تحذیر از ربا (گرفتن مال بدون عوض)، و بیان آثار تخریبی آن، و ترغیب به توبه از آن

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

بحثی که امروز در تتمه آیات در مورد ربا در محضر این آیات هستیم، بحث بسم الله الرحمن الرحیم ﴿فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ﴾ است، از این قسمت.

خوب در اینجا این فراز از آیه، فَمَنْ جَاءَهُ، کسی که آمد او را، یک کلمه جَاءَهُ داریم، بعد مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ داریم که موعظه، آن هم موعظه از جانب رب، این‌ها هر کدام یک قیدی است، فَانْتَهَىٰ، فَانْتَهَىٰ با موعظه پذیری فرق می‌کند، موعظه پذیری ممکن است انسان در نظام فکری او از یک نصیحتی خوشش بیاید، اما در مرتبه عمل رفتار او جور دیگری باشد، رفتار او مطابق چیزی که خوشش آمده نباشد، آن را می‌گویند فاتّعظ، اتّعاض پیدا کرد، اما اینکه می‌فرماید فَانْتَهَىٰ، فَانْتَهَىٰ یعنی چه؟ یعنی این موعظه به مرتبه عمل هم رسید، یعنی از این موعظه نهی پذیر شد نه موعظه پذیر شد که فاتّعظ، پس یک جَاءَهُ داریم که آمدن است، آمدن در اینجا به معنای رسیدن و ابلاغ است، یعنی این به این هم رسید، یک موقع به این شخص نرسیده است حالا به هر دلیلی، قصور است، تقصیر است، به این نرسیده است، این جَاءَهُ صدق نکرده است، اما آنوقت جَاءَهُ اگر شد، آن وقت ممکن است که بعداً در حکمی که داریم آیا این عام است نسبت به مومن و کافر؟ مومنی که جاهل بوده است به حکم، این جَاءَهُ صدق نکرده است، لذا تاثیر می‌گذارد، جَاءَهُ، یک موقع است که می‌فرمایند در حقیقت این ابلاغ شده است، یک موقع می‌فرمایند که جَاءَهُ، به این رسید، رسیدن به این چه می‌شود؟ جَاءَهُ، به این رسیدن تفاوت پیدا می‌کند با اینکه ابلاغ کلی شده باشد، که پیغمبر نذیر بشیر است و کار ایشان در حقیقت ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا مُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ١٠٥﴾[1]، یا در حقیقت کار تو بلاغ است، بلاغ در حقیقت رساندن است، رساندن عمومی هم صدق می‌کند، ممکن است به همه افراد هم… اما اینجا جَاءَهُ، به این شخص رسیده باشد، پس ممکن است حالا این‌ها بحث است دیگر، جَاءَهُ اگر شد، رسیدن است، آمدن آن حکم است به این شخص هم باید رسیده باشد، اگر به این شخص، رسید این موعظه هم از جانب رب باشد، موعظه باشد از جانب رب هم باشد، یعنی ممکن است موعظه از یک جانب دیگری باشد، به این برسد اما از جانب رب نباشد، یعنی یک آدم عادی معمولی که کاری هم به خدا ندارد به او گفته است که ربا چیز بدی است، نگفت که خدا می‌گوید بد است، گفت که ربا چیزی بدی است، این هم باز صدق نمی‌کند که فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ، تفاوت می‌کند، این در چه بوده است؟ این‌ها هر کدام، حکم وقتی که قید می‌آید، این قید ها دخیل در بیان است تا آن نتیجه ‌ای که از جهت فقهی هم ممکن است حکم بر آن مترتب باشد… حالا از جهت اخروی و عقابی چه احکامی مترتب می‌شود، از جهت فقهی هم احکامی بر آن مترتب است، همه این‌ها باید با هم باشد تا صدق کند. فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَىٰ، ونهی پذیر شد، این در نظام عملی هم تصمیم جدی گرفت که این کار را انجام دهد، حالا این تصمیم جدی کفایت می‌کند، اگر هم یک موقع از دست او در رفت، اگر یک موقع دوباره مبتلا شد، این فَانْتَهَىٰ صدق می‌کند به این، فَانْتَهَىٰ، آن وقت حکم آن چه می‌شود؟ فَلَهُ مَا سَلَفَ، برای این شخص است آن چیزی که در گذشته بوده است، یعنی اگر ربا مرتکب شده بود و زیاده گرفته بود مسلم نبود، این قدر متیقن آن است، مسلمان نبود، این در حقیقت نسبت به گذشته حق الناس‌ هایی هم که به گردن او بوده است در اثر زیاده‌ هایی که در ربا گرفته است، فَلَهُ مَا سَلَفَ، دیگر نمی‌خواهد این‌ها را برگرداند، اما از این به بعد چه؟ نه، از این به بعد دیگر نمی‌تواند بگیرد، غیر از این وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ، اما نسبت به اینکه خدای سبحان برای این چه تقدیراتی را، چه راه حل‌ هایی را قرار داده است أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ، یعنی باز یک جای بازی اینجا قرار می‌دهد که هرگاه تقدیری و حکمی از جانب خدا لازم باشد برای این شخص… حتی در نسبت احکام دنیایی هم امکان ابلاغ باشد، وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ، حالا این امره می‌تواند نسبت به جنبه حق اللهی باشد، که أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ در جانب حق الله، گناهانی که بوده است، معاصی که بوده است، أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ، یعنی با توبه چه می‌شود؟ با همان فَانْتَهَىٰ برداشته می‌شود، می‌تواند جنبه حقوق مادی و حق‌الناسی هم باشد البته، لذا این قاعده که در اینجا آمده است دنبال چه آمده است؟ دنبال اینکه احل الله البیع، آنها گفتند انما البیع مثل الربا، که اول هم داشت، آیه شریفه بسم الله الرحمن الرحیم الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ۚ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا ۚ فَمَنْ جَاءَهُ این ها یک آیه است دیگر فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَمَنْ عَادَ این دنباله بقیه… وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ  هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ.[2] خوب تا اینجا چند تا حکم را بیان کرد، که در همین آیه شریفه چقدر حکم آمده است، از جمله این است که اینجا می‌فرماید که به اصطلاح فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ، آیا این فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ صغرای بحث است؟ به معنای اینکه اختصاص به همین بحث دارد و اگر کبری باشد کبرای اختصاصی به بحث ربا باشد؟ یا نه کبرای کلی است که این کبرای کلی در همه ابواب سرایت دارد، به عنوان یک اصل کلی، ربا می‌شود یکی از مصادیق او؟ مرحوم علامه می‌فرمایند که این یک اصل کلی است و ربا می‌شود یکی از مصادیق و همه گناهان را شامل می‌شود لذا این نسبت به اصل اسلام در همه جهات است، نسبت به گناهان به هر گناهی که می‌رسد همین مسئله ساری است که مَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ حالا اگر این فَلَهُ مَا سَلَفَ به عنوان در حقیقت توبه باشد و حق الله باشد، خوب روشن ‌تر است که توبه حق الله را برطرف می‌کند، فَلَهُ مَا سَلَفَ، فَانْتَهَىٰ یعنی توبه دیگر، فَانْتَهَىٰ یعنی توبه کرد، چون نهی پذیر شد، توبه کرد، فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ، أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ هم می‌تواند ناظر باشد به حقوق الناسی که چه باشد؟ احکام آن در جاهای دیگری خداوند سبحان بیان کرده است، که باید آنها چه شود؟ اگر اسلام آوردن باشد یجُب همه آنها را هم، اما اگر اسلام آوردن نباشد، مسلمان بوده است، نسبت به این حکم امر پذیر شده است فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ، پس ببینید چقدر از این فراز آیه شریفه چقدر حکم در می‌آید، چقدر کار می‌رسد، چقدر مبانی و معارف از آن در می‌آید که حالا این‌ها اشارات او بود، با یک مقداری توضیح بیشتر مرحوم علامه اینجا این‌ها را بیان کرده‌اند، در محضر ایشان هستیم.

فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَىٰ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ، این دنباله آیه را بعداً می‌آورد. تفریع علی قوله: وَ أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ این دنبال آن است، تفریع است یعنی به دنبال آن آمده است و نتیجه آن است، و الکلام…اولین نکته، الکلام…کلام در اینجا که فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ، و الکلام غیر مقید بالربا، اگر دنبال آیه ربا آمده است دلیل بر این نیست که یک حکم کلی اختصاص به ربا دارد، بلکه ربا یکی از مصادیق آن می‌شود، از این سری ما زیاد داریم که یک حکمی را به در حقیقت یک قاعده کلی ما مرتبط کنیم، می‌شود مصداق او و آن قاعده کلیت دارد، کلیت او تخصیص نمی‌خورد، لذا اینجا می‌فرماید و الکلام اولا غیر مقید است به ربا، فهو حکم کلی، که این وضع شده است در یک مورد جزئی، درست است که در اینجا مورد جزئی است اما للدلالة علی کونه مصداقا من مصادیقه، فقط جزئی بودن این مصداق ساز است نه بیشتر، خوب یلحقه حکم این کلی، یلحق این جزئی را حکم کلی، و المعنی: أن ما ذکرناه لکم فی أمر الربا که موعظة جاءتکم من ربکم و من جاءه… این گونه است حقیقت، یعنی می‌گوید که این چیزی که ما در اینجا گفتیم، برای شما در امر ربا تحدید کردیم، گفتیم يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ و این‌ها همه لا يَأْكُلُونَ الرِّبَا، اینها نخورند ربا را و همه نهی شد، همه مثل این می‌ماند که اینجوری گفته‌ایم که ما ذکرناه لکم فی أمر الربا یعنی این‌ها موعظة جاءتکم من ربکم، اینها موعظه است، و من جاءه موعظة من ربه فانتهی فله ما سلف، آن می‌شود صغری و این می‌شود کبری پس این مصداق او می‌شود و این فراز آیه کلیت او باقی می‌ماند.

یکی از حضار: فله ما سلف ظهور فقط در اموال ندارد؟

استاد: ندارد نه، نسبت به اسلام هم داریم که الاسلام یجب ما قبله[3] باشد، چه مال باشد و چه غیر مال باشد دیگر، فله ما سلف، یعنی آن چیزی که انجام داده بود در گذشته، دیگر او مربوط به خودش است، دیگر آنها در حقیقت چه هست؟ بله چون کنار آیات ربا آمده است چه می‌شود؟ می‌گوییم فله مالکیتی و ملکیتی در آن است، این‌ها در قرینه است دیگر، فله ما سلف یعنی برای او است نسبت به گذشته‌ خودش، یعنی گذشته او نسبت به او چه شده است؟ هیچ علیه او نیست این گذشته، اگر کلی گرفته شود، که این کلی بودن او اگر اثبات شود، که چون مفسرین دیگر عمدتاً این را، عمدتاً نه همه، عمدتاً قبول ندارند، اگر کلی بودن این قاعده اثبات بشود یک قاعده عام و کلی می‌شود که در خیلی از ابواب معاصی قابل استفاده می‌شود و خیلی کار می‌رسد، یعنی خودش می‌شود یک کلید و یک مفتاحی که به این جور در حقیقت بیان نداریم نظیر آن، مشابه مدل دیگری داریم، اما این گونه بیان با این کلیت نیامده است، لذا اگر امکان پیدا بشود که این کلیت ثابت بشود و از خدشه ها در امان بماند، با این فرض، این قاعده خیلی قاعده به قول حضرت آیت الله حسن زاده حفظه الله کار می‌رسد از این قاعده، خیلی کار می‌رسد و نتیجه دارد خیلی.

بله بعد می‌فرماید پس با این نگاه می‌شود این مصداق آن، و اگر شد مصداق آن فإن انتهیتم فلکم ما سلف و أمرکم إلی الله، هر چیزی که در گذشته بوده است علیه تو نیست اگر عام باشد، هر چیزی که در گذشته بوده نسبت به اموال آنها مال خود شما است، نمی‌خواهد از ملک خودتان جدا کنید اگر خاص باشد در همین مورد فقط ربا باشد. و امرکم الی الله، این بیان اول.

از همین مسئله…

یکی از حضار: ربا حق الله شد یا حق الناس شد؟

استاد: ربا حق الله و حق الناس است، هر دو هست یعنی کسی این را انکار نمی‌کند، اما در آن جاهایی که قبل از اسلام باشد، حق الناس‌ های قبل از اسلام چه می‌شود؟ جب می‌شود یعنی این دلیل دارد که آن چه می‌شود؟ آنجایی که در حقیقت… بله اگر یک موقع در دین او همین وارد بوده است، آن چیزی که این معتقد بوده است، این وارد بوده است و از آن دین به این دین آمده است، چون مطابق آن دین هم این فرد مدیون بوده است و خلاف کرده است، او بحث… اما اگر نه کسی در دین سابق او نبوده است این، یا تفصیلا نبوده است، یا مثلاً روشن نبوده است، یا نبوده است به هر دلیلی، اگر این آمد به دین اسلام الاسلام یجب، هم حق الناس‌ های این گونه را، هم حق الله… مگر آنجایی که چه شده باشد؟ استثنا شده باشد که استثنا هم داریم، مگر آنجایی که استثنا شده باشد آنجا سر جای خود است، اما آنجایی که استثنا نشده است این جب صدق می‌کند، فقط حق الله را بر نمی‌دارد، لذا از جمله همین ربا است، که وقتی یک کسی از کفر به ایمان می‌آید، از جمله او چه هست؟ فله ما سلف، یعنی در آن گذشته هر چقدر که اضافی گرفته است… حالا بعضی ها شرط می‌کنند که اگر عین آن محفوظ باشد، آنجا باید برگرداند، این بحث ‌ها حالا سر جای فقهی خودش که اگر عین، آن چیزی که گرفته است از دیگری، عین آن محفوظ باشد، او در حقیقت چون عین آن محفوظ است بعضی می‌گویند که عین آن را باید برگرداند، اما اگر عین محفوظ نباشد، به اصطلاح قاطی شده باشد پول ها، رفت و برگشت کرده باشد، آنجا در حقیقت فله ما سلف، اطلاق او شامل حال آن مسئله می‌شود.

یکی از حضار: امور فطری هم اینگونه هست که جبران شده است بعد از اسلام؟ اگر امور فطری را ترک کرده؟

استاد: بله دیگر چون برگشته است به میزان فطرت که اسلام است، یعنی امور فطری را ترک کرده، برگشته است به میزان… مثل این می‌ماند که توبه کرده است نسبت به همه آنها دیگر، وقتی که به اسلام برمی‌گردد، اسلام اصل الفطره است دیگر، اصل الفطرة است، سوال شما به جا است که اگر حقوق ناس فطری را ترک کرده باشد، حقوق ناس فطری، ما قائل به این هستیم که همه احکام فطری است، اگر این گونه باشد همه احکام را باید جبی صورت نگیرد، چون همه احکام خودمان را قائل هستیم به چی؟ حتی قصاص را قائل هستیم که فطری است، صوم را، صیام را، صلاه را، در عین اینکه این‌ها به اصطلاح تعبدیات هستند ولی برگشت به فطریات می‌کنند، چون احکام دین اسلام برگشت آن همه به فطریات می‌کند، آن وقت اینگونه باید مکلف به همه آنها باشد دیگر، کار را می‌خواهد خلاصه هر چقدر خدا می‌خواهد راحت کند، شما دنبال سخت کردن آن هستید، میگوید ما این همه عبادت کردیم در این آخر عمری برگشت و یک نماز هم نتوانست بخواند، از دنیا هم رفت، مسلمان از دنیا رفته است، بهشت هم برای او لازم می‌شود، این هم خلاصه از آن… هم ربحت دنیا والاخره[4]، هم دنیا سود کرد و هم آخرت سود کرد، خلاصه هیچ، داریم موردی که طرف مسلمان شد و به یک نماز هم نرسید.

یکی از حضار: نامفهوم 15:44

استاد: بله دیگر تمام شد، خلاصه این بلاخره همه آن…چون دیگر می‌خواست همه این‌ها را انجام دهد، طلب کرد، فانتهی صدق کرد، همه این‌ها پای او نوشته می‌شود دیگر، این هم بالاخره از تقدیرات الهی است، یکی هم می‌بینی که یک عمری بیچاره در دنیا زحمت کشید، همه را انجام داد، در لحظه آخر چه کار می‌کند؟ لگد می‌زند، همه را می‌ریزد و با کفر[از دنیا] می‌رود، این هم خلاصه داریم، از دو طرف، این خلاصه برمی‌گردد به نظام اعمال انسان که چه زمینه‌ هایی را ایجاد می‌کند.

یکی از حضار: طبق این بیان جاءه تابع علم و ادراک شد دیگر.

استاد: گفتیم این‌ها را، دیر آمدی دیگر، لغت ها را یکی یکی امروز توضیح دادیم اتفاقا، که حتماً باید به این رسیده باشد، نه ابلاغ شده باشد کلی، جاءه، به این رسیده باشد که از این، این در می‌آید.

یکی از حضار: نامفهوم 16:38.

استاد: لذا بعضی ها از این استفاده کردند که اهل ایمان را هم شامل می‌شود، که اهل ایمانی را هم که جاهل بودند، به آنها نرسیده بوده است، به هر دلیلی به آنها نرسیده بوده است، بعضی ها خواستند به این استدلال کنند، عرض کردیم که وجه استدلال آنها از اینجا می‌شود که جاءه برای این آمده بوده است اما به این نرسیده بوده است و چون نرسیده بوده است جاءه صدق نمی‌کند، اما من جاءه موعظه من ربه فانتهی، اگر رسید به او، و او من رب هم باشد، در حقیقت خود من رب، گفتیم حتی اگر کسی عادی بگوید، بگوید ربا نخور، این شامل او نمی‌شود، بگوید خدا گفته است که ربا نخور، این گونه است، این من ربه است، این‌ها را گفتیم دیگر، یکی یکی برگردیم. و الکلام غیر مقید…

یکی از حضار: حاج آقا فطری بودن احکام رو فرمودید با تغییر احکام نامفهوم 17:33.

استاد: ببینید تغییر احکام تغییر کلان نیست، تغییر احکام تغییرات در صورت و شکل است، مثلاً صیام، صورت و شکل او تغییر کرده است، نماز، صورت و شکل او تغییر کرده است، اما فطریت آن تغییر نکرده است، اما بعضی از احکام بوده است که در بعضی از اقوام بوده است، آن علتش این بوده است که وقتی مثلاً یک گناهی مرتکب می‌شدند به صورت اجتماعی، بعضی از تکالیف در قبال آن گناه وضع می‌شد، لذا آن هم فطری است اما به لحاظ چه؟ فطرت محجوبی که ایجاد شده است تا آن فطرت محجوب چه بشود؟ سلب شود. یا مثلاً اگر که بعضی از مثلا نامفهوم 18:15یا مثلا چی برای بعضی از اقوام حرمت پیدا کرده بوده است، به لحاظ یک حکم خاصی بوده است که در آن امت پیش آمده بوده است که حالا این‌ها جزئیاتی دارد، که به لحاظ آن حکم برای آن… اما این در حقیقت اصول احکامی که ابتدائاً، دقت بکنید اصول احکامی که ابتدائاً از جانب خدا، بدون نسبت جزایی، بدون نسبت جزائی جعل می‌شود، چه هست؟ فطری است، بدون نسبت جزائی، آنجاهایی که با نسبت جزایی جعل می‌شود، یعنی یک فعلی را انجام داده‌اند و در قبال آن یک حکمی آمده است، یک در حقیقت جزایی آمده است، این نه، لزوم ندارد که فطری باشد، دقت کردید، این جزا است، جزا اجتماعی هم هست و خیلی از احکامی که نسخ شده است، سابق از این بوده است و نسخ شده است، از این سنخ احکام است که نسخ شده است که جزایی بوده است، به لحاظ روحیه خاص آنها، یا افعال خاص آنها بوده است که جعل شده است و این جعل بعداً وقتی که آن جزا محقق شد، یا آن روحیه برطرف شد برداشته می‌شود، اما در احکامی که ابتدائاً بدون در حقیقت نسبت جزایی برای امت‌ ها جعل شده است، این چه هست؟ این در حقیقت فطری است و چون که احکام اسلام هیچ کدام از آنها جزایی نیست، چرا؟ چون خلود در کار است، انتها و امد ندارد، احکام فطری است، مگر آن احکامی که خود در زمان پیغمبر یا حقیقت نسبت به پیغمبر، جزای آنها معلوم شد و عمل آنها روشن شد و برداشته شد، آنها هم شکلشان تغییر کرده است.

یکی از حضار: همه تفاوت های احکام اسلام با قبلی ها را، استثنائات و اینها را همین جوری باید نگاه کرد.

استاد: باید نگاه کرد.

یکی از حضار: بعد ازدواج خواهر و برادر هابیل و قابیل…

استاد: عرض کردم دیگر، همه آنها را باید اینگونه نگاه کرد، در آن بحث… حالا دیگر بحث انحراف می‌شود، اگر برویم آنجا دوباره میکشد، چشم بادامی می‌شود، ما هم بریم دنبال آن…

یکی از حضار: زمان و مکان خاص…

استاد: بله گاهی جزایی است، در یک ظرف زمان خاص جزا این است و شکل این است، باید اینگونه باشد، غیر از این راهی ندارد.

خوب بعد می‌فرماید که و المعنی: أن ما ذکرناه لکم فی أمر الربا موعظة جاءتکم من ربکم و من جاءه موعظة فإن انتهیتم فلکم ما سلف و أمرکم إلی الله. و من هنا یظهر: أن المراد من مجیء الموعظة بلوغ الحکم، ببینید بلوغ الحکم، نه در حقیقت بلاغ فقط، بلوغ الحکم الذی شرعه الله تعالی، آن بلوغ حکمی که خدا تشریع کرده بوده است، برسد به این شخص که به این رسیده باشد، رسیدن و خبردار شدن، یعنی علم پیدا کند، بلوغ الحکم یعنی علم آن کسی که باید به او برسد، نه ابلاغ آن کسی که دارد ابلاغ می‌کند، یک موقع از آن طرف ابلاغ شده است اما به این طرف نرسیده است، نه این بلوغ رسیدن است، یعنی به آن شخصی که مکلف است برسد حکم، لذا این بلوغ است نه ابلاغ، ابلاغ رساندن او است، اما بلوغ رسیدن به این است، مثل ایجاد و وجود، ایجاد از طرف خدای سبحان، اما وجود آن چیزی است که محقق می‌شود، ایجاد آن چیزی است که نسبت به خدا دیده می‌شود، ابلاغ آن چیزی است که نسبت با مبلغ دیده می‌شود، اما بلوغ با نسبت کسی است که به او رسیده است، لذا اینجا تعبیر به بلوغ الحکم الذی شرعه الله…

یکی از حضار: اجمالی یا تفصیلی؟

استاد: حالا دیگر ببینید اجمالی آن اجمالی است فانتهی آن، تفصیلی آن هم تفصیلی است فانتهی دیگر، این ها تابع در حقیقت حکم و موضوع می‌شود دیگر، الذی شرعه الله تعالی، این هم یک نکته پس، که باید حتما به آن شخص برسد. نکته بعدی و من الانتهاء، از جمله نهی پذیری که فانتهی آمده است، از جمله فانتهی چه است؟ خود التوبة و ترک الفعل است، یعنی ترک الفعل المنهی که انسان آن فعلی را که انجام می‌داد را رها کرد، این خودش می‌شود انتهی، یا توبه کرد از کاری که… این خودش انتهی است، انتها به این نیست که حتماً مقابل آن محقق بشود، نه همین که او رها شد این می‌شود انتهی، توبه کرد نسبت به این، قصد او بود که انجام ندهد، هر چند ممکن است که چه بشود؟ یک دفعه دوباره یک لحظه… اما این دیگر قصد او نیست که انجام بدهد، این فانتهی صدق می‌کند. بله، و من الانتهاء التوبة و ترک الفعل المنهی عنه انتهاء، به عنوان انتهاء، نه همین گونه، یک موقع هست که مانع پیدا شد از بیرون، قانون عوض شد، دیگر نمی‌گذارند کسی ربا بگیرد، این هم نمی‌تواند ربا بگیرد، این فانتهی نیست، این فانتهی فله ما سلف هم نیست، چون فانتهی نبوده است، این در حقیقت چه شده اس زور است الان، گرفتار شد رفت در زندان، دیگر نمی‌تواند ربا بگیرد، الان در زندان است، آیا این فانتهی است چون نمیتواند، ترک فعل…نه ترک فعل نکرده است این، این دست او به فعل نمی‌رسد الان، فانتهی صدق نمی‌کند، پس همه شرایط باید دقیق در مسئله دیده بشود. و ترک الفعل المنهی عنه انتهاء آن هم عن نهیه تعالی، یک موقع هست که انتهاءً است، اما از چه؟ از در حقیقت یک کسی زور دارتر هست، سر این می‌گوید نکن این کار را وگرنه پدر تو را در می‌آورم، این هم منتهی می‌شود اینجا، نمی‌کند دیگر، اما این عن نهیه تعالی نبوده است، و لذا فله ما سلف هم صدق نمی‌کند، این‌ها همه دخیل است در آن، پس نکته دیگر عن نهیه تعالی است، و من کون ما سلف…و من الانتهاء التوبة و ترک الفعل المنهی عنه انتهاء عن نهیه تعالی، و من کون ما سلف لهم… درست خواندم دیگر، مال شما هم همین گونه است؟ یک خورده ریختگی دارد، بله؟ مِن است دیگر اینجا؟

حضار: بله.

استاد: بله، چون می‌گویم یک خورده ریخته است، و من کون ما سلف لهم، یعنی این در حقیقت حکم بود که ما سلف را برای این‌ها…

یکی از حضار: کون ما سلف لهم عدم انعطاف…

استاد: ها بله، دنباله آن را باید بخوانیم، و من کون ما سلف لهم، اینکه می‌فرماید که ما سلف لهم است، از چه جهتی است؟ عدم انعطاف الحکم و شموله لما قبل زمان بلوغه، یعنی این برمی‌گردد، و من کون ما سلف لهم عدم انعطاف الحکم، یعنی چه؟ اینکه در به اصطلاح می‌گویند که قانون عطف به ما سابق نمی‌شود، شنیدید دیگر، می‌گویند قانون عطف به ما سبق نمی‌شود، می‌گوید الان این فهمید که حرام است، تا فهمید که حرام است منتهی شد نسبت به این، می‌گوید که عیبی ندارد چون که قانون عطف به ما سبق نمی‌شود، این تازه فهمیده است، قبلاً نمی‌دانسته است، حکم الانی که فهمیده است این حرام است، این حرمت به قبل از این سرایت نمی‌کند، و من کون ما سلف لهم، چرا این ما سلف لهم است؟ عدم انعطاف الحکم و شموله لما قبل زمان بلوغه، چون قانون عطف به ما سبق نمی‌شود و چون الان به این رسیده بوده است و قبلاً نمی‌دانسته است که این حرام است و انجام داده بوده است ما سلف له، چون در حقیقت این حرمت نمی‌دانسته است برای این و انجام داده از روی حرمت نبوده است، از حالا به بعد چه؟ از حالا به بعد دیگر نمی‌تواند.

یکی از حضار: فراتر از این است، نامفهوم 25؛19عطف به ما سبق نشده است نه خود قانون.

استاد: عرض کردم که اجرای قانون نسبت به این دیگر.

یکی از حضار: نامفهوم 25:26 می‌گوییم قانون عطف به ما سبق نمی‌شود.

استاد: نه، قانون عطف به ما سبق نمی‌شود در اجرا است، در شمول حکم، در شمول حکم آن عطف به ما سبق نمی‌شود، قانون بوده است از سابق، این شخص نمی‌دانسته است.

یکی از حضار: نامفهوم 25:38 که ما ندانیم شامل ما میشود، نامفهوم 25:41.

استاد: حالا ببینید عقلایی به معنای اینکه… ببینید ما یک بحثی داریم که بعضی از در حقیقت احکام علم و جهل در آن رفع برای آنها نیست، اگر در بعضی از احکام هست که حتی اگر نمی‌دانید، حکم… منتها آن قانون رفع که آمده است که آن شخصی که جهل دارد، آن شخصی که… این‌ها… او در حدود خودش باید معلوم شود، اصل مسئله این است، آن شخصی که نمی‌دانسته است از او برداشته می‌شود مگر جایی که استثنا باشد، آن استثنا هم سر جای خودش، چون این‌ها قانون‌ های اصول و قواعد اجتماعی است، لذا جای تخصیص در سر جای خودش دارد، تخصیص آن هم البته علت دارد، تخصیص او هم در سر جای خودش کلیت دارد که از مصالح و مفاسد نشأت می‌گیرد، یعنی تخصیص ها همه اینگونه نیست که بی‌جهت تخصیص خورده باشد، یعنی تخصیص یک دلیل محکمی برای خودش یک مصلحتی دارد که او حاکم می‌شود در اینجا، وقتی این‌ها به هم می‌رسند او حاکم بر این است.

یکی از حضار: حتی در حق الناس آن؟

استاد: حتی در حق الناس، الان حق الناس هست اینجا یا نیست؟ الان حق الناس هست اینجا یا نیست؟

یکی از حضار: بله.

استاد: می‌گوید حق الناس…نگفته است که اگر کافر از کافر ربا گرفته است فقط مال خود او است، حتی اگر از مسلمان گرفته باشد از قبل، در مال او هم قاطی شده باشد، چه می‌شود حکم آن؟ فله ما سلف اطلاق دارد نسبت به او یا ندارد؟ بله؟ پس حق الناس است ولی چه شده است؟ جب است دیگر، دیگر الاسلام یجب که اینقدر نمی‌شود همه را تخصیص زد و تخصیص زد چیزی دیگری از او باقی نماند، بگوید کافر بودی، نماز تو قضا شد باید بخوانی، روزه خودت را باید بگیری، خمس خودت را باید بدهی، زکات سابقت را همه را باید بدهی، بعد هم الاسلام یجب ما قبله، خوب چه جبی شد این؟ یکی یکی در حقیقت بگویی هر کدام از این ها…جب را با همین چیز میکنند دیگر، لذا فله ما سلف هم تاکید کرده است مسئله را. دیگر زیاد آن را هم نزنید، زیاد هم بزنید آن وقت دیگر به اصطلاح سخت می‌شود، بگذارید همین حال آسان بودن آن… آخر شما ما را هم به تجری می‌کشید، هی ما مجبور هستیم این‌ها را بگوییم تجری می‌شود، آدم احساس…

یکی از حضار: نامفهوم 27:54برای کسی است که ربا گرفته، کسی که ربا داده…

استاد: خوب این حکم کسی است که ربا گرفته است دیگر، آن شخصی که ربا گرفته است دارد حکم او را می‌گوید، الان نمی‌خواهد که برای آن دیگری… این حکم این است، می‌گوید بنابراین است که راه هدایت را تسهیل کنند تا جایی که امکان دارد، اما به اینکه رباخواری که عمری ربا خورده است، بگوید پدر تو را هم در می‌آوریم اگر خواستی بیایی، باید هر چیزی که تا بحال خوردی و نخوردی را بیاوری و هر در حقیقت عمرت، هر چه کرده‌ای، نماز، هرچه که واجب می‌شود در این دوره باید همه آنها را بخوانی، همه آنها را باید برگردانی، خوب می‌گوید برای چه من مسلمان شوم؟ تمام شد و رفت دیگر، باب هدایت بسته می‌شود دیگر، باید یک راهی بگذارند، در عین اینکه حقوق رعایت بشود بابی باید بگذارند، نگویید که مومنین هم همین گونه است که اگر نخواندند در آخر عمری به آنها بگویند که باید قضا کنید، این اصل را قبول کرده بوده است دیگر، با اینکه آنها هم مکلف کفار به فروع هستند یا نیستند؟ هستند اما جب می‌گوید که در حقیقت برداشتیم.

یکی از حضار: شما چرا فقط این را در فرض کافر و مسلمان دارید می‌گیرید؟

استاد: من نگرفتم، عمومیت هم دادیم، اما فرض واضح آن اینجاست، در کافر آنها قبول نمی‌کنند حالا شما می‌خواهی در مومن بیاوری، حالا ما داریم می‌گوییم که در کافر هم اینها قبول نمی‌کنند، ما چه بکنیم از دست شما؟ ایشان می‌گوید که بیاورید در مومن عالی العال هم بیاورید، ما می‌گوییم که در فرض مومن و کافر می‌آوریم آقا شک می‌کند، می‌گوید که نمی‌شود.

یکی از حضار: نامفهوم 29:11 واضح است که شامل حق الناس آن نمی‌شود.

استاد: عرض کردم که وقتی که می‌آید در مومنین حکم چه می‌شود؟ حکم مدل خودش را پیدا می‌کند، من در ابتدا هم عرض کردم که در آنجایی که در حقیقت می‌رسد در مومنین نسبت به بعضی از گناهان همین حکم هست، همین اطلاق را هم دارد، اما نسبت به حقوق ناس که می‌رسد مسئله متفاوت می‌شود در مومنین، فرق می‌کند، اما ما داریم فرض مومن و کافر آن را می‌کنیم الان، که اصل آیه بر مومن و کافر است در ربا، ولی دلیل عام است مومن و کافر را شامل می‌شود.

یکی از حضار: اصل آیه از کجای آن دیدیم که بر مومن و کافر…

استاد: اصل آیه در حقیقت چون رباخواری که در این مرتبه از ربا آمده بوده است، قاعده این است که کافر و یهودی ‌ها آن زمان بودند، منتها مومنین هم مبتلا بوده‌اند چون در تاریخ شأن نزول دارد که مومنین هم مبتلا بوده‌اند، اینگونه نیست که بگوییم اصل آیه حتما فقط برای کافرین هم باشد ولی ناظر به حکم کافرین است که این‌ها می‌خواستند مسلمان بشوند، اما مومنینی را هم که بودند و مبتلا بودند چون شأن نزول آن دارد که مومنین هم مبتلا بودند و این آیه برای آنها هم بوده است که مومنینی که مبتلا بودند.

یکی از حضار: قبل از اسلام آوردن چکار به حکم ربا دارند؟ پس اول میخواهد اسلام بیاوردند، این برای مومنین است اتفاقا.

استاد: حالا عرض کردم که شان نزول آیه مربوط به مومنین هم هست، چون در همین شأن نزول ذکر می‌کند که مومنین از آن آیه سوره آل عمران منتهی نشده بودند و لذا تاکید دوباره شده بود، اما مناسبت به احکامی که بر این می‌شمارند، اول برای کافر می‌شمارند، کافری که برمی‌گردند جب صدق می‌کند، چون جب نسبت به چه چیزی هست؟ نسبت به کفار است، از جمله شواهدی هم که می‌آورند همین است که جب صدق می‌کند در همین جا، فله ما سلف، اما این نسبت عمومیت آن به کافر مومن را هم شامل می‌شود؟ مومن را هم شامل می‌شود، اما فله ما سلف را چگونه با مومن با توجه به اینکه مومن بوده است حل می‌کنند مسئله خلاصه با حفظ حقوق ناس هست یا نیست، این حکم است، اگر خواستید از اول به عنوان مومن بگیرید فقط، آن موقع فله ما سلف آن راهم باید در واقع چکار کنید؟ بگویید برای مومن هم همین گونه است، حق الناس آن هم، یعنی حق الناس بر گردن او نیست.

یکی از حضار: نامفهوم 31:21.

استاد: ببینید دیگر خلاصه…

یکی از حضار: مومن اگر جاءه شده باشد که بازهم نامفهوم 31:31.

استاد: حالا دیگر عرض می‌کنم که ممکن است این حکم را نشنیده باشد.

یکی از حضار: شنیده باشد و عمل نکرده باشد دیگر.

استاد: نه، فمن جاءه آمده است دیگر، فانتهی نشده است، اما منتها فمن جاءه، فانتهی لازم است، اگر که آمده بود حکم فرق می‌کند، یعنی اگر که آمده بود، فهمیده بود ولی عمل نکرده بود.

یکی از حضار: بالاخره انتها حالا بعد از…

استاد: خوب نه دیگر، آنجایی که آمده باشد، یک قسمت آن قبلا محقق شده باشد، در این مدت فانتهی نشده باشد، این فله ما سلف صدق نمی‌کند.

یکی از حضار: چرا، این ظهورش مگر این است که همان موقع که جاء شد امتحان باید باشد؟

استاد: خوب بله دیگر، فمن جاءه فانتهی فله ما سلف اما فمن جاءه و لم ینته.

یکی از حضار: هر وقت انتهی…

استاد: در حقیقت جزا است دیگر، من جاءه و لم ینته، فلا… خوب اگر اینگونه باشد طرف می‌گوید بگذاریم در آخرین لحظه، بگذار من برای چه برگردم؟ مگر کسی سود واضح را… این عقاب در آن هست بعداً، من جاءه، آمد، فهمید حرام است، می‌گوید الان چرا سری که درد نمیکند را دستمال ببندم؟ می‌خورم و می‌خورم و می‌خورم، آخرین لحظه ها که افتادم در بستر بیماری می‌گویم که خدایا الان دیگر نمی‌خواهم بکنم.

یکی از حضار: پس الاسلام یجب ما قبله هم مال کسی است که به محض اینکه اسلام شنید اسلام بیاورد، دیگر ماه دیگر که تمام شد لا یجب.

استاد: یعنی اگر کسی اسلام برای او چه شد؟ حقانیت او معلوم شد ولی نیاورد.

یکی از حضار: حالا بالاخره یک ماه دیگر آورد.

استاد: خوب نه همین را داریم می‌گوییم دیگر، اگر حقانیت او معلوم شد، حالا این یک ماه دیگر ممکن است رابطه ‌ای داشته باشد با حقانیت آن، شرایطی باید فراهم شود، اما به مقداری که در حقیقت این یقینی شد نیاورد، چون که فقط شهادتین نیست، این وقتی یقینی شد این در حقیقت بلغ، این در حقیقت بلوغ محقق شده است.

یکی از حضار: حاج آقا این امکانی که با این لسان آیه که شما میرساندید، الذین یأکلون الربا، این امکان عرفی آن واقع نمی‌شود که کسی که به این مرحله رسیده است…

استاد: با صدر اسلام که در نظر بگیرید، که این مسئله اوایل هنوز اسلام است امکان‌ پذیر است، اگر الان در نظر بگیرید سخت ‌تر می‌شود که همه چیز روشن است، واضح است، همه می‌دانند، یک بچه هم کمی که بزرگتر بشود دیگر می‌فهمد که ربا در حقیقت حرام است به آن رسیده است، ولی فانتهی نه، این الان را در نظر نگیرید با آن شرایط.

یکی از حضار: کسی که به این حد ملکه رسیده است خیلی بعید است که به مجرد اینکه این جاءه برای او محقق بشود، انتهی محقق بشود.

استاد: ببینید الذین یأکلون الربا عام است، اگر کسی یک بار هم خورده باشد را شامل می‌شود، اما آن کسی که یتخبطه الشیطان من المس است، از آن معلوم می‌شود که آن شخصی است که در آن تثبیت شده است، ببینید این‌ها معلوم است دیگر، اگر کسی یاکلون، یک بار هم ربا خورد، فانتهی فله ما سلف، همان یک بار هم فله ما سلف صدق میکند.

یکی از حضار: حاج آقا دیروز فرمودید با یکبار نمی‌شود، که…

استاد: نه عرض کردم که… دیروز این را عرض کردم که با توجه به حکمی که در دنبال آن آمده است که یتخبطه الشیطان من المس، این با یک بار یتخبطه الشیطان من المس نمی‌شود، لذا تعبیر الذین یأکلون الربا که آمده است، نشان می‌دهد که این یک تثبتی دارد، اما این تثبت آیا دلیل می‌شود که این حکمی که کلی است از کلیت خود بیفتد و فقط فرد متثبت را شامل بشود؟ نه، اگر در حقیقت کسی هم یک بار این را کرد فله ما سلف صدق می‌کند، صدق میکند، اشکالی ندارد اما یتخبطه الشیطان من المس، آن مرحله اول او است، با همین یک بار مرحله اول آن است، آن [جایی] که تثبت پیدا کند تخبط شیطان من المس، مال آنجایی است که یأکلون الربا در وجود او تثبیت شده باشد، مراتب و مراتب است دیگر، منتها ظهور اولی این است که تخبط شیطان من المس، آنجایی است که تثبت دارد، اما مرحله اول آن یک بار کرد، یک بار مس نکرده است شیطان او را؟ چرا یک بار هم کرد اما تثبت پیدا نکرده است ولی حکم عام است، له ما سلف حتی اگر کسی یک بار این کار را کرده باشد فله ما سلف صدق می‌کند.

خوب و من هنا یظهر: أن المراد من… این هم که تا اینجا… و من قوله: فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَی اللّهِ، از این دو فراز إنه لا یتحتم علیهم العذاب الخالد الذی یدل علیه قوله: وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ، یعنی برای کسی که فانتهی است، تا قبل از فانتهی با اینکه حکم نار برای این‌ها وعده داده شده است اما ثابت نیست، مگر اینکه فانتهی، که توبه می‌شود و برمی‌گردد و حکم بر او برداشته می‌شود، یا و من عاد بعد از فانتهی، این حکم ثابت می‌شود دیگر، وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ، اینجا حکم تثبیت می‌شود. فهم منتفعون، این هم یک حکم دیگر، فیما أسلفوا، در آن چیزی که در گذشته داشتند، منتفعون فیما أسلفوا بالتخلص من هذه المهلکة، از این مهلکه گذشته آنها نجات پیدا می‌کند، از این به بعدِ آنها دوباره حکم جدید پیدا می‌کند، و یبقی علیهم: أن أمرهم إلی الله، این حکم باقی می‌ماند که أمرهم إلی الله، یعنی اینگونه نیست که تمام شد، خیال آنها راحت شده باشد، منتظر باشند ببینند خداوند سبحان نسبت به این‌ها چه حکمی می کند، این خودش نشون میدهد که یک احتیاطی را در وجود این‌ها از جهت احتیاط ایجاد می‌کند که خیلی هم خیال آنها راحت نشود مثل کسی که این گذشته را نداشته است، یعنی آن شخصی که این گذشته را داشته است با شخصی که این گذشته را نداشته است یکسان است؟ می‌گوییم با اینکه جب هست، با اینکه فله ما سلف هست، با اینکه این توبه کرده است، اما امره الی الله است در این گذشته ‌ای که این داشته است، ممکن است هر گاهی و هر لحظه ای خداوند سبحان به لحاظ واقعی برای او حکمی ایجاد بکند، باید منتظر باشد تا اطاعت بکند تا از این نجات پیدا بکند.

بله می‌فرماید که فربما أطلقهم فی بعض الأحکام، و ربما وضع علیهم ما یتدارک به ما فوتوه[5]، پس بعضی ها را کلاً بخشیده است خدا، بعضی ها را هم با تدارک می‌بخشد، فوتوه، این را ما فوتوه را، آن چیزی که تقویت کرده است را تدارک برای او خدا قرار داده است، حالا ممکن است این نسبت به فرد مسلم تدارک را قرار بدهد، نسبت به شخص کافر کل وضع را از او برداشته باشد، این دیگر برمی‌گردد به اینکه امره الی الله عام است، همه این‌ها را شامل می‌شود.

و اعلم…اذان شد؟

یکی از حضار: بله

استاد: ما اینجا خلاصه امروز سه صفحه می‌خواستیم بخوانیم، گفتیم که بحث ساده است، خلاصه شما… به نفع ما می‌شود ما این ﴿يَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَيُرۡبِي ٱلصَّدَقَٰتِ﴾[6] را کلی کار کردیم، اصلاً این‌ها را گفتیم که چیزی نیست، می‌خوانیم و رد می‌شویم و می‌رویم یمحق الله الربا و یربی الصدقات بحث ما بوده است.

یکی از حضار: شنبه بحث هست حاج آقا؟

استاد: شنبه انشاالله هست.

یکی از حضار: با توجه به اینکه امره را، الله برای هم حکم خدا و چیز میگذارد، آن فله ما سلف پس چه محدوده ای نامفهوم 38:21.

استاد: فله ما سلف به نحو کلی هست اما امره الی الله تخصیص می‌تواند بزند، مانعی ندارد، نسبت به مومنینی که این‌ها را قبلاً انجام دادند می‌تواند تخصیص بزند، امره الی الله تکمیل فله ما سلف است دیگر، فله ما سلف که تمام نشده است که، فله ما سلف و امره الی الله، هرجا به این گفت که این‌ها را باید برگردانی، این‌ها را باید برگرداند، اما اگر نیامد فله ما سلف حاکم است بر او.

یکی از حضار: طبق نکته ‌ای که قبلاً علامه داشتند این نمی‌تواند اشاره باشد که این عمومیت آن نسخ می‌شود بعداً؟ قبلاً علامه داشتند یک همچین عبارت ‌هایی هرجا که هست…یأت الله هست؟ چی هست آن آیه؟

استاد: امره الی الله یعنی احکامی دارد این‌ها، از همین سنخ است.

یکی از حضار: یعنی این عمومیت ها را همین جا دارد تخصیص می‌زند.

استاد: یعنی فله ما سلف دارد تخصیص می‌زند دیگر، با همین امره الی الله دارد تخصیص میزند، فله ما سلف برای عده ‌ای، برای عده دیگری امره الی الله در حقیقت برای آنها تخصیص می‌زند و برای آنها حکم دیگری می‌آورد.

یکی از حضار: یعنی از همین اول نمی‌توانیم عمومیت ظاهری او را بگیریم.

استاد: نه عمومیت کلی ندارد، بحث خوبی است این بحث‌ ها در عین حالی که باید زودتر جلو می‌رفتیم ولی حالا بیشتر نشد.

یکی از حضار: استاد این بحث احکام فطری که بود از نوع ابتلا هم می‌تواند باشد یک سری از موارد آن دیگر،  یعنی آن قضیه شنبه، یوم السبت نامفهوم 39:34 آزمایش بود دیگر و مثلاً کاری کرده بودند که… میخواهم بگویم آزمایش ابتدائی هم بعضی وقت ها سبب آن بحسب جزایی است…

استاد: نه آزمایش ابتدایی داریم اما آزمایش ابتدایی هم به لحاظ جزا است.

یکی از حضار: یعنی حتماً یک کاری کرده بوده‌اند که این شد آثارش؟

استاد: بله بله همین گونه است…

یکی از حضار: پس صرفاً نمی‌شود ابتدا برای کمال آنها…

استاد: آزمایش ‌هایی که برای کمال است فطری است.

یکی از حضار: آنهایی که مخالف فطرت است هیچ وقت نمی‌تواند…

استاد: آنهایی که مخالف فطرت است یک جزا دارد، یک نسبت جزایی دارد هر چند می‌خواهد تطهیر کند، هرچند تطهیری است و می‌خواد رشدشان بدهند اما این تطهیر هست.

یکی از حضار: مثلاً نسبت به حضرت ابراهیم آنجا را…

استاد: نسبت به حضرت ابراهیم علیه السلام آزمایش ‌های فطری است.

یکی از حضار: یعنی بریدن آن سر فرزند هم فرمودند کاملا فطری بود.

استاد: وقتی با آن در تبعیت مطلق از حضرت حق، آن موطن فطری می‌شود، فطری در آن موطن است، فطری کدام موطن است؟ موطن ابراهیم، لذا هیچکس دیگری به این…

یکی از حضار: استاد تبعیت مطلق، آخر چرا این آزمایش؟

استاد: یعنی اگر کسی رسیده است…

یکی از حضار: یعنی کنده شدن از همه تعلقات خودش.

استاد: یعنی رسیدن به آن موطن این را میطلبد در نظام فطری اما این حکم سرایت بر ما ندارد.

یکی از حضار: حاظر باشد بگذرد از نامفهوم 40:37.

استاد: این حکم سرایت بر ما ندارد، برای ما فطری نیست، اما آن فطری است که در آن موطن است، فطرت ابراهیم است در آن موطن، اگر کسی به آن موطن رسید همین آزمایش برای او می‌شود، منتها حالا ممکن است چگونه بشود؟ ممکن است در حقیقت به دست خودش بچه را نکشد، بچه او شهید شود، این هم یک آزمایش فطری است.

یکی از حضار: این [که] مصداق چیز های فطری به حسب مراتب فطرت فرق میکند میشود مثال زد برای آن مثل نماز شب بر پیامبر واجب بود یا اینکه مثلا…

استاد: بله دیگر مثلاً احکام حسنات الابرار سیئات المقربین[7] فطری است اینها.

یکی از حضار: آنها همه آن فطری است مثلا همان جریانی که آیه قرآن می‌فرماید که لَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ از آنور امام حسن علیه السلام کل اموال خودشان را…

استاد: منافات با این ندارد.

یکی از حضار: چیز میکنند منافات ندارد.

یکی از حضار: یعنی میخواهم بگویم این ها مصادیق همان…

استاد: یعنی اینجا الگو سازی است برای اینکه مردم به این اقتدا کنند، این را ببینند و مردم چه بکنند؟ آنجا در حقیقت یک حقیقت مرتبه ولایی آنها است که دارد آشکار می‌شود، منافات ندارد، پیغمبر هم در آن موطن همان کار را می‌کرد.

یکی از حضار: بله.

[1] . [الإسراء: 105]

[2] . [البقرة: 275]

[3] . بحار الأنوار ، ج۹، ص۲۲۲، تفسير القمی ، ج۲، ص۲۶، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۵۹۳، بحار الأنوار ، ج۲۱، ص۱۱۴، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۲۲۶، تفسير كنز الدقائق ، ج۷، ص۵۱۹، ، مستدرك الوسائل ، ج۷، ص۴۴۸، بحار الأنوار ، ج۶، ص۲۲، بحار الأنوار ، ج۱۰۱، ص۳۷۱، مستدرك الوسائل ، ج۱۱، ص۳۶۵، مستدرك الوسائل ، ج۱۸، ص۲۲۰، ، تفسير القمی ، ج۱، ص۱۴۸، المجازات النبویة ، ج۱، ص۶۷، عوالي اللئالي ، ج۲، ص۵۴، عوالي اللئالي ، ج۲، ص۲۲۴، مستدرك الوسائل ، ج۷، ص۴۴۸

[4] . مائة منقبة ، ج۱، ص۸۴، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۱۱۶

[5].  الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج2، ص417.

[6] . [البقرة: 276]

[7] . كشف الغمة ، ج۲، ص۲۵۴، بحار الأنوار ، ج۲۵، ص۲۰۵، قصص الأنبیاء (للجزایری) ، ج۱، ص۴۷،

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 565” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید