضایع کرده است یا مسائلی که ایجاد کرده است باید جبران بکند، آن حالا بحثش جدا است، که تا چه حدی از آن را باید جبران کند، معلوم میشود که از قبل از این تشریع هم چه بوده است؟ این مسئله سر جایش بوده از قبل از تشریع هم، دقت کردید، پس این تشریع سبب نشد که این گناه حرام بشود، این بد بوده است از ابتدا…
یکی از حضار: تشریع این هم قبلاً بوده است، بین یعقوب که بوده است.
استاد: این در بین… در حقیقت آن تشیع را برای تشریع اسلام… از اول هم مرحوم علامه بیان کرد این را که آن تشریع را برای تشریع عالم اسلام مثل اینکه کان لم یکن گرفته باشند با اینکه بوده است، در خود قرآن هم آورده است که اینها در حقیقت از قبل بوده است، اما با اینکه نسخ هم نشده است و چون نسخ هم نشده است سرایت داشته است اما در عین حال نسیا منسیا شده بود و کسی دیگر آن را نمیدانست، یادشان…
یکی از حضار: اثر وجودی که بالاخره…
استاد: بله ما اثر وجودی را بخاطر اصلا مصالح و مفاسد آن قائل هست، میگوییم بالاتر از این، اگر در یهود هم نبود اثر وجودی او سر جای خودش محفوظ است چون که مصالح و مفاسد دارد، ما این را قائل هستیم، مرحوم علامه هم این را قائل است، اما در عین حال میخواهد بگوید که بعضی از اقوال آمدهاند به مصالح و مفاسد کار نداشته باشند، فقط به چه ببینند؟ اینها ببینید مبنایی است، این ها در ضمن اینکه یک حکمی دارد بررسی میشود مبانی بحث هم دارد در نظام اینجوری دیده میشود، این بحث ها در به اصطلاح اصول فقه کمتر مورد تعرض قرار میگیرد این بحث ها، اما اگر اینجا شما دقت کردید در آنجا هم به کار میآید، آنجا هم میتواند مبنا برای انسان [ایجاد کند] و شکل بدهد ذهن انسان را در آنجا هم که البته بعضی از آن در اصول فقه میآید، اما بعضی از این، به این نگاه کلامی در آنجا نمیآید، بعد میفرماید که اینها قائل هستند که عند احکم الحاکمین حکم مختلف است، أحل أحدهما و حرم الآخر.
و فیه أنه و إن کان استدلالا صحیحا فی نفسه، میتواند این استدلال صحیح فی نفسه باشد اما لکنه لا ینطبق علی لفظ الآیة فإنه معنی کون الجملة، وَ أَحَلَّ اللّهُ حالیة، با این معنا باید حالیه معنا بکنیم در حالی که لیست بحال، این حال نیست، و احل الله البیع، با این نگاه، غیر از آن که آن مسئله مصالح و مفاسد هم هست.
یکی از حضار: از کجای این عبارت…
استاد: حالا از آن بعدی این بیشتر استفاده میکند، و اضعف منه، بیاورید حالا و اضعف من… یعنی اینجا این قول زمینه آن است اما بعدی صریح در او است. و أضعف منه ما ذکره آخرون: أن معنی قوله: وَ أَحَلَّ اللّهُ إنه لیست الزیادة فی وجه البیع نظیر الزیادة فی وجه الربا، لأنی، میگوید بیان را اینگونه کردهاند که زیادت در وجه بیع که در بیع هم سود میکنند یا نه؟ میگوید سود میکنند، زیادت در وجه بیع نظیر زیادت در وجه ربا نیست، چرا؟ چرا این زیادت نیست؟ تعبدا، چرا تعبدا؟ لأنی أحللت البیع و حرمت الربا، درست است، من بیع را حلال کردم، ربا را حلال کردم، این زیادت حلال است، آن زیادت حلال نیست، پس تابع چه شد؟ تابع امر الهی فقط شد که تعبدی است، این بیان دیگر صریح در آن مسئله است، و الأمر أمری، و الخلق خلقی، اینها به اصطلاح بعضی از مقدمات صحیح است، و الأمر أمری سر جایش است، و الخلق خلقی سر جایش است اما مصالح و مفاسد هم امر الهی است، مصالح و مفاسد هم امر الهی است، نه اینکه مصالح و مفاسد یک چیز دیگری از بیرون باشد، اما اینها دیگر مصالح و مفاسد را نمیبینند، آنها اصلا میگویند که اینها نیست در… لذا هر جا… همه اینها میشود تعبد محض، همه آن، لذا اینگونه نیست که خداوند سبحان احکام واقعیه، حسن قبح واقعی را، مصالح و مفاسد واقعی را در اینجا قرار داده باشد که این تابع آنها باشد. لأنی أحللت البیع و حرمت الربا، و الأمر أمری، و الخلق خلقی، أقضی فیهم بما أشاء، هر جور که بخواهم حکم میکنم، پس این نزدیک میشود به قول چه کسی؟ اشاعره، و أستعبدهم بما أرید، همان گونه که میخواهم، میخواهم آنها عبادت بکنند، لیس لأحد منهم أن یعترض فی حکمی، حق اعتراض هم در کار نیست، و فیه: أنه أیضا مبنی علی أخذ الجملة حالیة لا مستأنفة، این اشکال اول، علی أنه مبنی علی إنکار ارتباط الأحکام بالمصالح و المفاسد ارتباط السببیة و المسببیة، یعنی اینها قائل نیستند که مصالح سبب برای این تشریع است، مصالح سبب… مصالح را چه کسی ایجاد کرده است؟ خود خدای سبحان، اما مصالح را… مثل این میماند که بی واسطه همه چیز… وسائط و نظام علیت در کار نیست که قول اشاعره در نهایت آن انکار چه هست؟ انکار علیت است و انکار علیت برگشت او به قول شاعره است در اغلب موارد آن، لذا این تلازم بین انکار علیت و قول اشاعره خیلی در حقیقت میتواند در جاهای مختلفی کار برسد. علی أنه مبنی علی إنکار ارتباط الأحکام بالمصالح و المفاسد ارتباط السببیة و المسببیة، و بعبارة أخری علی نفی العلیة و المعلولیة بین الأشیاء و إسناد الجمیع إلی الله، یعنی بین خدا و هیچ شیئی واسطه نیست، یک موقع میگوییم بین خدا و اشیا واسطه ها حائل نیستند، این حرف صحیح است، بین اشیاء و خدا واسطه ها حائل نیستند، حائل نیستند یعنی چه؟ یعنی اگر خدا میخواهد تاثیر بگذارد باید در سبب تاثیر بگذارد، سبب در سبب بعدی و سبب بعدی تا برسد به این، یعنی خدا در رابطه او با اشیاء به منزله چه هست؟ به منزله سلسله زنجیر در آن طرف… میشود وسط و طرف، خدا آن طرف است، اینها این طرف هستند، درست است، باید به ترتیب بیایند تا اینجا، اما یک موقع میگوییم واسطه است اما واسطه ها حائل نیستند، خدا فاعل مباشر است در اینکه وسائط… چون هیمنه و سیطره است، یعنی فاعل ها عین ربط هستند، چیزی از خودشان ندارند، فاعل ها چه هستند؟ عین ربط هستند، چیزی از خودشون ندارند، وقتی چیزی از خودشان ندارند در مقابل حقیقت الهی عرض اندام… آن چیزی که مفوضه به آن مبتلا شدهاند، دقت کردید، که در مقابل اینکه انسان را مختار میدیدند و میدیدند که معاصی انجام میدهد و بعد میدیدند که این معاصی به خدا نسبت نمیتواند پیدا بکند، چه کار بکنند؟ مجبور شدن انسان را چه ببینند؟ یک فاعل مستقل ببینند که تفویض شده است به او کار و خودش دارد حالا انجام میدهد، ببینید، افراط و تفریط، دو طرف افراط و تفریط [میکنند] ولی در حالی که واسطه ها باشند، نظام طولی باشد واسطه ها و تفویض نیست و عرضی هم نیست، این مشکلی ایجاد نمیکند که، نظام طولی در کار است، علیت الهی مسیطر است، لذا خدا در عین حالی که همه اشیا ﴿قُلۡ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ﴾[3]، در عین اینکه حسنه از خدا است و سیئه از نفس انسان است، اما همه اینها به چه منتسب هستند؟ قل کل در نظام وجود من عند الله، به خدای سبحان منتسب است در نظام وجود نه نظام استناد.
یکی از حضار: فایده وجود این وسائط آن موقع چه میشود؟
استاد: فایده وجود وسائط این است که این امر الهی از آن موطن خود که میخواهد بیاید تا به اینجا، اینها کارگزاران خدا هستند تا تنزل پیدا کند، ﴿وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَآئِنُهُۥ وَمَا نُنَزِّلُهُۥٓ إِلَّا بِقَدَرٖ مَّعۡلُومٖ٢١﴾[4]، یعنی مثل این میماند که شما بگویید… مثال است ها، مثال مادی صرف است، باک بنزین را چگونه وصل میکنند به موتور؟ با کاربراتور یا حالا امروزی ها میگویند انژکتور، برای چه؟ برای اینکه موتور نمیتواند یک دفعه همه باک بنزین بریزد در او، باید ذره ذره مطابق این بریزد، درست است، پس اگر نظام وسائط میخواهد مال چه هست؟ مال این است که ضعف وجود آن چیزی است که در به اصطلاح ادنای مراتب وجود است که نمیتواند مستقیم اخذ کند، چون نمیتواند باید این مراتب مراتب باشد، اما در عین حالی که آن مرتبه بالاتر حاجب نیست از فعل الهی، مثل اینکه… باز یک مثال دیگر، شما نظام در حقیقت نفس خود را در نظر بگیرید با نظام بدن خودتان، اگر که عقل بخواهد به مرتبه… آن احکام عقلیه وجود شما بخواهد به مرتبه بدن برسد چقدر باید این تنزل پیدا کند تا بیاید و بشود این انرژی در بدن و دست تکان بخورد؟ چقدر باید این تنزل پیدا بکند؟ باید صورت پیدا بکند، تصور بشود، تصدیق بشود، تصدیق فایده بشود، شوق ایجاد بشود، همه اینها مال چه هست؟ مال این است که این ظرفیت ندارد که یک دفعه او را بگیرد، دقت میکنید، این ضعف قابل است نه در حقیقت ضعف فاعل باشد، ضعف قابل است، اینها در نظام وجود هم همین گونه است که این از این طرف نمیتواند به یک باره اخذ کند ولی از آن طرف چه هست؟ لذا میگوییم از طرف موجودات مراتب قرب و بعد است به خدا، اما از طرف خدا چه؟ قرب مطلق است، از طرف موجودات چه هست؟ ببینید این حرف ها همه با هم به اصطلاح چه میگویند؟ همخوانی دارد.
یکی از حضار: ملائم است.
استاد: ملائم هست با هم، مناسب است با هم، همخوانی… زنجیره است، که از طرف خدا نسبت به همه اشیاء قرب او… ﴿هُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ﴾[5]، قرب او قرب مطلق است، درست است، ﴿أَنَّ ٱللَّهَ يَحُولُ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِۦ﴾[6]، اما ان الله یحول بین المرء و قلبه با کافر هم همین گونه هست یا نیست؟ هست، با مومن هم هست؟ هست، اما کافر قرب او به خدا نسبت به مومن، قربی ندارد، در مراتب بعد است، درست است، پس از این طرف انتم معه نیست ، انتم معه راه ندارد ولی هو معکم راه دارد، هو فی الاشیاء، خدای سبحان در کلام امیرالمومنین علیه السلام، هو فی الاشیاء لا کدخول شیء فی شیء[7]، که همین معیت قیومیه است که هو معکم این ما کنتم، پس دقت بکنید ببینید که اینها با هم… اینجا حالا از اینجا به کجا… فاعل مباشر است خدای سبحان، از طرف خدا، اما هرچند اخذ از ناحیه موجودات متفاوت است و اینها وسائط… لذا ببینید دیگر اینها حرف میآورد دیگر، تقصیر خود شما است، نگویید بالای چشم شما ابرو است، خلاصه میگویند که چشم او مثل بادام است میگوید که من بادام میخواهم، حالا اینجا ببینید توفی از همین سنخ است، ﴿ٱللَّهُ يَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ﴾[8]، به اصطلاح ﴿۞ قُلۡ يَتَوَفَّىٰكُم مَّلَكُ ٱلۡمَوۡتِ ٱلَّذِي وُكِّلَ بِكُمۡ﴾[9]. بعد ﴿تَوَفَّتۡهُ رُسُلُنَا﴾[10]، سه تا مرتبه است، این توفی که فقط خدا متوفی است، چرا پس گاهی الله یتوفی؟ گاهی ملک الموت یتوفی؟ گاهی رسل یتوفی؟ مربوط به رویت متوفی است، مربوط به رویت متوفی است و الا الله یتوفی نامفهوم 35:38 این در دنیا وسائط را میدید، درست است، وسائط هم قبض روح او میکنند، توفی او میکنند، و همینطور که… حالا از این سنخ بحث ها از این بر از آن بر، اگر جمع کنید کنار هم بگذارید یک دفعه میبینید که همه اینها با هم یک قاعده که می آید همه را به هم زنجیره و متصل میکند. آقای صالحی وقتی سوال دارد یعنی بخش میخواهد برود یک رویه دیگری، خلاصه ما تا اینجا هم قاچاقی آمدیم حاج آقای صالحی عزیز.
یکی از حضار: نامفهوم 35:06 یعنی ناظر به ادراک مخاطب یک حدی برای او قرار داده اند، نه اینکه در واقع این مراتب باشد نامفهوم 36:16.
استاد: عرض کردم، واقع را از چشم خدا به عالم نگاه کردن میبینیم، واقع را، اما در حقیقت این بحث مقام اثبات را در نگاه چه میبینیم؟ آن مقام ثبوت است، این مقام اثبات است، آن هم که میگویند مقام اثبات و ثبوت از همین سنخ است
یکی از حضار: استاد در مقام ثبوت و واقع واقعاً وسائط نیست.
استاد: عرض کردم دیگر، اما از این طرف حتی اگر مقام… لذا در موجودات دیگر ادراک آن موجودات دیگر از خدا چگونه است؟ این را به عنوان یک سوال داشته باشید، انسان ادراک او بالاخره وسائط را میبیند و گاهی حاجب هم میشوند، وسائط برای انسان چه ایجاد میکنند؟ حاجب هم میشوند، به لحاظ حالا چه جهاتی بحث… حیوانات دیگر و موجودات دیگر هم این نسبت را دارند یا ندارند؟ الان جوابش را ندهید، بگذارید به عنوان یک سوال باشد در ذهن شما، حیوانات این حجاب هست؟ حتی ملائکه، آیا برای…
اذان شد؟
یکی از حضار: بله.
استاد: این بقیه اش تقصیر شما شد ها، نامفهوم 37:16 تقصیر شما شد کم خواندیم، بله.
و فیه، این را هم که خواندیم، و الضرورة تبطله، علی أنه خلاف ما هو دأب القرآن من تعلیل أحکامه و شرائعه بمصالح خاصة أو عامة، گاهی مصلحت خاصه هست، گاهی مصلحت عمومیت دارد، همه جا سرایت دارد، مصلحت عامه از جمله یکی از آنها این است که همه تابع مصلحت عامه هستند، این خودش یک مصلحت عامه است، علی أن قوله فی ضمن هذه الآیات ﴿وَذَرُواْ مَا بَقِيَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ﴾[11] و همچنین و قوله: ﴿لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ٢٧٩﴾[12] که ادامه آیه آمده است، و قوله: اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا إلی قوله مِثْلُ الرِّبا، تدل علی نوع تعلیل لإحلال البیع بکونه جاریا علی سنة الفطرة، لا تظلمون و لا تظلمون که قبل از تشریع هم بوده است، همه اینها نشان میدهد که این اصلاً یک سنت فطری الهیه است، نه اینکه فقط حکم جعلی تشریعی محض بدون آن در حقیقت مصالح و مفاسد باشد، چون سنت فطریه است مصالح و مفاسد واقعیه در او هست، لذا همه اینها قرینه است برای او، علی سنة الفطرة و الخلقة و لتحریم الربا بکونه خارجا عن سنن الاستقامة فی الحیاة، درست است؟ درست خواندم اینجا چون افتادگی دارد، لإحلال البیع و لتحریم، این لتحریم عطف به لاحلال است، علی نوع تعلیل لإحلال البیع بکونه جاریا علی سنة الفطرة و الخلقة و لتحریم الربا بکونه خارجا عن سنن الاستقامة فی الحیاة، فی الحیاة است؟
حضار: بله.
استاد: که این حرام آنجایی است که استقامت بر مسیر حیات ندارد، مخالف با دستگاه هستی است، حلال آنجایی است که موافق با دستگاه هستی است، تطابق دارد، آن تطابق با عالم دارد، این عدم تطابق دارد، استقامت با اینها، همراهی با اینها ندارد، این هم دو قاعده مهم است دیگر، و کونه منافیا غیر ملائم اگر اینگونه شد منافی و غیر ملائم للإیمان بالله تعالی میشود و کونه ظلما[13]، از همین باب است.
خوب قوله تعالی: فَمَنْ جاءَهُ ان شاء الله فردا در خدمتتان هستیم.
یکی از حضار: شما میروید نامفهوم 39:29.
استاد: بله ان شاء الله، بله، بله، نماز را بخوانیم برویم دیگر، شما هم میآیید تشریف، میآورید؟
یکی از حضار: بله
استاد: نماز را بخوانیم برویم.
یکی از حضار: میگویم حاج آقا اگر که حکم تابع مصلحت و مفسده نباشد چه مانعی پیش میآید؟ تابع تشریع باشد.
است: اگر حکم تابع و مصالح و مفاسد نباشد، تطابق تشریع و تکوین نیست، تشریع یک چیز جدایی است، تکوین هم یک چیز جدایی است
یکی از حضار: نه حالا نمیگوییم که تطابق نباشد ولی ما نمیفهمیم.
استاد: ببینید خلقت آیا… نفهمیدن یک بحث است، اما اینکه هست یا نیست یک بحث، ما خیلی از جاهای آن را نمیفهمیم الان هم که است.
یکی از حضار: احکام ثانویه…
استاد: ببینید الان هم که هست ما نمیفهمیم، چه کسی میفهمد؟ میگوییم امام در حقیقت اینها را میفهمد، بعضی از آن را بیان کرده است، بعضی ها را هم بیان نکرده است، اما آنجایی که دارد لفظ به کار میآید که این ظلم است، ظلم یعنی چه هست؟ ظلم یعنی اینکه تطابق با نظام هستی ندارد، آن وقت کلی از سنت های عقاب الهی که بعد پیش میآید این ها همه مورد تطابق تشریع با تکوین است، که اگر این تطابق نباشد اینها از همون وقتی که تشریع میآید میشود، قبل از تشریع اینها هیچ کدام در حقیقت چیزی نداشته است، ضرری نداشته است در حالی که تا در حقیقت تشریع هم نیامده باشد یا تذکر دوباره به تشریع هم نباشد، این در حقیقت آثار مضر آن کار برجا بوده است، لذا حق الناس هایی که قبل باشد باید در حقیقت نامفهوم 40:50 نمی دانسته است، باید بر او مفسده ای نباشد، در حالی که مفسده هست، این در حقیقت الان مطلع میشود یا الان حکم تشریع میشود.
یکی از حضار: احکام ثانویه که چیزی نیست دیگر؟
استاد: احکام ثانویه هم حکم آنها مصلحت عامه است گاهی، مصالح آنها مصالح چه است؟ مصالح عامه است، از سنخ مصالح عامه میشود نه از مصالح خاصه.
یکی از حضار: دیگر آن بحثی که شما گفتید پس پیش نمیآید؟
استاد: نه دیگر، مصالح عامه میشود دیگر.
یکی از حضار: تکوین و تشریع.
استاد: در تکوین و تشریع هم همین گونه است دیگر، نه دیگر در آنجا هم پیش نمیآید، چون آن مصلحت عامه را دارد، چون در نظام وجود هم گاهی در حقیقت نظام علل بعضی بر بعضی چه میکنند؟ غلبه میکنند مثل حکم ثانوی.
یکی از حضار: حاج آقا جلسات اول فرمودید که دلیل تکرار تشریع با این بیان فرمودید این بوده است که آیاتی که در سوره روم…
استاد: تکرار تشریع نیست، بیان تشریع که همان انشاء است، یعنی تکرار انشاء، اگر لفظ تشریع در آنجا هم به کار بردیم مسامحه بوده است.
یکی از حضار: سر این بوده است که مردم…
استاد: مردم عمل نکردند لذا انشاء تکرار شد، انشای آن تشریع تکرار شده است تا موعظه، تا این پند پذیری صورت بگیرد.
یکی از حضار: جمعبندی خود شما هم این است که تشریع فقط یکبار است؟
استاد: تشریع فقط یکبار است، مگر تشریعی باشد که تدریجا محقق شده باشد، هر مرتبه ای از آن یک مرتبه دیگری از تشریع است مثل… هر مرتبه یک مرتبه دیگر از تشریع است، آن هم تشریع است، جدا است، اما یک تشریع دوباره بیاید تشریع دیگر، تحصیل حاصل است، این تحصیل حاصل…
یکی از حضار: خوب اصلا یک طوری شده است حاج آقا بیان حکم طوری بوده است که برای مردم انگار اصلا حکمی گفته نشده است، اینجا هم باز تشریع…
استاد: اینجا هم باز یادآوری است.
یکی از حضار: استاد ببخشید این که فرمودید…
استاد: نماز آره…
یکی از حضار: این بحثی که هست که اینکه مصالح و مفاسد افراد قبلاً هم بوده است، این با بحث تمایز آسمان ها در آمدن انبیا مختلف، شدت او فرق میکند، اثر آن اعمال، نمیتواند؟
استاد: آن تمایز آسمان ها که یک بحث جدی هم است، یک بار انشالله باید بحث او را بکنیم، در رساله الوسائط است آن تمایز آسمان ها، به این مرتبط میشود.
یکی از حضار: نامفهوم 42:52.
استاد: یعنی حتی شدت و ضعف تشریع به تمایز آسمان ها برمیگردد، تمایز آسمان ها… منافاتی هم ندارد، یعنی بعضی از احکام برای بعضی ها شدیدتر است، برای امت ختمی…
یکی از حضار: میخوام بگویم با خود این تشریع…
استاد: چون تشریع، چون تمایز آسمان ها بیشتر شده است بعضی از احکام شدیدتر است، منتها شدت آن نه شدت عملی باشد مثل اینکه میگفتند اگر که نجس بشود در قوم موسی باید ببرند، او شدت در حقیقت بدنی است، این شدت در حقیقت در چه است؟ در موعظه پذیری و عقابی که بر آن مترتب است.
یکی از حضار: میخواهم بگویم آنوقت خود این تمایز آسمان ها را به صرف آمدن نبی باید توضیحش بدهیم یا نه با خود این تشریع هم اثر دارد؟
است: اینها با هم یکی است، یعنی نبی حیثیت او همان تشریع است، چون نبی یعنی انباء دیگر، انباء یعنی تشریع، نبی، اگر که نبی میگویید، یک موقع میگویید پیغمبر اکرم به عنوان شخص ایشان، اما یک موقع میگویید به عنوان نبوت، تا میگوید به عنوان نبوت یعنی این نظام تشریع.
یکی از حضار: حالا اینجا به عنوان نبوت میشود؟
استاد: خوب بله دیگر، بله، نبوت که میآید تمایز آسمان ها میشود.
یکی از حضار: حاج آقا طبق بیان علامه اگر…
[7] . التوحيد ، ج۱، ص۳۰۴، الأمالی (للصدوق) ، ج۱، ص۳۴۱، الإختصاص ، ج۱، ص۲۳۵، إرشاد القلوب ، ج۲، ص۳۷۴، تسلیة المُجالس ، ج۱، ص۲۹۲، بحار الأنوار ، ج۱۰، ص۱۱۷،، جامع الأخبار ، ج۱، ص۵، بحار الأنوار ، ج۴، ص۳۰۳، الفصول المهمة ، ج۱، ص۲۰۰، بحار الأنوار ، ج۵۸، ص۱۰۵، الکافي ، ج۱، ص۸۵، التوحيد ، ج۱، ص۲۸۵، الوافي ، ج۱، ص۳۴۰، بحار الأنوار ، ج۳، ص۲۷۰، ، المحاسن ، ج۱، ص۲۳۹، بحار الأنوار ، ج۴، ص۲۷
[13]. الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج2، ص415 و 416.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 564” دیدگاه میگذارید;