جلسه 983       28/06/1403

 

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَ نِسَاءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً ﴿1﴾

در جلسه قبل مختصری از تفسیر آیه ذکر شد و تا بحث و اتقوا الله الذین تساءلون به و الارحام اشاره شد.

یک مقدار با تفصیل بیشتری بحث را ارائه می‌دهیم.

از آیاتی است که چندین بحث را ذیل خودش دارد.

سعی می‌کنیم که این بحث ها به حدی که ممل نشود برای دوستان و خستگی آور نباشد، یک قدری جدی تر بررسی شود تا به حل مسئله نسبت به آنچه که در جامعه هست بیشتر منجر بشود و در حد بیان کلیات باقی نماند.

مرسوم بود که به خدا سوگند می‌خوردند در حاجاتشان، مثل اینکه الان گاهی مرسوم است که در روابط قسم به خدا می‌خورند. خدایی که تساءلون به. قسم می‌خورید در حاجاتتان. و الارحام آیا عطف بر ارحام است؟ منتها از باب ادبی که قرآن دارد، ربوبیت را بین بحث خدای سبحان با آنچه به خلق برمی‌گردد اگر عطفی بخواهد باشد، فاصله می‌اندازد. مثلا قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون. با اینکه عملکم باید مؤخر می‌شد، اما فاصله می‌اندازد تا بین واجب و ممکن به عنوان یک ادبی در عبودیت رعایت شده باشد. با اینکه فعل هر سه در یک راستاست، اما بین دیدن خدا و دیدن رسول خدا و مومنان که ائمه هستند، فاصله می‌اندازد. و همچنین در خیلی از جاهای قرآن این ادب با همین نگاه رعایت شده است. ولیکن گاهی هم عطف شده است عمدا تا آنجا عظمت کار آن بنده را بخواهد برساند که اگر رسول است و عطف شده است برای این است که شدت مسئله را برساند. تا قرینه ای در کار نباشد، فقط بیان آن موضوع باشد، فاصله، ادب ربوبیت را حفظ می‌کند بین عبد و رب. اگر دیدیم جایی عطف صورت گرفته است، باید دنبال بیانی باشیم که چرا عطف بی واسطه صورت گرفته است. پس اساس در کلام قرآن فاصله بین عبودیت و ربوبیت حضرت حق است که این ادب باید رعایت بشود و شده است. اما اگر جایی نبود دلیل می‌خواهد. چه دلیلی بوده است که اینجا فاصله نیوفتاده است. بر خلاف آنچه که در نظام عادی، اگر فاصله بیوفتد دلیل می‌خواهد. اینجا فاصله افتادن دلیل عام دارد که رعایت ادب عبودی است.

این یک نکته دقیقی است که به ما هم یاد می‌دهد که نه فقط در لفظ، بلکه در هر نگاه و رفتاری و بیانی و خطابه ای حتما مراعات این نگاه ادب ربوبی را بکنیم که این گفتار در رفتار آدم هم تاثیر می‌گذارد.

#انعکاس_ادب_عبودیت_در_لفظ

تقوا باید نسبت به خدا رعایت بشود، آن خدایی که در نظر شما عظیم است در کارها به او قسم می‌خورید، برای تحقق کارها او را به عنوان صدق خودتان مطرح می‌کنید، ارحام را عطف کرده است به این. اینکه این ارحام منصوب به چیست در بحث ادبی در متن المیزان آمده است. اینکه ارحام به الله عطف شده است خیلی کار می‌رسد.

ان الله کان علیکم رقیبا این تقوا با این رقیب بودن حضرت حق یک رابطه پیدا می‌کند که رعایت تقوا را با رقیب بودن حق تتمیم بکنیم. این را اینطوری شکل بدهیم که خدا را رقیب ببینیم بر خودمان.

 

نکته اولی که در اینجا ذکر شده است، عرض کردیم که تقوای رب را با تقوای الله که خالق باشد و اله باشد ابتدا تفکیک قائل شده است. یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم، ربی که خالق است. مثلا در سوره حج ما داریم که یا ایها الناس اتقوا ربکم ان زلزلة الساعة شیء عظیم. آنجا یا ایها الناس است مثل اینجا. آیه اول هم هست. آیه اول طلیعه همه مباحث است. وقتی آیه اول سوره ای ذکر می‌شود، دارد تمام خلاصه و انموذج سوره را در آن آیه به صورت فشرده بیان می‌کند. از این غرض سوره را هم می‌شود فهمید. نظارت بر غرض سوره را هم می‌شود پیدا کرد که هر سوره ای غرضی دارد.

یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة، تک تک گزاره هایی که در آیه اول آمده نظارت دارد بر مباحثی که در سوره هست. یکی ربکم است. یکی خالقیت است. یکی من نفس واحده است. یکی خلق منها زوجها است. زوجیت در این آیه تصریح شده است که جزء مبادی عام رعایت تقواست. بعدی اش نسل است. بث منهما رجالا کثیرا و نساءا. بعدی اش این است که تقوای الهی را با تقوای ارحام که مبدا رحم برمی‌گردد به آن عضوی که مبدء وحدت است در نظام فامیلی و ارحام، الله را گره می‌زند به او. او را نازله این می‌داند در معیار وحدت بودن. همچنان که الله در الوهیت سبب وحدت و توحید است، ارحام هم از اسباب توحید است. در انتها هم رقیب بودن خدای سبحان مطرح شده است.

بعضی از این مباحث را بیشتر می‌پردازیم.

تعبیری که خدای سبحان می‌آورد، وقتی تعلیق می‌کند حکمی را بر وصفی، مشعر به علیت است. یعنی اگر اینجا می‌فرماید یا ایها الناس اتقوا ربکم، تقوای رب، یعنی تعلیق این حکم که تقواست بر وصف ربوبیت، این نشان می‌دهد ربوبیت علت رعایت این تقواست. پس اصل ربوبیت خودش یک علت است. دیگر این علت علت نمی‌خواهد. تعبیر بعضی بزرگان این است که می‌گویند زید را اکرام بکن، چرا اکرام بکنم؟ چون معلم توست. این معلم بودن تعلیق حکم بر وصف شد. علت معلوم شد. سوال برطرف می‌شود. اما صرف اینکه زید را اکرام کن، هیچ وصفی نیامده باشد، ذاتی فقط آمده باشد، متحیر می‌کند انسان را که به چه دلیلی زید را اکرام بکنم؟ چرا عمرو را اکرام نکنم؟ اما اگر برای اکرام وصف را آورد، مثلا اکرموا معلمکم. از اول اینطور فرمود، این خودش تعلیق حکم بر وصف است و قاعده کلی است. برهان درش هست. حد وسط درش آمده است. زید معلم شماست، معلم را اکرام کنید. در نتیجه زید را اکرام کنید.

در قرآن که بیان جاودانه است و همیشه جاری و ساری است و برای همه اعصار است، عمدتا تعلیق حکم بر وصف شده است. لذا کمتر پیش آمده که شخص مطرح شده باشد. اگر شخص مطرح شده عنوان و وصف دنبالش ذکر شده است. این بحث دقیقی است که حضرت آیت الله جوادی این را اشاره کردند و نگاه بسیار مهمی است.

اگر کسی این را سر فصل رساله ای قرار بدهد. جاهایی که حکم تعلیق شده باشد بر وصفی، این کار ازش می‌آید. قاعده می‌شود و قابل تبعیت. حکمی بیان شده با تعلیق بر وصفی که این حکم هم یک قاعده است و هم یک عمل است که ما باید چه کنیم.

#رساله #تحقیق

#تعلیق_احکام_قرآن_بر_اوصاف

#معجزه_جاودان

#خاتمیت

اینجا یک وصف هم نیست. تعلیق این حکم تقوا بر دو وصف شده است.

اتقوا ربکم الذی خلقکم. ربکم یک وصف است، خلقکم یک وصف دیگر است. کأنه حد وسط دو چیز است. یکبار اینکه تقوای رب را رعایت کنید چون ربوبیت دارد. یکی اینکه تقوای خالق را رعایت کنید چون خالق شماست. دیروز عرض شد که خالق بودن اعطی کل شیء خلقه است، کمالات اولی را ایجاد کردن است، ربوبیت کمالات ثانوی را دادن است. دو تعلیق حکم بر وصفی که اینجا آمده و به دنبالش من نفس واحده آمده است خیلی زیباست. کأنه دارد اشاره می‌کند که سه مسئله در اینجاست. یکی ربکم است. یکی خلقکم است. یکی نفس واحده ای است که شما از آن خلق شدید. این هم رعایت تقوا نسبت به او لازم است و در طول همان ربکم و خلقکم است. یعنی پدر و بعد هم دنبالش می‌فرماید و خلق منها زوجها که مادر می‌شود در نسل، این ها به خصوص پدر به عنوان ولایت و مادر به عنوان ربوبیت، این پدر و مادر هم در طریق خالقیت و هم در طریق ربوبیت شما وساطت دارند.

اتقوا ربکم الذی خلقکم که مربوط به خداست، نازله اش کجاست؟ خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها. کشیده شده است تا اینجا.

#نسبت_با_پدر_و_مادر_نازله_خالقیت_و_رازقیت_است

روایت زیبایی است که فقه الرضا نقل می‌کند.

وَ رُوِيَ أَنَّهُ قَالَ‏ بَرُّوا أَوْلَادَكُمْ‏ وَ أَحْسِنُوا إِلَيْهِمْ فَإِنَّهُمْ يَظُنُّونَ أَنَّكُمْ تَرْزُقُونَهُمْ.

رازق خودشان را شما می‌بینید. پدر و مادر می‌بینند. ربکم الذی خلقکم، این رازقیت را از شما می‌بینید. شما وساطت در خلق او دارید. شما وساطت در تربیت او دارید. لذا می‌گوید بچه هم منظرش این است که شما را رازق خودش می‌بیند. این نحوه ای از ربوبیت است.

آن وقت یک بحث زیبایی است.

در بحث حضرت ابراهیم و حضرت موسی علیهما السلام در مقام احتجاج با نمرود و فرعون، بیان این است که ربی الذی یحیی و یمیت. خیلی بیان عالی است. چرا تا گفت ربی الذی یحیی و یمیت نمرود گفت انا احیی و امیت. چرا؟ چون می‌دانست کسی که محیی و ممیت است یعنی خالق اوست، رب اوست، قانونگذار اوست. قانونگذاری و ربوبیت و اطاعت موکول به خالقیت است. نمی‌شود کسی خالق یکی باشد، ربوبیت دست دیگری باشد. امکان ندارد. آنی که خالق است، رب است. لذا نمرود خیلی قوی بوده است که این را خوب فهمیده است. وقتی احتجاج می‌کند ابراهیم فقط نمی‌خواهد یک بحث معرفتی را مطرح بکند که ربطی به ادعای نمرود نداشته باشد. یک بحث معرفتی را دارد بیان می‌کند که انکار رفتار نمرود را در پی داشته باشد. یک بحث معرفتی درگیر با رفتار نمرود می‌شود.

ما معمولا مباحث معرفتی که مطرح می‌کنیم ربطی به رفتار ما پیدا نمی‌کند. می‌توانیم همه بنشینیم کیف کنیم و بحث معرفتی را بشنویم. اما احساس نکنیم که این بحث دارد ما را تخطئه می‌کند یا هدایت. ولی اینجا که ابراهیم خلیل سلام الله علیه دارد بیان می‌کند یک بحث معرفتی را، بلافاصله نمرود می‌فهمد که این بحث دارد او را تخطئه می‌کند لذا پاسخ می‌دهد. اگر کوتاه بیاید و قبول بکند کار تمام است. همین بحث معرفتی در بحث عملیاتی کار را تمام کرده است. این نگاه که معرفت تا عمل باید کشیده بشود و اینطور بیان بشود مهم است. ربی الذی یحیی و یمیت، پروردگار من احیاء و اماته دارد، پس تو چرا خودت را مهم می‌دانی می‌گویی انا ربکم الاعلی، من قانونگذارم و اطاعت نسبت به من باید صورت بگیرد. نمی‌شود. اطاعت نسبت به خالق است. قانونگذار هم باید او باشد.

#دنباله_عملی_مباحث_معرفتی

-رابطه بین خالقیت و ربوبیت؟

تلازم است. نمی‌شود خلق بکند و رها بکند. خالقیت به لحاظ ثم هدی است. ثم هدی اش اصل است که این خلق صورت گرفته است. غایت علت برای مبدئیت فاعل است. نمی‌شود فاعل مبدئیتش با غایت بی ربط باشد. ربوبیت غایت را دارد ایجاد می‌کند و غایت باید در راستای فاعلیت باشد. فاعلیت فاعل را کی تعیین می‌کند؟ غایت که آن هدی است.

بله، خدا علت ندارد فاعلیتش، اما فعلش غایت دارد. چون خدا مستکمل نیست به فعلش.

اگر امروز می‌گویند کسی می‌تواند قانون وضع بکند یا حق تصرف دارد که مالک باشد، مالکیت حقیقیه برمی‌گردد به خالق. کسی که خالق است مالکیتش اعتباریه نیست، بلکه حقیقیه است. چون خلق کرده است. لذا شما نسبت به اعمالتان اگر خالق اعمالتان باشید، مالک اعمالتان هستید. بحث دارد. چون داریم که خلقکم و ما تعملون. مالک عمل ما نیستیم چون خدا خلقکم و ما تعملون. عمل شما هم خلقش به او برمی‌گردد. الان بحث نمی‌کنیم. پس با ملاکات امروزی هم منافات ندارد. منتها آن ها مالکیت اعتباریه را فقط می‌بینند. مالکیت حقیقی را نمی‌بینند. مالکیت اعتباری را باید مالک حقیقی اذن بدهد. لذا هیچ انسانی بر انسان دیگر ولایت ندارد مگر اینکه مالک حقیقی اذن دهد. لذا من نمی‌توانم بدون اینکه اذن به من داده شده باشد، ولایتم را به دیگری بدهم. حرام است. می‌شود تحاکم الی الطاغوت که حرام است.

اگر ما باور کردیم که ربکم الذی خلقکم است، تمام ربوبیت دائر مدار خالقیت می‌شود، ربوبیت می‌شود همه قانونگذاری و اطاعت پذیری. لذا به دنبال ربوبیت عبودیت می‌آید. اضافه به عبودیت دارد. متضائفین هستند. ربوبیت با عبودیت سازگار می‌شود. هرچقدر ربوبیت قوی تر باشد، عبودیت قوی تر می‌شود.

#تلازم_خالق_و_رب

#مالک_حقیقی

 

اگر خدای سبحان می‌فرماید پدر و مادر نحوه ای خالقیت و ربوبیت دارند، می‌گوید در تکوین من قرار دادم که پدر و مادر واسطه در خلقت تو هستند، علت معده هستند، به همین نسبت برایشان ولایت و اطاعت قرار داده می‌شود. خیلی زیباست. یعنی این یک امر تکوینی است که خدا قرار داده است. این امر چقدر زیبا می‌شود که در جریان پدر و مادر یک نحوه خلقت تکوینی خدا قرار داده است. نمی‌توانست خدا همه آدم ها را از گل خلق کند؟ وسائط نخواهد؟ می‌توانست. ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب. پدر در کار نبود. در آدم نه پدر در کار بود و نه مادر. همه انسان ها را می‌توانست اینطور خلق کند. اما نظام را جوری قرار داد که بث منهما رجالا کثیرا و نساءا. این خودش دارد تمرین ولایت پذیری را محسوس می‌کند. یعنی مسیر را از یک امر محسوس عادی قرار می‌دهد. این خودش راه است، طریق است. الگو دارد ایجاد می‌کند. دارد انس ایجاد می‌کند که چطوری خدا را باور کنیم. درست است که اصل نظام ربوبی و خالقیت است، اما شروع ما از محسوس است. چون محسوس را می‌شناسیم آغازمان از اینجاست. با اینکه آن اصل است، اما از اینجا شروع کرده که می‌بینیم و احساس می‌کنیم. یک غیر دیندار هم پدر و مادر را دخیل می‌بیند. حتی حیوان هم این را دارد که تا کودکی دارد این حال برایش هست. این نگاه را اگر ببینیم باورمان می‌شود که چقدر خدای سبحان در هر کارش چقدر حکمت اشباع کرده است. اگر این باور برای ما شکل بگیرد خیلی روش به ما یاد می‌دهد. فقط یک موضوع نیست. یک قاعده است.

#ولایت_والدین_مقدمه_ولایت_الهی

#شروع_از_محسوسات

اتقوا ربکم الذی خلقکم اگر القاء قاعده دارد می‌کند که این حکم را تعلیق به وصف کرده است، در روش خلقت هم قاعده مند این کارها را کرده است که مشعر به علیت در آنجاست. هر حکمی حتی در نظام تکوین، یک امر کلان القائی قاعده مند را دارد بیان می‌کند.

أَرْوِي‏ عَنِ الْعَالِمِ ع أَنَّهُ قَالَ لِرَجُلٍ أَ لَكَ‏ وَالِدَانِ‏ فَقَالَ لَا فَقَالَ أَ لَكَ وَلَدٌ قَالَ نَعَمْ قَالَ لَهُ بَرَّ وَلَدَكَ يُحْسَبْ لَكَ بِرُّ وَالِدَيْكَ.

خیلی تعبیر بلندی است. نازله رابطه انسان با پدر و مادرش می‌آید در رابطه انسان با فرزند. یک رابطه متضایف است. پدر و مادر داری؟ نه. حالا که محرومی که بتوانی احسان به آن ها بکنی و یک توفیق عظیم را برای خودت ایجاد بکنی، رابطه با فرزندت می‌تواند نازله آن باشد. این می‌تواند برای تو آن را حساب بکند. خیلی زیباست. هرچه روی این روایت فکر بکنید که چقدر دارد قاعده مند و زنجیره می‌کند سلسله هستی را به همدیگر که احکام را با آن تکوین پیوند می‌دهد. نظام تشریع را با تکوین چطور دارد پیوند می‌دهد. این ها خیلی زیباست.

اینکه انسان پدر و مادر و فرزند دارد نظام تکوین است. رابطه تو با پدر و مادر توفیق ایجاد می‌کند. خیلی آثار دارد. اگر محروم شدی، جای جبران گذاشته است. می‌دانید کجاها جای جبران قرار می‌دهند؟ کجاها عبادات ما قضا دارد؟ جاهایی که فرائضی است که ذات انسان را می‌سازد. خدای سبحان نمی‌خواهد بگذارد ذات متزلزل باشد. لذا قضا قرار می‌دهد که اگر کسی از تنبلی نسیان یا … از دست داد جای جبران محفوظ باشد. عمدتا مستحبات قضا ندارد. چون ذات انسان را تشکیل نمی‌دهد. واجبات بعضی شان قضا دارد. این ها پیدا کردن کدهای کلان است. و ارتباط بین این ها با نظام تکوین. در نظام تکوین رابطه ما با پدر و مادر جزء فرائض است. یعنی تبدیل پذیر نیست. جزء مستحبات نیست.

مثلا اگر انسان دوستی داشته باشد، انتخاب دوست اختیاری است. مثل نوافل است. مستحبات است. اما پدر و مادر اختیاری نیست. تو اصلا نقشی نداری که پدر و مادرت کی باشند. مثل اینکه در جعل فرائض من نقشی ندارم. گره زدن این ها را می‌توانم در بیانم ملموس کنم؟ یک قاعده در عالم ببینید، پیوند تکوین و تشریع، این ها را بتوانید توسعه بدهید. این نگاه کلان به فقه است. نگاه کلان به احکام و اخلاق است که از منظر کلانی باید این مسائل را دید. آن وقت می‌بینیم چقدر عظمت دارد. چقدر معارف به عمل گره می‌خورد و چقدر شیرین می‌شود وقتی اینطور بیان را می‌فهمد انسان و از این برای جزئی استدلال می‌کند و آن فرع را تحت این اصل در می‌آورد، چقدر زیبا می‌شود.

خیلی تعبیر روایت زیباست که اگر تو والدان را نداری، چون جزء فرائض است و این حق فوت بشود، ذاتت متزلزل می‌شود، چند جبران قرار داده اند. یکی اینکه اگر ولد داری، از این به بعد به ولدت برای جبران والدانت خدمت بکن. خیلی زیباست.

-محبت پدر و مادر به فرزند مگر اقوی از محبت فرزند به پدر و مادر نیست؟ پس او نازله این نمی‌شود.

اینجا حق تکلیفی تشریعی را دارد می‌گوید. آن محبت یک تکلیفی را برای تو ایجاد می‌کند که تو نسبت به آن ها مطیع و محسن باشی. اما محبت تو به فرزند تو، بالاتر است. اما الان اگر به فرزندت احسان می‌کنی، یک فضل دیگری است، در قبال محبت آن ها به تو نیست. محبت آن ها به تو فرضی را ایجاد می‌کرد که اطاعت تو نسبت به آن ها بود. این اعظم بود از جهت اطاعت. اما از جهت فرزند، هم محبت کردم و هم بِرّ کردم. در قبال او نبود. آنجا تکلیف بود.

در بعضی روایات بحار ج74 طبع ایران هست. می‌پرسند مادر داری؟ می‌گوید نه. خاله داری؟ می‌گوید بله. می‌فرمایند به خاله ات خدمت بکن جای محبت به مادر را که نداری می‌تواند پر بکند.

یک جا می‌گوید پدر داری؟ می‌گوید نه، می‌گوید برادر بزرگتر داری؟ می‌گوید بله. خدمت به برادر بزرگتر بویی از خدمت به پدر می‌رساند. شباهت ها را ببینید. آن هم از نظام تکوین. خاله خواهر مادر است. نسبت نزدیک تکوینی و شباهت تکوین را دارد. برادر بزرگتر یک نسبت نازله بیشتری کأنه از پدر در او هست. این ها خیلی جالب است. اگر منظومه را آدم کنار هم قرار بدهد، بتواند به عنوان یک نگاه منظومه ای ببیند. بعد ملاک در بیاورد. نه استحسان باشد. بتواند جوری کنار هم قرار بدهد که مطلب روشن بشود. همچنان که آیه هست، روایت هست، وقتی کنار هم قرار می‌گیرد آدم می‌بیند کاملا علت آشکار است. هر کسی کنار هم ببیند این ها را، علت آشکار است. یک امر خفی نیست که کسی بگوید استحسان است. اگر اینطور دیدیم، سعه پیدا می‌کند. العلة تعمم و تخصص. فقط یک حکم نمی‌شود.

اگر مصادیقی را ذکر کردند، این مصادیق اگر نشان داده شده باشد که درش علیت ذکر شده، می‌گوید والد داری؟ نه. ولد داری؟ پس یک نسبت برقرار می‌کند. بین مادر و خاله. بین پدر و برادر بزرگ.

بعد انسان روایات دیگر همه را کنار هم بگذارد. اگر انسان دید از کنار هم گذاشتن این ها ملاکی به دست می‌آید، این یک نگاه اجتهادی می‌شود. به طوری که وقتی ارائه می‌دهی، برای بقیه هم واضح باشد علت دیده شدن. خفی نباشد. حکم چقدر سعه پیدا می‌کند. چقدر زیبا می‌شود.

#تطابق_تشریع_و_تکوین

#چه_عباداتی_قضا_دارند؟

#قراردادن_جایگزین_در_ارتباط_با_حقوق_والدین

#اهمیت_حق_والدین

 

بحار ج74 طبع ایران باب بر الوالدین و الاولاد را ببینید چقدر زیباست. ص77 چند روایت هست.

وَ رُوِيَ‏ أَنَّ كُلَ‏ أَعْمَالِ‏ الْبِرِّ يَبْلُغُ الْعَبْدُ الذِّرْوَةَ مِنْهَا إِلَّا ثَلَاثَ حُقُوقٍ حَقَّ رَسُولِ اللَّهِ وَ حَقَّ الْوَالِدَيْنِ‏ نَسْأَلُ اللَّهَ الْعَوْنَ عَلَى ذَلِكَ.

حق الله را مفروض گرفته. آن را نیاورده است. حق الناس را آورده است. یکی حق رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. یکی حق الوالدین. پدر و مادر هم کسی نمی‌تواند حقشان را ادا بکند. حق پدر و مادر را برده کنار حق رسول خدا که قابل ادا نیست. پدر و مادر را دو تا حساب کرده. پدر یک حق و مادر یک حق. انسان قدرت ندارد به قله اش برسد. آن روایت شریفه اینجا خودش را نشان می‌دهد.

کسی آمد پیش امام صادق علیه السلام، عرض کرد آقا جان من مادرم یا پدرم فلج است. من 15 سال است او را به دوش می‌کشم، حج بردم و … آیا از عهده حق او برآمدم؟ مگر بچه را چند سال پدر و مادر نگه می‌دارند؟ حضرت فرمودند نه. 15 سال تر و خشک فلج را در نظر بگیرید.

حضرت فرمود او وقتی به تو محبت می‌کرد محبت می‌کرد که بمانی و تصور اینکه تو از دنیا بروی را نداشت. پس اصلا تمام محبتش برای ماندن تو بود. اما تو داری محبت می‌کنی تصورت این است که بالاخره مدت دیگری او از دنیا می‌رود و تمام می‌شود. محبت تو به این نحو بود که یک تکلیفی است برای تو و تمام می‌شود. اما محبت او شوق او بود و پایان پذیر نبود. می‌دانست تا هست این محبت هست. تصور اینکه یک موقع بچه نباشد را نمی‌کرد. لذا او محبت می‌کرد تا تو بمانی. خیلی زیباست.

این روایت خیلی کد دارد:

رسول اللّه إنّ‏ أبويّ‏ بلغا من‏ الكبر، إنّي ألي منهما ما وليا منّي في الصغر، فهل قضيتهما حقّهما؟ قال: لا فإنّهما كانا يفعلان ذلك و هما يحبّان بقاءك، و أنت تفعل ذلك و تريد موتهما.

می‌دانی یک روزی تمام می‌شود. این خدمت تو تمام می‌شود.

این را صاحب ریاض آورده است.

من دوست دارم این بحث سبب حل مسئله بشود.

امروزی که غرب و دشمن صهیونیستی به دنبال از بین بردن خانواده است، دنبال این است که ریشه خانواده را بزند، ما باید استحکام نظام خانواده را در نظام تکوین و تشریع به زیبایی ببینیم و ارائه بدهیم. به طوری که هر کسی چه با دین و چه بی دین وقتی می‌بیند احساس بکند که عظمتی در این مسئله است که باید احیاء بشود. فطرتا به این ایمان بیاورد.

#غیر_قابل_جبران_بودن_حق_والدین

#دلیل_عظمت_حق_والدین

#جهاد_تبیین_اهمیت_خانواده

 

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 983” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید