بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
در محضر آیات صد و نودم به بعد هستیم. در این آیات شریف که:
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْباب (190)
یکی از فرازهای آیاتی است که شأن نزول هایی دارد که دستور العمل اخلاقی از آن استفاده کردند و جزء آیاتی است که مستحب است انسان در وقت سحر که بلند می شود این آیات را زمزمه بکند. هم در سیره ی پیغمبر وارد شده است و هم در سنت امیر مؤمنان و روش امیر مؤمنان این آیات خواندنشان در وقت سحر وارد شده است.
روایت پیغمبر اکرم که دو، سه روایت است حالا در محضرش خواهیم بود. ابتدا جریان امیرمؤمنان علیه السلام را عرض خواهیم کرد و بعد در محضر آن روایات هم خواهیم بود. در کتاب شریف فلاح السائل سید بن طاووس حدیثی را نقل می کند:
«عَنْ حَبَّةَ الْعُرَنِيِّ قَالَ: بَيْنَا أَنَا وَ نَوْفٌ نَائِمَيْنِ فِي رَحْبَةِ المسجد» حبه می گوید من و نوف وقتی که خوابیده بودیم جلوی دار الاماره ی حضرت در وقت خلافت حضرت، در آن رحبه و آستان مسجد خوابیده بودیم «إِذْ نَحْنُ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فِي بَقِيَّةٍ مِنَ اللَّيْلِ» در پاسی از شب که باقی مانده بود احساس حضرت را کردیم که حضرت وارد شدند «بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فِي بَقِيَّةٍ مِنَ اللَّيْلِ وَاضِعاً يَدَهُ عَلَى الْحَائِطِ» در حالی که دستش را بر دیوار گذاشته بود و حرکت می کرد «شِبْهَ الْوَالِهِ» مثل کسی که واله است و شیدا و سرگردان «وَ هُوَ يَقُولُ إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ» این آیات سوره ی آل عمران را چندین آیه را که تا آیات ادامه پیدا می کند آیه شریفه ی 190، 191، 192، 193 تا 194، این چند آیه که آخرش می شود «رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْميعاد»[1] تا این آیه. می فرماید که حضرت مشغول خواندن این آیه بود در حالی که در یک حال شیدایی خاصی بود «وَ هُوَ يَقُولُ إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ» تا آخر این آیات.
«قَالَ ثُمَّ جَعَلَ يَقْرَأُ هَذِهِ الْآيَاتِ وَ يَمُرُّ» همین طوری که این آیات را می خواند حرکت می کرد «يَمُرُّ شِبْهَ الطَّائِرِ عَقْلُهُ» مثل کسی که عقل از سرش پریده باشد انگار در این دنیا نیست، انگار اصلاً هیچ چیزی را دیگر توجه ندارد این آیات را که می خواند چون این آیات امر به تفکری است که به ذکر بکشاند نه تفکر تنها، تفکری که به ذکر می کشاند، این حقیقت آیات در وجود امیر مؤمنان محقق شده بود یعنی تحقق این آیات در وجود حضرت در آن شب و شب های این طوری، محقق بوده که به ما یاد بدهند چگونه هم باشد.
«ثُمَّ جَعَلَ يَقْرَأُ هَذِهِ الْآيَاتِ وَ يَمُرُّ يَمُرُّ شِبْهَ الطَّائِرِ عَقْلُهُ فَقَالَ» وقتی به من رسید حضرت سؤال کردند «أَ رَاقِدٌ يَا حَبَّةُ أَمْ رَامِقٌ» خوابی یا بیداری؟ «قال قُلْتُ رَامِقٌ» بیدارم «هَذَا أَنْتَ تَعْمَلُ» معلوم است که اینها دراز کشیده بودند آنجا، اینها در حالت خوابیده و بیداری امکان سؤال داشت و الا اگر ایستاده بودند که سؤال از این معنا نداشت چون نیمه های شب بوده، اینها هم در حال استراحت بودند که حضرت وارد شده و شاید اینها حالشان این بوده که جلوی حضرت بلند نشوند که حال حضرت تغییر بکند. ببینند چه کار می کند؟ مترقب بودند از اینکه ببینند حضرت چه حالی دارد؟ چه می کند؟ یا این قدر اینها در آن حالت وقتی حضرت را دیدند خود اینها هم این قدر مدهوش بودند که کأنّه اصلاً توجه نداشتند که جلوی حضرت هستند و دراز کشیده اند و حضرت این حال را دارد. در هر صورت این طور بوده که اینها حالت دراز کشیده بودند که حضرت هم از نوف بعداً سؤال می کند خوابید یا بیدار؟ که سؤال می کند «أَ رَاقِدٌ يَا حَبَّةُ أَمْ رَامِقٌ» راقد همان مرقد، خوابیدن که انسان خوابیده باشد. خوابی یا بیداری؟ «قال قُلْتُ رَامِقٌ» بیدارم «هَذَا أَنْتَ تَعْمَلُ هَذَا الْعَمَلَ فَكَيْفَ نَحْنُ» شما که یک همچنین حالی داشته باشید ما باید چه کنیم؟ «قَالَ فَأَرْخَى عَيْنَيْهِ فَبَكَى» حضرت چشم هایش از گریه پر شد «ثُمَّ قَالَ لِي يَا حَبَّةُ إِنَّ لِلَّهِ مَوْقِفاً» برای خدا موقف و یک توقف گاه یعنی همان مواقف که می گویند یعنی یک مقامی است که «وَ لَنَا بَيْنَ يَدَيْهِ مَوْقِفٌ» ما هم یک مقامی نزد خدا داریم برای خدا موقفی است «وَ لَنَا بَيْنَ يَدَيْهِ مَوْقِفٌ» ما هم آنجا یک موقفی داریم که «لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْءٌ مِنْ أَعْمَالِنَا» در آن حالت هیچ چیزی از اعمال ما بر خدا مخفی نیست. گفتن این حرف خیلی ساده است. ما مکرر در قرآن این را می خوانیم و عبور می کنیم اما اگر یک گوشی ما را کسی به دست بگیرد و بخواهد آن محتویاتی که تازه علنی بوده برای ما، خودمان ایجاد کردیم به ظاهر مطلع بشوند نه نیاتمان، نه درونی هایمان که اصلاً به ظهور هم کشیده نشده، اینها تازه ظاهرها بوده چقدر برای انسان سخت است تازه آنچه که ظاهر شده را کس دیگری بخواهد مطلع باشد.
حضرت می فرماید که در آن حالت، در آن موقف «لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْءٌ مِنْ أَعْمَالِنَا» نه در مواقف دیگر مخفی است و در آن موقف آشکار است، بحث در این است که در آن موقف برای ما روشن می شود که از خدا پنهان نیست هیچ چیزی. یعنی این یافت به که برمی گردد؟ به ما بر می گردد نه به خدا که تغییر و انفعال در او راه ندارد. علم او دائماً عالم است. در هیچ حالی علم او تغییری نمی کند. پس اگر می فرماید در آن موقف خدای سبحان «لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْءٌ مِنْ أَعْمَالِنَا» یعنی آن جا ما می یابیم این را و این شرم حضوری که انسان بیابد که خدای سبحان بر تمام تار و پود او، تمام اعمال او، تمام زوایای وجود او عالم است، آن موقف، موقف این اطلاع و علم ماست نه موقف علم خدا. موقف علم ماست در آنجا که «لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْءٌ مِنْ أَعْمَالِنَا».
«يَا حَبَّةُ إِنَّ اللَّهَ أَقْرَبُ إِلَيَّ وَ إِلَيْكَ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ[2]» این هم یافته است. یعنی ما می خوانیم این را اما نمی یابیم این را که خدای سبحان اقرب است به سوی ما «إِنَّ اللَّهَ أَقْرَبُ إِلَيَّ» که این تضمین آیه است که «إِنَّ اللَّهَ أَقْرَبُ إِلَيَّ وَ إِلَيْكَ» به سوی من و به سوی تو «مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» از رگ گردن یا رگ جان انسان که جان انسان به او بستگی دارد به انسان نزدیک تر است.
«يَا حَبَّةُ إِنَّهُ لَنْ يَحْجُبَنِي وَ لَا إِيَّاكَ عَنِ اللَّهِ شَيْءٌ» اینها حال بروز این صفات در حضرت بوده، یافت این صفات در حضرت بوده، تجلی این صفات در حضرت بوده که هر کدام از اینها وقتی تجلی می کند انسان این قدر منقلب می شود یعنی این حقیقت را در آن لحظه حضرت داشتند بروز می دادند، یافتشان را داشتند برای اینها آشکار می کردند که «إِنَّهُ لَنْ يَحْجُبَنِي وَ لَا إِيَّاكَ» نه من و نه تو «عَنِ اللَّهِ شَيْءٌ» هیچ حاجبی در کار نیست. این حاجب در کار نیست «إِنَّهُ لَنْ يَحْجُبَنِي وَ لَا إِيَّاكَ عَنِ اللَّهِ شَيْءٌ» خیلی هم علم حضرت حق است هم قدرت حضرت حق است. یعنی چیزی نمی تواند مانع بشود از اعمال قدرت حضرت حق. با آن شناختی که از اعمال من در آنجا «لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْءٌ» هست دیگر آنجا چیزی هم نیست که بشود مانع بشود. یعنی از یک طرف علم است، از یک طرف قدرت است. آن موقع ما چه کنیم در آن جایی که عالم قادر هم باشد که ما تخلف کرده باشیم هم عالم باشد به تخلف ما هم قادر باشد به اینکه آن تخلفی که ما کردیم را اعمال قدرت بخواهد بکند در آنجا، جزا را مترتب بکند، چه می خواهد مانع بشود؟ چه می خواهد ما را نجات بدهد؟ چه کسی می خواهد آنجا حاجب بشود بین ما و او که او و آن قدرت ما را در برنگیرد. ببینید خیلی زیبا آیه و آیات را دارد تفسیر می کند که این آیات را این طوری بخوانید.
«إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ» که دارد می فرماید تا انتها که اینها معاد را دارد در آنجا در آیات دنباله اش تذکر می دهد می گوید آیات را این طوری بخوانید یعنی در عین حالی که آیه را دارد بیان می کند، تفسیر آیه را بیان می کند، تذکر به آیه را هم که چگونه متذکر بشویم، چگونه آیه را در وجودمان تحقق بدهیم، حضرت دارد بیان می کند.
می فرماید «لَنْ يَحْجُبَنِي وَ لَا إِيَّاكَ عَنِ اللَّهِ شَيْءٌ قَالَ ثُمَّ قَالَ» حبه می گوید که حضرت سپس فرمودند رو به نوف کردند «أَ رَاقِدٌ أَنْتَ يَا نَوْفُ» تو خوابی؟ «قَالَ لَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا أَنَا بِرَاقِدٍ» من هم خواب نیستم «وَ لَقَدْ أَطَلْتُ بُكَائِي هَذِهِ اللَّيْلَةَ» امشب گریه مان خیلی طولانی شد. معلوم می شود که هر شب اینها ناله و گریه را داشتند اما گریه ی آن شبشان ویژه شده، خاص شده «وَ لَقَدْ أَطَلْتُ بُكَائِي هَذِهِ اللَّيْلَةَ فَقَالَ يَا نَوْفُ إِنْ طَالَ بُكَاؤُكَ فِي هَذَا اللَّيْلِ مَخَافَةً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَرَّتْ عَيْنَاكَ غَداً بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» اگر امشب بیداری ات و گریه ات شدید بود این البته مانع می شود چون گریه ی از خوف خدا بود «قَرَّتْ عَيْنَاكَ غَداً بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» چشم تو روشن خواهد شد در آن روز. این گریه که سوختن در اینجاست، گریه ی در اینجا خوف در اینجاست، این سوختن از سوختن جهنم جلوگیری می کند. این سوختن خنکی در آنجا را به دنبال دارد. کأنّه این آب و اشکی که از چشم می آید این آتشی را خاموش می کند که در آنجا سبب چشم روشنی است. پس گریه ی از خوف خدا که یک سوز است، یک آتش است در درون آن کسی که گریه می کند این آتش آن سوزانی را خاموش می کند که در آنجا انسان چیزی، سرمایه ای برای خاموش کردن آن ندارد مگر این آبی که در اینجا با اشک خودش ایجاد کرده که آن را خاموش می کند. «قَرَّتْ عَيْنَاكَ غَداً بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» آن هم «بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ» جلوی روی خدای سبحان. اینها هر کدام یک مقام است. یک موقع می گوییم از خوف جهنم را در آنجا تسکین می دهد، یک موقع می گوییم «بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ» آنجا «قَرَّتْ عَيْنَاكَ» چشم روشن می شود و خنک است.
«يَا نَوْفُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ قَطْرَةٍ قَطَرَتْ مِنْ عَيْنِ رَجُلٍ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ إِلَّا أَطْفَأَتْ بِحَاراً مِنَ النِّيرَانِ» که این قطره می تواند دریاهایی از آتش را خاموش بکند. «أَطْفَأَتْ بِحَاراً» دریاهایی «مِنَ النِّيرَانِ» را. دریاهایی از آتش را که این اشک نبینید کوچک است، نبینید این قطره است، قطره با دریا چه می کند؟ می گوید این قطره عقبه دارد. فقط یک ظاهر نیست بلکه من مخافة الله است. چون من مخافة الله است عقبه ی این عظیم است لذا قدرت خاموش کردن دریاهایی از آتش را دارد. دقت بکنید این عقبه ی عمل عظمت عمل را آشکار می کند نه آن حال فیزیکی عمل و ظاهری عمل. یک قطره است ولی دریاها را [خاموش می کند] چرا؟ چه نسبتی است بین یک قطره با دریاها؟ می گوید این قطره من مخافة الله است. چون از ترس خداست این عقبه ی ترس از خدا باعث می شود. خود این ترس از خدا هم مراتب دارد، تشکیکی است اما آن قدر متیقنش این است که دریاهایی از آتش را می تواند خاموش بکند.
«يَا نَوْفُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ رَجُلٍ أَعْظَمَ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ» کسی منزلتش پیش خدا اعظم نیست «مِنْ رَجُلٍ بَكَى مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ أَحَبَّ فِي اللَّهِ وَ أَبْغَضَ فِي اللَّهِ» کسی که از ترس خدا گریه بکند و دوست داشتن هایش در راه خدا باشد. پس این خوف از خدا و محبت در راه خدا دو تا را هم آورده که هم خوف از خدا و هم محبت در راه خدا اگر داشته باشد کسی از این اعظم نیست.
«يَا نَوْفُ مَنْ أَحَبَّ فِي اللَّهِ لَمْ يَسْتَأْثِرْ عَلَى مَحَبَّتِهِ» کسی که در راه خدا دوست داشته باشد، فی الله دوست داشته باشد دیگر چیزی را بر او مقدم نمی کند «لَمْ يَسْتَأْثِرْ عَلَى مَحَبَّتِهِ» بر محبت خدا چیزی را برتری نمی دهد، بر نمی گزیند. یعنی حتی منیت های خودش، آن محبت هایی که برگشت به خودش می کرد اینجا تحت الشعاع محبت با خدا قرار می گیرد یعنی آن وجودش از مرتبه ی منیت ها و حدودش گسسته شده است. پس محبت خدا انسان را به مرتبه ای بالا می برد که این با نگاه خدا دوست می دارد و با نگاه خدا دشمن می دارد. این دیگر خودش نیست. این را می گویند فنا که می فرماید «لَمْ يَسْتَأْثِرْ عَلَى مَحَبَّتِهِ».
«وَ مَنْ أَبْغَضَ فِي اللَّهِ لَمْ يُنِلْ ببغضِهِ خَيْراً» اگر کسی بغضش در راه خدا باشد، این هیچ چیزی را الا خیر انتخاب نمی کند. این «لم ینل ببغضه خیراً» یعنی الّا خیراً. فقط خیر را و آن چیزی که خدا می پسندد را. بغضش یعنی آن چیزی که مبغوض خداست نه مبغوض خودش است. نه بغضم برای خودش است دیگر نه حبّش برای خودش است بلکه هر دو محبت فی الله و بغض در راه خداست.
«عِنْدَ ذَلِكَ اسْتَكْمَلْتُمْ حَقَائِقَ الْإِيمَانِ» اینجاست که انسان به حقیقت ایمان می رسد. «ثُمَّ وَعَظَهُمَا وَ ذَكَّرَهُمَا وَ قَالَ فِي أَوَاخِرِهِ» می گوید این دو تا را موعظه کرد که حالا موعظه هایش در روایات دیگر آمده که حالا آنها را عبور می کنیم.
آخرش این طور فرمود حضرت: «فَكُونُوا مِنَ اللَّهِ عَلَى حَذَرٍ» حواستان به خدا باشد «فَقَدْ أَنْذَرْتُكُمَا» که من شما را آنچه که لازم بود ترساندم. «ثُمَّ جَعَلَ يَمُرُّ» حضرت شروع کردند به رفتن از آنجا، از پیش اینها «وَ هُوَ يَقُولُ» در حالی که این کلام را و این شعر را می خواندند: «لَيْتَ شِعْرِي فِي غَفَلَاتِي أَ مُعْرِضٌ أَنْتَ عَنِّي أَمْ نَاظِرٌ إِلَيَّ» کاش می دانستم آن موقعی که خدایا من نسبت به تو غافل هستم تو به من توجه داری و نگاه به من داری یا نداری؟ می داند که یقیناً دارد اما دارد خودش را در یک ترسی قرار می دهد کأنّه می خواهد بگوید چقدر عظیم است اگر آن طوری بود که من در حال غفلتم خدا به من توجه داشته باشد که چیزی از من باقی نمی ماند. اگر به من مهلت داده شاید می خواهد بفرماید … این از باب این نیست که نباشد، می خواهد بگوید که با این نگاه من بگوید شاید خدا به من نظر نکرده آن موقع اصلاً. من را نگاه نکرده اصلاً آن طور. اما می خواهد بگوید چرا، نگاه می کند. چقدر ما با این توجه عظمتِ توجه و نگاه حضرت حق را باید داشته باشیم که «لَيْتَ شِعْرِي» کاش می دانستم «فِي غَفَلَاتِي» در آن حالتی که من در غفلتم «أَ مُعْرِضٌ أَنْتَ عَنِّي أَمْ نَاظِرٌ إِلَيَّ» تو از من رو برگرداندی یا نه، نگاه به من می کنی؟ اگر نگاه به من بکنی در حالی که من غافلم، من پشت کردم، تو نگاهت به من است، تو داری من را می بینی، ناظر به من هستی ولی من پشت کرده باشم. خیلی قبیح می شود. می گویم بلکه چه باشد؟ تو پشت کرده باشی، آنجا نبینی و من اگر پشت کردم، تو پشت کرده باشی آن لحظه ثبت نشود. منتها این امکان پذیر نیست که خدا برایش اعراضی باشد اما دارد تصویر لحظه را می کند.
دنباله اش می فرماید که «وَ لَيْتَ شِعْرِي فِي طُولِ مَنَامِي وَ قِلَّةِ شُكْرِي» کاش می دانستم در آن وقتی که خوابم یا آن وقتی که شکر نعمت را به جا نمی آورم یا قلیل الشکر هستم «فِي نِعَمِكَ عَلَيَّ مَا حَالِي؟» اگر می دانستم که آنجا تو توجه داری یا من این طوری هستم چه حالی پیدا می کردم؟ «قَالَ فَوَ اللَّهِ مَا زَالَ فِي هَذَا الْحَالِ حَتَّى طَلَعَ الْفَجْرُ»[3] تا وقتی طلوع فجر شد حضرت همین حالش، همین بکائش [ادامه داشت] که این آیات شریفی که در اینجا آمده، این آیات شریف آیاتی است که دستور العمل است برای سالکان و اگر اشتباه نکنم در لقائیه ی مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی هم جزء دستور العمل های بیدار شدن در شب ذکر شده که این آیات را برای بیدار شدن [بخوانند]. حتی نحوه ی خواندنش را در روایات ما بیان کرده اند.
از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند که: «عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ» از امام صادق علیه السلام معاویة بن وهب می گوید شنیدم «وَ ذَكَرَ صَلَاةَ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و سلم» که حضرت یاد نماز پیغمبر را می کردند که «قَالَ» حضرت «كَانَ يُؤْتَى بِطَهُورٍ فَيُخَمَّرُ عِنْدَ رَأْسِهِ» که آن را باز می کردند آن نامفهوم 22:58 بسته بودند و آن مسواکشان را هم که کنار سرشان گذاشته بودند بعد اینها را آن آب را می آوردند سرش هم می بستند، مسواکشان را هم نزدیک محل خوابشان قرار می دادند «ثُمَّ يَنَامُ» بعد می خوابیدند یعنی اول تدارک بیدار شدن را می دیدند. تدارک بیدار شدن در وقت خواب خود این یک عمل است که انسان یک موقع وقت خواب تدارک خواب می بیند یک موقع وقت خواب تدارک بیدار شدن را می بیند. اول آبی را که برای وضو لازم است برای بیدار شدن، مسواک اینها را اول تدارک می بیند.
«ثُمَّ يَنَامُ مَا شَاءَ اللَّهُ فَإِذَا اسْتَيْقَظَ جَلَسَ» وقتی بیدار می شدند می نشستند «ثُمَّ قَلَّبَ بَصَرَهُ فِي السَّمَاءِ» سرشان را در آسمان می چرخاندند که آن آیه دارد ﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِكَ فِي ٱلسَّمَآءِ﴾[4] حضرت منتظر نزول آیات تغییر قبله بود که «قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ» تو منتظر هستی کأنّه آن ملک موحی وحی بیاید آیه را نازل بکند، منتظر هستی سر می چرخانی در آسمان که کی محقق می شود. اینجا هم می فرماید که حضرت «قَلَّبَ بَصَرَهُ فِي السَّمَاءِ ثُمَّ تَلَا الْآيَاتِ مِنْ آلِ عِمْرَانَ: إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ» این آیات را «ثُمَّ يَسْتَنُّ وَ يَتَطَهَّرُ» سپس بعد از این مسواک می زنند و وضو می گیرند. «یستن» یعنی همان مسواک زدن و «یتطهر» وضو می گیرد. یعنی این آیه را ابتدا وقتی که از بستر بلند می شدند هنوز نشسته است در همان حالت نشسته آیه را شروع به خواندن می کردند.
«ثُمَّ يَقُومُ إِلَى الْمَسْجِدِ فَيَرْكَعُ» بعد به محل نمازشان می رفتند. حالا مسجد که خانه ی پیغمبر با مسجد همان از خانه به مسجد بود دیگر، فاصله ای که نبود. «ثُمَّ يَقُومُ إِلَى الْمَسْجِدِ فَيَرْكَعُ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ عَلَى قَدْرِ قِرَاءَتِهِ رُكُوعُهُ وَ سُجُودُهُ عَلَى قَدْرِ رُكُوعِهِ» یعنی به اندازه ای که قرائتش طول می کشید رکوعش هم به همان اندازه [طول می کشید]. قرائت طولانی است. رکوع معمولاً خلاصه است، یک ذکر است اما می فرماید رکوعش به اندازه ی قرائتش بود و چون قرائت طولانی بود رکوع طولانی بود. بعد می فرماید سجودش هم به اندازه ی رکوعش بود. پس سجودش هم به اندازه ی قرائتش بوده است. یعنی هم رکوع هم سجود چه بوده؟ دارد نماز شب پیغمبر را تصویر می کند امام صادق علیه السلام «وَ سُجُودُهُ عَلَى قَدْرِ رُكُوعِهِ».
«يَرْكَعُ حَتَّى يُقَالَ مَتَى يَرْفَعُ رَأْسَهُ» این قدر طول می کشید رکوعش می گفتند پس کی می خواهد سر بلند بکند. نشان می دهد هم قرائتش طولانی بوده هم رکوعی که مطابق این قرائت بوده است. «وَ يَسْجُدُ حَتَّى يُقَالَ مَتَى يَرْفَعُ رَأْسَهُ» کی سر از سجده می خواهد بلند بکند؟
«ثُمَّ يَعُودُ» چهار رکعت را که خواندند «يَعُودُ إِلَى فِرَاشِهِ» یعنی برمی گشتند در همان خانه و آنجا دوباره استراحت می کردند «فَيَنَامُ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ يَسْتَيْقِظُ فَيَجْلِسُ فَيَتْلُو الْآيَاتِ مِنْ آلِ عِمْرَانَ» دوباره بعد از خواب بلند می شدند. حالا اینها شبش است. این یک شب است. ببین خواب را چطور بر زمین می زدند که خواب یک خواب طولانی نشود. می گوییم ما که اصلاً نمی خوابیم شب دیگر. اگر پیغمبر می خوابید و بلند می شد ما اصلاً نمی خوابیم.
«فَيَجْلِسُ فَيَتْلُو الْآيَاتِ مِنْ آلِ عِمْرَانَ وَ يُقَلِّبُ بَصَرَهُ فِي السَّمَاءِ ثُمَّ يَسْتَنُّ» مسواک می زد «وَ يَتَطَهَّرُ وَ يَقُومُ إِلَى الْمَسْجِدِ» دوباره راه می افتاد به سمت مسجد و آنجا دوباره همان حالات [رخ می داد]. «فَيُصَلِّي أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ كَمَا رَكَعَ قَبْلَ ذَلِكَ ثُمَّ يَعُودُ إِلَى فِرَاشِهِ فَيَنَامُ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ يَسْتَيْقِظُ» دفعه ی سوم «فَيَجْلِسُ فَيَتْلُو الْآيَاتِ مِنْ آلِ عِمْرَانَ وَ يُقَلِّبُ بَصَرَهُ فِي السَّمَاءِ ثُمَّ يَسْتَنُّ وَ يَتَطَهَّرُ وَ يَقُومُ إِلَى الْمَسْجِدِ» آنجا نماز وترش و دو رکعت دیگر را می خواندند «فَيُوتِرُ وَ يُصَلِّي الرَّكْعَتَيْنِ ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَى الصَّلَاةِ»[5] پس آماده می شدند برای نماز صبح آن موقع.
در روایت دیگری دارد: «عن علی علیه السلام أن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم» می فرماید حضرت وقتی که بلند می شدند این آیات را می خواندند که «كان إذا قام من اللّيل استاك» مسواک می زدند «ثمّ ينظر إلى السّماء، ثمّ يقول إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إلى قوله: فَقِنا عَذابَ النَّارِ»[6] که این تا آیه ی 191 است که دو آیه را می خواندند. آیه ی 190 و آیه ی 191. این دو آیه را می خواندند. حالا نقل است که این دو آیه یا چهار آیه دیگر. هر دو وارد شده است. این هم یک روایت شریف است.
در روایت دیگری دارد که: «لما نزلت هذه الآیه علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم قام یصلی فأتاه بلال یؤذنه بالصلاة» که اذن گرفت از حضرت برای نماز که می خواست برود اذن بگیرد اذان نماز را بگوید. «فرآه یبکی» دید پیغمبر گریه می کند «فقال یا رسول الله: أ تبکی و قد غفر الله لک ما تقدم من ذنبک و ما تأخر» شما چرا گریه می کنید دیگر؟ «فقال یا بلال أفلا أکون عبداً شکوراً و لقد أنزل الله علیَّ اللیل آیة: إن فی خلق السماوات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لأولی الألباب، ثم قال: ویل لمن قرأها و لم یتفکّر فیها»[7] که کسی این را به غفلت بخواند این آیه را. این هم یک روایت دیگری است.
بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت دیگری است این را هم بخوانیم: انه لما نزلت هذه الآيات قال: ويل لمن لاكها بين فكّيه و لم يتأمّل ما فيها. ویل چاه است دیگر. این ویل هم که ما می گوییم به عنوان ویل مثل طوبی که آن درخت طوبی است که درخت ولایت است، ویل هم چاه است در مقابل آن که عمق جهنم است. «ویل لمن لاکها» وای بر آن کسی که «لاکها بین فکیه» بچرخاند دهانش را با این آیات یعنی بخواند. «لاکها» یعنی چرخاندن دهان، زبان، وقتی زبان دارد غذا می خورد، لقمه می چرخاند زبان را. می گوید «ویل لمن لاکها بین فکیه» بین فک بالا و پایینش «و لم يتأمّل ما فيها»[8] و در این آیات دقت نکند. لذا قبل از اینکه ما وارد تفسیر آیات بشویم با توجه به این روایات اول آن توجه را خواستیم ایجاد بکنیم که با یک دقتی در این آیات بیش از گذشته وارد بشویم. منتها آیه ی اول را، آیه 190 را مفصلاً همان طوری که خود مرحوم علامه هم فرمودند در آیه ی 164 سوره بقره ی جلد اول المیزان از صفحه ی 395 کتاب ما تا 405 یعنی حدود 11 صفحه نظیر همین آیه است، شبیه به همین آیه است را آنجا مفصل … که این اختلاف لیل و نهار، اختلاف سماوات و الارض، این اولوا الالباب بودن، تمام این مضامین اینجا را آنجا مفصل بیان کرده است لذا چون چند جلسه هم آنجا در محضر بودیم دوستان این آیه ی شریفه را رجوع به آنجا می کنند اما آیه ی 191 که دنباله ی این آیه است را ان شاء الله در محضرش خواهیم بود که می فرماید:
الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّار (191)
ان شاء الله اگر زنده بودیم جلسه ی آینده در محضر این آیه ی شریفه هستیم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
[5] . تهذيب الأحكام ، ج۲، ص۳۳۴، الوافي ، ج۷، ص۳۴۲، وسائل الشیعة ، ج۴، ص۲۶۹، بحار الأنوار ، ج۱۶، ص۲۷۶، بحار الأنوار ، ج۸۴، ص۲۲۸، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۴۲۲، تفسير كنز الدقائق ، ج۳، ص۲۹۰
[6] . تفسير كنز الدقائق ، ج۳، ص۲۹۳
[7] . شرح مشكل الآثار (الطحاوي)، ج 12، ص 33، صحيح ابن حبان، ج 2، ص 386 و 387، المسند الموضوعي الجامع للكتب العشرة (صهيب عبد الجبار)، ج 5، ص161، موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبان (الهيثمي، نور الدين) ، ج 2، ص241، الجامع الصحيح للسنن والمسانيد (صهيب عبد الجبار) ، ج 7، ص 140 و ج 17، ص 138، صحيح موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبان (الألباني، ناصر الدين)، ج 1، ص 254
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 942” دیدگاه میگذارید;